شخصى وقتى به رسول خدا(صلى الله عليه و آله) عرضه داشت: به من اجازه مى دهيد كه آرزوى مرگ كنم، پيغمبر(صلى الله عليه و آله) فرمودند: مرگ براى همه قطعى و حتمى است. اين راه نيز يك راه طولانى است، ولى من در صورتى به تو اجازه آرزوى مرگ مى دهم كه براى ده حقيقت و براى هر كدامشان چهار هديه بفرستى. هديه اول براى ملك الموت است و اولين هديه اى كه لازم است براى او بفرستى: تمام طلبكارانى كه دارى از خودت راضى كن و بدهكار نميرى.
بر اساس آيات قرآن، يقين بدانيد كه سختى مرگ و جان كندن و فشار قبض روح و حركت از اين دنيا به عالم بعد، همه محصول تجاوز به حقوق خدا و خلق خداست. انسانى كه حسابى با خدا ندارد، به اين معنا كه هر روز و شبى كه بر او گذشت، دِين واجب خود به پروردگار را ادا كرده؛ اوقات پنجگانه، نمازهايش را خواند و در ماه رمضان، روزه اش را گرفت، سر سال حساب مالى خود را پرداخت، زكاتش را ادا كرد، و با مردم نيز معامله نيكو داشت؛ يعنى همسردارى، اولاد دارى، پدر و مادر دارى و رفيق دارى خوبى داشت و در داد و ستد با مردم نيز آدم سالمى بود، اهل حرام، تقلب و حيله نبود، تا آخر عمرش چشم به مال مردم و ارث خانواده نداشت، اين آدم به چه علت بد بميرد؟ اگر اين آدم بد بميرد، معنيش اين است كه خدا- نعوذ بالله تعالى- ظالم است. در حالى كه شما در آيات قرآن كه دقّت كنيد، يكى از حرف هاى قرآن، نفى هرگونه ظلم و ستم، چه در دنيا و چه در آخرت از پروردگار است.
اما آياتى كه در رابطه با دنياست: «إِنَّ اللَّهَ لَايَظْلِمُ النَّاسَ شَيًا وَ لكِنَّ النَّاسَ أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ».[1]
طبق اين آيه، خدا كمترين ستمى به احدى از انسان ها ندارد. پس اين همه ظلم و ستمى كه در دنيا رواج دارد چيست؟ مى فرمايد: اين مردم هستند كه خودشان به خودشان ظلم مى كنند؛ ظلم اقتصادى، سياسى، اجتماعى و خانوادگى. اما در رابطه با قيامت: «وَ نَضَعُ الْمَوَ زِينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيمَةِ فَلَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيًا».[2]
ما ترازوى خودمان را فقط بر اساس عدالت برپا مى كنيم. عدالت ضدّ ظلم است. ما در قيامت بر اساس عدالت به احدى از مردم، كمترين ستمى نخواهيم كرد.
اين گونه نيست كه در قيامت خدا بگويد: من «ملِكِ يَوْمِ الدّينِ».[3] هستم و قدرت اول و آخر را دارم، و هر كارى بخواهم مى كنم و كسى هيچ ايرادى نمى تواند بگيرد. ما در قيامت مى بينيم كه مجرم، جرمش چيست؟ به اندازه جرمش جريمه مى شود. آن جريمه اش از دل خود جرمش به اوحمله مى كند و كارى به خدا ندارد؛ «جَزَآءَ بِمَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ».[4] عمل خود مردم است كه در قيامت گريبان گير مردم مى شود، اما ما كه «ملِكِ يَوْمِ الدّينِ».[5] هستيم، نمى گذاريم كه جريمه اضافه به كسى برسد، بلكه همان عمل آن ها است كه گريبان گير خودشان شده و به شكل عذاب درآمده است، ما از بيرونِ عمل، عذاب و جريمه اى نمى آوريم، پس خدا ظالم نيست.
اگر كسى با خدا هر روز عمرش را تسويه حساب كرده باشد، و واجبات الهى را ادا كرده و با مردم معامله نيكو داشته، و به مردم ستمى نكرده، اين با خدا و خلق خدا حسابى ندارد، چرا بد بميرد؟ چرا وقت مردن ملك الموت با قيافه بد بيايد و جانش را به سختى بگيرد؟ آدمى كه حساب هايش با خدا و مردم صاف است، حجت خدا بر مردم است.پروردگار عالم كه حجتش از ميان مردم نابود نمى شود، بلكه در هر دوره اى حجت، دليل و برهان دارد تا فرداى قيامت نگويند: نشد كه ما متدين شويم. آن هايى كه پست و مقام دارند، نمى توانند كار كنند، ادامه دادن كار بر آن ها حرام است.
امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد: كسى كه با خدا و خلق تسويه حساب كرده، هنگام مردن، خانواده اش كه وضعيت برزخى او را نمى بينند؛ چون به عالم غيب و شهادت مى رود: «ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَى علِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهدَةِ فَيُنَبّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ».[6] يعنى از نظر ما آن عالم، عالم غيب است. امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد: چنين شخصى، هنگامى كه مى خواهد بميرد، ملك الموت دو گل مى آورد، هر دو گل نيز گل بهشتى است، اسم گل اول «المُنْسيّة».[7] و گل ديگر «المُسخيّة ».[8] است. به محض اينكه لحظه مرگ مى رسد اول گل «المُنْسيّة» را كنار شامّه اش مى گذارد، بوى اول را كه مى كشد، خانه و خانواده و باغ و همگى از يادش مى رود كه ناراحت و با احساس فراغ و جدايى نميرد.
