سخنران استاد فرحزاد
- از صداى سخن عشق نديدم خوش تر يادگارى كه در اين گنبد دوار بماند
(حافظ)
مقام خُلّت
از عواملى كه موجب محبت و دوستى با خدا مى شود، مداومت بر ذكر صلوات است. خداوند پيغمبر را بسيار دوست دارد. مراد و محبوب خدا از عالم پيغمبر است. لذا كسى كه پيغمبر خدا را بسيار ياد كند و براى او دعا كند، قطعا مورد محبت خدا قرار مى گيرد.
خداوند متعال حضرت ابراهيم را به مقام «خُلّت» رساند. همه انبيا به مقام خلّت و دوستى خاص خدا نرسيده اند؛ چون مقام بسيار بلندى است. همه پيامبران دوست خدا بوده اند، ولى نه آن دوست خاص و صميمى. حضرت ابراهيم عليه السلام كه از همه انبيا به پيغمبر خدا و امامان نزديك تر بوده است، به مقام امامت و خلّت رسيده است. در روايتى از امام عسكرى عليه السلام
آمده است:
اِنَّمَا اتَّخَذَ اللّهُ اِبراهيمَ خَليلاً لِكَثْرَةِ صَلاتِهِ عَلى مُحَمَّدٍ وَ اَهْلِ بَيْتِهِ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيْهِمْ؛[1] خداوند حضرت ابراهيم عليه السلام را به مقام خلت برگزيد، به خاطر اينكه بر محمد و آل محمد بسيار صلوات مى فرستاد.
چون ابراهيم عليه السلام آن محبوب حقيقى خدا را بسيار ياد مى كرد و بر او درود مى فرستاد، به مقام خلّت رسيد.
اگر در روايات علل ديگرى براى مقام خلت حضرت ابراهيم ذكر كرده اند، شايد آن هم فرع همين علت باشد؛ چون وقتى انسان محب اصلى را پيدا كرد، بقيه چيزها همه شعاع آن است. روايات اوصاف ديگرى براى حضرت ابراهيم برشمرده اند كه موجب شده تا به اين مقام دست يابد، ولى اين علت كامل تر است.
يكى از بنيادى ترين و اساسى ترين سيره هاى پيامبر خدا، سيره محبت و رحمت است. پيغمبر ما مى خواست بنياد محبت را در عالم بنا كند. هيچ بنايى در عالم بهتر از بناى محبت نيست.
- از صـداى سخن عشـق نديـدم خـوش تريـادگارى كه در ايـن گنبد دوار بمـاند
پيامبر خدا مى خواست همه را به اين وادى بياورد؛ چون اساس خلقت و آفرينش هم محبت بوده است. خداوند فرمود: من گنج پنهانى بود، «اَحْبَبْتُ اَنْ اُعْرَفَ؛ دوست داشتم شناخته شوم.» خلق را آفريدم تا شناخته شوم.[2] يا فرمودند: جهان را خلق كردم «لاَِجْلِكُمْ وَ مَحَبَّـتِكُمْ؛ به خاطر شما و به خاطر محبت شما اهل بيت.» يا «لِمَحَبَّةِ هؤُلاءِ الْخَمْسَةِ»؛ آفرينش بر اساس محبت پنج نور مقدس بوده است.
محبت در همه جا جارى و سارى است؛ محبت مال، محبت رياست و مقام. محبت دنيا انسان را به بسيارى از جاهاى پست مى كشاند. اما محبت به خوب ها و خوبى ها، آدم را بالا مى برد. جذبه و كششى كه در انسان است و موجب حركت مى شود، همين محبت و دوستى است. اگر محبت نباشد و مادر به فرزند علاقه اى نداشته باشد، كارى نمى كند. محبتى كه بين زن و شوهر است، خيلى كارساز است. كارگر تا عشق به كار يا درآمد نداشته باشد، كار نمى كند. همه كشش ها و كوشش ها به خاطر محبت است. اين محبت را انسان به همه جا مى برد. منتها بايد آن را به امور خوب جهت داد.
محبت با همه گلبول هاى وجود انسان عجين شده است. روح انسان از محبت است. روح ما مثل يك ظرف است؛ ظرف دل. همه اين ظرف را دارند. هيچ دلى از محبت خالى نيست. حتى ديوانه ها به چيزى علاقه دارند. يك بچه به عروسك، به سينه مادر و به پستانك عشق مى ورزد. همه چيز انسان از محبت است. دل برخى افراد را محبت دنيا، محبت مقام و رياست
پر كرده است و برخى ديگر محبت خدا و اولياى خدا را در دل دارند.
