نامه 21 نهج البلاغه : سفارش به ميانه روى

نامه 21 نهج البلاغه : سفارش به ميانه روى

متن اصلی نامه 21 نهج البلاغه

عنوان نامه 21 نهج البلاغه

ترجمه مرحوم فیض

ترجمه مرحوم شهیدی

شرح ابن میثم

ترجمه شرح ابن میثم

شرح مرحوم مغنیه

شرح منهاج البراعة خویی

شرح لاهیجی

شرح ابن ابی الحدید

شرح نهج البلاغه منظوم

متن اصلی نامه 21 نهج البلاغه

(21) و من كتاب له عليه السلام إليه أيضا

فَدَعِ الْإِسْرَافَ مُقْتَصِداً وَ اذْكُرْ فِي الْيَوْمِ غَداً وَ أَمْسِكْ مِنَ الْمَالِ بِقَدْرِ ضَرُورَتِكَ وَ قَدِّمِ الْفَضْلَ لِيَوْمِ حَاجَتِكَ أَ تَرْجُو أَنْ يُعْطِيَكَ اللَّهُ أَجْرَ الْمُتَوَاضِعِينَ وَ أَنْتَ عِنْدَهُ مِنَ الْمُتَكَبِّرِينَ وَ تَطْمَعُ- وَ أَنْتَ مُتَمَرِّغٌ فِي النَّعِيمِ تَمْنَعُهُ«» الضَّعِيفَ وَ الْأَرْمَلَةَ- أَنْ يُوجِبَ لَكَ ثَوَابَ الْمُتَصَدِّقِينَ وَ إِنَّمَا الْمَرْءُ مَجْزِيٌّ بِمَا سَلَفَ«» وَ قَادِمٌ عَلَى مَا قَدَّمَ وَ السَّلَامُ

عنوان نامه 21 نهج البلاغه

سفارش به ميانه روى

ترجمه مرحوم فیض

21- از نامه هاى آن حضرت عليه السّلام است نيز بزياد ابن ابيه

(كه در آن او را به اقتصاد و ميانه روى و تواضع و فروتنى امر مى فرمايد): 1 پس (در صرف مال) زياده روى مكن ميانه رو باش (بيشتر و كمتر از آنچه نيازمندى صرف مكن) در امروز بياد فردا باش، و باندازه نيازمندى خود از دارائى پس انداز نما، و زياده (بر آن) را بجهت روز نيازمنديت (آخرتت) پيش فرست (در راه خدا به درويشان و مستمندان ببخش). 2 آيا اميدوارى كه خدا پاداش فروتنان (كه بدنيا و كالاى آن دل نبسته و بدستور او رفتار ميكنند) را بتو بدهد و حال آنكه تو نزد او از گردنكشان (كه دل بدنيا بسته و خلاف دستور او را انجام مى دهند) هستى و آيا آزمندى كه پاداش صدقه دهندگان (كه از بينوايان دست مى گيرند بدون بزرگى و خود نمائى) را براى تو واجب و لازم گرداند در حاليكه تو در عيش و خوشگذرانى غلطيده ناتوان و بيچاره و بيوه زن و درويش را از آن بهره نمى دهى 3 و جز اين نيست كه مرد پاداش داده ميشود بكار پيش كرده، و وارد مى گردد بر آنچه پيش فرستاده است، و درود بر آنكه شايسته درود است (ابن ابى الحديد در اينجا مى نويسد: خدا خير و نيكوئى را از زياد دور گرداند، زيرا نعمت و نيكوئى و تعليم و تربيت علىّ عليه السّلام را نسبت بخود تلافى كرد به چيزى كه حاجت ببيان آن نيست از قبيل كردارهاى زشت در باره پيروان و دوستان آن حضرت و زياده روى در ناسزا گفتن و تقبيح كردار آن بزرگوار، و كوشش در اين امور بآنچه را كه معاويه به كمى از آن راضى بود، و اين براى بدست آوردن رضاء و خوشنودى معاويه نبود، بلكه اين كارها را طبعا انجام مى داد، و در ظاهر و باطن با آن حضرت دشمنى مى نمود، و خدا نمى خواست مگر آنكه به مادرش باز گشته معلوم نبودن پدرش را هويدا نمايد، و از هر ظرفى آنچه در آنست تراوش ميكند، و پس از او فرزندش «عبيد اللَّه كه براى كشتن حضرت ابا عبد اللَّه الحسين عليه السّلام از كوفه لشگر به كربلا فرستاد» آمده بد كرداريهاى پدر را با تمام رسانيد، و بازگشت كارها بسوى خدا است يعنى ايشان را به بدترين عذاب و كيفر خواهد رسانيد).

( . ترجمه و شرح نهج البلاغه فیض الاسلام، ج5، ص 872)

ترجمه مرحوم شهیدی

21 و از نامه آن حضرت است بدو نيز

ميانه رو باش، و از زياده روى دست بدار و امروز، فردا را به خاطر آر و از مال نگاه دار چندان كه تو را كارساز است، و زيادت را پيشاپيش فرست براى روزى كه تو را بدان نياز است. اميد دارى خدايت پاداش فروتنان دهد، و تو نزد او در گردنفرازان به شمارى، و طمع بسته اى كه ثواب صدقه دهندگان يابى، حالى كه در نعمت غلتانى و آن را از بيچاره و بيوه زن دريغ مى دارى آدمى پاداش يابد بدانچه كرده است و در آيد بدانچه از پيش فرستاده است، و السلام.

