تاريخچه
اين مسئله دست كم 2400 سال سابقه دارد و در نقطه نظرات افلاطون و ارسطو و يونان باستان
مي توان آن را پي گيري كرد.
نظریه افلاطون درباره
تفاوت زن ومرد
افلاطون
در كتاب جمهوريت درباره تفاوت زن و مرد با كمال صراحت، ادعا مي كند كه زنان و مردان
داراي استعدادهاي مشابهي هستند و زنان مي توانند همان وظايفي را عهده دار شوند كه مردان
بر عهده مي گيرند، و از همان حقوقي بهره مند گردند كه مردان از آن بهره مند هستند.
وي در رساله پنجم، درباره امور ذيل بحث كرده است: اشتراك زن و فرزند; اصلاح نژاد و
بهبود نسل و محروم كردن بعضي از زنان و مردان از تناسل، و اختصاص دادن تناسل به افرادي
كه از خصايص عالي تري برخوردارند; درباره تربيت فرزندان در خارج از محيط خانواده و
نيز اختصاص تناسل به سنين معيّني از عمر زن و مرد، كه سنين قوّت و جوشش نيروي حياتي
آن ها به شمار مي رود.
افلاطون
معتقد است: همان گونه كه به مردان تعليمات جنگي داده مي شود، به زنان نيز بايد داده
شود; همان گونه كه مردان در مسابقات ورزشي شركت مي كنند، زنان نيز بايد شركت كنند.
در عين حال، وي اعتراف مي كند: زنان از مردان، چه در نيروهاي روحي و دماغي، چه در نيروهاي
جسمي ناتوان ترند; يعني تفاوت زن و مرد را از نظر كمّي مي پذيرد، هر چند مخالف تفاوت
كيفي آن ها از لحاظ استعدادهاست.
وي
معتقد است: استعدادهايي كه در مردان و زنان وجود دارند مثل يكديگرند، منتها زنان در
هر رشته اي از رشته ها از مردان ناتوان ترند، ولي اين سبب نمي شود كه هر يك از زن و
مرد به كاري غير از ديگري اختصاص داشته باشد.
افلاطون
به همين دليل كه زن را از مرد ضعيف تر مي داند، خدا را شكر مي كند كه مرد آفريده شده
است، نه زن. او مي گويد: خدا را شكر مي كنم كه يوناني زاييده شدم، نه غير يوناني; آزاد
به دنيا آمدم نه برده; مرد آفريده شدم، نه زن.»)مرتضي مطهّري، نظام حقوق زن در اسلام،
تهران، صدرا، ص 175.(
پس
از افلاطون، كسي كه آراء و عقايدش از دنياي
قديم در دست است، شاگرد وي ارسطوست. ارسطو در كتاب سياست، عقايد خويش را درباره تفاوت
زن و مرد اظهار داشته و با عقايد استاد خويش،افلاطون سخت مخالفت كرده است.
نظریه ارسطو درباره
تفاوت مرد وزن
ارسطو
معتقد است: تفاوت زن و مرد تنها از جنبه كمّي نيست، بلكه از جنبه كيفي نيز اين دو متفاوتند.
او مي گويد: نوع استعدادهاي زن و مرد متفاوتند و وظايفي كه قانون خلقت به عهده هر يك
از آن ها گذاشته و حقوقي كه براي آن ها خواسته، در قسمت هاي زيادي با هم تفاوت دارند.
به عقيده ارسطو، فضايل اخلاقي زن و مرد نيز در بسياري از قسمت ها متفاوتند.
با
نگاهي دقيق تر و گسترده تر به فرهنگ ها و تمدن هاي يونان، روم، هند، چين، ژاپن، ايران
و مانند آن ها روشن مي شود كه مسئله تفاوت بين زن و مرد، هم در بعد ساختاري و هم در
بعد كاركردي، از اهميت زيادي برخوردار بوده و در بسياري از موارد، زن را موجود غير
انساني بر مي شمردند و آن را در رديف اموال و دارايي هاي غير انساني خود معرفي مي كردند
و تقريباً مي توان گفت: تفكر ارسطويي در بسياري از اين فرهنگ ها و تمدن ها غالب و حكمفرما
بود.
