قواميت مردان بر زنان در خانواده

قواميت مردان بر زنان در خانواده

همزيستى زن و مرد در طول تاريخ بشر, همواره با زيبايى و زشتى هايى همراه بوده است.

در داستان بلند و دامنه دار زندگى بشر, حساس ترين بخشها و صحنه هاى عاطفى, هيجانى, شورانگيز و مهرآفرين به زنان اختصاص يافته است, چنان كه غم انگيزترين صحنه ها و تأسف بارترين آنها نيز درباره زنان و عليه آنان به اجرا در آمده است !

به رغم نقش حساس و عاطفى و شيفتگى آفرين زن در جامعه و كانون خانواده به عنوان همسر يا مادر و به رغم مهرورزى كه از جانب مرد نسبت به او انجام گرفته و مى گيرد, سوگمندانه تاريخ در همه جاى جغرافياى انسانى خود از ديرباز تاكنون, خاطره هاى تلخى را از ستم ورزى مردان بر زنان به يـاد دارد!

در بخشى از اين خاطره هاى تلخ كه به گذشته باز مى گردد, زنان در چين, هند, مصر, ايران و شبه جزيره عربى, گوش به فرمان مرد, زندانى در خانه و بى نقش در ازدواج و طلاق خود ديده مى شوند (طباطبايى, محمدحسين, الميزان فى تفسير القرآن, بيروت, مؤسسه اعلمى, 2/263و267.); در جامعه سومرى به آسانى توسط مرد كشته مى شوند و يا براى اداى دين او به فروش مى رسند.( الحمرانى, احمد, المرأة فى التاريخ و الشريعة, دارالنفائس,20.)

به طور كلى در عهد باستان مرگ و زندگى شان در دست مرد است و براى آنها قانون و دادگاهى جز سخن و قضاوت مرد وجود ندارد. (جان استوارت ميل, انقياد زنان, ترجمه علاء الدين طباطبايى, انتشارات هرمس,46.)در فرانسه پس از سال 586 ميلادى انسان بودن آنها تأييد مى شود. (نشريه سالانه مكتب تشيع, شماره اول, سال 1338, قم, مقاله زن در اسلام از محمدحسين طباطبايى,30 ـ 7.)

در بريتانيا تا سال 1882 ميلادى حق تملك ندارند. (ويل دورانت, لذات فلسفه, ترجمه عباس زرياب, سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى,150.)

و در آفريقا تا قرن نوزده همچنان مانند بردگان و كالاى كشاورزى خريد و فروش مى شوند. (همان.)

با چنين محروميتى نه ترحم فيلسوفان را به خود جلب مى توانند كرد و نه از حمايت اديانى چون يهوديت و مسيحيت برخوردارند.

ارسطو مى گفت: نسبت زن به مرد, مثل نسبت غلام به مولا و بدن به روح و قوه تفكر است. (همان,80.)

در كتاب مقدس مى خوانيم:

(زن را اجازت نمى دهيم تعليم دهد يا بر شوهر مسلط شود, بلكه در سكوت بماند, زيرا آدم اول ساخته شد و بعد حوا, و آدم فريب نخورد, بلكه زن فريب خورد و در تقصير گرفتار شد )( راوندى, مرتضى, تاريخ اجتماعى ايران, انتشارات اميركبير,214.)در جاى ديگر از اين كتاب آمده است:

(چشمت به شوهرت باشد و وى بر تو حكومت خواهد كرد (همان.).)

در رساله پوليس رسول به تيموتاج آمده است:

(شوهر سر زن است. چنان كه كليسا مطيع مسيح است, هم چنين زنان نيز شوهران خود را در هر امرى مطيع باشند( عهد جديد باب 2 رساله پوليس به تيموتاج, چاپ انگلستان, به نقل از: ع. نوابخش, زن در تاريخ, نشر رفعت, جلد اول,19.))