( . ترجمه نهج البلاغه مرحوم شهیدی، ص 283)

شرح ابن میثم

21- و من كتاب له عليه السّلام

إليه أيضا فَدَعِ الْإِسْرَافَ مُقْتَصِداً- وَ اذْكُرْ فِي الْيَوْمِ غَداً- وَ أَمْسِكْ مِنَ الْمَالِ بِقَدْرِ ضَرُورَتِكَ- وَ قَدِّمِ الْفَضْلَ لِيَوْمِ حَاجَتِكَ- أَ تَرْجُو أَنْ يُعْطِيَكَ اللَّهُ أَجْرَ الْمُتَوَاضِعِينَ- وَ أَنْتَ عِنْدَهُ مِنَ الْمُتَكَبِّرِينَ- وَ تَطْمَعُ وَ أَنْتَ مُتَمَرِّغٌ فِي النَّعِيمِ تَمْنَعُهُ الضَّعِيفَ وَ الْأَرْمَلَةَ- أَنْ يُوجِبَ لَكَ ثَوَابَ الْمُتَصَدِّقِينَ- وَ إِنَّمَا الْمَرْءُ مَجْزِيٌّ بِمَا أَسْلَفَ وَ قَادِمٌ عَلَى مَا قَدَّمَ وَ السَّلَامُ

اللغة

أقول: التمرّغ: التمعّك [التملّك خ ] و التقلّب.

المعنى

و قد أمره في هذا الفصل بأوامر:

أحدها: ترك الإسراف

و هو رذيلة الإفراط من فضيلة الاقتصاد المتوسّط بينه و بين الإجحاف بالنفس و الإصرار بها و هو طرف التفريط من هذه الفضيلة.

و الأمر بترك الإسراف مستلزم للأمر بهذه الفضيلة لأنّ الأمر بالشي ء على حالة أمر بتلك الحالة أيضا.

الثاني: أن يذكر في اليوم غدا

أى يذكر في حاضر أوقاته مستقبلها من يوم القيامة فإنّ في ذلك زجرا للنفس و انكسارا عن الإشراف على الدنيا و الاشتغال بها.

الثالث: أن يمسك من المال بقدر ضرورته.

و هو تفسير للاقتصاد في تناول الدنيا و حفظها.

الرابع: أن يقدّم الفضل منها ليوم حاجته

و هو يوم القيامة و ما بعد الموت.

و فيه استدراج لإنفاق المال في سبيل اللّه فإنّ كلّ عاقل يعلم أنّ إسلاف ما لا يحتاج إليه من فضول المال في سبيل اللّه و تقديمه لما يحتاج إليه في وقت حاجته من أكبر المصالح المهمّة.

ثمّ استفهم على سبيل الإنكار عن رجائه أن يؤتيه اللّه ثواب المتواضعين حال ما هو مكتوب في علمه من المتكبّرين تنبيها منه على أنّ ثواب كلّ فضيلة إنّما ينال باكتسابها و التخلّق بها لا بالكون على ضدّها. فمن الواجب إذن التخلّق بفضيلة التواضع لينال ثوابها. و لن يحصل التخلّق بها إلّا بعد الانحطاط عن درجات المتكبّرين فهو إذن من الواجبات، و كذلك استفهمه عن طمعه في ثواب المتصدّقين حال اقتنائه للمال و تنعّمه به و منه ما للضعيف و الأرملة استفهام منكر لذلك الطمع على تلك الحال فإنّ ثواب كلّ حسنة بقدرها و من لوازمها، و جزاء كلّ حسنة بحسبها و من لوازمها. و نبّه على ذلك بقوله: و إنّما المرء مجزىّ بما أسلف. إلى آخره، و في قوله: قادم على ما قدّم. من محاسن الكلام، و فيه الاسقاق.

( . شرح نهج البلاغه ابن میثم، ج4، ص 400و401)

ترجمه شرح ابن میثم

21- نامه ديگر حضرت كه به زياد بن ابيه مرقوم فرموده است:

فَدَعِ الْإِسْرَافَ مُقْتَصِداً- وَ اذْكُرْ فِي الْيَوْمِ غَداً- وَ أَمْسِكْ مِنَ الْمَالِ بِقَدْرِ ضَرُورَتِكَ- وَ قَدِّمِ الْفَضْلَ لِيَوْمِ حَاجَتِكَ- أَ تَرْجُو أَنْ يُعْطِيَكَ اللَّهُ أَجْرَ الْمُتَوَاضِعِينَ- وَ أَنْتَ عِنْدَهُ مِنَ الْمُتَكَبِّرِينَ- وَ تَطْمَعُ وَ أَنْتَ مُتَمَرِّغٌ فِي النَّعِيمِ تَمْنَعُهُ الضَّعِيفَ وَ الْأَرْمَلَةَ- أَنْ يُوجِبَ لَكَ ثَوَابَ الْمُتَصَدِّقِينَ- وَ إِنَّمَا الْمَرْءُ مَجْزِيٌّ بِمَا أَسْلَفَ وَ قَادِمٌ عَلَى مَا قَدَّمَ وَ السَّلَامُ

لغات

تمرّغ: غلتيدن، زير و رو شدن

ترجمه

«اسرافكارى را كنار بگذار و ميانه روى را پيشه كن، امروز به ياد فردايت باش، و به اندازه ضرورت زندگى نگه دار، و زيادى آن را براى روز نيازت پيش فرست، آيا اميدوارى كه خداوند، پاداش فروتنان را به تو دهد، در حالى كه تو نزد او از متكبران مى باشى و آيا طمع دارى كه پاداش صدقه دهندگان را به تو دهد، در حالى كه تو در عيش و خوشگذرانى فرو رفته، ناتوان و بيچاره و بيوه زن و درويش را از آن بهره نمى دهى و همانا كه انسان به آنچه كرده است پاداش يابد، و به سوى آنچه پيش فرستاده روى آورد. و السلام.»

