شبهه ای در مورد فضیلت علی علیه السلام در ليله المبيت

شبهه ای در مورد فضیلت علی علیه السلام در ليله المبيت

بسمه تعالی

قادر سعادتی

سوال: با اینکه شیعه عقیده دارد که حضرت علی علیه السلام دارای علم لدنی است، پس خوابیدن ایشان در بستر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم با اینکه می دانستند کشته نمی شوند؛ چطور فضیلت محسوب می شود؟

چکیده

خوابیدن حضرت علی علیه السلام دربستر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در لیله المبیت؛ از فضایل بزرگ ایشان است که خداوند متعال وپیامبر صلی الله علیه وآله وسلم وائمه معصومین علیهم السلام آن را تأیید کرده اند و علم امام علیه السلام به کشته نشدن، منافاتی با این فضیلت ندارد، چون گستره علم امام ؛ در زمان حیات امام قبلی، معلوم نیست ، واز طرفی قسمتی از علم امام علیه السلام قابل بداء وتغییر است واین مورد وموارد مشابه، از آنها محسوب می شود. لذا با احتمال خطرمرگ، حضرت علی علیه السلام در بستر رسول الله(ص)؛ خوابید وبه این فضیلت رسید.

کلمات کلیدی: لیله المبیت، علم غیب، افضلیت علی علیه السلام

مقدمه

شبی که پیامبراکرم (صلی الله علیه وآله)، به امر خداوند خواستند مکه را ترک کرده وبه مدینه هجرت نمایند؛ همان شبی که مشرکان مکه، اطراف خانه پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را محاصره کرده بودند، پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در همان شب به حضرت علی(علیه السلام) امرکردند که بالباس ایشان دربسترشان بخوابد؛ تا پیامبر بتوانند از مکه خارج شوند؛ حضرت علی علیه السلام پرسیدند آیا با این عمل من؛ جان شما سالم می ماند؟ فرمود: بله، حضرت علی علیه السلام با کمال آرامش این فداکاری را پذیرفته ودربستر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم خوابیدند وپیامبر صلی الله علیه وآله وسلم از مکه خارج شدند.

در اینجا شبهاتی از طرف معاندین ومخالفین حضرت علی علیه السلام ومنکرین فضائل ایشان مطرح شده است؛ وگاهی توسط محبین آن حضرت؛ بعنوان سوال مطرح می شود؛ که یکی از این شبهات این است که، حضرت علی علیه السلام طبق عقیده شیعه دارای علم لدنی بوده ومی دانسته که در این قضیه کشته نمی شود، پس خوابیدن ایشان در جای پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم فضیلتی را ثابت نمی کند.

درپاسخ به این سوال، به دو وجه جواب داده می شود که هر وجه از چند پاسخ تشکیل شده که هرکدام برای جواب این پرسش کافی است.

وجه اول

معیار در تشخیص فضیلت وارزش عمل

برای اینکه میزان ارزش عملی؛ نزد خداوند؛ مشخص گردد، وپسندیده یا ناپسند بودن آن معلوم شود، معیارهایی وجود دارد که فقط با آن می توان به یک عمل ارزش گذاری کرد.

اولین ومهمترین معیار این است که خداوند متعال خودش عملی را بپذیرد وبه آن ارزش دهد واز آن عمل تمجید نماید، وپاداش آن را بیان نماید، واین بردو نوع متصور است : اول اینکه عملی را بطور عام مورد تایید قرار دهد ؛ مثلا اینکه بگوید انجام حج مورد رضای خداست؛ دراین صورت هرکسی که حج انجام دهد؛ مردم عمل اورا نیک دانسته ومدح می کنند، چون ظاهر عملش مورد رضاو تأیید خداوند است، اگرچه از باطن ونیت او خبری نداشته باشند.

دوم اینکه خداوند عمل خاص کسی را تأیید کند؛ دراین صورت یقینا می دانیم که نیت وعمل او وظاهر وباطن او مورد تأیید خداوند است وشکی درفضیلت عمل او نیست.

دومین معیار برای تشخیص ارزش عمل این است که شخص معصوم؛ مثل پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم یا امامان معصوم (علیهم السلام) صحت وارزش عملی را تأیید نمایند؛ ازاین راه هم می توانیم بدانیم فلان عمل دارای چه ارزشی است؛ این معیار هم میتواند بطور عموم عملی را تأیید کند، یا به طور خاص وبه صورت مصداقی، ارزش گذاری کند،که تأیید خاص ومصداقی، بالاتر از تأیید عام است.

سومین معیار برای تشخیص ارزش عمل؛ عقل است، البته در صورتی که منع یا تأییدی در مورد عملی از طرف خداوند یا معصوم علیه السلام ؛ وارد نشده باشد وگرنه نوبت به عقل نمی رسد،- البته عقل سلیم همیشه موافق با حکم وارد شده از شارع خواهد بود.- در این صورت برای تشخیص و ارزش گذاری عمل می توانیم به عقل مراجعه کنیم وحکم وتشخیص عقل در موردی که نقل نباشد مورد تایید شارع خواهد بود.

چهارمین معیار برای تشخیص ارزش عمل، که بعد از فقدان دلیل نقلی وعقلی؛ بر منع یا تأیید عمل؛ می تواند مورد استفاده قرار گیرد، عرف متشرعه (جامعه دین داران) است که با مراجعه به جامعه دینداران، می فهمیم که فلان عمل نزد ایشان پسندیده است یا نه؟ که اگر در زمان حضور امام معصوم علیه السلام باشد؛ خبر از رضایت شارع می دهد.

حال با این مقدمه به بحث مذکور می پردازیم تا ببینیم عمل حضرت علی (علیه السلام) - یعنی خوابیدن آن حضرت در جای پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در شب هجرت نزد این معیارها چه ارزشی دارد.

ارزش عمل حضرت علی (علیه السلام) نزد خداوند

الف: در قران

طبق نوشته همه تفاسیر شیعه واکثر تفاسیر اهل سنت، در شأن لیله المبیت (شبوَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ[1] نازل شد.

