ولايت‌مداري؛ شرط پذيرش اعمال

ولايت‌مداري؛ شرط پذيرش اعمال

آثار حاکمیت اهل نفاق بر جامعه

دنیا محوری در جامعه اهل نفاق

عاشورا؛ ثمره افول معنویت در جامعه اسلامی

ولایت مداری؛ شرط پذیرش اعمال

عزت در سایه بندگی خدا

نفس مداری غرب در مقابل خدا محوری

ولایت علی(ع)؛ امتحان بزرگ الهی

نفس پرستی؛ عامل ذلّت

سیدالشهداء(ع) تنها مدافع اسلام

ذکر مصیبت

کلید واژه ها: اهل نفاق، نفس مداری، ولایت مداری، امتحان الهی، عزّت و ذلّت، سیدالشهداء(ع)

آثار حاکمیت اهل نفاق بر جامعه

بعد از رحلت حضرت رسول اکرم(ص) در دنیای اسلام اتفاقاتی افتاد. همان کسانی که به درب خانه علی(ع) هجوم آوردند و از حضرت خواستند که مسئولیت حکومت و خلافت را برعهده بگیرد، همان ها به شکل های مختلف در برابر حضرت صف بندی و صف آرایی کردند و یا اینکه از حضرت کناره گرفتند. جنگ اساسی که حضرت داشتند جنگ با معاویه و شام و خوارج و همچنین با اصحاب جمل بود. نتیجه این سه جنگ به قدرت رسیدن معاویه پس از امیرالمومنین(ع) است. در زمان معاویه هم اتفاقات زیادی در دنیای اسلام افتاد. (این فرد سیاستمدار در عرب معروف است و گاهی آنقدر در سیاست های ظاهری و دنیایی خودش موفق بوده که کم کم برای طرفداران امیرالمومنین(ع) تردید شده بود که علت شکست حضرت شاید این باشد که حضرت مثل معاویه سیاست مدار نیستند. لذا از حضرت نقل شده که ایشان فرمودند: «اگر تقوا مانع من نمی شد من از همه ی این ها به این کارها آشناترم. منتهی من اهل این بازی ها نیستم.» برای نفی فضایل اهل بیت دستور به جعل روایات داد و بالعکس در جعل فضیلت برای دیگران و شخصیت سازی در مقابل امیرالمومنین(ع) و اهل بیت بسیار تلاش کرد. بسیاری از احادیثی که در کتب معتبر و صحاح اهل سنت موجود است براساس مدارک قطعی تاریخی از مجعولات در زمان همین معاویه است. معاویه دستور داد به نفع بعضی از صحابه ها روایت جعل کنند و از آنطرف اگر در منابع روایی روایاتی دیده می شود که با شأن اهل بیت(ع) هماهنگ نیست و تنقیص هایی را بیان می کنند، در دوره ی معاویه جعل شده اند. علاوه بر این کار دستور داد هر کجا دوستی از دوستان اهل بیت(ع) که شناخته شده است تحت تعقیب قرار گیرند. اصحاب امیرالمومنین(ع) یا تحت تعقیب یا در زندان به سر می بردند و یا کشته می شدند. در دوره ی امام حسن(ع) هم برخلاف تعهدی که در قرارداد با امام(ع) داشتند خلافت را تبدیل به یک حکومت سلطنتی و موروثی کرد و برای یزید بیعت گرفت. بعد هم این سنت غلط باقی ماند و حکومت و خلافت اسلامی شکل موروثی پیدا کرد.

وقتی چنین اتفاقی در دنیای اسلام افتاد و مسیر حاکمیت و خلافت منحرف شد و حکومت بدست ارباب نفاق افتاد و پرچم داران نفاق، نفاق را در تاریخ دمیدند؛ طبیعی است که روح جامعه روح نفاق می شود. همان طوری که اگر اولیای الهی در جامعه ای حاکمیت پیدا کنند، کلمه توحید را اقامه می کنند و توجه به خدای متعال و معنویت را احیاء می کنند. سردمدارانی که اسلام حجاب و پوشش آن هاست و به تعبیری که در روایات آمده برای یک چشم برهم زدن هم به خدای متعال ایمان نیاوردند. در مقابل، امیرالمومنین(ع) هم فرمودند:

«أنّي لم اشرك باللّه طرفة عين»[1]

«حتی برای یک چشم برهم زدن هم برای خدای متعال شرک نورزیدم.»

