قسمت
بیست و یکم
اِلهی بِکَ
عَلَیکَ اِلا اَلْحَقْتَنی بِمَحَلِّ اَهلِ طاعَتِکَ وَ الْمَثْوَی الصّالِحِ مِنْ
مَرْضاتِکَفَاِنّی لا اَقْدِرُ لِنَفْسی دَفعاً وَ لا اَمْلِکُ لَها نَفعاً.
معبود من!
به ذات پاکت سوگندت می دهم که مرا به منزل اهل طاعتت و بهاقامتگاه جاودانه شایسته
از رضای خویش، ملحق سازی، چه من قادر نیستمکه شری از خود دفع و یا نفعی را به خود
جلب نمایم.
قرار گرفتن
در جمع اهل طاعت و به رضای الهی دست یافتن و نیز اینکه بندهبه تنهایی قادر بر دفع
ضرر و یا جلب منفعت نمی باشد، از نکاتی است که در اینفراز از مناجات، مورد عنایت
قرار گرفته است.
«اِلهی بِکَ عَلَیْکَ اِلاّ
اَلْحَقتَنی...».
سعادت
ورود به جمع نیکان
اینکه در
این فراز، از خداوند مسئلت شده است: مرا به منزل اهل طاعت ملحقفرما! می توان دو
معنی برای آن تصور نمود:
یکی آنکه
مقصود این است که خدایا، مرا نیز از اهل طاعتت قرار ده! یعنی اگرتا به حال توفیق
انجام اوامر و اجتناب از نواهی تو را نداشتم و خلاصه، اهلاطاعت و فرمانبرداری از
تو نبودم از این پس مرا آن توفیق ده که من نیز به اطاعتتو مشغول باشم و از آنچه
مورد عنایت تو نیست اجتناب ورزم.
معنای دوم
عبارت مزبور می تواند این باشد که بنده، توفیق هم نشینی با اهل طاعتو نیکان و
ابرار را از پروردگارش درخواست می کند،یعنی به خدا عرض می کند که: مرابه آن محل و
جایگاهی که اهل طاعت تو هستند برسان و با آنها هم نشینم گردان.
به تعبیر
مولانا
گوش
ما گیر و بدان مجلس کشان
|
کز
رحیقت(163) می خورند آن سرخوشان
|
در توضیح
معنای دوم عبارت باید گفت که: نقش تأثیر گذار رفیق و هم نشین،چنانچه هم در آیات و
هم در اخبار بدان اشاره شده است، نقشی غیر قابل انکارمی باشد، تا آنجا که قرآن
کریم از زبان دوزخیان نقل می کند که آنها با تأسف واندوه می گویند: ای کاش با
خوبانی چون رسول صلی الله علیه و آله هم نشین بوده و بدها رامصاحب خویش قرار نمی
دادیم که بدان، بعد از آنکه سعادت و خوش بختی، تاآستانه منزل ما آمده بود، آن را
از ما ربوده و ما را محروم ساختند:
یَوْمَ
یَعَضُّ الظّالِمُ عَلی یَدَیْهِ یَقُولُ یا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ
سَبیلاً یا وَیْلَتیلَیْتَنی لَمْ أَتَّخِذْ فُلانًا خَلیلاً لَقَدْ أَضَلَّنی
عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جاءَنی وَ کانَ الشَّیْطانُلِْلإِنْسانِ خَذُولاً.
(فرقان: 27 ـ 29)
در روز
قیامت ظالم، دستش را از شدت حسرت با دندانش می گزد ومی گوید: ای کاش ارتباط و انسی
با رسول داشتم. وای بر من، کاش فلان رادوست و همنشین خود نمی گرفتم که رفاقت با او
سبب شد که بعد از آنکهذکر حق ـ سعادت و خوشبختی ـ به سراغم آمده بود، گمراهم نموده
وسعادت را از کفم ربود و شیطان برای آدمی مایه گمراهی است.
