واژگان کلیدی: اولیای الهی، عاشورا، زهد، مقام رضا، مقام یقین، موسی علیه السلام.
اسامی معصومین: پیامبرصلی الله علیه و آله وسلم، علی علیه السلام، رضاعلیه السلام.
سخنران استاد فرحزاد
حرکت به سوی خدای متعال، جز با همراهی اولیای خدا ممکن نیست. این راه، راهی نیست که به تنهایی بشود آن را طی کرد. «ان الله جل و عز لو شاء لعرف لعباد نفسه ولکن جعلنا ابوابه و صراطه و سبیله و وجهه الذی یعطی منه».
امیرالمؤمنین یک راه به سوی خدا نیست ، بلکه تنها راه به سوی خداست. این همراهی با اولیای خدا، در قدم اول ، با زهد و فراغت از دنیا حاصل می شود. انسان هایی که فارغ از دنیا نیستند، به شبهه و شک و ریب می رسند. تعبیر نورانی امیرالمومنین علیه السلام هست که: «ان بکل ناکث صبحت». کسانی که فارغ از دنیا نبودند، همراهی اولیای خدا را با لذت های دنیا معامله کردند و سیدالشهدا علیه السلام را تنها گذاشتند و با حضرت درگیر شدند و برای قتل حضرت جشن گرفتند.
بعد از آن که به عمر سعد وعده ملک ری را دادند که فرماندهی لشکر را قبول کند، او مهلت گرفت تا صبح فکر کند، ولی ملک ری او را فریب داد.
دنیا طلبی سرآغاز درگیری با اولیای خداست. باید فراغت حاصل شود. اگر فراغت حاصل شد، قدم بعد، یقین است که در کافی شریف می خوانیم: «اعلی درجه الزهد ادنی درجه الیقین».
یقین رسیدن به نور و مشاهده عالم ملکوت غیب است که از بستر فراغت و زهد حاصل می شود. خدای متعال در سوره مبارکه انعام، درباره حضرت ابراهیم خلیل می گوید: «کذلک نری ابراهیم ملکوت السموات و الارض و لیکون من الموقنین».
خدا درباره جریان مشاهده ملکوت چنین توضیح می دهد: «ولما جن علیه رأی کوکبا قال هذا ربی فلما افل لا احب الافلین و لما رأی القمرا بازغا قال هذا ربی فلما افل قال لئن لم یهدنی ربی لاکونن من القوم الظالین فلما رأی الشمس بازغه قال هذا ربی هذا اکبر فلما افلت قال یا قوم انی بری مما تشرکون انی وجه توجهی للذی فطر السماوات و الارض حنیفا وما مشرکین».
این یقین، حاصل مشاهده ملکوت است. لذا ظاهر آیات نشان می دهد که حضرت با افراد ستاره پرست احتجاج داشته است.
وجود مقدس رسول الله (ص) خورشید عالم امکان است و وجود مقدس امیرالمومنین علیه السلام ماه تابان آن است اگر نوری هست که ظلمت را می شکند و تاریکی را برمی دارد و در شعاع آن نور می شود هدایت شد، آن نور ، نور خداست. «ربنا الذی اعطی کل شیء خلقه ثم هدی».
هدایت رب، به نور رب است. این نور است که انسان را نجات می دهد و از حیرت و شک و ترس و تردید می رهاند و راه انسان را روشن می کند. این نور چیست؟ این نور، چیزی جز انوار معصومین علیه السلام نیست. به هر میزانی که انسان در معرض تجلیات این انوار قرار بگیرد، اهل مشاهده ملکوت می شود.
