خطبه 173 نهج البلاغه بخش 2 : شناخت دنيا

خطبه 173 نهج البلاغه بخش 2 : شناخت دنيا

موضوع خطبه 173 نهج البلاغه بخش 2

متن خطبه 173 نهج البلاغه بخش 2

ترجمه مرحوم فیض

ترجمه مرحوم شهیدی

ترجمه مرحوم خویی

شرح ابن میثم

ترجمه شرح ابن میثم

شرح مرحوم مغنیه

شرح منهاج البراعة خویی

شرح لاهیجی

شرح ابن ابی الحدید

شرح نهج البلاغه منظوم

موضوع خطبه 173 نهج البلاغه بخش 2

شناخت دنيا

متن خطبه 173 نهج البلاغه بخش 2

هوان الدنيا

أَلَا وَ إِنَّ هَذِهِ الدُّنْيَا الَّتِي أَصْبَحْتُمْ تَتَمَنَّوْنَهَا وَ تَرْغَبُونَ فِيهَا وَ أَصْبَحَتْ تُغْضِبُكُمْ وَ تُرْضِيكُمْ لَيْسَتْ بِدَارِكُمْ وَ لَا مَنْزِلِكُمُ الَّذِي خُلِقْتُمْ لَهُ وَ لَا الَّذِي دُعِيتُمْ إِلَيْهِ أَلَا وَ إِنَّهَا لَيْسَتْ بِبَاقِيَةٍ لَكُمْ وَ لَا تَبْقَوْنَ عَلَيْهَا وَ هِيَ وَ إِنْ غَرَّتْكُمْ مِنْهَا فَقَدْ حَذَّرَتْكُمْ شَرَّهَا فَدَعُوا غُرُورَهَا لِتَحْذِيرِهَا وَ أَطْمَاعَهَا لِتَخْوِيفِهَا وَ سَابِقُوا فِيهَا إِلَى الدَّارِ الَّتِي دُعِيتُمْ إِلَيْهَا وَ انْصَرِفُوا بِقُلُوبِكُمْ عَنْهَا وَ لَا يَخِنَّنَّ أَحَدُكُمْ خَنِينَ الْأَمَةِ عَلَى مَا زُوِيَ عَنْهُ مِنْهَا وَ اسْتَتِمُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ بِالصَّبْرِ عَلَى طَاعَةِ اللَّهِ وَ الْمُحَافَظَةِ عَلَى مَا اسْتَحْفَظَكُمْ مِنْ كِتَابِهِ أَلَا وَ إِنَّهُ لَا يَضُرُّكُمْ تَضْيِيعُ شَيْ ءٍ مِنْ دُنْيَاكُمْ بَعْدَ حِفْظِكُمْ قَائِمَةَ دِينِكُمْ أَلَا وَ إِنَّهُ لَا يَنْفَعُكُمْ بَعْدَ تَضْيِيعِ دِينِكُمْ شَيْ ءٌ حَافَظْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَمْرِ دُنْيَاكُمْ أَخَذَ اللَّهُ بِقُلُوبِنَا وَ قُلُوبِكُمْ إِلَى الْحَقِّ وَ أَلْهَمَنَا وَ إِيَّاكُمُ الصَّبْرَ

ترجمه مرحوم فیض

قسمت چهارم خطبه

آگاه باشيد اين دنيا كه شما آنرا آرزو كرده و بآن علاقه داريد و شما را گاه بخشم مى آورد و زمانى خوشنود مى سازد، نه سراى اقامت و باقى ماندن شما است و نه جائى كه براى آن آفريده و نه محلّى كه بآن دعوت شده ايد. آگاه باشيد نه دنيا براى شما باقى مى ماند و نه شما در آن باقى خواهيد ماند، و اگر شما را به (زينتها و آرايشهاى) خود فريب داده از بدى (درد و رنج و سختى) خويش هم بر حذر داشته است، پس رها كنيد گول زدنش را ببر حذر داشتنش، و دور كنيد بطمع آوردنش را به ترسانيدنش (بنقش و نگار دروغى فريب نخوريد، انواع بلاها و سختيهاى آنرا بنظر بياوريد) و از يكديگر پيشى گيريد (براى رفتن) به سرائى كه بسوى آن خوانده شده ايد (در دنيا براى آسايش آخرت كه جاى هميشگى است از خدا و رسول پيروى كنيد) و دلهاى خويش را از (دوستى) آن دور كنيد، و هيچيك از شما نبايد بر چيزى از دنيا كه از او گرفته شده است مانند كنيز (كه براى از دست دادن هر چيز دست بسرور زده صدا به گريه بلند ميكند) بنالد (هر چه از كفش رفت افسرده نشود) و تكميل نعمت خدا را درخواست كنيد به شكيبايى بر (سختى) طاعت او و محافظت بآنچه كه شما را بحفظ آن از كتاب خود (قرآن كريم) امر نموده (زيرا شكيبائى بر طاعت و عمل به احكام قرآن سبب رسيدن نعمتهاى بيشمار است). آگاه باشيد تباه شدن و از دست رفتن متاع دنيا بشما زيانى وارد نخواهد آورد در صورتيكه اساس و پايه دين را محكم كرده باشيد. آگاه باشيد بعد از تباه ساختن دين خود آنچه كه از دنيا نگاه داشته ايد بشما سود نمى رساند. خداوند دلهاى ما و شما را بحقّ و رستگارى متوجه گرداند، و شكيبائى (در طاعت و مصيبت و معصيت) را بما و شما عطاء فرمايد.

ترجمه مرحوم شهیدی

بدانيد اين جهان كه شما آرزوى آن را داريد، و بدان روى مى آريد، و شما را به خشم مى آرد و خشنود مى دارد، نه خانه شماست، و نه جايگاهى است كه شما را براى آن آفريده اند و به سوى آن خوانده اند. بدانيد كه دنيا براى شما پايدار نيست، و در آن جاودان نخواهيد ماند، و دنيا اگر شما را فريفت از شرّ خود نيز ترساند. پس آنچه را بدان فريبد بدانچه بدان ترساند واگذاريد. و به خاطر ترساندنش از طمع بستن بدان دست بداريد، و در دنيا بر يكديگر پيشى گيريد به خانه اى كه شما را بدان خوانده اند، و از روى دل از دنيا باز گرديد- و بدان روى مياريد- ، و كسى از شما از بينى نگريد همچون گريستن كنيزكان براى چيزى كه گرفته اند از آنان، و كامل شدن نعمت خدا را خواهان باشيد با شكيبايى بر طاعت او، و حفظ آنچه از شما خواسته اند از كتاب او- قرآن- . بدانيد كه زيان نمى رساند شما را ضايع شدن چيزى از دنياى شما، از آن پس كه اساس دين خود را پاس بداريد. بدانيد كه سودى نبخشد شما را- پس از ضايع كردن دينتان- آنچه از دنياى خود در ضبط آريد. خدا دلهاى ما و شما را خواهان راه حق سازد، و بر دلهاى ما و شما شكيبايى در اندازد

ترجمه مرحوم خویی

آگاه باشيد بدرستى كه اين دنيا كه صباح كرديد شما در حالتى كه آرزو مى كنيد آنرا و رغبت مى نمائيد در آن، و صباح كرد آن در حالتى كه شما را گاهى بغضب مى آورد و گاهى خوشنود مى نمايد، نيست آن خانه شما و نه منزل شما كه خلق شده ايد از براى آن منزل، و نه جائى كه خوانده شده ايد بسوى آن. آگاه باشيد كه آن دنيا باقي نخواهد ماند از براى شما، و نه شما باقي خواهيد ماند بر آن، و آن اگر چه مغرور ساخته است شما را از طرف خود، پس بتحقيق كه ترساننده است شما را از شرّ خود، پس ترك نمائيد فريفتن آنرا از براى ترساندن آن، و طمع آوردن او را از براى تخويف آن، و سبقت نمائيد در آن بسوى خانه كه دعوت شده ايد بسوى آن و رجوع نمائيد با قلبهاى خودتان از آن دنيا. و البته بايد ناله نكند هيچ يك از شما مثل ناله كردن كنيز به آن چه كه بر چيده شده است از او از دنيا، و طلب نمائيد تماميّت نعمت خدا را بر خودتان با صبر كردن بر طاعت خدا و با محافظت كردن بر چيزى كه خدا طلب كرده است از شما محافظت آنرا در كتاب عزيز خود. آگاه باشيد بدرستى كه ضرر نمى رساند بشما ضايع نمودن چيزى از دنياى خودتان بعد از اين كه شما حفظ نموده باشيد ستون دين خود را، آگاه باشيد كه بدرستى كه منفعت نمى بخشد بشما بعد از ضايع كردن دين خود چيزى كه محافظت نمائيد بان از أمر دنياى خود. فرا گيرد خداى تبارك و تعالى قلبهاى ما و قلبهاى شما را بسوى حق و إلهام فرمايد بما و شما صبر و بردبارى را.