هم اكنون نيز زن در كليسا سوگند مى خورد كه در همه عمر مطيع شوهر باشد و بدون اجازه او كارى انجام ندهد, وى حق تملك ندارد و حتى اموال ارثيه او نيز با عقد ازدواج, خود به خود در تملك مرد درمى آيد (جان استوارت ميل, انقياد زن, 48ـ47.)

انباشت اين خاطره هاى سنگين در طول زمان در عصر جديد به واكنشى انجاميد كه فمينيسم نام گرفت.

بنياد جريان فمينيستى دعوتى است براى خود شناسى, خود باورى و رقابت زنان با مردان, براى تصاحب همسان مشاغل اجتماعى و حضور فعال در تمام صحنه ها. و بر اساس راديكال ترين نوع آن, تفاوت دو جنس انكار مى شود, نهاد خانواده امرى غير طبيعى و ساختگى( هبه رئوف, مشاركت سياسى زن, ترجمه محسن آرمين, تهران, نشر قطره, 158.)

و سبب ناپايدارى, كم طاقتى و عصبى بودن زن تلقى مى گردد (جان استوارت ميل, انقياد زن, 94.), و بچه زايى عامل اصلى مشكلات, رانده شدن به حاشيه, كشيده شدن به فرو دستى و وابستگى زن به مرد قلمداد مى شود و رهايى از اين حقارتها در جايگزينى ولادتهاى آزمايشگاهى و علمى به جاى زايمان طبيعى امكان پذير مى نمايد ( ژانت هايد, روان شناسى زنان, ترجمه بهزاد رحمتى, انتشارات لادن,65; استفن مور, ديباچه اى بر جامعه شناسى, ترجمه مرتضى ثاقب فر, انتشارات ققنوس, 46ـ45.).

شعارها مؤثر مى افتد, زنان سالها به مبارزه پى گيرشان ادامه مى دهند و به پيروزى هايى در عرصه هاى اجتماعى, اقتصادى, سياسى نايل مى گردند ولى در متن موفقيت هايى اين چنينى, زن در عصر جديد دوباره خود را تنها بلكه تنهاتر و خسته تر از گذشته مى بيند و به تعبير برخى متفكران: اكنون زن غربى در قالب آزادى و تساوى حقوق, به كارخانه, صحنه سياست و ميدان هنر و مديريت و بازار كار و تجارت كشيده شده است و مردان هم از نيروى آنان در نيل به اهداف اقتصادى خود سود مى برند و هم با در كنار داشتن اين جنس لطيف, از پذيرش بار مسؤوليت خانواده تا آنجا كه بتوانند شانه خالى مى كنند.(مطهرى, مرتضى, نظام حقوق زن در اسلام, انتشارات صدرا, 12; ويل دورانت, لذات فلسفه, 50.)

موناشارن نويسنده آمريكايى مى گويد:

آزادى زنان براى ما افزايش درآمد, سيگار ويژه زنان, حق انتخاب تنها زيستن, تشكيل خانواده يك نفره, ايجاد مراكز بحران تجاوز …, عشق آزاد و زنان متخصص بيمارى هاى زنان را به ارمغان آورده, ولى در ازاى آن چيزى را به غارت برد كه خوشبختى بسيارى از زنان در گرو اوست و آن وجود همسر و خانواده است (مؤسسه فرهنگى دانش و انديشه معاصر, فصلنامه كتاب نقد, شماره 12, صفحه 65.)