در
كتب آسماني نيز از اين موضوع سخن به ميان آمده است; از جمله مي توان به تورات، سفر
«تكوين»، فصل دوم مراجعه كرد; مثلا، درباره خلقت آدم و حوّا آمده است: خداوند آدم را
از خاك زمين خلق كرد و در بيني او از نقش حيات دميد و آدم موجودي زنده شد. خداوند آدم
را در باغ عدن گذاشت تا در آنجا كار كند و از آن نگه داري كند و خداوند به آدم دستور
داد: مي تواني از ميوه هر درختي در باغ تناول كني، اما از درخت علم به حق و باطل نبايد
تناول كنيد; چون وقتي از آن بخوري حتماً خواهي مرد. خداوند گفت: خوب نيست آدم تنها
باشد; من يك يار مناسب براي او خلق مي كنم ... و خداوند او را خواب كرد يكي از دنده
هاي او را برداشت و زن را آفريد.)ثريا مكنون و مريم صانع پور، بررسي تاريخ منزلت زن
از ديدگاه اسلام و تطبيق الگوي صدر اسلام با جامعه كنوني،ص21)
بنابراين،
ماهيت تكويني مرد و زن (آدم و حوا) از نظر عهد عتيق متفاوت است. مرد (حضرت آدم) از
خاك آفريده شد و زن (حضرت حوا) از دنده او. ثانياً، زمان خلقت زن تا پس از ورود آدم
به بهشت و منع وي از درخت ممنوعه به تعويق افتاد و پيش از آن صحبت از نياز به خلقت
زن مطرح نبود و خلقت زن مقدّمه اي براي گناه كردن آدم و هبوط وي از بهشت بود. به عبارت
ديگر، به زن به عنوان ابزار و وسيله نگاه شده و موجودي طفيلي تلقّي گرديده است. اين
موضوع را در ادامه همين مقال مورد توجه قرار داده و با ذكر روايتي از امام صادق(عليه
السلام) به تبيين آن مي پردازيم.
جالب
اينجاست كه وقتي به ادامه همين مطلب در سفر تكوين تورات توجه شود، حوّا را عامل اصلي
انحراف و گناه حضرت آدم معرفي مي كند. به عبارت ديگر، زن عامل گناه و هبوط آدم تلقّي
مي شود; زيرا حضرت حوّا اقرار مي كند كه مار مرا فريب داد و از آن درخت خوردم و به
همسرم آدم(عليه السلام) نيز مقداري از آن را دادم.
ديدگاه
هاي ارسطو تا دهه 1970 در ميان انديشمندان و صاحبان نظريه، مثل فرانسيس بيكن، دكارت،
نيچه و روسو مورد توجه بود و از اين سال به بعد طرفداران نظريه برابرنگرانه به زنان
تحت عنوان «نهضت اجتماعي زنان»(Femanism)و به صورتي برنامه ريزي شده به مخالفت با پيشينيان پرداختند.
نكته
قابل توجه اينكه علي رغم شكل گيري «نهضت اجتماعي زنان» با افزايش و تعميق مطالعات پزشكي
رواني و اجتماعي، تفاوت هاي فراوان تري بين زن و مرد كشف شده است كه در دنياي قديم،
براي محققان و انديشمندان رشته هاي گوناگون ناشناخته بودند. علاوه بر اين، در قديم،
تفاوت هاي زن و مرد در چند موضوع خلاصه مي شد و در نهايت تفاوت عمده آن ها را در دو
امر كلي «عقل» و «احساسات» مي دانستند، اما امروزه با پيشرفت و تخصصي تر شدن علوم و
فناوري جديد، تفاوت هاي بيشتري بين زن و مرد از نظر ساختاري و كاركردي ادعا و گاهي
آن ها را اثبات مي كنند و به گونه اي بر اين تفاوت در ساختار و كاركرد تصريح و تأكيد
دارند كه برخي براي اين دو جنس دنياي جداگانه اي قايل مي شوند; مثلا، پروفسور ريك،
كه سالياني دراز به تحقيق درباره مسائل زنان و مردان پرداخته، بر اين باور است كه دنياي
مرد با دنياي زن به طور كلي فرق مي كند و مي گويد: اگر زن نمي تواند مانند مرد فكر
كند يا عمل نمايد به اين دليل است كه دنياي آن ها با هم فرق مي كند و يا اريك فروم
پس از بررسي تفاوت دنياي زن و مرد، مي گويد: زن و مرد مي توانند يكديگر را بفهمند و
مكمّل يكديگر باشند، ولي هيچ گاه يكي نمي شوند و اين به علت تفاوت هايي است كه در وجود
آن ها نهادينه شده است.(مرتضي مطهري، پيشين، ص 181.)