باری، به
تعبیر حافظ شیرازی،اساسا نخستین موعظه پیر هدایت گر و راهنمابه انسان های سالک آن
است که باید از هم نشین و مصاحب بد اجتناب کنید:
نخست
موعظه پیر می فروش آن است
|
که
از معاشر ناجنس احتراز کنید
|
با این حال،
لازم به ذکر است مقدم بر حافظ و قبل از او، مکتب وحی، اینحقیقت مهم را به درستی
تبیین فرمود که:
فَأَعْرِضْ
عَنْ مَنْ تَوَلّی عَنْ ذِکْرِنا وَ لَمْ یُرِدْ إِلاَّ الْحَیاةَ الدُّنْیاذلِکَ
مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ.(نجم: 29 و 30)
پس اعراض
نما و اجتناب کن از آنکه از ما روی برگردانیده و جز زندگی دنیارا اراده نکرده است
علم آنها در همین حد می باشد.
پیر
پیمانه کش ما که روانش خوش باد
|
گفت
پرهیز کن از صحبت پیمان شکنان
|
حافظ
حکایت
عزیزالدین
نسفی گوید:
در ولایت
خود بودم در شهر نسف، شبی پیغمبر صلی الله علیه و آله را به خواب دیدم. فرمودکه یا
عزیز! دیو اعوذ خوان و شیطان لا حول خوان را می شناسی؟ گفتم: «نی یارسول اللّه !»
فرمود: «فلانی دیو اعوذ خوان و فلانی شیطان لاحول خوان است،ازایشان برحذر باش». هر
دو را می شناختم و با ایشان مصاحبت داشتم، ترکصحبت ایشان کردم.(164)
ای
بسا ابلیس آدم روی هست
|
پس
به هر دستی نشاید داد دست
|
مولانا
چند
روایت درباره آثار مصاحبت
علی علیه
السلام فرمود: «اِصْحَبْ اَخَا التُّقی وَ الدّینِ تَسْلَم وَاسْتَرشِدْهُ
تَغْتَنِم؛ با آدم اهل تقوی و دینمصاحب باش تا سالم بمانی و از او راهنمایی بجوی،
تا سود بری».(165)
و نیز
فرمود: «اَکْثَرُ الصَّلاحِ وَ الصَّوابِ فی صُحْبةِ اُولی النُّهی وَ
الْاَلْبابِ؛ بیشترین صلاح وخوبی، در همنشینی با خردمندان و صاحبان اندیشه نهفته
است».(166)
و باز
فرمود: «مُجالَسَةُ الْاَبْرارِ تُوجِبُ الشَّرَفِ؛ دم خور شدن با نیکان مایه
شرافت و برتریخواهد شد».(167)
مقام
امن و می بی غش و رفیق شفیق
|
گرت
مدام میسر شود، زهی توفیق
|
دریغ
و درد که تا این زمان ندانستم
|
که
کیمیای سعادت،رفیق بود رفیق
|
کجاست
اهل دلی؟ تا کند دلالت خیر
|
که
ما به دست نبردیم ره به هیچ طریق
|
حافظ
همچنین علی
علیه السلام خطرات رفاقت و هم نشینی با انسان های ناصالح را چنینگوشزد کرده است:
«صُحْبَةُ الاَشْرارِ تُکْسِبُ الشَّرَّ کَالرّیحِ اِذا مَرَّتْ بَاالنَّتِنِ
حَمَلَت نَتِناً؛ همدمیبا بدان، سبب کسب بدی از آنها می شود، همانند بادی که بر
بوی بد بوزد، آن را به همراهخواهد داشت».(168)
و نیز فرمود: «صُحبَةُ الْاَشْرارِ تُوجِبُ
سُوءَ الظَّنِّ بِالاخیارِ؛ مصاحبت با بدان،سبب بدگمانی و سوء ظن نسبت به خوبان
خواهد شد».(169)
وای
آن زنده که با مرده نشست
|
مرده
گشت و زندگی از وی بجست
|
دوستی
جاهل شیرین سخن
|
کم
شنو، کآن هست چون سم کهن
|
مولانا
این نکته
را نیز اضافه کنیم که در قرآن کریم از جمله دعاهایی که از زبانپیامبرانی چون
ابراهیم علیه السلام و یوسف علیه السلام نقل گردیده است، درخواست حشر ومصاحبت با
صالحین در روز قیامت است که قرآن از زبان این دو پیامبر دعایواحدی، این گونه نقل
می فرماید که: «وَ اَلْحِقنی بالصّالِحینَ؛ مرا به شایستگان ملحق فرما وبا آنها
محشور ساز» (یوسف: 101 و شعرا: 83)
همچنین از
زبان آنان که دارای عقل و خرد بوده و اهل ذکر و اندیشه می باشند،این دعا را نقل می
فرماید که: «وَ تَوَفَّنا مَعَ الابْرار؛ و هنگام جان سپردن حشر و مصاحبت مارا با
نیکان قرار ده». (آل عمران: 193)
نکته دیگر
اینکه اگر آدمی را توفیق وصول به درجات صالحان و یا هم نشینیو هم جواری با آنها
حاصل نشد، باید سعی کند دوستی آنان را در دل خویش جایدهد که این خود، فضیلتی قابل
توجه و امری نیکو می باشد.