ابن عباس مى گويد: اين آيه در شأن علىّ عليه السلام نازل شد، هنگامى كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله) از دست مشركين فرار كرد، وبا ابوبکر به غار رفت، وعلى عليه السلام در مكه در رختخواب پيامبر صلى الله عليه و آله خوابيد.[2]

ابن ابى الحديد مى گويد: قد روى المفسرون كلهم أن قول الله تعالى وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ أنزلت في علي علیه السلام ليلة المبيت على الفراش [3] یعنی تمام مفسرين، روايت كرده اند كه آيه فوق در شأن حضرت على عليه السلام نازل شد، آن هم در شبى كه آن حضرت در فِراش پيامبر (صلى الله عليه و آله) آرميد تا جان پيامبرمحفوظ بماند.

برخی از علماى اهل سنت بر نزول آيه شريفه در شأن حضرت امیرالمومنین علیه السلام تصريح نموده اند از جمله : فخر رازى ، ابن اثیر، دیاربکری، زینی دحلان و... وبرخی نيز تصريح نموده اند كه اين آيه در ليلة المبيت بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شده است كه ازجمله آنها : احمد بن حنبل، طبرى، ابن سعد، ابن هشام، و غيره.[4]

وچون غرض ما دراین نوشته اثبات شأن نزول نیست به همین مقدار کفایت می کنیم، ودر دلالت آیه بحث می کنیم.

در این آیه که در شأن حضرت علی علیه السلام نازل شده است، خداوند این فضیلت را برای آن حضرت اعلام می کند و تأیید مینماید که آن حضرت جان خود را در راه به دست آوردن رضای الهی فروخت، یعنی هم ظاهر عمل که جهاد درراه خدا وایثار واز جان گذشتگی حضرت فضیلت است وهم اینکه باطن عمل ایشان تنها برای رضای خدا بوده است، وبذل جان بالاترین ایثار است که ایشان برای حفظ جان رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم وبرای کسب رضای الهی مبذول داشتند، پس حضرت علی علیه السلام طبق گواهی خداوند متعال، بالاترین فداکاری را با نیت خالص انجام داده است واین فضیلت عظیم را خداوند در این آیه بیان می کند.

حال در مقابل شهادت خداوند به فضیلت عمل آن حضرت، سوال وشکی در این مطلب باقی نمی ماند. اگر آن حضرت می دانسته که در این قضیه کشته نمی شود، یا این را نمی دانست، فرقی برای ما ندارد، چون خداوند فضیلت عمل ایشان را تأیید کرده وعمل آن حضرت را مدح وتمجید نموده است، ومنشأ فضیلت رضوان الهی است که حاصل شده است، وهیچ مومنی نباید شک کند که این عمل امیرالمومنین علیه السلام مایه افتخار وفضیلت بوده است؛ چون شک در گفتار خداوند لازم می آید واگر کسی آن را ازروی عناد وکینه انکار نماید سخن خدا را تکذیب کرده واز صراط مستقیم به دور است.

پس میزان ارزش مبیت امیرالمومنین علیه السلام در لیله المبیت، از نظر قران آشکار است

ب: در روایات

در روایات معتبر شیعه واهل سنت وارد شده که وقتی حضرت علی علیه السلام در بستر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم خوابیدند وجان خود را فدای جان رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم نمودند، خداوند با این عمل حضرت؛ به جبرئیل و میکائیل مباهات کرد:

أوحى اللَّه عزّوجلّ- ليلة المبيت على الفراش- إلى جبرائيل وميكائيل: إنّي آخيت بينكما، وجعلت عمر أحدكما أطول من عمر الآخر، فأيّكما يؤثر صاحبه بالحياة؟ فاختار كلاهما الحياة؛ فأوحى اللَّه إليهما: ألا كنتما مثل عليّ بن أبي طالب؟ آخيت بينه وبين محمّد صلّى اللَّه عليه وآله وسلّم، فبات على فراشه ليفديه بنفسه ويؤثره بالحياة، اهبطا إلى الأرض فاحفظاه من عدوّه. فنزلا، فكان جبرائيل عند رأسه، وميكائيل عند رجليه، وجبرائيل ينادي: بخٍ بخٍ، من مثلك يا ابن أبي طالب يباهي اللَّه بك الملائكة؟! وأنزل اللَّه تعالى في ذل ك: وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ[5]

در آن شب خداى تعالى خطاب به جبرئيل و ميكائيل عليهما السّلام، فرمود: در ميان شما دو تن، برادرى برقرار كردم و عمر يكى از شما دو تن را طولانى تر از ديگرى قرار دادم، كداميك از شما حاضراست زندگی خود را فداى ديگرى كند؟ هر دو تن، زندگى را بر مرگ، ترجيح دادند. خداى تعالى خطاب به آنها فرمود: چرا مانند على بن ابيطالب عليه السّلام نيستيد، كه من ميان على و محمد صلّى اللّه عليه و آله، برادرى برقرار كردم؛ او در بسترمحمد صلی الله علیه وآله وسلم خوابیده تا جان و زندگى خود را فداى او نمايد. به زمين نزول كنيد و او را از شر دشمنان حفاظت كنيد. هر دو به زمين فرود آمدند؛ جبرئيل در بالا سر حضرت على عليه السّلام، و ميكائيل در پائين پاى آن حضرت قرار گرفتند. در اين هنگام، جبرئيل ندا می کرد: آفرين بر تو و خوشا بحال تو! چه كسى مثل تو است ،که خداى تعالى به وجود تو، بر فرشتگان مباهات مى نمايد. و خداى تعالى آيهوَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِرا نازل کرد.

این روایت نشان می دهد که حضرت علی (علیه السلام) جان خود را فدای جان پیامبر(صلی الله علیه وآله) کرده است، واین ایثار دارای فضیلتی عظیم است که خداوند با آن به ملائکان مقرب خود مباهات می کند.

