امیرالمؤمنین علی علیه السلام شخصیتی شجاع و قوی بودند که نمونة شجاعت های وی در جنگ های احد، خندق و... بارز است. وی پس از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و غصب خلافت از وی، صبر را، که بهترین راه برای حفظ امت اسلامی بود، پیشه کردند و پس از 25 سال، به حکومت رسیدند. جمع شدن دو صفت قدرت و مهربانی در وی، چنان تأثیرگذار بود که مستشرقین، وی را از بزرگ ترین انسان ها از نظر سجایای اخلاقی بر می شمرند.
این مقاله با یک مقدمه و سه بخش 1.مهرورزی به مردمان تحت حکومت، 2. مهرورزی نسبت به دشمنان و3. مهرورزی به غیرمسلمانان، به بیان مهرورزی های حضرت می پردازد.
نگاهی به زندگی 63 ساله امیرالمؤمنین علی علیه السلام این مفهوم را در پی دارد که آنچه در رفتار و گفتار حضرت حکمفرما بوده از شدت عدالت نشأت می گرفته است و در سایه این عدالت مهرورزی هایی نسبت به همه گان مثل دشمن، دوست، مسلمان، غیر مسلمان، کودک، جوان، پیر، یتیم، فقیر و... صورت می گرفته است به طوری که تعجب انسان ها و در زمان اخیر، مستشرقین را برانگیخته است و افراد زیادی به واسطه مهرورزی های حضرت مسلمان شدند.
مهر در لغت به معنای رحم، شفقت، محبت، دوستی، نرم دلی، مروت، عشق، حب، وداد، ود، رأفت و عطوفت می باشد.[1] و مهر ورزیدن یعنی دوستی کردن، محبت کردن، عاشق بودن، عشق باختن و عشق ورزیدن.[2]
کارلیل، فیلسوف انگلیسی هرجا که در تحقیقات اسلامی به نام علی علیه السلام می رسید چنان نیروی عظمت حضرت، وی را به وجد می آورد که از بحث علمی خارج شده و به مدیحه سرایی او می پرداخت.
وی می گوید: «ما نمی توانیم علی را دوست نداشته باشیم و به وی عشق نورزیم؛ زیرا هر چه خوبی هست که ما آن را دوست داشته باشیم، همه در علی جمع بوده است. جوانمردی شریف و بزرگوار که دلش سرشار از مهر و عطوفت و دلیری بود. از شیر شجاع تر، امّا شجاعتش آمیخته با مهر و عطوفت و احسان بود. پیش از رحلت خود دربارة قاتلش از او نظرخواهی کردند؛ فرمود: «اگر زنده ماندم خود می دانم چه کنم و اگر درگذشتم اختیار با شماست. اگر خواستید او را قصاص کنید، به جای یک ضربت، یک ضربت بیش نزنید و اگر عفو نمایید به تقوا نزدیک تر است.[3]
از آنجا که انسان ها، اجتماعی هستند و با یکدیگر در ارتباطند، امام بهترین روش ارتباط را دوستی ورزیدن می داند؛ آنجا که می فرماید: «المودّة قرابة مستفادة؛ دوستی، نوعی خویشاوندی به دست آمده است.»[4]
امیرالمؤمنین علیه السلام دربارة اهمیتِ مهرورزیدن به مردم می فرماید: «التودّد نصف العقل؛ دوستی ورزیدن نیمی از خرد است.»[5]
-
مهر و رقّت وصف انسانی بود
خشم و شهوت وصف حیوانی بود
اهمیت محبت به مردم چنان است که به فرمایش آن حضرت، حتی دین خداوند هم بر اساس محبت و مهر بنا شده است؛ « ثم إنّ هذا الاسلام دین الله الذی اصطفاه لنفسه و اصطنعه علی عینه و أصفاه خیرة خلقه و أقام دعائمه علی محبّته؛ همانا این اسلام دین خداوندیست که آن را برای خود برگزید، و با دیده عنایت، پروراند و بهترین آفریدگان خود را مخصوص ابلاغ آن قرار داد. وپایه های اسلام را بر محبّت خویش استوار کرد.»[6]
بخش اوّل: مهرورزی به مردمان تحت حکومت
حضرت علی علیه السلام درنامة 53 خود، خطاب به مالک اشتر، مهرورزی به مردم را مهم و دارای مبنا معرفی می نماید و توصیه می کند که مهرورزی به عموم مردم بهتر است تا مهرورزی به خواص جامعه؛ زیرا خواص جامعه یاریشان کمتر، در اجرای عدالت ناراضی تر و در برابر مشکلات، کم استقامت تر می باشند اما عموم مردم ستون های استوار دین و اجتماعات پرشور مسلمین و نیروهای ذخیرة دفاعی هستند. نیز می فرمایند: «فانّ سخط العامّة یجحف برضی الخاصة و انّ سخط الخاصّة یغتفر مع رضی العامّة؛ همانا خشم عمومی مردم، خشنودی خواص را از بین می برد اما خشم خواص را خشنودی همگان بی اثر می کند.»[7]
نکتة قابل توجه این است که هرحکومتی که به خواص، اهمیت بیشتری دهد و به عامه مردم رسیدگی نکند، در واقع پایه های حکومت خود را متزلزل کرده است. زیرا حامیان حکومت ها، مردم هستند و در صورت یأس، حکومت هیچ پشتوانه ای نخواهد داشت.
