سخنران استاد حق شناس

رعایت اعتدال در شادی و غم

البته امروز اگر چه در دهه ی فجر هستیم و اوقات ما نبايد تلخ بشود؛ ولي اين صحبت ها اوقات شما را تلخ نمي كند، بلکه بايد در تمام مراحل، شادی و غم انسان از حد اعتدال تجاوز نکند.

خدا رحمت كند مرحوم حاج قوام را که اين شعر را زیاد مي خواند:

  • گر تو را در خانه ی جانان مهمانت كنندگول نعمت را مخور، مشغول صاحبخانه باش

از ملک الموت برحذر باش!

اميرالمؤمنين صلوات الله و سلامه عليه در نهج البلاغة حضرت حسن صلوات الله و سلامه عليه را مخاطب قرار داده و می فرماید: حسن جان! «فابك علي خطيئتك».[1] و در بيان قضيه ی ملك الموت مي فرمايد: «و كن منه علي حذر».[2]

خدا شاهد است هر وقت من اينجا را مي خوانم، اصلا نمي توانم گريه نكنم! «و كن منه علي حظر». يعني به در مي گويم، ديوار تو گوش كن. يعني بايد آماده باشيد، باباجان!

این آیه ی نورانی«أَوَلَمْ نُعَمِّرْكُمْ مَا يَتَذَكَّرُ فِيهِ مَنْ تَذَكَّرَ»،[3] خطاب به هیجده ساله هاست.

تو را به صاحب الزمان با من ارفاق کن!

بارها عرض كرده ام باز هم مي گويم كه يكي از آقايان اهل علم در قم بسيار مقدس بود و در ايام تابستان نزد يكي از اساتيد اخلاق در همدان مي رفت. بسيار جوان مهذبي بود. چند دفعه ايشان از بنده حلالیت طلبيد و گفت: اولاً من يك قِران به شما بدهكارم و يك قدري سستي كردم از اينكه حلالیت بطلبم و در ثاني، چون حق استادي به گردن من داري، يك روز وقتی آمدي از اينجا بروي، من دير بلند شدم و مي ترسم كه احترام استاد را به جا نياورده باشم و مسئول باشم.

يكي از دهليزهاي قلب ایشان گشاد شده بود و دکتر بيماري ایشان را صعب العلاج يا لاعلاج تشخيص داده و گفته بود که بیشتر از شش ماه ديگر زنده نخواهد بود. پدرش نقل مي كرد كه هنگام جان دادن همين طور كه دستش در دست من بود، گفت: آقاجان! ملك الموت آمد. و بعد گفت: اي رُسُلِ پروردگار (چون بيشتر به صاحب الزمان قسم مي خورد) تو را به صاحب الزمان با من ارفاق كنيد!

اينها مربوط به زمان خاصي نيست؛ انسان بايد همیشه در حال مراقبه باشد.

سرمايه ی عمر را دریابید!

اميرمؤمنان (ع) مي فرمايد: «فاستدركوا بقية ايامكم واصبروا لها انفسكم».[4] يعني «ليس لانفسکم ثمن الا الجنة».[5] در هر پستي هستي، هركه هستي، متعلِّمي، معلمي، بزرگي، كوچكي، آقا، خادم، هر که هستی، بقيه ی عمرتان را درك كنيد. «فاستدركوا»، یعنی دريابيد.

بارها اين شعر را خوانده ام كه:

  • از آن برد گنج مرا دزد گيتي كه در خواب بودم گه پاسباني

آن وقتي كه من بايد از اين سرمايه ی عزيزم -كه عمر من است و پروردگار براي من قرار داده است- محافظت مي كردم، شيطان از اين طرف و از آن طرف از من ربود. و با اينكه پروردگار فرموده است: « إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا ».[6]يعني شیطان را دشمن بگيريد؛ اما بنده بر اساس عدم توجه و غفلت، او را دوست خود تصوركرده و سرمايه ام را از دست دادم.

  • متاعي كه من رايگان دادم از كف تو گر مي تواني مده رايگاني

اگر استقامت کنی؛ کمک مي آيد

بنازم به آن جواني كه از حالا متذكر شده است و در مقابل اين دشمن ايستادگي مي كند.

