کلید واژه : قرآن، اهل بیت علیهم السّلام ، نقش علما در احیای دین، عُمَر، امام حسین علیه السّلام .

پیامبر اکرم و اهل بیت علیهم السّلام مفسّر قرآن و مبیّن احکام الهی اند

از وجود مبارک رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم و ائمّه طاهرین علیهم السّلام در رابطه با حلال و حرام مالی روایات مهمّی را در کتاب های با ارزشی مانند کتاب شریف کافی تألیف کلینی، من لا یحضره الفقیه تألیف شیخ صدوق، تهذیب و استبصار تألیف شیخ طوسی، وسائل الشّیعه تألیف شیخ حرّ عامِلی و در این اواخر هم کتاب جامع الأحادیث شیعه با بیست و پنج جلد تألیف آیت الله العظمی بروجردی رحمة الله علیه نقل کرده اند. شخصیّتهایی که این کتاب ها را نوشته اند جزء چهره های کم نظیر شیعه هستند. تقریباً هر کدام در دورة خودشان در رأس علمای زمان و استاد مراجع بعد از خودشان بودند. شخصیّتهایی هم هستند که به شدّت مورد اعتماد و اطمینان دانشمندان و علما و فقهای شیعه هستند. نود درصد فرهنگ اهل بیت علیهم السّلام را در همین کتابها برای ما نقل کرده اند. چون شما می دانید که دین به صورت تفسیر در کتاب خدا نیست. کتاب خدای متعال فقط می فرماید: «يا أَيُّهَا النَّاسُ كُلُوا مِمَّا فِي الْأَرْضِ حَلالاً طَيِّباً ...»[1]. این حلال چیست؟ در مقابلش حرام و خبیث چیست؟ این را وجود مبارک رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم و ائمّه طاهرین علیهم السّلام برای ما توضیح داده اند. در قرآن هم خوانده اید، در بیش از چهار آیه خدای متعال پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم را معلّم قرآن معرّفی می کند: «... يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ...»[2]. یعنی با اینکه قرآن عربی بوده است نشان می دهد که خود عرب زبان های مکّه یا مدینه توان اینکه از آیات شریفۀ قرآن، مسائل را به طور مفصّل استخراج کنند، نداشتند. هیچ وقت یک عرب اهل مکّه یا مدینه نمی توانست یک آیۀ شریفة «... مِمَّا فِي الْأَرْضِ حَلالاً طَيِّباً ...» را توضیح بدهد که حلال طیّب از چه کانال هایی به انسان می رسد. باب تجارت، باب کسب، باب صنعت، باب کشاورزی، باب اجاره، باب مساوات، باب مشارکت، خب اینها در قرآن نیست. اینها را پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم و ائمّه طاهرین علیهم السّلام کنار همین گونه آیات برای مردم توضیح دادند. تصوّر نفرمایید چون قرآن عربی است مردم عرب زبان قرآن مجید را به صورت تفسیر می فهمند. این کار عرب زبان نیست. شما آیۀ شریفۀ «وَ أَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ ...»[3] را به هر عربی بدهید که وارد به دین نباشد بفرمایید برایتان توضیح بدهد، «أَقيمُوا الصَّلاةَ» یعنی چه؟ خب یک عرب که اصل دین را نمی داند درجا به شما می گوید «صلاة» در لغت مادری ما به معنای دعا است؛ یعنی بروید دعا کنید. همین. بیشتر از این از آیه نمی فهمد. این رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم است که وقتی خدای متعال به او می گوید «... أَقِمِ الصَّلاةَ ...»[4] می آید و مردم را جمع می کند به آنها می گوید: شما از جانب پروردگار مأمور به نماز هستید. حالا «صلّوا كما رأيتموني أصلّي »[5]. بیایید ببینید من چگونه نماز می خوانم، تا امر «أَقيمُوا الصَّلاةَ» رعایت شود. بعد می آید دو رکعت نماز صبح می خواند. به مردم می گوید نماز وضو دارد. تیمّم دارد. تکبیرة الإحرام دارد. حمد و سوره دارد. رکوع و سجود دارد. تشهّد و سلام دارد. هیچ کجای قرآن پروردگار شکل نماز را بیان نکرده است. نه عدد رکعات نماز را بیان کرده و نه اینکه نماز اوّلش با تکبیرة الإحرام شروع می شود و نه اینکه آخرش با «السّلام علیکم» تمام می شود. نزدیک صد آیه هم در قرآن راجع به نماز است ولی نه حمد و سورۀ نماز، نه رکعات نماز و نه شکل نماز هیچ کدام در قرآن بیان نشده است. شکل نماز را خدا در قرآن نگفته است. خب این را چه کسی باید توضیح دهد؟ آن قلب مبارکی که قرآن به آن نازل شده است. آیات حلال و حرام هم همین طور است. اکثر آیات کلّی است. فقط می گوید: «وَ لا تَأكُلُوا أمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ ...»[6] بین خودتان اموال یکدیگر را به حرام نخورید. خب مال حرام چیست؟ این را پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم باید توضیح بدهند که دادند. ائمّه علیهم السّلام باید توضیح بدهند که دادند. به همین خاطر از زمان خود پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم، کسانی بودند که تا پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم منبر را شروع می کردند، حرفهای حضرت را که می شنیدند، یادداشت می کردند و به دیگران هم می دادند تا یادداشت کنند. البته منبرهایشان هم طولانی نبود حتّی خطبه های نماز جمعه شان هم طولانی نبود. من خطبه های نماز جمعة پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم را یکی دوتایشان را از کتابهای خیلی قدیم در دفترچۀ یادداشتم یادداشت کردم که همان خطبه ها را یک خطیب نماز جمعۀ امروز اگر بخواهد بخواند پنج دقیقه طول می کشد. این است که مشکل نبود منبرهای حضرت را بنویسند.