اصحاب سیدالشهدا به مقام ویژه ای رسیدند و بلای سیدالشهدا را تحمل کردند و قطعه قطعه شدند. زهیر به حضرت عرض کرد: آقا شما مي خواهید که ما برویم تا زنده بمانیم؟ اگر ما را می کشتند و از نو زنده می شدیم، دوباره خدای متعال ما را زنده می کرد و اگر ما را می سوزاندند و خاکستر ما را به باد می دادند و باز هم خدای متعال ما را زنده مي کرد و باز قطعه قطعه می شدیم و دوباره زنده می شدیم و این ماجرا هفتاد بار تکرار می شد تا این که خدای متعال بلا را از شما و اهل بیت دور می کرد، راضی بودیم. ای کاش هستی ما به باد می رفت تا بلا از شما و اهل بیت تان دور می شد.
کسی که حقیقت را ببیند و معرفت برایش حاصل می شود ، به اشتیاق می رسد و حاضر است بارها همه هستی اش را بدهد. یاران امام، رنج شمشیر را درک نمی کردند. آن ها فدایی امام حسین علیه السلام و مجذوب ایشان بودند.
در این مرتبه انسان به مرحله ای می رسد که راضی به تقدیر خداست. انسان عابد، اهل رضاست.
موسای کلیم علیه السلام به خدای متعال عرضه داشت: خدایا دوست دارم محبوب ترین و عابدترین بنده ات را نشانم بدهی. خدای متعال فرمود: محبوب ترین و عابدترین بنده ام در روستایی زندگی می کند. موسی کلیم علیه السلام به آن روستا رفت و به انسانی بیمار و زمین گیر رسید که به تسبیح خدا مشغول بود. او نقص در کار خدا نمی دید. «فسبح بحمد ربک قبل طلوع الشمس و قبل غروبها و من آناء اللیل و اطراف النهار لن ترضی».
موسی کلیم به جبرییل فرمود: تلقی من این بود که با بنده ای روبه رو می شوم که شب تا صبح عبادت می کند و صبح تا شب روزه می گیرد. جبرئیل فرمود: این عابدترین بنده خداست. من مأمورم که دو چشمش را بگیرم. بیا بشنو و ببین چه مي گوید؟ موسی کلیم آمد و دید مرد نابینا شد و به خدا عرضه داشت: خدایا تا به حال خواستی و نعمت بینایی را دادی، حالا مصلحت دانستی و آن را گرفتی. آن چه برای من باقی گذاشتی، آرزویی طولانی و امید به توست. این را برای من باقی گذاشتی. حضرت موسی علیه السلام تعجب کرد. پیش مرد رفت و گفت: من مستجاب الدعوه هستم. دوست داری دعا کنم، خدا بینایی ات را برگرداند. گفت: نه، دوست ندارم. آن چه او می خواهد، برای من محبوب تر از چیزی است که من مي خواهم.
مرحله رضا، درجاتی دارد. مرتبه کمالش، برای معصومین علیه السلام است که رضا بالله است. ائمه در اشد بلاها نیز عهد بلا را بستند و با تمام وجود نیز راضی بودند. اگر کسی خودش را در عاشورا غرق کرد و دل از عاشورا برنداشت، برایش راه رسیدن به مقام رضا، هموار می شود. بلای ولی خدا، رشته های تعلق را پاره می کند و انسان را به فراغت می رساند و حجاب ها را برمي دارد.
حضرت به یارانش می فرماید: بروید. می گویند: ما شما را تنها بگذاریم؟ غربت سیدالشهدا با یاران امام کاری کرده که حاضرند تعلقاتشان را رها کنند. وقتی زهیر غربت امام را دید، تعلقاتش را یک جا رها کرد. او به همسرش گفت که حاضرم تو را طلاق بدهم تا بنی امیه با تو کاری نداشته باشد. او به همسفرانش گفت: بروید که من دیگر رئیس کاروان نیستم، من عبد حسینم. پرسیدند: چه شد؟ گفت: غربت امام حسین علیه السلام را دیدم و متحول شدم.
وقتی حضرت فراغت یارانشان را دید، آن ها را به یقین رساند و ملکوت را به آن ها در روز عاشورا نشان داد و آن ها به مقام رضا رسیدند.