حضرت می فرماید: «واصبروا لها انفسكم». در لغت «صبر» به معنای «خویشتن داری» است. «صَبَر فلانٌ نفسَه عن كذا اي حَبَسَها». یعنی خویشتن داری کرد.

اگر يك قدري شما استقامت بفرماييد، از طرف پروردگار كمك مي آيد و شما را بر مخالفت اميال نفساني ياري مي كند.

بیشتر عمرتان در غفلت گذشته است

«فانها قليل في كثير الايام التي تكون منكم فيها الغفلة والتشاغل عن الموعظة». یعنی خيلي كم است آن ايامي كه شما در موعظه باشيد و حال آنكه بر عكس بوده است و بیشتر اوقات شما در غفلت گذشته است. حضرت مي فرمايد: در غفلت بوديد، در موقعيت «تشاغل عن الموعظة» بوديد. پس ايام موعظه در طول عمر شما خيلي كم بوده است.

یکی از موانع، همنشینی با اهل هوی و هوس

و در يك خطبه ی ديگر -كه خيلي نظر بنده را جلب كرد. هر چند همه ی فرمايشات ايشان نظر را جلب مي كند- فرمودند كه يكي از موانع اين است كه انسان با اهل هوی و هوس همنشینی کند. «مجالسةُ اهلِ الهوي منساةٌ للايمان و محضرةٌ للشيطان».[7]

توقع بنده از دوستانم

من در برخورد با اشخاص يك قدري حساسيت دارم. از بعضي اشخاصي كه با آنها معاشرت دارم، توقعات فوق العاده دارم. آخر نمي شود من ترياكي نباشم،آن وقت، رفيق من ترياكي باشد! اين نمي شود،آقاجون! آدم دق مي كند! اگر من استغناي طبع داشته باشم؛ دوست دارم رفقاي من هم استغناي طبع داشته باشند.

علم اخلاق در رأس علوم است

اینکه حضرت امام مدظله العالي فرموده اند: علم اخلاق در رأس علوم است، به اين معني است كه اگر در كنار آيه ی محكمه، علم تهذيب اخلاق نباشد، نتيجه اي ندارد. این علوم، بدون علم تهذیب اخلاق بدرد نمي خورد.

چه بسا یادگیری علم توحيد، می شود هواپرستي!

غيبت هم مي كند، علم فلسفه هم مي خواند! یا الهيات بمعني الاخص مي خواند! این نتيجه ندارد، قربانت برم!

يك باب از كتاب «جامع السعادات» درباره ی اين است كه آيا مطالب اخلاقي واقعاً در انسان تغییر ایجاد می کند، یا نه؟ خيلي آقا. علم اخلاق بسيار بسيار تأثیر گذار است.

نمونه ای از تأثیر علم اخلاق در انسان

بنده يك نمونه براي شما نقل مي كنم:

وقتي بنده مشغول به تحصيل شدم، دايي بنده خيلي متمكن بود، ميلياردر بود، وقتي مدتی پيش استادم مشغول به تحصيل شدم، ایشان هر روز یک حدیث براي ما مي خواند. (حضرت آیت الله العظمي بروجردي (ره) مي فرمودند: آقايان اساتيد براي شاگردان قبل از درس يك حديث بخوانند، تا اينها يك مقدار توجه پيدا کنند) من به استادم گفتم كه دايي بنده هيچ توجهي به من ندارد. استاد گفت: شما چه گفتي باباجان؟ گفتم: ايشان ميلياردر است؛ ولي توجهي به بنده ندارد. استاد گفت: اين شُعبه اي از شُعَبات محبَّت دنياست كه در قلب تو رسوخ كرده است. هر چه زودتر بايد اين را از قلب خودت خارج كني. دايي كدام است؟ بايد خدا و امام زمان (ع) رزق تو را بدهند. «كفي الله بِرزقِ كلِ بريةٍ».[8] زودِ زود، آقاجان!

چو درد در تو نبيند كه را دوا بكند

همانطور كه طبيب جسماني جسم را معالجه مي كند، طبيب روحاني هم روح را معالجه مي كند.

  • طبيب عشق مسيحا دم است و مُشفق ليكچو درد در تو نبيند كه را دوا بكند[9]

بايد بيايي و دوا بخواهي. چگونه است که اگر يك قدري، پوست دستت زبر شود، زود به طبيب پوست مراجعه مي كني! اگر به اندازه ی يك درصد توجهات مادي، متوجه مقام روحت بودي، حال و روزت بهتر از این بود.

