سخنران استاد فرحزاد

«قَالَ رَسُولُ اللَّه صلی الله... : يَا سَلْمَانُ مَنْ أَحَبَّ فَاطِمَةَ ابْنَتِي فَهُوَ فِي الْجَنَّةِ مَعِي وَ مَنْ أَبْغَضَهَا فَهُوَ فِي النَّارِ يَا سَلْمَانُ حُبُّ فَاطِمَةَ يَنْفَعُ فِي مِائَةِ مَوْطِنٍ أَيْسَرُ تِلْكَ الْمَوَاطِنِ الْمَوْتُ وَ الْقَبْرُ وَ الْمِيزَانُ وَ الْمَحْشَرُ وَ الصِّرَاطُ وَ الْمُحَاسَبَةُ» (مجلسی/ بحارالأنوار/ ج27/ ص: 73) .

  • سلام ای ذکر خاص حق ثنایتدرود ای گـفـته احـمـد مـن فدایت
  • تـو حـبل محـکم حـبل المـتـینیامــیـد رحـــمــتـا للـعـالـمـیـنـی
  • حـیات عشق از خون حـسینتبلـنـدی خـاک بـوس زیـنـبـیـنـت
  • مکان عبد ذلیلی در ره توستزمان مرهون عمر کوته توست
  • مزارمخفیت مخفی است دردلسبک مغزان تو را جویند درگل
  • امـامـان آبـرومــنـد جـلالـتامـیـر مـومـنـان مـحـو کــمـالـت
  • محـمد عـاشـق راز و نیـازتخـدا فـخـریـه دارد بـر نـمـازت
  • بهشت قرب احمد سینه توستضـمیـر خـلـق در آیــینه توست
  • تـمـام آفـریـنـش پـای بـسـتـتپیـامبر خـم شـد و بوسید دستت
  • جهان از رازها بس پرده انداختسرمویی تورانشناخت نشناخت
  • تـو سـر نـاشـنـاس انـبـیـایـیتو آن عبدی که سر تا پا خدایی
  • تو فرقانی تو یاسینی تو طاهاتو زهرایی تو زهرایی تو زهراء
  • ملک یـا حـور یا آدم که هـسـتیکه می داند که هستی یا چه هستی
  • گنه کاران چو رو در محشرآرند هـمه چشـم شـفاعت بر تو دارند
  • اگر گیرد کسی از خلق دستیتو هستی و توهستی و توهستی

جایگاه و منزلت خانم ها در دین اسلام

پیامبر عظیم الشان به حضرت فاطمه زهراء علیهااللسلام فرمود: «يَا فَاطِمَةُ مَنْ صَلَّى عَلَيْكِ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ وَ أَلْحَقَهُ بِي حَيْثُ كُنْتُ مِنَ الْجَنَّةِ» (محدث نوری/ مستدرك الوسائل/ ج10/ص: 210) . ای فاطمه اگر کسی بر شما درود بفرستد خدای متعال گناهانش را می بخشد. و به من رسول الله در هر کجا از بهشت که باشم ملحق می شود.