دو برداشت ناهمخوان

در اين ميان رابطه زن و مرد مسلمان در زندگى زناشويى به رغم اعتقاد به قرآن و اسلام, گاه دمساز با سنتهاى عهد باستان مى نمايد و زمانى از شعارهاى فمينيستى الهام مى گيرد و در مواردى نيز گرفتار سردرگمى مى باشد. تنش و اصطكاك آرا در حوزه پژوهش اين موضوع نيز نگران كننده است, برداشتهاى پژوهشگران متون قرآنى و روايى در اين زمينه با آشفتگى و تشويش همراه است كه مراجعه بدانها نه تنها دست يابى به ديدگاه زلال قرآن را در پى ندارد كه جويندگان حقيقت را با حيرت فزون تر روبه رو مى سازد, شمارى از مفسران و محققان با استناد به دو آيه (الرجال قوّامون على النساء بما فضل اللّه بعضهم على بعض و بما أنفقوا من أموالهم) (نساء/ 34) و (وللرجال عليهن درجة) (بقره/ 228), براى مرد سلطه اى بى چون و چرا قائل شده در توضيح قواميت او مى گويند:

(شوهر رئيس, بزرگ حاكم و تنبيه كننده زن است هرگاه بدخوى گردد(ابن كثير, اسماعيل, تفسير القرآن العظيم, دارالمعرفة, 1/503.

.))(مردان با امر و نهى, به راست نمودن زنان مى پردازند, چونان كه فرمانروايان بر رعيت فرمان مى رانند (زمخشرى, جارالله, تفسير الكشاف, قم, منشورات دار البلاغه, 1/503.)(مردان بر زنان تسلط دارند; در تدبير, ادب كردن, اصلاح نمودن و آموزش دادن طبرسى, فضل بن حسن, مجمع البيان, بيروت, داراحياء التراث العربى, 2/43..)

معتقدان به سالارى و خدايگانى مرد در خانه, حقانيت باور خود را در گفته بعضى از آگاهان به لغات عربى (كه فرماندهى را يكى از معانى قوّام مى دانند(زمخشرى, جارالله, اساس البلاغه; طريحى, مجمع البحرين.)) و سخن خود قرآن (الرجال قوّامون … بما فضّل اللّه بعضهم على بعض) و(و للرجال عليهنّ درجه) جست وجو نموده واقعيت برترى مرد را مزاياى جسمى, روحى, حقوقى و تكليفى مى دانند كه واژه هاى (درجه) و (فضل) بدان اشاره دارد.

طبق اظهارات زمخشرى آن مزايا عبارتند از: خرد, ثبات قدم, قوت اراده, نيروى جسمى, توان نويسندگى (به صورت غالب), سوار كارى, تير اندازى, مرد بودن پيامبران, عالمان و رهبران, اختصاص داشتن مواردى به مردان از جمله خطبه خواندن, اعتكاف, تكبير در ايام تشريق (نزد ابوحنيفه), گواهى در باب حدود و قصاص, فزونى سهم ميراث, برخوردارى از حق تعصيب در باب ميراث, ولايت بر عقد, ولايت بر طلاق, حق رجوع در طلاق رجعى, حق تعداد ازدواج, انتساب اولاد به پدر, داشتن ريش و داشتن عمامه (زمخشرى, جارالله, تفسير الكشاف,1/ 505.)

.ابن كثير مى گويد:

(مراد از درجه, برترى مرد بر زن است در آفرينش, اخلاق, مقام, اطاعت خدا, انفاق, اقدامات مصلحت آميز و مقام برتر در دنيا و آخرت (ابن كثير, اسماعيل, تفسير القرآن العظيم, دارالكتب العلمية, 1/506.).)

فخر رازى با استناد به آيه (و من آياته أن خلق لكم من أنفسكم أزواجا لتسكنوا إليها) (روم/21) مى نويسد:

(به مقتضاى اين آيه زن براى عبادت و پذيرش تكاليف آفريده نشده است, زنان به دليل ناتوانى و كم عقلى چون كودكانند و شايسته بود كه همچون آنان تكليف نداشته باشد, ولى خداوند آنان را مكلف نمود تا گوش به فرمان شوهر باشند و از عذاب خدا بترسند تا نعمت بر مردان به كمال خود رسد(فخررازى, التفسير الكبير, دفترتبليغات اسلامى, 25/110.))