گفت:

  • گر آنهايي كه گفتمي كردمينكو سيرت و پارسا بودي

ادامه ی داستان بنده و دایی

چند سالي كه ما در مكتب استاد ورزش كرديم، حالا ببينيد مطالب اخلاقی چه اثري بخشيد!

يك کسی بود به نام شيخ رضاي علما -که قريب نود سال عمر داشت- ايشان يك روز به من گفت: من رفته ام پيش دايي شما و يك ماهيانه ی زیادی براي شما تعيين كرده ام. بنده ناراحت شدم و به اوگفتم: شما با اجازه ی چه کسی چنین کاری کردی؟! (ببينيد مطالب اخلاقی چه تأثيري در من گذاشته است) گفتم: با اجازه ی چه کسی رفتي و چنین درخواستی برای من کردی؟! روز قيامت در حضور پيغمبر (ص) گريبان تو را خواهم گرفت! گفت: باباجان! من به شما احسان كرده ام. گفتم: خير، این کار شما احسان در حقِّ من نبوده است! بايد بروي و به دايي بنده بگويي كه اگر تو پول مي خواهي، به من حواله بده!

خوب اگر دايي حواله مي داد، آيا من دروغ مي گفتم؟ آیا مي توانستم اين حواله را بدهم؟ البته كه مي توانستم، البته بر اساس توجه به مقام مقدس امام زمان (ع) . به اوگفتم: توبه ی شما اين است كه بايد بروي و به دايي بنده بگويي كه ايشان گفت: من نياز به پول شما ندارم و اگر شما پول مي خواهي، بايد به من مراجعه كني! و اگر این کار را نکنی، من از سر تقصير تو نمي گذرم.

ببينید مطالب اخلاقی چه تأثیری مي كند! من همان کسی بودم كه از دايي خودم توقع مالي داشتم.

انتظار من از رفقا، استغنای طبع

من مي خواهم رفقايم هم دركمال استغنا باشند. مگر كسي مي توانست بفهمد كه من پول دارم يا ندارم. كسي جرات نداشت اين سوال را بكند. غرض عرض، داداش جون! «من استغني اغناه الله».[10]

البته، پروردگار شما را امتحان مي كند. و بنده دلم مي خواهدکه رفقاي من همين طور باشند؛ اما اگر بر خلاف اين باشند، واي بر حال من!

خلاصه اينكه، مطالب اخلاقي اين قدر تأثيرگذار است.

همنشینی با هواپرستان، فراموشی ایمان است

«و مجالسة اهل الهوي منساة للايمان».[11] يك كسي از همين دانشجوها كه در زمان پهلوي مدرسه مي رفت، براي من نقل كرد كه: آقا! وقتي من مي آيم اينجا(مسجد)، ياد بهشت و قيامت تا مدتي در وجود من هست؛ اما همين كه در دبيرستان پا مي گذارم (درزمان پهلوي) و با مردم عادی معاشرت مي كنم؛ بهشت و قيامت و ماوراء الطبيعه را فراموش مي كنم. «و مجالسة اهل الهوي منساة للايمان» یعنی با اينها (اهل هوی) مجالست و همنشيني نكنيد. سلامي و والسلام... اگر توانستي و قدرت داشتي، آنها را جذب می کنی والا بايد اجتناب كني.

اول قدم اهل ایمان، مقابله با امیال نفسانی

حضرت مي فرمايند: «قد الزم نفسه العدل و كان اول عدله نفي الهوي عن نفسه».[12] یعنی اولین كاري كه اهل ايمان مي كنند، اين است كه اميال نفساني شان را بر طبق خواسته ی پروردگار قرار مي دهند.

خضر(ع) : همت خود را مصروف آخرت کن!

همين ديشب به يكي از رفقا گفتم كه حضرت خضر (ع) وقتي خواست از حضرت موسي (ع) جدا شود، موسي (ع) درخواست نصيحت از ايشان كرد، حضرت خضر (ع) فرمودند:«اجعل همك في معادك».[13] يعني دنيا قابليت آن را ندارد كه يك نظر استقلالي به آن داشته باشي، پس همت خود را مصروف آخرتت نما.

