خدای متعال و رسول گرامی (صلی الله وعلیه وآله وسلم) و اوصیا معصومش علیهم السلام از ما کمک خواستند. خدای متعال در مقابل این کمک کردن، به ما وعده نصرت داده است: «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَ يُثَبِّتْ أَقْدامَكُم».[1] اگر خوب توجه کنیم، هنوز صدای یاری طلبی سیدالشهداء (علیه السلام) از صحرای کربلا به گوش می رسد. در مقام پاسخ گویی به این کمک خواهی، انسان ها متفاوت اند. نسبت به یاری خواهی خدای متعال و کمکی که او خواسته و کمکی که انبیا و اولیای الهی خواسته اند، همه یکسان نیستند. در تاریخ عده ای جلودار و در صف مقدم و اهل سبقت بودند، مثل شهدای کربلا «الَّذِينَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَيْنِ عليه السلام».[2] خون شان را پیش روی امام حسین (علیه السلام) دادند. قبل از امام حسین (علیه السلام) هم رفتند و منتظر نماندند که سیدالشهداء (علیه السلام) برود و آن ها دفاع کنند.
آن ها پیش روی امام حسین (علیه السلام) سپر بلا بودند و به استقبال تیرها و نیزه ها رفتند که سیدالشهداء (علیه السلام) و اهل بیتش در امنیت باشند. آن ها نگذاشتند دشمن به خیمه های حضرت دست بیابد و به حضرت نزدیک بشود. به عنوان نمونه در هنگام نماز ظهر عاشورا، سعید بن عبدالله، پیش روی سیدالشهداء (علیه السلام) ایستاد و سینه اش را سپر کرد و به استقبال تیرها رفت و وقتی روی زمین افتاد، نوشته اند سیزده چوبه تیر بر بدن این پیرمرد نورانی نشسته بود. او به حضرت عرض کرد: یابن رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم من به شما وفا کردم؟ تکلیفم را انجام دادم؟ او همه چیزش را داده بود و باز خودش را بدهکار می دانست. یک دسته دیگر کسانی هستند که اگر جلودار نیستند، ولی همراه ولی خدا هستند و او را همراهی می کنند. از این ها که بگذریم بعضی از همراه ها و جلودارها سنگین اند و به خاطر این سنگینی، یار امام نیستند، امام باید با این ها مدارا کند.
خدای متعال در قرآن، خطاب به مؤمنین می گوید:«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا ما لَكُمْ إِذا قيلَ لَكُمُ انْفِرُوا في سَبيلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ أَ رَضيتُمْ بِالْحَياةِ الدُّنْيا مِنَ الْآخِرَةِ فَما مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا فِي الْآخِرَةِ».[3] ای مؤمن ها، ای ایمان آورندگان، چه نفعی برای شما دارد، چه سودی برای شما دارد که وقتی می گویند کوچ کنید، در راه خدا سنگین می شوید؟ نمی توانید از زمین جدا شوید، سنگین هستید. آیا به دنیا قانع شدید؟ آن ها محضر رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم می آمدند و اجازه می گرفتند که ما نمی توانیم جنگ بیاییم، زن و بچه ما پناهی ندارند؛ آذوقه نداریم؛ وسایل جنگی نداریم؛ به هزار عذر و دلیل می خواستند از جنگ معاف شوند که خدای متعال به پیغمبرش می فرماید: «لا يَسْتَأْذِنُكَ الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ».[4] آنهای که خدا را باور دارند، یوم آخر را باور دارند، می دانند خدایی دارند، ارتباط خودشان را با خدا باور دارند، ادامه خودشان را باور دارند، می دانند در حد دنیا نیستند و استمرار خود را باور دارند. این ها نمی آیند اجازه بگیرند.
این ها دنبال فرار از جنگ نیستند. فقط کسانی از تو اجازه می گیرند که به ربشان ایمان ندارند. خودشان را در حد همین دنیا باور دارند. برای همین سال ها برنامه ریزی می کنند. خدا نمی خواهد اینها بیایند. اگر بیایند بار شما هستند و مزاحم اند: «لَوْ خَرَجُوا فيكُمْ ما زادُوكُمْ إِلاَّ خَبالاً».[5] اگر بیایند به سرعت درگیری ها را گسترش می دهند. برای شما مشکل درست می کنند. «وَ لَأَوْضَعُوا خِلالَكُمْ يَبْغُونَكُمُ الْفِتْنَةَ وَ فيكُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ».[6] بعضی ها در بین شما، گوش دشمن اند. برای دشمن کار می کنند، پس گروهی هم هستند که مزاحم اند. به ادعا نیست. اگر ادعا باشد، همه طرفدارند. مردم کوفه برای سیدالشهداء (علیه السلام) نامه نوشتند و از ایشان دعوت کردند و با مسلم بن عقیل بیعت کردند، ولی وقتی ابن زیاد آمد؛ صحنه برگشت. دفاع از سیدالشهداء (علیه السلام) به سرمایه گذاری احتیاج داشت، همه او را تنها گذاشتند.