شرح ابن میثم

أَلَا وَ إِنَّ هَذِهِ الدُّنْيَا الَّتِي أَصْبَحْتُمْ تَتَمَنَّوْنَهَا وَ تَرْغَبُونَ فِيهَا وَ أَصْبَحَتْ تُغْضِبُكُمْ وَ تُرْضِيكُمْ لَيْسَتْ بِدَارِكُمْ وَ لَا مَنْزِلِكُمُ الَّذِي خُلِقْتُمْ لَهُ وَ لَا الَّذِي دُعِيتُمْ إِلَيْهِ أَلَا وَ إِنَّهَا لَيْسَتْ بِبَاقِيَةٍ لَكُمْ وَ لَا تَبْقَوْنَ عَلَيْهَا وَ هِيَ وَ إِنْ غَرَّتْكُمْ مِنْهَا فَقَدْ حَذَّرَتْكُمْ شَرَّهَا فَدَعُوا غُرُورَهَا لِتَحْذِيرِهَا وَ أَطْمَاعَهَا لِتَخْوِيفِهَا وَ سَابِقُوا فِيهَا إِلَى الدَّارِ الَّتِي دُعِيتُمْ إِلَيْهَا وَ انْصَرِفُوا بِقُلُوبِكُمْ عَنْهَا وَ لَا يَخِنَّنَّ أَحَدُكُمْ خَنِينَ الْأَمَةِ عَلَى مَا زُوِيَ عَنْهُ مِنْهَا وَ اسْتَتِمُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ بِالصَّبْرِ عَلَى طَاعَةِ اللَّهِ وَ الْمُحَافَظَةِ عَلَى مَا اسْتَحْفَظَكُمْ مِنْ كِتَابِهِ أَلَا وَ إِنَّهُ لَا يَضُرُّكُمْ تَضْيِيعُ شَيْ ءٍ مِنْ دُنْيَاكُمْ بَعْدَ حِفْظِكُمْ قَائِمَةَ دِينِكُمْ أَلَا وَ إِنَّهُ لَا يَنْفَعُكُمْ بَعْدَ تَضْيِيعِ دِينِكُمْ شَيْ ءٌ حَافَظْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَمْرِ دُنْيَاكُمْ أَخَذَ اللَّهُ بِقُلُوبِنَا وَ قُلُوبِكُمْ إِلَى الْحَقِّ وَ أَلْهَمَنَا وَ إِيَّاكُمُ الصَّبْرَ

المعنى

ثمّ أخذ في التنفير عن الدنيا بامور: الأوّل: التنفير عن تمنّيها و الرغبة فيها و عن الغضب لفوتها و الرضى بحصولها بكونها ليست الدار و المنزل الّذي خلقوا له و دعوا إليه، و استلزم ذلك التنفير التنبيه على ما ورائها و العمل له. الثاني نفر عنها بفنائها عنهم و فنائهم عنها. الثالث: بأنّه لا فائدة فيها فإنّها و إن كانت تغرّ و تخدع بما فيها ممّا يعتقد خيرا و كمالا فإنّ فيها ما يقابل ذلك و هو التحذير بما فيها من الآفات و التغيّرات المتعدّدة شرّا فينبغي أن يتركوا خيرها القليل لشرّها الكثير، و إطماعها لتخويفها، و يسابقوا إلى الخير الخالص و الدار الّتي دعوا إليها و خلقوا لأجلها، و يتصرّفوا بقلوبهم عنها: أى يزهدوا الزهد الحقيقىّ فيها فإنّ الزهد الظاهرىّ مع الحنين إلى ما زوى منها عن أحدكم غير منتفع و به خصّ حنين الأمة لأنّ الحنين أكثر ما يسمع من الأمة لأنّ العادة أن تضرب و تؤذى فيكثر حنينها. و روى حنين بالخاء المعجمة. و الخنين كالبكاء في الأنف. و إذ أمر بالزهد الحقيقى أمر بالصبر على طاعة اللّه و عبادته و المحافظة على أوامر كتابه و نواهيه إذ بالزهد يكون حذف الموانع الداخلة و الخارجة، و بالطاعة و العبادة يكون تطويع النفس الأمّارة بالسوء للنفس المطمئنّة. و هما جزاء الرياضة و السلوك لسبيل اللّه. و رغّب في الصبر على طاعة اللّه بأنّ فيه استتماما لنعمة اللّه. و ظاهر أنّ طاعة اللّه سبب عظيم لإفاضة نعمه الدنيويّة و الاخرويّة. ثمّ أكّد الأمر بالمحافظة على ما قام من الدين بأنّه لا مضرّة في ترك شي ء من الدنيا و تضييعها مع المحافظة على الدين لما في المحافظة على الدين من الخير الدائم التامّ الاخروى الّذي لا نسبة لخير الدنيا إليه، و بأنّه لا منفعة في المحافظة على ما فيها: أى في الدنيا مع تضييع الدين و إهماله. و ذلك أمر مفروغ عنه و مستغنى عن بيانه. ثمّ ختم بالدعاء لهم و لنفسه بأخذ اللّه بقلوبهم إلى الحقّ: أى إلهامهم لطلبه و هدايتهم إليه و جذبهم إلى سلوك سبيله، ثمّ إلهامهم الصبر: أى على طاعته و عن معصية. و باللّه التوفيق.

ترجمه شرح ابن میثم

أَلَا وَ إِنَّ هَذِهِ الدُّنْيَا الَّتِي أَصْبَحْتُمْ تَتَمَنَّوْنَهَا وَ تَرْغَبُونَ فِيهَا وَ أَصْبَحَتْ تُغْضِبُكُمْ وَ تُرْضِيكُمْ لَيْسَتْ بِدَارِكُمْ وَ لَا مَنْزِلِكُمُ الَّذِي خُلِقْتُمْ لَهُ وَ لَا الَّذِي دُعِيتُمْ إِلَيْهِ أَلَا وَ إِنَّهَا لَيْسَتْ بِبَاقِيَةٍ لَكُمْ وَ لَا تَبْقَوْنَ عَلَيْهَا وَ هِيَ وَ إِنْ غَرَّتْكُمْ مِنْهَا فَقَدْ حَذَّرَتْكُمْ شَرَّهَا فَدَعُوا غُرُورَهَا لِتَحْذِيرِهَا وَ أَطْمَاعَهَا لِتَخْوِيفِهَا وَ سَابِقُوا فِيهَا إِلَى الدَّارِ الَّتِي دُعِيتُمْ إِلَيْهَا وَ انْصَرِفُوا بِقُلُوبِكُمْ عَنْهَا وَ لَا يَخِنَّنَّ أَحَدُكُمْ خَنِينَ الْأَمَةِ عَلَى مَا زُوِيَ عَنْهُ مِنْهَا وَ اسْتَتِمُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ بِالصَّبْرِ عَلَى طَاعَةِ اللَّهِ وَ الْمُحَافَظَةِ عَلَى مَا اسْتَحْفَظَكُمْ مِنْ كِتَابِهِ أَلَا وَ إِنَّهُ لَا يَضُرُّكُمْ تَضْيِيعُ شَيْ ءٍ مِنْ دُنْيَاكُمْ بَعْدَ حِفْظِكُمْ قَائِمَةَ دِينِكُمْ أَلَا وَ إِنَّهُ لَا يَنْفَعُكُمْ بَعْدَ تَضْيِيعِ دِينِكُمْ شَيْ ءٌ حَافَظْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَمْرِ دُنْيَاكُمْ أَخَذَ اللَّهُ بِقُلُوبِنَا وَ قُلُوبِكُمْ إِلَى الْحَقِّ وَ أَلْهَمَنَا وَ إِيَّاكُمُ الصَّبْرَ