وى پس از بيان برترى هاى مرد مى گويد:

(وقتى برترى مرد بر زن در اين امور ثابت گرديد اين مطلب آشكار مى شود كه زن چون اسير ناتوان در دست مرد است(همان, 6/101.)

برخى ديگر با تأثير پذيرى از نهضتهاى فمينيستى, به انكار زبان تشريع در آيه (الرجال قوّامون على النساء) پرداخته بر اين باورند كه هدف آيه به تصوير كشيدن روابط زن و مرد در محيط نزول قرآن بوده است( ابوزيد, نصر حامد, دوائرالخوف, (قراءة فى خطاب المرأة), المركز الثقافى العربى, 212.)كه در آن اصل تفاوت حقوقى زن و مرد همچون تفاوت فقير و غنى به عنوان يك واقعيت تلخ و نيز تغيير آن به عنوان يك خواسته آرمانى مورد تأكيد قرار مى گيرد. ابو زيد يكى از حاميان اين تفكر مى نويسد:

(برترى مردان بر زنان جزء مقدرات مطلق الهى نيست, بلكه باز گو كننده واقعيتى است كه دگرگونى آن مطلوب است, (درجه) داده شده به مرد بر ضرر زن (للرجال عليهن درجة) شاخه و فرعى است از اصل (لهنّ مثل الذى عليهنّ) [به سود زنها است همانند آنچه بر ضرر آنها است] يعنى بر اساس عادتها و رسوم جاافتاده در جامعه كسى نگفته و صحيح هم نيست كه بگويد: سنتها و عادتها احكام الهى جاودانه و مطلق است. اگر تشريع را در متن اين توصيف بپذيريم معناى آن سلطه كور و بى قيد و شرط مرد نيست تا تصميم او نافذ و اطاعتش بى چون و چرا واجب باشد, بلكه معناى قواميت, پذيرش مسؤوليت اقتصادى و اجتماعى است … قواميت در اين صورت مسؤوليتى است كه هركدام از زن و مرد كه توان لازم را داشته باشد, آن را به عهده مى گيرد و يا متناسب با شرايط به صورت مشترك به انجام آن مى پردازند, اين كه قرآن قواميت را بر اساس برترى و قدرت انفاق دانسته, ولى مشخص ننموده كه چه كسى بر چه كسى برترى دارد, مى تواند دليلى باشد بر اين كه اين مسؤوليت, مى تواند بين زن و مرد دست گردان شود يا با تلاش مشترك آن دو انجام پذيرد(همان, 214.))

آنچه تا كنون نقل شد, بخشى از نگاه هاى افراطى به مسأله زن بود, اما هدف از اینجا به بعد درپى تبيين ديدگاه قرآن به صورت واقع بينانه و حقيقت گرايانه است و نقد و بررسى ديگر ديدگاه ها را در باب قوّاميّت, هدف اساسى خود نمى شناسد, ولى از سوى ديگر بيان تطبيقى مسائل, خود نقدى ضمنى بر ساير ديدگاه ها نيز به حساب مى آيد.

سيستم بيانى قرآن ويژه خود قرآن است و چينش آيات آن از مبناى خاصى تبعيت مى كند, شبكه معنايى, هر آيه را با تمام آيات قرآن پيوند مى دهد, به همين دليل هر آيه اى با تمام آيات تعامل تبيينى داشته و در افاده معناى خود از همه آيات كمك مى گيرد و به همه نيز كمك متقابل مى رساند.