نقش ائمّه علیهم السّلام و علماء در زنده نگه داشتن دین

اوّلین کسی هم که قلم به دست گرفت و فرمایشات گهربار پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم را شروع به نوشتن کرد، وجود مبارک امیرالمؤمنین علیه السّلام بود که حالا آن نوشته ها به ما نرسیده و نمی دانیم کجا هستند. می گویند خدمت امام دوازدهم علیه السّلام است. ولی در روایات می بینیم مثلاً گاهی حضرت امام باقر یا امام صادق یا حضرت رضا علیهم السّلام مطلبی را نقل کرده اند و فرموده اند این مطلب را در کتاب امیرالمؤمنین علیه السّلام دیده ایم. اینها یادداشت می کردند که این یادداشت ها زمان امام باقر و امام صادق علیهما السّلام خیلی گسترده شد. چون حضرت امام باقر و حضرت امام صادق علیهما السّلام بیشتر توانستند معارف الهی را پخش کنند. در زمان این دو امام، شاگردانشان کتابهایی تألیف کرده اند که می آمدند با دو گوش خودشان از زبان امام باقر و امام صادق علیهما السّلام می شنیدند و می نوشتند. ما خبر داریم چهارصد کتاب به وجود آمده که در فقه از این چهارصد کتاب کلّی اسم برده شده است. این چهارصد کتاب در دسترس شیعه بوده تا زمان مرحوم کلینی که ایشان آمدند از این چهارصد کتاب و کتابهای دیگر و دانشمندان دیگر روایات را به یک شکل بسیار منظّمی در یک کتاب ده جلدی به نام کافی تألیف کرده اند که بیست سال هم نوشتن این کتاب طول کشید. در این ده جلد هم حدود 17 هزار روایت نقل شده که مرحوم کلینی در مقدمة این کتاب به مردم نوشته، به شیعیان تا قیامت گفته که من هر چه در این کتاب خودم نوشتم سعیم بر این بوده که بین خودم و بین پروردگار حجّت شرعی باشد. بعد آمده ام نوشته ام که فردای قیامت مرا به محاکمه نکشند و بگویند در این 17 هزار روایت یک دروغ هم آمیخته کرده ای. من آنچه که بین خودم و خدا حجّت بوده نوشته ام. به این شکل فرهنگ خدا را حفظ کردند. تمام فرهنگ خدا که در قرآن نیست. خیلی از امور در قرآن قیافة کلّی دارد. خیلی از امور. شما همة مبطلات روزه را در قرآن نمی بینید. این که آدم برود حج دو حولۀ سفید بپوشد در قرآن نیست. این جمله ای که آدم مُحرِم می شود در قرآن نیست. مسجد شجره در قرآن نیست. هفت بار طواف در قرآن نیست. سعی صفا و مروه عددش در قرآن نیست. دربارۀ صفا و مروه بیشتر از این آیه نداریم که خدای متعال می فرماید: صفا و مروه از شعائر پروردگار است. هرکه آمد حج یا عمره «... فَلا جُناحَ عَلَيْهِ ...»،[7] گناهی ندارد که بیاید و این صفا و مروه را طواف کند. حتّی نمی گوید واجب است. می گوید گناهی بر او نیست. ولی از کجا واجب شده است. خب به زبان پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم. پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم می دانست ارادۀ خدای متعال از جملۀ «... فَلا جُناحَ عَلَيْهِ ...»، واجب بوده است. اگر به من عرب می دادند می گفتم: «لاجُناحَ» یعنی هر که طواف بکند، گناهی نکرده است.

