حکمت 132 نهج البلاغه : صدقه راه نزول روزى

حکمت 132 نهج البلاغه : صدقه راه نزول روزى

متن اصلی حکمت 132 نهج البلاغه

موضوع حکمت 132 نهج البلاغه

ترجمه مرحوم فیض

ترجمه مرحوم شهیدی

شرح ابن میثم

ترجمه شرح ابن میثم

شرح مرحوم مغنیه

شرح شیخ عباس قمی

شرح منهاج البراعة خویی

شرح لاهیجی

شرح ابن ابی الحدید

شرح نهج البلاغه منظوم

متن اصلی حکمت 132 نهج البلاغه

132 وَ قَالَ عليه السلام اسْتَنْزِلُوا الرِّزْقَ بِالصَّدَقَةِ وَ مَنْ أَيْقَنَ بِالْخَلَفِ جَادَ بِالْعَطِيَّةِ

موضوع حکمت 132 نهج البلاغه

صدقه راه نزول روزى

(اخلاقى، اقتصادى)

نقش يا دانش الهى در انفاق

(اخلاقى، اقتصادى)

ترجمه مرحوم فیض

132- امام عليه السّلام (در باره صدقه) فرموده است

1- رسيدن روزى را (از آسمان رحمت) با صدقه دادن بخواهيد (چون صدقه سبب رسيدن روزى است) 2- و كسيكه به گرفتن عوض يقين و باور داشته باشد ببخشيدن سخىّ و جوانمرد است (چون باور دارد كه از جانب خداوند عوض مى گيرد در بخشيدن بخل و زفتى نمى كند).

( ترجمه وشرح نهج البلاغه(فيض الاسلام)، ج 6 ص 1153)

ترجمه مرحوم شهیدی

137 [و فرمود:] روزى را با دادن صدقه فرود آريد.

138 [و فرمود:] آن كه عوض را باور كند، در بخشش جوانمرد بود.

( ترجمه مرحوم شهیدی، ص 386)

شرح ابن میثم

127- و قال عليه السّلام:

اسْتَنْزِلُوا الرِّزْقَ بِالصَّدَقَةِ

المعنى

و في الكلمة فايدتان: إحداهما: الترغيب في الصدقة بذكر كونها سببا لاستنزال الرزق. و قد مرّ أنّ الصدقة باب عظيم لذلك معدّ لحصوله، و من وجوه إعدادها كونها نفعا متعدّيا يستلزم تألّف قلوب أهل اللّه و الصالحين من عباده و اجتماع هممهم على دعاء اللّه لصلاح حال المتصدّق. الثانية: التنبيه على أقوى الأسباب الباعثة عليها و على البذل في أكثر الخلق ليعتمد فيسهل معه البذل و هو الثقه باللّه و اليقين بالخلف منه كما نطق به وعده تعالى إِنْ تُقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً يُضاعِفْهُ لَكُمْ الآية.

( شرح ابن میثم، ج 5 ص 318)

ترجمه شرح ابن میثم

127- امام (ع) فرمود:

اسْتَنْزِلُوا الرِّزْقَ بِالصَّدَقَةِ

ترجمه

«روزى را با صدقه دادن از خدا بخواهيد، و هر كس به گرفتن عوض، يقين داشته باشد، جوانمردانه بخشش مى كند.»

شرح

در اين عبارت دو فايده در نظر است: 1- تشويق به صدقه دادن با اين بيان كه صدقه باعث رسيدن روزى است.

و قبلا گذشت كه صدقه دادن وسيله مهمى براى روزى و زمينه ساز رسيدن به آن است و از دلايل زمينه ساز بودنش آن است كه صدقه منفعت جارى و باعث دلگرمى خداجويان و بندگان صالح، و توجه دادن آنها به دعا جهت اصلاح حال صدقه دهنده است.

2- توجه دادن بر قويترين انگيزه هاى صدقه دادن و صرف مال، در ميان اكثر مردم است تا آنان اعتماد نمايند، همان طورى كه خداى متعال وعده داده است: إِنْ تُقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً يُضاعِفْهُ لَكُمْ .

( ترجمه شرح نهج البلاغه ابن میثم، ج 5 ص 538)

شرح مرحوم مغنیه

136- استنزلوا الرّزق بالصّدقة.