امیرالمؤمنین بیشترین تلاش را برای برطرف کردن فقر از مردم، می کردند و در این راستا غیر از اینکه خود به این کار اهتمام می ورزید، والیان و فرماندهان نواحی مختلف را بدین امر سفارش می نمود. امام علی علیه السلام در نامه ای به قثم بن عباس، فرماندار مکه، فرمود: «هیچ نیازمندی را از دیدار خود محروم مگران؛ زیرا اگر در آغاز از درگاه تو رانده شود، گرچه در پایان حاجت او برآورده شود، دیگر تو را نستاید. در مصرف اموال عمومی که در دست تو جمع شده است اندیشه کن و آن را به عیال مندان و گرسنگان پیرامونت ببخش؛ به مستمندان و نیازمندانی که سخت به کمک مالی تو احتیاج دارند برسان و مازاد را نزد ما بفرست تا در میان مردم نیازمندی که در این سامان هستند تقسیم کنیم.»[8]
- از کتب اهل تسنن روایت شده که عرب فقیری به خدمت حضرت علی علیه السلام شرفیاب شد و از آن حضرت درخواست کمک کرد. حضرت به او فرمود: به خدا قسم در خانه چیزی نداریم. فقیر گفت: به خدا قسم اگر ناامیدم کنی خداوند روز قیامت از شما نمی گذرد. حضرت علی به شدت گریست. آنگاه به قنبر فرمود: زره مرا بیاور و به این عرب بده. سپس به فقیر فرمود: قدر آن را بدان که من با این زره در مقابل دشمنان ایستاده ام و پیغمبر خدا صلّی الله علیه و آله را خوشحال کرده ام .
قنبر عرض کرد: یا امیرالمؤمنین! قیمت این زره بیست درهم است و این مقدار برای یک فقیر زیاد است.
حضرت فرمود: «ای قنبر! اگر به اندازة دنیا، طلا و نقره داشته باشم، در صورتی خوشحال می شوم که آن ها را در راه خدا صدقه دهم و خدا قبول کند؛ چون که خداوند از نعمت های خود سؤال می کند.»[9]
- در احوالات آن حضرت آورده اند که روزی امیرالمؤمنین اشتها کردند که جگر کباب شده ای را با نان نرم بخورند. همین طور این امر تا یکسال طول کشید و ابراز نمی کردند.
روزی از روزها، در حالی که روزه بودند، به حضرت امام حسن علیه السلام این مطلب را گفتند. امام حسن برای حضرت، غذای مورد نظر را آماده کرد. وقتی هنگام افطار شد، سائلی به در خانه آمد و درخواست غذا کرد. علی علیه السلام فرمود: «ای نور دیدة من! این طعام را بردار و به این سائل بسپار؛ برای آنکه ما فردای قیامت در صحیفة اعمال خود نخوانیم که «و یوم یعرض الذین کفروا علی النّار اذهبتم طیباتکم فی حیاتکم الدّنیا و استمتعتم بها فالیوم تجزون عذاب الهون بما کنتم تستکبرون فی الارض بغیر الحق و بما کنتم تبسقون؛ آن روز که کافران را بر آتش عرضه می کنند (به آن ها گفته می شود) از طیبات و لذائذ در زندگی دنیای خود استفاده کردید و از آن بهره گرفتید اما امروز عذاب ذلت بار به خاطر استکباری که در زمین به ناحق کردید و به خاطر گناهانی که انجام می دادید جزای شما خواهد بود[10] .»[11]
این سیره – یعنی زندگی کردن در حد معمولی ترین فرد جامعه و حتی پایین تر از آن- در مورد هر فردی که در کشور، شهر و یا قومی به عنوان بزرگ تر شناخته می شود پسندیده است و باعث می شود افراد معمولی جامعه دچار یأس وناامیدی نشوند؛ زیرا بزرگ تر خود را در حد خود می دانند.