پس نحوه حکم خداوند متعال وارزش گذاری او درباره عمل لیله المبیت، با آیه و روایت مذکور روشن می شود ودیگر جایی برای اشکال تراشی نمی ماند. وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْكافِرُون [6] هرکس طبق آنچه که خداوند نازل کرده است حکم نکند (بلکه با نظر خود حکم نماید) آنها کافرانند

ارزش عمل حضرت علی (علیه السلام)، از زبان معصومین علیه السلام

این فضیلت وافتخار امیرالمومنین علیهم السلام مثل سائر فضائل ایشان از زبان معصومین علیه السلام نیز بیان شده است، که به برخی اشاره می شود:

1- صحابه پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم وقتی از زبان ایشان فضایل علی علیه السلام را شمرده اند این فضیلت را هم ذکر کرده اند.

مثلا: احمد بن حنبل در مسند خود در حديث مفصلى كه آن را از عمر بن ميمون نقل كرده است و اين حديث مشتمل بر ده منقبت و فضيلت براى على بن ابى طالب(علیه السلام) است كه ابن عباس از زبان پيامبر اكرم صلی الله علیه وآله وسلم بیان داشته است، از جمله، در تفسير آيه:وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِگفت: على نفس خود را فروخت، لباس رسول خدا را پوشيد سپس در جايگاه او خوابيد. گفت: مشركان تا صبح مراقب بستر بودند به خيال اين كه رسول خدا در آن است.[7]

در این حدیث به وضوح مشاهده می شود که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم هنگام شمردن فضائل علی علیهم السلام عمل لیله المبیت او را نیز جزء فضائل ایشان ذکر می کند

2- برای ما کافی است که خود امیرالمومنین علیهم السلام به این فضیلت بارها مباهات کرده وشعری در این رابطه انشاء فرموده است که در کتب اهل سنت هم آمده است که فرمودند:

وقيت بنفسي خير من وطأ الحصاو أكرم خلق طاف بالبيت العتيق و بالحجر

محمد لمّا خاف أن يمكروا بهفوقاه ربّي ذوالجلال من المكر

و بتّ أراعي منهم ما يسوؤنيو قد نفس على القتل و الأسر[8]

خلاصه معناى اشعار اين است:

من با جانم، بهترين كسى را كه به روى زمين قدم گذاشته، نيكوترين مردى كه خانه خدا و حجر اسماعيل را طواف كرده است، حفظ كردم. آن شخص عالى قدر محمد بن عبد اللّه است و من هنگامى دست به اين امر زدم كه كافران بر ضد وى نقشه مى كشيدند. در اين موقع خداى بزرگ او را از مكر آن ها حفظ كرد، من در بستر وى شب را به صبح آورده و در انتظار دشمن بودم و خود را آماده مرگ و اسارت كرده بودم.

وعجب است ازبعضی از جهال ، بااینکه خدا ورسولش، فضیلت عمل لیله المبیت را بیان کرده اند و حضرت علی علیهم السلام این عمل را منقبت خود می شمرند وبر آن افتخار کرده وشعری گفته اند، آن را فضیلت نمی دانند ودر آن ایجاد شبهه می کنند ، اما در جایی که ابوبکر عمل خودش را فضیلت نمیداند، بلکه از زبان پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم حزن خود در غار را معصیت وفتنه میشمرد، با اجبار می خواهند فضیلتی برایش محسوب کنند، درشعری که ابوبکر در مورد کار خود گفته است که:

و لمّا ولجت الغار قال محمّدأمنت فثق في كلّ ممسى و مولج

بربّك إنّ اللّه بالغك الذيتنوء به في كلّ مثوى و مخرج

و لا تحزننّ فالحزن إثم و فتنةيكون على ذي البهجة المتحرّج [9]

خلاصه معنای شعر این است:

وقتی داخل غار شدم محمد صلی الله علیه وآله وسلم به من گفت، ايمن شدى و اعتماد كن بخدا در هر شامگاه و بامداد، سوگند به پروردگارت كه تو را خدايت برساند به آنچه ببالى به آن در هر جا و در هر مخرج، ومحزون نباش كه اندوه گناه و فتنه است ، كه بر شادمان عارض میشود.

این شعر را محمد بن اسحاق یسار که از قدیمیترین مورخین اهل سنت است، در کتاب (السیره) نقل کرده وابوالفتح کراجکی از او نقل میکند.

پس این افتخار، هم از زبان پیامبر وهم از زبان حضرت علی علیه السلام نقل شده است.

3- در جای دیگر، حضرت علی علیه السلام در شورای شش نفره عمربن خطاب،نیز بعنوان احتجاج ، این فضیلت راذکر کردند وحاضرین به آن اعتراف کردند: قَالَ نَشَدْتُكُمْ بِاللَّهِ هَلْ فِيكُمْ أَحَدٌ اضْطَجَعَ عَلَى فِرَاشِ رَسُولِ اللَّهِ ص حِينَ أَرَادَ أَنْ يَسِيرَ إِلَى الْمَدِينَةِ وَ وَقَاهُ بِنَفْسِهِ مِنَ الْمُشْرِكِينَ حِينَ أَرَادُوا قَتْلَهُ غَيْرِي؟ قَالُوا لا[10] یعنی: شما را به خدا آیا در بین شما غیر از من کسی هست که در فراش پیامبربخوابد، در شبی که می خواست به مدینه برود، وجانش را مایه حفظ جان پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم از مشرکین قرار دهد، زمانیکه می خواستند پیامبر را بکشند؟ حاضرین گفتند: نه (غیر از تو چنین کسی را نمیشناسیم)

4- وهمچنین در جواب سوالات یهودی، که از امتحانات خداوند برای آن حضرت پرسیده بود، حضرت، عمل لیله المبیت را بعنوان یکی از امتحاناتی که از آن سر فراز بیرون آمده، ذکر میکند ومردم کوفه که در مسجد بودند تأیید مینمایند.