در دعایی،
نبی اکرم صلی الله علیه و آله درباره دوستی خوبان و اعمال خوب، فرمود:
«اَللّهُمَّ ارْزُقنی حُبَّکَ وَ حُبَّ
مَنْ یُحِبُّکَ وَ حُبَّ عَمَلٍ یُقَرِّبُنی اِلی حُبِّکَ ؛ پروردگارا! محبتخودت
را و محبت هر آنکه دوستت دارد و محبت هر عملی که مرا به تو نزدیک می سازدروزیم
فرما».(170)
همچنین
امام باقر علیه السلام در این مورد می فرماید:
اِذا
اَرَدْتَ اَنْ تَعْلَمَ اَنَّ فیکَ خَیراً فَانْظُرْ اِلی قَلْبِکَ، فَاِنْ کانَ
یُحِبُّ اَهْلَ طاعَةِ اللّه ِ وَیُبْغِضُ اَهْلَ مَعصِیَتِهِ فَفیکَ خَیْرٌ وَ
اللّه ُ یُحِبُّکَ وَ اِنْ کانَ یُبْغِضُ اَهْلَ طاعَةِ اللّه وَیُحِبُّ اَهلَ
مَعصِیَتِهِ فَلَیسَ فیکَ خَیْرُ وَ اللّه ُ یُبْغِضُکَ وَ الْمَرْءُ مَعَ مَنْ
اَحَبَّ.(171)
هر گاه
خواستی بدانی که در تو خیری هست یا نه، به دلت نگاه کن. اگر اهلطاعت خدا را دوست و
اهل معصیت خدا را دشمن داشت، در تو خیر هستو خدا هم تو را دوست دارد. ولی اگر اهل
طاعت خدا را دشمن و اهلمعصیت خدا را دوست داشت، خیری در تو نیست و خدا هم دشمنتمی
دارد. انسان با کسی است که دوستش دارد.
باید توجه
داشت دوست داشتن صالحان و نیکان، افزون بر آنکه ذاتاً امریمطلوب و پسندیده است، چه
بسا ممکن است انگیزه و محرکی قوی در سیر آدمیبه سمت و سوی صالحان و مصاحبت با آنان
در نتیجه تخلق به اخلاق شایستهآنان باشد؛ چنانچه در عبارتی معروف، چنین آمده است:
اُحِبُّ
الصّالِحینَ وَ لَسْتُ مِنهُم
|
لَعَلَّ
اللّه َ یَرْزُقُنی الصَّلاحا
|
«گرچه از صالحان نیستم ولی آنها را
دوست می دارم. باشد که خداوند بهبرکت این دوستی، صلاح و دوستی، روزیم فرماید».(172)
«وَ الْمَثوَی الصّالِحِ مِنْ
مَرضاتِکَ».
موهبت بزرگ
دست یابی به رضای خداوند
فراق
و وصل چه باشد رضای دوست طلب
|
که
حیف باشد ازو غیر او تمنایی
|
حافظ
قرآن کریم
هرگاه از موهبت ها و نعمت هایی که نصیب بهشتیان شده است یادمی کند، موهبت بی نظیر
«رضوان» و رضایت خویش را نیز در کنار آنها ذکر کرده و سپسمی فرماید: «رضوان خداوند
از بهشت و تمام نعمت های آن بزرگ تر و برتر است».