اشتراك زن ومرد در برخورداري
از گوهر انساني
اولين
پرسش در زمينه تفاوت زن و مرد اين است كه آيا زن و مرد از نظر ماهيت و اصل آفرينش تفاوتي
دارند يا نه؟ آيا تفاوت زن و مرد ريشه در تفاوت آن ها در سرشت و طينت شان دارد؟ به
عبارت ديگر، آيا آن ها داراي دو طينت و سرشت متفاوتند؟ شكي نيست كه پاسخ به اين سؤال
نوع نگرش به زن و مرد را متفاوت خواهد كرد.
درباره
خلقت زن و مرد، آيات متعددي وارد شده اند كه شايد مهم ترين و صريح ترين آيه اي كه بتوان
به آن استناد كرد آيه اول سوره نساء باشد كه مي فرمايد: (يَا اَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ
رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُم مِن نَّفْس وَاحِدَة وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَاوَبَثَّ
مِنْهُمَا رِجَالا كَثِيراًوَنِسَاء... .)
قرآن
پس از سفارش به تقوا داشتن از پرودگاري كه انسان را خلق كرده است، مي فرمايد: همان
پروردگاري كه شما را از نفس واحدي آفريد و همسرش را نيز از همان نفس و ماهيت خلق كرد
و از اين دو صنف، مردان و زنان فراواني پديد آمدند.
نكات
مورد توجه در اين آيه شريفه:
1.
اين آيه تصريح مي كند كه همه انسان ها، اعم از زن و مرد، از «يك نفس» آفريده شده اند.
مرحوم طبرسي در اين باره مي فرمايد: مراد از «نفس» در آيه، به اجماع همه مفسّران آدم(عليه
السلام)است.(فضل بن حسن طبرسي، مجمع البيان، ج 3، ص 8.)
ادامه
آيه نيز قرينه خوبي بر اين حقيقت است، كه فرمود: همسر آن «نفس» را از جنس او قرار داد
و از آن دو نفر مردان و زنان فراواني را منتشر ساخت. فخر رازي نيز مي گويد: «اجمعَ
المسلمونَ علي انَّ المراد بالنفسِ الواحدةِ هيهُنا هُوَ آدمُ الاّ اَنّه اَنَّثَ الوضعُ
علي لفظِ النفس.»(فخر رازي، تفسير كبير، ج 4، ص 160.)
2.
هرچند مصداق «نفس واحده» در اين آيه آدم(عليه السلام)است، ولي به كار بردن واژه «نفس»
و انتساب خلقت همه انسان ها به آن «نفس» در واقع نكته مهم ديگري دربر دارد، و آن اينكه
جمله افراد بشر، اعم از زن و مرد از يك ريشه و اصل سرچشمه مي گيرند و گوهر آفرينش آن
ها به يك گوهر و يك نفس برمي گردد. به هر حال، همه افراد بشر از حضرت آدم سرچشمه مي
گيرند و از همان طينتي كه خداوند آدم را آفريد ساير ابناي بشر را خلق كرد. چه زن و
چه مرد، همگي از سرشت واحدي آفريده شده اند و همه را «بني آدم» مي گويند.
3.
از ادامه آيه كه مي فرمايد: (وَ خَلقَ مِنها زوجَها)، استفاده مي شود كه همسر آدم از
ماهيت و جنس خود اوست و هر دو از يك حقيقت برخوردارند. به عبارت ديگر، «مِن» در اين
آيه، «نشويه» است، نه براي تبعيض; يعني جفت اين مرد از نوع خود او و همانند اوست.
4.
در ادامه آيه مي فرمايد: (وَ بَثَّ مِنْهُمَا رِجَالا كَثِيراً وَنِسَاء.) اين به روشني
دلالت مي كند كه نسل انساني و ريشه همه آدميان به آدم و همسرش برمي گردد و آدميان،
چه زن و چه مرد، از يك زن و مرد پديد آمده اند و در تكوّن و رشد و گسترش نسل انساني
هر دو صنف زن و مرد نقش دارند. و بر فرض كه حضرت حوّا از ماهيتي ديگر و يا بخش خاصي
از وجود حضرت آدم آفريده شده باشد، فرزندان آدم و حوا به يك امر مشترك بين آدم و حوا
برمي گردند، نه آنكه فرزندان مؤنث از يك حقيقت به وجود آمده باشند و فرزندان مذكر از
حقيقتي و جنسي ديگر.