....و أمرني أن أضطجع في مضجعه، و أقيه بنفسي، فاسرعت إلى ذلك مطيعا له، مسرورا لنفسي بأن أقتل دونه، فمضى صلى اللّه عليه و آله و سلم لوجهه، و اضطجعت في مضجعه، و أقبلت رجالات قريش موقنة في أنفسها أن تقتل النبي صلى اللّه عليه و آله و سلم، فلما استوى بي و بهم البيت الذي أنا فيه ناهضتهم بسيفي؛ فدفعتهم عن نفسي بما قد علمه اللّه و الناس. ثم أقبل على أصحابه، فقال: أليس كذلك؟ قالوا: بلى يا أمير المؤمنين[11]

یعنی: رسول خدا فرمان داد كه در بستر او بخوابم و با اين فداكارى جان او راحفظ كنم من فورا پذيرفتم و شادمان بودم كه بجاى او كشته شوم، پيغمبر براه خود رفت و من در بسترش خوابيدم و پهلوانان قريش با عقيده باينكه پيغمبر را خواهند كشت رسيدند و چون در خانه اى كه بودم با آنها روبرو شدم شمشير بروى آنها كشيدم و از خود بطورى كه خدا و مردم ميدانند دفاع كردم، سپس رو بيارانش كرد و فرمود چنين نيست؟همه يك زبان گفتند: چرا يا امير المؤمنين.

5- واز امام سجاد(علیه السلام) نیز روایت کرده اند که ایشان نیزعمل لیله المبیت را از فضائل حضرت علی علیه السلام شمرده اند، واین روایت را اهل سنت نیز از آن امام معصوم نقل کرده اند:

و قال عليّ بن الحسين عليهما السّلام: أوّل من شرى نفسه للّه عزّ و جلّ عليّ بن أبي طالب عليه السّلام.[12]

اولین کسیکه جان خود را برای خدا فروخت علی بن ابیطالب علیه السلام بود. این فرمایش را در ذیل آیه ومن الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله ذکر کرده اند.

می بینیم که معصومین علیه السلام این عمل را افتخار وفضیلت برای آن حضرت شمرده اند، پس جایی برای شک در اینکه آیا فضیلت است یا نه، نمی ماند، آنحضرت عدم قتل خود را دانسته باشد یا ندانسته باشد، فرقی ندارد؛ چون یقین داریم عمل ایشان فضیلت است واین را از طریق معصوم علیه السلام فهمیده ایم اگرچه نحوه فضیلت بودن آن را ندانیم.

ارزش مبیت حضرت علی (علیه السلام)،نزد صحابه

اگرچه، هرکدام از کلام خداوند و کلام رسول الله وکلام امامان معصومین علیهم السلام در یک مسأله، برای ما یقین آور وکافی است، ولی برای دفع شبهه از کسانیکه چشم وگوش از خدا ورسولش واولی الامر بسته اند، واز غیر معصومین تبعیت می کنند،در این بخش نمونه هایی از کلام صحابه را می آوریم که ثابت شود دربین آنها نیز مبیت امیرالمومنین علیه السلام در بستر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم فضیلتی عظیم شمرده می شد.

از مهمترین این اعترافات، اعتراف شورای شش نفره عمربن حطاب براین فضیلت است، که قبلا ذکرشد، همچنین، اقرار صحابه رسول خدا وتابعین در مسجد کوفه در حضور یهودیان را نیز ذکر کردیم که بر این منقبت دلالت داشت.

از دیگر مواضع تأیید این فضیلت، احتجاجی است که در برابر افتخارعایشه به پدرش،به این فضیلت احتجاج کرده اند:

عن مجاهد، قال فخرت عائشة بأبيها و مكانه مع رسول الله (صلى الله عليه و آله) في الغار، فقال عبد الله بن شداد بن الهاد و أين أنت من علي بن أبي طالب حيث نام في مكانه و هو يرى أنه يقتل فسكتت و لم تحر جوابا. [13] - عایشه به پدرش که در غار با پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم بود افتخار کرد، عبدالله بن شداد گفت: توکجا وعلی بن ابیطالب کجا که در مکان پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم خوابید در حالیکه میدید که کشته میشود، عایشه ساکت شد وجوابی نگفت

از این نقل هم میتوان به منزلت مبیت امیرالمومنین علیهم السلام نزد صحابه وحتی مخالفین ایشان، پی برد که چگونه در برابر این فضیلت ساکت می شوند. واز بزرگترین شواهد براینکه بدانیم در جامعه آن روز حتی در قرون بعدی، این عمل حضرت علی علیهم السلام بعنوان یک فضیلت تلقی می شده است، شعر شاعران؛ نشان از اعتقاد مردم جامعه دارد، که در اینجا به برخی از این اشعار که در مورد لیله المبیت توسط شعرا سروده شده اشاره می کنیم :

سید حمیری در این رابطه گفته است:

  • و من قبل ما قد بات فوق فراشه و أدنى وساد المصطفى و توسدا
  • و أخمر منه وجهه بلحافه ليدفع عنه كيد من كان أكيدا [14]

(خلاصه ترجمه: علی علیه السلام در فراش مصطفی خوابید وروی خود راپوشاند، تا کید ومکر دشمنان را از او دفع کند.)

ودعبل خزاعی گفته است:

  • و هو المقيم على فراش محمد حتى وقاه مكايدا و مكيدا [14]

(اوست که در فراش محمد خوابید تا اورا از شر وکید دشمنان حفظ کند)

پس معلوم می شود در جامعه آن روز در بین صحابه وتابعین و در عصر ائمه علیه السلام ، خوابیدن حضرت علی علیه السلام در جای پیامبر یک فضیلت مسلم بوده است، و بعضی از مغرضان بعدها در آن ایجاد شبهه نموده اند و تکذیب کلام الهی با این سخنشان را نادیده گرفته اند.