شرح

امام (ع) در اين نامه چند دستور به زياد بن ابيه مى دهد:

1- نخست او را به ترك اسراف امر مى كند كه به معناى زياده روى و نقطه مقابل تفريط است كه آن نيز از كارهاى ناپسند مى باشد، و لازمه اين دستور، امر به اقتصاد و ميانه روى در امور مى باشد كه از فضايل و كارهاى پسنديده است.

2- امروز به ياد فرداى قيامت و روز آخرت باشد، و اين عمل، نفس را سركوب مى كند و او را از پرداختن كامل به دنيا و اشتغال به آن باز مى دارد.

3- از مال و ثروت دنيا به اندازه نيازمندى در زندگى، بردارد و اين دستور اشاره به آن است كه در اندوختن مال دنيا و نگهدارى آن ميانه رو باشد.

4- تعداد زايد از ثروت دنيا را براى روز شدت نيازمنديش كه آخرت و پس از مرگ است، به پيش بفرستد، و اين دستور اشاره به انفاق مال در راه خدا مى باشد، زيرا هر خردمندى مى داند كه صرف كردن مال زايد بر احتياج دنيوى، در راه خدا و جلو فرستادن آن براى روز شدت نيازمندى، از مصلحتهاى بسيار مهّم است.

امام (ع) پس از چهار دستور فوق، زياد را مورد خطاب قرار داده و به طريق استفهام انكارى از او مى پرسد كه چگونه از خداوند اميد به پاداش اهل تواضع دارد و حال آن كه او، از متكبران است. اين سؤال انكارى اشاره به آن است كه اجر و پاداش در مقابل انجام دادن عمل نيك و اتصاف به آن، نصيب انسان مى شود، نه در انجام دادن كارهاى خلاف و ضد فضيلت، پس براى نايل شدن به ثواب و پاداش اهل تواضع، تخلّق به آن صفت ارزشمند لازم است و آن هم حاصل نمى شود مگر پس از فرود آمدن از قله هاى بلند تكبر و خودخواهى و همچنين با استفهام انكارى ديگر از او پرسيده است كه با چه دليل طمع ثواب صدقه دهندگان را دارد، با اين كه پيوسته در طلب جمع مال و خوشگذرانى است و حق ضعفا و يتيمان و بيوه زنان را از آن منع مى كند و اين استفهام انكارى به منظور از بين بردن طمع او در ثواب نيكوكاران و مؤديان حقوق مستحقان مى باشد زيرا پاداش هر عمل نيكى از لوازم خود آن عمل و به اندازه آن است و اين است معناى سخن امام (ع) كه فرمود: انما المرء مجزّى بما اسلف و قادم على ما قدّم كه ترجمه آن گذشت و اين عبارت از نيكوترين سخنان است و بسيار كوبنده مى باشد.

( . ترجمه شرح نهج البلاغه ابن میثم، ج4، ص 689-691)

شرح مرحوم مغنیه

الرسالة - 20- موعظة زياد ابن أبيه:

فدع الإسراف مقتصدا، و اذكر في اليوم غدا، و أمسك من المال بقدر ضرورتك، و قدّم الفضل ليوم حاجتك. أ ترجو أن يعطيك اللّه أجر المتواضعين و أنت عنده من المتكبّرين. و تطمع- و أنت متمرّغ في النّعيم تمنعه الضّعيف و الأرملة- أن يوجب لك ثواب المتصدّقين. و إنّما المرء مجزيّ بما أسلف، و قادم على ما قدّم. و السّلام.

اللغة:

مقتصدا: معتدلا، و الفضل ما زاد عن الاعتدال. و متمرغ في النعيم: متقلب فيه.

الإعراب:

مقتصدا حال من فاعل «دع» و هو أنت، و غدا مفعول به لا ذكر، لأن الذكر حاصل اليوم لا في الغد، و المصدر من أن يوجب مجرور بجار محذوف أي في وجوب الثواب، و المجرور متعلق بتطمع.

المعنى:

(فدع الإسراف إلخ).. المال وسيلة لسد حاجات المعوزين، لا للتبذير و الإسراف، و التضاهي و التباهي، و ما زاد عن حاجة المحتاجين ينفق في مشروع عام، أو يدخر للشدائد كالحرب و ردع العدوان.

(أ ترجو أن يعطيك اللّه إلخ).. لكل عمل جزاؤه الخاص، فالحسنى لمن أحسن، و السوأى لمن أساء، و العكس أو المساواة هنا محال في العدل الإلهي.. و المتكبر يغريه المال و يطغيه، و يبذره على ملذاته و شهواته، و يمنعه عن المحرومين الذين لا عم لهم و لا خال. و جزاء هذا من عند اللّه عذاب الحريق. و المتواضع يرى نفسه مقصرا و مضيعا في طاعة اللّه، و ان أقبلت الدنيا عليه بذلها في سبيل اللّه، و ازداد له شكرا، و منه خوفا، و لعباده تواضعا. و له عند اللّه مثوبة و حسن مآب. و هذا ما أراده الإمام بقوله: (المرء مجزي بما أسلف).

( . فی ضلال نهج البلاغه، ج3، ص 435و436)

شرح منهاج البراعة خویی

و من كتاب له عليه السلام اليه أيضا

و هو المختار الحادى و العشرون من باب الكتب و الرسائل فدع الاسراف مقتصدا، و اذكر في اليوم غدا، و أمسك من المال بقدر ضرورتك، و قدّم الفضل ليوم حاجتك. أ ترجو أن يعطيك اللّه أجر المتواضعين و أنت عنده من المتكبّرين و تطمع و أنت متمرّغ في النّعيم تمنعه الضّعيف و الأرملة أن يوجب لك ثواب المتصدّقين و إنّما المرأ مجزيّ بما أسلف، و قادم على ما قدّم. و السّلام.