یکی از چیزهایی که در مکتب ما واقعا احیا شده و پیامبر و حضرت زهراء و امامان معصوم علیهاالسلام به آن خیلی سفارش و تاکید دارند احترام گذاشتن به خانم ها مطلقا و بالاخص نسبت به مادر و همسر و دختر و خواهر و محارم است. با این که مکتب ما را مکتب خشن معرفی کرده اند یا اتهام تبعیض بین زن و مرد به آن می زنند ولی هیچ مکتبی حق زن را مثل پیامبر واهل بیت پیامبر احیا نکردند. چقدر با دقت مراقبت کرده اند که بانوان جایگاه خودشان را به دست بیاورند و به این ها محبت و احسان و خدمت بشود. روایت است که در سفر حج پیامبر خانم ها و همسرهای خودشان یا خانم های اصحاب و یارانشان را هم برده بودند. در سفر که معمولا با شتر می رفتند (یکی از جاهایی که صدای خوب حتی آهنگ را در اسلام اجازه داده اند حُدی خواندن است. که در قدیم مرسوم بوده که آدم های خوش صدایی بودند که با حدی خواندن و آوازخوش و تغنی باعث می شدند که شتر بهتر و سریعتر راه برود.) به غلامی به انجشه که خوش صدا بود گفتند: حدی بخوان. و او شروع کرد به حدی خواندن و شترها تندتر می رفتند تا زودتر به مقصد برسند. پیامبر خدا متوجه شدند خانم ها اذیت می شوند رو کردند به انجشه و فرمودند: که مقداری ملاحظه خانم ها را بکن و حدی را که می خوانی کمی آرام تر بخوان که با تند رفتن شترها خانم ها اذیت نشوند. آن ها مثل شیشه می مانند باعث شکسته شدن آن ها نشو. مثل راننده ای که تند می رود و خانم ها می ترسند. آن لطافتی که درخانم ها هست درآقایان نیست .مردها دلشان قرص است ولی خانم ها زود می ترسند و اذیت می شوند. پیامبر ریزترین مسایل را رعایت می کردند. فرمود: شترها را آرام برانید و کاری نکنید که شترها تند بروند و باعث دلشکستگی و آزردگی روحی خانم ها بشود. هیچ مکتبی مثل مکتب ما این قدر سفارش و احترام و ارج نهادن به بانوان را نکرده است. پیامبر ما در محیطی مبعوث به رسالت شده اند که بالاترین جسارت ها، اهانت ها و حقارت ها را به بانوان روا می داشتند. یکی از کارهای بسیار چندش آور آن ها این بود که دختران خودشان را زنده زنده دفن می کردند که زیر خاک جان بدهند. این اگر نص قرآن نبود باور کردنش هم کار مشکلی بود! برای ما حتی زنده دفن کردن یک حیوان ولو عقرب و حیوان درنده ای هم سخت است. می گوییم اول این حیوان درنده را می کشیم بعد دفنش می کنیم.

زنده به گور کردن دختران در زمان جاهلیت

«وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ كَظِيمٌ يَتَوارى مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ أَ يُمْسِكُهُ عَلى هُونٍ أَمْ يَدُسُّهُ فِي التُّرابِ» ( النحل: 59،58) . در زمان پیامبر و زمان جاهلیت اگر به مرد می گفتند: خدا به تو پسر داده خوشحالی می کرد. الآن هم بعضی ها فکر جاهلیت دارند. اگر خدا هزارها دختر هم به شما بدهد هیچ وقت از آمدن دختر اظهار ناراحتی نکنید. در روایات داریم که دختر حسنه و رحمت است ولی پسر نعمت است. پسر را شما باید حفظ کنید ولی دختر شما را حفظ می کند. خانم های عوام حرف خوبی می زنند می گویند: خدا به ما دختر مرحمت کند تا پای جنازه امان گریه کند رحمت خداوند جلب شود. این فقط سخن عوام نیست بلکه روایت هم هست که خدای متعال به حضرت ابراهیم دوتا پسر بنام های حضرت اسماعیل و حضرت اسحاق داد که هر دو پیامبر شدند. به خدای متعال عرض کرد خدایا من دوست دارم به من دختر مرحمت کنی تا پای جنازه ام گریه کند. چون گریه و رحمت دختر رحمت خداوند را جلب می کند. نوعا این طوری است ممکن است پسری مهر و محبتش بیشتر از دختر باشد و ممکن است دختری از دختر بودن و عاطفه اش بیرون بیاید این ها استثناء هستند. ولی جنس دختر عاطفه و احساس و رحمتش فوق العاده است. در تشییع جنازه یکی از دوستان روحانی که اولاد زیادی داشت دختری از دخترهای ایشان موقع دفن پدرش آن چنان اشک می ریخت و گریه می کرد که از گریه کردن او حتی دل سنگ آب می شد و دیگران هم گریه می کردند. می گفت: ای خدا یک وقت بابایم را عذاب نکنی. خدایا یک وقت ملائکه بابایم را شکنجه ندهند. ولی نوعا وقتی پدر از دنیا می رود پسرها می گویند ماشین و مغازه و پول بابا را می گیریم. مخصوصا اگر پدر خسیس هم باشد شک نکند پسرها آرزوی مردنش را می کنند. اگر می خواهید فرزندانتان آرزوی مردنتان را نکنند باید کمی دست به جیب بشوید. ولی دختر خوب و باوفا و مومن می سوزد و ناله می زند. خلاصه آن عاطفه و احساسی که در دختر هست در پسر نیست. لذا روایت داریم که از سعادت یک خانم این است که فرزند اولش دختر باشد. پیامبر فرمودند: که دختر رحمت است و اگر خدا به خانواده ای یک دختر مرحمت کرد یک ناودان رحمت به آن خانه باز شده و اگر دوتا مرحمت کرد دو تا ناودان رحمت و اگر سه تامرحمت کرد سه تا ناودان رحمت باز می شود و همین طور تا آخر، و فرد شوخی که پای منبر پیامبر بود برای این که پیامبر را بخنداند بلند شد و گفت: یا رسول الله خانه ما دارد خراب می شود از بس که ناودان به خانه ما باز شده و از یکی دو تا و چند تا گذشته است.