دنیا محوری در جامعه اهل نفاق

وقتی کسانی که به خدای متعال ایمان نیاوردند محور کار قرار بگیرند، پیداست که معنویت را پوسته ظاهری برای دنیا گرایی و دنیا پرستی قرار می دهند. در چنین جامعه ای همه چیز اتفاق می افتد ولو به اسم اسلام هم تمام بشود. این حادثه اتفاق می افتد که به خانه صدیقه ی کبری(س) هجوم ببرند و امیرالمومنین(ع) را کشان کشان به مسجد بیاورند. خانه ای را که رسول خدا(ص) با آن مقامشان اجازه می گرفتند و وارد آن خانه می شدند، با آن وضعیت واردش شدند. وقتی محور یک جامعه ای نفاق قرار گرفت ممکن است صدیقه طاهره بیاید در مسجد خطبه بخواند و از مردم کمک بخواهد (تنها یادگار پیامبر، که نقل شده وقتی ایشان وارد مجلس پیامبر می شدند پیامبر(ص) برمی خاستند به استقبال ایشان می آمدند و گاهی جای خودشان می نشاندند.) یک نفر هم جواب او را ندهد با اینکه توانایی دفاع از حضرت را هم دارند، که این همان روح نفاق است که در جامعه دمیده می شود و بعد هم به حسب ظاهر نماز هم می خوانند. این نماز چه خاصیتی دارد؟ این نماز جز توجیه بستن دست امیرالمومنین(ع) هیچ خاصیت دیگری ندارد. اگر این نماز را نمی خواندند و کافر بودند این کارها به اسم اسلام و مسلمانی نوشته نمی شد.

عاشورا؛ ثمره افول معنویت در جامعه اسلامی

در چنین جامعه ای که معنویت افول کرد و دنیا محور شود همه طور حادثه ممکن است اتفاق بیافتد. حادثه ی عاشورا هم اتفاق می افتد. جریان عاشورا از طرف دشمن محصول نفی معنویت در جامعه است. وقتی معنویت در جامعه افول کرد و میل به دنیا در آن محور شد، حادثه ی عاشورا اتفاق می افتد. این هایی که در حادثه ی عاشورا آمدند و دستشان به خون سیدالشهدا(ارواحنا له الفدا) آلوده شد، این ها یا دنیایی داشتند که می خواستند بدست بیاورند یا ترس از دست دادن دنیایی را داشتند که در اختیارشان بود. یا به فکر این بودند که به ریاست و مقام و غنیمت برسند و یا می ترسیدند ابن زیاد اموال و امکاناتی را که دارند از آن ها بگیرد. در جامعه ای که دنیا اصل شود خوف و طمع مادی موجب می شود انسان سیدالشهدا(ع) را هم به شهادت برساند و بعد هم کار خود را توجیه کند و رو به قبله بایستد و نماز بخواند.

وقتی حاکمان جامعه ی اسلامی اهل نفاق بودند، طبیعی است که جنایتی مثل عاشورا بنام اسلام و مسلمانی اتفاق می افتد و این کل ماجرای عاشوراست و قابل پیش بینی هم بود. این همان چیزی است که صدیقه ی طاهره(س) هشدار دادند که شما مسیر را منحرف کردید و فاجعه ی بزرگی اتفاق افتاده و شما این را ساده تلقی نکنید که امیرالمومنین(ع) را خانه نشین کردید.

وقتی در روز غربت و تنهایی اسلام، روزی که اسلام نیاز به کمک مسلمانان داشت، مسلمانان در میدان حاضر نشدند و به تعبیر فاطمه زهرا(س) در روزهای خطر اسلام اهل خوشگذرانی بودند و کسانی به مسند قدرت تکیه کردند که لایق نبودند. و آن کسی که در روز خطر اسلام سپر اسلام بوده و با تمام وجود خودش را وقف رسول الله(ص) و اسلام کرده، کنار گذاشته شد. همه ی این حادثه ها قابل پیش بینی بود. و لذا رسول الله(ص) هم سیدالشهدا(ع) را برای این روز غربت اسلام پرورش دادند. روز غربت اسلام، کار اسلام بجایی کشید که مسلمانان خون تنها یادگار باقیمانده ی پیامبر(ص) را بریزند. تنها سبط پیامبر(ص) را که روی زمین است به اسم اسلام و مسلمانی کشتند.

چرا حادثه ی عاشورا اتفاق افتاد؟ زمانی که انحراف در اصلی ترین مسئله، یعنی خلافت الهیه باشد، احتمال چنین حادثه ای را باید داشت. اول، از جامعه معنویت رخت می بندد و بعد برای دنیا طلبی همه کاری انجام می شود.