برای بیان احکام دین، به ثِقلَین نیازمندیم

اساس دین ما این کتابها است. اگر یک کسی بخواهد ژست روشن فکری بگیرد و بگوید هر چه می گویید اگر بخواهید من قبول کنم از قرآن بگویید، من این کتابها را قبول ندارم. خب ما همۀ دین را که از قرآن نمی توانیم برای مردم بگوییم که حالا یک کسی می گوید کتاب مال قدیم است و در آن هم ممکن است یک روایتی باشد که از زبان پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم صادر نشده باشد. پس من قبول ندارم. شما فقط از قرآن بخوان. خب من از او بپرسم تو علاقه مندی دین را عمل کنی؟ بگوید: بله. بگویم «... أَقِمِ الصَّلاةَ ...» برو نماز بخوان. بعد می گوید چطور بخوانم؟ بگویم نمی دانم. تو که می گویی کتابها را قبول ندارم. در قرآن هم بیشتر از این ندارد. با قرآنِ تنها که آدم دین دار نمی شود. با قرآنِ تنها که آدم به رضای خدا نمی رسد. اگر قرآنِ تنها کافی بود که پیامبر بیست و سه سال، این همه اهل بیت، اهل بیت نمی گفت. همان حرف عمر را می گفت: «حَسبُنا کتاب الله»[8] قرآن برای ما بس است. خب، اگر قرآن برای ما بس است پس چرا کنار قرآن، خلاف گفتة عمر، کتاب صحیح بخاری را گذاشته اید. چرا کتاب مقطع ابن مالک را گذاشته اید. چرا کتاب ابوحنیفه را گذاشته اید. مگر رهبر شما نگفته: «حَسبُنا کتاب الله» قرآن برای ما بس است. شما چرا در دینتان به این شش کتاب مراجعه می کنید؟ مگر می شود قرآن برای ما بس باشد. اصلاً حرفی که عمر زده باطل و غلط است. خطای قطعی است. یک نفر هم تا حالا به حرف عمر عمل نکرده است. شما هر کشور سنّی نشینی که می روید می بینید کنار قرآن شش کتاب گذاشته اند. چرا می گوید من برای عمل به دین مجبورم به این کتابها هم مراجعه کنم. یعنی قرآن کافی نیست. حالا به او بگو: مگر عمر نگفته «حَسبُنا کتاب الله». همین طوری آدم را نگاه می کند. چون نمی تواند جواب دهد. یکبار یکی از علمای اهل تسنّن داشت درس می داد. یک طلبة خوبِ باسواد از استاد ایراد گرفت. گفت: آقا شما این حرف را نزن برای اینکه حضرت عمر غیر این را گفته است. او هم عصبانی شد گفت: فضولی نکن. عمر سواد دینی نداشته است. من از دو میلیون عمر با سوادترم. بی تربیت. خب «حَسبُنا کتاب الله». را نمی تواند عمل کند. این مطلب دروغ است. این مطلب غلط است. با توهین هم گفت. ولی خودشان نوشتند وقتی پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم یک نیم ساعتی مانده بود به شهادتشان گفت: قلم و کاغذ برای من بیاورید چیزی را ثبت کنم که بین شما باشد بعد از من گمراه نشوید. عمر گفت: «إنَّ الرجل لَیَهجَر»[9] تبش بالا است و دارد هذیان می گوید و نگذاشت. بعد هم گفت: «حَسبُنا کتاب الله»؛ یعنی ما به «قال رسول الله» نیاز نداریم. قال امیرالمؤمنین و قال صادق لازم نداریم. قرآن برای ما بس است. حالا یکی به عمر بگوید: اگر قرآن برایت بس است، نماز صبح ها را که دو رکعتی در مدینه می خواندی از کجای قرآن درآوردی. در قرآن که نیامده است. بالاخره از یک جای دیگر گرفتی. خب معلوم می شود قرآن برای ما بس نیست. البته این یک بحث بسیار شیرینِ سنگین، استوار و پایه دار است. من این بحث گستردۀ وسیع را در چهار پنج دقیقه برایتان گفتم. یک دورنمایی از حقایق و باطل ها برایتان نشان داده شد که چه می گویند و چه می گوییم.