وَعَدَ
اللّهُ الْمُوءْمِنینَ وَ الْمُوءْمِناتِ جَنّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا
اْلأَنْهارُ خالِدینَ فیهاوَ مَساکِنَ طَیِّبَةً فی جَنّاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوانٌ
مِنَ اللّهِ أَکْبَرُ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُالْعَظیمُ. (توبه: 72)
خداوند
متعال وعده فرموده، مردان مؤمن و زنان مؤمنه را، بوستان هایی که پایدرخت هایش،
جویبارها روان است و آنان در آن بوستان ها و باغ ها برایهمیشه خواهند ماند و به
آنان مسکن های پاکیزه در بهشت جاودان ارزانیخواهد گردید. و ـ البته ـ رضوان خدای
تعالی از همه کرامت های اخرویبزرگ تر است و این است همان رستگاری بزرگ.
علامه
طباطبایی رحمه الله پیرامون جمله «وَ رِضْوانٌ مِنَ اللّهِ أَکْبَرُ» که در آیه
مذکور ذکرشده چنین می گوید: «معنای این جمله به طوری که سیاق،آن را افاده می کند،
ایناست که رضایت و خشنودی خدا از همه این حرف ها، بزرگ تر و ارزنده تر است.و اگر
رضوان را نکره آورد برای اشاره به این معنا بود که معرفت انسان نمی تواندآن را و
حدود آن را درک کند و شاید هم برای فهماندن این نکته بوده است کهکمترین رضوان خدا،
هر چه هم کم باشد، از این بهشت ها بزرگ تر است. وبزرگ ترین سعادت و رستگاری برای
یک نفر عاشق و دوستدار این است کهرضایت معشوق خود را جلب کند».(173)
نیست
به جز رضای تو قفل گشای عقل و دل
|
نیست
به جز هوای تو قبله و افتخار جان
|
مولانا
و نیز:
پی
رضای تو آدم گریست سیصد سال
|
که
تا ز خنده وصلش گشاده گشت دهن
|
مولانا
بنابراین
آنچه که امام علیه السلام در عبارت مورد بحث از مناجات، از خداوند خویشمی طلبد، می
تواند بزرگ ترین خواسته یک عاشق باشد و آن تمنای رضایتمعشوق از او است، چرا که
هرگاه رضایت پروردگار حاصل شود، بهشت نیز بهدنبال آن پدید خواهد آمد.
ابن فارض
در قصیده تائیه خویش درباره مقام رضای معشوق و لذت قرب اوچنین سروده:
«واگر معشوق از من راضی و خشنود باشد،
در این صورت، همه عمر منهنگام کودکی باشد از جهت خوشی و امن و راحتی و بی غمی، و
نیز مانند روزگارجوانی باشد ازجهت طرب و ناز.
و اگر مرا
به خودش نزدیک کند، آن گاه همه سال من بهار اعتدال خواهد بوددر باغ های خرم و
تازه. و من چرا به چنین عشق و معشوقی مباهات نکنم بر هرکسی که ادعای عشق حقیقی
نموده است و چرا مبالغه نکنم در فخر کردن به اینحظ و بهره ای که دارم از مقام رضای
معشوق و قرب او.
و من در
مقام رضا و قرب معشوق نائل شدم به چیزهایی که بالاتر از افق امیدمبوده است و در
عرصه امید و آرزویم نمی گنجید».(174)
مدتی
شد که مبتلای توایم
|
تو
شهنشاه و ما گدای توایم
|
تا
تو خورشید وش همی تابی
|
ما
چو ذرات در هوای توایم
|
می
نبندیم جز تو هیچ نگار
|
ما
که عشاق بی نوای توایم
|
می
کش ای دوست تیغ و می کُش باز
|
زانکه
ما طالب رضای تو ایم
|
هر
کس از برای دلداری ست
|
ما
شکسته دلان برای توایم
|
کمال الدین
حسین خوارزمی
در اینجا
باید به این نکته اشاره کرد که اگر سخن از رضای پروردگار نسبت بهبنده است، باید
عنایت داشت که این مهم، بدون تحقق رضای عبد از خداوند،حاصل نخواهد شد، و تا بنده
از خداوند راضی نباشد، یعنی تا بر آنچه خدایشبرای او مقدر می نماید و برایش پیش می
آورد، راضی نباشد، نباید انتظار داشتهباشد که به عالی ترین موهبت الهی یعنی رضایت
او دست یابد. توضیح بیشترآنکه، از عالی ترین
مقاماتی که عارف بدان راه می یابد، مقام رضاست. اینکه مقامرضا از چه شأن والایی
برخوردار است از خواجه نصیر الدین طوسی سخناننغزی نقل شده است که بخشی از آن را در
اینجا می آوریم:
«رضا، خشنودی است، و آن ثمره محبت است
و اهل حقیقت را مطلوب وآرزو آن است که از خدای تعالی راضی باشند و آن چنان که
ایشان را هیچ حالی ازاحوال مختلف مانند مرگ و زندگانی و بقا و فنا، و رنج و راحت و
سعادت وشقاوت، و غنی و فقر، ناخوشایند و مخالف طبع نباشد و یکی را بر دیگریترجیح ندهد،
چه آنها دانسته اند که صدور همه از باری تعالی است و محبت او درقلب آنها راسخ شده
است و لذا هر چه پیش ایشان آید بدان راضی باشند.