المصدر

هذا الكتاب بعض ما كتبه الأمير عليه السّلام إلى زياد بن أبيه و نقله كاملا الفاضل الشارح المعتزلي في شرح المختار 44 من باب الكتب و الرسائل من الجزء السادس عشر من شرحه و هو المختار المعنون بقول الرّضي: و من كتاب له عليه السّلام إلى زياد بن أبيه و قد بلغه أنّ معاوية كتب إليه يريد خديعته باستلحاقه.

قال: كان عليّ عليه السّلام أخرج إليه- يعني إلى زياد- سعدا مولاه يحثّه على حمل مال البصرة إلى الكوفة، و كان بين سعد و زياد ملاحاة و منازعة و عاد سعد و شكاه إلى عليّ عليه السّلام و عابه فكتب عليّ عليه السّلام إليه:

أمّا بعد فانّ سعدا ذكر أنّك شتمته ظلما، و هدّدته و جبهته تجبّرا و تكبّرا، فما دعاك إلى التكبّر و قد قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله: «الكبر رداء اللّه فمن نازع اللّه رداءه قصمه»، و قد أخبرني أنّك تكثر من الألوان المختلفة في الطعام في اليوم الواحد و تدّهن كلّ يوم، فما عليك لو صمت للّه أيّاما، و تصدّقت ببعض ما عندك محتسبا، و أكلت طعامك مرارا قفارا فإنّ ذلك شعار الصّالحين أ فتطمع و أنت متمرّغ في النّعيم تستأثر به على الجار، و المسكين، و الضّعيف، و الفقير، و الأرملة و اليتيم أن يحسب لك أجر المتصدّقين و أخبرني أنّك تتكلّم بكلام الأبرار و تعمل عمل الخاطئين فإن كنت تفعل ذلك فنفسك ظلمت، و عملك أحبطت فتب إلى ربّك يصلح لك عملك و اقتصد في أمرك و قدّم إلى ربّك«» الفضل ليوم حاجتك و ادّهن غبّا فإنّي سمعت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله يقول: «ادّهنوا غبّا و لا تدّهنوا رقما».

فكتب إليه زياد: أمّا بعد يا أمير المؤمنين فإنّ سعدا قدم عليّ فأساء القول و العمل فانتهرته و زجرته و كان أهلا لأكثر من ذلك، و أمّا ما ذكرت من الإسراف و اتّخاذ الألوان من الطعام و النعم، فإن كان صادقا فأثابه اللّه ثواب الصالحين، و إن كان كاذبا فوقاه اللّه أشدّ عقوبة الكاذبين، و أمّا قوله: إنّي أصف العدل و اخالفه إلى غيره، فإنّي إذن من الأخسرين فخذ يا أمير المؤمنين بمقال قلته«» في مقام قمته: «الدعوى بلا بيّنة كالسّهم بلا نصل» فإن أتاك بشاهدي عدل، و إلّا تبيّن لك كذبه و ظلمه.

أقول: قد تعرّض الفاضل الشارح بأنّ ما في النهج بعض هذا الكتاب، و لا يخفى عليك أنّه لا يتضمّن ما في النهج على صورته و ألفاظه، و أنّ بين النسختين تفاوتا ظاهرا و نحن لم نظفر به في الماخذ الّتي حضرتنا، و الظاهر أنّهما كتاب واحد، بل ما في النهج بعض ذلك الكتاب إلّا أنّهما رويا على روايتين كما أنّ الرّضيّ نقل في غير موضع في النهج كلاما له عليه السّلام على روايتين.

اللغة

(الاسراف) السّرف: ضدّ القصد، و قال الراغب: السّرف تجاوز الحدّ في كلّ فعل يفعله الإنسان و إن كان ذلك في الانفاق أشهر، قال تعالى: وَ الَّذِينَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَ لَمْ يَقْتُرُوا...- وَ لا تَأْكُلُوها إِسْرافاً وَ بِداراً، و يقال: تارة اعتبارا بالقدر، و تارة بالكيفيّة و لهذا قال سفيان: ما أنفقت في غير طاعة اللّه فهو سرف و إن كان قليلا، قال اللّه تعالى: وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ...- وَ أَنَّ الْمُسْرِفِينَ هُمْ أَصْحابُ النَّارِ أي المتجاوزين الحدّ في امورهم، و سمّى قوم لوط مسرفين من حيث إنّهم تعدّوا في وضع البذر في الحرث المخصوص له المعنيّ بقوله تعالى: نِساؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ، و قوله في القصاص فَلا يُسْرِفْ فِي الْقَتْلِ فسرفه أن يقتل غير قاتله إمّا بالعدول عنه إلى من هو أشرف منه أو بتجاوز قتل القاتل إلى غيره حسبما كانت الجاهليّة تفعله.