ترجمه

بدانيد اين دنيايى كه آرزومند آنيد، و به آن دلبستگى داريد، و گاهى شما را خشمگين و زمانى خشنود مى سازد، سرا و منزلگاهى كه شما براى آن آفريده شده و به آن دعوت شده باشيد نيست، آگاه باشيد كه نه دنيا براى شما باقى مى ماند و نه شما براى آن، و اگر دنيا شما را فريب مى دهد از شرّ خود نيز بر حذر مى دارد، پس با توجّه به هشدار او آنچه را مايه فريب است رها كنيد و با بيمى كه مى دهد از طمع برانگيزيهاى آن دورى ورزيد، براى رسيدن به سرايى كه به آن دعوت شده ايد بر يكديگر سبقت جوييد، و از ته دل از دنيا روگردان باشيد، هيچ يك از شما نبايد بر چيزى از دنيا كه از او گرفته شده همچون كنيزكان گريه و ناله سر دهد، و نعمتهايى را كه خداوند بر شما ارزانى داشته با شكيبايى بر طاعت و محافظت بر احكامى كه در كتابش اجراى آنها را از شما خواسته است بر خويشتن كامل گردانيد، آگاه باشيد اگر پايه دين خود را استوار سازيد، تباهى چيزى از دنيايتان به شما زيانى نمى رساند، و هم بدانيد اگر دين خود را تباه گردانيد آنچه از دنيا براى خويش نگه داشته ايد سودى براى شما نخواهد داشت، خداوند دلهاى ما و شما را به سوى حقّ متوجّه گرداند، و به ما و شما شكيبايى مرحمت فرمايد.»

شرح

پس از اين امير مؤمنان (ع) با ذكر امورى چند لزوم نفرت و بيزارى جستن از دنيا را بدين شرح گوشزد مى كند: 1 از اين كه مردم آرزومند و مايل به دنيا باشند و در برابر محروميّت از خوشيها و نعمتهاى آن خشمگين و هنگام برخوردارى از آنها خشنود شوند دستور بيزارى مى دهد، زيرا دنيا خانه و منزلگاهى نيست كه انسان ها براى آن آفريده شده و بدان خوانده شده باشند، و اين خود هشدارى است بر لزوم توجّه به جهان واپسين و كار و كوشش براى آن.

2 با ذكر اين كه مال و متاع دنيا براى كسى باقى نمى ماند، و مردم هم در اين جهان پايدار نمى مانند از شيفتگى و دلبستگى به دنيا دستور نفرت و بيزارى مى دهد.

3 تذكّر مى دهد كه در دنيا حقيقة سودى نيست، و اگر چه انسان را با زرق و برق خود فريب مى دهد و معتقد مى گرداند كه در آن خير و كمالى است امّا در برابر به حدوث آفات و بروز دگرگونيهاى ناگوار و گوناگون نيز هشدار مى دهد، از اين رو سزاوار است مردمان، خير اندك آن را به خاطر شرّ بسيارى كه دارد رها كنند و با توجّه به بيمهايى كه مى دهد از دواعى دل انگيز آن چشم پوشند، و در راه به دست آوردن سود واقعى و سرايى كه به آن دعوت شده و براى آن آفريده شده اند بر يكديگر سبقت جويند، و از ته دل از دنيا منصرف باشند يعنى در آن زهد حقيقى پيشه كنند، زيرا زهد ظاهرى كسى كه در برابر محروميّت از متاع دنيا و ناكاميهاى آن آه و ناله سر مى دهد سودى ندارد، امام (ع) اين آه و فغان زاهد نمايان را به بانگ و ناله كنيزكان تعبير فرموده است، زيرا اين آواز، بيشتر از آنها كه معمولا مورد ضرب و شتم قرار مى گيرند شنيده مى شود، و بر اثر آن به ناله و زارى مى پردازند. بايد دانست به جاى واژه حنين كه به معناى بانگ زارى است خنين با خاى نقطه دار نيز روايت شده كه به معناى از توى دماغ گريه كردن است.

پس از آن كه امام (ع) سفارش فرمود كه مردم زهد حقيقى را پيشه سازند آنها را به شكيبايى بر فرمانبردارى و بندگى خداوند و محافظت بر اجراى اوامر و نواهى كتاب او توصيه مى كند، زيرا انسان با در پيش گرفتن زهد و بى ميلى و بيزارى از دنيا مى تواند موانع درون و برون را بر طرف سازد، و با طاعت و عبادت نفس بد كنش را فرمانبردار نفس مطمئنّه گرداند، و اين نتيجه و پاداش تحمّل سختى در تهذيب نفس و سلوك در راه خداست، امام (ع) به صبر بر طاعت خدا ترغيب فرموده چون موجب كامل شدن نعمت الهى است و روشن است كه فرمانبردارى خداوند سبب بزرگى در افاضه نعمتهاى دنيوى و اخروى پروردگار به انسان است.

سپس آن بزرگوار تأكيد مى كند كه در نگهدارى آنچه دين بدان پا بر جا و برقرار است كوشا باشند و بدانند كه اگر چيزى از نعمتهاى دنيا را از دست دهند و يا از آن بى بهره باشند با محافظت بر دين و سلامت آن زيانى نكرده اند، زيرا نگهدارى دين و عمل به آن متضمّن خير كامل و ابدى اخروى است و آن را با خير دنيا نمى توان مقايسه كرد، و در حفظ متاع دنيا سودى نيست، يعنى چنانچه انسان دين خود را تباه و خود را از قيد آن رها سازد كوشش در حفظ آنچه از دنيا در دست دارد براى او سودى ندارد، و اين امرى مسلّم و بى نياز از توضيح و اثبات است.

سپس امام (ع) گفتار خود را با دعا براى خود و آنان پايان داده از خدا مى خواهد كه دلهاى آنها را به سوى حقّ متوجّه سازد، يعنى آنان را ملهم فرمايد كه حقّ را طلب كنند و به آن هدايت شوند و در راه آن گام بردارند، پس از آن صبر و شكيبايى براى آنان از خداوند درخواست مى كند، يعنى صبر بر طاعت و شكيبايى از ارتكاب معصيت. و توفيق از خداوند است.

شرح مرحوم مغنیه

ألا و إنّ هذه الدّنيا الّتي أصبحتم تتمنّونها و ترغبون فيها، و أصبحت تغضبكم و ترضيكم ليست بداركم، و لا منزلكم الّذي خلقتم له و لا الّذي دعيتم إليه. ألا و إنّها ليست بباقية لكم و لا تبقون عليها. و هي و إن غرّتكم منها فقد حذّرتكم شرها. فدعوا غرورها لتحذيرها، و أطماعها لتخويفها. و سابقوا فيها إلى الدّار الّتي دعيتم إليها و انصرفوا بقلوبكم عنها و لا يخنن أحدكم خنين الأمة على ما زوي عنه منها. و استتمّوا نعمة اللّه عليكم بالصّبر على طاعة اللّه و المحافظة على ما استحفظكم من كتابه. ألا و إنّه لا يضرّكم تضييع شي ء من دنياكم بعد حفظكم قائمة دينكم. ألا و إنّه لا ينفعكم بعد تضييع دينكم شي ء حافظتم عليه من أمر دنياكم. أخذ اللّه بقلوبنا و قلوبكم إلى الحقّ، و ألهمنا و إيّاكم الصّبر.

اللغة:

الخنين: البكاء مع إخراج الصوت من الأنف. و زوي: قبض. و قائمة الدين: أركانه، أو القيام بأمره و نهيه.

الإعراب:

جملة ليست بداركم خبر ان هذه الدار، و ليست بباقية الباء زائدة و حفظكم من إضافة المصدر الى فاعله، و قائمة مفعول حفظكم.