«وَ هُوَ كَظِيمٌ يَتَوارى مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ أَ يُمْسِكُهُ عَلى هُونٍ أَمْ يَدُسُّهُ فِي التُّرابِ» ( النحل: 59،58) . خداوند در این آیه می فرماید: و اگر می گفتند خانمت دختر به دنیا آورده رنگ صورتش از ناراحتی سیاه می شد و از مردم کناره می گرفت می گفت: الآن چه خاکی بر سرم بریزم. با این دختر چه کار بکنم. آیا با خفت و خواری و ذلت نگه دارم و بزرگش بکنم؟ یا این که دسیسه و پنهان کاری بکنم و ببرم در بیابان زنده زنده دفنش بکنم.

دختری پدرش در مسافرت بود که به دنیا آمد. مادرش پنهانش کرده بود بعد از چندین سال وقتی پدرش فهمید که این دخترش است گفت: باید ببرم دفنش کنم. و برد در بیابان قبری کند و زنده زنده دفنش کرد. بعدها که دین اسلام آمد و مسلمان شد پیش پیامبرآمد و گفت: در زمان جاهلیت چند تا از دخترهایم را دفن کرده ام. چه کار کنم که خدا مرا ببخشد. پیامبر ناراحت شد، متأثر شد و گریه کرد. فرمود: «مَنْ لَا يَرْحَمْ لَا يُرْحَمْ» (شیخ صدوق/ من لايحضره الفقيه/ ج4/ ص:376 ). کسی که رحم نکند و در دلش رحم نباشد خدا هم به او رحم نمی کند. «ارْحَمْ تُرْحَمْ» ( محدث نوری/ مستدرك الوسائل/ ج9/ ص: 54). تو مهربان باش و رحم بکن تا خدا هم به تو رحم بکند. آن شخص به حضرت گفت: چه کار بکنم که بخشیده شوم. پیامبر فرمود: برو چند تا کنیز بگیر و آزاد کن بلکه کمی از گناه دخترهایی که دفن کرده ای جبران بشود. یکی از افرادی که دختر دفن می کرد قاتل حضرت زهراء بود. این ها از اول خشن بودند.

دل نازکی و مهربانی محبان ائمه و خشن بودن دشمنانشان

ابن ابی الحدید معتزلی سنی می گوید: «من نمی دانم چه سری است که دوستان امیرالمومنین دل نازک و مهربانند.» اگر به این خانواده نزدیک بشوی آن ها به تو تزریق محبت و ولایت و دوستی می کنند. و در ادامه می گوید: «و طرفداران دومی خشن هستند» و اگر می خواهید این را لمس کنید به مدینه کنار قبرستان بقیع بروید. که آن جا ایستاده اند که کسی گریه نکند، زیارت نامه بلند نخواند، یا حسین نگوید، یا زهراء و یا رسول الله نگوید.