خضر(ع) : یاد بگیر برای عمل کردن، نه حدیث خواندن

بعد فرمودند: علم را ياد بگير براي اينكه در خودت پياده بكني، نه اينكه براي ديگران حديث بخواني. «تعلَّم العلم لتعمل لا لتحدث».[14]

به اين دوستان گفتم که به دنبال این نباشیم كه هي شعر بخوانيم و بگوییم: اگر مردي برون آي و سفر كن ... هر آنچه پيشت آيد زان گذر كن و... هدف انسان نباید منبر يادگرفتن باشد، داداش جون! بايد به اينها عمل بكنيم. اگر ياد بگيري و عمل نكني، موجب دور شدن از ساحت اقدس پروردگار است.

گریه، پاکی از گناهان

حضرت مي فرمايد: حسن جان! «فابك علي خطيئتك». یعنی گريه كن بر گناهت. گريه، گناهانت را از بين مي برد. اين گريه ها، باطنش شادي است.

لذت سیر تکامل عملی

وقتي انسان سير تكامل عملي مي كند، حَظ مي كند. «يصف الحق و يعمل به».[15] وقتي انسان به علم خود عمل مي كند، يك وزانتي در خودش حس مي كند، اما وقتي كه گناه مي كند، يك سَبُكي در خودش حس مي كند.

مؤمن به دنبال انجام همه ی خیرات است

اين قسمت از بیان حضرت خيلي براي بنده تأسف آور بود كه می فرماید: «لايدع للخير غاية الا امها و لا مظنة الا قصدها».[16] یعنی اگر در جايي مظنه و احتمال اين باشد كه خدا در آنجاست، به دنبال آن مي رود.

اين معني فرمايش رسول اكرم (ص) است كه فرمودند: مي بينم كساني را كه به تمام شاخه هاي شجره ی طوبي دست يافته اند. صدقه مي دهد، نماز جماعت مي خواند، درس مي خواند، اطاعت پدر و مادر مي كند، پذيرايي از پدر و مادر مي كند، دلجويي از فقراء مي كند و...

در بیان حضرت که مي فرمايد: «و لايدع للخير غاية»، كلمه ی« خير» يك عنوان كلي است و مصاديق متعددي دارد. هر جا اسم «خير» باشد، مؤمن به سراغ آن مي رود. آيا من و شما اين طور هستيم؟

  • اگر مردي برون آي و سفر كن هر آنچه پيشت آيد زان گذر كن
  • خليل آسا برو حق را طلب كنشبي را روز و روزي را به شب كن
  • دهد حق مر تو را هر چه تو خواهينمايندت همه اشياء كما هي[17]

راه رسیدن به اسرار مگو

در يكي از كتب عرفاني ديدم كه یکی از بزرگان فرموده است كه اگر بخواهي به اسرار مگو واقف شوي؛ نباید حوادث روزگار تو را متوقف كند.

پروردگار عزیز، در برابر تو امتحاناتي قرار مي دهد.«ان الله يجرب العبدَ الصالح»[18]. بدون امتحان نمي شود. باید مقاومت شما بالا برود، جان دلم!

مريضي، بي پولي، شؤون دنيا را نداشتن، غصه خوردن، اينها همه براي آن است كه برآن اسرار مگو آگاه شوي.

نمايندت همه اشياء كما هي

آن وقت، علم حقيقي را در قلبت القاء مي كنند، آقاجان من! اما این در صورتي است كه حوادث و موضوعات روزگار شما را متوقف نكند،


[1]- « بر گناهت گریه کن» مصباح البلاغة(مستدرک نهج البلاغة) الميرجهانی ج3/155

[2]- « و از ملک الموت بر حذر باشد» نهج البلاغة، نامه31 خطاب به امام حسن مجتبي عليه السلام

[3]- « خطاب شود آیا شما را به اندازه ای عمر ندادم که هر که اهل پند شنیدن است، در این مدت متذکر شود و توبه نماید؟» فاطر /37