المعنى:

(ليست- الدنيا- بداركم، و لا منزلكم الذي خلقتم له). هل وجد الانسان بعقله و جميع طاقاته ليقيم في هذه الأرض أمدا قصيرا، ثم يذهب بلا رجعة تماما كما يدخل معما أو مقهى. و قد أجاب عن هذا السؤال خالق الانسان بقوله، عز من قائل: «فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطانُ عَنْها فَأَخْرَجَهُما مِمَّا كانا فِيهِ وَ قُلْنَا- 36 البقرة».

«يا قَوْمِ إِنَّما هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا مَتاعٌ وَ إِنَّ الْآخِرَةَ هِيَ- 39 غافر». و اذن فالانسان خلق لدار الخلود و البقاء لا لدار الزوال و الفناء. (و سابقوا فيها الى الدار التي دعيتم اليها). ما دامت الدنيا ممرا لا مقرا فعلام هذا الكتالب و التهالك على ملذاتها و شهواتها أليس الأجدر بكم أن تعملوا لدار السلامة و الإقامة.

(و لا يخنن أحدكم إلخ).. ارضوا من الدنيا بما تيسر، و لا تبكوا على ما فاتكم من حطامها بكاء سوداء على سوار أو محبس ضاع منها (و استتموا نعمة اللّه عليكم إلخ).. انه تعالى أغدق عليكم الكثير من نعمه فاتقوه استتماما لإنعامه (و انه لا يضركم تضييع شي ء إلخ).. من احتفظ بدينه لا يضره شي ء يفوته من مال و جاه، أو صحة و ولد، و من خسر دينه فقد خسر كل شي ء، و إن ملك الدنيا بكاملها: «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمالًا الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً- 103 الكهف». و بكلمة الإمام: «الغنى و الفقر بعد العرض على اللّه» لا الآن، و لا بالثروات و إشباع الشهوات.

و تكرر الحديث عن الدنيا فيما سبق من الخطب، و لذا أسرعنا و أوجزنا.. على ان من لم يكن لنفسه واعظا فلا ينفعه واعظ و لا واعظة.

شرح منهاج البراعة خویی

ألا و إنّ هذه الدّنيا الّتي أصبحتم تتمنّونها و ترغبون فيها و أصبحت تغضبكم و ترضيكم، ليست بداركم و لا منزلكم الّذي خلقتم له، و لا الّذي دعيتم إليه، ألا و إنّها ليست بباقية لكم، و لا تبقون عليها، و هي و إن غرّتكم منها فقد حذّرتكم شرّها. فدعوا غرورها لتحذيرها، و إطماعها لتخويفها، و سابقوا فيها إلى الدّار الّتي دعيتم إليها، و انصرفوا بقلوبكم عنها و لا يحنّن أحدكم حنين الأمة على ما زوي عنه منها، و استتمّوا نعمة اللّه عليكم بالصّبر على طاعة اللّه، و المحافظة على ما استحفظكم من كتابه. ألا و إنّه لا يضرّكم شي ء من دنياكم بعد حفظكم قائمة دينكم. ألا و إنّه لا ينفعكم بعد تضييع دينكم شي ء حافظتم عليه من أمر دنياكم. أخذ اللّه بقلوبنا و قلوبكم إلى الحقّ، و ألهمنا و إيّاكم الصّبر.

اللغة

(أطمعه) إطماعا أوقعه في الطمع و (حنّ) يحنّ حنينا استطرب و الحنين الشّوق و شدّة البكاء و الطرب أو صوت الطرب عن حزن أو فرح، و في بعض النسخ بالخاء المعجمة قال في القاموس و الحنين كالبكاء أو الضحك في الأنف و قد خنّ يخنّ، و قال علم الهدى في كتاب الغرر و الدّرر في قول ابن أراكة الثقفي:

  • فقلت لعبد اللّه إذ حنّ باكياتعزّ و ماء العين منهمر يجرى
  • تبين فان كان البكاء ردّ هالكاعلى أحد فاجهد بكاك على عمرو

قوله: حنّ باكيا رفع صوته بالبكاء و قال: قال قوم الخنين بالخاء المعجمة من الأنف و الحنين من الصّدر، و هو صوت يخرج من كلّ واحد منهما و (زوى) الشي ء زيّا و زويّا جمعه و قبضه.

الاعراب

الضمير في قوله زوى عنه راجع إلى أحدكم و في بعض النسخ بدله عنها فيرجع إلى الامّة و الأوّل أظهر، و إضافة قائمة إلى دينكم لاميّة و تحتمل أن تكون بيانيّة كما نشير اليه في شرح معناه.

المعنى

ثمّ أخذ في التنفير عن الدّنيا و التّزهيد فيها بقوله (ألا و إنّ هذه الدّنيا) الاتيان باسم الاشارة للتحقير كما في قوله تعالى: أَ هذَا الَّذِي يَذْكُرُ آلِهَتَكُمْ، و في الاتيان بالموصول أعني قوله: (الّتي أصبحتم تتمنّونها و ترغبون فيها و أصبحت تغضبكم و ترضيكم) تنبيه على خطاء المخاطبين، و توبيخ لهم بأنّهم يرغبون في شي ء يخلصون المحبّة له و هو لا يراعي حقّهم بل يغضبهم تارة، و يرضيهم اخرى و نظير هذا الموصول المسوق للتنبيه على الخطاء ما في قوله:

  • إنّ الّذين ترونهم إخوانكميشفى غليل صدورهم أن تصرعوا

يعني أنّ هذه الدّنيا مع تمنّيكم لها و فرط رغبتكم فيها و مع عدم إخلاصها المحبّة لكم (ليست بداركم) الّتي يحقّ أن تسكنوا فيها (و لا منزلكم الذي خلقتم له) و للاقامة فيه (و لا الّذي دعيتم إليه) و إلى التوطن فيه (ألا و إنّها ليست بباقية لكم و لا تبقون عليها) و إلى هذا ينظر قوله عليه السّلام:

  • أرى الدّنيا ستؤذن بانطلاقمشمّرة على قدم و ساق
  • فلا الدّنيا بباقية لحيّ و لا حىّ على الدّنيا بباق

يعني أنّها دار فناء لا تدوم لأحد و لا يدوم أحد فيها (و هى و إن غرّتكم منها) بما زينتكم من زخارفها و إغفالكم عن فنائها (فقد حذّرتكم شرّها) بما أرتكم من آفاتها و فنائها و ما ابتليتم فيها من فراق الأحبّة و الأولاد و نحوها (فدعوا غرورها) اليسير (لتحذيرها) الكثير (و أطماعها) الكاذب (لتخويفها) الصّادق.

(و سابقوا فيها) بالخيرات و الأعمال الصّالحات (إلى الدّار الّتي دعيتم إليها) و هي الجنّة الّتي عرضها الأرض و السّماوات (و انصرفوا بقلوبكم عنها) إلى ما لم يخطر على قلب بشر ممّا تشتهيه الأنفس و تلذّ الأعين و جميع الامنيّات (و لا يحنن أحدكم حنين الأمة على ما زوي) و صرف (عنه منها) و هو نهى عن الأسف على الدّنيا و الحزن و البكاء على ما فاته منها، و قبض عنه من قيناتها و زخارفها.

و التشبيه بحنين الأمة لأنّ الاماء كثيرا ما يضربن و يبكين و يسمع الحنين منهنّ و الحرائر يأنفن من البكاء و الحنين (و استتمّوا نعمة اللّه عليكم بالصّبر على طاعة اللّه) أى بالصبر و التحمّل على مشاقّ العبادات أو بالصبر على المصائب و البلايا طاعة له سبحانه، و على أىّ حال فهو من الشكر الموجب للمزيد (و) به يطلب تمام النعمة في الدنيا و الاخرة كما قال عز من قائل: «إِنَّما يُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِسابٍ» كما يطلب تمامها ب (المحافظة على ما استحفظكم من كتابه) أى بالمواظبة على ما طلب منكم حفظه و المواظبة عليه من التكاليف الشرعيّة الواردة في كتابه العزيز لأنّ المواظبة على التكاليف و الطاعات سبب عظيم لافاضة النعماء و الخيرات.