ولایت مداری؛ شرط پذیرش اعمال

چطور شد که حاکمیت در جامعه اسلامی بدست ارباب نفاق افتاد. آیا این کار بیرون از اراده ی مردم اتفاق افتاد یا نه؟ آیا با همکاری و هم یاری مردم اتفاق افتاد یا در اثر بی تفاوتی مردم؟ که بی تفاوتی در این امر هم بزرگترین جرم است. این کافی نیست که کسی بگوید: من با معاویه و امیرالمومنین(ع) کاری ندارم؟ وقتی امیرالمومنین(ع) با معاویه درگیر است، انسان اگر در صف امیرالمومنین(ع) نباشد، جرم است. هر کار دیگری بکند حتی اگر قرآن بخواند جرم است. ابوموسی اشعری از جمله کسانی است که قصد ترور رسول الله(ص) را در عقبه و گردنه داشتند. به جنگ صفین نیامد و مشغول قرآن خواندن شد. مرحوم محدث قمی در کتاب «سفینه البحار» نقل می کنند: «ابوموسی اشعری وضو می گرفت، حضرت علی(ع) به او گفتند: چرا اینطور وضو می گیری و اسراف می کنی؟ ابوموسی برگشت، گفت: شما اینطور خون مردم را می ریزید اسراف نیست؛ من آب وضو می ریزم، اسراف است؟! حضرت(ع) فرمودند: چرا در جنگ شرکت نکردی؟ گفت: زمانی که می خواستم بیایم، ندایی شنیدم که گفت: هر دو طرف اهل جهنم هستند. حضرت(ع) فرمودند: می دانی چه کسی آن ندا را داد؟ گفت: نه. حضرت(ع) فرمودند: ابلیس بود.»

این ها اگر چه قیافه مقدس هم به خوشان بگیرند مویّد ابلیس هستند. اگر کسی در موقعی که امیرالمومنین(ع) با معاویه درگیر است قرآن بخواند، این قرآن خواندن او هم ممکن است از هر گناهی بدتر باشد. قرآن خواندن توجیه تنها گذاشتن حضرت(ع) است. این کار خود را مقدس نشان دادن و تخطئه کردن حضرت امیر(ع) است. لذا وقتی ماجرای حکمیت اتفاق افتاد خوارج، ابوموسی اشعری را انتخاب کردند. گفتند: این آدم صالح است، نه مالک اشتر و نه ابن عباس. انجام گناه هیچ توجیهی ندارد. بقول بزرگواری که می فرمود: غیر از معصوم(ع) هیچ کس در آستان خدا ارزش ندارد؛ چون گناه کرده است. کسی که گناه کند ولو یکبار، ارزش وجودی ندارد. انسان نباید گناه بکند، گناه آدم را از اعتبار ساقط می کند. عبادت، تسلیم بودن به ولایت الهی است. این مهمترین امتحانی است که خداوند از هر فرد و از هر جامعه ای می گیرد. این سخن روح خطبه ی قاصعه امیرالمومنین(ع) است که از طولانی ترین خطبه های حضرت است. حضرت(ع) همین هشدار را در آن خطبه می دهند و در ذیل خطبه، خودشان را معرفی و به مقام و موقعیت خودشان اشاره می کنند. در صدر خطبه هم مردم را توجه می دهند که مردم خدای متعال شما را با من امتحان می کند.

عزت در سایه بندگی خدا

در دعای عرفه سیدالشهدا(ع) فرمودند:

«كَيْفَ أَسْتَعِزُّ وَ فِي الذِّلَّةِ أَرْكَزْتَنِي»[2]

«من چه طور احساس عزت بکنم در مقابل تو که مرا به مذلّت نشاندی.»

عزت در مقابل خدای متعال نتیجه اش ذلت است«وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنينَ وَ لكِنَّ الْمُنافِقينَ لا يَعْلَمُونَ»[3] ولی وقتی بنده شدی و شعاع و سایه ی عزت خدا روی انسان افتاد، هیچ چیز نمی تواند انسان را ذلیل کند. مثل اهل بیت سیدالشهدا(ع) اسیر می شوند ولی ذلیل نمی شوند. یک جمله ی ذلت بار که بوی ذلت بدهد از لسان کودک سه ساله ی سیدالشهدا(ع) هم نمی شنویم.

