بسم الله الرحمن الرحیم،الحمدلله رب العالمین،حسبا الله و نعم الوکیل نعم المولی و نعم النصیر
صاحب این مصیبت عظیم وجود مقدس رسول خاتم(ص) است. این مصیبت بر حضرت وارد شده و این اعظم ابتلائات حضرت است.
روایتی است که من مکرر خوانده ام. امشب هم شب عاشوراست، بد نیست روایت خوانده شود. در این روایت آمده است وقتی حضرت ابراهیم خلیل(ع) از عهده ی امتحان خدا، ذبح جوان رشیدش حضرت اسماعیل، برآمد و در منی برای خدا، کارد به حلقوم فرزندش گذاشت؛ خدا فرمود: تو خوب امتحان خود را پس دادی، خلیلعلیه السلام) به خدا عرضه داشت، خدایا! من در کجای این امتحان کوتاهی کردم؟ موفق نشدم فرزندم را با دست خودم در راه تو سر ببرم و قربانی بکنم تا در این قربانی کردن به ثواب اعظم مصیبت ها برسم، ثوابی که هیچ صاحب مصیبتی، به آن ثواب نمی رسد. از جانب خدای متعال پاسخ رسید که: ابراهیم! خودت را بیشتر دوست داری، یا پیغمبر آخرالزمان را؟ عرض کرد: پیغمبر آخرالزمان را، فرزندت اسماعیل را بیشتر دوست داری، یا فرزند آن پیامبر را؟ عرض کرد: فرزند پیامبر، سیدالشهدا را، از اسماعیل خودم بیشتر دوست دارم. خدای متعال پس از این اقرارها که از حضرت ابراهیم گرفت، دو مطلب را به حضرت فرمودند: یکی این بود که ابراهیم نه تو ظرف اعظم مصائبی، و نه بزرگترین مصیبت ها، سر بریدن اسماعیل به فرمان من در منی است. ظرف اعظم این مصائب این شخصیتی است که گفتی او را از خودت بیشتر دوست داری، یعنی نبی خاتم(ص) و اعظم مصیبت های آن بزرگوار همان فرزندی است، که گفتی او را از اسماعیل بیشتر دوست داری، اما مطلب دوم( نقل به معنا) در روایت این است که ای ابراهیم خودت انصاف بده، تو به دستور ما در راه محبت خدا و برای تقرب جستن به او آمادگی داشتی تا در منی و با دست خودت بنده ی ما، اسماعیل فرزند خودت را سر ببری این مصیبت سنگین تر است یا سر بریدن آن فرزند عُظمای پیامبر خاتم(ص) که با اسماعیل نیز قابل مقایسه نیست آن هم توسط امتش؛ یعنی، امت اسلام و البته به قصد قربت. امّا مطلب سوم: ای ابراهیم! اگر می خواهی، به ثواب اعظم مصائب برسی باید مصیبت سیدالشهدا را درک کنی اگر توانستی مصیبت زده بشوی، اگر بلای سیدالشهدا در دل تو غم انداخت آن وقت به ثواب اعظم مصائب می رسی.
برخی معارف هستند که انسان را خالص می کنند. خدای متعال درباره ی جنگ احد می فرمایند:این جنگ سخت و سنگین برای این بود که ما قلبتان را خالص کنیم. و این میسر نیست مگر به این که محبت به غیر، از دلتان بیرون رود؛ بنابراین هیچ چیز به اندازه ی معرفت مصیبت سیدالشهدا(ع) و درک و فهم آن، انسان را خالص و پاک نمی کند. این همان چیزی است که در زیارت عاشورا از خداوند درخواست می کنیم که "اَسئلُ اللهَ ب_ِح_َقکِمُ و ب_ِالشأنِ ال_ّذَی لک_ُم عِن_ْدهُ اَنْ یُع_ْطی_َّ_نی ب_ِمُصابی ب_ِک_ُم اَف_ْضلَ ما یُع_ْطی مُصاباً ب_ِمصیبهِ" به ما گفته اند، از خدا بخواهید سرآمدن آن چیزهایی که به صاحبان مصیبت می دهد، به شما بدهد. خود سیدالشهدا(ع) و 14 معصوم به درجه ی خاصی از قرب و نزدیکی به خدا رسیدند که برای احدی قابل فهم نیست. هیچ کس نمی تواند باطن عاشورا را درک کند و بفهمد بین خدا و سیدالشهدا چه گذشته است! اما می شود وارد فضای عاشورا شد و به این میدان پا گذاشت. اگر کسی مَرد راه باشد، اگر کسی پای این حرف و لوازمش بایستد، اگر کسی بخواهد خود را در میدان مصیبت سیدالشهدا وارد کند، از جام بلای سیدالشهدا به انسان می دهند آن وقت انسان مبتلا به بلای سیدالشهدا می شود البته لوازم دارد باید پای لوازمش بایستی از لوازم ظاهری تا باطنی، از ادب ظاهری تا ادب باطنی.
شنیده اید که در کامل الزیارات آمده که وقتی زیارت عاشورا به جا می آورید، و یا به زیارت سیدالشهدا می روید، غصه دار محزون، مکروب، غبارآلود، گرسنه و تشنه بروید، چرا که در روایت است که امام حسین (ع) در نهایت محزون و غصه دار بود و گرسنه، تشنه و غبارآلود به شهادت رسید، شما نیز در نهایت آشفتگی و حزن و اندوه به زیارت آن بزرگوار بروید و یا در مجالس روضه شرکت کنید. یکی از اساتید من می گفت: در بین الطلوعین روز غدیر برای زیارت امیرالمؤمنین(ع) به حرم آن بزرگوار می رفتم، بیرون در ورودی حرم، دیدم که، مرحوم آقای فکور که از علمای بزرگ و فوق العاده و نیز صاحب مقامات معنوی بودند از حرم بیرون آمدند، نزدیک کفش داری به من برخورد کرد و در حین صحبت و احوال پرسی گفت: فلانی، سه روز است یک استکان چای بیشتر نخورده ام " .. من با خودم گفتم یعنی چه؟ نخوردی که نخوردی، این چه حرفی است دَم دَر کفش داری ائمه به من می گویی؟ این که گفتن ندارد! رفتم مقابل حرم ایستادم و سه ساعت گریه کردم و زیارت غدیریه را با توجه و عنایت خواندم آمدم خانه، خسته شده بودم خوابید م، در خواب دیدم حرم حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام است من همان جا ایستاده ام و با همان حال خوش مشغول زیارت هستم، حرم هم خلوت است و چند نفری بیشتر نیستند. دیدم مرحوم آقای فکور بین زمین و آسمان عاشقانه با تمام وجود دارد زیارت می کند متوجه ی آن جمله ی ایشان شدم که یعنی چه؟ بله!اگر می خواهید زیارت بکنید باید از قبل آماده شوید.
شنیدید مرحوم سیدبن طاووس رضوان الله تعالی علیه در اقبال می فرماید: از فردای پایان ماه رمضان مراقبه شان را شروع می کردند، یعنی از فردای عید فطر برای شب قدر آینده! پس از قبل باید برای عاشورا مهیا شد. لازم است بگویم هر چیزی بهار و شب قدری دارد که اگر نتوانستی شب قدر آن چیز را درک کنی دیگر بعید است که در طول سال بتوانی بدستش بیاوری.
در زیارت عاشورا و دعای ندبه و برخی متون دیگر توضیح داده شده که درک مصیبت سیدالشهداء، 3 چیز را در انسان ایجاد می کند. شناخت اولیای خدا، همراهی با اولیاا " ، تا مرز خون خواهی و مع_یت با آنان و سوم ثبات قدم.
این مطلب دوم، خیلی مهم است مهم تر از همه. هم انسان را به امام حسین(ع) گره می زند و هم او را از صف دشمن جدا می کند. این را محضر جوان های عزیز تقدیم می کنم. در فتنه های ننگین و غوغاهایی که شیطان به پا می کند و موج هایی که می فرستد، موج هایی که نجات غریق ها هم در آن غرق می شوند، امثال ما که هیچ، شیطان مردان راه را با خود غرق می کند، اگر کسی اهل توجه به عاشورا بود، در عاشورا ذوب شد، نگاهش را از عاشورا برنداشت، بصیرتی پیدا می کند،" انَّ الح_ُسَینْ مصباح اله_ُدی"و خیلی راحت حق و باطل را می فهمد و دیگر بالاترین و بزرگ ترین، شبهه ها پیش او رنگی ندارد.
امروز شما می بینید عده ای غرق در شبهاتی هستند که شما به حساب نمی آورید. اصلاً، آن ها را لغو می بینید." اَلذینَ هُم ع_َنْ الغ_َوِ المعرضون" راحت از کنار آن شبهه ها می گذرید. فتنه های آخرالزمان، بسیار سنگین است بهترین چیزی که می تواند، شبهه ها را کنار بزند عاشورا است. به میزانی که انسان در عاشورا ذوب شود چشمش را از عاشورا برندارد، نگوید، بس است؛ کجا بس است؟ مگر هنوز، کسی حق گریه ی بر امام حسین را ادا کرده است؟ مگر هنوز کسی توانسته برای امام حسین عزاداری کند؟ عزاداری امام حسین در محشر هم هست. در عالم برزخ هم هست. اگر بلا ما را تطهیر می کند به ما عنایت کرده اند. امام حسین(ع) بلاکشیده، نبی اکرم(ص) تحمل کردند ما می توانیم به آن بلا راه پیدا کنیم و با آن بلا ساکت شویم.
این بلا سه برکت برای ما دارد: 1) شناخت جبهه ی حق و موضع گیری مثبت نسبت به آن، در طول تاریخ از اسلام تا همراهی تا خونخواهی، تا تسلیم بودن و بقیه ی آن چیزها، شناخت جبهه ی باطل با تمام شیطنت ها و تزویزهایش که چقدر فتنه هایش سنگین و ظلمانی بوده، و هست."ابن ابی الحدید" به دنبال این است که ظلمت یعنی چه؟ نقل می کند در زمان بنی امیه 70000 هزار منبر در دنیای اسلام بوده و بر فراز این منبرها وجود مقدس و نازنین امیرالمؤمنین، امام الموحدین مورد سب قرار می گرفته علی(ع) را لعن می کردند. فضا چه قدر باید تاریک باشد، که خطیب جمعه نمازش را قضا می کند چون یادش رفته امیرالمؤمنین(ع) را در خطبه هایش لعن کند. در این ظلمات یک چیز انسان را نجات می دهد آن هم عاشوراست؛ عاشورا باعث می شود جبهه ی دشمن را بشناسیم و از آن فاصله بگیریم نه فقط فاصله بگیریم، با آن ها درگیر بشویم"حربٌ لِمَن حاربَک_ُمْ"، این موجب می شود برای لشکر امام زمان(عج) آماده بشوی." ل_َق_َدْ ع_َظ_ُمَ مصابی ب_ِکْ ف_َاَسئلَ الله الذی اَک_ْرَم مقامَکَ و اکرمَنی بکَ اَنْ یَرْزُق__َنی ط_َل_َبَ ثارکْ،" اگر مصیبت سیدالشهدا در دل انسان عظمت یافت انسان به خونخواهی امام حسین(ع) در رکاب امام زمان(عج) شرکت می کند، تردید هم نمی کند.
سومین و آخرین مرحله ای که انسان به آن می رسد یعنی همان انسانی که به بلای سیدالشهداء مبتلا شده و با آن بلاسوخته، قرب است. ضیافتی، چون عاشورا یک سکه ی دو رو است همیشه یک روی آن بلا و سختی و رنج است و روی دیگر آن ضیافت است و محبت " ، س_ُرور و نشاط است و قرب الی ا " ، همیشه همین طور است. آد م، وقتی که مریض می شود ظاهرش بیمار است. باطنش پاکی و طهارت و قرب و محبت و انزجار از گناه. اگر کسی همتش را داشت توانایی اش را داشت از خدا خواست، پای این مطلب ایستاد، مبتلا به بلای عاشورا شد به میزانی که مبتلا می شود آن روی سکه عاشورا را هم به او نشان می دهند. وارد فضای ضیافت و قرب و رضوان و محبت می شود. یک زمانی من خودم بلا می کشم بلای من به اندازه ی خودم است پاکی و محبت و خلوص هم که می آورد به اندازه ی خودم است اما یک وقت به من تشنه، عطش زده، خسته و بلا دیده اجازه می دهند کاسه ام را از آب دریا پر کنم و وجود عطش زده و خسته ی مرا به درون دریا می اندازند این دو خیلی با هم فرق دارند، اگر آدم را به دریا انداختند، دریایی می شود؛ اگر مرا به مصیبت امام حسین(ع) راه دادند، در اثر مبتلا شدن به مصیبت، آن روی سکه را به من نشان می دهند هر چه قدر هم کوچک باشم، دریا می شوم، دیگر هرچه بخواهی آنجا هست، کسی که در دریاست، جامش به دریا وصل است هر کسی از این جام بنوشد باز هم می شود بنوشد، اصلاً آنقدر به او می نوشانند و جامش را پیاپی پر می کنند که هر چه بنوشد، تمام نمی شود و این همه به برکت درک درست بلای امام حسین(ع) و به ط_َبَعَ آن محبت امام حسین(ع) و محبت خدای متعال است که در دلش ایجاد شده این همه از آن کسانی است که وارد بلای امام حسین می شوند آن هایی که مبتلا نمی شوند به ضیافت هم راه نمی یابند. و آنانی که از کنار این مصیبت عظیم به آسانی می گذرند و گاه حتی آن ایثارها و فداکاری ها و در نهایت شهادت را غیر ضروری می دانند جز ضرر و خسران نتیجه ای عایدشان نمی شود و بعید نیست که شریک بنی امیه باشند. این ها بودند، که روز عاشورا خوشحالی کردند و جشن گرفتند.
بنابراین هیچ چیز به اندازه درک و اعتقاد به بلای امام حسین(ع) ظرف وجودی ما را بزرگ نمی کند در این زمانه اگر آدمی دلش بخواهد در لشکر حضرت صاحب الزمان (عج) باشد این آرزوی خیلی بزرگی است امّا برآورده شدن این آرزوی بزرگ به این است که وارد بلا شود، اگر وارد بلا شد، اگر مبتلا شد آن وقت به اندازه ی ظرفیت دلش باطن بلا را به او نشان می دهند، آنجاست که زیبایی کار خدا را می بیند. حضرت زینب(س) در آن هنگامه ی پر از بلا که آتش به جانش زد، و کمرش را از غم و اندوه خم و مویش را سپید کرد با این حال وقتی که ابن زیاد " لعنته ا " علیه" می گوید: دیدی خدا با برادرت چه کرد؟ حضرت زینب(س) پاسخ می دهند: "ما رأیتُ الاّ جمیلاً" من جز زیبایی ندیدم. این سخن کسی است که بعد از بلای امام حسین سوخته، یک روی سکه سوختن است، پیر شدن است، شکستن و عضه خوردن است و آن روی سکه قرب، ضیافت و مشاهده ی جمال است.
کسی می تواند به شهود جمال عاشورا برسد که بلای عاشورایی را لمس کند و وقتی بهتر از شب و روز عاشورا برای این نیست کسی که در این شب و روز نتواند به مصیبت وارد شود، گمان نمی کنم، تا سال آینده بتواند خود را از این جمال بهره مند کند. این است که امشب تا فرصت باقی است، به یاد امام (عج) التماس کنیم. اولیاء، خوبان و بزرگان را شریک عبادت خودمان کنیم، خوبان و بزرگوارانی که دوستدار بندگان خدا بودند و هستند و معرفتشان را با عشق به امام حسین(ع) سپری کردند و چه سال ها که خالصانه بر مصیبت امام حسین(ع) گریه کردند، از امام زمان (عج) درخواست کنیم ما را به مصیبت امام حسین وارد کنند. اگر انسان عمق این مصیبت را بفهمد، آن وقت به حمد خدا به بلا می رسد. دو حمد در آخر زیارت عاشورا آنجا که به سجده ی قرب می رسد وجود دارد.
آن دو تا حمد کدامند؟" الل_َّهُمَ لَکَ الح_َمْدُ، حَمْدَ الشاکرین ل_َکَ علی مُصاب_ِهْم" خدایا! تو را حمد می کنم آن حمد شاکر بر آن مصیبتی که بر ولی تو وارد شده است، حمد خدا را می کند و می گوید: " کار تو با امام حسین زیبا بود" این خیلی بزرگی و جسارت می خواهد، زیبایی کار خدا با امام حسین(ع)" را کسی می تواند لمس کند که وارد فضای مصیبت باشد. دوم: " الحَمْدُللهِ علی عظیم رَزیتی؛ خدایا تو را حمد می کنم که مرا با مصیبت سیدالشهدا آشنا کردی و مبتلا نمودی." چه نعمتی،از این بالاتر که خدا، به ما اجازه بدهد و شرایطی را برایمان فراهم نماید تا برای امام حسین(ع) گریه کنیم، این حال تصادفی نیست. چه انسان هایی که امشب بی خیال هستند، امّا به ما اجازه داده اند بیائیم و با بلای امام حسین به طرف خدا حرکت کنیم، سالک بشویم و به مصیبت سیدالشهدا راه پیدا کنیم. اگر این دو حمد را داشتید آن وقت می توانید بگوئید"ال_ّلهمَ رزقنی شفاعه الحُسَینْ یَّومَ الورود" شفاعت حسین که به دنیا ختم نمی شود، شفاعت امام حسین در دنیا همین است، خونش را داده، دست ما را گرفته و ما را تا اینجا پیش می برد تا اینجا که"الل_ّهمَ اجْع_َل محیای محیا محمِّد و آل محمد و مماتی مماتَ محمدِ و آل محمد" اگر کسی مصیبت امام حسین را درک کرد یک قدم، یک قدم می آید و می رسد به جایی که دیگر حیات و زندگی اش می شود زندگی و حیات آن ها، مرگش می شود مرگ آن ها، این می شود شفاعت امام حسین. اگر امام حسین دست کسی را گرفت" بذلو مهجم دون الحسین(ع)"، اگر ما دست به دست امام حسین گذاشتیم وارد عاشورا و بلا شدیم، به جایی می رسیم، که حیات و مرگمان عوض می شود. یعنی حیات و مماتمان مثل امام حسین(ع) می شود یعنی اینکه مثل آنها زندگی می کنیم، مثل آنها می میریم. این زندگی و مرگ فرقش با مرگ و زندگی عادی این است که برای خدا زندگی می کنیم و برای خدا می میریم. و این یعنی شفاعت امام حسین(ع) در دنیا تا لحظه ی مرگ. و البته! بعد از این هم ما باید با امام حسین حرکت کنیم. تا شفاعت اخروی امام حسین(ع) نیز نصیبمان گردد؛ اما شفاعت بعدی امام حسین نصیب چه کسی می شود؟ از این جا مضمون زیارت عاشورا عوض می شود:" اِنَّ هذا یومٌ تبرکَت به بنوامیه ف_َرِحَتْ به آل ُ زیادٍ و آل ُ مروان بقتلهمُ الحسین "، روز عاشورا بنی امیه جشن گرفتند و خوشحال بودند که امام حسین را از پا در آوردند. آنگاه در ادامه ی زیارت صد مرتبه به اولین ظالم نسبت به حق محمد(ص) و آل طاهرش(علیهم السلام) و آخرین از حلقه ی ظالمین لعن می کنیم و سپس لعن های اختصاصی بر گروهی که با حسین(ع) پیکار کردند و در کشتن او همراهی نمودند و بعد از این صد مرتبه، به امام حسین(ع) و اصحابش سلام می فرستند و در سجده، بعد از دو حمدی که ذکرش رفت می گوییم" اللهم ارزقنی شفاعه الحسین یوم الورود" خدایا حالا شفاعت اخروی، امام حسین را شامل حال من کن. این همان چیزی است، که با ورود به مصیبت امام حسین(ع) باید به آن برسیم، به وفای به امام حسین، به همراهی با امام(ع) و به ثواب شهدای امام حسین(ع). چه کسی است که روز عاشورا را ببیند و عاشق امام حسین(ع) نشود؟ گودی قتلگاه را ببیند، دلش برای امام حسین(ع) پر نزند.
چه کسی است که احسان امام حسین را ببیند و دلش برای امام حسین پر نزند؟ چگونه اصحاب و عزیزانش را مراقبت می کرد که زمین گیر نشوند. همین که صحنه ها سخت شد پا به میدان گذاشت، یک لحظه از جبهه ی خودش غفلت نمی کرد. به دشمن، احسان می کرد. شنیدید وقتی به لشکر حُر رسید، همه شان را آب داد. حیواناتشان را هم سیراب کرد. از فردا هم شروع کرد به اتمام حجت کردن با آن ها. چه لزومی داشت که امام حسین این قدر با این ها اتمام حجت کند؟ چه لزومی داشت، این قدر سخن بگوید؟ دلیلش این است که امام حسین(ع) نمی خواهد یک نفر هم به جهنم برود، دلش می سوزد که این ها به جهنم بروند. اگر کسی صحنه عاشورا را ورق بزند، هر صحنه ای دلش را می برد، چه کسی می تواند عاشورا را ببیند و دل داده ی امام حسین نشود؟ اگر می خواهیم به وفای امام حسین(ع) برسیم باید غرق در عاشورا بشویم. اگر می خواهیم از امام حسین جدا نشویم و خودمان را پیش روی امام حسین و امام زمان ببینیم چشممان را از عاشورا برنداریم. ذوب در عاشورا بشویم، صبح و شبمان با عاشورا باشد. اگر ضرر کردی؟ مرحوم(شاید منظور آقا جعفر مجتهدی کرمانی کفاش بوده) کفاش بود، تشرف های عجیب و غریبی داشتند؛ نقل شده، امام زمان(عج) به او فرمودند: اگر یک هفته ما را نبینی، چه می شود؟ گفت: آقا اگر نبینم می میرم، فرمودند: به همین دلیل هر هفته ما را خواهی دید.
شروع کار این بزرگوار بوده که می گویند: نبی اکرم(ص) در خواب به من فرمودند یک سال صبح و شب روضه ی امام حسین را بخوان. یک سال مداومت کردم. دستم رسید به دامن امام حسین(ع)، اگر کسی روز عاشورا از غصه بمیرد تعجبی ندارد. زمانی که حضرت امیرالمؤمنین(ع) داستان خلخال از پا درآوردن یک زن غیر مسلمان را که در پناه حکومت اسلام بود شنیدند، فرمودند: اگر کسی از اندوه این حادثه بمیرد سرزنش ندارد، پس چگونه بشنود که معجر از سر دختر امیرالمؤمنین برداشتند و نمیرد. یک خلخال از پای یک زن غیرمسلمان بیرون آوردن کجا، گوشواره از گوش دختران امام حسین بیرون آوردن کجا، این ها را غیر شب عاشورا نمی شود بخوانی، خدا کند این ها دروغ باشد، گوش دختری را به طمع گوشواره نبریده باشند جا ندارد انسان برای محاصره ی امام حسین(ع) جان بدهد؟ حلقه ی محاصره ی امام حسین(ع) روز تاسوعا تمام شد. دشمن تا روز تاسوعا که جنگ را به تأخیر انداخته بود، منتظر دو چیز بود. یکی این که اردوگاه خودش تکمیل شود و به اندازه کافی لشکر در اردوگاه جمع شود، دوم این که حلقه ی محاصره ی امام حسین (ع) را تنگ تر کند، تا مبادا از عراق و بصره و کوفه، کسی برای یاری امام حسین(ع) بیاید.
امام صادق(ع) می فرماید: امروز عمرسعد و لشکریانش خوشحال بودند چون لشکر آن ها تکمیل شده بود و حلقه ی محاصره ی امام حسین را تنگ کرده بودند. امروز دیگر مطمئن شدند کسی برای یاری امام حسین نمی آید و امام حسین تنهاست. امروز عصر دشمن وقتی مطمئن شد، حلقه ی محاصره تنگ شده و دیگر کسی به یاری امام نمی آید، اوست و این جمعیت اندک، به طرف اردوگاه امام حسین(ع) حمله ور شد. امام حسین سرشان را از روی زانوهایشان برداشتند و به برادرشان قمربنی هاشم فرمودند که: " بروید ببینید این ها چه می گویند." قمر بنی هاشم تشریف آوردند وفرمودند: سخنتان چیست؟ گفتند: تکلیف را یکسره کنید، یا تسلیم شوید و یا برای جنگ آماده باشید. قمر بنی هاشم فرمودند: " اجازه بدهید من از خودم حرف ندارم باید بروم از امام حسین اجازه بگیرم" به محضر امام حسین رسید و واقعه را عرض نمود. در مقاتل آمده که حضرت فرمودند:" برو برادر، امشب را برای ما مهلت بگیر، که به نماز و دعا و استغفار مشغول باشیم. خدا می داند من از دیرباز، نماز و تلاوت قرآن، دعای طولانی و استغفار را دوست داشتم." حضرت قمر بنی هاشم آمدند و به هر کیفیتی بود از لشکر دشمن، امشب را اجازه گرفت. من نمی دانم امام حسین امشب را برای چه اجازه گرفت، ظاهر این عبارت این است که حضرت می خواهد، به دعا و نماز و تلاوت قرآن و استغفار بپردازد،
ولی حضرت حداق_ل سه کار مهم در شب عاشورا انجام دادند،
امشب دو اردوگاه مقابل هم هستند. یک اردوگاه، اصحاب امام حسین(ع) است که خودشان را برای فردا آماده می کنن، یک اردوگاه هم اردوگاه دشمن است، مغرور، سرمست، که مطمئن است به پیروزی می رسد. امشب در دو اردوگاه حرف و حدیث و گفتگو بسیار است، این که فردا چه اتفاقی می افتد! در لشکر دشمن عده ای حرفشان این است که می گویند: فردا امام حسین(ع) با ابن زیاد صلح می کند، چون بعضی ها در سنگر دشمن بودند که دلشان، نمی خواست جنگ و درگیری به وجود آید، کسانی که مسلمان بودند و بارها در گذشته محبت رسول ا " (ص) را نسبت به امام حسین(ع) با چشمان خود دیده بودند، ولی فردای آن شب جهنمی شدند، عده ای مثل خوارج که به خون امام حسین(ع) تشنه بودند، می گفتند: فردا آتش می سوزانیم و همه ی عزیزانش را از دم شمشیر می گذرانیم، سر از پیکرش جدا می کنیم و با اسب بر بدنش می تازیم. بگذار فردا بشود اگر گذاشتیم یک قطره آب به بچه هایش برسد، بگذار فردا بشود خیمه هایشان را به آتش می کشیم، عزیزانش را به اسارت می بریم، خواهرش، دختر امیرالمؤمنین را اسیر می کنیم. و یک عده ای هم عقیده داشتند که فردا (زبانم لال) امام حسین را زنده اسیر کرده و تحویل ابن زیاد بدهند. این ها گفتگوهای اردوگاه دشمن بود ولی در اردوگاه امام حسین یک حرف بیشتر نبود همه می گفتند: تا ببینیم امر مولایمان چه خواهد بود، اگر دستور فرمایند صلح کنیم با تمام تلخی هایش می پذیریم و اگر بگویند، بجنگید، شمشیرها و نیزه هایمان را در بدن دشمن فرو می کنیم. در برخی مقاتل آمده است که امام حسین(ع) در اوایل شب همه ی اصحاب و بنی هاشم را زیر خیمه اش جمع کردند و یک خطبه ی شنیدنی و قابل تأمل ایراد فرمودند: خطبه ی خود را با حمد خدا آغاز کردند و به بهترین حمدهای ممکن، در سختی و خوشی ها به خدای متعال عرضه داشتند و پس از این حمدها خطاب به اصحاب و یاران ادامه دادند که من اصحابی بهتر و باوفاتر از اصحاب خودم سراغ ندارم. اهل بیتی که در پیوند با رحم از شما بهتر باشد سراغ ندارم، نیکوتر از شما سراغ ندارم. از شما گله مند نیستم، گمان من این است که کار ما با این دشمن به درگیری و جنگ می کشد. من هم اکنون بیعتم را از شما برداشتم، تاریکی شب را مرکب خود قرار دهید، شما آزاد هستید که از این صحرا بروید، دشمن با شما کاری ندارد؛ دشمن من را می خواهد، اگر احساس کند شما رفته اید و من مانده ام خوشحال می شود. بعد تعبیری دارد که جانها را می سوزاند فرمودند:"هر کدام از شما دست یکی از اصحاب و مردان بنی هاشم را بگیرد و با خود ببرد." تعبیر این است من را بگذارید و بروید، من با زن و فرزند خود به تنهایی کار عاشورا را تمام می کنم، زن و فرزندم پیغام عاشورا را برای کوفه، شام و مدینه می برند. پاسخ هایی که یاران و صحابه دادند چه بود؟ جواب ها بسیار شنیدنی است. اول از همه قمر بنی هاشم برخاست. عرض کرد که حسین جان، سیدالشهدا! برای چه برویم؟ برویم که بعدش زنده بمانیم؟ خدا آن روز را به ما نشان ندهد که ما باشیم و شما نباشید. ماهی بدون آب زنده نمی ماند، عباس بدون امام حسین زنده می ماند؟ همین یک جمله کوتاه را گفتند که یک کتاب مطلب را در خود جای داده است، ما برویم که بعد شما، بعد از ولی خدا زنده بمانیم؟ ولی خدا از دنیا برود، شهید شود و بعد آدم زنده بماند. یک جمله هم از اصحاب نقل شده. به حضرت عرض کردند:" آقا ما جانمان را فدای شما می کنیم، ما دستمان را، پیشانی مان را، گودی گلویمان را سپر تیرهای دشمن نابکار می کنیم ولی تا هستیم نمی گذاریم دشمن به شما دست پیدا کند." وقتی این گونه پیمان بستند، حضرت آماده شان کرد و مقام شان را در بهشت به آن ها نشان داد و برای تحمل سختی های فردا آماده شان کرد بعد به آنها فرمود:" بیایید بیرون خیمه، پشت خیمه، خیمه هایتان را به هم نزدیک کنید طناب خیمه ها را در هم ببرید، پشت خیمه، خندق بکنید و در آن هیزم بریزید که فردا صبح آتش بزنید تا دشمن نتواند از پشت سر حمله کند و فقط از یک طرف با دشمن روبه رو و درگیر بشوید. بعد شروع کرد به آماده کردن خواهرش "
پاورقی