- درخواست کردن، نوعی کوچک و خوار شدن است. بنابراین کسی که از دیگری درخواست می کند در خجالت است. امیرالمؤمنین جهت برطرف کردن این مشکل به نیازمندان دستور داد تا «نیازهای خود را بر روی کاغذی بنویسند تا ذلّت و خواری سؤال کردن در چهره شان نمایان نشود.»[12]
گویند حارث همدانی در یکی از شب ها خدمت امام رسید و دست نیاز به طرف حضرت، دراز نمود و درخواست کمک کرد. امام علی علیه السلام چراغ را خاموش کرد تا چهرة او را ننگرد و فرمود: «برای این، چراغ را خاموش کردم که چهره ات دچار شرم و شکستگی نشود.»[13]
در زمان رسول خدا صلّی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علی علیه السلام جنگ های متعددی برپا شد که منجر به شهادت یاران متعددی گشت. از این رو، ادارة امور اقتصادی خانواده های شهدا، با مشکل روبرو می شد و آن بزرگواران تلاش می کردند تا نیازهای مالی خانواده ها را برطرف کنند.
روزی امیرالمؤمنین علی علیه السلام زنی را دید که مشک آبی بر دوش دارد. مشک را از او گرفت و تا خانه اش برد. آنگاه از احوالش پرسید. زن گفت: علی بن ابی طالب شوهرم را به یکی از مناطق مرزی فرستاد. او کشته شد و کودکانی یتیم برایم به جای گذاشت. چیزی ندارم و نیاز، مرا به کلفتی مردم واداشته است.
علی علیه السلام بازگشت و آن شب را تا صبح مضطرب بود. هنگامی که صبح شد زنبیلی غذا به دوش گرفت. برخی گفتند: بگذار به جای تو بر دوش کشم. حضرت فرمود: «چه کسی روز قیامت، گناه مرا به دوش می کشد؟»
سپس به در خانه آمد و در را کوبید. زن گفت: کیستی؟ فرمود: «بنده ای که دیروز مشک آبت را به دوش کشید. در را باز کن؛ غذایی برای کودکان، همراه من است.»
زن گفت: خدا از تو خشنود باشد و میان من و علی بن ابی طالب داوری کند.
سپس حضرت داخل خانه شد و فرمود: «دوست می دارم ثوابی به دست آورم. تو خمیر می کنی و نان می پزی یا کودکان را سرگرم می کنی تا من نان بپزم؟» زن گفت: من به پختن نان آگاه تر و به آن توانمندترم. تو با کودکان باش و آنان را سرگرم کن تا از پختن نان فارغ شوم.
زن به سوی آردها رفت و آن ها را خمیر کرد و علی علیه السلام به سوی گوشت رفت و آن را پخت و از خرما، گوشت و دیگر خوراکی ها لقمه به دهان کودکان می گذاشت و هرگاه کودکان لقمه ای می خوردند به آن ها می گفت: «فرزندم! علی بن ابی طالب را حلال کن به خاطر آنچه بر تو گذشته است.»
وقتی زن، آرد را خمیر کرد گفت: ای بندة خدا! تنور را روشن کن. علی علیه السلام شتابان برای روشن کردنش حرکت کرد. وقتی شعله ورش ساخت و آتش به صورتش برخورد کرد گفت: «یا علی! بچش این است کیفر کسی که بیوه زنان و یتیمان را رها سازد.»
زنی [دیگر] که علی علیه السلام را می شناخت او را دید و گفت: وای بر تو ای زن! این امیرمؤمنان است.
راوی می گوید: زن با شتاب می گفت: شرمنده ات هستم ای امیر مؤمنان!.
