|
349 وَ عَزَّى عَلَيْهِ السَّلَامُ قَوْماً عَنْ مَيِّتٍ مَاتَ لَهُمْ فَقَالَ إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ لَيْسَ لَكُمْ بَدَأَ وَ لَا إِلَيْكُمُ انْتَهَى وَ قَدْ كَانَ صَاحِبُكُمْ هَذَا يُسَافِرُ فَعُدُّوهُ فِي بَعْضِ أَسْفَارِهِ فَإِنْ قَدِمَ عَلَيْكُمْ وَ إِلَّا قَدِمْتُمْ عَلَيْهِ
|
|
روش تسليت گفتن
(اخلاق اجتماعى)
|
|
349- امام عليه السّلام گروهى را از كسيكه از آنها مرده بود تسليت داده امر به شكيبايى نمود و (در باره مرگ) فرمود 1- اين مرگ او نه بشما آغاز يافت و نه انجام (تا ناگوار باشد بلكه همه در آن يكسانند) و اين يار شما (در زندگى) سفر ميكرد (از شما دور مى شد) پس انگاريد كه به يكى از سفرهاى خود رفته است كه بسوى شما باز آيد و اگر باز نيامد (و نخواهد هم آمد) شما نزد او مى رويد (پس افسردگى بر دورى از او بيجا است).
( . ترجمه وشرح نهج البلاغه(فیض الاسلام)، ج 6 ، صفحه ی 1253)
|
|
357 [و مردمى را در مرگ يكى از آنان تعزيت گفت و فرمود:] اين كار نه با شما آغاز گرديد، و نه بر شما به پايان خواهد رسيد. اين رفيق شما به سفر مى رفت كنون او را در يكى از سفرهايش بشماريد، اگر نزد شما بازگشت چه خوب و گرنه شما روى بدو مى آريد.
( . ترجمه نهج البلاغه شهیدی، ص 424)
|
|
338- و عزى قوما عن ميت مات لهم فقال عليه السّلام:
إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ لَيْسَ بِكُمْ لَكُمْ بَدَأَ- وَ لَا إِلَيْكُمُ انْتَهَى- وَ قَدْ كَانَ صَاحِبُكُمْ هَذَا يُسَافِرُ فَعُدُّوهُ فِي بَعْضِ أَسْفَارِهِ- فَإِنْ قَدِمَ عَلَيْكُمْ وَ إِلَّا قَدِمْتُمْ عَلَيْهِ
المعنى
فعدّوه: أي افترضوا أنّه كذلك. و التعزية فصيحة العبارة جزيلة المعنى مفيدة للاقناع و السلو.
( . شرح نهج البلاغه ابن میثم، ج 5، ص 416 و 417)
|
|
338- امام (ع) به قومى كه كسى از آنها مرده بود، تسليت گفته و امر به صبر نموده و فرمود:
إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ لَيْسَ بِكُمْ بَدَأَ- وَ لَا إِلَيْكُمُ انْتَهَى- وَ قَدْ كَانَ صَاحِبُكُمْ هَذَا يُسَافِرُ فَعُدُّوهُ فِي بَعْضِ أَسْفَارِهِ- فَإِنْ قَدِمَ عَلَيْكُمْ وَ إِلَّا قَدِمْتُمْ عَلَيْهِ
ترجمه
«مرگ او نه از شما شروع و نه به شما ختم يافته، فرض كنيد اين بار به سفرى رفته است و اين سفر را مانند سفرهاى ديگرش بدانيد كه به سوى شما باز مى گردد و اگر او باز نگردد شما به نزد او باز مى گرديد».
شرح
«عدّوه» يعنى: چنين فرض كنيد. اين نوع تسليت، با عبارتى فصيح، و معناى بسيار براى قانع ساختن و آرامش مفيد است.
( . ترجمه شرح نهج البلاغه ابن میثم، ج 5، ص 706)
|
|
356- (و عزّى قوما عن ميّت مات لهم) فقال: إنّ هذا الأمر ليس بكم بدأ و لا إليكم انتهى. و قد كان صاحبكم هذا يسافر فعدوّه في بعض أسفاره، فإن قدم عليكم و إلّا قدمتم عليه.
المعنى
المراد بالأمر هنا الموت، و المعنى ليس الموت بالشي ء الغريب الجديد، فقد كان قبلكم، و يبقى بعدكم، و إذا لم يعد هذا الميت فأنتم عليه قادمون لا محالة.
( . فی ضلال نهج البلاغه، ج 4، ص 423)
|
|
|
|
(343) و عزى عليه السّلام قوما عن ميّت مات لهم فقال: إنّ هذا الأمر ليس بكم بدأ، و لا إليكم انتهى، و قد كان صاحبكم هذا يسافر فعدّوه في بعض أسفاره، فإن قدم عليكم و إلّا قدمتم عليه.
المعنى
نبّه عليه السّلام في هذه التعزية الفصيحة المقنعة ببقاء الانسان بعد موته على ما عليه في حياته، فالموت مسافرة من هذا العالم المرئي إلى عالم غير مرئي، و أحبّاء الميّت يلحقون به و يأنسون معه كما يأنسون بمسافر يرجع إليهم من سفره.