اساس عالم بر محبت و رحمت است. پيامبر خدا بناى محبت و رحمت را در عالم گذاشته است. بهترين معرف پيامبر ما قرآن است:
وَ ما اَرْسَلْناكَ اِلاّ رَحْمَةً لِلْعالَمينَ؛[3] ما تو را تنها رحمت براى عالميان فرستاديم.
پيامبر خدا «رحمة للعالمين» است.
- حق مر او را برگزيد از انس و جانرحمة للعالمينش خواند از آن
پيامبر، رحمت است، نه براى فقط يك موجود و نه فقط براى يك عالم و يك صنف خاص، بلكه براى همه اصناف و همه عوالم رحمت است.
آدمى كه ما از او به وجود آمده ايم، حدود ده هزار سال پيش بوده است. خداوند هزارها عالم و هزارها آدم خلق كرده است و خلق خواهد كرد. اين نسل كه به بهشت رفت، خداوند نسل جديدى خلق مى كند. پيغمبر و امام هاى ما با همه نسل ها بوده اند و هستند و به كَرّات مى آيند و مى روند و در همه عوالم حضور دارند. گستره وجودى شان بسيار بلند و حسابشان از همه خلق و انبياى ديگر جداست. از امام صادق عليه السلام روايت شده است: به راستى كه براى خداوند متعال دوازده هزار جهان است كه هر جهانى از آن ها از آسمان هاى هفت گانه و زمين هفت گانه بزرگ تر است و هيچ جهانى از آن ها نمى داند كه جهانى جز آن هم هست. «وَ اَنَا الْحُجَّةُ عَلَيْهِمْ؛ و من بر همه آن جهان ها حجتم».[4]
اين فرمايش برخى از بزرگان، از جمله آيت اللّه فشاركى، استاد مرحوم آيت اللّه حاج شيخ عبدالكريم حائرى، مؤسس حوزه علميه قم است كه حساب چهارده معصوم را از خلق جدا كنيد، كه آن ها حسابشان از خلق جداست. با هيچ كس قابل قياس نيستند. انبياى ديگر فقط يك بار مى آيند و مى روند، ولى اين ها هزارها بار مى آيند و مى روند و بر همه انبيا و ملائكه فرماندهى دارند.
پيغمبر خدا براى همه خلايق، در همه عوالم رحمت است. حتى براى اشقيا و بدها هم رحمت است. خيلى عجيب است، پيامبر مى نشيند و براى ابوجهل و ابولهب گريه مى كند، كه چرا ابولهب بايد در آتش برود.
در باب مواعظ پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به ابن مسعود، پيامبر خدا از آينده، از جمله از قشر علمايى كه منحرف مى شوند و بدعت مى گذارند و موجب بيچارگى مردم مى شوند، خبر دادند. اگر عوام كج بروند، خودشان تنها رفته اند، ولى اگر عالم كج برود، همه كج مى روند. پناه به خدا! واقعا دردآور است. در اينجا بغض گلوى آن حضرت را گرفت و گريه كردند. آن قدر گريه كردند كه همه اصحاب هم به گريه در آمدند. «آه صاحب درد را باشد اثر.» گريه پيغمبر با همه وجود و با همه رقت بود. اصحاب پرسيدند: يا رسول اللّه، «ما يُبْكيكَ؛ چرا گريه مى كنيد؟»
فرمودند: «رَحْمَةً لِلاَْشْقياء؛ گريه من به خاطر ترحم به اشقياست.»[5] پيامبر
خدا براى اشقيا هم رحمت است. براى آن ها هم گريه مى كند. مثل اينكه كسى براى صدام گريه كند. آيا شما مى توانيد كسى را پيدا كنيد كه براى صدام و شمر گريه كند؟ براى جهنمى ها گريه كند؟ گريه كند كه چرا اين ها بايد به جهنم بروند؟ از پيامبر خدا دلسوزتر و مهربان تر و خيرخواه تر و شيفته تر بر خلق نيست. اين قدر خلق را دوست مى دارد! يعنى خلق را يك چيز ديگر مى بيند، خلق نمى بيند.