المعنى

يريد الإمام بهذا أن يجعل الإحسان و المساعدة عقيدة دينية يقوى بها المجتمع، و تعود عليه خيراتها و ثمراتها.. و ليس من شك ان هذا الأسلوب من أجدى الأساليب في نجاح الدعوة الى الخير، و من هذا الباب قوله تعالى: الشَّيْطانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَ يَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشاءِ وَ اللَّهُ يَعِدُكُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَ فَضْلًا- 268 البقرة و المراد بالفضل هنا الغنى في مقابل الفقر الذي وعد به الشيطان. و قال تعالى شأنه: إِنْ تُقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً يُضاعِفْهُ لَكُمْ- 17 التغابن. و مثله كثير في القرآن الكريم و السنّة النبوية. و بهذه العقيدة تسد المنافذ على الوسوسة و الأوهام ان البذل في سبيل اللّه و الخير يوجب الفقر، و يستفد المال، و الدليل على ان الإمام أراد المعنى الذي أشرنا اليه قوله فيما يلي.

137- من أيقن بالخلف جاد بالعطيّة.

المعنى

الخلف- بفتح الخاء و اللام- البدل و العوض، و المعنى واضح، و مظاهره كثيرة، و أظهرها الرشوات التي تبذل بسخاء في عصرنا لمجرد الظن بالوصول الى المناصب العليا كالنيابة و نحوها، فكيف مع العلم و اليقين.

( فی ضلال نهج البلاغه، ج 4 ص 306)

شرح شیخ عباس قمی

29- استنزلوا الرّزق بالصّدقة. لا ريب أنّ التصدّق على الغير يستلزم تأليف قلبه و اجتماع همّه على دعاء اللّه لصلاح حال المتصدّق و هو سبب لاستنزال الرزق مع أنّ لكلّ نفس رزق مقدّر فإذا صرت سبب الوصول تستنزل رزقه عليك و لهذا ورد: «من وسّع وسّع عليه، و كلّما كثر العيال كثر الرزق». و بهذا المعنى أشار عليه السّلام بقوله بعد هذا الكلام: «تنزل المعونة على قدر المئونة»

( شرح حکم نهج البلاغه شیخ عباس قمی، ص50)

شرح منهاج البراعة خویی

الثانية و الثلاثون بعد المائة من حكمه عليه السّلام

(132) و قال عليه السّلام: استنزلوا الرّزق بالصّدقة، و من أيقن بالخلف جاد بالعطيّة.

المعنى

قد ورد في أخبار كثيرة أنّ الرزق مقسوم و مقدّر من اللَّه لكلّ أحد، و قال تعالى «58- الذاريات- «إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ» أي لا رازق غيره و لكن وصول هذا الرزق المقسوم مشروط بالتكسّب و الاستنزال، و هو على قسمين: 1- ما هو المتعارف بين النّاس من طلبه بالأشغال و المكاسب المتعارفة.

2- ما قرّر في الشرع من وسائل طلب الرزق و منها بذل الصدقة للمستحقّ بقصد القربة، و قد قال اللَّه تعالى «مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضاعِفَهُ لَهُ» و قد قرّره اللَّه تعالى من أربح المزارعة الّتي تكون وسيلة ناجحة لطلب الرزق عند الناس فقال «261- البقرة- : «مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فِي كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ».

الترجمة

فرمود: روزى خود را بوسيله صدقه دادن فرود آوريد.

  • گر تصدّق بمستمند دهي روزيت ز آسمان فرود آيد

( منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه(الخوئی) ج 21 ص210و211)

شرح لاهیجی

(160) و قال (- ع- ) استنزلوا الرّزق بالصّدقة من ايقن بالخلف جار بالعطيّة يعنى و گفت (- ع- ) كه طلب كنيد امدن وسعت روزى را بسبب صدقه دادن كسى كه جزم دارد بجا گذاشتن اموال راسخى باشد در بخشيدن

( شرح نهج البلاغه (لاهیجی) ص 305)