قال السيّد نعمة اللّه الجزائري في فروق اللّغات: الإسراف و التبذير: قيل التبذير إنفاق المال فيما لا ينبغي، و الإسراف صرفه زيادة على ما ينبغي، و بعبارة اخرى الإسراف تجاوز الحدّ في صرف المال و التبذير اتلافه في غير موضعه فهو أعظم من الإسراف و لذا قال تعالى: إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كانُوا إِخْوانَ الشَّياطِينِ قيل: و ليس الإسراف متعلّقا بالمال فقط بل بكلّ شي ء وضع في غير موضعه اللّائق به، ألا ترى أنّ اللّه وصف قوم لوط بالإسراف لوضعهم البذر في غير المحرث فقال: إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّساءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ و وصف فرعون بالإسراف بقوله: إِنَّهُ كانَ عالِياً مِنَ الْمُسْرِفِينَ». أقول: و يفهم من بعض الأخبار أنّ الإسراف على ضربين: حرام و مكروه فالأوّل مثل إتلاف مال و نحوه فيما هو فوق المتعارف، و الثاني إتلاف شي ء ذي نفع بلا غرض و منه إهراق ما بقى من شرب ماء الفرات و نحوها خارج الماء و قد روي ذلك عن عليّ عليه السّلام. انتهى قوله.

فتحصّل أنّ الإسراف تجاوز الحدّ في كلّ ما يفعلها الإنسان من أفعاله سواء كان متعلّقه مالا أو غير مال، و التبذير إتلافه و تضييعه في غير موضعه و إذا لم يكن على سبيل الإتلاف و الإفساد بأن يكون صرفه على الإصلاح لا يسمّى تبذيرا.

(مقتصدا) القصد و الاقتصاد واسطة الامور، قال سالم بن وابصة (الحماسة 244):

عليك بالقصد فيما أنت فاعله إنّ التخلّق يأتي دونه الخلق

قال المرزوقيّ في الشرح: القصد: واسطة الامور، فما تعدّاه سرف و ما انحطّ عنه قصور، و لذلك قيل لمن ليس بجسيم و لا ضئيل، و ليس بقصير و لا طويل: هو قصد و مقتصد، و قال في شرح الحماسة 9: القصد ما لا سرف فيه، و لذلك قيل: اقتصد في كذا، و طريق قاصد إذا كان على حدّ الإستواء، و من كلامهم: ضلّ عن قصد الطريق، كما قيل: ضلّ عن سواء السبيل قال الراجز الحصين بكير الربعي:

إنّي إذا حار الجبان الهدره ركبت من قصد الطريق منجره

قال ابن الأثير في النهاية: في الحديث ما عال مقتصد و لا يعيل أي ما افتقر من لا يسرف في الإنفاق و لا يقتر، انتهى و قال الأمير عليه السّلام لهمّام في الخطبة 191 من النهج في وصف المتقين: منطقهم الصواب، و ملبسهم الإقتصاد.

(متمرّغ) في الصحاح: مرّغته في التراب تمريغا فتمرّغ أي معّكته و تمعّك، قال ابن الأثير في النهاية: التمرّغ: التقلّب في التراب، و منه حديث عمّار: «أجنبنا في سفر و ليس عندنا ماء فتمرّغنا في التراب» ظنّ أنّ الجنب يحتاج أن يوصل التراب إلى جميع جسده كالماء.

قال الزمخشريّ في الأساس: مرّغ دابّته فتمرّغ و هذا مراغ الدوابّ و مراغتها و متمرّغها، و مرّغته تمريغا إذا أشبعت رأسه و جسده دهنا، و تمرّغ بالدّهن و من المجاز فلان يتمرّغ في النّعيم يتقلّب فيه.

(الأرملة) قال الجوهريّ في الصحاح: الأرمل: الرّجل الّذي لا امرأة و الأرملة: المرأة الّتي لا زوج لها، و قد أرملت المرأة إذا مات عنها زوجها قال الشاعر- و هو جرير- :

هذي الأرامل قد قضيّت حاجتها فمن لحاجة هذا الأرمل الذّكر

قال ابن السكّيت: الأرامل: المساكين من نساء و رجال، قال و يقال لهم و إن لم يكن فيهم نساء، و يقال: قد جاءت أرملة من نساء و رجال محتاجين، قال و يقال للرجال المحتاجين الضعفاء: أرملة و إن لم يكن فيهم نساء، انتهى ما في الصحاح.

و قال المرزوقيّ في شرح الحماسة (577) عند قول زياد بن حمل:

ترى الأرامل و الهلّاك تتبعه يستنّ منه عليهم وابل رذم

الأرامل: جمع الأرمل و الأرملة لأنّه يقع على الذكر و الانثى و هم الّذين قد انقطع زادهم و ضاقت الأحوال بهم.

و قال عند قول كعب بن زهير (الحماسة 348):

ألا لهف الأرامل و اليتامى و لهف الباكيات على ابىّ

الأرامل: جمع أرمل، و هذه الصفة يشترك فيها المؤنّث و المذكّر، و اشتقاقه من أرمل القوم إذا نفدت نفقاتهم، و حقيقته صاروا من الفقر في الرّمل، كما يقال أترب الرّجل، و الشّهادة في اشتراك الرّجل و المرأة في هذه الصفة قول جرير: هذي الأرامل- البيت.

و قال الزمخشريّ في الأساس: أرمل: افتقر و فنى زاده و هو من الرمل كادقع من الدّقعاء، و منه الأرملة و الأرامل، قال: و في كتاب العين: و لا يقال شيخ أرمل إلّا أن يشاء شاعر في تمليح كلامه كقول جرير: هذي الأرامل- البيت. و أرملت المرأة و رملت من زوجها و لا يكون إلّا مع الحاجة.

ثمّ في نسخ خطيّة عندنا قد ضبط قوله عليه السّلام هكذا: (أ ترجو أن يؤتيك اللّه) و: (مجزيّ بما سلف) و لكنّ ما اخترناه في المتن مطابق لنسخة الرضيّ رضوان اللّه عليه.