و أكّد الأمر بالمحافظة بقوله (ألا و إنّه لا يضرّكم تضييع شي ء من دنياكم بعد حفظكم قائمة دينكم) لعلّ المراد بقائمة الدّين اصوله و ما يقرب منها و على كون الاضافة بيانيّة فالمراد بقائمته نفس الدّين إذ به قوام أمر الدّنيا و الاخرة.

ثمّ نبّه على عدم المنفعة في الدّنيا مع فوات الدّين فقال: (ألا و إنّه لا ينفعكم بعد تضييع دينكم شي ء حافظتم عليه من أمر دنياكم) و ذلك واضح لأنّ أمور الدّنياويّة مع تضييع الدّين لا تنتفع بشي ء منها في الاخرة البتة.

و ختم الكلام بالدّعاء لنفسه و لهم و قال: (أخذ اللّه بقلوبنا و قلوبكم إلى الحقّ) و هدانا إلى سلوك سبيله (و ألهمنا و إيّاكم الصبر) على مصيبته و طاعته و معصيته لأنّ من صبر عند المصيبة حتى يردّها بحسن عزائها كتب اللّه له ثلاثمأة درجة ما بين الدّرجة الى الدّرجة كما بين السماء و الأرض، و من صبر على الطاعة كتب اللّه له ستمائة درجة ما بين الدّرجة الى الدّرجة كما بين تخوم الأرض إلى العرش، و من صبر عن المعصية كتب اللّه له تسعمائة درجة ما بين الدّرجة إلى الدّرجة كما بين تخوم الأرض إلى منتهى العرش.

رواه في الوسائل من الكافي عن أمير المؤمنين عليه السّلام عن النبيّ صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و قد تقدّم روايته مع أخبار اخر في فضل الصبر في شرح الخطبة الخامسة و السّبعين و وعدنا هناك إشباع الكلام فيه أى في الصبر و فضله و أقسامه فها نحن الان نفي بما وعدناك بتوفيق من اللّه سبحانه و من منّه. فاقول: إنّ الصبر على ما عرفت فيما تقدّم عبارة عن ملكة راسخة في النفس يقتدر معها على تحمّل المكاره و قد أكثر اللّه سبحانه من مدحه في كتابه العزيز، و بشّر الصّابرين و ذكّرهم في آيات تنيف على سبعين قال سبحانه: إِنَّما يُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِسابٍ، و قال: وَ بَشِّرِ الصَّابِرِينَ الَّذِينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ، و قال: وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا، و قال: وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَرِيراً، إلى غير هذه مما لا نطيل بذكرها.

و أما الأخبار في فضله و فضل الصّابرين فهى فوق حدّ الاحصاء منها ما في الكافي عن العلاء بن الفضيل عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: الصّبر من الايمان بمنزلة الرأس من الجسد فاذا ذهب الرأس ذهب الجسد كذلك إذا ذهب الصّبر ذهب الايمان.

و عن أبي بصير قال: سمعت أبا عبد اللّه عليه السّلام يقول إنّ الحرّ حرّ على جميع أحواله إن نابته نائبة صبر لها و إن تداكّت عليه المصائب لم يكسره و إن اسر و قهر و استبدل باليسر عسرا كما كان يوسف الصديق الأمين عليه السّلام لم يضرره حريّته أن استعبد و قهر و اسر و لم يضرره ظلمة الجبّ و وحشته و ما ناله أن منّ اللّه جلّ و عزّ عليه فجعل الجبّار العاتي له عبدا بعد إذ كان مالكا فأرسله و رحم به اللّه و كذلك الصّبر يعقّب خيرا فاصبروا و وطّنوا أنفسكم على الصّبر توجروا.

و عن حمزة بن حمران عن أبي جعفر عليه السّلام قال: الجنّة محفوفة بالمكاره و الصّبر، فمن صبر على المكاره في الدّنيا دخل الجنّة، و جهنّم محفوفة باللّذات و الشهوات فمن أعطى نفسه لذّتها و شهوتها دخل النّار.

و عن سماعة بن مهران عن أبي الحسن عليه السّلام قال: قال لي: ما حبسك عن الحجّ قال: قلت: جعلت فداك وقع علىّ دين كثير و ذهب مالي، و ديني الّذى قد لزمني هو أعظم من ذهاب مالى فلولا أنّ رجلا من أصحابي أخرجني ما قدرت أن أخرج فقال عليه السّلام: إن تصبر تغتبط و إلّا تصبر ينفذ اللّه مقاديرها راضيا كنت أم كارها.

و عن أبي حمزة الثمالي قال: قال لي أبو عبد اللّه عليه السّلام من ابتلى من المؤمنين ببلاء فصبر عليه كان له مثل أجر ألف شهيد.

و عن محمّد بن عجلان قال: كنت عند أبي عبد اللّه عليه السّلام فشكى إليه رجل الحاجة فقال: اصبر فانّ اللّه سيجعل لك فرجا قال: ثمّ سكت ساعة ثمّ أقبل على الرجل فقال: أخبرني عن سجن الكوفة كيف هو فقال: أصلحك اللّه ضيّق منتن و أهله بأسوء حال، قال عليه السّلام: فانّما أنت في السجن فتريد أن تكون فيه في سعة أما علمت أنّ الدّنيا سجن المؤمن، إلى غير هذه ممّا لا نطيل بذكرها.

فان قلت: ما معنى قوله في الحديث الأوّل الصّبر من الايمان بمنزلة الرّأس من الجسد قلت: لما كان قوام الجسد و تمامه و كماله إنّما هو بالرأس و به يتمّ تصرّفاته و يتمكّن من الاثار المترتّبة عليه لا جرم شبّه عليه السّلام الصّبر بالرّأس و الايمان بالجسد لأنّ كمال الايمان و تمامه إنما هو به، أمّا على القول بأنّ الايمان عبارة عن مجموع العقائد الحقّة و الأعمال فواضح، و أمّا على القول بأنّ العمل ليس جزء منه بل هو شرط الكمال فلأنّ الجسد إنّما يكمل بالرأس كما أنه يوجد بوجوه، فوجه الشّبه هو وصف الكمال فقط و لا يجب في تشبيه شي ء بشي ء وجود جميع أوصاف المشبّه به في المشبّه.

و لكنّ الظاهر من قوله: كذلك إذا ذهب الصبر ذهب الايمان هو كون العمل هو جزء من الايمان المستلزم ذهابه لذهابه الّا أن يراد منه الايمان بالكمال و قد تقدّم تحقيق الكلام فيه فيما سبق.

و مما ذكرنا أيضا ظهر وجه ما روى عن النبيّ صلّى اللّه عليه و آله من أنّ الصبر نصف الايمان و ذلك لأنّ الايمان إذا كان عبارة عن مجموع المعارف اليقينيّة الحقّة و عن العمل بمقتضى تلك المعارف، فيكون حينئذ مركبا منهما، و معلوم أنّ العمل أعنى المواظبة على الطاعات و الكفّ عن المعاصي لا يحصل إلّا بالصبر على مشاقّ الطاعة لليقين بكونها نافعة، و ترك لذائذ المعصية لليقين بكونها ضارّة فعلى هذا الاعتبار يصحّ كونه نصف الايمان.

و ذكر الغزالي له وجها آخر محصّله أن يجعل المراد من الايمان الأحوال المشمئزة للأعمال و جميع ما يلاقي العبد ينقسم إلى ما ينفعه في الدّنيا و الاخرة أو يضرّه فيهما، و له بالاضافة إلى ما يضرّه حال الصبر، و بالاضافة إلى ما ينفعه حال الشكر، فيكون الصبر أحد شطرى الايمان كما أنّ الشكر شطره الاخر و لذلك روى عن النبيّ صلّى اللّه عليه و آله مرفوعا الايمان نصفان: نصف صبر، و نصف شكر.

ثم ان الصبر تختلف أساميه باختلاف موارده و بالاضافة إلى ما يصبر عنه من مشتهيات الطبع و مقتضيات الهوى، و ما يصبر عليه مما ينفرّ عنه الطبع من المكاره و الاذي.