اگر بخواهیم کتاب شریف کافی، من لا یحضره الفقیه، تهذیب، استبصار، وسائل الشّیعه و جامع الأحادیث شیعه را کنار بگذاریم و بگوییم قرآن برای ما بس است، حرف عمر را زده ایم. این حرف هم به درد نمی خورد. کجا برای ما بس است. به ناچار باید اقرار کنیم که بخش عمده ای از دین ما در این کتابهاست. حالا روایاتی هم در این کتابهاست که قابل قبول نیست ولی من نمی توانم بگویم آن را قبول ندارم. متخصّصِ فنّ باید بگوید که کدام روایت را در کتاب کافی یا کتابهای دیگر قبول داریم یا نداریم. متخصّص می گوید که روایت ما در میزان سنجش از نظر علمی بر چند بخش است؛ خبر متواتر، خبر صحیحه، خبر حسن، خبر ضعیف، خبر مجهول، خبر مسند، خبر بی سند، خبر مطلق، حدیث مقیّد، حدیث عامی، حدیث خاصی، حدیث عام، حدیث خاص. ما چهارده جور روایت قابل تجزیه و تحلیل داریم. حالا بنشین ما این روایتی را که می گویی قبول نداری ببینیم جزء کدام چهارده بخش است. اینها را تحلیل کنیم تا بگوییم قبول نداشتن تو درست است یا غلط. همین طوری که نمی شود تا هر کس یک روایت خواند، مردم بگویند قبول نداریم. یک کسی ژست روشن فکری بگیرد، بگوید من قبول ندارم. دین ما به این سادگی نیست. نمی دانید چه خون دل هایی خوردند تا این فرهنگ را به این زمان رساندند. نمی دانید چه مراجع تقلیدی در این هزار و پانصد ساله به دار کشیده شدند. در زندان مردند. گاهی آتششان زدند و خاکسترشان را در رودخانه ریختند.

ذکر مصیبت

* امام حسین علیه السّلام

اگر ما سی سال کسی را نبینیم خب وقتی بعد از سی سال او را می بینیم نمی گوییم آقا شما خودت را معرّفی کن؟ خب ما بعد از سی سال تا طرف را می بینیم یک دفعه حالمان عوض می شود. کجا بودی؟ از تو بی خبر بودم. سی سال آخر چیزی نیست که آدم طرفش را ببیند و نشناسد. ولی شانزده، هفده ساعت این خواهر، برادر را ندید یعنی از چهار بعد از ظهر عاشورا ندید تا طلوع آفتاب روز یازدهم. یعنی بیست و چهار ساعت هم نشد که روایاتمان می گویند وقتی آمد اوّل خیره خیره نگاه کرد. نشناخت. مجبور شد بپرسد با سه تا سؤال. «أنتَ أخی؟» آیا تو برادر منی. «و بنُ والدی؟» آیا تو پسر امیرالمؤمنین بابای منی؟ «و بنُ امی؟» آیا تو پسر فاطمۀ زهرا مادر منی؟ خیلی حرف زده. من حرفهای حضرت را یادداشت کردم. یک صفحة بزرگ است. فقط دو جمله اش را برایتان می گویم. یک جمله اش که نشان دهندة فروتنی و تواضع و خضوع زینب کبری علیها السّلام به پروردگار است. دست برد زیر بغل برادرش و صدا زد: «اللهُمَّ تَقَبَّل مِنّا هذا القَلیل» خدایا این عمل کم را از ما قبول کن. و بعد هم رو کرد به ابی عبدالله علیه السّلام به من بگو این تیر سه شعبه را چه کسی به سینۀ تو زد؟ ای کاش به قلب خواهرت زده بودند. رگ حیات مرا قطع می کردند تا من تو را به این حال نمی دیدم.

«لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِ الْعَظِيمِ أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ ََََ»

حجة الإسلام و المسلمین انصاریان