الاعراب

(مقتصدا) حال لضمير دع، (غدا) مفعول لقوله اذكر، قوله أن يعطيك مأوّل منصوب مفعول لقوله ترجو، (و أنت) الواو حالية و الجملة حال لضمير ترجو، (و تطمع) عطف على قوله ترجو، و الجملة استفهاميّة على سبيل الانكار كالمعطوف عليها (و أنت) الواو حالية و الجملة حال لضمير تطمع، قوله (أن يوجب) مأوّل منصوب مفعول لقوله تطمع اخر عن الحال بعكس الاولى، و ضمير الفعل يرجع إلى اللّه.

المعنى

لمّا أخبر سعد أمير المؤمنين عليّا عليه السّلام بأنّ زياد بن أبيه يكثر من الألوان المختلفة في الطعام في اليوم الواحد و تدّهن كلّ يوم- إلى آخر ما رواه اليعقوبيّ كما مرّ آنفا- أمره أن يترك رذيلة الإسراف، و يتّصف بفضيلة الاقتصاد الّذي هو واسطة الامور.

و أقول: إنّ لكلّ شي ء حدّا هو بمنزلة قاعدته فإذا كان على قاعدته فله ثبات و قرار، و إذا جاوز عن حدّه إمّا إلى الإفراط و إمّا إلى التفريط فلا بدّ له من أن يسقط منكوسا و منكوبا و قد قال الأمير عليه السّلام: اليمين و الشمال مضلّة و الوسطى هي الجادّة.

و كما أنّ اللّه الحكيم خلق كلّ واحد من قاطبة الأشياء على قدر لائق به لو عدل عنه لا ختلّ نظام العالم كذلك جعل لكلّ ما يتعلّق بأفعال بني آدم و امور صالح الانسانيّة حدّا لو خرج الاجتماع الانساني عنه لاختلّ نظامه و هو من الهالكين و ذلك الحدّ المتعلّق بهذا النوع هو ما يحتويه الذكر الحكيم و قد قال عزّ من قائل: إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ، و ذلك الحدّ هو الوسط و القسط و العدل و الحقّ كما قال تعالى: وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيداً (البقرة- 139) و قال: لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْمِيزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ، و قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله: بالعدل قامت السماوات و الأرض، و قال أمير المؤمنين عليّ عليه السّلام: بالحقّ قامت السماوات و الأرض.

و من تفحّص في ما أتى به خاتم الأنبياء درى أنّ اللّه تعالى كتب على النّاس الإقتصاد في مطلق الامور حتّى في العبادات ففي القرآن الكريم: لا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلى عُنُقِكَ وَ لا تَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً (الأسرا- 32).

و قد روى الصّدوق قدّس سرّه في الفقيه (ص 12 ج 13 من الوافي): بإسناده عن جعفر بن محمّد، عن أبيه، عن آبائه عليهم السّلام قال: قال عليّ عليه السّلام: الحيف في الوصيّة من الكبائر.

و روي عن جعفر بن محمّد عن أبيه عليهما السّلام: أنّ رجلا من الأنصار توفّي و له صبية صغار و له ستّة من الرقيق فأعتقهم عند موته و ليس له مال غيرهم فأتى النبيّ صلّى اللّه عليه و اله فاخبر فقال: ما صنعتم بصاحبكم قالوا دفنّاه، قال: لو علمت ما دفنّاه مع أهل الإسلام ترك ولده يتكفّفون النّاس و في باب الاقتصاد في العبادة من الوافي (ص 69 ج 3) نقلا عن الكافي باسناده عن أبي الجارود، عن أبي جعفر عليه السّلام قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله إنّ هذا الدّين متين فأوغلوا فيه برفق، و لا تكرهوا عبادة اللّه إلى عباد اللّه فتكونوا كالراكب المنبّت الّذي لا سفرا قطع و لا ظهرا أبقى.

ثمّ إنّه عليه السّلام أتى بالحال أعني مقتصدا إشارة إلى أنّ زيادا كما يجب عليه الإعراض عن الإسراف الّذي هو إفراط كذلك يجب عليه أيضا الإمساك الّذي هو تفريط، بل يجب عليه بعد ترك الاسراف الإقتصاد الّذي هو وسط الإفراط و التفريط.

قوله عليه السّلام: (و اذكر في اليوم غدا) نبّهه بأن لا تلهيه الامال و لا تشغله المشاغل في الدّنيا عن التأهّب و التزوّد لغده و كنّى بالغد عن بعد حياته في هذه الدار من البرزخ و يوم البعث، كما أراد باليوم هذه الدّنيا.

قوله عليه السّلام: (و امسك- إلى قوله: ليوم حاجتك) روى اليعقوبي في تاريخه (ص 202 ج 2): أنّ رجلا قال للحسن بن عليّ عليهما السّلام: إنّي أخاف الموت قال. ذاك أنّك أخّرت مالك و لو قدّمته لسرّك أن تلحق به.

قوله عليه السّلام: (أ ترجو- إلخ) استفهام على سبيل الإنكار أي كيف ترجو أن يعطيك اللّه ذلك الأجر و الحال أنت عنده كذلك، و كيف تطمع أن يوجب اللّه لك ذلك الثواب و الحال أنت تتقلّب و تتمعّك في النعيم تمنعه الضعيف و الأرملة، و هذا تحريض له على التّواضع و شركة الضعيف و الأرملة في عيشه و تنعّمه.