نتیجه وجه اول این می شود که این فضیلت مورد تأیید خدا ورسول خدا وامامان معصومین وحتی صحابه ومخالفین است، و علم آن حضرت به عدم قتل موجب فقدان فضیلت نمی شود.

وجه دوم

اگر کلام خدا ورسول وحجت خدا را کنار گذاشته وکلام نقل شده از صحابه ومومنین عصر ائمه را نادیده بگیریم، وبخواهیم عمل لیله المبیت حضرت علی علیه السلام را به خودی خود وبا در نظر گرفتن علم لدنی امام علیهم السلام ارزیابی نماییم، باز این عمل، در اوج فضیلت قرار دارد وخدشه ای بوسیله اثبات علم لدنی امام، به آن وارد نمیشود. در اینجا عقیده شیعه به علم لدنی امام ونحوه آن وگستره این علم را مورد بررسی قرار می دهیم وبا چند روش پاسخ می دهیم تاجواب این شبهه بصورت حلی برطرف گردد:

پاسخ اول

اخبار موجود در مورد علم لدنی امام علیهم السلام دلالت ندارند به اینکه امام علیه السلام در هرزمانی، علم بما کان ومایکون داشته باشد، بلکه ظاهر برخی از روایات این است که امام قبل از رسیدن به امامت، تمام علم امام قبل از خود را که زنده است ندارد، یعنی روایات دلالت ندارند به اینکه، حضرت علی علیه السلام در زمان حیات رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم هرچه را که رسول خدا می دانسته ایشان هم می دانستند، کما اینکه در کتاب شریف کافی روایاتی در دو باب داریم که بر این مطلب دلالت دارند: (بَابُ وَقْتِ مَا يَعْلَمُ الْإِمَامُ جَمِيعَ عِلْمِ الْإِمَامِ الَّذِي كَانَ قَبْلَهُ علیه السلام [16]

و باب أَنَّ الْإِمَامَ مَتَى يَعْلَمُ أَنَّ الْأَمْرَ قَدْ صَارَ إِلَيْه [17])

که برای نمونه از هرکدام روایتی را نقل می کنیم:

جماعه من الرواه قَالُوا سَمِعْنَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ :يَعْرِفُ الَّذِي بَعْدَ الْإِمَامِ عِلْمَ مَنْ كَانَ قَبْلَهُ فِي آخِرِ دَقِيقَةٍ تَبْقَى مِنْ رُوحِه [18] (جمعی از راویان ازامام صادق علیه السلام نقل می کنند که فرمود: امام بعدی علم امام قبل از خود را در دقیقه آخرکه از جان او باقی مانده می داند.)

عَنْ صَفْوَانَ قَالَ قُلْتُ لِلرِّضَا علیه السلام : أَخْبِرْنِي عَنِ الْإِمَامِ مَتَى يَعْلَمُ أَنَّهُ إِمَامٌ حِينَ يَبْلُغُهُ أَنَّ صَاحِبَهُ قَدْ مَضَى أَوْ حِينَ يَمْضِي مِثْلَ أَبِي الْحَسَنِ قُبِضَ بِبَغْدَادَ وَ أَنْتَ هَاهُنَا قَالَ يَعْلَمُ ذَلِكَ حِينَ يَمْضِي صَاحِبُهُ قُلْتُ بِأَيِّ شَيْ ءٍ قَالَ يُلْهِمُهُ اللَّه[19]

صفوان گويد: به امام رضا علیه السلام گفتم: به من بفرما كه امام كى مى داند كه امام است؟ آن وقت كه به او خبر رسد كه امام سابق او در گذشته يا از همان حين در گذشت او؟ مثل اين كه امام كاظم در بغداد فوت كرد و شما در مدينه بوديد؟ فرمود: همان گاه كه او بميرد وى میداند كه امام است و او مرده است، گفتم: با چه وسيله اى؟ فرمود: خدا به او الهام مى كند.

همچنین روایاتی که می گویند: در هنگام رحلت رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم حضرت علی علیه السلام از ایشان هزار باب علم آموختند که از هرکدام هزاران باب علم باز می شد، بر این مطلب دلالت دارند

بَشِيرٍ الدَّهَّانِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام : قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص فِي مَرَضِهِ الَّذِي تُوُفِّيَ فِيهِ ادْعُوا لِي خَلِيلِي- فَأَرْسَلَتَا إِلَى أَبَوَيْهِمَا فَلَمَّا نَظَرَ إِلَيْهِمَا رَسُولُ اللَّهِ ص أَعْرَضَ عَنْهُمَا ثُمَّ قَالَ ادْعُوا لِي خَلِيلِي فَأُرْسِلَ إِلَى عَلِيٍّ فَلَمَّا نَظَرَ إِلَيْهِ أَكَبَّ عَلَيْهِ يُحَدِّثُهُ فَلَمَّا خَرَجَ لَقِيَاهُ فَقَالا لَهُ مَا حَدَّثَكَ خَلِيلُكَ فَقَالَ حَدَّثَنِي أَلْفَ بَابٍ يَفْتَحُ كُلُّ بَابٍ أَلْفَ بَاب[20]

رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم در بيمارىِ مرگ خود كه در آن وفات كرد، فرمود: دوستم را براى من حاضر كنيد، آن دو زن به دنبال پدرشان (ابو بكر و عمر) فرستادند، چون رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم به آنها نگاه كرد رو از آنها برگردانيد و باز فرمود: دوستم را برايم حاضر كنيد، دنبال على علیه السلام فرستادند و چون او را ديد به او متوجه گرديد و به او حديث گفت و چون على از حضور پيغمبر صلی الله علیه وآله وسلم بيرون آمد آن دو نفر او را ملاقات كردند و پرسيدند كه دوستت به تو چه گفت؟ فرمود: به من هزار باب (علم)گفت كه از هر بابى هزار باب گشوده می شود.