حضرت فرمود: شرمندة تو هستم ای بندة خدا! از آن رو که درباره ات کوتاهی کردم.[14]»
پیگیری وضعیت خانواده های شهدا باعث شده بود که همسران شهدا، امیرالمؤمنین را بسان برادر خود می دانستند و این رسیدگی، از رنج خانواده ها می کاست.
والی، از آن جهت که عهده دار امور مردم مملکت خویش است، نقش پدری در حق کودکان بی سرپرست و نیز کودکان شهدا دارد. امیرالمؤمنین در رسیدگی به امور یتیمان کوتاهی نمی کرد و سریعاً پیگیری می کرد تا اینکه اینان کمبود نبود پدر را کمتر احساس کرده و در نتیجه در غیاب پدر به انحراف های اجتماعی کشیده نشوند .
- حبیب بن ابی ثابت می گوید: برای امیرالمؤمنین علیه السلام ، از منطقه همدان و حُلوان[15] عسل و انجیر آوردند. حضرت به سرشناسان قبایل دستور داد که یتیمان را بیاورند. سپس یتیمان را بالای ظرف های عسل برد تا عسل بخورند و خود، عسل ها را قدح قدح میان مسلمانان تقسیم می کرد.
گفته شد: ای امیرمؤمنان! چرا عسل می خورند؟ فرمود: «امام، پدر یتیمان است و همانا آنان را به خوردن عسل واداشتم به جای پدرانشان.»[16]
- قنبر می گوید: روزی امام علی علیه السلام از حال زار یتیمانی آگاه شد. به خانه برگشت و برنج، خرما و روغن فراهم کرده در حالی که آن را خود بر دوش می کشید به من اجازه حمل نداد. وقتی به خانه یتیمان رفتیم غذاهای خوش طعمی درست کرد و به آنان خورانید تا سیر شدند. سپس بر روی زانوها و دو دست راه می رفت و بچه ها را با تقلید صدای بع بع گوسفند می خنداند. بچه ها نیز چنان می کردند و فراوان خندیدند. سپس از خانه خارج شدیم. گفتم: مولای من، امروز دو چیز برای من مشکل بود. اوّل آنکه غذای آن ها را خود بر دوش مبارک حمل کردید. دوم آنکه با تقلید صدای گوسفند بچه ها را می خنداندید.
امام علی علیه السلام فرمود: اوّلی برای رسیدن به پاداش و دومی برای آن بود که وقتی وارد خانه یتیمان شدم آن ها گریه می کردند، خواستم وقتی خارج می شوم آن ها هم سیر باشند و هم بخندند.[17]
مهربانی حضرت، شامل قشرهای مختلف مردم بود و رنگ، نژاد، سن و جنسیت ملاک نبود.
- امام باقر علیه السلام می فرماید: حضرت علی علیه السلام در ایام خلافت با غلام خود، قنبر، برای معامله به بازار بزازها آمد... . در مقابل بزازی که جوان بود توقف کرد و دو لباس خرید. یکی را به سه درهم و دیگری را به دو درهم. سپس به قنبر فرمود: پیراهن سه درهمی را تو بردار. قنبر عرض کرد: مولای من! شایسته تر آن است که شما لباس سه درهمی را بپوشید؛ زیرا منبر می روی و با مردم سخن می گویی و باید لباس شما بهتر باشد.
حضرت فرمود: «تو جوانی و مانند سایر جوانان به تجمل و زیبایی رغبت بسیاری داری. به علاوه من از خدای خود حیا می کنم که لباسم از تو بهتر باشد.»[18]
بزرگ کردن مقام جوان باعث اعتماد به نفس و تلاش وی در راستای پیشرفت و کسب معنویت می شود و در صورت بی اعتنایی به این مقوله، احتمال سرخوردگی، بقاء در همان افکار و کردار نوجوانی، عدم مسؤولیت پذیری در قبال مسائل جامعه و ... وجود دارد. امیرالمومنین علیه السلام با لحاظ کردن این نکته ارزشمند، هم ارزش جوان را حفظ نمود و هم خود را همردیف معمولی ترین افراد جامعه اش از نظر لباس قرار داد.
مهرورزی حضرت، نشأت گرفته از شدت عدالت وی می باشد. لذا همین عدالت یا به تعبیر بهتر، مهرورزی حضرت، شامل حال دشمن نیز شد و آن ها توانستند در زندگی خود معنا و مفهوم محبت واقعی را دریابند.