دشمن آن ها را با ریسمان بست و در خیابان های شام گرداند. به آن ها سنگ زدند و ناسزا گفتند. در مجلس مجلل یزید که یزید(لعنة الله علیه) و سران دیگر بودند زینب کبری(س) در همان مجلس فرمود: «ای برده زاده، عادلانه است که نوامیس رسول خدا(ص) را همراه نامحرم ها کرده ای؛ حجاب از صورتشان برداشته ای و زنان خودت را پشت پرده نشانده ای.» این یعنی عزت؛ عزت از شعاع عزت خداوند است. ولی هیچ کسی حق ندارد در مقابل خداوند متعال احساس عزت بکند«إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ»[4] هرچه هست امر توست ما چه کاره هستیم. کمترین احساس عزت در مقابل خدای متعال منشاء ذلت است. اینجا جایی است که خدای متعال به احدی اجازه ابراز وجود نداده است. ابلیس چند هزار سال عبادت کرد تا آسمان چهارم رفت و همنشین ملائک شد. در برخی نقل ها هست که معلم برخی ملائکه شد. ولی به خاطر «منم گفتن» بیرونش کردند. کسی حق ندارد پا به حوزه ی کبریایی حق دراز بکند.

نفس مداری غرب در مقابل خدا محوری

آنچه را که در روح و جان تمدن غربی است همان تمدن مادی به نام انسان مداری است که اسم آن را هم دفاع از انسان گذاشته اند و جزء افتخارات خودشان می دانند. انسان مداری در مقابل خداوند؛ یعنی پا به حوزه ی خداوند دراز کردن. بعد هم توجیه فلسفی و نظام حقوقی برای آن درست کردند و بحث به راه انداختند که انسان در مقابل خداوند متعال مکلّف است یا ذی حق؟ انسان چه حقی بر خداوند دارد؟ می گویند که انسان در مقابل خداوند ذی حق است، مکلّف نیست. بعد هم می گویند، انسان مکلّف است که خودش برای خودش تصمیم بگیرد. خدای متعال انسان را آفریده است، اگر می خواست نمی آفرید، حال که آفریده، پس انسان حق دارد که برای خودش تصمیم بگیرد. این همان پا دراز کردن در حوزه کبریای خدا است. چیزی که اصلاً قابل مغفرت و بخشش نیست.

وقتی انسان از اینجا شروع کرد که انسان خود مدار بشود و در مقابل خداوند و خدامداری بایستد، این دفاع از انسان و انسانیت نیست بلکه دفاع از نفس اماره است. به جای اینکه اعماق و لایه های باطنی انسان که فطرت انسان است را اصل قرار دهند، جنبه حسی و غریزی انسان را اصل قرار داده اند. اینکه می گویند انسان مداریست، دروغ می گویند؛ چراکه نفس مداری حاکم است. اومانیسم هم بدین معنی است؛ یعنی نفس مداری محور بودن و نفس اماره بالسوء. این نظریه که در غرب به عنوان یک نظریه رسمی است، در تاریخ سابقه نداشته مگر در قوم لوط که خدای متعال می فرماید، سنگسارش کردیم.

ولایت علی(ع)؛ امتحان بزرگ الهی

حضرت علی(ع) در خطبه قاصعه هشدار می دهند و می فرمایند: «خدای متعال وقتی می خواهد امتحان بکند (که کسی به حوزه ی کبریایی او پا دراز می کند یا نمی کند؟) نمی آید بگوید سجده کنید. همه خدا را سجده می کنند. چه کسی می گوید من خدا را سجده نمی کنم؟ امتحان ما به تسلیم بودن به ولایت الهیه است.» خدای متعال انسانی را که به حسب ظاهر مثل خود ماست«قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ»[5] با یک تفاوت که او«يُوحى إِلَيَّ»متصل به علم مطلق الهی است و از آنجا سیراب می شود. البته این به غیر از مومنین بر همه پنهان است. او را می فرستد و می گوید خضوع کنید، تسلیم محض او باشید و الّا مومن نیستید«فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ»[6] به پروردگارت قسم این ها پا به عرصه ایمان نمی گذراند مگر اینکه در همه ی اختلافاتشان تو را حکم قرار بدهند و در باطنشان احساس دلتنگی از قضاوت تو نکنند. هر قضاوتی کردی با کمال رضایت بپذیرند و تسلیم محض تو باشند. این به معنای ایمان واقعی است. خدای متعال به این صورت امتحان می کند. پیامبری که به حسب ظاهر یتیم است و دستش از مال دنیا کوتاهست ولی پا بر زمین و دست بر عرش دارد. با وجود این، چه کسی این را می بیند، تا کسی ایمان نیاورد نمی تواند آن را درک کند. وقتی ایمان آورد و قدم به قدم جلو رفت حجاب ها کنار می رود و آن وقت می فهمد پیامبر(ص) یعنی که؟

پیامبر(ص) می فرماید:

«كنت نبيّا و آدم بين الماء و الطين »[7]

«هنوز آدم از آب و گل در نیامده بود که من مقام نبوت داشتم.»

«أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللَّهُ نُورِي»[8]

«اول چیزی که خدا خلق کرد روح من بود.»

ولی این را که می فهمد؟ چه کسی می فهمد پیامبر(ص) یعنی چه؟«وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي فَقَعُوا لَهُ ساجِدينَ»[9] خداوند از روحش در او می دمد، که برخی از بزرگان گفتند: این روح همان خلافت الهی است که بیشتر از یکی نیست«أَنَّ أَرْوَاحَكُمْ وَ نُورَكُمْ وَ طِينَتَكُمْ وَاحِدَةٌ»[10] خلافت الهی همان مقام خلافت است. خدا همه چیز را به پیامبر(ص) و ائمه(ع) داده و به حسب ظاهر بشری مثل ما هستند. ما هم فکر می کنیم، مثل ما هستند و همه ی مشکلات از اینجا ناشی می شود. لذا می گوییم ما چه نیازی به ائمه(ع) داریم، آن ها هم یکی مثل ما هستند. خدای متعال این طوری امتحان می کند که ببیند کسی کبریای الهی را قبول دارد یا نه؟ قبول کبریای الهی؛ یعنی توحید و انکار آن؛ یعنی کفر محض. لذا استکبار ابلیس در مقابل خداوند متعال کفر است«أَبى وَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرينَ»[11] و دیگر عبادتش بدردش نمی خورد. عبادت تنها در جایی ثمر می دهد که در مسیر عبودیت و بندگی خدا باشد و الا عبادت اگر در مسیر بندگی نباشد خود عبادت هم حجاب می شود. عبادت در مسیر عبودیت موضوعیت دارد نه عبادت صرف ولو در مسیر بندگی باشد. خدای متعال جامعه را این گونه امتحان می کند.

مردم خوب می فهمیدند که امیرالمومنین(ع) کیست؛ چون امیرالمومنین(ع) حجت را تمام کرد و ایشان حجتشان رساست«السَّلامُ عَلَى حُجَّةِ اللَّهِ الْبَالِغَةِ»[12] مگر ندیدند که چگونه امیرالمومنین(ع) درِ خیبر را به تنهایی از جایش کند؟ شجاعت های امیرالمومنین(ع) در راه دین را نشنیده بودند؟ ولی با وجود اینها، در این ماجرا ایستاده و سکوت کرده و دستانشان را بسته بودند؟ در مهمترین امتحان خدا پا را به عرصه کبریایی خدا دراز کردند. خداوند فرمودند:

«إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ»[13]

من این را ولیّ شما قرار دادم،

«مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ وَ هُوَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ7أَخِي وَ وَصِيِّي»[14]

ولی مردم گفتند: نه، ما زیر بار این نمی رویم؛ یعنی خدایا! ما زیر بار نمی رویم؛ (العیاذ بالله) تو چه کاره هستی که برای ما ولیّ معین بکنی. خودمان برای خودمان رئیس تعیین می کنیم. آن بزنگاهی که شیطان در کمین نشسته همین جاست. وقتی شیطان به آدم ابوالبشر سجده نکرد، خدای متعال فرمود: «حال اگر به امیرالمومنین(ع) سجده بکنی، جای تو در بهشت است و الا بفرما بیرون.» شیطان گفت: شش هزار سال عبادت کردم؛ این حرف شیطان، «نفس پرستی» است. بهشت جای امیرالمومنین(ع) و دوستان ایشان است. وقتی خدای متعال بیرونش کرد شیطان گفت: من هم می روم سر راه می نشینم و مسلمین را به بی راهه ها می کشم«لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقيمَ»[15] مرحوم فیض(ره) در تفسیر «صافی» نقل کرده اند که امام صادق(ع) فرمودند: اینجا «اهدنالصراط المستقیم، یعنی امیرالمومنین(ع)، یعنی سر راه امیرالمومنین(ع) می نشینم، نمی گذارم درِخانه امیرالمومنین(ع) بروند. و همین کار را کرد و موفق هم شد. همان جایی که باید بنشیند، نشست.

نفس پرستی؛ عامل ذلّت

ابلیس، نفس انسان را هدف قرار می دهد. می گوید خودت از علی چه کمتر داری؟ وقتی کسی در این امتحان شکست خورد و نفس خود را محور قرار داد، بر اینکه من حق دارم برای خودم سرنوشت تعیین کنم. (این حرف هایی که این روزها زده می شود.)