از یکی از
بزرگان این مرتبه، باز گفته اند که: هفتاد سال عمر یافت و در تماماین مدت، هرگز
چیزی را که اتفاق افتاد، نگفت که کاش اتفاق نمی افتاد و نیز هرگزچیزی را که اتفاق
نیفتاده بود نگفت که کاش اتفاق می افتاد.
و از بزرگی
پرسیدند که از رضا در خود چه اثری یافته ای؟ گفت:
از مرتبه
رضا بویی به من رسیده است که اگر همه خلایق را به بهشت برند ومرا تنها وارد دوزخ
نمایند، هرگز در دل من خطور نخواهد کرد که چرا حظ مناین شد و بهره دیگران، آن».(175)
ای
دل بیا که تا به خدا التجا کنیم
|
وین
درد خویش را ز در او دوا کنیم
|
سر
در نهیم در ره او هر چه باد باد
|
تن
در دهیم و هر چه رسد مرحبا کنیم
|
او
هر چه می کند چو صواب است و محض خیر
|
پس
ما چرا حدیث ز چون و چراکنیم
|
راضی
شویم حکم قضای قدیم را
|
چون
عاجزیم از آنکه خلاف قضا کنیم
|
تغییر
حکم چون سَخَط ما نمی کند
|
کوشیم
تا به سعی، سخط را رضا کنیم
|
فیض کاشانی
خلاصه سخن
آنکه، رضایت خداوند از بنده، بدون رضایتِ بنده از خواستو مشیتِ پروردگارش، حاصل
نخواهد شد.
ناگفته نماند
آنچه از عبارت قرآنی «رَضِیَ اللّه ُ عَنْهُم وَ رَضُوا عَنْه» واز مقدم شدنرضایت
خدا از بنده بر رضایت بنده از خدا می توان استفاده نمود این است که تارضا و توفیق
حق تعالی حاصل نشود و تا حضرتش، جلوه و پرتوی از رضایخویش را در نهاد بنده اش
نتاباند، رضای بنده از پروردگارش حاصل نخواهدشد.
این سخن
همچنین موید این حقیقت است که بنده از خود چیزی ندارد و هرچه از زیبایی ها و جمال
و کمال که در وی بروز می کند، در واقع انعکاسی است ازآنچه پروردگارش از پرتو جمال
خویش بر او تابانیده است و رضای بنده نیز درواقع انعکاسی است از پرتو اندکی از
رضای پروردگارش در آیینه جان او:
خلق
را چون آب دان صاف و زلال
|
اندر
او تابان صفات ذوالجلال
|
ما
که ایم اندر جهان پیچ پیچ
|
چون
الف او خود چه دارد؟هیچ هیچ
|
گر
بخواب آییم، مستان وییم
|
ور
به بیداری، به دستان وییم
|
ور
بگرییم، ابر پر زرق وییم
|
ور
بخندیم، آنا زمان برق وییم
|
ور
به خشم و جنگ، عکس قهر اوست
|
ور
به صلح و عذر، عکس مهر اوست
|
پادشاهان
مظهر شاهی حق
|
عارفان
مرآت آگاهی حق
|
خوبرویان
آینه خوبی او
|
عشق
ایشان، عکس مطلوبی او
|
مولانا
بیان
یک نکته:
نکته دیگر
اینکه بین این سخن که «رضایت بنده از خداوند، بدون رضایتخداوند از بنده حاصل نمی
شود» و بین آنچه پیش تر ذکر شد که «چگونه می توانبدون آنکه آدمی از
خداوندش راضی باشد، خدایش از او راضی باشد» منافاتیوجود ندارد، زیرا در کلام قبلی
گفته شد که «تا بنده از پروردگارش راضی نباشد،خداوند از او راضی نخواهد شد». ولی
همین راضی شدن بنده از خداوند، بنابرآنچه در سخن بعد،نقل نمودیم، بدون آنکه رضایتی
از خداوند شامل حال بندهگردد، محقق نخواهد شد،یعنی خداوند، رضایت و توفیق خویش را
در ابتدانصیب بنده اش می فرماید، و بعد از آن، بنده به مقام رضا از پروردگارش می
رسد وآنگاه که به مقام رضا رسید از موهبت رضوان الهی که بالاتر از تمام نعمت
هایبهشتی است ،بهره مند می گردد.