بنابراين،
اگر به توصيف آفرينش زن و مرد در قرآن مراجعه كنيم، درخواهيم يافت كه تفاوتي در ماهيت
و سرشت زن و مرد وجود ندارد. قرآن آفرينش نخستين زن و مرد را در قالب يك داستان نقل
مي كند; ابتدا خداوند به فرشتگان خبر مي دهد كه مي خواهد در زمين «خليفه» و جانشين
قرار دهد،(بقره: 30.) سپس چگونگي خلق انسان را بيان مي نمايد(حجر: 28ـ31) و پس از آنكه
اسماء را به او مي آموزد، با او پيمان مي بندد; پيماني مبني بر دوري از اطاعت و بندگي شيطان.(يس: 6) آن گاه آدم و همسرش را در بهشت سكونت
مي دهد و به او دستوراتي مي دهد.(بقره: 34 و 35.)
اندك
توجه در اين آيات روشن مي كند كه در آفرينش زن و مرد هيچ تفاوت و تمايزي يافت نمي شود;
زيرا سخن از بشر و انسان و يا آدم به عنوان نماد و نمونه و نماينده نوع انساني است.
سؤال: آيا زن از بخشي از
وجود مرد آفريده نشده است؟
برخي
با استناد به 3 آيه شريفه قرآن پنداشته اند: خداوند زن را از مرد آفريده، و اين نوعي
نقص براي جنس زن است. اين سه آيه، كه در مضمون تقريباً مشتركند، عبارتند از: آيات
1 سوره نساء، 189 سوره اعراف و 6 سوره زمر.
اولين
آيه مي فرمايد: (يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُم مِن
نَّفْس وَاحِدَة وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالا كَثِيراً وَنِسَاء...);
اي مردم بترسيد از پروردگارتان; آنكه شما را از يك تن بيافريد و از آن تن همسر او را
و از آن دو، مردان و زنان بسيار پديد آورد. در اين آيه، «مِن» در «خلقَ مِنها زوجَها»
را تبعيضيه گرفته اند.
در
جواب، بايد گفت: در اين آيات خداند متعال مي فرمايد: انسان ها از نفس واحدي آفريده
شده اند و همسران آن ها نيز از آن نفس آفريده شده اند. در واقع، مراد اين است كه همسران،
همتاي و هم جنس آن ها هستند و از آن ها بيگانه نيستند; نه اينكه جزئي از آن ها باشند
و يا از آن ها خلق شده باشند.
علّامه
طباطبائي نيز در تفسير اين آيه مي فرمايد: ظاهر آيه (وَ خَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا)
اين است كه همسري از نوع مرد آفريد و افراد انساني بازگشت به دو فرد همانند و مشابه
دارند. واژه «مِن» در آيه، «نشويه» است; يعني منشأ چيزي را بيان مي كند. اين آيه مانند
آيات ديگري است كه به آفرينش زن و مرد پرداخته اند; از قبيل: (وَ مِنْ آيَاتِهِ أَنْ
خَلَقَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجاً.) بنابراين، آنچه در برخي تفاسير ذكر شده
كه مقصود آيه بيان اين نكته است كه زن از آدم مشتق شده و بعضي از آدم است، طبق برخي
روايات، كه خداوند همسر آدم را از دنده او آفريد، سخني بدون دليل است و آيه بر اين
مطلب دلالت ندارد.(سيد محمّدحسين طباطبائي، الميزان، قم، جامعه مدرسين، ج 4، ص
136.)
از
امام صادق(عليه السلام) پرسيده شد: گروهي مي گويند: حوا از دنده چپ آدم آفريده شد.
فرمود: خدا از اين نسبت پاك و منزّه است. آيا خداوند توان نداشت براي آدم همسري بيافريند
كه از دنده او نباشد تا راهي براي سخن ملامتگران به دست ندهد كه بگويندآدم با خودش
ازدواج كرد؟(شيخ حرّ عاملي، وسائل الشيعه، انتشارات آل البيت، ج 30، ص 352.)
نتيجه
اينكه قرآن در مقام بيان مشابهت زن و مرد در اصل و ريشه است و وحدت نوعي آن دو را بيان
مي كند.