فان كان صبرا عن شهوة الفرج و البطن، سمّي عفة، و إن كان في مصيبة اقتصر على اسم الصّبر و تضادّه حالة تسمى الجزع، و إن كان في احتمال الغنى سمّى ضبط النفس و يضادّه البطر، و إن كان في حرب و مقاتلة سمّى شجاعة و يضادّه الجبن و إن كان في كظم الغيظ و الغضب سمّى حلما و يضادّه التذمّر و السفه و إن كان في نائبة من نوائب الزّمان سمّى سعة الصّدر و يضادّه الضجر و ضيق الصّدر، و إن كان في إخفاء كلام سمّى كتمان السرّ و إن كان عن فضول العيش سمّى زهدا، و يضادّه الحرص و إن كان على قدر يسير من الحظوظ سمّى قناعة و يضادّه الشّره.

و بالجملة فأكثر مكارم الايمان داخل في الصّبر و لأجل ذلك لمّا سئل النبيّ صلّى اللّه عليه و آله مرّة عن الايمان فقال: هو الصّبر لأنه اكثر أعماله و أعزّها هذا.

و أما أقسامه فقد فصّلها أبو حامد الغزالي في كتاب احياء العلوم و ملخّصها أنّ جميع ما يلقى العبد في هذه الحياة لا يخلو من نوعين أحدهما هو الّذي يوافق هواه و الاخر هو الّذي يخالفه، و هو محتاج إلى الصبر في كلّ منهما فهو إذا لا يستغنى قطّ عن الصّبر.

النوع الاول ما يوافق الهوى و هو الصّحة و السلامة و المال و الجاه و كثرة العشيرة و اتساع الاسباب و كثرة الأتباع و الأنصار و جميع ملاذّ الدّنيا و ما أحوج العبد إلى الصبر على هذه الامور فانه إن لم يضبط نفسه عن الرّكون إليها و الانهماك في ملاذّها المباحة أخرجه ذلك إلى البطر و الطغيان، فانّ الانسان ليطغى أن رآه استغنى.

النوع الثاني ما لا يوافق الهوى و هو على ثلاثة أقسام لأنه إمّا أن يرتبط باختيار العبد كالطاعات و المعاصي، و إمّا أن لا يرتبط باختياره كالالام و المصائب و إمّا أن لا يرتبط باختياره و لكن له اختيار في إزالته كالتشفّى من المؤذي بالانتقام منه.

أما القسم الاول و هو ما يرتبط باختيار العبد فعلى ضربين.

الضرب الأول الطاعات و العبد يحتاج إلى الصبر عليها، و التحمّل عن مشاقّها لأنّ النفس بالطبع تنفرّ عن العبوديّة و تشتهى الرّبوبيّة، و لذلك قال بعض العارفين ما من نفس إلّا و هى مضمرة ما أظهره فرعون من قوله أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى و لكن فرعون وجد له مجالا و قبولا من قومه، فأظهره و أطاعوه و ما من أحد إلّا و يدعى ذلك مع عبده و خادمه و أتباعه و كلّ من هو تحت قهره و طاعته و إن كان ممتنعا من إظهاره.

ثمّ نفرة النّفس عن العبادة إمّا بسبب الكسل كالصّلاة و إمّا بسبب البخل كالزكاة أو بسببهما كالحجّ و الجهاد و العبد محتاج إلى الصّبر في جميعها.

الضرب الثاني المعاصي و تركها و الكفّ عنها أصعب عن النفس لرغبتها بالطبع إليها فيحتاج إلى الصبر عنها و أشدّ أنواع الصبر عن المعاصي الصبر على المعاصي المألوفة المعتادة كحصائد الألسنة من الكذب و الغيبة و البهتان و نحوها فمن لم يتمكن من الصّبر عنها فيجب عليه العزلة و الانفراد لأنّ الصّبر على الانفراد أهون من الصّبر على السكوت مع المخالطة، و تختلف شدّة الصّبر في آحاد المعاصي باختلاف دواعي المعصية قوّة و ضعفا.

و أما القسم الثاني و هو ما لا يرتبط باختيار العبد أصلا فكالمصائب و البلايا و الالام و الأسقام من فقد الأحبّة و موت الأعزّة و ذهاب المال و تبدّل الصحّة بالمرض و الغنى بالفقر، و البصر بالعمى، و غيرها و الصّبر على هذه هو الذي بشّر الموصوفون به في الاية الكريمة بقوله سبحانه: وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِينَ، الَّذِينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ و أوحى سبحانه إلى داود عليه السّلام يا داود: تريد و اريد و إنّما يكون ما اريد فان سلّمت لما اريد كفيتك ما تريد و إن لم تسلم لما اريد أتعبتك فيما تريد ثمّ لا يكون إلّا ما اريد.

و أما القسم الثالث و هو ما لا يرتبط هجومه باختياره و له اختيار في دفعه كما لو اوذى بفعل أو قول و جنى عليه في نفسه أو ماله أو نحو ذلك فالصّبر على ذلك بترك المكافاة، و الانتقام تارة يكون واجبا و تارة يكون مندوبا قال تعالى: وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِلصَّابِرِينَ.

و عن الانجيل قال عيسى بن مريم عليه السّلام: لقد قيل لكم من قبل إنّ السنّ بالسنّ و الأنف بالأنف و أنا أقول لكم لا تقاوموا الشرّ بالشرّ بل من ضرب خدّك الأيمن فحوّل إليه الخدّ الأيسر و من أخذ رداءك فأعطه إزارك و من سخّرك لتسير معه ميلا فسر معه ميلين، و كلّ ذلك أمر بالصّبر على الأذى.

و في الكافي عن حفص بن غياث قال: قال أبو عبد اللّه عليه السّلام يا حفص: إنّ من صبر صبر قليلا و إنّ من جزع جزع قليلا. ثمّ قال: عليك بالصّبر في جميع امورك فانّ اللّه عزّ و جلّ بعث محمّدا صلّى اللّه عليه و آله فأمره بالصبر و الرفق فقال: «وَ اصْبِرْ عَلى ما يَقُولُونَ وَ اهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِيلًا وَ ذَرْنِي وَ الْمُكَذِّبِينَ أُولِي النَّعْمَةِ» و قال تبارك و تعالى: وَ لا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَ لَا السَّيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَداوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ وَ ما يُلَقَّاها إِلَّا الَّذِينَ صَبَرُوا.

فصبر رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله حتّى نالوه بالعظائم و رموه بها فضاق صدره فأنزل اللّه جلّ و عزّ وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّكَ يَضِيقُ صَدْرُكَ بِما يَقُولُونَ فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَ كُنْ مِنَ السَّاجِدِينَ.

ثمّ كذّبوه و رموه فحزن لذلك صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فأنزل اللّه عزّ و جلّ: قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَيَحْزُنُكَ الَّذِي يَقُولُونَ فَإِنَّهُمْ لا يُكَذِّبُونَكَ وَ لكِنَّ الظَّالِمِينَ بِآياتِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ وَ لَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِكَ فَصَبَرُوا عَلى ما كُذِّبُوا وَ أُوذُوا حَتَّى أَتاهُمْ نَصْرُنا فألزم النبيّ صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نفسه الصّبر فتعدّوا، فذكروا اللّه عزّ و جلّ و كذبوه فقال: قد صبرت في نفسي و أهلي و عرضي و لا صبر لي على ذكر إلهي فأنزل اللّه عزّ و جلّ: وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ وَ ما مَسَّنا مِنْ لُغُوبٍ فَاصْبِرْ عَلى ما يَقُولُونَ فصبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم في جميع أحواله.

ثمّ بشّر في عترته بالأئمة و وصفوا بالصّبر فقال جلّ ثناؤه «وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ كانُوا بِآياتِنا يُوقِنُونَ» فعند ذلك قال النّبيّ صلّى اللّه عليه و آله الصبر من الايمان كالرأس من الجسد، فشكر اللّه عزّ و جلّ له فأنزل اللّه: وَ تَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ الْحُسْنى عَلى بَنِي إِسْرائِيلَ بِما صَبَرُوا وَ دَمَّرْنا ما كانَ يَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَ قَوْمُهُ وَ ما كانُوا يَعْرِشُونَ فقال النبيّ صلّى اللّه عليه و آله إنّه بشرى و انتقام. فأباح اللّه عزّ و جلّ قتال المشركين فأنزل: فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ خُذُوهُمْ وَ احْصُرُوهُمْ وَ اقْعُدُوا لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ و اقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ فقتلهم اللّه على يدي رسوله صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و أحبائه و جعل له ثواب صبره «و عجّل اللّه الثواب خ» مع ما ادّخر له في الاخرة فمن صبر و احتسب لم يخرج من الدّنيا حتّى يقرّ اللّه جلّ و عزّ عينه في أعدائه مع ما يدّخر له في الاخرة.