یک بار سفیری آمده بود برای روحانیان بعثه سخنرانی بکند. گفته بود فکر نکنید این پلیس ها برای شما ایستاده اند بلکه برای این ایستاده اند که جلو آخوندهای خشن وهابی را که می خواهند شیعه ها را قطعه قطعه بکنند را بگیرند. می گویند این ها که یا حسین یا زهراء می گویند مشرک هستند و باید همان جا بکشیمشان؛ این ها اگر از پلیس عربستان نترسند ما را تکه تکه می کنند. علمایشان فتوا داده اند که هر کس که زیارت قبر امام حسین می رود باید قطعه قطعه اش کرد، ترورش کرد، از بین برد. ولی ما می گوییم کسی به زیارت شمر ملعون هم برود نمی شود ترورش کرد و زن و بچه اش را کشت. این کار حرام است. عثمان در محاصره بود. سنی ها به عثمان ذو النورین (صاحب دو تا نور)می گویند. به خاطر این که عثمان دو بار داماد پیامبر شد. که هر دوتا را آن قدر شکنجه داد که کشت. دوتا از دخترهای پیامبر، خواهرهای حضرت زهراء را کشت. این معاویه و یزیدها را روی کار آورد. ولی با همه این کدورت ها و خشونت ها و جسارت ها و بدی هایی که داشت وقتی که در محاصره قرار گرفت امیرالمومنین دیدند که آب به او نمی رسد به حسنین فرمودند: که برای او آب ببرید. و مردم به احترام حسنین که اولاد پیامبر و حضرت امیر بودند راه را باز می کردند که اگر کس دیگری می رفت جلوش را می گرفتند. وقتی امام های ما قدرت پیدا می کردند با بدترین دشمن ها هم رفتار خوبی می کردند.

برخورد کریمانه ائمه علیهم السلام حتی با دشمنانشان

در جریان جنگ معاویه با امیرالمومنین، لشکر معاویه به آب که مسلط شدند آب را به روی لشگر امیرالمومنین علیه السلام بستند. امیر المومنین وقتی متوجه شدند (در بیابان هم که لشکر بدون آب دوام نمی آورد یا باید تسلیم می شدند و یا فرار می کردند.) فرمودند: ما مرد شمشیر و شجاعتیم، مالک اشتر با عده ای از قوای حضرت حمله کرد و لشکر معاویه را از رودخانه دور کرد. در این موقع بعضی از افراد به امیرالمومنین پیشنهاد دادند تا آب را ببندند. امام فرمودند: این کار نامردی است. این کار را ما نمی کنیم. حضرت بخشی از رودخانه را باز گذاشتند تا عمروعاص ها و معاویه ها که جنایت های بی شماری نسبت به شیعه ها کرده بودند بتوانند آب بخورند. امام های ما سیاست باز نبودند. یعنی سیاست اهل دنیا را پیاده نمی کردند. هر سیاست مدار دنیایی بود می گفت: آب را ببندید تا لشکر تسلیم بشود. ولی آن ها فقط امر خدا را پیاده می کردند. مظهر صفات الله بودند. خدا می فرماید: آب را حتی به غیر مومن، حیوان وجاندار نباید ببندید. خدا لعنت کند آن هایی را که آب را در کربلا بستند . و به صغیر و کبیر، حتی به طفل شش ماهه رحم نکردند. در تاریخ و روایات ببینید امیرالمومنین علیه السلام با قاتل خودشان چگونه رفتار می کردند. دشمنشان مظهر خشونت، قساوت، سنگ دلی بود ولی مولا مظهر احساس و محبت و گذشت بودند. امامان ما کینه ای و انتقام جو نبودند. حتی از ابن ملجمی که «اشقى الاوّلين و الأخرين» ( نهج الخطابة- سخنان پيامبرصلی الله... و اميرالمؤمنين علیه السلام / عربى ج 1/ ص : 218) . است حضرت گذشتند. حضرت بعد از ضربت ابن ملجم ملعون نتوانستند از جا بلند شوند و نمازشان را در دو سه روز آخر شکسته خواندند. وقتی ابن ملجم ملعون را اسیر کردند و خدمت حضرت آوردند، حضرت فرمودند: آیا من بد امامی برای تو بودم؟ به تو بیشتر از بقیه احسان نکردم؟ به تو بیش از دیگران محبت نکردم؟ ابن ملجم شروع کرد به گریه کردن به حضرت گفت: «أَ فَأَنْتَ تُنْقِذُ مَنْ فِي النَّارِ» ( الزمر: 19 ). آیا کسی را که در آتش هست شما می توانید نجاتش دهید. (می گویند ابن ملجم ملعون جبری بود.) ما اعتقاد داریم ومی گوییم اگر او یک ذره از لطف های حضرت امیر را درک می کرد و از حیوان پست تر نبود و این قدر حرام زادگی نمی کرد حضرت امیر می توانست عوضش کند. و حرام زاده را تبدیل به حلال زاده کند.مولا به امام حسن علیه السلام فرمودند: ببین که چشم هایش در حدقه می چرخد و لرز و ترس او را گرفته است. یک وقت او را اذیتش نکنید. شکنجه اش ندهید. ما وقتی دندان درد می گیریم یا یک حادثه جزئی برای ما اتفاق می افتد همه چیز را فراموش می کنیم ولی پیشانی امیر المومنین شکافته شده بود اما آن حضرت به فکر فرش زیر پای قاتلش هم بود. آن هم قاتلی که از کارش پشیمان نبود. حضرت فرمودند: ابن ملجم را روی حصیر یا جای سفت نبرید. فرش زیر پایش نرم باشد، غدایش غذای خوبی باشد. غذای دور ریختنی و به درد نخور به او ندهید. حسنم یک وقت غل و زنجیرش نکنید. امام حسن از این سفارش ها منقلب شد و گریه اش گرفت عرض کرد: باباجان این کسی است که کمر ما را شکسته و دل مرا به درد آورده است. مولا فرمودند: ما خانواده رحمت و گذشت و مغفرتیم. روز بیستم هم حضرت بقیه آن شیری را که میل می کردند می فرمودند: بقیه اش ببرید به ابن ملجم بدهید. شهریار گفته