[4] -عنه (عليه السلام): فاستدركوا بقية أيامكم، واصبروا لها أنفسكم، فإنها قليل في كثير الأيام التي تكون منكم فيها الغفلة والتشاغل عن الموعظة. «پس در این چند روز که زنده اید، گذشته را جبران کنید؛ و خود را به شکیبایی ورزیدن و سختی دیدن خوی دهید. که این روزها برابر روزهایی که در غفلت بودید، و خود را مشغول داشتید و پند نگرفتید اندک است». نهج البلاغة خطبه 85

[5] - وقال عليه السلام: الا حرٌ يدع هذه اللماظة لاهلها انه ليس لانفسکم ثمن الا الجنة فلاتبيعوها الا بها. یعنی «آیا آزاده ای نیست که این خرده طعامِ مانده درکام – دنیا- را بیفکند و برای آنان که در خورش هستند نهد؟ جانهای شما را بهایی نیست جز بهشت جاودان، پس مفروشیدش جز بدان». نهج البلاغة کلمات قصار شماره 456

[6] - فاطر / 6

[7] -« همنشینی با پیروان هوا و هوس، فراموشی ایمان و حضور شیطان است».نهج البلاغة خطبه86

[8] - خداوند رزق مخلوقاتش را کفایت می کند. ديوان الامام علی عليه السلام ص46

[9] - غزلیات حافظ

[10] - « کسی که استغناء داشته باشد، خداوند او را بی نیاز می کند». الکافی ج 2/ 202 باب القناعة

[11] - « همنشینی با اهل هوی و هوس فراموشی ایمان است». نهج البلاغة خطبه 86

[12] - « عدل و داد را بر خود گماشته است و نخستین نشانه یِ آن اینکه هوی و هوس را از دل خود برداشته است» نهج البلاغة خطبه 87

[13] - « همت خود را در آخرتت قرار بده»

[14] - « علم را یاد بگیر برای عمل کردن نه بیان کردن برای دیگران». منية المريد: عن النبي صلى الله عليه وآله: أن موسى عليه السلام لقى الخضر عليه السلام فقال: أوصني، فقال الخضر: يا طالب العلم إن القائل أقل ملاله من المستمع، فلا تمل جلساءك إذا حدثتهم، واعلم أن قلبك وعاء فانظر ماذا تحشو به وعاءك ؟ واعرف الدنيا وانبذها وراءك، فإنها ليست لك بدار، ولا لك فيها محل قرار، وإنها جعلت بلغة للعباد ليتزودوا منها للمعاد، يا موسى وطن نفسك على الصبر تلقي الحلم، واشعر قلبك بالتقوى تنل العلم، ورض نفسك على الصبر تخلص من الاثم. يا موسى تفرغ للعلم إن كنت تريده فإنما العلم لمن تفرغ له، ولا تكونن مكثارا بالمنطق مهذارا إن كثرة المنطق تشين العلماء، وتبدي مساوي السخفاء ولكن عليك بذي اقتصاد فإن ذلك من التوفيق والسداد، وأعرض عن الجهال، واحلم عن السفهاء فإن ذلك فضل الحلماء وزين العلماء، وإذا شتمك الجاهل اسكت عنه سلما، وجانبه حزما فإن ما بقي من جهله عليك وشتمه إياك أكثر. يا ابن عمران لاتفتحن بابا لا تدري ما غلقه، ولا تغلقن بابا لا تدري ما فتحه، يا ابن عمران من لاينتهي من الدنيا نهمته ولا تنقضي فيها رغبته كيف يكون عابدا ؟ ومن يحقر حاله ويتهم الله بما قضى له كيف يكون زاهدا ؟ يا موسى تعلم ما تعلم لتعمل به ولا تعلم لتحدث به فيكون عليك بوره، ويكون على غيرك نوره. بيان: قال في الفائق: البور بالضم جمع بوار وبالفتح المصدر، وقد يكون المصدر بالضم أيضا. بحار الأنوار / 1 / 226

[15]- نهج البلاغة خطبة87

[16]- «مومن در هر جایی که گمان خیر باشد، در رسیدن به آن همت می گمارد». همان

[17] - گلشن راز شبستری

[18] - «همانا خداوند بنده صالح خود را امتحان می کند». قال لقمان لابنه يا بنی ان الذهب يجرب بالنار والعبد الصالح يجرب بالبلاء و اذا احب الله قوما ابتلاهم فمن رضی فله الرضا و من سخط فله السخط. محجة البيضاء 8/234