اللّهمّ اجعلنا صابرين على بلائك، راضين بقضائك، شاكرين على نعمائك، متمسّكين بالعروة الوثقى و الحبل المتين من ولاية أوليائك محمّد و عترته الطّاهرين صلواتك عليهم أجمعين.

شرح لاهیجی

الا و انّ هذه الدّنيا الّتى اصبحتم تتمنّونها و ترغبون فيها و اصبحت تغضبكم و ترضيكم ليست بداركم و لا منزلكم الّذى خلقتم له و لا الّذى دعيتم اليه الا و انّها ليست بباقية لكم و لا تبقون عليها و هى و ان غرّتكم فقد حذّرتكم شرّها فدعوا غرورها لتحذيرها و اطماعها لتخويفها و سابقوا الى الدّار الّتى دعيتم اليها و انصرفوا بقلوبكم عنها و لا يخننّ احدكم حنين الامة على ما زوى عنها منها يعنى آگاه باش و بتحقيق كه اين دنيايى كه صبح مى كنيد در حالتى كه ارزو مى كنيد او را و رغبت داريد او را و او صبح ميكند در حالتى كه بخشم مى اندازد شما را يا راضى مى گرداند شما را نيست خانه شما و نيست منزل شما آن منزلى كه مخلوق شديد شما از براى او و نيست آن منزلى كه خوانده اند شما را بسوى ان كه بهشت باشد و بتحقيق كه دنيا باقى نماند از براى شما و شما باقى نمى مانيد بر دنيا و دنيا اگر چه فريب مى دهد شما را پس بتحقيق كه ترساندم شما را از شرّ و ضرر او پس واگذاريد فريب دادن او را از جهة تحذير و تخويف ناصح مشفق شما را از او واگذاريد تطميع او را از جهة ترسانيدن امام صادق شما را باو و پيشى گيريد در دنيا بسوى سرائى كه خوانده شده ايد بسوى او كه بهشت باشد و روگردان شويد بدلهاى خود از دنيا و بايد البتّه گريه نكند احدى از شما مانند گريه كردن كنيز بر چيزى كه منع شده باشد از او از جهة نداشتن دنيا و استتمّوا نعمة اللّه عليكم بالصّبر على طاعة اللّه و المحافظة على ما استحفظكم من كتابه الا و انّه لا يضرّكم تضييع شي ء من دنياكم بعد حفظكم قائمة دينكم الا و انّه لا ينفعكم بعد تضييع دينكم شي ء حافظتم عليه من امر دنياكم اخذ اللّه بقلوبنا و قلوبكم الى الحقّ و الهمنا و ايّاكم الصّبر يعنى طلب كنيد تمام شدن نعمت خدا را بر شما در اخرت بسبب صبر و تحمّل كردن بر مشقّتها و زحمتهاى طاعت و فرمانبردارى خدا و بسبب محافظت و نگاهبانى بر چيزى كه طلب كرده است خدا حفظ و نگاهبانى او را از معارف و احكام كتاب خود يعنى اعتقاد كردن بمعارف و عمل كردن باحكامى كه در قرآنست و آگاه باش بتحقيق كه ضرر نمى رساند بشما ضايع شدن چيزى از دنياى شما بعد از نگاهداشتن شما ستون دين خود را يعنى كتاب خدا و آگاه باش كه نفع نمى بخشد شما را بعد از ضايع كردن شما دين خود را چيزى كه محافظت كرديد شما ضرر او را از كار دنياى خود بگيرد و بكشد خدا دلهاى ما را و دلهاى شما را بسوى راه حقّ و بيندازد خدا در دل ما و شما صبر كردن و طاقت آوردن را در راه حقّ

شرح ابن ابی الحدید

أَلَا وَ إِنَّ هَذِهِ الدُّنْيَا الَّتِي أَصْبَحْتُمْ تَتَمَنَّوْنَهَا وَ تَرْغَبُونَ فِيهَا وَ أَصْبَحَتْ تُغْضِبُكُمْ وَ تُرْضِيكُمْ لَيْسَتْ بِدَارِكُمْ وَ لَا مَنْزِلِكُمُ الَّذِي خُلِقْتُمْ لَهُ وَ لَا الَّذِي دُعِيتُمْ إِلَيْهِ أَلَا وَ إِنَّهَا لَيْسَتْ بِبَاقِيَةٍ لَكُمْ وَ لَا تَبْقَوْنَ عَلَيْهَا وَ هِيَ وَ إِنْ غَرَّتْكُمْ مِنْهَا فَقَدْ حَذَّرَتْكُمْ شَرَّهَا فَدَعُوا غُرُورَهَا لِتَحْذِيرِهَا وَ أَطْمَاعَهَا لِتَخْوِيفِهَا وَ سَابِقُوا فِيهَا إِلَى الدَّارِ الَّتِي دُعِيتُمْ إِلَيْهَا وَ انْصَرِفُوا بِقُلُوبِكُمْ عَنْهَا وَ لَا يَخِنَّنَّ أَحَدُكُمْ خَنِينَ الْأَمَةِ عَلَى مَا زُوِيَ عَنْهُ مِنْهَا وَ اسْتَتِمُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ بِالصَّبْرِ عَلَى طَاعَةِ اللَّهِ وَ الْمُحَافَظَةِ عَلَى مَا اسْتَحْفَظَكُمْ مِنْ كِتَابِهِ أَلَا وَ إِنَّهُ لَا يَضُرُّكُمْ تَضْيِيعُ شَيْ ءٍ مِنْ دُنْيَاكُمْ بَعْدَ حِفْظِكُمْ قَائِمَةَ دِينِكُمْ أَلَا وَ إِنَّهُ لَا يَنْفَعُكُمْ بَعْدَ تَضْيِيعِ دِينِكُمْ شَيْ ءٌ حَافَظْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَمْرِ دُنْيَاكُمْ أَخَذَ اللَّهُ بِقُلُوبِنَا وَ قُلُوبِكُمْ إِلَى الْحَقِّ وَ أَلْهَمَنَا وَ إِيَّاكُمُ الصَّبْرَ

ثم ذكر أن الدنيا التي تغضب الناس و ترضيهم و هي منتهى أمانيهم و رغبتهم ليست دارهم و إنما هي طريق إلى الدار الآخرة و مدة اللبث في ذلك الطريق يسيرة جدا و قال إنها و إن كانت غرارة فإنها منذرة و محذرة لأبنائها بما رأوه من آثارها في سلفهم و إخوتهم و أحبائهم و مناداتها على نفسها بأنها فاعلة بهم ما فعلت بأولئك من الفناء و فراق المألوف قال فدعوا غرورها لتحذيرها و ذلك لأن جانب تحذيرها أولى بأن يعمل عليه من جانب غرورها لأن غرورها إنما هو بأمر سريع مع التصرم و الانقضاء و تحذيرها إنما هو لأمر جليل عظيم فإن الفناء المعجل محسوس و قد دل العقل و الشرائع كافة على أن بعد ذلك الفناء سعادة و شقاوة فينبغي للعاقل أن يحذر من تلك الشقاوة و يرغب في تلك السعادة و لا سبيل إلى ذلك إلا برفض غرور الدنيا على أنه لو لم يكن ذلك لكان الواجب على أهل اللب و البصيرة رفضها لأن الموجود منها خيال فإنه أشبه شي ء بأحلام المنام فالتمسك به و الإخلاد إليه حمق