این اخبار ،مخصص هستند بر اخباری که بطور عام یا مطلق، بر علم امام علیه السلام در هر زمانی؛دلالت دارند.[21]

پس طبق این اخبار، معلوم نیست که حضرت علی علیهم السلام در لیله المبیت؛ علم به عدم قتل داشته باشند، لذا با کمال فداکاری جان خود را نثار جان رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم کردند وخداوند متعال این عمل راستود.

پاسخ دوم

علم امام علیهم السلام ومعجزات واخبار ازغیب، همه به اذن الله است، وکسی از شیعه نگفته که علم ایشان ذاتی است، بلکه علمشان ازطرف خداست، وممکن است در بعضی مواقع طبق بعضی از مصالح؛ این علم از طرف خداوند؛ بصورت موقت به ایشان افاضه نشود، مانند رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم که گاهی از ایشان چیزی می پرسیدند وایشان جواب نمی دادند ومنتظر نزول جبرئیل می شدند:

قيل إنّ أهل مكّة قالوا يا محمّد ألا يخبرك ربّك بالسعر الرخيص قبل أن يغلو فنشتريه فنربح فيه و الأرض التي تريد أن تجدب فنرتحل منها إلى أرض قد اخصبت فأنزل اللّه هذه الاية: قُلْ لا أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعاً وَ لا ضَرًّا إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ وَ لَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لَاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ..[22]

گويند: اهل مكه گفتند، اى محمد، آيا خداوند بتو خبر نمى دهد كه نرخها كى ترقى مى كند تا جنس خريدارى كنى و سود ببرى؟ آيا بتو نمى گويد: كدام زمينى دچار خشكسالى مى شود تا به سر زمينى برويم كه گياه آن مى رويد و نعمت آن فراوان است؟ از اينرو اين آيه نازل شد. بگو جز آنچه خداوند بخواهد و در اختيار من قرار دهد، من مالك هيچ سود و زيانى براى خود نيستم.

پس ممکن است در لیله المبیت، بخاطرمصلحت امتحان الهی، علم به کشته نشدن برای آن حضرت مخفی باشد، چنانکه حضرت علی علیه السلام ؛ خودشان نیز آن را جزء امتحانات الهی شمرده است، که گذشت[23].

پاسخ سوم

در روایات صحیحه وارد شده است که اگر امام بخواهد چیزی را بداند، میداند، و در کتاب شریف کافی یک باب روایت به نامأَنَّ الْأَئِمَّةَ ع إِذَا شَاءُوا أَنْ يَعْلَمُوا عُلِّمُواوجود دارد که به این مطلب دلالت دارند، مثلا:

عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ : إِنَّ الْإِمَامَ إِذَا شَاءَ أَنْ يَعْلَمَ عُلِّم [24] امام صادق علیه السلام فرمودند: امام هر وقت بخواهد بداند میداند.

پس ممکن است در قضیه لیله المبیت نیز، حضرت امیر المومنین علیهم السلام برای اثبات اخلاص خود نخواهند که عاقبت عمل خود وکشته نشدن خود را بدانند، چنانکه آیه (ومن الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله) نیز به این اخلاص ناب حضرت اشاره دارد.

جواب چهارم

این جواب نیاز به مقدمه ای دارد که بطور خلاصه بیان می کنیم تاجواب مسأله بطور کامل واضح گردد.

یکی از عقاید شیعه ، اعتقاد به مسأله بداء است، بداء در مورد خداوند به معنای آشکار کردن چیزی است که بر بندگان مخفی بوده وظهورش برای آنان تازگی دارد.[25]

نه به معنای اینکه برای خدا، امری بعد از خفاء؛ آشکار شود، که این معنا در مورد خداوند محال است.

بداء در همه قضایای الهی جاری نمی شود بلکه طبق ظاهر روایات ، قضای الهی بر سه قسم است که در یک قسم از آنها بداء جاری می شود:

قسم اول: قضایای محتوم (حتمی)، که کسی غیر ازخداوند به آن علم ندارد، وعلم آن مخصوص خداست. واضح است که اینگونه قضایا، محل بداء نیستند ؛ چون محتوم هستند وبر کس دیگری ظاهر نخواهد شد تا بدایی باشد؛ ودر مورد خداوند متعال، ظهور بعد الخفاء محال است، بلکه این فسم از قضایا؛ می توانند منشأ بداء برای قضایای غیر محتوم باشند، نه اینکه بداء در آنها واقع شود. برخی از روایات بر این قسم از قضای الهی دلالت دارند:

عن أبى بصير عن أبى عبد الله عليه السلام قال: إنّ لله علمين: علمٌ مكنون مخزون لا يعلمه إلّا هو، من ذلك يكون البداء. وعلمٌ علّمه ملائكته ورسله وأنبياءه، ونحن نعلمه [26]

امام صادق عليه السلام فرمود: همانا: خدا را دو علم است: علم نهفته و در خزانه كه جز او كسى نداند و بداء از اين علم باشد(منشأ بداء است) و علمى كه بملائكه و رسولان و پيغمبرانش تعليم داده كه ما آن را ميدانيم.

در قسمتی از روایت معلی؛ امام علیه السلام می فرماید: فلله تبارك وتعالى البداء فيما علم متى شاء، وفيما أراد لتقدير الأشياء، فإذا وقع القضاء بالإمضاء فلا بداء[27]

(براى خداى تبارك و تعالى در آنچه میداند بداء هست، ودر آنچه که میخواهد براى اشياء تقدير كند و چون قضا به مرحله امضاء رسيد، ديگر بداء نيست .)

قسم دوم: قضایای محتومی است که خداوند؛ انبیاء وملائکه واصیاء را به حتمیت وقوع آن آگاه می سازد.