مثل آدمى كه خواب است و خواب شيرين مى بيند، اصلاً در عالم خواب، ياد تعلقات نيست. تمام اين ها را با بو كردن اين گل از ياد مى برد. بعد گل دوم را كنارِ بينى اش مى گذارد، اولين بويى كه مى كشد، روح بدن را با همان بو كشيدن رها مى كند و وارد عالم بعد مى شود و تازه مى فهمد كه مرده است؛ يعنى نه دردى، نه فراغى، نه رنجى، نه مشقتى.اما كسى كه مديون به خدا و خلق خداست، آزاد نيست، در اين دِين ها، گويا انواع زنجيرها و سلول هاى روحى را بسته اند. امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد: ملك الموت با يك ميخ بلند و تيز كه از فلز گداخته شده است مى آيد و آن را در وجود او فرو مى كند كه نوك آن همه سلول هاى جاندار را بگيرد؛ «وَ النازِعتِ غَرْقًا».[9]جان را از بدن مى كند، چه دردى عارض اين بدن مى شود؟
رسولخدا(صلى الله عليه و آله)بالاى سر محتضرى آمدند. رسول خدا يعنى پرقدرت ترين منبع معنوى عالم، رحمة للعالمين، ديدند جوان در حال احتضار است، فرمودند: «فقال له قل لا اله الا الله».[10] جوان! بگو: «لا اله الّا الله»، سرش را از پيغمبر(صلى الله عليه و آله) برگرداند؛ يعنى نمى گويم و نمى خواهم بگويم. پيغمبر(صلى الله عليه و آله) خيلى دل رحم است. اينكه جوان «لا اله الّا الله» را شنيد و ناراحت و عصبانى شد و روى برگرداند، پيغمبر(صلى الله عليه و آله) مى داند دليلش چيست. خدا نكند كه آدم خودش را در دنيا، به حقوق خدا و خلق خدا گرفتار كند.
به اصحاب رو كردند، فرمودند: مادر دارد؟ گفتند: بله، يا رسول الله. فرمود:صدايش بزنيد. مادرش آمد. حضرت فرمودند: پسر شما است؟ گفت: بله. فرمودند:از دستش ناراحت هستى؟ گفت: بله، خيلى وقت است كه من با او حرف نزده ام، او مرا زده و دلم را سوزانده است، حضرت فرمودند: دارد مى ميرد، راضى شو، گفت:نمى شوم. فرمود: عيبى ندارد، به چند نفر رو كردند، فرمودند: سريع هيزم بياوريد و در حياط جمع كنيد. مادر گفت: هيزم براى چه مى خواهيد؟ فرمود: اين جوان با نارضايتى تو نزد خدا نمى ارزد، مى خواهم او را آتش بزنم.گفت: بچه مرا آتش بزنى؟مگر مى گذارم؟ فرمود: بله، هيزم ها را بياوريد. مادر ناراحت شد و گريه اش گرفت، گفت: نمى گذارم.
حضرت فرمودند: نمى گذارى كه من فرزند تو را با اين هيزم ها بسوزانم، اما اگر رضايت ندهى، بميرد، او را به جهنم مى برند و تا خدا خداست، مى سوزد. مادر اشكش ريخت و گفت: راضى شدم. پيغمبر(صلى الله عليه و آله) فرمودند: جوان! بگو «لا اله الا اللّه».خيلى راحت «لا اله الا اللّه» گفت. گرفتارى برطرف، زنجير باز و مشكل حل شد.شما جوان ها نيز مراقب زندگى خود باشيد؛ چون اگر گناه انبار شود، پاك كردن اين انبار، كار خيلى مشكلى است. «چرا عاقل كند كارى كه باز آرد پشيمانى» آن هم پشيمانى هايى كه اصلاً سود و فايده اى ندارد. پشيمانى آن موقع را مى خواهى چه كنى؟ چرا آدم صاف زندگى نكند؟البته شما كه پاك زندگى مى كنيد، درون راحت و با آرامش و امنيتى داريد كه خيلى ارزش دارد، «الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَلَمْ يَلْبِسُواْ إِيمنَهُم بِظُلْمٍ أُوْلئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ».[11] آن هايى كه اهل گناه نيستند، بدن هايشان خيلى سالم تر از گنهكاران است. اهل ايمان و عمل صالح، امنيت بدنى، امنيت در زندگى و امنيت روحى دارند و هنگام مرگ نيز امنيت دارند. به فرموده وجود مبارك امام صادق(عليه السلام)، با بو كردن دو گل مى ميرند.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
حجة الاسلام و المسلمین انصاریان
[1].یونس/آیه44
[2].انبیا/آیه47
[3].حمد/آیه4
[4].واقعه/آیه24
[5].حمد/آیه4
[6].توبه/آیه94
[7].الکافی(ط-اسلامیه)/ج3/ص127
[8].همان
[9].نازعات/آیه1
[10]. بحارالانوار(ط-بیروت)/ج71/ص75
[11].انعام/آیه82