قوله عليه السّلام: (و إنّما المرء- إلخ) بين الانسان و عمله خيرا كان أو شرّا ارتباط خاصّ لا يرجع إلّا إليه و لا يجزى إلّا به و لا يقدم إلّا إليه و نعم ما قيل بالفارسية:

نيك و بد هر چه كنى بهر تو خوانى سازند جز تو بر خوان بد و نيك تو مهمانى نيست

قال الشارح المعتزلي في المقام: قلت قبّح اللّه زيادا كافأ إنعام عليّ عليه السّلام و إحسانه إليه و اصطناعه له بما لا حاجة إلى شرحه من أعماله القبيحة بشيعته و محبّيه و الإسراف في لعنه، و تهجين أفعاله، و المبالغة في ذلك بما قد كان معاوية يرضى باليسير منه و لم يكن يفعل ذلك لطلب رضا معاوية كلّا بل يفعله بطبعه و يعاديه بباطنه و ظاهره و أبى اللّه إلّا أن يرجع إلى امّه و يصحّح نسبه و كلّ إناء ينضح بما فيه، ثمّ جاء ابنه بعده فختم تلك الأعمال السّيّئة بما ختم و إلى اللّه ترجع الامور. انتهى.

و سيأتي كلامنا أيضا في قاتلى حجج اللّه و معانديهم في شرح المختار 44 من هذا الباب إن شاء اللّه تعالى.

الترجمة

اين نيز نامه ايست كه أمير عليه السّلام به زياد بن أبيه نوشت: پس ترك إسراف گوى و ميانه رو باش، و در امروز ياد فردا كن و از مال بقدر ضرورت زندگى نگه دار و زيادى را براى روز نيازت پيش فرست، آيا اميد دارى كه خدا بتو پاداش فروتنان دهد با اين كه نزد او از خود بينانى، و آيا آزمندى كه برايت ثواب صدقه دهندگان واجب گرداند با اين كه در نعمت غلطيده اى و آنرا از ناتوان و بيچارگان و بيوه زنان باز مى دارى، و همانا كه مرد به آن چه كرده است پاداش يابد، و بسوى آنچه پيش فرستاده است روى آورد. و السّلام.

( . منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغه، ج17، ص 336-344)

شرح لاهیجی

الكتاب 19

و من كتاب له (- ع- ) اليه ايضا يعنى و از مكتوب امير المؤمنين عليه السّلام است بسوى زياد نيز فدع الإسراف مقتصدا و اذكر فى اليوم غدا و امسك من المال بقدر ضرورتك و قدّم الفضل ليوم حاجتك اترجوا ان يؤتيك اللّه اجر المتواضعين و انت عنده من المتكبّرين و تطمع و انت متمرّع فى النّعيم تمنعه الضّعيف و الأرملة ان يوجب لك ثواب المتصدّقين و انّما المرء مجزئ بما سلف و قادم على ما قدّم و السّلم يعنى پس واگذار اسراف كردن را در حالتى كه وسط رفتار باشى يعنى چنانچه اسراف و افراط نبايد بكنى امساك كه تفريطست نبايد كرده باشى بلكه ميانه رفتار بكن كه وسط عدلست و بياد بيار در امروز دنيا فرداء اخرت را و نگاه دار از مال بقدر احتياج تو و پيش فرست و انفاق بكن زياده بر احتياج را از براى روز احتياج اخرت تو ايا اميد دارى اين كه عطا كند تو را خدا ثواب تواضع دارندگان را و حال آن كه تو در نزد او از متكبّران باشى و ايا طمع دارى تو و حال آن كه تو غلطيده بنعمت گذرانيدن باشى در حالتى كه منع كنى توان تنعّم را از ناتوانان و زنان بيوه اين كه واجب گرداند خدا از براى تو ثواب صدقه دهندگان را و نيست مرد مگر جزا داده شده بآن چيزى كه پيش فروخته است از اعتقادات و وارد شونده است در اخرت بر چيزى كه پيش فرستاده است از اعمال و سلام بر تو باد

( . شرح نهج البلاغه لاهیجی، ص 242و243)

شرح ابن ابی الحدید

21 و من كتاب له ع إلى زياد أيضا

فَ دَعِ الْإِسْرَافَ مُقْتَصِداً- وَ اذْكُرْ فِي الْيَوْمِ غَداً- وَ أَمْسِكْ مِنَ الْمَالِ بِقَدْرِ ضَرُورَتِكَ- وَ قَدِّمِ الْفَضْلَ لِيَوْمِ حَاجَتِكَ- أَ تَرْجُو أَنْ يُعْطِيَكَ اللَّهُ أَجْرَ الْمُتَوَاضِعِينَ- وَ أَنْتَ عِنْدَهُ مِنَ الْمُتَكَبِّرِينَ- وَ تَطْمَعُ وَ أَنْتَ مُتَمَرِّغٌ فِي النَّعِيمِ أَنْ تَمْنَعَهُ الضَّعِيفَ وَ الْأَرْمَلَةَ- وَ أَنْ يُوجِبَ لَكَ ثَوَابَ الْمُتَصَدِّقِينَ- وَ إِنَّمَا الْمَرْءُ مَجْزِيٌّ بِمَا أَسْلَفَ وَ قَادِمٌ عَلَى مَا قَدَّمَ وَ السَّلَامُ المتمرغ في النعيم المتقلب فيه- و نهاه عن الإسراف و هو التبذير في الإنفاق- و أمره أن يمسك من المال ما تدعو إليه الضرورة- و أن يقدم فضول أمواله- و ما ليس له إليه حاجة ضرورية في الصدقة- فيدخره ليوم حاجته و هو يوم البعث و النشور- . قلت قبح الله زيادا- فإنه كافأ إنعام علي ع و إحسانه إليه و اصطناعه له- بما لا حاجة إلى شرحه من أعماله القبيحة بشيعته و محبيه- و الإسراف في لعنه- و تهجين أفعاله- و المبالغة في ذلك بما قد كان معاوية يرضى باليسير منه- و لم يكن يفعل ذلك لطلب رضا معاوية كلا- بل يفعله بطبعه و يعاديه بباطنه و ظاهره- و أبى الله إلا أن يرجع إلى أمه و يصحح نسبه- و كل إناء ينضح بما فيه- ثم جاء ابنه بعد فختم تلك الأعمال السيئة بما ختم- و إلى الله ترجع الأمور

( . شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج15، ص 139)

شرح نهج البلاغه منظوم

(21) و من كتاب لّه عليه السّلام (إليه أيضا:)

فدع الأسراف مقتصدا، و اذكر في اليوم غدا، وّ أمسك من المال بقدر ضرورتك، و قدّم الفضل ليوم حاجتك.

