قسمت دوازدهم
اِلهی!
فَلَکَ الْحَمْدُ اَبَداً اَبَداً دائِماً سَرْمَداً یَزیدُ وَ لا یَبیدُ کَما
تُحِبُّ وَ تَرضی. الهیاِنْ اَخَذتَنی بِجُرمی اَخَذتُکَ بِعَفوِکَ وَ اِنْ
اَخَذْتَنی بِذُنُوبی اَخَذتُکَ بِمَغفِرَتِکَ وَ اِنْاَدْخَلْتَنی النّارَ
اَعْلَمْتُ اَهْلَها اَنّی اُحِبُّکَ.
معبود
من! حمد و ستایش بی نهایت و دائم و همیشگی از آن توست کههمواره در فزونی است و فنا
نمی پذیرد، آن گونه که دوست داری ومی پسندی؛ معبود من! اگر مرا به جرمم باز خواست
فرمایی،، من از تومی پرسم عفوت کجاست؟ و اگر مرا به گناهانم مؤاخذه فرمایی، از
مغفرت توخواهم پرسید. و اگر مرا در آتش افکنی، من به همه دوزخیان اعلام خواهمکرد
که تو را دوست دارم.
نکاتی از این فراز
1.
حمد و ستایش بیش از حد و دائمی از
پروردگار؛
2.
یاد نمودن صفات مهر خداوند در صورت مؤاخذه
او از بنده اش.
«اِلهی فَلَکَ الْحَمْدُ اَبَداً
اَبَداً...».
حمد
و ستایش کردگار
شکر
و سپاس و منت و عزت خدای را
|
پروردگار
خلق و خداوند کبریا
|
سعدی
گذشته
از آنکه حمد و ستایش معبود و توصیف او، فی نفسه، برای عبد، عملیسرورانگیز و لذت
بخش می باشد و اساساً از لذت های یک عاشق این است کهمعشوقش را حمد و ستایش نماید،
چنانچه سعدی می گوید:
یاد
تو روح پرور و وصف تو دل فریب
|
نام
تو غم زُدای و کلام تو دلربا
|
حمد
و ستایش، توصیف معشوق، برای عبد بسیار ثمر بخش و پر فایده نیزمی باشد و یکی از
درهای ورودی به بارگاه کبریایی حضرت حق تعالی، حمد وستایش او است.
مناسب
است برای اثبات این مهم به حکایتی اشاره شود:
نقل
است که: چون حکیم ابوالقاسم فردوسی وفات کرد، شیخ ابوالقاسم کُرَّگانیبر او نماز
نکرده و عذر گفته بود که او مداح کفار بوده است. اندکی بعد، در خوابمشاهده کرد که
فردوسی در بهشت فردوس، غرق در نعمت های آسمانی است.
شیخ
به او گفت: به چه چیز، خدای تعالی تو را آمرزیده و در جنت ساکنگردانید؟ فردوسی
گفت: بدان سبب که بیتی این گونه در توحید و ستایشپروردگار سروده ام:
جهان
را بلندی و پستی تویی
|
ندانم
چه ای، هر چه هستی تویی(79)
|
«اِلهی اِنْ اَخَذْتَنی بِجُرمی...».
صفات جمالیه در برابر صفات قهریه
به
رخ کشیدن صفات جمالیه خداوند، مانند صفات عفو و مغفرت و کرم و... دربرابر مؤاخذه و
توبیخ حضرتش، از رموز گشودن دریچه های رحمت به سویخویش می باشد. در دعای ابوحمزه
ثمالی آمده است که:
اِلهی
وَ سَیِّدی وَ عِزَّتِکَ وَ جَلالِکَ لَئِن طالَبتَنی بِذُنُوبی لَاُطالِبَنَّکَ
بِعَفوِکَ وَ لَئِنطالَبتَنی بِلُؤمی لَاُطالِبَنَّکَ بِکَرَمِکَ وَ لَئِن
اَدْخَلتَنی النّارَ لَاُخَبِّرَنَّ اَهلَ النّارِ بِحُبّیلَکَ اِلهی اِنْ کُنتَ
لا تَغفِرُ اِلاّ لِاَولِیائِکَ وِ اَهْلِ فَاِلی مَنْ یَفْزَعُ الْمُذْنِبُونَ وَ
اِنْ کُنتَلا تُکرِمُ اِلاّ لِاَهلِ الْوَفاءِ بِکَ فَبِمَن یَسْتَغیثُ الْمُسیئُونَ.
ای
خدای من و ای آقای من، به عزت و جلالت سوگند!اگر به گناهانممؤاخذه ام نمایی، من
عفوت را به رخت می کشم و اگر مرا به خواریم باز خواستنمایی، تو را به کرمت
بازخواست خواهم نمود و اگر داخل (آتشم) نمایی، اهلآتش را آگاه خواهم نمود که تو را
دوست می دارم. معبود من! اگر تو، تنها ازلغزش های اولیا و اهل طاعت در می گذری، پس
گنهکاران به که پناه آورند، و اگرکرم تو تنها نصیب اهل وفا می شود، پس بدکاران به
کدام در استغاثه نمایند.