  • می زنـد پـس لـب او کاسـه شـیـرمی کـند چـشـم اشـارت بـه اسـیـر
  • چه اسیری که همان قاتل اوستتو خدایی مگر ای دشمن دوست
  • در جهانی همه شور و همه شرهـا عـلـی بـشـــر کـیـف بـشـــر
  • ربه فیه تجلی و ظهرهـا عـلـی بـشـــر کـیـف بـشـــر
  • شب روان مست ولای تو علیجـان عـالـم به فــدای تـو عـلـی

ذکر مصیبت حضرت فاطمه زهراء علیهاالسلام

مردم قدر نشناس با امیرالمومنینی که مظهر رحمت و گذشت و مهربانی است و همسر و بچه هایش بعد از پیامبر چه کردند؟ واقعا قابل درک نیست. امیرالمومنین بعد از شهادت حضرت زهراء که برایشان خیلی سنگین و ناگوار بود فرمودند: من دو تا رکن داشتم رکن اول پیامبر خدا بود که حضرت در نهج البلاغه می فرماید: «ِذَا احْمَرَّ الْبَأْسُ اتَّقَيْنَا بِرَسُولِ اللَّه صلی الله... » (مجلسی/ بحارالأنوار/ ج16/ ص:82 ) . در جنگ ها وقتی هول و فشار جنگ زیاد می شد به پیامبر پناه می بردیم از پیامبر کمک می گرفتیم. اما بعد از پیامبر درست است که وفات پیامبر مصیبت خیلی سنگینی بود ولی پاره تن پیامبر و روح و قلب و جان پیامبر در خانه ام بود. که این تسلایی برای حضرت علی بود. حضرت فرمودند: وقتی غم های عالم به دلم هجوم می آورد به خانه که می رفتم و چشمم به فاطمه زهراء می افتاد غصه ها از چهره من برداشته می شد. «وَ لَقَدْ كُنْتُ أَنْظُرُ إِلَيْهَا فَتَنْكَشِفُ عَنِّي الْهُمُومُ وَ الْأَحْزَانُ» (مجلسی/ بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار/ ج 43/ ص : 92). بین امیرالمومنین و فاطمه زهراء علیهاالسلام خیلی پیوند عمیق و شدیدی بود. ولی دیگر داغ از دست دادن این بانو امیرالمومنین را خانه نشین کرد.