ویژگی های اهل سبقت
آن هایی که طلایه دار، جلودار و پیش روی ولی خدا هستند، اهل سبقت و جلودارند. به تعبیر خدای متعال در سوره واقعه «وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ»[7] هستند که اهل قرب و نزدیکی اند. خداوند در جایی دیگر می فرماید: «أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ».[8] این افراد هم سبقت در عمل و هم سبقت در نیت دارند. نیت شان خالص است. برای دنیا کار نمی کنند، حتی برای بهشت و جهنم هم کار نمی کنند. در حدیث شریفی هست، اگر کسی خدا را برای بهشتش عبادت بکند، تاجر است. اگر برای ترس از جهنم و بالاتر از جهنم عبادت بکند و توجه اش به خدای متعال نباشد، این فرد برده است. عبادت احرار، عبادت شاکرانه است. اینها در نیت ها هم اهل سبقت اند و سعی می کنند از هم دیگر پیشی بگیرند و نیت هایشان از یکدیگر بهتر باشد و در برداشتن تکلیف و عمل، اهل سبقت اند. این گونه نیست که منتظر باشند دیگران تکلیف را بردارند. اگر برنداشتند، آن وقت او برمي دارد. کسانی می توانند جلودار باشند که اهل سبقت اند. این افراد نمی گویند سیدالشهداء (علیه السلام) دارد می رود، دیگران با او هستند، این کفایت می کند.
ما اینجا مشغول نماز و روزه و عبادت و رسیدن به زن و بچه و زندگی مان باشیم. مي گویند ما از همه باید سبقت بگیریم. نمی گویند در روز عاشورا اول بنی هاشم بروند، بعد ما فکر می کنیم، برویم یا نرویم. در عاشورا همه اهل سبقت بودند، به خصوص وقتی کار سخت شد و اندکی از اصحاب سیدالشهداء (علیه السلام) مانده بودند. خطر، سیدالشهدا را تهدید می کرد. دشمنان مهلت نمی دادند. دنبال این بودند هر چه زودتر کار را یک سره کنند. سعید بن عبدالله به سیدالشهداء (علیه السلام) عرض کرد: دشمن به خیمه های شما نزدیک شده و این برای ما قابل تحمل نیست که شما را در محاصره دشمن و حلقه محاصره را تنگ ببینیم. این هتک برای ما قابل تحمل نیست. اجازه دهید من بروم و نباشم که شما را در این وضعیت ببینم.
از ابو ثمامه ساعدی نقل شده که هنگام ظهر شد و به حضرت عرض کرد: دشمن حلقه محاصره را تنگ کرد و سوگند به خدا تا ما هستیم، نمی گذاریم شما بروید. اول باید ما برویم، بعد شما بروید. ما مایلیم آخرین نماز را با شما بخوانیم و حضرت آن نماز معروف را خواندند. اینها اهل سبقت و سرعت اند. فرصت ها را از دست نمی دهند. در زیارت عاشورا می خوانیم: «الَّذِينَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَيْنِ عليه السلام».[9] انسان، خون دلش را می دهد تا به امام برسد و به این شهادت و فوز و فلاح دست یابد، مثل دانه ای که اگر بخواهد رشد کند، باید موانع را کنار بزند.
این مانع ها با نزدیک شدن به سیدالشهداء (علیه السلام) از بین می روند. آدمی که آینده اش تأمین است، اهل سبقت می شود و می تواند جلودار باشد. کسی که در میدان از پشت سر احساس خطر می کند و می ترسد در محاصره دشمن بیفتد، جلودار می شود. وقتی پشت سرش امن است، می تواند جلو برود. انسانی که با دنیا تسویه حساب کرده، می تواند اهل سبقت باشد، و الا کسی که هزار هوس دنیایی در دلش هست، این هوس ها کی می گذارند که آدم اهل سبقت باشد؟ آرزو مانع می شود. آن هایی که با همه چیز تسویه حساب کردند، اهل سبقت اند. آن هایی که یک عمر تمرین کردند و از لذت های کوچک گذشتند، اهل ایثارند و می توانند از همه هستی بگذرند.