اشتراك زن و مرد در هدف غايي
آفرينش
برخي
ديگر با استناد به آيه 189 سوره اعراف گفته اند: زن طفيلي مرد است و براي مرد خلق شده;
خداوند مي فرمايد: (هُوَالَّذِي خَلَقَكُم مِن نَّفْس وَاحِدَة وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا
لِيَسْكُنَ إِلَيْهَا.)اينان مي پندارند كه در آفرينش انسان، جنس مذكر محور است و چون
بقاي اين جنس، متوقّف بر وجود جنس مؤنث است، خداوند او را نيز آفريد. در واقع، زن آفريده
شد تا مردان بمانند و به كمالاتي كه شايسته آنان است، برسند. زن به آن دليل مورد توجه
قرار گرفته كه مقدّمه وجود مرد است و به عبارت ديگر، وجود طفيلي دارد.
در
جواب، بايد گفت: اولا، اين آرامش يك طرفه نيست; بلكه هم براي مرد و هم براي زن چنين
آرامشي وجود دارد; همان گونه كه در آيه 21 سوره روم مي فرمايد: (وَ مِنْ آيَاتِهِ أَنْ
خَلَقَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَ جَعَلَ بَيْنَكُم
مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً.)اين آيه مودّت، دوستي و رحمت طرفيني را مطرح كرده و آن را از
نشانه هاي پرودگار دانسته است.
ثانياً،
واژه «زوج» به دو طرف (مؤنث و مذكر) اطلاق مي شود، به قرينه اينكه در آيات ديگر وقتي
سخن از خلقت انسان از يك نفس به ميان مي آيد، مي فرمايد: (وَ خَلَقَ مِنْهَا زَوْجَها.)
در واقع، واژه «زوج» در فرهنگ قرآن، هم به مرد اطلاق مي شود و هم به زن.
ثالثاً،
آيه در مقام اين است كه به انسان بگويد: ما براي سود رساندن به انسان همانندهايي آفريديم
و با استفاده از وسايل و ابزارهايي كه در اختيار او قرار مي دهيم آنان مي توانند با
همراهي يكديگر، به توليد مثل و تكثير نسل اقدام نمايند و به خاطر اين نياز متقابل،
كه در هر دو جنس مذكر و مؤنث است، هر يك ميل و كششي براي حركت به سوي ديگري دارد.
علّامه
طباطبائي در الميزان مي فرمايد: معناي آيه (خَلَقَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجاً)
اين است كه براي سود رساندن به شما، از جنس خودتان هماننداني آفريد; چرا كه هر يك از
زن و مرد به وسايلي از امر توليد مثل مجهّز است كه با همراهي جنس ديگر، كارش به ثمر
مي رسد و با كار هر دو، توليد و تكثير نسل به انجام مي رسد. بر اين اساس، هر يك نقصي
دارد و به قرين خود نيازمند است، و از مجموع اين دو، يك واحد تام حاصل مي شود. به خاطر
همين نياز و نقص، هر كدام به سمت ديگري حركت مي كند و زماني كه وصلت حاصل گشت، آرام
مي گيرد; زيرا هر ناقصي به كمال خود شائق است و هر نيازمندي به چيزي كه رفع نياز كند،
ميل دارد. اين همانند ميل جنسي است كه در اين دو قرين نهاده شده است.( سيد محمّدحسين
طباطبائي، پيشين، ج 16، ص 173.)
رابعاً،
قرينه ديگر كه مراد از (خَلَقَ مِنْهَا زَوْجَها) يعني از جنس همان «نفس» همسرش را
آفريده، آيات ديگري را مي توان ذكر كرد كه «مِن» در آن ها به كار رفته است. شبيه اين
آيات كه «نفس» در آن ها به معناي «جنس» استعمال شده، يكي آيه 72 سوره نحل است: (وَاللّهُ
جَعَلَ لَكُم مِنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجاً) و ديگري آيه 164 سوره آل عمران كه مي فرمايد:
(إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولا مِّنْ أَنفُسِهِمْ) و سوم آيه 128 سوره توبه است كه مي
فرمايد: (لَقَدْ جَاءكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنفُسِكُمْ)
بنابراين
آيه مزبور و آيات شبيه آن نمي خواهند طفيلي بودن زن نسبت به مرد يا فرعي بودن او را
بيان كنند و به عبارت ديگر، در صدد بيان فسلفه خلقت زن نيستند. بلكه از نوعي رابطه
روحي و حياتي زن و مراد و وابستگي آنان به يكديگر خبر مي دهند.
