پوشش زنان جزیرۀ العرب در جاهلیت و اسلام

پوشش زنان جزیرۀ العرب در جاهلیت و اسلام

پوشش زنان جزیرۀ العرب در جاهلیت و اسلام

بدون تردید یكی از مهم ترین سوالاتی كه در زمینه حجاب قابل بحث و بررسی است، تاریخ استفاده از آن و این كه قدمت حجاب در میان جوامع به چه زمانی باز می گردد؟ و یا اینكه چه كسی برای نخستین بار از «نقاب» یا «روبنده» استفاده كرد؟

اما ارائه پاسخی مطلوب به این سوالات ممكن نیست چرا كه پوشش به طور عام و حجاب به طور خاص در اشكال گوناگون قدمتی طولانی دارد و دست یابی به اطلاعاتی چند در خصوص آن بسیار دشوار است با این حال آنچه از منابع در دسترس بر می آید بالاپوش و لفافه ای كه تمام بدن را بپوشاند قدیمی ترین شكل پوشاك در میان ملل مختلف بوده است.*(ولسگانگ ایست وود، تاریخ حجاب، مترجم ونوس چرمچی، مجله زن در روزنامه زن، تهران، نشر قله، 1378 ، ص 195)

حجاب نیز در میان ادیان و اقوام پیش از اسلام بی سابقه نیست و گویا گرایش فطری انسان را به نوعی پوشش فرا می خوانده است، به طوری كه در برخی از اقوام و ادیان «سخت گیری های شگفتی نسبت به پوشش خصوصا برای زنان شوهر دار وجود داشته است.»*(ویل دورانت، تاریخ تمدن، جلد 4، مترجم احمد آرام، چاپ سوم، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1370 ، ص 461)

البته بررسی تاریخچه پوشش و نیز حجاب در میان اقوام گذشته كاری بس گسترده و مشكل است ، اما آنچه در این مقوله قابل توجه است و كمتر مورد توجه تحلیل گران در این موضوع قرار گرفته تاریخچه حجاب و پوشش در جزیره العرب است، جایی كه آیات حجاب در آنجا نازل شد و فرمان به آن داده شد.در این مقاله به تن پوشش های زنان جزیره العرب در جاهلیت واسلام می پردازیم.

پوشش زنان در جاهلیت و اسلام

بدون تردید پدید آمدن پوشاك امری تصادفی و یا خواسته ی فردی نبوده است. پوشاك، بر مبنای تفكرات و نیازهای اقلیمی، مادی و معنوی اقوام به وجود آمده و بخشی از تاریخ زندگی بشر است.در دوره جاهلیت و زمان های اولیه اسلام هنگامی كه تقریبا تمامی اعراب به حالت بادیه نشینی می زیسته اند، شهرهای كوچك و كم اهمیت و هنر خیاطی نسبتا ناشناخته بود، پوشاك های ساده سرتاسری به صورت یكپارچه بافته می شده است و برای حفظ بدن آنها، از سرما و گرما كفایت می كرد.(رینهارت‌دزی، فرهنگ البسه مسلمانان،‌ حسینعلی هروی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب،‌ 1359، ص4)

البته با فتوحات اسلامی و گسترش قلمرو اعراب و آشنایی آنان با فرهنگ های رومی و ایرانی تغییر محسوسی در روند پوشاك ایجاد گردید، به طوری كه در اواخر دوره خلافت اولیه «خلفای راشدین» خصوصیات البسه را این گونه بیان كرده اند : تكثر در انواع پارچه ها و لباس ها و تفنن در خیاطت(همان ، ص 6)، این در حالی است كه در دوره خلافت عباسی با استفاده از هنرمندان فن خیاطی روند دوخت لباس و پوشاك و تنوع آن به اوج خود رسید. با توجه به گزارش های منابع اولیه لباس ها به دو صورت تقسیم گردیده است:

1- لباس هایی كه پارچه های آن بریده می شدند و با نخ دوخته می شدند. مانند : قمیص، جبه و سراویل.

2- لباس هایی كه یكپارچه، بدون برش و دوخته شدن مورد استفاده قرار می گرفتند. مانند : جلباب، وداع و ازار و در یك تقسیم بندی دیگر می توان لباس های زنانه را با توجه به روایات و احادیث و گزارش های تاریخی كه درباره پوشش زنان در كتب شیعی و اهل سنت بیان شده است در دوره های اولیه اسلام و قبل ا‍‍ز این گونه تقسیم نمود :

1- لباس هایی كه برای پوشش سر و صورت به كار برده می شد كه عمدتا یكپارچه و نادوخته بودند، و معروفترین این لباس ها : جلباب، خمار، نقاب،‌ برقع و قناع می باشد.