حضرت، دربارة اهمیت مهرورزی به دشمن می فرماید: «به صلاح آوردن دشمنان با سخن نیک و رفتار زیبا، آسان تر است از رو در رو شدن با آنان و پیکار با آنان با درد و رنجِ نبرد.»[19]
ایشان فایدة محبت کردن به دشمن را در جمله ای کوتاه امّا پر مفهوم فرمود: «آنکه دشمنش را اصلاح کند بر جمعیت خود افزوده است.»[20]
لذا در این راستا به فرمانداران ممالک، چون مالک اشتر فرمود: «مهربانی با مردم را پوشش دل خویش قرار ده و با همه دوست و مهربان باش. مبادا هرگز، چونان حیوان شکاری باشی که خوردن آنان را غنیمت دانی؛ زیرا مردم دو دسته اند: دسته ای برادر دینی تو و دستة دیگر همانند تو در آفرینش می باشند. اگر گناهی از آنان سر می زند یا علّّت هایی بر آنان عارض می شود، یا خواسته و ناخواسته، اشتباهی مرتکب می گردند. آنان را ببخشای و بر آنان آسان گیر؛ آن گونه که دوست داری خدا تو را ببخشاید و بر تو آسان گیرد.»[21]
البته از آنجا که دشمن برای رسیدن به پیروزی از هر دری وارد می شود و حتی اخلاقیات را رعایت نمی کند. حضرت محدودة مهرورزی را اینگونه بیان می کند که: «به دشمنت به اندازه ای نزدیک شو که به خواسته ات برسی، و در نزدیکی به او زیاده روی منما؛ تا خود و یاورت را خوار سازی. در چوبی که برابر خورشید نصب شده بنگر؛ اگر آن را مایل کنی سایه اش بسیار شود و اگر در مایل کردن زیاده روی کنی سایه، گم گردد.»[22]
فرماندهان لشکر، همواره در پی آنند تا در اوّلین فرصت ممکن، به لشکر مقابل حمله ور شده و صدمه های فراوانی را وارد کنند و از این راه امتیازات فراوان به دست آورند. اما امیرالمؤمنین علی علیه السلام از آنجا که همواره به دنبال اصلاح افکار مردم و نیز لشکر دشمن بود هیچگاه شروع کنندة جنگ نبود تا اینکه دشمن حمله ور شود. این تفکر در گفتار و کردار آن بزرگوار مشهود می باشد.
ایشان به فرزندش امام حسن علیه السلام می فرمایند: «کسی را به پیکار دعوت نکن، اما اگر تو را به نبرد خواندند بپذیر؛ زیرا آغازگر پیکار، تجاوزکار است و تجاوزکار، شکست خورده است.»[23]
- شیخ مفید رحمه الله در امالی خود می نویسد: چون روز جنگ جمل فرا رسید و مردم به کارزار پرداختند، جارچی امیرالمؤمنین صدا زد: [امام می فرمایند] هیچ یک از شما شروع به جنگ نکند تا من به شما فرمان دهم. گوید: [تا اینکه] دشمن به طرف ما تیراندازی کرد؛ ما گفتیم: ای امیرمؤمنان ما را هدف تیر ساخته اند. فرمود: «دست نگه دارید.» دوباره به ما تیراندازی کردند. وقتی چند نفر از ما را کشتند عرض کردیم: ای امیرمؤمنان! ما را کشتند. حضرت فرمود: «با پشتیبانی و برکت خدا حمله برید». [در این لحظه] ما دست به حمله زدیم... .[24]
- پس از خاتمه نبرد نهروان، پس از آنکه لشکر امام به پیروزی رسید، امام علیه السلام دستور داد مجروحین خوارج را از میان کشته شدگان جدا کنند و به خانواده شان تحویل دهند؛ زیرا کشتن مجروح را سزاوار نمی دانست. پس آن ها را به وابستگانشان تحویل دادند.