«... فَاِنّی لا اَقْدِرُ لِنَفسی ...».
ناتوانی
بنده در جلب منفعت و دفع ضرر
نکته ای که
می توان از عبارت مذکور از مناجات استفاده نمود این است که درواقع، این فراز از
دعا، به منزله هموار ساختن مسیر استجابت دو خواسته قبلیمی باشد.
توضیح
آنکه، در این عبارت مناجات کننده، با گفتن این جمله که «من بهتنهایی توانایی
دریافت منفعت و رهایی از ضرر را ندارم»، اظهار فقر و مسکنت وبیچارگی در پیشگاه
معبودش می نماید. با توجه به اینکه با اقرار به درماندگی وبیچارگی است که بنده،
قابلیت دریافت عطایا و مواهب الهی را پیدا می کند، درواقع آدمی هر چه بیشتر، فقر و
افتادگی خویش را درک نماید، در مقابلخداوندش بیشتر سر تعظیم فرود می آورد و در
نتیجه، بیشتر از الطاف و عنایاتاو برخوردار می گردد.
و این
اظهار فقر در پیشگاه خداوند بی نیاز تا آنجا می تواند برای آدمیسودمند باشد که
حضرت سیدالشهدا در دعای عرفه از آن به عنوان وسیله ایبرای توسل جستن به پروردگار
استفاده می کند و عرض می کند: «اِلهی اَتَوَسَّلُ اِلَیْکَبِفَقْری اِلَیکَ؛
خدایا! من به سبب فقر و مسکنتی که دارم به تو متوسل می شوم».
باری،
چنانچه ذکر شد، مناجات کننده با اظهار تهی دستی و پستی در برابرپروردگار، زمینه را
برای ورود خود به جایگاه اهل طاعت الهی و وصول به رضایالهی آماده می سازد و به
تعبیر مولانا، هر جا زمین پست و افتاده ای است، آب بههمان سمت سرازیر می شود:
آب
رحمت بایدت، رو پست شو
|
وانگهان
خور خمر رحمت، مست شو
|
هر
کجا دردی دوا آنجا رود
|
هر
کجا پستی است آب آنجا رود
|
آنکه
سرها بشکند او از علوّ(176)
|
رحم
حق و خلق ناید سوی او
|
خشکی لب
هست پیغامی ز آب که به مات آرد یقین اضطراب
کان لب
خشکت گواهی می دهدکو به آخر بر سر منبع رسد
پاورقی :
163. رحیق در اینجا اشاره به آیه 25 سوره مطففین
می باشد که خداوند در وصف نعمت هایی که در بهشتبه ابرار خواهد داد چنین فرمود:
«یُسْقَونَ رَحیقٍ مَخْتُومٍ؛ابرار از شراب طهور سر به مهر در بهشتخواهند نوشید».
164. الانسان الکامل، صص 249 و 250.
165. غررالحکم و درر الکلم، ج 2، ص 189.
166. همان، ص 424.
167. همان، ج 6، ص 126.
168. همان، ج 4، ص 205.
169. همان، ص 213.
170. الانسان الکامل، ص 335.
171. محاسن برقی، ج 1، ص 410.
172. امام خمینی، سرالصلوة، ص 2.
173. تفسیر المیزان، ج 9، صص 530 و 531.
174. سعید الدین فرقانی، مشارق الدراری، صص 450 ـ
452.
175. خواجه نصیر الدین طوسی، اوصاف الاشراف، صص 87
و 88 .
176. برتری جویی.
|
تهیه وتنظیم : رسول
غفارپور