مگر نديديد كه امام حسين عليه السلام در گودال قتلگاه براى شمر خيرخواهى مى كند. مى گويد: آب بده تا تو را شفاعت كنم. مى خواهد پرده رحمتش را باز كند تا رحم كند و توفيق از دستش نرود و مورد رحمت قرار گيرد. هنر اين است كه آدم بيايد و براى ابولهب و شمر و بدها غصه بخورد. غصه خوردن براى خوب ها هنر نيست! اين صفت رحمانيت است. اين سيره رحمت است. سيره همه امامان رحمت و محبت است، حتى به بدها. آيات و روايات هم يكديگر را تأييد مى كند. «وَ ما اَرْسَلْناكَ اِلاّ رَحْمَةً لِلْعالَمينَ».
حاج آقاى دولابى مى فرمودند: اگر اصول و مبانى آيات قرآن و روايات در دست شما باشد، مى بينيد كه همه آيات و روايات همخوانى دارند و يكديگر را تأييد مى كنند. همه يك حرف مى زنند؛ ديده ايد كه وقتى موتور ماشين را سوار مى كنند، اگر ميزان و مطابق باشد، تمام پيچ و مهره ها به هم مى خورد و چفت مى شود. ولى اگر ناميزان باشد، هيچ كدام از پيچ و مهره ها به هم نمى خورد و چفت نمى شود. اصول آيات خدا و كلام و سيره
اهل بيت همه يك پيام دارند و آن پيام محبت است. همه مى گويند: بيا با خدا دوست شو. محبت محور است.
در روايات به دلسوزى براى خلق توصيه شده است. سعى كنيد براى افراد خيرخواهى كنيد و راه نجاتى پيدا كنيد. حالت خيرخواهى و دلسوزى براى خلق خدا در حاج آقاى دولابى زياد بود. هميشه در اين فكر بود كه يك راهى براى نجات مردم درست كند.
مى فرمود: ربّ و مربى كسى است كه در كمين باشد تا نجات بدهد. هم تير دارد، هم تور و هم تار. تير براى فرارى ها، تور براى متوسط ها و تار براى آن ها كه مى آيند و اهل جذبه اند. خدا همه گونه وسايل شكار را فراهم كرده است. در كمين است تا دست گيرى كند و نجات بدهد. گاهى هم كمين كرده تا ظالم را بگيرد، ولى نه از روى كينه و انتقام، بلكه مى خواهد او را هم اصلاح كند. اگر به جهنم هم مى برد، براى اصلاح شدن و پاك شدن است.
جهنم حمام محبت است، براى شست وشو از آلودگى هاست. خودش يك نعمت است. مى فرمودند: در سوره الرحمن، حتى آيه هاى غليظ و شديد جهنم را كه مى خوانيد مى گويد: كدام يك از نعمت هاى خدا را تكذيب مى كنيد. يعنى جهنم هم نعمت است.
يُرْسَلُ عَلَيْكُما شُواظٌ مِنْ نارٍ وَ نُحاسٌ فَلا تَنْتَصِرانِ فَبِاَىِّ ءالاءِ
رَبِّكُما تُكَذِّبانِ؛[6] شعله هايى از آتش بى دود و دودهايى متراكم بر شما فرستاده مى شود و نمى توانيد از كسى يارى بطلبيد. پس كدامين نعمت هاى پروردگارتان را انكار مى كنيد!
- گر به جنت مى روى بستان اوستگر به دوزخ مى روى زندان اوست
- ور به مشرق مى روى هم سوى اوستور به مغرب مى روى هم زآن اوست
«وَ لا يُمْكِنُ الْفِرارُ مِنْ حُكومَتِكَ.»
[7] خدا فرارى ها را هم مى گيرد و تا جايى كه ممكن است دست روى سرشان مى كشد كه برگردند. «يا مُدْرِكَ الهارِبينَ؛[8] اى كسى كه فرارى ها را در مى يابى!» بايد قبول كرد و پذيرفت. خداوند سرگردنه را گرفته است، چه مى شود كرد! مولانا مى گويد:
- اى رفيقان راه ها را بست يارآهوى لنگيم او شير شكار
- در پناه لطف حق بايد گريختكو هزاران لطف بر ارواح ريخت
اگر قبول كردى، بهشت مى شود. اگر قبول نكردى، مى سوزى. چاره ندارى كه بپذيرى و قبول كنى.