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ أَهْلِكْ أَعْدَاءَهُمْ».[10]
«يَا فَاطِمَةُ الزَّهْرَاءُ يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ يَا قُرَّةَ عَيْنِ الرَّسُولِ يَا سَيِّدَتَنَا وَ مَوْلاتَنَا إِنَّا تَوَجَّهْنَا وَ اسْتَشْفَعْنَا وَ تَوَسَّلْنَا بِكِ إِلَى اللَّهِ وَ قَدَّمْنَاكِ بَيْنَ يَدَيْ حَاجَاتِنَا يَا وَجِيهَةً عِنْدَ اللَّهِ اشْفَعِي لَنَا عِنْدَ اللَّهِ».[11]حضرت دست امام مجتبی (علیه السلام) را گرفته بود. دومی تو کوچه های باریک بنی هاشم راه را بر ایشان بست وگفت: کجا بودی؟ پیش ابوبکر چه می کردی؟ حضرت گفت: قباله فدک را گرفتم. گفت: قباله رو بده. دست نامحرم با صورت ناموس خدا آشنا شد. مرحوم مفید نقل می کند چنان سیلی زد که گوشواره فاطمه علیهاالسلام شکست و حضرت روی زمین افتاد. دورش را گرفتند.
بی بی فاطمه علیهاالسلام ، محسنش را در کوچه از دست داد. برای امیرالمؤمنین (علیه السلام) خبر آوردند که علی جان چرا نشسته ای؟ «اللهم و صل على السيدة الجليلة و الكريمة الجميلة و الفضيلة النبيلة ذات المدة القليلة و الأحزان الطويلة المدفونة سرا».[12] یک دسته می گویند افرادی وارد خانه شدند و صدا زدند: «يَا ابْنَ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْكَ السَّلَامُ اشْتَمَلْتَ شَمْلَةَ الْجَنِينِ».[13]پسر ابی طالب چرا زانو بغل کردی؟ یک دسته دیگر می گویند: خانم دختر پیغمبر (صلی الله وعلیه وآله وسلم) است. خانم وقار علی (علیه السلام) را ملاحظه می کند. بعد از آن ماجرا فاطمه علیهاالسلام خانه نشین شد و بیرون نیامد. نمی توانست بیرون بیاید. زن را جلوی چشم شوهر نمی زنند. علی 25 سال مثل کسانی که استخوان در گلویشان بماند، ریگ به چشمشان برود، در خانه ماند. سال ها گذشته، در شام مجلسی سیاسی برگزار شد. رجال سیاسی هستند. امام حسن (علیه السلام) هم هست. هر که پا می شود صحبت می کند. یک مرتبه دیدند مغیره پا شد که صحبت کند. امام حسن (علیه السلام) داد زد: «اما انت یا مغیره ضربت امی» مغیره تو بنشین. تو مادرم را زدی.
زنها گفتند ما می خواهیم از خانم عیادت بکنیم. می گویند حال فاطمه علیهاالسلام وخیم بود. زن ها آمدند و دیدند خانم دستمالی بر سر بسته. گفتند: ما رویمان نمی شود با خانم احوال پرسی کنیم. ام سلمه صدا زد: «سیدتی کیف اصبحتی». خانم جان حالت چطور است؟ گفت: دیگر مپرس از من و از زندگانی ام.
حجة الاسلام و المسلمین میرباقری
[1] . محمد: 7.
[2] . مفاتيح الجنان، شیخ عباس قمی، ص 458.
[3] . التوبة : 38 .
[4] . التوبة : 44.
[5] . التوبة : 47 .
[6] .همان.
[7] . الواقعة : 10.
[8] . الواقعة : 11 .
[9] . مفاتيح الجنان، ص458.
[10] . الكافي، شیخ کلینی، ج2، ص583،باب دعوات موجزات لجميع الحوائج للدنیا...، ص577.
[11] . مفاتيح الجنان، شیخ عباس قمی، ج1، ص108،دوم دعاى توسل ..... ص 108.
[12] . جنةالأمان، تقى الدين ابراهيم بن على كفعمى ، ج1، ص718.
[13] . بحارالأنوار، مجلسی، ج29، ص234.