شرح ابن ابی الحدید

133: اسْتَنْزِلُوا الرِّزْقَ بِالصَّدَقَةِ

جاء في الحديث المرفوع و قيل إنه موقوف على عثمان تاجروا الله بالصدقة تربحوا

- . و كان يقال الصدقة صداق الجنة- . و

في الحديث المرفوع ما أحسن عبد الصدقة- إلا أحسن الله الخلافة على مخلفيه

و عنه ص ما من مسلم يكسو مسلما ثوبا- إلا كان في حفظ الله ما دام منه رقعة

- . و قال عمر بن عبد العزيز الصلاة تبلغك نصف الطريق- و الصوم يبلغك باب الملك و الصدقة تدخلك عليه

( شرح نهج البلاغة(ابن أبي الحديد)، ج 18 ، صفحه ى 335)

شرح نهج البلاغه منظوم

[134] و قال عليه السّلام:

استنزلوا الرّزق بالصّدقة، و من أيقن بالخلف جاد بالعطيّة.

ترجمه

خواهان زيادتى روزى باشيد بتصدّق دادن، و آن كس كه يقين بعوض گرفتن داشته باشد داشته باشد، در بخشش جوانمرد است (و بدون مضايقه در راه حق انفاق مى نمايد)

نظم

  • اگر گاهى شود روزى بتو تنگتصدّق را ببايد در زنى چنگ
  • براه حق نمائى چون كه انفاقكند انفاق بر تو حق ز اشفاق
  • دهى يك دانه گر اين جا ز ادراكدهد يك صد بجايش ايزد پاك
  • لب سائل به يك درهم چو دوزىفزائى صد درم بر رزق و روزى
  • بلى هر كس يقين دارد عوض رارود اين راه مقصود و غرض را
  • چو او مؤمن در اين سودا بسود استدو دستش باز در ايثار وجود است

( شرح نهج البلاغه منظوم، ج 9 ص136)

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

 

جدیدترین ها در این موضوع

مهمان خدا

مهمان خدا

ما هميشه خود را ميهمان خدا مي بينيم . ” هميشه ! يعني اينكه ماها هميشه و هميشه ، حداقل اون حالي رو كه در مهماني هاي با مردم داريم ، در زندگي مون نسبت به خدا داريم . ما دو راه داريم : راه اول اينكه : در اين زماني كه زنده هستيم و در اين كره زمين زندگي مي كنيم ، با وسواس و سختگيري به خودمون چه در مسائل مادي و چه مسائل معنوي ، با تكلف و ناراحتي و سختي يك زندگي سخت رو داشته باشيم و..
از خود تا خدا (قسمت نهم)

از خود تا خدا (قسمت نهم)

من دنيا رو به دلم نبستم ، هروقت هم دلم خواست رهاش مي كنم . پس رمز دل نبستن به دنيا اينه كه انسان وابسته نباشه .
از خود تا خدا (قسمت ششم)

از خود تا خدا (قسمت ششم)

خواجه نصيرالدين توسي از كساني بود كه خيلي اعتقاد داشت بايد خدا رو از طريق عقل شناخت . هر كسي از راه مي رسيد ازش سؤال مي كرد : آقا ! من مي گم خدا نيست ، نظر تو چيه ؟ خيلي بحث مي كرد ، به يه بيابوني رسيد ديد يه پيرمرد خاركني بيل مي زنه ، هر بيلي كه مي زد مي گفت : يا الله . بهش گفت : ببخشيد پدرجان ! اگه يه كسي بگه : خدا نيست ، تو چكار مي كني ؟ گفته بود : كي گفته ؟! ـ حالا اگه يه نفر پيدا بشه و بگه خدا نيست ! گفت : همچين با اين بيل مي زنم تو سرش كه مُخش بياد تو دهنش !
از خود تا خدا (قسمت پنجم)

از خود تا خدا (قسمت پنجم)

خيلي ها اومدند در مورد خلقت ، چيزهايي گفتند ، يه عده گفتند :‌ هدف از خلقت اين هست كه ماها عبادت كنيم و به بهشت برسيم . يه عده گفتند : مثلاً خدا مي خواست نشون بده چقدر قويه ، چقدر قادره ، چقدر رحيمه ، چقدر كريمه ، يه محيطي فراهم كرد كه تو اين محيط اينها رو ثابت كنه ! اون روايتي كه مي گه : خداوند فرمود ” كُنْتُ كَنْزَاً مَخْفِيّاً ” من يه گنج مخفي بودم . مردم و ‌همه موجودات را خلق كردم براي اينكه بفهمند من چي هستم و كشف بشم . اون يه بحث جداگانه است .
از خود تا خدا (قسمت چهارم)