خلاصه
آنكه زن و مرد در ذات و جوهرشان تفاوتي وجود ندارد; يعني زنان و مردان در جوهره انسانيت
و خميرمايه رشد و كمال، تفاوتي ندارند، بلكه زن و مرد دو فرد از يك نوع هستند. علّامه
طباطبائي در اين زمينه مي فرمايد: مشاهده و تجربه حكم مي كند كه زن و مرد دو فرد از
نوع واحد هستند; يعني دو فرد انساني; زيرا تمام آثاري كه در مردان آشكارند، در زنان
نيز پيدايند. بروز آثار يك نوع نشان دهنده تحقق خارجي آن نوع است. بلي، ميان اين دو
صنف در آثار مشترك، شدت و ضعف وجود دارد، اما اين تفاوت سبب بطلان حقيقت نوع در فرد
نيست. از اينجا روشن مي شود كه كمالات فرعي، كه براي يك صنف ميسور است، براي صنف ديگر
نيز دست يافتني است; همان گونه كه كمالات معنوي چنين هستند. زيباترين و جامع ترين سخني
كه اين مطلب را بيان مي كند، اين آيه قرآن است: (أَنِّي لاَ أُضِيعُ عَمَلَ عَامِل
مِّنكُم مِن ذَكَر أَوْ أُنثَي بَعْضُكُم مِن بَعْض.) (همان، ج 4، ص 89.)
قرآن
وقتي از استعدادها و توانمندي هاي انسان سخن مي گويد، آن ها را به صنف خاصي از مرد
يا زن اختصاص نداده و همه جا از واژه «انسان»، «ناس» و واژه عام سخن استفاده كرده و
هيچ استثنايي در حق زنان يا تفصيلي براي مردان قايل نشده است; همه را در جوهر انسانيت
و توانمندي هاي انساني يكسان تلقّي مي كند. در اين زمينه، مي توان به موارد ذيل اشاره
كرد:
1. روح الهي;«فاذا سويته و نفخت فيه من روحي فقعوا
له ساجدين» (حجر: 28)
2. تسويه و تعديل در خلقت;«لقد خلقنا الانسان في
احسن تقويم.»(تین : 4)
3.
ابزارهاي ادراكي;«هوالذي انشألكم السمع و الابصار
و الافئده قليلا ما تشكرون.» (مؤمنون: 78)
4. فطرت الهي; «فاقم وجهك للدين حنيفاً فطرة التي
فطر الناس عليها» (روم: 30)
5. حمل امانت.«انا عرضنا الامانة علي السموات و الارض و الجبال فابين ان يحملنها و اشفق منها
فحملها الانسان.» (احزاب: 72)
همان
گونه كه از آيات شريفه قرآن استفاده مي شود، در هيچ يك از اين موارد در زمينه توانمندي
ها، تفاوتي بين زن و مرد قايل نشده است. بنابراين، اشتراك زن و مرد در گوهر ذات انساني
و توانمندي هايي كه به آن ها اشاره شد، مستلزم اين است كه هر يك از زن و مرد از تمامي
ويژگي هاي انساني كه در جنس ديگر وجود دارند برخوردار باشد و هر صفتي كه مرد ـ از آن
حيث كه انسان است (نه از حيث مذكر بودن) ـ دارا باشد زن نيز دارد و هر صفتي كه زن ـ
از آن حيث كه انسان است (نه از حيث مؤنث بودن) ـ دارا باشد مرد نيز دارد.
با
توجه به آنچه بيان شد، زن و مرد در برخورداري از گوهر انساني مشترك، تفاوتي ندارند
و داراي يك حقيقت و سرشت واحدند. با مراجعه به آيات و روايات خلقت انسان، مي توان اين
نكات را استفاده كرد:
1.
زن و مرد از يك نوعند.
2.
انسانيت محور تقسيم زن و مرد است.
3.
زن و مرد هر دو به طور مشترك از روح الهي برخوردارند.
4.
آفرينش زنان و مردان و نسل حضرت آدم و حوا از يك جفت انساني صورت گرفته است.
5.
از ويژگي هاي سرشتي مشترك مثل فطرت، خداشناسي، سازگاري با دين و معرفت خير و شر اخلاقي
برخوردارند.
6.
هر دو جنس زن و مرد به طور مشترك مورد تكريم
الهي قرار گرفته اند.
7.
در استعدادها و قابليت ها، هر دو جنس زن و مرد از استعدادهاي مشتركي همچون استعداد
كمال يابي، جاودانگي طلبي، معرفت طلبي، فضيليت خواهي، قرب به خدا، خلافت الهي، انحطاط
و سقوط برخوردارند.