2- لباس هایی كه برای پوشش سایر اعضای بدن به كار می رفته است و برخی دوخته شده برخی نادوخته بودند. از آن جمله : قمیص، صدرا، درع، مرط، برد، ازار و سروال را می توان نام برد. در ادامه با توجه به تقسیم بندی فوق معروف ترین البسه زنان جزیره العرب در زمان جاهلیت و اسلام مورد بررسی قرار می گیرد.

جلباب

واژه جلباب، از جمله واژه هایی است كه كثرت استفاده از آن در سخنان معصومین و آیات قرآنی و از طرفی اختلاف نظر در شكل و اندازه آن و نیز نقش تعیین كننده آن، در حدود حجاب نیاز به بازشناسی و كالبد شكافی دقیق دارد. چراكه در محدوده پوشش تأثیر فراوانی خواهد داشت.

جلباب در تفاسیر

علاوه بر اصحاب لغت، مفسرین به تناسب تفسیر آیه 59 سوره احزاب كه در خطاب به زنان پیامبر و دخترانش و زنان مؤمنین نازل شده، می فرمایند :«یا ایها النبی قل لازواجک و بناتک و نساء المومنین یدنین علیهن من جلابیبهن ذلک ادنی ان یعرفن فلا یو ذین و کان الله غفورا رحیما »(احزاب/59)

«ای پیامبر ! به همسران و دخترانت و زنان مومن بگو جلباب های خود را برخویش فرو افکنند(نزدیک خود سازند)، این کار برای این که شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند بهتر است (‌و اگر تاکنون خطا و کوتاهی از آنان سر زده ، توبه کنند ) خداوند همواره آمرزنده مهربان است.» مفسرین معانی مختلفی را از این واژه ارائه می دهند.هم چنان كه:

الف) طبرسی جلباب را این گونه توضیح می دهد : «الجلباب خمار امراه الذی یعطی رأسها و وجهها اذا اخرجت لهاجه»(مجمع البیان، ج7و8، بیروت، ص480)

«جلباب عبارت است از ردایی كه سر و روی زن را می پوشاند وقتی برای كاری از منزل خارج می شود.»

وی در تفسیر آیه مذكور معتقد است : «مقصود خداوند از بیان «یدنین علیهن جلابیبهن» این است كه با روپوشی كه زن به خود می گیرد محل گریبان خود را بپوشد» و اضافه می كند «گفته شده، جلباب همان چارقد است و مقصود آیه آن است كه : زنان آزاد وقتی بیرون رفتند پیشانی ها و سرها را بپوشانند»(همان)

ب) آلوسی بغدادی با توجه به تفاسیر قبل از خود در یك جمع بندی كلی برای جلباب چندین معنی بیان كرده است كه عبارتند از:

1- آنچه از بالا تا پایین را بپوشاند؛

2- هر لباسی كه زن آن را روی لباس هایش بپوشد مانند روپوش؛

3- هر آنچه با آن پوشش انجام گیرد چه عبا باشد و چه غیر از آن.

4- لباسی گشادتر از سرپوش و كوچك تر از ردا؛

5- مقنعه؛

6- ملحفه.(روح المعانی، ج12، بیروت، دار الفكر، 1417، ص127)

به نظر می رسد، طبرسی و آلوسی،‌ نتوانسته اند به یك معنای صریح كه اتفاق عموم زمانه خودشان باشد دست یابند. علاوه بر این كه طبرسی، در تعریف واژه بین جلباب و خمار دچار آشفتگی شده است به طوری كه یكی از آن دو را به دیگری تعریف نموده است. هم چنان كه مؤلف كتاب قاموس قرآن نیز اشاره به این اختلاف دارد و معتقد است كه در یك جمع بندی نهایی، جلباب، ملحفه و لباس بالایی و چادر و مانند آن است و اطلاق جلباب را مختص به روسری و چارقد نمی داند.(قاموس قرآن، ج2، تهران، دار الكتب الاسلامیه، 1352، ص41)

به هر ترتیب با توجه به اقوال مفسرین و ظاهر آیه 59 سوره احزاب،‌ این نتیجه مهم قابل توجه است كه منظور از جلباب لباس خارجی بوده و مؤید این سخن ادامه آیه است كه می فرماید : ذلک ادنی ان یعرفن فلا یو ذین و کان الله غفورا رحیما »

با توجه به این كه این قسمت از آیه نیز سفارشی برای در امان ماندن زنان از آزار و اذیت های اجتماعی است به طوری كه اگر زنان این كار را انجام ندهند تنها موجبات آزار و اذیت خود را فراهم كرده اند .