همچنین
در دعای کمیل می خوانیم:
اَفَتُراکَ
سُبْحانَکَ یا اِلهی وَ بِحَمْدِکَ تَسْمَعُ فیها صَوتَ عَبدٍ مُسلِمٍ سُجِنَ
فیهابِمُخالَفَتِهِ وَ ذاقَ طَعْمَ عَذابِها بِمَعصِیَتِهِ وَ حُبِسَ بَینَ
اَطْباقِها بِجُرمِهِ وَ جَریرَتِهِ وَ هُوَیَضِجُّ اِلَیکَ ضَجیجَ مُؤَمِّلٍ
لِرَحْمَتِکَ وِ یُنادیکَ بِلِسانِ اَهلِ تَوحیدِکَ وَ یَتَوَسَّلُاِلَیکَ
بِرُبُوبِیَّتِک. یا مَولایَ فَکَیَْف یَبْقی فی
الْعَذابِ وَ هُوَ یَرجُو ما سَلَفَ مِنْحِلْمِکَ اَمْ کَیفَ تُؤلِمُهُ النّارَ وَ
هُوَ یَأمُلُ فَضلَکَ وَ رَحمَتَکَ اَمْ کَیفَ یُحْرِقُهُ لَهیبُهاوَ اَنتَ
تَسْمَعُ صَوتَهُ وَ تَری مَکانَهُ اَم کَیفَ یَشتَمِلُ عَلَیهِ زَفیرُها وَ
اَنْتَ تَعْلَمُ ضَعفَهُاَمْ کَیفَ یَتَغَلْغَلُ بَینَ اَطْباقِها وَ اَنتَ
تَعلَمُ صِدقَهُ... .
آیا
درباره تو ای خدای منزه و ستوده صفات گمان می توان کرد که بشنوی درآتش، فریاد بنده
مسلمانی را که به نافرمانی در دوزخ زندانی شده و سختیعذابت را به کیفر گناه می چشد
و میان طبقات جهنم به جرم و عصیان محبوسگردیده و ناله اش با چشم انتظار و امید به
رحمت، به سوی تو بلند است و بهزبان اهل توحید، تو را می خواند و به ربوبیت تو
متوسل می شود. ای مولایمن چگونه در آتش عذاب خواهد ماند در صورتی که به سابقه
حلمنامنتهایت چشم دارد، یا چگونه آتش به او آسیب رساند، در حالی که او بهفضل و کرمت
امیدوار است، یا چگونه شراره های آتش، او را بسوزاند با آنکهتو ناله اش را می شنوی
و مکانش را در آتش می بینی، یا چگونه شراره های دوزخبر او احاطه کند با آنکه ضعف و
بی طاقتیش را می دانی، یا چگونه در طبقاتآتش به خود بپیچد و مضطرب بماند با آنکه
تو به صدق او آگاهی...».
حاصل
سخن آنکه، بخش های زیادی از فرازهای دعای اهل بیت علیهم السلام یادنمودن صفات رحمت
خداوندی به هنگام غضب و سخط حضرتش می باشد کهمی توان از این گونه مناجات، نکته
مهمی را عنوان کرد و آن اینکه:
از
باب گفتار پروردگار که فرموده است: «سَبَقَت رَحْمَتی غَضَبی، رحمت من برغضبم پیشی
گرفت»(80) و نیز «اِنَّ رَحْمَتی تَغْلِبُ
غَضَبی، به درستی که رحمت من برغضبم غلبه خواهد کرد».(81)
در واقع این گونه مناجات نمودن و
معرفت ورزیدن،نوعی غلبه دادن عملی رحمت حق تعالی بر مؤاخذه او و نوعی بارش
بارانمغفرت او بر سرزمین گناهان باشد که در نتیجه، هر جا، رحمت آید، از سخط وخشم
خدایی اثر و خبری نخواهد بود و هر جا که بارش مغفرت او نازل گردد،خس و خاشاک معاصی
را از صحرای جان آدمی خواهد زدود.
زان
که این دَم ها چه گر نالایق است
|
رحمت
من بر غضب هم سابق است
|
باری،
قطعاً حق تعالی، از اینکه بنده اش او را به صفات جمالیه و مهر او یادنماید،
خشنودتر خواهد شد، تا آنکه او را به صفات قهریه اش خوانده و خود رامقهور قهر و غضب
خدایش بداند.
تهیه
وتنظیم : رسول غفارپور
79. پناهی سمنانی، فردوسی سروده خوان وحدت و حماسه ملی، صص 398 و
399.
80. عبدالرحمان جامی، نقد النقوص فی شرح الفصوص، ص 189.
81. بدیع الزمان فروزانفر، احادیث و قصص مثنوی، ص 114.
|
پاورقی: