متأسفانه الآن در ازدواج سخت گیری زیاد شده است. در ازدواج باید دنبال کسی که با شرایطمان مناسب است باشیم یا اینکه مقداری از ما پایین تر باشد.
یکی از دوستان روحانی اصفهانی، پسری نوزده ساله داشت که دانشجویی خوش تیپ و خوشگل بود. او می گفت پسرم دانشگاه تهران درس می خواند و همه دخترهای کلاس خاطرخواه او شده اند. پسر من هم از یک خانواده مذهبی در اصفهان به آنجا رفته بود من فوری یک خانواده مذهبی که وضع مالی شان خیلی بالا نبود اما دارای اخلاق خوب و تربیت خوب بودند را برایش عقد کردم. پس اگر مقداری شرایط را پایین تر بیاوریم، مشکلات خیلی زود حل می شود.
الآن خصوصاً در شهرهای بزرگی مثل اصفهان و قم، مهریه ها و خرید بازارهای سنگین، یک مشکل عمده در راه ازدواج جوانان شده است. این ها خلاف شرع است. این رسم ها و طلسم ها را بشکنیم. می شود شکست. مقداری از خرج ها و خریدهای کذایی را کنار بگذاریم.
بنده دو تا داماد دارم که هر دو دکتر هستند. داماد اول که آمد از برخورد ما خیلی تعجب کردند. چون وقتی گفتند مهریه چقدر باشد؟ من گفتم: ما اصلاً مهریه نمی خواهیم ما داماد را پسندیده ایم. داماد هم دختر ما را پسندیده است. ما خود داماد را می خواهیم ایمان، اخلاق، تقوای، سابقه و اصالتش را می خواهیم. این ناهنجاری ها، شرایط ازدواج را حاد می کند. متأسفانه شنیده ام که می گویند اگر مهریه کم باشد داماد فوری طلاق می دهد. در حالی که دامادی که عروس را نخواهد اگر مهریه سنگین هم باشد آن قدر او را شکنجه و آزار روحی می دهد که عروس بیچاره می گوید مهرم را می بخشم جانم آزاد.
مهریه حضرت زهرا علیها السلام پانصد درهم نقره بود. علاوه بر این ایشان فرمود می خواهم مهریه من شفاعت گناهکاران امت پدرم باشد و سندی از طرف خدا نازل شد و به ایشان دادند. این نشانه معرفت ایشان است.
لقمه های کوچکتر برداریم. آقایی که سی سال سن دارد فقط دنبال خانواده هایی که تقاضاهایشان بالا است نرود. حاج آقای دولابی خدا رحمتش کند می فرمودند در روستاها خانم هایی هستند که جمال و عفت دارند، شوهر دوست هستند، اهل سازش و زندگی هستند خانه دار هستند اما کمی آداب شهر را بلد نیستند، به این بهانه ها نگوییم که زن از روستا نمی گیرم. بگذار دیگران بگویند تو روستایی گرفتی. این طلسم ها را بشکنید. دنبال پز و سر و صدا و اسم و رسم نباشید این فیس های بیجا ما را بیچاره کرده است و سن ازدواج ها را بالا برده است.
باید آسان گیری را در خانواده ها رونق بدهیم. چند نفر که این کار را بکنند بقیه هم یاد می گیرند. تالار گرفتن جزء واجبات نیست. سور دادن مستحب است واجب نیست.اگر برای حرف مردم سخت گیری می کنید بدانید که مردم همیشه و در هر صورت حرف می زنند همان هایی که در تالار می آیند و پنج نوع غذا می خورند؛ غذا را که خوردند، آروغ شان را می زنند و می گویند فلان فلان شده این پول ها را از کجا آورده است. چشم می زنند.غیبت می کنند. اگر خانواده تان مانع آسان گیری می شوند با آنها صحبت کنید و آنها را راضی بکنید.
مرحوم آقای بهاءالدینی هشت تا دختر داشت که همه هم زنده هستند و دو تا پسر داشتند که یکی از آنها زمان خود ایشان فوت کرد و الآن پسر دیگرشان زنده هستند. شب ها چون خانه ما نزدیک بیت ایشان بود برای نماز به آنجا می رفتیم که یک شب طلبه ای به من گفت شما زیاد خدمت آقا می رسید و من اهل کاشمر هستم و می خواهم خانواده ام را از کاشمر برای خواستگاری دختر آقای بهاءالدینی به قم بیاورم شما با آقا صحبت کنید ببینید راهی هست که ما را به دامادی بپذیرند. گفتم چشم و این طلبه رفت. من به ذهنم آمد که ما چه سنخیتی با آقا داریم باید یک آیت اللهی هم شأن آقا به خواستگاری دخترش بیاید ولی حالا چون به این طلبه وعده داده بودم باید به آقا عرض می کردم. فردا قبل از نماز زودتر آمدم.آقا تنها بود و نشستم خدمت آقا و جریان را به آقا گفتم. آقا یک تأملی کردند و فرمودند که ما در کار بچه هایمان دخالت نمی کنیم و به عنوان مشاور فقط دخالت می کنیم. حق انتخاب با دختر و با پسر است هر کسی را بپسندند ما هم نظرمان را می دهیم. ایشان فرمودند از طریق خانم ها با صبیه ما و مادرش یک تماس بگیرند و ببینند آنها می پسندند یا نه. دخترهای من نه تنها باری بر من نیستند بلکه کمک من هم هستند و همین دختری که الآن موقع ازدواجش است و به خواستگاری اش آمده اند؛ در خانه قالی می بافد. جهازش را هم خودش تهیه کرده است و خمسش را هم به من می دهد. از این دخترها هشت تا که کم است هشتاد تا آدم داشته باشد کم است. انسان اگر زندگی را آسان گرفت و بچه را درست تربیت کرد تا پایان راحت است.
یکی از شرایط اصلی ازدواج، پذیرش قلبی از ناحیه دو طرف است. و در این زمینه روایات فراوانی هم داریم که بر این مسئله تأکید کرده اند.
عوام تعبیری دارند تحت عنوان به دل نشستن، من به این اعتقاد دارم و معتقدم خانمی که شاید خیلی قیافه نداشته است ولی به دل طرف مقابل بنشیند و یا آقایی که شاید خیلی قشنگ نباشد به دل آدم می نشیند و به تعبیر عوام می گویند: فلانی گوشتش شیرین است، فلانی گوشتش تلخ است، فلانی تودل برو است و یا فلانی تودل برو نیست، همچنین حضرت امیر علیه السلام هم در وصیتشان به امام حسن و امام حسین علیهما السلام فرمودند: اگر با کسی ملاقات کردی که به دلت نشست، حتی اگر عمل خوبی هم نداشت؛ او را بپذیر و اگر کسی را دیدید که از اول به دلتان ننشست، حتی اگر هیچ کار خلافی هم از او ندیدید؛ او را نپذیرید.
به اعتقاد من این به دل نشستن در ازدواج خیلی مهم است که دختر و پسر به دل همدیگر بنشینند و مهرشان به دل هم دیگر بیفتد.
اگر خانواده یک موردی را که شرایطش را می پسندید احتیاج به استخاره ندارد.انسان نباید تصور کند که همسری با شرایطی کامل داشته باشد. فکر نمی کنم برای کسی این موقعیت پیش بیاید که همسرش انسان کامل و جامعی باشد متأسفانه برخی ها شرایطی را می گذارند که اصلاً درست نیست مثلاً می گویند من دختر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را بگیرم یا خانم ها می گویند یا یک آقایی باشد که خوش تیپ باشد حقوقش بالا باشد خانه داشته باشد ماشین داشته باشد به خواستگاری من بیاید. این ها بلندپروازی است و باید این تفکرات را کنار گذاشت.
ما حدیث داریم کسی که خوبی هایش بر بدی هایش غالب است "فهو من الکاملین" دنبال انسان بدون عیب نگردید و الّا بدون همسر می مانید. دوست بی عیب پیدا نمی شود.عالم بی عیب پیدا نمی شود غذایی که هیچ شبهه ای در آن نباشد پیدا نمی شود. عمل خالص هم کم است.
استخاره وقتی کاربرد دارد که انسان تحقیق کرده مشورت کرده است ولی باز هم به جواب دست نیافته است و دچار تحیر شده است. یعنی قبول و ردّ خواستگار یکسان است.آدم حیران است و نمی داند چه کند. اگر همدیگر را دوست دارند دیگر جای استخاره نیست.
اخلاق و دیانت اصلی ترین شرط همسر
عشق هایی که از هوس نشأت گرفته باشد عاقبت خوبی ندارد به قول مولوی در کتاب مثنوی:
عشق هایی کز پی رنگی بود عشق نبود عاقبت ننگی بود
این عشق های رنگارنگ، زودگذر هستند. کسی یک روز خاطرخواه این آقا یا دختر است، روز دیگر خاطرخواه کس دیگری می شود. اما اگر محبت صحیح باشد و شرایط دیگر هم همراهش باشد مشکلی نیست در روایات ما علاوه بر شرط محبت و عشق به شرایط دیگری هم اشاره و پافشاری شده است. در اسلام به اخلاق و دیانت همسر خیلی مانور داده شده است. اینها باید جزء شرایط اصلی باشد.
کسی که می خواهد ازدواج کند؛ قبل از آن تکالیفی به دوش دارد که باید انجام بدهد تا ان شاء الله موفق باشد. دعا، توکل، توسل، تحقیق و مشاوره از جمله کارهایی است که باید انسان انجام بدهد. باید شرایط را به تا جایی که توان دارد بسنجد. اما نتیجه کار دست انسان نیست بلکه دست خداست. به طور مثال؛ کشاورز زمین را شخم می زند بذر می پاشد و توکل به خدا می کند، وظیفه اش را انجام می دهد. اما آیا این دانه رشد می کند یا نه. زود رشد می کند یا دیر، آیا باران خواهد آمد، دیر می آید یا زود. دست خداست.پس باید توجه داشت که همیشه فقط بخشی از کار دست ماست و بخش مهمی از آن هم دست خداست.
اگر انسان قبل از ازدواج شرایط و موقعیتش را درست بررسی و تحقیق کند ازدواج ناموفق پیش نمی آید و این کسانی که ازدواج های ناموفق داشته اند باید این مسئله را بررسی کنند. مثلاً خانمی که چند سال با شوهرش به دادگاه رفت وآمد دارند؛ می گفت شوهر من که خواستگاری آمد گفت من چندین مدرک و شغل دارم، و من اصلاً تحقیق نکردم در حالی که این آقا خیلی حقه باز بوده است و همه مدارکش تقلبی بوده است. پس باید در همه کارها خصوصاً در امر ازدواج تحقیق و مشورت کنیم اما نتیجه دست خداست و باید راضی به رضای او باشیم.
انسان ممکن است تحقیق کند و ببیند این شخص الآن انسان خوبی است مثلاً متدین و پاک است و یا باحجاب و متدینه است ولی آینده قابل پیش بینی نیست که یک سال دیگر چه می شوند و قابل تضمین نیست. ممکن است الاآن متدین باشد ولی یک سال دیگر این طور نباشد.اینجاست که نقش توکل به خدا خیلی روشن می شود. البته این امر استثنا هم دارد مثلاً غیر از ازدواج پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم با حضرت خدیجه علیها السلام و حضرت زهرا علیها السلام با امیرالمؤمنین علیه السلام که انسان های کاملی بودند ازدواج بی نقصی سراغ نداریم. بالاخره در هر خانواده ای بگو مگو و مشاجره هست. اخلاق و سلیقه همه افراد با هم یکسان نیست. پس ما باید تسلیم و راضی به رضای الهی باشیم.
نمونه های فراوانی داریم که امامان علیهم السلام و اولیای خدا همسرانی داشتند که اذیت می کردند و آنها به امر خدا با آنها ازدواج می کردند. مرحوم آقای انصاری همدانی همسری داشتند که خیلی ایشان را اذیت می کرد شکنجه می داد ولی رشد ایشان و کمال ایشان در سازگاری با او بود.
اساساً در اسلام تسخیر جن و فرشتگان و طلسم بستن جزء شغل های حرام است یعنی اگر کسی در این وادی باشد یا دیگران را به این وادی رهنمون کند کار حرامی کرده است.و متأسفانه این مسائل خیلی باب شده است و مانعی برای ازدواج شده است. اکثر کسانی که ادعا می کنند که بخت کسی را بسته ام یا بازکرده ام؛ دروغ و اوهام است. البته ممکن است در مواردی کسی طلسمی داشته باشد یا تسخیر جنی داشته باشد یا مثلاً در روحیه شخصی بتواند اثر بگذارد؛ یک دعایی خوانده باشد و دل طرف را زده باشد. اما این موارد خیلی کم و خاص است. البته دعای بطلان سحر هم در مفاتیح الجنان داریم. باید توجه داشت که اگر بنا باشد این ها مؤثر باشند نظام عالم به هم می خورد.
به عقیده بنده اگر پسر و دختر در جایی که خلوت نباشد؛ می توانند صحبت بکنند به شرطی که طرفین مطمئن باشند به ازدواج منجر می شود. آنها می توانند از طریق تلفن یا نامه یا حضوری با هم صحبت کنند. اما در جایی که به هیچ وجه شرایط طرف مقابل با شما سازگار نیست جای صحبت و تلفن و نامه نیست. یکی از آفات این طور ارتباطها متأسفانه غلبه فضای احساسی بر طرفین است. بنده هم دامادهایم را برای صحبت های ازدواج و آشنایی؛ یک جای دنج و خلوت در بیرون شهر بردم. و تمام صحبت هایشان را در حضور پدر و مادرها انجام دادند.
آقای دولابی این جمله را زیاد می فرمودند که صدق شمشیر خداست هر کجا برود می برد و می رود. انسان بداند با چه خانواده ای آشنا و فامیل می شود هر دو شرایط و موقعیتشان را بگویند هم خوبی ها و هم اشکالات را بگویید. حتی اگر مریضی خاص و حادی دارد قبل از ازدواج بگویید تا زندگی در آینده و بعد از عقد متلاشی نشود.
البته گفتن همه چیز در ابتدای امر نیاز نیست. برای چیزهایی که می خواهید بگویید مشورت کنید. آنچه که در ابتدای ازدواج و قبل از آن خیلی مهم است شناخت روحیات همدیگر و موقعیت و شرایط خانوادگی است.
اجتماع زن و مرد در یک جای خلوت که کس دیگری نباشد و راه ورود به آنجا نداشته باشد؛ حرام و گناه کبیره است. چون شیطان مطمئناً در این طور مکانها حضور دارد. دختر و پسر نسبت به همدیگر جذبه دارند. روایت داریم که انسان نباید خودش را در معرض گناه قرار دهد.
در اسلام به هم کفو بودن و هم شأن بودن تاکید شده است. یعنی طرفین باید اخلاق، دین و شرایط اجتماعی شان با هم سازگار باشد. اما در عرف جامعه به جای اهمیت به این مسائل چیزهای دیگری مهم شده است مثلاً می گویند باید سن پسر بیشتر از دختر باشد و عرف هم این را پذیرفته است. اساساً سن ملاک ازدواج نیست. خیلی ها بوده اند که اکثر شرایط و موقعیت هایشان با هم سازگار بوده است ولی ازدواجشان شکست خورده است. در ماجرای ازدواج حضرت خدیجه علیها السلام با پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم، حضرت خدیجه علیها السلام پانزده سال از ایشان بزرگتر بود ولی ازدواج کاملی داشتند.
دیده شده که گاهی فامیل های نزدیک شرایط را برای ازدواج دو جوان آن قدر سخت می کنند که اصل قضیه ازدواج از بین می رود. از اول سعی کنند که خیلی دیگران را دخالت ندهند ، دایی یک حرف بزند، عمو یک حرف دیگر بزند. این قدر نیاز به توسعه نیست که همه فامیل نظر بدهند. البته اگر بتوانیم با ملایمت و محبت پدر و مادر و دیگران را راضی و قانع بکنیم خوب است. با دعوا و قهر و جار و جنجال کار به جایی نمی رسد.
به طور کلی ازدواج با کسی که به لحاظ معنوی هم شأن نیست توصیه نمی شود اما اگر کسی مطمئن است؛ می تواند با اخلاق، رفتار و خوبی همسرش را به لحاظ معنوی تغییر بدهد ایرادی ندارد ولی نباید طوری باشد که ما برویم یک غریقی را نجات بدهیم و خودمان هم غرق شویم.
اگر بعد از ازدواج انسان دچار بحران شد؛ انسان هر چه می تواند باید تحمل کند. در تاریخ آمده است که پیغمبرانی داشتیم که همسران بدی داشتند و حتی آنها را به قتل رساندند ولی آنها تحمل می کردند چون که این صبر و مدارا و عفو موجب رشد و کمال معنوی اش می شد. باید این نگاه را داشت و ترویج کرد.
مرحوم حاج سید هاشم حداد که یک عارف و سالک بود علت توفیقات معنوی اش، تحمل سختی ها و شکنجه هایی بود که خانواده و مادرزنش به او می دادند. او همه اینها را تحمل می کرد.
همین طور همسر مرحوم آقای انصاری همدانی که سمّ خورد تا کشته شود و شوهرش را زندان یا اعدام بکنند اما مرحوم آقای انصاری متوجه می شود و ایشان را مداوا می کنند.برادرزن هایش به ایشان گفتند: خواهرمان شما را خیلی شکنجه می دهد، اگر اجازه بدهید طلاق بگیریم که ایشان فرمودند: من خواهرتان را تحمل می کنم اما شما او را تحمل نمی کنید و اذیتش می کنید او را می زنید. نقل کرده اند که ایشان حتی بعد از مرگ همسرش برای او دعا می کرد که خدایا عذابت را از خانم من بردار.
توجه کنیم که هیچ کسی بدون عیب نیست. باید با عیوب هم بسازیم. منتها اگر دیگر چاره ای نبود و به قول مردم کارد به استخوان رسید باید طلاق گرفت و توجه کنیم که جدایی آخرین گزینه است.
پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم هم بعضی از خانم هایشان را طلاق دادند.یکی از خانم های پیغمبر به ایشان گفت من از شما بیزارم و ایشان هم سریع طلاقش دادند