داستانی عرض کنم تا کمی بفهمیم که بعد از شهادت حضرت زهراء در خانه حضرت علی چه گذشته است. یکی از آقایان برای من نقل کردند که در سفر حج یکی از دوستان که سن و سال زیادی هم نداشت با خانمش مشرف شده بود. در موسم حج خانم ایشان مریض شد کم کم حالش وخیم شد و در موسم عرفات و منا و در حالت احرام فوت کرد. حاجی ها و مسئولین کاروان کمک کردند ایشان را در منا دفن کردند و در خیمه مجلس ختم گرفتند. خانم ها گریه می کردند و به شوهرش دلداری می دادند. ولی دیدند این حاجی خیلی بی تابی وگریه می کند. مقداری آرامش می کردند دوباره گریه می کرد. یکی از حاجی ها که رفیق و آشنایش بود می پرسد چرا این قدر گریه می کنی؟ خانم شما مهمان خدا بوده و در حال احرام فوت کرده حتما جایش خوب است. گفت: شما از درد دل من خبر ندارید. گفتند: چطور ؟ گفت: چند روز دیگر اعمال حج تمام می شود و باید به ایران برگردم. می دانید چه چیز دلم را آتش می زند. وقتی که به فرودگاه تهران برسیم چهار تا بچه دارم با دسته های گل به ملاقات و استقبال مادرشان می آیند. جواب این چهار بچه قد و نیم قد را چه بدهم. بی بی فاطمه زهراء سه چهار تا بچه خردسال داشت. امیرالمومنین با بچه های خردسال چه بکند؟ خیلی مصیبت سنگینی است. فاطمه جان داغ تو بر دل علی چقدر سنگینی می کند. مولا نیمه های شب رو به قبر رسول الله خطبه ای خواند. فرمود: «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ» (شیخ عباس قمی/ مفاتيح الجنان / ج1/ ص: 56). از طرف خودم و فاطمه خدمت شما سلام عرض می کنم. یا رسول الله چقدرفاطمه زود از من جدا شد وبه شما ملحق شد. فاتح بدر و حنین، کسی که در قلعه خیبر را کنده و در عمرش در دنیا در مقابل احدی قد خم نکرده اما این جا به پیامبر عرض می کند صبر علی در این مصیبت کم است. «قَلَّ يَا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِيَّتِكَ صَبْرِي وَ ضَعُفَ عَنْ سَيِّدَةِ النِّسَاءِ تَجَلُّدِي» (شیخ مفید/ أمالي المفيد/ ص: 281) .

  • دردا که دل خون شده خونتر گردیدمن ماندم و عمر بار آخر گردید
  • هـر لاله که چیده گشت پر پر گردد امـا گل مـن نچـیـده پرپرگردید

فاطمه جوان تازه باید فرزند داری بکند، مادری بکند، از بچه ها پرستاری بکند. یا رسول الله دیگر شب های من به بیداری سپری می شود. حزن و اندوه من علی پیوسته و دائم است. نیمه های شب آقا رو به قبر رسول الله درد دل هایش را بیان کرد. ولی باز هم دل مولا آرام نگرفت. آدم داغ دیده و مصیبت دیده هر حیله ای برای تسلای دلش می زند تا دلش آرام بگیرد. مولا چه کند تا دلش آرام گیرد یک وقت دیدند صورت وجه اللهی اش را روی خاک قبر زهراء گذاشت.

  • از هجر رویت ای ماه من بی قرارم امشببر روی خاک قبرت سر می گذارم امشب

فاطمه جان برخیز یتیمانت منتظرند. زینبت منتظر است. بیا موهایش را شانه کن، دست نوازش به سرش بکش. زود بود از ما جدا بشوی. زود بود زینب بی مادر بشود. بی بی جان

  • هرگه روم به خانه گیرد حسین بهانهاز ناله های زینب من دل ندارم امشب

آقا مدتی کنار قبر زهراء نشست و ناله زد گریه کرد. بی بی هم وصیت کرده بود علی جان مرا زود رها نکن. بالا سر قبر من بنشین و برای من قرآن و دعا بخوان. این ساعت ساعتی است که میت احتیاج به انس زنده ها دارد. اما می گویند: عباس آمد عزیزان آمدند و زیر بغل های علی را گرفتند گفتند: آقا جان ممکن است روز بشود هوا روشن بشود قبر زهراء معلوم شود. امیرالمومنین را احترام کردند به خانه برگرداندند. عرض کنیم آقاجان کاش کربلا هم می آمدند از یتیمان حسینت پرستاری و محبت و نوازش می کردند. آمدند ولی با تازیانه و ...