این نوع از قضایا نیز محل وقوع بداء نیستند؛ چون خداوند علم وقوع آن را به انبیا وملائکه واوصیاء داده است واز حتمیت وقوع آن خبر داده وخدا، خود وانبیا وملائکه را تکذیب نمی کند، فرق این قسم با قسم اول این است که اولی علم مستأثر الهی بود ولی علم قسم دوم را خدا به هرکه بخواهد میدهد، ولی هردو قسم حتمی است وبداء در آن راه ندارد، برخی از روایات نیز به این قسم دلالت دارند از جمله:

عن الفضيل بن يسار قال: سمعت أبا جعفر الباقر عليه السلام يقول:العلم علمان: فعلمٌ عند الله مخزون لم يطلع عليه أحداً من خلقه، وعلمٌ علّمه ملائكته ورسله، فما علّمه ملائكته ورسله فإنّه سيكون، ولا يكذّب نفسه ولاملائكته ولا رسله، وعلمٌ عنده مخزون يقدّم منه ما يشاء، ويؤخر منه ما يشاء، ويثبت ما يشاء[28]

فضيل بن يسار گويد: از امام باقر علیه السلام شنيدم مى فرمود: علم دو علم است: يكى علمى كه نزد خدا نهفته است و احدى از خلقش را بر آن مطلع نكرده و علمى كه به فرشته ها و رسولان خود آموخته، آنچه را به فرشته ها و رسولان آموخته براستى محقق خواهد شد؛ خدا نه خود را تكذيب میكند و نه فرشته ها و رسولان خود را، و آن علمى كه نزد خودش گنجينه است هر چه را خواهد پيش دارد و هر چه را خواهد پس اندازد و هر چه را خواهد ثبت نمايد.

- و عن جهم ابن أبى جهمة عمّن حدّثه عن الصادق عليه السلام قال: إنّ الله عزّ وجلّ أخبر محمّداً صلّى الله عليه وآله بما كان منذ كانت الدُّنيا، وبما يكون إلى انقضاء الدُّنيا، وأخبره بالمحتوم من ذلك واستثنى عليه فيما سواه[29]

امام صادق علیه السلام فرمود: به راستى خداى عز و جل هر چه را از اول دنيا بوده و تا آخر دنيا خواهد بود به محمد صلی الله علیه وآله وسلم خبر داد، به آنچه حتمى بود خبر داد و آنچه غير حتمى بود جدا ساخت، و در آن شرط ان شاء الله آورد.

قسم سوم : قضایای غیر محتوم است، که خداوند علم آن را به ملائکه وانبیاء واوصیاء داده است،واز وقوع آن در خارج خبر داده ولی نه به نحو حتم وجزم بلکه وقوع آن معلق است برچیز دیگر، مثلا قضای غیر محتوم الهی براین است که عمر زید20 سال خواهد بود، ولی این قضا وابسته است به اینکه زید صدقه ندهد وصله رحم نکند ومردم به او دعا نکنند و... ولی اگر این اعمال را انجام دهد این قضا تغییر می یابد (البته نه در قضای محتوم نزد خدا که از قسم اول است وخدا می داند زید با اختیار خود چگونه عمل خواهد کرد.- دقت شود)

آیه يَمْحُو اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتَابِ[30] (خداوند هرچه را بخواهد محو میکند وهرچه بخواهد ثبت می کند، وام الکتاب نزد اوست) نیز بر این قسم منطبق است.

وروایات زیادی به وضوح بر این قسم دلالت دارند، که ذیل روایت فضیل و جهم که در قسم دوم گذشت از آنهاست، واز جمله:

عن السيوطى فى الدر المنثور فى قوله سبحانه:يَمْحُو اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتَابِ ، عن علىّ علیه السلام أنّه سأل رسول الله (صلّى الله عليه وآله وسلّم) عن هذه الآية، فقال له لأقرنّ عينيك بتفسيرها،ولأقرنّ عين أمّتى بعدى بتفسيرها، الصدقة على وجهها، وبرّ الوالدين، واصطناع المعروف، يحوّل الشقاء سعادة ويزيد فى العمر ويقى مصارع السوء.[31]

حضرت علی علیه السلام از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در مورد آیه پرسید؛ فرمود چشم تو وامتم را به تفسیر آن روشن می کنم؛ صدقه بر وجه صحیح ونیکی به والدین وانجام کارخیر، شقاوت را به سعادت تبدیل می کند وعمر را می افزاید واز مرگ بد نگه می دارد.

در برخی روایات هم که از انبیاء علیه السلام در مورد قضیه ای غیب گویی شده، ولی اتفاق نیافتاده، از همین باب است چون ایشان از قسم سوم قضایا که احتمال بداء در آن هست خبر داده اند وبداء در آن واقع شده و اتفاقی که خبر داده اند رخ نداده است.مثلا حضرت داود از موت جوانی تا یک هفته دیگر اطلاع یافت بر او ترحم کرده ودعا کرد، بعد از یک هفته دید جوان هنوز زنده است، از عزرائیل علت آن را پرسید؛ عزرائیل گفت: يا داود إنّ الله رحمه برحمتك له، فأخّر فى أجله ثلاثين سنة خدا بخاطر ترحم تو بر او رحم کرده واجلش را سی سال به تأخیر انداخت. [32]

نتیجه این است ؛که قسمتی از علم انبیاء علیه السلام واهل بیت علیهم السلام از قسم سوم و از قضایای غیر محتوم است که احتمال بداء در آن وجود دارد؛ وقابل تغییر وتبدیل است، وعلمشان به این امور به نحو جزم وحتم نیست، ووقتی که شرایط فرق کرد وموانع رفع شد، خداوند متعال، به ایشان از علم مخزون خود؛ علم به نحو حتم به وقایع را افاضه می کند؛ که از قسم دوم است.