(مثانى) ناميده شدن قرآ ن و ضرورت تلاوت دوره اى آن مى تواند ناظر به اين باشد كه برداشت از هر آيه بايد در پرتو تمام آيات قرآن و سياق پيرامون آن صورت گيرد جهت دست يابى به توضيح بيشتر اين مطلب مراجعه شود به: (فصلنامه پژوهشهاى قرآنى, شماره 22 ـ 21, صفحه110) و اين تنها راه مصونيت قرآن از تفسير به (رأى) و تحليل پيش فرض هاست, ولى حاكميت روش تفسير و پژوهش ترتيبى قرآن, جاذبه سنتهاى ملى-قومى و فراورده هاى فكرى هر زمان, سبب مى شود كه سياق قرآن ناديده گرفته شود و قرآن پژوه گرفتار تفسير به رأى گردد, به همين دليل فخر رازى در داورى پيشين خود از اين سخن خداوند غافل مانده است كه مى فرمايد:

(وما خلقت الجنّ و الانس الاليعبدون) ذاريات/ 56

ما جن و انس را نيافريديم جز براى بندگى خود.

كه فلسفه آفرينش زن و مرد (انس) را عبادت مى داند, و از سوى ديگر ابوزيد نيز از تأمّل در سياق آيه باز مى ماند كه فرموده است (الرجال قوّامون على النساء)

پيش نيازهاى فهم قوّاميّت مرد

آيه (إنّ هذا القرآن يهدى للتى هى أقوم) (اسراء/ 9) اساس تمام ديدگاه ها و دعوتهاى قرآن است كه در آن آموزه هاى خود را با وصف (اقوم) تعريف مى نمايد كه به معناى (پايدارتر) است, يعنى دعوتهاى دينى رهنمودى است در جهت پايدارى و استوارى فرايند خلقت و سرشت آدمى كه شامل خير دنيا و آخرت و اصلاح معاد و معيشت انسانهاست با بيشترين كارايى در مقايسه با ساير اديان و مكاتب.( طباطبايى, محمدحسين, الميزان فى تفسيرالقرآن, 13/47)

اين داعيه قرآن به طور طبيعى به نظام همسرى و زندگى زناشويى نيز توجه دارد و دست يابى به اين ديدگاه متعالى نيازمند نگاهى جامع و روشمند به آيات قرآن است و همزمان بايد به مقولات مرتبط نظرافكند كه از آن جمله همسانى و نا همسانى هاى زن و مرد ازنگاه قرآن مى باشد.

همسانى ها و ارزشهاى اكتسابى

قرآن ضمن بيان مراحل تكوين جسمانى انسان ,بارها از آفرينش همسان زن و مرد و خاستگاه آفرينش آنها سخن گفته و در مرحله اى از مراحل رشد جنين, ساختار معنوى سرشت يا آموزشها و تقاضاهاى فطرى انسان, چه زن و چه مرد را به عنوان عامل درونى كمال خواهى مطرح كرده است:

(و أنّه خلق الزوجين الذكروالأنثى. من نطفة إذا تمنى) نجم / 46-45

و همانا جفت نر و ماده را آفريد از نطفه اى كه مى ريزد.

(ألم يك نطفة من منيّ يمنى. ثمّ كان علقة فخلق فسوّى. فجعل منه الزوجين الذكروالأنثى) قيامت / 39-37

آيا او نطفه از منى ريخته شده نبود, سپس خونى آويخته شد, پس خدا او را آفريد و سامان داد و نر وماده را از او پديد آورد.

(ونفس و ماسوّاها. فألهمها فجورها و تقواها) شمس / 6-7

سوگند به نفس و آن كه او را نيكو بيافريد و به او شر و خير را الهام كرد.

مرحله تسويه نفس, مرحله اى است كه بدن با اندام مناسب, شكل اوليه خود را يافته شايسته پذيرش روح انسانى مى شود,چنان كه در داستان آدم مى خوانيم:

(فإذا سوّيته و نفخت فيه من روحى فقعواله ساجدين) حجر / 19

پس آن گاه كه او را به خلقت كامل بياراستم و از روح خود در او دميدم, در برابر او به سجده درافتيد.