حضرت آسيه، همسر فرعون بچه نداشت. وقتى آن صندوق را از رود
نيل گرفتند، ديدند يك بچه زيبا و جذاب و دلربا در آن است. او را به فرزندى پذيرفتند. او قاتل فرعون بود. به دست فرعون و در دامن فرعون و سرسفره فرعون بزرگ شد. گاهى مى بينيد موساى شما در دامان شماست. بايد پرورشش بدهيد و قبولش كنيد. اگر به او ايمان بياوريد، درجه و مدال مى آوريد و اگر ايمان نياوريد، وزر و وبال است. گاهى يك ولى خدا در دست و بال شماست. بچه كوچك ولى خداست، معصوم است، از طرف خداست.
يكى از آقايان مى گفت: بچه من آمد و به من گفت: آقاجان، من شما را خيلى دوست دارم. مى خواهم به جاى شما جهنم بروم. گفتم: نه باباجان؛ نه من مى روم و نه تو برو. گفت: باباجان، مگر خودت نگفتى هر كس دروغ بگويد، جهنم مى رود. شما چند وقت پيش گفتى فلان چيز را برايت مى خرم نخريديد. دروغ گفتيد. اين ولى خداست. به او گفته اند: هر كس دروغ بگويد، جهنم مى رود. و اين جزء باور و اعتقاد اوست كه پدرش جهنم مى رود. دلش نمى آيد به جهنم برود. اين كار پيغمبرهاست. گاهى يك بچه يك پيام خوب مى آورد. دستورات دينى را قبول كرده است. بعد هم نگران است و دلهره دارد كه چرا پدرش به جهنم برود. مى گويد من حاضرم به جاى تو به جهنم بروم.
خدا آيت اللّه آسيد ابوالحسن اصفهانى را رحمت كند ! صفت پيغمبرى در وجودش بود؛ شرح صدر، گذشت، ايثار. اول بار كه مرجع شد، خانه اش را فروخت و شهريه داد. عشق اين را دارد كه به ديگران خير برساند. حاضر
است خانه اش را از دست بدهد، ولى خير برساند. اين روحيه پيامبران است. يكى از آقايان مى گفت: پدر من در نجف درس مى خواند. مسن بود. مرحوم سيدابوالحسن گفته بود: اگر گرفتار شدى بيا و به من بگو. يك مرتبه پيش سيدابوالحسن رفته بود كه ما مشكل داريم. آقا رفته بود و يك مقدار پول خرد برايش آورده بود. تعجب كرده بود. مرجع كل دنيا بود؛ هند و پاكستان و لبنان و ايران و عربستان. شيعيان همه كشورهاى دنيا از او تبعيت مى كردند. چرا پول خرد؟ گفته بود: پول در خانه ما نبود. قلك بچه ها را شكستم تا مشكل شما حل شود. به خاطر اينكه نااميد و دست خالى از اينجا نرويد.
تا مى توانيد كسى را رد نكنيد. از چيزهايى كه موجب شد خداوند حضرت ابراهيم را به خاطر آن به دوستى برگزيند، رد نكردن افراد بود. در حديثى از امام صادق عليه السلام چنين آمده است:
اِتَّخَذَ اللّهُ اِبْراهيمَ خَليلاً لاَِنَّهُ لَمْ يَرُدَّ اَحَداً وَ لَمْ يَسْأَلْ اَحَداً غَيْرَاللّهِ عَزَّوَجَلّ؛
[9] خداوند ابراهيم عليه السلام را به دوستى برگزيد؛ زيرا كسى را رد نكرد و به جز خداوند عزوجل از كسى درخواستى نكرد.
[1] بحارالانوار، ج 91، ص 54، ح 23 ؛ علل الشرايع، ص 34، باب 32، ح 3 .
[2] بحارالانوار، ج 84، ص 198 و 344 .
[3] سوره انبياء، آيه 107.
[4] الخصال، ج 2، ص 491.
[5] مكارم الاخلاق، ج 2، ص 347 ، مواعظ پيامبر به ابن مسعود؛ بحارالانوار، ج 74، ص 99.
[6] سوره الرحمن، آيه 35 ـ 36.
[7] مفاتيح الجنان، دعاى كميل.
[8] موسى بن جعفر عليه السلام ، بحارالانوار، ج 88، ص 195.
[9] علل الشرايع، ص 34 ؛ وسائل الشيعة، ج 6، ص 308، ح 12445 .