و الخنين صوت يخرج من الأنف عند البكاء و أضافه إلى الأمة لأن الإماء كثيرا ما يضربن فيبكين و يسمع الخنين منهن و لأن الحرة تأنف من البكاء و الخنين و زوي قبض ثم ذكر أنه لا يضر المكلف فوات قسط من الدنيا إذا حفظ قائمة دينه يعني القيام بالواجبات و الانتهاء عن المحظورات و لا ينفعه حصول الدنيا كلها بعد تضييعه دينه لأن ابتياع لذة متناهية بلذة غير متناهية يخرج اللذة المتناهية من باب كونها نفعا و يدخلها في باب المضار فكيف إذا انضاف إلى عدم اللذة غير المتناهية حصول مضار و عقوبات غير متناهية أعاذنا الله منها

شرح نهج البلاغه منظوم

القسم الثالث

ألا و إنّ هذه الدّنيا الّتى أصبحتم تتمنّونها و ترغبون فيها، و أصبحت تغضبكم و ترضيكم، ليست بداركم و لا منزلكم الّذى خلقتم له، و لا الّذى دعيتم إليه. ألا و إنّها ليست بباقية لّكم، و لا تبقون عليها، و إن غرّتكم مّنها فقد حذّرتكم شرّها، فدعوا غرورها لتحذيرها، و إطماعها لتخويفها، و سابقوا فيها إلى الدّار الّتى دعيتم إليها، و انصرفوا بقلوبكم عنها، و لا يخنّنّ أحدكم خنين الأمة على ما زوى عنه منها، و استتمّوا نعمة اللّه عليكم بالصّبر على طاعة اللّه، و المحافظة على ما استحفظكم مّن كتابه. ألا و إنّه لا يضرّكم تضييع شي ء مّن دنياكم بعد حفظكم قائمة دينكم. ألا و إنّه لا ينفعكم بعد تضييع دينكم شي ء حافظتم عليه من أمر دنياكم، أخذ اللّه بقلوبنا و قلوبكم إلى الحقّ، و ألهمنا و إيّاكم الصّبر.

ترجمه

آگاه باشيد، اين جهانى كه شما آرزومند و دلبندش هستيد، و او گاهى شما را خشمگين، و زمانى از خويش خوشنودتان مى سازد، چنين جهانى نه جاى شما، و نه منزلى است كه براى آن آفريده و بسوى آن خوانده شده ايد، بدانيد كه نه آن براى شما باقى، و نه شما در آن پايدار خواهيد ماند (عمر شما و دنيا از پس يكديگر بسر خواهد رسيد) و او اگر چه شما را (مال و اولاد) فريفته لكن از شرّ و بديش (فقدان آنها) نيز بر حذرتان داشته است، پس فريب او را به بيم دادنش، و تطميعش را بترساندنش واگذاريد (براى بدست آوردن مال و جاهش حرص نزنيد، و طمع نورزيد، تا ترس از دست رفتن آنها را نداشته باشيد) و برفتن بسوى خانه كه بآن دعوت شده ايد، از يكديگر پيشى گيريد، و دلها را از جهان منصرف سازيد (با رغبت تمام از دستورات رسول خدا (ص) و ائمّه هدى (ع) پيروى نمائيد) و براى آنچه از جهان كه از هر يك از شما گرفته مى شود، نبايد همچون كنيز (يكه براى از دست دادن چيزى جزع و بيتابى ميكند) بناليد و از خدا درخواست فراوانى نعمت كنيد بشكيبائى بر (رنج) فرمان بردارى از او، و نگهداريد آنچه را كه در كتابش از شما درخواست نگهدارى آن كرده است (چرا كه تحمّل مشقّات عبادت مستلزم نيل بنعم الهيّه ميباشد) آگاه باشيد پس از آنكه شما پايه دين خويش را محكم كرديد، ديگر تباهى چيزى از دنياى شما نمى تواند زيانتان رساند، آگاه باشيد، پس از آنكه شما دين خويش را تباه ساختيد، ديگر چيزى از دنيايتان كه آن را نگهدارى كرده ايد، نمى تواند بشما سودى برساند، خداوند دلهاى ما و شما را بحقّ و درستكارى متوجّه سازد، و شكيبائى (در طاعت و معصيت) را بهر دو عنايت فرمايد.

(بحقّ محمّد و اله الطّاهرين)

نظم

  • جهانى را كه هستيد آرزومندكه جان از عشق آن گرديد در بند
  • ز جورش گه درونتان خشمگين است ز قندش گه دهانتان شكّرين است
  • زمانى كامتان پر نوش داردگهى از رنجتان مدهوش دارد
  • چنين جائى شما را جا و منزل نباشد بايد از آن كندن دل
  • نه آن بهر شما پاينده باشدنه در آن از شما كس زنده باشد
  • شما را گر چه او با زيورش شيفت بمال و زرّتان دل نيك بفريفت
  • چو نيكيهاى خود مقرون بشرّ داشتز شرّ خود شما را بر حذر داشت
  • خبرتان كرد زرّ و مال و اولادرود يك شب ز كفتان جمله بر باد
  • پس آن به دست از آن باز داريدزر آن را بشرّش واگذاريد
  • فريبش را براى مكر و بيمش ز تطميعش بسوى زرّ و سيمش
  • بآسانى بترك جمله گوئيدوز آنها پاك دست و دل بشوئيد
  • سوى آن خانه كه گشتيد دعوت ز يكديگر بر آن گيريد سبقت
  • دل از ياد جهان پاكيزه سازيدبسوى آخرت مردانه تازيد
  • اگر چيزى از آنتان رفت از دست زر و مالش چو تير از كيشتان جست
  • نبايد چون كنيزان بود بى تابروا نبود جزع كردن در اين باب
  • ببايد مردوار آزاده و حرّزبان و دل ز صبر و شكر حق پر
  • كه گر بنده بطاعتهاى يزدانشكيبائى گزيند از دل و جان
  • بقرآن هر چه را از روى طلبكارخدا شد تا شود آن را نگه دار
  • نگهدارى گر آنرا كرد نيكونتابيد از فرامين خدا رو
  • چنين كس دل خوش است و شاد كام است ز نزد حق بر او نعمت تمام است
  • الا اين نكته را باشيد آگاهكه آن دل را رهاند از غم و آه
  • ستون دينتان چون پايدار است قوائم محكم است و برقرار است
  • اگر چيزى ز دنياتان شود كمندارد آن زيان و نيست پر غم
  • و گر كه سست باشد پايه دين خراب و ضايع است آداب و آئين
  • ولى ستوار و محكم امر دنيا استهمه چيزيش محفوظ و مهيّا است
  • شما را آن ندارد ذرّه سودبچشمانتان كند اين سود بس دود
  • جهان و سود آن يكسر زيان استاگر سوديست اندر دين عيان است
  • بدون دين هر آنچه سود خسر است ولى با دين هر آنچه عسر يسر است
  • مرا چشم است از درگاه بارىكه دلهامان بحقّ و رستگارى
  • ز لطف و مهر خود مايل نمايدهر آن باطل ز دل زايل نمايد
  • كشاندمان بشهراه هدايتنمايدمان شكيبائى عنايت
  • كه بر هر زهر يا زهر اين شكيب است نكو دار و ز نزد آن طبيب است

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

No image

خطبه 236 نهج البلاغه : ياد مشكلات هجرت

خطبه 236 نهج البلاغه موضوع "ياد مشكلات هجرت" را مطرح می کند.
No image

خطبه 237 نهج البلاغه : سفارش به نيكوكارى

خطبه 237 نهج البلاغه موضوع "سفارش به نيكوكارى" را بررسی می کند.
No image

خطبه 238 نهج البلاغه بخش 1 : وصف شاميان

خطبه 238 نهج البلاغه بخش 1 موضوع "وصف شاميان" را مطرح می کند.
No image

خطبه 240 نهج البلاغه : نكوهش از موضع گيرى‏ هاى نارواى عثمان

خطبه 240 نهج البلاغه موضوع "نكوهش از موضع گيرى‏ هاى نارواى عثمان" را بررسی می کند.
No image

خطبه 241 نهج البلاغه : تشويق براى جهاد

خطبه 241 نهج البلاغه به موضوع "تشويق براى جهاد" می پردازد.
Powered by TayaCMS