روح الهى كه پس از شكل گيرى متوازن اندام جنين - مذكر و مؤنث - دميده مى شود در كنار استعداد تمايل به خوبى ها و نفرت از بدى ها, استعداد پرورش خوبى ها و زمينه هاى آلايش به بدى ها رانيز در خود دارد, به همين دليل قرآن مى گويد :

(قد أفلح من زكّيها. و قد خاب من دسّيها) شمس/10ـ9

رستگار شد كسى كه نفس را بپروراند, و زيان ديد كسى كه آن را مدفون ساخت.

قرآن توان خود سازى و خود سوزى زن و مرد را همسان دانسته و كمال و نقص آن دو را به صورت همزمان ياد مى كند:

(الخبيثات للخبيثين و الخبيثون للخبيثات والطيّبات للطيّبين و الطيبّون للطيّبات) نور/ 25

زنان پليد, شايسته مردان پليد, و مردان پليد, شايسته زنان پليد مى باشند, و زنان پاك, شايسته مردان پاك, و مردان پاك, شايسته زنان پاك هستند.

(إن المسلمين و المسلمات و المؤمنين و المؤمنات و القانتين و القانتات و الصادقين و الصادقات والصابرين و الصابرات و الخاشعين و الخاشعات و المتصدّقين و المتصدّقات و الصائمين والصائمات والحافظين فروجهم و الحافظات والذاكرين الله كثيراً والذاكرات أعّد اللّه لهم مغفرة و أجراً عظيما) احزاب / 35

همانا براى مردان مسلمان و زنان مسلمان, مردان با ايمان و زنان باايمان, مردان مطيع خدا و زنان مطيع خدا, مردان راستگو و زنان راستگو, مردان بردبار و زنان بردبار, مردان خاشع و زنان خاشع, مردان صدقه دهنده و زنان صدقه دهنده, مردان روزه دار و زنان روزه دار, مردان باعفّت و زنان باعفّت و مردانى كه زياد به ياد خدا هستند و زنانى كه بسيار به ياد خدا هستند; خداوند مغفرت و پاداش بزرگ مهيا ساخته است.

صفاتى كه به صورت مشترك براى زن و مرد دست يافتنى هستند, عزم و ثبات قدم و تلاش علمى و عملى را مى طلبند و با تكرار و ممارست شكل مى گيرند. قرآن درباره نقش مؤثر عمل صالح ـچه از ناحيه مردان و چه از سوى زنان ـ در شكل گيرى زندگى دلپذير و آرمانى مى گويد:

(من عمل صالحا من ذكر أوأنثى و هو مؤمن فلنحيينّه حياة طيّبة و لنجزينّهم أجرهم بأحسن ما كانوا يعملون) نحل / 97

زن و مرد با ايمانى را كه عمل صالح دارند, زندگى پاك و دلپذير مى دهيم و پاداش بهتر از عمل او به ايشان عطا مى كنيم.

حيات طيّبه, نمود كمالاتى است كه انسان در پرتو درك و اراده بدانها دست مى يابد, حق و باطل به صورت آشكار در افق ديد او ظاهر مى گردد, و سلطه شيطان, هواى نفس و زرق و برق دنيا بر انسان پايان مى پذيرد(همان, 12/342.)

چنين دستاوردى هم تكيه به خرد آدمى دارد و هم به آزادى عقل از اسارت خيالات و پندارها مى انجامد( مطهرى, مرتضى, مجموعه آثار, انتشارات صدرا, 3/372.). قرآن با نامگذارى چنين خردمندانى به (اولوالالباب) از جهان شناسى, آرمانها و تحقق خواسته هاى آنان سخن گفته و بر همسان بودن زن و مرد در اين ويژگى ها تأكيد كرده است:

(إنّ فى خلق السموات والأرض و اختلاف الليل و النهار لآيات لأولى الالباب. الذين يذكرون اللّه قياما و قعوداً و على جنوبهم و يتفكّرون فى خلق السموات و الأرض ربّنا ما خلقت هذا باطلا سبحانك فقنا عذاب النار. ربّنا إنّك من تدخل النار فقد أخزيته و ماللظالمين من أنصار. ربّنا إنّنا سمعنا مناديا ينادى للايمان أن آمنوا بربّكم فآمنّا ربّنا فاغفر لنا ذنوبنا و كفّر عنّا سيّئاتنا و توفّنا مع الأبرار. ربّنا و آتنا ما وعدتنا على رسلك و لاتخزنا يوم القيامة إنّك لاتخلف الميعاد. فاستجاب لهم ربّهم أنّى لا أضيع عمل عامل منكم من ذكر أو أنثى بعضكم من بعض) آل عمران / 195-190

همانا در آفرينش آسمانها و زمين و رفت و آمد شب و روز, براى صاحبان خرد ناب نشانه هايى است; آنها كه در حال ايستاده, نشسته و خفته خدا را ياد مى كنند و همواره در خلقت آسمانها و زمين مى انديشند و مى گويند: پروردگارا اين همه را بيهوده نيافريده اى; پاك و منزهى; ما را از عذاب آتش مصون دار, پروردگارا آن را كه در آتش افكنى خوار مى سازى و ستمكاران را كسى يارى نخواهد كرد, پروردگارا ما چون صداى منادى را كه مردم را به ايمان فرا مى خواند شنيديم, اجابت كرديم پس ايمان آورديم.

پروردگارا از گناهان ما درگذر و زشتى كردار ما را بپوشان و هنگام جان سپردن مارا با نيكان محشور گردان, پروردگارا ما را از آنچه به پيامبران وعده دادى نصيب فرما و در قيامت خوارمان مگردان كه تو در وعده ات تخلف ندارى. اين چنين است كه پروردگارشان خواهش آنان را اجابت كرد, كه همانا من عمل زن و مرد شما را ضايع نمى كنم شما با هم يكى هستيد.

بدين ترتيب قرآن ضمن خطاب به (اولوالالباب) و وعده پاداش به زن و مرد آنان و تصريح به وحدت نوعى آنها, اين حقيقت را نيز يادآورى مى كند كه اوج تعقل و مقام عالى شهود, هم در دسترس زن است و هم در توان مرد.

زن با اوجگيرى در مسير درك و شهود, مقام عصمت, مقام مصاحبت با فرشتگان و مقام دريافت الهام الهى را از آن خود مى سازد. قرآن درباره حضرت زهرا, حضرت مريم و مادر موسى در چند آيه تعبيرات بلندى دارد; درباره زهرا (س) مى فرمايد:

(إنّما يريد اللّه ليذهب عنكم الرجس أهل البيت و يطهّركم تطهيرا) احزاب / 33

خداوند مى خواهد هر آلايش را از شما خاندان نبوت بر دارد و شما را پاك سازد.

و درباره مريم(س) نيز مى فرمايد:

(و إذ قالت الملائكة يا مريم إنّ اللّه اصطفاك وطهّرك و اصطفاك على نساء العالمين) آل عمران / 42

و آن گاه كه فرشتگان گفتند: اى مريم! همانا خداوند تو را بر گزيد و پاكيزه گردانيد و برترى بخشيد بر زنان جهانيان.

همچنين خطاب به موسى(ع) مى فرمايد:

(إذ أوحينا إلى أمّك ما يوحى. أن اقذفيه فى التابوت فاقذفيه فى اليمّ) طه/ 39-38

[موسى] آن هنگام به مادرت وحى شگفتى نموديم, كه كودك خود را در صندقى قرار بده و آن را به دريا افكن.

بنابر اين اسلام در ''سير من الخلق الى الحق'' يعنى در حركت و مسافرت به سوى خدا هيچ تفاوتى ميان زن و مرد قائل نيست,( مطهرى, مرتضى, نظام حقوق زن در اسلام, انتشارات صدرا, 118.) و سير به سوى خدا با تعقل و عمل صالح امكان پذير است. بنابراين اگر روايات نقص عقل و ايمان از نظر سند درست و داراى اعتبار باشد اشاره به موانع تعقل و رفع تكليف دارد كه در اين نيز فرقى ميان طبيعت مرد و زن نيست و اگر تفاوتى هست به زمينه هاى اجتماعى و بيرونى باز مى گردد.