خمار

یكی از پوشاك های صدر اسلام، جامه ای نادوخته به نام خمار می باشد. خمار بر خلاف جلباب پوششی برای سر بوده است و كاربرد آن در شعرهای جاهلی و دوره اسلامی نیز به همین معنا است.

«امروالقیس» در وصف باران چنین می گوید :

وتری الشجراء فی ریتها كرؤس قطعت فیها خمر(دیوان امرو القیس، چاپ4، قاهره، دارالمعارف، ص145)

در این بیت شاعر ، سرهای درختان كه از آب بیرون مانده به سرهای بریده در خمار همانند كرده است و نیز «حسان بن ثابت انصاری» چنین سروده است :

تظل جیادتا متسطرات تلطمهن بالخمر النساء(دیوان حسان بن ثابت، الهیئته المصریه العامه للكتاب، ص73)

در این بیت شاعر از قول ابو سفیان مردم مكه را سرزنش كرده و می گوید :« اسبان ما به شتاب می رفتند و زنان شما با چارقد آنها را باز می راندند.»

لغویون واژه «خمار» را از ماده «خمر» دانسته اند و به معنای پوشاندن آورده اند، فراهیدی در باره این واژه چنین می نویسد :

«خمرتها : ماغشی المخمور من الخمار وسیله ای كه ظرف را می پوشاند، و یا بر ظروف پوشش می افكند گفته می شود» ( العین، ج4،قم:داالجهره،1405ه.ق، ص272-263)

ابن منظور معتقد است : «خمار وسیله ای است كه چیزی را می پوشاند ولی در عرف مختص به چیزی شده كه زن سر خود را با آن می پوشاند، جمع آن خمر است و اختمرت المبرئه یعنی زن خودش را پوشانید».(ابن منظور،لسان العرب،ج4 ص212)

به هر ترتیب خمرو خمار به معنی سترو پوشش است و شراب را نیز خمر گویند زیرا حواس ظاهری و باطنی را می پوشاند و روسری زن را نیز خمار گویند چرا كه به وسیله آن سرش را می پوشاند.(همان ،ج5،ص212)

دزی نیز خمر و همار را به معنی پوشش و پوشاندن و پنهان كردن و نیز به كمربندی مخفی تعبیر نموده است و با اظهار تأسف شدید از این كه واژه خمار به علت كثرت و وضوح نزد لغویون به درستی و دقیق روشن نشده است، می نویسد : «نمی توان راجع به چگونگی این لباس شرقی چیزی نگاشت» و اضافه می كند : «در آثار مورخان عرب كه همزمان با نویری و مقریزی بوده اند دیده نمی شود و به جرأت می توان گفت كه جستجو برای یافتن این كلمه در صفحات كتاب هزار و یك شعر نیز به كلی بیهوده است»(رینهارت دزی، همان، ص161)

وی با شك و تردید عنوان می كند : «خمار نوعی حجاب زنان است كه قسمت جلوی گردن و چانه و دهان را می پوشاند و روی فرق سر به هم متصل می شود».خلاصه این كه در كلمات اهل لغت هیچ اشاره ای به چگونگی پوشش به وسیله خمار نشده است و فقط به این كه خمار نوعی پوشش می باشد اكتفا شده است.

نصیف

واژه نصیف مترادف كلمه خمار می باشد در چندین روایت لغویین از جمله فراهیدی آن را چنین آورده اند : «النصیف، الخمار(خلیل بن احمد فراهیدی ، همان، ج3 ص1800) وابن منظور آن را نوعی خمار می داند(ابن منظو،همان، ج5 ص166)

در حالی كه فیروز آبادی معنای آن را توسعه داده و چنین می نویسد : «النصیف : كأمبر : الخمار و العمامه و كل ما عظی الرأس»(فیروز آبادی، همان، ص1107)هر پوششی كه برای سر باشد «نصیف» نامیده می شود.

در روایات نیز نصیف مخصوص زنان بیان شده است. پیامبر در توصیف زنان بهشتی چنین می فرماید : «و لوان امراه من نساء اهل الجنه اطلعت الی الارض لأضاءت ما بینهما و لملأت ما فیها ریحا و لنصیفها، یعنی خمار، خیر من الدنیا و ما فیها» و اگر زنی بهشتی بر زمین ظهور كند زمین را روشنایی و عطر فرا گرفته و چارقد او زیباتر از دنیا و آنچه در اوست».(بخاری، همان، ج5 ص2401)

البته اصفهانی در ترجمه و شرح حال مغیر بن شعبه با استناد به شعری پوشیدن نصیف را توسط مغیره بیان می كند.(ابی الفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ،ج15 ص100)

به طور كلی از روایات و گزارش های موجود مشخص می گردد كه نصیف از پوشش های سر بوده و نوعی از انواع خمار و بیشتر مورد استفاده زنان بوده است و در بعضی از موارد نیز مردان آن را بر سر می كرده اند. علاوه بر اینكه برخی از لغویون آن را به عنوان لباسی می دانند كه زنان برای تجمل و زینت روی لباس خود بر تن می كرده اند.(محمدبن محمد مرتضی زبیدی ، تاج العروس من جواهرالقاموس ، بولاق ؛ عبدالعزیز مطر، لحن العامّة ، قاهره 1386/1966؛، ج12/ص502)

نقاب

بدون تردید نقاب از پوشش های صورت بوده است. فراهیدی می نویسد : «النقاب : ما انتقبت به المرأه علی محجرها» (خلیل بن احمد فراهیدی، ، همان، ج3ص1828 ) و ابن منظور در توضیح سخن وی چنین می نویسد : «النقاب : القناع علی مارن الانف والجمع نقب»(ابن منظور، همان، ج14 ص251) بنا به تعریف لغویون نقاب پوششی بوده است كه بر چشمان و بینی قرار می گرفت. این پوشاك دارای انواع مختلفی بوده است و استفاده از آن و چگونگی قرار گرفتن آن بر روی چهره در هر نوع با اسم خاصی نامیده می شده است. در همین زمینه ابن منظور چنین می نویسد : «اذا لذنت المرأه نقابها الی عینها فتلك الوصوصه، فان انزاته دون ذلك الی المحجر فهو النقاب، فان كان علی طرف الانف فهو اللفام ؛ هنگامی كه نقاب فقط بر چشمان زن قرار گیرد آن را وصوصه گویند و اگر تا روی دماغ كشیده شود نقاب گویند و اگر بر چشمان گونه ها را نیز بپوشاند به آن لغام گویند.»(همان)

البرقع

یكی از پوشش های صورت در میان زنان عرب برقع بوده است. كه البته تنها به زنان اختصاص نداشته است و بنا به گفته «فراهیدی» برای برخی موارد نیز به كار می رفته است.(خلیل بن احمد فراهیدی، ، همان، ج1 ص155) در میان مصادر موجود روائی از پیامبر(صلي الله عليه و آله) اسلام روایتی درباره پوشیدن برقع بیان نشده است و در روایات اهل بیت معصومین تنها به چهار روایت كه این واژه در آن به كار رفته است می توان اشاره كرد كه تمامی آن ها سوالاتی است از امام (علیه السّلام)درباره شرعی بودن آن در زمان احرام و ممنوعیت چنین پوششی از سوی امام.(محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج22، الطیعه الثالثه، بیروت، موسسه الوفا، 1403 ، ج99 ص128) به نظر می رسد كه برقع پوششی برای صورت و در میان زنان بادیه نشین عرب رایج بوده است و حفاظت از چهره و اعضاء آن را در مقابل گرد و غبار و طوفان های شن به عهده داشته است.(ابن منظور، همان، ج1 ص386)

اللثام

ابن منظور آن را چنین توضیح می دهد : «پایین كشیدن مقنعه و عمامه توسط زنان و مردان تا روی بینی لثام و تا نوك بینی و دو طرف آن لفام است»(همان) در كتب اربعه این واژه با مشتقات آن شانزده مرتبه به كار رفته است هم چنان كه در كتب روایی اهل سنت نیز در موارد متعددی به این نوع پوشش اشاره شده است.این سخن سوال محمد بن مسلم و جواب امام صادق(عليه السّلام) درباره مردی كه لثام زده و نماز می خواند می باشد : «قال : قلت له : ایصلی الرجل و هو متلثم؟ فقال اما علی الارض فلا و اما علی الدلبه فلا باس، از امام سوال نمودم كه آیا مرد با زدن روبند می تواند نماز بخواند؟ فرمود اگر روی زمین است ، نمی تواند ولی اگر بر استر سوار است می تواند»(محمد بن حسن حر عاملی، وسایل الشیعه، ج3 ص307) از روایت مذكور مشخص می شود كه این نوع روش در پوشش صورت حداقل در قرن دوم مخصوص به مردان بوده است و بیشتر هنگام سفر و سوار بر چارپایان انجام می گرفته است و در حال انجام مراسم عبادی كنار زدن آن از روی چهره ضروری بوده است.(ابی جعفر محمد بن علی، الصدوق، من لایحضره الفقیه، ج1، المطبعه الثانی، قم، جامعه المدرسین، ص255)

القناع

قناع یا مقنعه، برای پوشاندن سر می باشد(مجددالدین ابی سعاده بن اثیر، النهایه فی غریب الحدیث و الائر، ج3، بیروت، دارالاحیاء التراث، 1422، ص1167) و تفاوت بین آن در اندازه آنها بوده است به طوری كه قناع بلندتر از مقنعه بوده است.( ابن منظور، همان، ج11 ص323) در اشعار عرب جاهلی نیز این دو واژه به طور مكرر به كار رفته است.«عروه بن الورد» زن زیبایی كه قناع بر سر داشته است را این گونه توصیف می كند :

فراشی فراش النصیف و البیت بیته لم لمهمنی عنه غزال مقنع(الأب لویس شیخو، شعراء النصرانیه قبل الاسلام، الطبعه الرابعه، بیروت، دارالمشرق، 1991، ص613)

و «شنفزی» حیا و عفت زنی را این گونه توصیف می كند : «مرا به تعجب وا داشت آن زن كه چون راه می رود قناعش از سرش نمی افتد».(یحیی الجبوری، الملابس فی الشعر الجاهلی، بغداد، مطبعه المعارف، بی.تا، ص275)

به نظر می رسد كه واژه هایی همانند : «خمار، نصیف، برقع،سبع، قناع» كلمات مترادفی باشند كه دوره معاصر عرب ها آن را «الطرحه» و فارسی زبانان آن را مقنعه می نامند.(محمد العوفی، همان، ص 382) به هر ترتیب در دوره های اولیه تاریخ اسلام واژه قناع از معروف ترین واژه ها برای البسه مسلمانان و خصوصا به عنوان پوششی برای سر و گردن زنان بوده است.جابر بن عبدالله از اصحاب رسول خدا(صلي الله عليه و آله)گزارش می كند : «با پیامبر به خانه فاطمه (سلام الله علیه و آله)رفتیم و پیامبر پرده خانه را بالا زد «فرفعه» و اجازه داخل شدن خواست و حضرت فاطمه(سلام الله علیه و آله) از همراه پیامبر (سلام الله علیه و آله) سوال كرد پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود كه جابر با من است».«فقالت یا رسول الله لیس علی قناع فقال یا فاطمه خذی فضل ملحفتك فقنعی به رأسك، پس فاطمه فرمود ای رسول خدا قناع بر سر ندارم پس پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود ای فاطمه با اضافه ی ملحفه ات سرت را بپوشان».(محمد بن یعقوب الكلینی، الكافی، ج5، بیروت، دارالتعارف، بی.تا، ص528) اگر چه صحت صدور حدیث قابل مناقشه است اما ظاهر گزارش آشكار بودن چهره و فقط پوشیده بودن سر را بیان می كند و یكی از نكات قابل تأمل در مستندات حجاب شرعی می باشد.به طوری كه در شأن نزول آیه 31 سوره نور نیز از امام باقر (عليه السلام) چنین می خوانیم : «جوانی از انصار روبرو شد با زنی و در آن زمان زنان مقنعه های شان را پشت گوششان می بستند و چون نگاهش به آن زن افتاد به دیواری برخورد كرد»(همان، ص521).

از گزارش مذكور چنین به دست می آید كه زنان در مدینه قناع بر سر می كرده اند، آن را به گونه ای قرار می داده اند كه فقط موهای سر آنها پوشیده باشد و چهره و گردن شان پیدا بوده است.

القمیص

در قرآن واژه قمیص در چند مورد به كار رفته است از جمله در داستان حضرت یوسف (عليه السّلام) كه بیانگر پوشیدن آن از قدیم الایام به عنوان پوشاكی متداول در نزد اقوام مختلف بوده است.در منابع روایی این واژه بسیار اندك به كار رفته است و در حدیثی از طرق مختلف از سوی پیامبر(صلی الله علیه و آله) و امام صادق (عليه السّلام) درباره زن نوحه گر، چنین بیان شده است : «النائحه اذا لم تتب قبل موتها تقوم یوم القیامه و علیها سربال من قطران و درع من جرب»(محمد بن حسن حر عاملی، همان ، ج17 ص128)

اگر زن نوحه خوان پیش از مرگش توبه نكند، روز قیامت در حالی از قبرش برخیزد كه پیراهنی از قطران و زرهی از جرب (بیماری پوستی) به تن داشته باشد. در برخی از روایات به تن پوش دیگری به نام صدار كه مترادف با قمیص است اشاره شده با این تفاوت كه كوتاه تر از آن بوده است.(ابن منظور، همان ، ج7 ص300) و نیز لغویون عرب در متون لغت، كلمه درع را به معنی قمیص دانسته اند(همان، ج4 ص334 )و با بیان اینكه « درع المره قمیها» جمع آن را ادراع یا دروع گفته اند.(رینهارت دزی، همان ، ص167) به هر ترتیب درع، پارچه ای بوده است كه وسط آن را بریده و اطراف آن را دوخته و دو آستین برای آن قرار می داده اند.(ابن منظور، همان ، ج4 ص334)

المراط

یكی دیگر از لباس هایی كه پوشیدن آن به زنان اختصاص داشته است مرط بوده است كه آن را «كساء من الخزاء صوف اوكتان»(ابن منظور، همان ، ج13 ص83 ) عبایی از خز یا پشم و یا كتان ترجمه نموده اند. و به طور عام هر لباس دوخته نشده ای كه زن آن را «ازار» خود قرار می داده است مرط اطلاق می گردد.(رینهارت دزی، همان ، ص379)

البرد

به قطعه پارچه پشمی بلند و ضخیم كه روزها برای پوشاندن بدن و شب ها به جای جامه خواب به كار می رفته است با رنگ هایی معمولا خاكستری و یا قهوه ای(رینهارت دزی، همان ، ص57) و مخلوط و دارای نقش و نگارهای مختلف برد گفته می شده است.(ابن منظور، همان ، ج1 ص367) در كتب سیره به این نوع لباس مكررا اشاره شده است كه حكایت از پوشش متداول آن در دوره های اولیه تاریخ اسلام دارد. به طوری كه بخاری در كتاب «الصحیح» فصلی را به عنوان باب البرد به این موضوع اختصاص داده است. با توجهی ویژه به گزارش های موجود مشخص می شود كه برد به عنوان پوشاكی رایج بین زنان و مردان به طور مشترك كاربرد داشته است و به عبارت دیگر برد نه تنها لباس مردان بلكه لباسی است كه عموم زنان نیز آن را بر تن می كرده اند. كلینی پیرامون این موضوع از امام صادق (عليه السّلام)چنین می نویسد: «مهریه حضرت زهرا (سلام الله عليه و آله)سه چیز بود و از آن جمله برد راه راه بود»(محمد بن یعقوب كلینی، همان ،ج5 ص377) و نیز ابن سعد یكی از هدایای حضرت علی (عليه السّلام) به حضرت زهرا (سلام الله عليه و آله) را در شب عروسی وی، بردین «دو برد ذكر می كند».( محمد بن سعد، طبقات كبری ،ج8 ص 20)

الازار

از جمله لباس هایی كه برای پوشاندن پایین بدن كاربرد داشته است ازار می باشد، ابن منظور در تعریف ازار چنین آورده است : «الازار معروف والازار : ملحفه، یذكر ویؤنث... و قیل الازار كل ماوارك و سترك»(ابن منظور، همان ، ج4 ص16) یعنی هر آن چه كه انسان را بپوشاند.ازار پوشاكی بوده است كه عموم مردم برای مستور ماندن اعضاء پایین بدن از آن استفاده می كرده اند به طوری كه در بعضی موارد مردان آن را به زنان نیز هدیه می داده اند. چنان كه بخاری در گزارش داستان زنی را می نویسد : «كه برای ازدواج با پیامبر (صلی الله علیه و آله) پیش قدم گردید و پیامبر(صلی الله علیه و آله) از قبول ازدواج با او امتناع نمود و یكی از اصحاب از پیامبر (صلی الله علیه و آله) درخواست نمود كه آن زن را به عقد او در آورد وقتی پیامبر(صلی الله علیه و آله) از مرد چنین سوال كرد «هل عندك من شیء تصدقها؟ قال ما عندی الا ازاری فقال رسول الله (صلی الله علیه و آله) ان اعطیتها ایاه جلست لا ازار لك» آیا مهریه ای برای او داری؟ گفت فقط ازاری است كه بر تن دارم رسول خدا فرمود : اگر آن را به او بدهی بدون ازار می مانی»( بخاری، همان ، ج5 ص1973)

از گزارش فوق مشخص می شود كه ازار پوشاكی مختص به مردان نبوده است و زنان نیز از آن استفاده می كرده اند( نسائی، همان ، ج1 ص151) با این تفاوت كه ازارهای زنان ضخیم تر و بلند تر بوده است(یحیی الجبوری، همان ، ص69) و بلندی آن دلیل ثروتمندی آن زنان بوده است(همان)و پیامبر (صلی الله علیه و آله) به شدت از كشیده شدن آن به روی زمین نكوهش نموده است.( فتح الباری، ج10، الطبعه الرابعه، بیروت، دارالاحیاء التراث، 1408، ص275) به آن حقوه یا حقاء نیز می گفته اند.(ابن حنبل، همان ، ج5 ص84)

سروال

لغویون این واژه را با كلمات دیگری همچون سراویل، سرول و شروال مترادف دانسته اند(مرتضی الزبیدی، همان ، ج14 ص375)جمع آن را سرویلات آورده اند و فارسی معرب می دانند.(ابن منظور، ج6 ص247) و گفته شده است : «السرابیل لباس یغطی السره و الركبتین و ما بینهما»(همان)شلوار لباسی است كه ما بین ناف و رانها را می پوشاند. به نظر می رسد كه پوشیدن سروال از قدیم الایام متداول بوده است و بیان شده است «ان اول من لبس السراویل ابراهیم (عليه السّلام) و السرابیل استر للعوره من سائر الناس» (همان) اولین كسی كه شروال پوشید حضرت ابراهیم (عليه السّلام) بود چرا كه شروال بهترین مستور كننده از دید مردم است. و نیز از پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) نقل شده كه فرمود : «كان علی موسی یوم یكلم ربه كساء صوف و سراویل صوف»( ترمذی، همان ،ص /2244) روزی كه حضرت موسی (عليه السّلام) به تكلم با خدا پرداخت بر تن عبایی و شلواری از پشم داشت.هر چند ترمذی، حدیث مذكور را به واسطه یكی از راویان آن به نام حمید الاعرج را مخدوش دانسته است(همان)اما هر دو حدیث بیانگر استفاده از این پوشاك در میان مردم قبل از اسلام می باشد.اما سوال اصلی آن است كه آیا در میان عرب های جاهلی این پوشش نیز رایج و متداول بوده است؟

جاحظ معتقد است «لم یعرف العرب السراویل ولا الا قبیه و انما هی فارسیه»(عمرو بن بحر، الجاحظ، البیان، همان ، ص2/53) عرب ها شلوار و قبا را نمی شناختند و آن دو از پوشش های مردم فارس بوده است. علاوه بر این گزارش پیشین عقد الفرید(ابن عبد ربه، همان ، ج6 ص88) از جنگ فجار دوم نیز مؤید سخن جاحظ است به طوری كه در آن واقع انسان یقین پیدا می كند كه بسیاری از زنان حجاز سروال را نمی شناختند. هر چند این دو گزارش با توجه به توضیحات لغویون كه سروال را معرب می دانند(خلیل بن احمد فراهیدی، همان ، ج2 ص816)سازگار است اما اشعار موجود از دوره جاهلیت( یحیی الجبوری، همان ،ص 165) و نیز روایاتی كه در این زمینه نقل شده است سخن جاحظ را مورد تردید قرار می دهد. از طرف دیگر برخی از روایات و گزارش های موجود چنین بیان شده است(نسائی، همان، ص2385 )كه پیامبر (صلی الله علیه و آله) قبل از مهاجرت به مدینه در مكه به خریدن شلوار اقدام نموده است. و نیز پیروان خود را به پوشیدن سروال تشویق می نماید به طوری كه وقتی به او خبر می دهند كه اهل كتاب سروال بر تن می كنند و ازار نمی پوشند، صریحا می فرماید : «شلوار بر پا كنید و ازار ببندید و با اهل كتاب مخالفت كنید».(ابن حنبل، همان ، ج5 ص264)