بعد از فراغت از امور جنگ، امام علیه السلام دستور داد تا غنایم جنگی را جمع کنند و بین نظامیان تقسیم کنند؛ ولی زنان و کنیزان و غلامان دستگیر شده را با اموال دیگر خوارج، به وارثان و صاحبان آن ها رسانند.[25]
- پس از جنگ جمل، حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام به مردم بصره، که حامی لشکر جمل بودند، عفو عمومی داد و زندگی عادی در شهر آغاز گردید. فراریان را تعقیب نکرد و اسیران را آزاد کرد. اما از آنجا که لازم بود به دشمن شکست خورده هشدار داده شود تا دوباره به فکر شورش و تجاوز نیفتند، برای همین جهت به مردم بصره نوشت: «شما از پیمان شکستن و دشمنی آشکارا با من آگاهید. با این همه جرم ، شما را عفو کردم و شمشیر از فراریان برداشتم و استقبال کنندگان را پذیرفتم و از گناه شما چشم پوشیدم. اگر هم اکنون کارهای ناروا و اندیشه های نابخردانه ، شما را به مخالفت و دشمنی با من بکشاند سپاه من آماده و پا در رکابند. و اگر مرا به حرکت دوباره مجبور کنید، حمله ای بر شما روا دارم که جنگ جمل در برابر آن بسیار کوچک باشد.»[26]
امیرالمؤمنین تا جایی که امکان داشت زمان شروع جنگ را به تعویق می انداخت و عصر هنگام، جنگ می کرد. امام صادق علیه السلام دربارة علت این کار می فرماید: امیرالمؤمنین علیه السلام پیکار نمی کرد مگر بعد ازظهر و می فرمود: «در این هنگام، درهای آسمان گشوده می شود، رحمت و مهربانی پذیرفته می گردد و پیروزی فرود می آید. و می فرمود: «این زمان (عصر)، به شب نزدیک تر است و مناسب تر است؛ برای آنکه کشتار کم شود و جنگجو [از تعقیب دشمن] باز گردد و شکست خوردگان، نجات یابند.»[27]
لشکریان معاویه خود را زودتر به سرزمین پهناور صفین رساندند و رودخانه فرات را در اختیار گرفتند و لشکریان معاویه به فرماندهی« ابوالاعور» از فرات حفاظت می کردند که کسی آب بر ندارد.
حضرت علی علیه السلام ، صعصعة بن صوحان را به طرف معاویه فرستاد و پیغام داد که «این عمل زشتی است؛ آب باید در اختیار هر دو لشکر باشد»... . اما معاویه به فرماندة حافظان فرات دستور داد از فرات محافظت کنند.
امام علی علیه السلام خط شکن های سپاه را به فرماندهی امام مجتبی علیه السلام مأموریت داد که «فرات را بگیرید و لشکر معاویه را کنار بزنید... »
در همان آغاز عملیات، رودخانة فرات به تصرّف حضرت علی علیه السلام در آمد. معاویه به عمروعاص گفت: به نظر تو علی علیه السلام با ما چه می کند؟ عمروعاص گفت: علی مثل تو نیست؛ او هدفی غیر از آب دارد.
امام علی علیه السلام استفاده از آب را آزاد گذاشت تا هر دو لشکر بنوشند و با این موضع گیری بسیاری از دشمنان امام، هدایت شدند و به لشکر آن حضرت ملحق گردیدند.[28]
از آنجا که حضرت در مقام امر به معروف و نهی از منکر از روش های مربوط به آن استفاده می کردند بدین جهت ابتدا افراد را راهنمایی و نصیحت کرده تا بلکه اگر کسی امیرالمؤمنین و اهداف اسلام را نشناخته، آگاه گردد و در صورتی که باز هم خواست لجاجت کند و یا تحت تأثیر تبلیغات انحرافی دشمن قرار گرفت، امام، زمانی حمله را شروع می کرد که افراد کمی کشته شوند تا در سایه وقفه جنگ که ناشی از ساعات شب بود این افراد در تنهایی خود به فکر بیفتند و راه خود را از لشکر کفر جدا کنند.
امام علیه السلام نسبت به دو نفر که قصد کشتن حضرت را داشتند نهایت مهربانی را کردند لکن یکی از آن ها قدر این مهربانی را ندانست و به هدف شوم خود رسید اما پس از آن نیز مشمول لطف حضرت گردید.