از خود تا خدا (قسمت چهارم)

ارزش مؤمن : بعضي وقتها با خودم فكر مي كنم كه آيا اونهايي كه ايمان مي آورند و مخصوصاً‌ جوان تر هستند ، آيا مي توانند در سيلابهاي مختلف خودشون رو حفظ كنند ؟ و آيا واقعاً توقع بي جايي نيست كه ما فكر كنيم برادر و خواهر جوانمان با يكي دو ساعت پاي منبر نشستن ديگه اونقدر قوي بشه كه بتونه وارد يك جامعه خيلي خيلي فاسدي بشه كه اصلاً از همة در و ديوارش فساد مي باره ، و اينكه بتواند خودش را حفظ كند . آيا اين توقع زيادي نيست ، ارزشهايي كه با خون ، جنگ ، باروت ، بدبختي ، به دل ما نشسته ، جوانهاي امروز با چند تا منبر و سخنراني و خاطره به اينها برسند ؟

پر بازدیدترین ها

از خود تا خدا (قسمت اول)

از خود تا خدا (قسمت اول)

براي ارتباط با خداوند مراقب باش . ارتباطت با خداوند يه ارتباطي باشه كه خودت خجالت نكشي . بعضي وقتها خدا به بنده ها ايراد مي گيره ، مي گه : بندة من ! خودت رو مسخره كردي ؟! مثلاً مي گه : چي شده ؟ خدا مي گه : ما هر وقت تو رو ديديم اومدي در خونة ما قيافه ات مثل گداها بوده ، ” بده در راه خدا ! ” من مگه گدا خونه باز كردم ؟! من تو رو براي معارف عاليه خلق كردم .
آرمان‏های انقلاب

آرمان‏های انقلاب

خلاصه سخنرانی | آرمان‏های انقلاب انقلاب هم شیرینی دارد و هم سیلی. ما اگر در شرایط سخت انقلاب و شکنجه و خفقان بودیم، آیا واقعاً دیندار می ماندیم ؟! * انقلاب ما انقلاب در مادیات نبود،انقلاب در معنویات و ارزش ها بود.
No image

دعای ماه رجب یامن ارجوه

از خود تا خدا (قسمت چهارم)

از خود تا خدا (قسمت چهارم)

ارزش مؤمن : بعضي وقتها با خودم فكر مي كنم كه آيا اونهايي كه ايمان مي آورند و مخصوصاً‌ جوان تر هستند ، آيا مي توانند در سيلابهاي مختلف خودشون رو حفظ كنند ؟ و آيا واقعاً توقع بي جايي نيست كه ما فكر كنيم برادر و خواهر جوانمان با يكي دو ساعت پاي منبر نشستن ديگه اونقدر قوي بشه كه بتونه وارد يك جامعه خيلي خيلي فاسدي بشه كه اصلاً از همة در و ديوارش فساد مي باره ، و اينكه بتواند خودش را حفظ كند . آيا اين توقع زيادي نيست ، ارزشهايي كه با خون ، جنگ ، باروت ، بدبختي ، به دل ما نشسته ، جوانهاي امروز با چند تا منبر و سخنراني و خاطره به اينها برسند ؟
از خود تا خدا (قسمت ششم)

از خود تا خدا (قسمت ششم)

خواجه نصيرالدين توسي از كساني بود كه خيلي اعتقاد داشت بايد خدا رو از طريق عقل شناخت . هر كسي از راه مي رسيد ازش سؤال مي كرد : آقا ! من مي گم خدا نيست ، نظر تو چيه ؟ خيلي بحث مي كرد ، به يه بيابوني رسيد ديد يه پيرمرد خاركني بيل مي زنه ، هر بيلي كه مي زد مي گفت : يا الله . بهش گفت : ببخشيد پدرجان ! اگه يه كسي بگه : خدا نيست ، تو چكار مي كني ؟ گفته بود : كي گفته ؟! ـ حالا اگه يه نفر پيدا بشه و بگه خدا نيست ! گفت : همچين با اين بيل مي زنم تو سرش كه مُخش بياد تو دهنش !
Powered by TayaCMS