|
297 وَ قَالَ عليه السلام مَا زَنَى غَيُورٌ قَطُّ
|
|
نگهدارندگى أجل
(اعتقادى) و درود خدا بر او، فرمود: اجل، نگهبان خوبى است.«»
|
|
297- امام عليه السّلام (در باره زناء) فرموده است 1- غيرت دار و جوانمرد هرگز زناء نكند (چون نمى پسندد كه با اهلش زناء كنند غيرت و جوانمرديش اجازه نمى دهد كه با زنى كه باو حرام است هم بستر شود).
( . ترجمه وشرح نهج البلاغه(فیض الاسلام)، ج 6 ، صفحه ی 1232)
|
|
305 [و فرمود:] غيرتمند هرگز زنا نكند.
( . ترجمه نهج البلاغه شهیدی، ص 416)
|
|
289- و قال عليه السّلام:
مَا زَنَى غَيُورٌ قَطُّ
المعنى
أى ألبتّه. و ذلك أنّ الغيور الحقّ إذا همّ بالزنا تخيّل مثل ذلك في نفسه من الغير فيعارض خياله داعيه فيحجم عنه.
( . شرح نهج البلاغه ابن میثم، ج 5، ص 397)
|
|
289- امام (ع) فرمود:
مَا زَنَى غَيُورٌ قَطُّ
ترجمه
«آدم غيرتمند هرگز مرتكب زنا نشود».
شرح
قطّ، يعنى به طور قطع. توضيح آن كه شخص غيرتمند واقعى، هنگامى كه تصميم به زنا مى گيرد، نظير آن را در باره خودش تصوّر مى كند، پس خيالش با انگيزه زنا معارضه مى كند، و در نتيجه از آن خوددارى مى ورزد.
( . ترجمه شرح نهج البلاغه ابن میثم، ج 5، ص 672)
|
|
305- ما زنى غيور قط.
المعنى
من وطأ فراش غيره وطأ الناس فراشه، و من زنى بنسائهم زنوا بنسائه. قال ابن أبي الحديد: «و لو في عقب عقبه، و قد جرّب هذا فوجد حقا».
و تقدم الكلام عن ذلك في الحكمة 251.
( . فی ضلال نهج البلاغه، ج 4، ص 399 و 400)
|
|
|
|
(294) و قال عليه السّلام: ما زنى غيور قطّ.
المعنى
(غيور) يدلّ على المبالغة في الغيرة، و هي النفرة عن هتك العفّة و المقاربة مع الأجنبية، فاذا كانت بالغة في الانسان إلى حدّ كمالها تدعوه إلى النفرة عن ارتكاب الزنا كما تدعوه الى النفرة عن مقاربة الأجنبي مع حريمه المختصّ به، خصوصا بالنظر إلى رابطة الاخوّة الدينيّة الّتي تدعو إلى أن يكره لأخيه المؤمن ما يكرهه لنفسه، و يذبّ عن حريمه كما يذبّ عن حريم نفسه.
الترجمة
فرمود: غيرتمند هرگز پيرامون زنا نگردد.
- مرد غيرتمند دور است از زنا چون كه غيرتمند باشد پارسا
( . منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه، ج 21، ص 395)
|
|
(341) و قال (- ع- ) ما زنى غيور قطّ يعنى و گفت (- ع- ) كه زنا نكرده است هرگز مرد غيرتمند در عرض خود غيرتمند در عرض غير است و بى غيرت در عرض خود بيغيرت در عرض غير است
( . شرح نهج البلاغه نواب لاهیجی، ص 320)
|
|
311: مَا زَنَى غَيُورٌ قَطُّ
قد جاء في الأثر من زنى زني به و لو في عقب عقبه
- . و هذا قد جرب فوجد حقا- و قل من ترى مقداما على الزنا- إلا و القول في حرمه و أهله و ذوي محارمه كثير فاش- . و الكلمة التي قالها ع حق- لأن من اعتاد الزنا- حتى صار دربته و عادته و ألفته نفسه- لا بد أن يهون عليه حتى يظنه مباحا أو كالمباح- لأن من تدرب بشي ء و مرن عليه- زال قبحه من نفسه- و إذا زال قبح الزنا من نفسه- لم يعظم عليه ما يقال في أهله- و إذا لم يعظم عليه ما يقال في أهله- فقد سقطت غيرته
( . شرح نهج البلاغه (ابن ابی الحدید) ج 19، ص 211)
|
|
[296] و قال عليه السّلام:
ما زنى غيور قطّ.
ترجمه
غيرتمند هرگز بزنا نيفتد (و با زن ديگرى هم بستر نشود، چون دست مكافات بالاخرة ديگرى را با زنش هم بستر خواهد كرد).
نظم
- هر آن مرديكه خون گرم و غيور استز غيرت از زنا و فسق دور است
- زنا را از زنش چون بر نتابدبجز در بستر خود خوش نخوابد
- زنا بر مرد با غيرت حرام است مسلمان دور از اين بد مرام است
- خدا را گر مسلمان نام ما شدزنا شايع ميان ما چرا شد
- چرا در پاى تخت ملك ايران زنان عريان خرامان در خيابان
- عيان ز آنان رخ و سينه است و رانستز پيشان فوج شهوتران روان است
- برمز و غمزو با انگشت و ابرو جوانان را كشانندى بهر سو
- جوانان را نه درك خون غيرتز زنها كرده غارت گنج عفّت
- بهر سو دختران را مى كشانند وز آنها كام دلها مى ستانند
- پدر آگه ز حال دختر خويشدل از بى غيرتى نارد به تشويش
- بكار خانمش دانا است شوهر كه در بستر بغير او است همسر
- بحال خويش او را مى گذاردبابرو چين ز ديّوثى نيارد
- خود اين بى غيرتى از گوشت خوك است كه ستخوانها ورك بيخون و پوك است
- خداوندا تو اين ملّت تلف كنز دنيا فاسقان را بر طرف كن
- بده اذن و رسان مهدىّ موعود كز اين مردم رساند بر فلك دود
- زند پا برتك اسب سوارىكشد اين خلق را در رستگارى
( . شرح نهج البلاغه منظوم، ج 10، صفحه ی 82 و 83)
|