الترجمة
از يك خانواده اي كسي مرده بود و آن حضرت ببازماندگانش چنين تسليت داد فرمود: اين فاجعه مرگ خويشان از شما آغاز نشده و هميشه بوده و بشما هم پايان نپذيرد و خواهد بود، اين رفيق شما خود تا زنده بود مسافرت ميكرد، اكنون او را در شمار مسافران بدانيد، اگر بنزد شما برگشت چه بهتر، و گرنه شما نزد او خواهيد شتافت.
- ز قومى مرد شخصي و علي گفت نبايد از غم مرگش برآشفت
- شما آغاز اين مردن نبوديدنه در پايان آن منزل نموديد
- سفر ميكرد يار باوفاتانبگوئيدش سفر رفته است اوهان
- اگر نايد كه تا بيند شما راشما خواهيد رفت و ديد او را
( . منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه، ج 21، ص 439 و 440)
|
|
(391) و عزّى (- ع- ) قوما عن ميّت مات لهم فقال عليه السّلام انّ هذا الامر ليس بكم بدء و لا اليكم انتهى و قد كان صاحبكم هذا يسافر فعدّوه فى بعض سفراته فان قدم عليكم و الّا قدمتم عليه يعنى تسلية در عزا داد (- ع- ) جماعتى را از كسى كه مرده بود از ايشان پس گفت (- ع- ) بتحقيق كه اين امر مردن نيست كه ابتدا كرده باشد بشما يعنى پيشتر از شما نيز بود از براى پدران شما و نه اين كه منتهى شود بشما يعنى بعد از شما نيز خواهد بود از براى اولاد شما و بتحقيق كه بود اين مصاحب شما كه سفر ميكرد در حين حيات پس بشمريد مرگش را از بعضى سفرهاى پس اگر از سفر وارد شد بر شما فنعم المطلوب و اگر وارد نشد شما سفر مى كنيد و وارد مى شويد بر او
( . شرح نهج البلاغه نواب لاهیجی، ص 323)
|
|
363: وَ عَزَّى قَوْماً عَنْ مَيِّتٍ مَاتَ لَهُمْ فَقَالَ ع- إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ لَيْسَ بِكُمْ بَدَأَ- وَ لَا إِلَيْكُمُ انْتَهَى- وَ قَدْ كَانَ صَاحِبُكُمْ هَذَا يُسَافِرُ فَقَالُوا نَعَمْ- قَالَ فَعُدُّوهُ فِي بَعْضِ سَفَرَاتِهِ- فَإِنْ قَدِمَ عَلَيْكُمْ وَ إِلَّا قَدِمْتُمْ عَلَيْهِ قد ألم إبراهيم بن المهدي- ببعض هذا في شعره الذي رثى به ولده فقال-
يئوب إلى أوطانه كل غائب و أحمد في الغياب ليس يئوب
تبدل دارا غير داري و جيرة
سواي و أحداث الزمان تنوب
أقام بها مستوطنا غير أنه على طول أيام المقام غريب
و إني و إن قدمت قبلي لعالم
بأني و إن أبطأت عنك قريب
و إن صباحا نلتقي في مسائه صباح إلى قلبي الغداة حبيب
( . شرح نهج البلاغه (ابن ابی الحدید) ج 19، ص 274)
|
|
[348] و عزّى عليه السّلام قوما عن ميّت مات لهم فقال: إنّ هذا الأمر ليس لكم بدأ، و لا إليكم انتهى، و قد كان صاحبكم هذا يسافر فعدّوه فى بعض أسفاره، فإن قدم عليكم و إلّا قدمتم عليه
ترجمه
يكى از كسان فاميلى مرد حضرت عليه السّلام در تسليت آن مرد آن فاميل را فرمودند: اين مرگ او نه بشما آغاز يافت و نه انجام اين رفيق شما (در زندگيش گاهى) بسفر مى رفت اكنون چنان انگاريد كه مسافرتى كرده است برود و برگردد، اگر برنگشت شما بسوى او خواهيد رفت (و او را در آن جهان ديدار خواهيد كرد، فلذا گريستن بر فقدان وى كارى بيهوده است).
نظم
- ز قومى مرد بارى نيك يارىبآنان گفت شاه از غمگسارى
- بر او از مرگ اگر آمد درى بازشما را نيست زان انجام و آغاز
- اجل نزد شما خواهد رسيدنشما را هم بكام خود كشيدن
- مر اين يار شما گاهى براهىسفر ميكرد و غيبت نيز گاهى
- زيان يا سود را دمساز مى گشتسفر سر مى رسيد و باز مى گشت
- گر از دست شما با مرگ در شدكنيد انگار كو سوى سفر شد
- و ليكن اين سفر شد سوى دشتىكه او را نيست ديگر بازگشتى
- اجل از خانه تان در مى كشاندشماها را بوى در مى رساند
- همه ناچار چون بايست مردنچرا بايد بوى اندوه خوردن
( . شرح نهج البلاغه منظوم، ج 10، صفحه ی 130 و 131)
|