امیرالمومنین(ع) در زیارت غدیریه فرمودند:«لا تَزِيدُنِي كَثْرَةُ النَّاسِ حَوْلِي عِزَّةً وَ لا تَفَرُّقُهُمْ عَنِّي وَحْشَةً وَ لَوْ أَسْلَمَنِي النَّاسُ جَمِيعا لَمْ أَكُنْ مُتَضَرِّعا اعْتَصَمْتَ بِاللَّه»«اگر مردم دور من جمع بشوند بر عزت من اضافه نمی شود، اگر هم پراکنده بشوند، وحشت مرا بر نمی دارد.»

چرا؟ «اعتصمت بالله ...»؛ چون کسی که با اتصال به خدای متعال به عزت رسید دیگر مردم چه تاثیری بر او می توانند داشته باشند؟ مردم چه بیایند و چه بروند بر عزت او اضافه نمی شود«إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَميعاً»[16] دیگران عزتی ندارند که به عزت امیرالمومنین(ع) اضافه بکنند مگر خدا که، علی(ع) هم وصل به سرچشمه است.

اگر انسان فقط خودش را ببیند و حق و انصاف را از خدا به خودش منتقل بکند. این بت پرستی مدرن، ریشه اش در این است که جامعه از معنویات تهی شده است. روح نفاق و ولایت نفاق در آن دمیده شده است. وقتی مردم زیر سایه بار ولایت نروند، سقوط جامعه قطعی است و هیچ راه نجاتی وجود ندارد. لذا در روایات آمده است که اگر هزار سال عبادت داشته باشی ولی ولایت ائمه را قبول نکنی این عبادت ها دیگر بدردت نمی خورند.

سیدالشهداء(ع) تنها مدافع اسلام

وقتی معنویت در جامعه از بین رفت، کم کم پرچم داران کفر و ابلیس که به خیال خودشان می خواستند در یک نقطه ای کل ماجرا را تمام کنند و آن اینکه خط بطلان روی همه ی اسلام بکشند؛ گفتند: از سیدالشهدا(ع) بیعت می گیریم و اگر بیعت نکرد، گردن او را می زنیم و کار تمام می شود و دیگر کسی نیست از اسلام دم بزند. اگر اسلام مدافعی داشته باشد همین یک نفر است این را هم از سر راه بر می داریم. ولی وقتی جنگ راه انداختند معلوم شد چه کسی بازنده و چه کسی برنده است. ابلیس در همان قودی قتلگاه فهمید که قافیه را باخته است. فهمید حریف لشکر خدا نمی شود. تعبیر قرآن است که،

«يُريدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ»[17]

«می خواهند با دهانشان نور خدا را خاموش کنند مگر می شود؟»

در روایات آمده، «نورالله» یعنی امیرالمومنین(ع)، یعنی ولایت امیرالمومنین(ع). نورالله یعنی ولایت رسول الله(ص) و اهل بیت(ع). خدای متعال در جای دیگر به پیامبر(ص) می فرماید: ای پیامبر! همه ی این ها در مقابل تو صف کشیدند، تو هم خوب می دانی که خدا با توست«يا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَسْبُكَ اللَّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنينَ»[18] امیرالمومنین(ع) با توست، این کفایت می کند. از امیرالمومنین(ع) سوال شد: افضل و سرآمد فضائل شما چیست؟ فرمودند: آیه ی شریفه زیر بیانگر همه چیز است:

«وَ يَقُولُ الَّذينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ كَفى بِاللَّهِ شَهيداً بَيْني وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ»[19]

«آن هایی که اهل ایمان نیستند (کفار) می گویند تو رسالتی نداری. به آن ها بگو من دوتا گواه دارم و همه ی کار من با این دوتا تمام می شود.»