حدیث مذكور بهترین شاهد بر پوشیدن سروال توسط عرب ها بوده است همچنان كه در میان اهل كتاب نیز امری رایج محسوب می شده است. گذشته از این در گزارشی پیامبر (صلی الله علیه و آله) علاوه بر مردان زنان را به پوشیدن این لباس تشویق می كند. امام علی (عليه السّلام) چنین می گوید : «من و پیامبر(صلی الله علیه و آله) در یك روز بارانی در بقیع نشسته بودیم كه زنی سوار بر الاغ از آنجا گذشت و دست الاغش در گودالی فرو رفت و زن به زمین افتاد پیامبر (صلی الله علیه و آله) رویش را برگرداند. حاضران عرض كردند : ای رسول خدا آن زن شلوار به پا دارد. پیامبر سه مرتبه فرمود : خدایا زنان شلوار پوش را بیامرز. ای مردم شلوار بپوشید كه شلوار پوشان ترین جامه های شما است و زنان خود را در موقعی كه بیرون می آیند با شلوار حفظ كنید.»(میزان الحكمه، ج2، مترجم حمید رضا شیخی، چاپ 2، قم، دارالحدیث، 1379، ص 995)

اگر چه گزارش مذكوری شاهدی بر شایع نبودن چنین پوششی در صدر اسلام و اصرار پیامبر (صلی الله علیه و آله) بر پوشیدن شلوار توسط مردان و زنان است اما از طرفی تأكید وی در نقطه ی مقابل این گزارش بر پوشیدن ازار و كنار گذاشتن سروال در زمان حج برای شخص محرم و در صورت نیافتن ازار و وجود مشقت جواز پوشیدن سروال برای او( ابن اثیر، همان ، ج2 ص25) و نیز كراهت پیامبر (صلی الله علیه و آله) از پوشیدن شلوارهای گشاد و بلند(همان)و همچنین جواب عمر در سوال از لباسی كه مصلی می تواند با آن نماز بخواند با این بیان «سراویل و رداء، سراویل و قمیص، سرا.یل و قبا»(بخاری، همان ، ص365) بهترین دلیل بر استفاده مردم از این پوشش بوده است تا جای كه بخاری در كتابش دو باب را به این موضوع اختصاص داده است(همان)

با مباحث فوق متوجه می شویم كه در صدر اسلام و در زمان حیات پیامبر (صلی الله علیه و آله) استفاده از این پوشش در جزیره العرب امری شناخته شده بوده است. اما مردم حجاز آن را بر تن نمی كردند و به نظر می رسد در دوره های بعد چنان گسترش یافته كه مسلمانان پوشیدن ازار را فراموش كردند و به پوشیدن شلوار بسنده می كرده اند به طوری كه « عمر » در نامه ای(همان) به جنگجویان خود در آذربایجان اصرار شدیدی بر پوشیدن ازار و رداء و نعلین و كنار گذاشتن شلوارها دارد و ایشان را به زهد و ساده پوشی ترغیب می كند. چرا كه از ذیل گزارش فهمیده می شود كه پوشیدن شلوار جنبه اشرافی و تجملی داشته است. به هر ترتیب پوشیدن شلوار در دوره های متأخر به آن اندازه در میان مردم شایع می گردد كه در سده سوم هجری جاحظ صریحا اعلام می كند، پیراهن و شلوار از لباس های رو و رسمی است و بقیه لباس ها لباس زیر محسوب می شود.(عمرو بن بحر، الجاحظ، التاج فی اخلاق الملوك، بیروت، دارالفكر، 1375، ص261)

نتیجه :

نوع پوشش در هر جامعه ای بستگی به دو امر مهم دارد:

1- موقعیت اجتماعی و طبقاتی افراد

2- موقعیت جغرافیایی و بومی منطقه ای كه در آن زندگی می كنند.

بررسی این دو عامل نشان می دهد كه زنان بر حسب موقعیت اجتماعی خود در جامعه یا ملزم به دارا بودن حجاب بوده اند(مثل زنان آزاد) و یا نبوده اند(مثل كنیزان، اسیران، ...) و یا اگر از روبند و نقاب و تن پوش های بلند استفاده می كردند به جهت حفظ پوست بدنشان از گرمای بی حد بوده است یا برای حفظ حریم عفاف و پرده پوشی.. تحقیق در زمینه انواع پوشش های موجود آن زمان مشخص می كند كه نحوه استفاده از لباس های موجود نیز حائز اهمیت است چنانچه قرآن استفاده صحیح از پوشش زنان را به ایشان توصیه نموده و آنان را به دوری جستن زنان از روش های جاهلی امر می كند تا جامعه با ثبات و آرامش و امنیت اجتماعی بهتر بتواند روند تكاملی خود را ادامه دهد.

Powered by TayaCMS