أ ترجو أن يعطيك اللَّه أجر المتواضعين و أنت عنده من المتكبّرين و تطمع- و أنت متمرّغ في النّعيم تمنعه الضّعيف و الأرملة- أن يّوجب لك ثواب المتصدّقين و إنّما المرء مجزىّ بما أسلف، و قادم على ما قدّم، و السّلام.

ترجمه

و نيز از نامه هاى آن حضرت عليه السّلام است بزياد ابن ابيه (اى زياد اكنون كه فرمان تو در بصره و اهواز بر مردم روان، و هر طور بخواهى ممكن است مخارج بكنى پس تا مى توانى) در حال اقتصاد و ميانه روى اسراف و ولخرجى را واگذار (و افراط در امساك نيز نيز نكرده حدّ وسط را بگزين و) در امروز (دنيا) بياد فردا (ى آخرتت) باش و (براى آنجا توشه گرد آور و) باندازه رفع نياز از مال نگه داشته، و زيادى آن را (با انفاق بمستمندان بخزانه خداى سپرده و) براى روز نيازمنديت بگذار، آيا با اين كه در نزد خداى از گردنكشان (محسوب) هستى، اميدوارى كه خداى مزد فروتنان و افتاده گانت دهد، و آيا با اين كه تو در ناز و نعمت (جهان) غلطان، و آن نعمت را، از ناتوانان و بيوه زنان باز مى گيرى چشم آن دارى كه ثواب تصدّق دهندگانت دهند، (بخدا سوگند كه اين اميد بيجا، و اين توقّع و آرزوئى است خام) و جز اين نيست كه بشر به آن چه (از نيك و بد) كه پيش فرستد پاداش داده شود، و بر هر چه كه (بر خود) مقدّم داشته است در آيد (و محال است آنكه گندم كشته جو چيند، و آنكه جو كاشته است گندم درو كند).

نظم

  • ز دست خويشتن بگذار اسراف برو با مردم اندر راه انصاف
  • بامر من بتخت عدل بنشينوسط را از ميانه راه بگزين
  • ز مال و زر بمقدار كفايت كه بنمايد بدنيا رفع حاجت
  • بگير و دست از باقى بپردازبباقى كار فردايت همى ساز
  • به يك سو نه جفا و بأس و طيشت مهيّا ساز اينجا برگ عيشت
  • مگر امّيدت از درگاه ايزدبود مزدت بدون كار بدهد
  • بخوى و خلق در كبر و ترافع ز حق خواهى ولى اجر تواضع
  • روان گرديده راه سركشان راطمع بستى بأجر افتاده گان را
  • تو اندر روز و شب در ناز و نعمت ز فقر آن ديگران در رنج و زحمت
  • ستاندى مال ايتام و اراملز خونشان كرده رنگين انامل
  • كنون خواهى كه چون اهل تصدّق شود لطف خدايت در تحقّق
  • بروزى كه بتخت داد داورنشيند مزد بدهد خير و هم شر
  • بهر چيزى كه هر كس آن فرستاد ز پيش آن قدر خواهد مزد حق داد
  • اگر چيزى فرستاده بمينوبه نيكوئى بمينو ميكند رو
  • و گر كه زشتى و شر زو مقدم بر و نار فروزان شد فراهم
  • خلاصه مزد هر كس طبق كار است عمل بر مزدها دائر مدار است

( . شرح نهج البلاغه منظوم، ج7، ص 78-80)

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

No image

نامه 69 نهج البلاغه : نامه به حارث هَمْدانى در پند و اندرز

نامه 69 نهج البلاغه اشاره دارد به "نامه به حارث هَمْدانى در پند و اندرز " .
No image

نامه 70 نهج البلاغه : روش برخورد با پديده فرار

موضوع نامه 70 نهج البلاغه درباره "روش برخورد با پديده فرار" است.
No image

نامه 71 نهج البلاغه : سرزنش از خيانت اقتصادى

نامه 71 نهج البلاغه به موضوع "سرزنش از خيانت اقتصادى" می پردازد.
No image

نامه 72 نهج البلاغه : انسان و مقدّرات الهى

نامه 72 نهج البلاغه موضوع "انسان و مقدّرات الهى" را بررسی می کند.
No image

نامه 73 نهج البلاغه : افشاى سيماى دروغين معاويه

نامه 73 نهج البلاغه موضوع "افشاى سيماى دروغين معاويه" را بررسی می کند.

پر بازدیدترین ها

No image

نامه 45 نهج البلاغه : نامه به عثمان ابن حنيف انصارىّ حاکم بصره

نامه 45 نهج البلاغه "به عثمان ابن حنيف انصارىّ حاکم بصره" می باشد.
No image

نامه 28 نهج البلاغه : پاسخ به نامه معاویه

نامه 28 نهج البلاغه به موضوع " پاسخ به نامه معاویه" می پردازد.
No image

نامه 41 نهج البلاغه : نکوهش یکی از فرمانداران

نامه 41 نهج البلاغه به "نکوهش یکی از فرمانداران" اشاره می کند.
Powered by TayaCMS