لذا با این بیان، تنافی بین علم امام علیه السلام والقاء در تهلکه نیز رفع می شود، ودر بحث ما نیز گفته می شود حضرت علی علیه السلام ؛ اگر چه در لیله المبیت آگاه بود که کشته نمی شود ولی این علم ، از قسم سوم واز قضایایی بوده که امکان بداء در آن است و برای مصلحت امتحان امیرالمومنین علیه السلام ؛ خداوند علم آن را بصورت معلق وغیرحتمی به آنحضرت داده بود واحتمال خطر هم بود، با این حال آن حضرت جان خود را نثار پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم کرده وبه این فضیلت عظمی دست یافتند که آیه شریفه نازل شده وخداوند متعال از عمل آن حضرت تمجید کرد.[33]

نتیجه کلی : اولا: خود خداوند گواهی به فضیلت بودن ومایه افتخار بودن عمل لیله المبیت داده است. ثانیا : پیامبر اکرم وائمه معصومین علیه السلام ؛ گواهی داده اند؛ وصحابه ومومنین نیز این را پذیرفته اند، واگر برای کسی شکی در فضیلت بودن این عمل پیش آید؛ اگر ایمان به کلام خدا داشته باشد باید بداند که او جاهل است نه اینکه عمل حضرت مورد شبهه باشد.

ازطرفی علم امام علیهم السلام منافاتی با فضیلت عملشان ندارد، واگر جزئیات عقیده شیعه در مورد علم امام علیه السلام را بدانیم، عدم این تنافی را با یکی از چهارروشی که گذشت، می فهمیم.


[1] - سوره بقره، آيه 207

[2] - الثعلبي، تفسير الثعلبي، ج 2 ص126، تحقيق : ابن عاشور ، 1422ق، ناشر : دار إحياء التراث العربي، بیروت، چاپ اول

[3]- ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغة لابن أبى الحديد، ج 13، ص 262، ناشر: مكتبة آية الله المرعشي ،1383 ش ، قم

[4]- برای اطلاع بیشتر درمورد منابع عامه که این شآن نزول را روایت کرده اند به کتاب الصحیح من سیره النبی الاعظم ج4 ص34 (طبع قدیم) مراجعه شود.

[5]- این روایت در کتب شیعه واهل سنت وارد شده که ما به برخی از آنها به عنوان نمونه اشاره میکنیم : تفسير الثعلبي، ج 2 ص126- حاكم حسكانى، شواهد التنزيل لقواعد التفضيل ،ج1 ص123، ناشر: موسسه طبع ونشر، تهران، 1411 ق، چاپ: اول -ابن الأثير،اسد الغابة، ج4 ص25، ناشر : دار الكتاب العربي، بيروت - ابو الفرج حلبى شافعى، السيرة الحلبية، ج2 ص36، ناشر: دار الكتب العلمية، بيروت ، 1427ق ، چاپ: دوم برای اطلاع بیشتر درمورد منابع عامه که این حدیث را روایت کرده اند به کتاب الصحیح من سیره النبی الاعظم ج4 ص34 (طبع قدیم) مراجعه شود

[6]- مائده 44

[7]- مسند احمد بن حنبل، ج 1، ص 331. دارصادر، بیروت، لبنان، بی تا

[8]- الحاكم النيسابوري، المستدرك علی الصحیحین، ج3 ص4، إشراف : يوسف عبد الرحمن المرعشلي

[9]- ابو الفتح كراجكى، التعجب ،ص 123، ناشر: دار الغدير، قم ،1421 ق ، چاپ اول

[10]- احمد بن على طبرسى، الإحتجاج على أهل اللجاج ، ج 1 ص 142 ، ناشر: مرتضى ، 1403 ق ،مشهد، چاپ: اول

[11]- شيخ صدوق، الخصال ، ج2 ص367 (خصال هفتگانه)،ناشر: جامعه مدرسين، قم، 1362 ش ، چاپ: اول

[12]- الحاكم النيشابوري، المستدرك علی الصحیحین، ج 3، ص 4

[13]- شيخ طوسى، الأمالي، ص447 ، انتشارات دارالثقافة قم، 1414 ق

[14]- ابن شهر آشوب،مناقب آل أبي طالب، ج1 ص336، الحيدرية - النجف الأشرف، 1376ق

[15]- دعبل الخزاعي، ديوان دعبل الخزاعي، ص96، تحقيق : ضياء حسين الأعلمي، مؤسسة الأعلمي بيروت، 1417ق، چاپ اول

[16]- شيخ كلينى ،الكافي ، ج 1، ص: 274 ، انتشارات اسلاميه ، تهران ، 1362 ش ، چاپ: دوم

[17]- الكافي، ج 1، ص: 380

[18]- الكافي، ج 1، ص: 275

[19]- الكافي، ج 1، ص: 381

[20]- الكافي، ج 1، ص: 296

[21]- هاشمى خوئى حبيب الله منهاج البراعةفي شرح نهج البلاغة(خويى)، ج 15،صفحه ى 135مكتبةالاسلامية،1358ش، تهران، چاپ: چهارم

[22]- واحدى نيشابورى، أسباب النزول ، ص232 ، دار الكتب العلمية، بيروت ، 1411ق، چاپ: اول - شيخ طبرسى، مجمع البيان في تفسير القرآن ،ج4 ص779،ناصر خسرو، تهران، 1372 ش، چاپ سوم

[23]- الخصال ، ج2 ص367

[24]- الكافي، ج 1، ص: 258

[25]- عسكرى آيت الله سيد مرتضى ، عقايد اسلام در قرآن كريم ، ج2 ص504، مجمع علمى اسلامى ، 1378 ش ، چاپ: اول

[26]- الكافي، ج 1، ص: 147

[27]- الكافي، ج 1، ص: 149

[28] - الكافي، ج 1، ص: 147

[29] - الكافي، ج 1، ص: 148

[30]- الرعد: 39

[31]- السيوطي جلال الدين، الدر المنثور، ج4 ص66، ناشر : دار المعرفة ، بيروت

[32]- علامه مجلسى، بحار الأنوار،ج 4 ص111، مؤسسة الوفاء، بيروت، 1404 ق

[33]- حيدري سيد كمال، علم الإمام ، ص333، دار فراقد، قم ، 1429 ق، چاپ: اول

Powered by TayaCMS