یکی خداوند است که بین من و شما حاکم است و دیگری هم کسی که همه ی علم کتاب پیش اوست. (که به تعبیر امام صادق(ع) یک قطره از آن پیش «عاصف بن برخیا» بود که تخت بلقیس را در یک چشم بر هم زدن پیش حضرت سلیمان آورد و بقیه علم الکتاب در اختیار امیرالمومنین(ع) بود.) وقتی امیرالمومنین(ع) کفه ی ترازوی رسول الله(ص) است وقتی سیدالشهدا(ع)، صدیقه کبری(س)، امام حسن مجتبی(ع) و امام زمان(روحنا فداه) در کفه ی ترازوی رسول خدا(ص) هستند، دیگر رسول خدا به چه کسی احتیاج دارد. وقتی امام زمان(عج) بیایند معلوم می شود که ابلیس برنده است یا حضرت؟ در برخی روایات هست که حضرت گردن ابلیس را می زند. همان چیزی که زینب کبری(س) در مجلس یزید(لعنة الله علیه) فرمود: «هر کاری می خواهید بکنید و هر کیدی دارید بکار ببرید«فَكِد كَيْدَك واسْعَ سَعْيَك، فَواللَّهِ لا تَمْحُو ذِكْرَنا، وَ لا تُميتُ وَحْيَنا...»[20] تو نمی توانی نام سیدالشهدا را از بین ببری. تو کوچک تر از آن هستی که نام سیدالشهدا(ع) را از بین ببری. تو می توانی به لب و دندان حضرت بزنی و همین هم نام او را زنده می کند.» این هم طرح خود سیدالشهدا(ع) هست که سر مطهرش را ببرند و اگر نمی خواست چه کسی می توانست سر مبارک او را چهل منزل بگرداند. راضی به رضای الهی شد که کار را تمام کند و ماجرایی در عالم شکل داد که جایی در عالم برای سوال باقی نماند. لذا حادثه ی عاشورا طوری شکل گرفته که احدی نتوانسته تحریفش کند. حضرت(ع) طوری اقدام کردند که دیگر رویشان نمی شود، بگویند: یزید هم اجتهاد کرده است. جایی برای إن قُلت باقی نگذاشته است.

برای نشان دادن غربت اسلام همین بس بود که سبط رسول خدا(ع) یک طرف و نوه ی ابوسفیان هم یک طرف باشد. یک طرف صحابی و یک طرف هم قمار بازان و دائم الخمران باشند. حضرت(ع) در این دوره از غربت اسلام کاری کردند که فقط خدا می داند چه کرده است. کار را تمام کردند و لذا برای اثبات حقانیت اهل بیت(ع) دیگر لازم نیست هیچ خونی ریخته شود. و الا اگر لازم بود اینطور علناً جنگ کنند، همه ی ائمه این کار را می کردند. برای آستان خداوند همین کافی بود. وقتی حضرت مهدی(عج) ظهور کند حضرت اختلاط ها را از بین می برند، بعد وقتی صف ها جدا شد کار تمام شده است«لِيَميزَ اللَّهُ الْخَبيثَ مِنَ الطَّيِّبِ»[21] آن گاه خدا همه ی خبث ها را به جهنم و همه طیب ها را به بهشت می برد.

ذکر مصیبت

مرحوم میرزا آقاجواد تبریزی در «المراقبات»، وقتی مراقبات ماه محرم را نقل می کنند، می گویند: «وقتی کسی برای رسول الله(ص)و اهل بیت عصمت و طهارت و امام حسین(ع) عزاداری می کند باید یک مقدار برای خودش خلوت داشته باشد. اوقات خودش را فارغ کند تا بتواند برای سیدالشهدا عزاداری بکند.» واقعاً حادثه ی عظیمی اتفاق افتاده است. درست است سیدالشهدا(ارواحنا له الفدا) همه تاریخ را بیمه کرد و هرچه آدم خوب بود از دست شیطان نجات داد ولی به قیمت گرانی تمام شد. جلوی چشم او به حرم او حمله کردند. سر مطهرش بالای نیزه بود و می دید عزیزانش را تازیانه می زنند. این اسلامی که بدست ما رسیده به قیمت اسب تاختن بر بدن سیدالشهدا(ع) و اسارت زینب کبری(س) تمام شد.

در مجلس میرزای شیرازی عالمی روی منبر روضه خواند و عرض کرد: «و دخل زینب علی ابن زیاد». خواست جمله بعدی را بخواند که میرزای شیرازی گفت: «صبر کنید حق این جمله ادا نشده است.» یک مجلس به همین یک جمله گذشته بود. واقعاً هم همین طور است. این مصیبت ها مصیبت های عادی نیستند. این که سیلی به صورت سه ساله ی سیدالشهدا(ع) بزنند و اینکه العطش بچه های سیدالشهدا(ع) بین دو نهر آب بلند باشد؛ این چیز کمی نیست.

«السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِي حَلَّتْ بِفِنَائِكَ عَلَيْكَ مِنِّي سَلامُ اللَّهِ أَبَدا مَا بَقِيتُ وَ بَقِيَ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ وَ لا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُمْ [لِزِيَارَتِكَ ] السَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ [وَ عَلَى أَوْلادِ الْحُسَيْنِ ] وَ عَلَى أَصْحَابِ الْحُسَيْنِ»[22]

سیدالشهدا(ع) آنقدر غریب و تنها شده بود که حتی اطفال خردسال و نوجوانان غیربالغ احساس وظیفه می کردند بیایند از سیدالشهدا(ع) حمایت بکنند. بطور قطع لااقل دو کودک از امام مجتبی(ع) در کربلا به شهادت رسیده اند. یکی عبدالله(ع) بود. وقتی حضرت سیدالشهدا(ع) در گودی قتلگاه بود، در این موقع عبدالله(ع) مظلومیت آقا را دید، از خیمه ها به طرف قتلگاه آمد، هر چقدر خواستند سد راه او بشوند، نتوانستند. آمد خودش را سپر شمشیر کرد و در آغوش سیدالشهدا(ع) به شهادت رسید. دیگری قاسم بن الحسن(ع) هست. وقتی خدمت سیدالشهدا(ع) آمد که اجازه بگیرد تا به میدان برود. مقاتل نوشته اند: حضرت این عزیز برادر را در آغوش گرفت، ابتدا گریست و بعد به او اجازه داد عازم میدان شود. این جوانی که می فرمود: مرگ برای من از عسل شیرین تر است؛ وقتی به میدان می رفت، لباسش لباس رزم و جنگ نبود بلکه لباس عادی به تن داشت؛ لذا آسیب پذیر بود. وقتی به دشمن حمله کرد، دشمن او را محاصره کرد. یک موقع روی زمین افتاد. عمو را صدازد؛ سیدالشهدا به میدان آمد تا دشمن را دفع کند. وقتی گرد و غبار میدان فروکش کرد، حضرت دیدند قاسم زیر دست و پای اسب ها مانده است. فرمود: «عزّ- واللّه- على عمُّك أن تدعوه فلا يجيبك، أو يجيبك فلا ينفعك، صوت- و اللّه- كثر و اتروه و قلّ ناصروه!!»[23]

«خدا می داند چقدر برای عمویت سخت است که صدا بزنی ولی آمدنش سودی برایت نداشته باشد.» سیدالشهداء(ع) خودش بدن علی اکبرش را به خیمه نیاورد ولی مقاتل نوشتند بدن قاسم را خودش بغل گرفت آورد و در خیمه کنار پیکر علی اکبر(ع) قرار داد.

حجة الاسلام و المسلمین میرباقری


[1] . تحرير المواعظ العددية/على مشكينى / لأمير المؤمنين عليه السلام سبعون منقبة لم يشركه فيها أحد من الأئمة عليهم السلام ..... ص : 651

[2] . مفاتيح الجنان/ شیخ عباس قمی/ دعاء حضرت امام حسين عليه السلام در روز عرفه... ص: 274

[3] . المنافقون/ 8

[4] . يس/ 82

[5] . الكهف/ 110

[6] . النساء/ 65

[7] . گنج حكمت يا احاديث منظوم/باقرى بيدهندى/ زمان نبوت پيامبر اسلام(ص) ..... ص : 277

[8] . بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار/ مجلسی/ج 1/ باب 2 حقيقة العقل و كيفيته و بدو خلقه ..... ص : 96

[9] . الحجر/ 29

[10] . عيون أخبار الرضا عليه السلام/شيخ صدوق/ ج 2/ زيارة أخرى جامعة للرضا علي بن موسى ع و لجميع الأئمة ع ..... ص : 272

[11] . البقرة/ 34

[12] . مفاتيح الجنان/ شیخ عباس قمی/ زيارت چهارم ..... ص : 352

[13] . المائدة/ 55

[14] . الإحتجاج على أهل اللجاج/ احمد بن على طبرسى/ ج 1/ احتجاج النبي ص يوم الغدير على الخلق كلهم و في غيره من الأيام بولاية علي بن أبي طالب ع و من بعده من ولده من الأئمة المعصومين صلوات الله عليهم أجمعين ..... ص : 55

[15] . الأعراف/ 16

[16] . مفاتيح الجنان/ شیخ عباس قمی/ دوم زيارتى است كه به سندهاى معتبره .... ص:366

[17] . يونس/ 65

[18] . الصف/ 8

[19] . الأنفال/64

[20] . زمينه هاى قيام امام حسين(ع)/ جمعى از نويسندگان/ ج 2/ زينب كبرى(س) ..... ص : 276

[21] . الأنفال/ 37

[22] . مفاتيح الجنان/ شیخ عباس قمی/ أول زيارت عاشوراء معروفه است ..... ص : 458

[23] . مع الركب الحسينى/ عزت الله مولايى/ ج 4/ مقتل القاسم بن الحسن عليهما السلام ..... ص : 377

Powered by TayaCMS