ظاهر آيات از صحنه هاى گوناگون كاركرد زن پرده برمى دارد و او را در انجام كارهاى مؤثر در تعالى آزاد مى داند و وعده آمرزش و پاداش براى زنان روزه دار و صابر و انفاق كننده مى دهد كه چندان با شرط بودن اجازه شوهر سازگار نمى نمايد. معنى ندارد كه با وجود تصريح قرآن به حق تملك زن:(للرجال نصيب مما اكتسبوا وللنساء نصيب مما اكتسبن) نساء/ 32 تصرف مالى زن مشروط به اجازه شوهر باشد( همان, 202.)

. به همين دليل بسيارى از فقيهان اهل سنت بر آزادى زن شوهر دار, در تصرف مالى چون هبه و صدقه تأكيد دارند( عبدالكريم زيدان, المفصل فى أحكام المرأة و البيت المسلم فى الشريعة الاسلامية, مؤسسة الرسالة, 4/292.)

. دانشمندانى چون شيخ مفيد از علماى اماميه نيز مى گويند:

(زن شوهر دار وقتى عقل كامل و رأى استوار داشته باشد, در ازدواج و معاملاتى مانند خريد و فروش, تمليك, هبه, صدقه و ساير تصرفات خود اولويت دارد.) (المؤتمر العالمى لألفيّة الشيخ المفيد, مصنفات شيخ مفيد, 9/34.)

در آيه 195 آل عمران با تقسيم (اولوالالباب) به زن و مرد, به وحدت نوعى و تضمين پاداش آن دو تصريح دارد: (فاستجاب لهم ربّهم أنّى لا أضيع عمل عامل منكم من ذكر أو أنثى بعضكم من بعض) آن گاه با استفاده ازكلمه (فـ ) كه تفريع را مى رساند مى فرمايد:

(فالذين هاجروا وأخرجوا من ديارهم و أوذوا فى سبيلى و قاتلوا و قتلوا لأكفذرنّ عنهم سىآتهم و لأدخلنّهم جنّات تجرى من تحتها الأنهار ثوابا من عند الّله)

پس كسانى كه هجرت كرده و از خانه هاى خود خارج شده و در راه من آزارديده و جهاد كرده و كشته شده اند, البته بديهاى آنان را مى پوشانم و آنها را در باغهاى بهشت كه نهرها در آن جارى است وارد مى كنم و اين پاداشى است از جانب خداوند.

مطالعه صدر وذيل اين آيه ترديدى باقى نمى گذارد كه مقصود, تشويق اولوالالباب ـ اعمّ از زن و مرد - به هجرت, جهاد و شهادت است. اين سند ديگرى است بر آزادى زن و حق حضور او در صحنه هاى گوناگون فعاليتهاى ايمانى و انجام مسؤوليت كه نردبان كمالات انسانى مى باشد. بر اساس چنين حقى زنان مسلمان در صدر اسلام در حضور پيامبر به استقبال شكنجه مشركان رفته و با هجرت در راه خدا و حضور در ميدان جهاد, افتخار آفريده اند.

خلاصه سخن اين كه زن و مرد در ويژگيهاى انسانى و در گرايش ها و لغزشگاه هاى اساسى همانند هستند, بر همين اساس حقوق و وظايف زن همسان با حقوق و وظايف مرد است و براى احراز تعالى انسانى بايستى اقداماتى به وسعت همه ارزشها داشته باشد, هر گونه ادعايى جز اين در رابطه با حقوق زن آن گاه پذيرفتنى است كه سند و دليلى به قوّت و سنديت دلالت قرآن داشته باشد و گرنه تقدم با اطلاقات قرآنى خواهد بود.

Powered by TayaCMS