اصبغ بن نباته می گوید: صبحی زود به همراه علی علیه السلام نماز خواندم. ناگهان مردی وارد شد که معلوم بود مسافر است. به حضور حضرت علی علیه السلام رسید. علی علیه السلام به او فرمود: از کجا می آیی؟ عرض کرد: از شام. فرمود: برای کاری به اینجا آمده ای. آن را خودت می گویی یا من بگویم؟ او عرض کرد: ای امیرمؤمنان خودت بفرما. علی علیه السلام فرمود: در شام، معاویه اعلام کرد: هر کسی برود و علی را بکشد 10 هزار دینار به او جایزه می دهم. شخصی حاضر شد تا این کار را به انجام رساند؛ لکن وقتی به خانه اش رفت پشیمان شد و با خود گفت: من پسر عموی رسول خدا صلّی الله علیه و آله و پدر فرزندان رسول خدا را نخواهم کشت. روز دیگر معاویه 10 هزار دینار بر رقم قبلی افزود و اعلام کرد هر کس علی را بکشد 20هزار دینار جایزه دارد. مرد دیگری این کار را قبول کرد ولی او نیز در عاقبتِ کار خود فکر کرد و پشیمان شد. روز بعد معاویه 30 هزار دینار جایزه قرار داد و تو بخاطر جایزه، این کار را قبول کردی و اینک خود را به قصد کشتن من به اینجا رسانده ای و تو از فامیل حمیر هستی.
شخص تروریست به این مطلب اقرار کرد. علی علیه السلام به او فرمود: اکنون چه تصمیم داری؟ او گفت: پشیمان شدم و اکنون می خواهم به شام برگردم. در اینجا بود که حضرت، نسبت به وی محبت کرده و وی را دستگیر نکردند و به غلامش قنبر فرمود: «وسایل سفر او را تکمیل کند و آب و غذا به او بدهد و او را روانه شام کند». آن مرد با کمال شرمندگی به سوی شام برگشت.[29]
- در ماجرای دیگری، حضرت علی علیه السلام در حالی که از نقشه خائنانه ابن ملجم خبر داشت اما هیچ گونه اقدامی علیه وی انجام نداد. اصحاب حضرت که از توطئه ابن ملجم بیم داشتند به حضرت عرض کردند: شما که ابن ملجم را می شناسید و به ما خبر داده اید که او قاتل شما خواهد بود چرا او را نمی کشید؟! حضرت فرمود: «او هنوز دست به کاری نزده است که من او را بکشم».
روزی علی علیه السلام در ماه رمضانی، بر فراز منبر، از شهادت خود در این ماه خبر داد. ابن ملجم که در مجلس حاضر بود پس از سخنان امام نزد حضرت آمد و گفت: دست چپ و راست من با من است. دستور بده تا دست های مرا قطع کنند و یا فرمان بده تا مرا گردن بزنند. حضرت فرمود: چگونه تو را بکشم در حالیکه هنوز جرمی مرتکب نشده ای؟!».
لذا بعد از ضربت خوردن امام در مسجد کوفه، ابن ملجم را خدمت حضرت آوردند. حضرت فرمود: «من آن همه به تو نیکی کردم در حالی که می دانستم تو قاتل من هستی ولی خواستم حجت را بر تو تمام کنم». در آن لحظه هم حضرت دستور داد تا با او رفتاری نیکو داشته باشند.[30]
امام علی علیه السلام نسبت به اسیرانی که با امام جنگیدند و نیز نسبت به ابن ملجم، که حضرت را به شهادت رساند و پس از حمله به حضرت علی علیه السلام اسیر شد و در زندان به سر می برد، فرمود: «البسوهم مما تلبسون و أطعموهم مما تأکلون؛ از لباس هایی که خود می پوشید به آن ها بپوشانید و از غذاهایی که خود می خورید به آن ها بخورانید.»[31]
عدالت حضرت فقط در محدودة مسلمین نبود بلکه هر کسی و با هر دینی که با حضرت رو به رو می شد مورد مهر حضرت قرار می گرفت و نور محبت امام در دل وی مشتعل می شد. این مهرورزی غیر از اینکه عطوفت امیرالمؤمنین را می رساند بیانگر این نکته بود که همگان باید زیر سایه حکومت اسلامی در آسایش و امنیت به سر ببرند تا بلکه بر اساس این احساس امنیت با تعالیم اسلام آشنا گشته به راه هدایت و خدای یکتا رهنمون شوند.
مرد یهودی که از شام، بار گندم به کوفه می آورد در نزدیکی های شهر، الاغ های او با بار گم شد. بی نوا با دوست قدیمی خود، حارث اعور همدانی، تماس گرفت و به امام علی علیه السلام متوسل شدند. حضرت شخصاً الاغ های او را پیدا کرد و آن شب تا سحر از اموال او حفاظت نمود و تنها برای نماز صبح از یهودی جدا شد. پس از نماز، او را به بازار برد، اموال او را به فروش رساند و نیازهای او را برآورد.
وقتی یهودی آن همه ایثار و بزرگواری امام علی علیه السلام را دید مسلمان شد و گفت: گواهی می دهم که تو دانشمند امّت اسلامی و جانشین پیغمبر صلّی الله علیه و آله بر جن و آدمیان می باشی.[32]
روزی امیرالمؤمنین علیه السلام پیرمرد نابینایی را دید که گدایی می کند. فرمود: این پیرمرد کیست؟ گفتند: این مرد، نصرانی است. از کار افتاده، گدایی می کند.
فرمود: «تا قدرت کارکردن داشت از او کار کشیدید و چون پیر شد و از کار ماند او را از خود راندید؟! از بیت المال حقوق او را بپردازید.»[33]
تمام مصادیقی که در این مقاله از مهرورزی های حضرت، ذکر شد، قطره ای از دریای بی کران محبت امیرالمؤمنین علیه السلام می باشد که در این مقال گنجایش بیان همه آن ها نبود.
در حدیث قدسی آمده است: «یا احمد! لو اجتمع الناس علی حب علی بن ابی طالب لما خلق الله النار؛ یا احمد! اگر همه مردم محب علی بن ابی طالب می شدند خداوند هیچگاه جهنم را خلق نمی کرد.»
محمد واحدی نژاد
[1]. لغت نامه دهخدا، ج13،ص19335.
[2]. لغت نامه دهخدا، ج13،ص19352.
[3]. نهج البلاغه، حکمت 211، ص480.
[4]. نهج البلاغه، حکمت 142، ص469.
[5]. مثنوي معنوي، دفتر اوّل، ص133.
[6]. نهج البلاغه، خطبه 198، ص296.
[7]. نهج البلاغه، نامه 53، ص404
[8]. نهج البلاغه، نامه67، ص432 _ بحارالانوار، ج33، ص497، ح702
[9]. هزار و يک داستان از زندگاني امام علي، ص345
[10]. احقاف، 20
[11]. هزار و يک داستان از زندگاني امام علي، ص419
[12]. مجموعه الگوهاي رفتاري امام علي/امام علي و مباحث تربيتي، ج13، ص230
[13]. مجموعه الگوهاي رفتاري امام علي/ امام علي و مباحث تربيتي، ج13، ص230
[14]. بحارالانوار، ج41، ص52.
[15]. شهري قديمي در ايران
[16]. بحارالانوار، ج41، ص123، ح30
[17]. مجموعه الگوهاي رفتاري امام علي/امام علي و مسايل سياسي، ج1، ص171
[18]. بحارالانوار، ج40، ص324
[19]. سياست نامه امام علي، ص352
[20]. سياست نامه امام علي، ص352
[21]. نهج البلاغه، نامه 53، ص402
[22]. سياست نامه امام علي، ص363
[23]. نهج البلاغه، حکمت 233، ص484 _ بحارالانوار، ج33، ص454، ح668
[24]. هزار و يک داستان از زندگاني امام علي، ص530
[25]. تاريخ الرسل و الملوک، ج6، ص3384 _ مجموعه الگوهاي رفتاري امام علي/امام علي و امور نظامي، ج4، ص134
[26]. مجموعه الگوهاي رفتاري امام علي/امام علي و امور نظامي، ج4، ص316.
[27]. سياست نامه امام علي، ص392
[28]. امام علي بن ابي طالب، ص247 الي302 _ مجموعه الگوهاي رفتاري امام علي/امام علي و امور نظامي، ج4، ص300
[29]. هزار و يک داستان از زندگاني امام علي، ص435
[30]. هزار و يک داستان از زندگاني امام علي، ص442.
[31]. مجموعه الگوهاي رفتاري امام علي/امام علي و اخلاق اسلامي، ج1، ص243.
[32]. مجموعه الگوهاي رفتاري امام علي/امام علي و اخلاق اسلامي، ج1، ص221.
[33]. مجموعه الگوهاي رفتاري امام علي/امام علي و اخلاق اسلامي، ج1، ص244.