سخنران استاد فرحزاد
اِنّ الرَّجُلَ اِذا نَظَرَ اِلـَى امْرَأَتِهِ وَ نَظَرَتْ إلَيْهِ نَظَرَاللّه ُ تَعالى إلَيْهِما نَظَرَ الرَّحْمَةِ؛
هنگامى كه مرد به همسرش به نظر مهر و رحمت بنگرد و همسرش نيز به او به نظر مهر و رحمت بنگرد، خداوند به هر دو به نظر مهر و رحمت مى نگرد.
«پيامبر صلى الله عليه و آله »
گمان نمى كنم ذكرى جامع تر و كامل تر و بهتر از ذكر صلوات باشد؛ هم ذكر است، هم توسل است و هم دعا. در اين ذكر دو بار نام پيامبر را مى بريم.
تسبيحات اربعه (سُبْحانَ اللّه ِ وَ الْحَمْدُللّه ِ وَ لا اِلهَ اِلاّ اللّه ُ وَ اللّه ُ اَكْبَرُ) ذكر بلندى است. سنگين تر از تسبحات اربعه در ميزان حسنات نهاده نمى شود. ولى در روايت آمده است كه ذكر صلوات ثواب آن چهار ذكر را دارد؛ يعنى جامع آن چهار ذكر است؛ هم تكبير، هم تحميد، هم تسبيح و هم تهليل است. اگر كسى مى خواهد ثواب هر چهار ذكر را در يك جا جمع كند، بر محمد و آل او صلوات بفرستد.[1]
از فاطمه عليهاالسلام چنين روايت شده است:
خِيارُكُمْ أَلْيَنُكُمْ مَناكِبُهُ وَ اَكْرَمُهُمْ لِنِسائِهِمْ؛[2] بهترين شما كسانى هستند كه شانه هايشان نرم تر است و بيش از همه زنانشان را تكريم و احترام مى كنند.
از ديدگاه حضرت زهرا عليهاالسلام كه خود بهترين زنان عالم است، بهترين مردها كسانى هستند كه شانه هايشان نرم است. اين كنايه از اين است كه برخوردى ملايم دارند. تند و خشن نيستند. غرور و تكبير ندارند. قيافه نمى گيرند. شانه هايشان را بالا نمى گيرند. تاقچه بالا نمى گذارند. اميرالمؤمنين عليه السلام در شمار صفات اهل ايمان مى فرمايد: «لَيِّنُ الْعَريكَةِ؛[3] مؤمن شانه هايش نرم است.» انسان هر چه خود را دست پايين بگيرد، بُرد كرده است.
اولياى الهى،از انبيا و غير انبيا، در ميدان امتحان به همسرهاى آزار دهنده مبتلا بودند. ما به اين كه طرف ما خوب باشد يا بد كارى نداريم. آن را كه خداوند براى شما بريده است، وسيله امتحان شماست؛ خوب باشد يا بد. خوب هايشان وسيله امتحان و رشد ما هستند و بدهايشان هم همين طور.
مرحوم آقاى رضوى از شاگردان مرحوم آقاى قاضى رحمه الله بود. ايشان مى فرمود: يكى از شاگردان مرحوم قاضى نزد ايشان آمد و از خانمش خيلى شكايت كرد. گفت: مرتب بهانه مى گيرد، اذيت مى كند، مزاحمت مى كند و خيلى گلايه كرد. مرحوم قاضى تأملى كردند و فرمودند: خانم شما مأمور آدم كردن شماست. تا شما را آدم نكند، رها نمى كند. بر اثر صبر بر اين مسائل هم به جاهاى بلندى رسيد.
برخى از نفس ها طغيانگر است، بايد آن را سر جايش نشاند. گاهى اين نفس با فقر سر جايش مى نشيند، گاهى با حرف مردم، گاهى با بلا و گاهى با همسر. و گرنه اگر رها شود، طغيانگر عجيبى است. اين طبيعت انسان است:
اِنَّ الاْءنْسانَ لَيَطْغى اَنْ رَ أهُ اسْتَغْنى؛[4] بى گمان انسان از اين كه خود را بى نياز ببيند، طغيان مى كند.
انسان همين كه ببيند بى نياز است، طغيان مى كند، هر چند به غنا و بى نيازى هم نرسيده باشد. همين مقدار كه حس كند جلويش باز است، ياغى گرى اش شروع مى شود. ما نمى دانيم داروى درد ما چيست! نمى دانيم به وسيله چه چيز رشد مى كنيم. شايد رشد ما در همين ابتلائات باشد.
حاج آقا دولابى مى فرمودند: از ميان ميلياردها انسان و خانم، خداوند آن را كه براى تو بريده است، از همه بهتر و قشنگ تر و زيباتر است. انعقاد از آسمان است. حواله ها تا در آسمان رقم نخورد، در زمين جور نمى شود. اگر هم غير آن جور شود، به هم مى خورد.
مى فرمودند: اگر يك وقتى در فرزند يا خانمت زشتى مى بينى، قشنگ چشم هايت را بمال و ديدت را اصلاح كن. چيزى را كه خداوند داده است، قشنگ است. چيزى را كه خدا خلق كرده است، قشنگ است. اشكال در چشمان توست. ليلى جمال قابل توجهى نداشته، ولى در چشم مجنون خيلى زيبا بوده است. به مجنون گفتند: عاشق چه چيز ليلى شدى؟ گفت: ليلى، ليلى. غير از اين هر چه مى گفت، مى باخت. اگر مى گفت: عاشق چشمانش هستم، مى گفتند: از اين چشم قشنگ تر هم هست. اگر مى گفت: عاشق ابروانش هستم، مى گفتند: زيباتر از آن هم هست. مجنون مى گفت: من خودش را مى خواهم. مى گفتند: با اين چين و چروك صورت؟ مى گفت: من فقط قشنگى مى بينم.
- اگر بر ديده مجنون نشينىبه غير از خوبى ليلى نبينى
ما اگر به ديد خدايى نگاه كنيم، همه زيبايى است. بايد نور خدايى را در وجود خود روشن كنيم تا همه را زيبايى ببينيم. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را در طائف مجروح كردند. ابتلاى سختى بود. دو طرف صف كشيده بودند و به آن حضرت سنگ مى زدند. از پاهاى حضرت خون جارى بود. به زحمت خود را به كنارى كشيد. به ديوار تكيه داد و دعاى عجيبى خواند:
اَللّهمَّ إلَيْكَ اَشْكوا ضَعْفَ قُوَّتى وَ قِلَّةَ حيلَتى... اِنْ لَمْ تَكُنْ بِكَ عَلَىَّ غَضَبٌ فَلا اُبالى وَلكِنْ عافيتُكَ هِىَ اَوْسَعُ لِى، أَعوذُ بِنورِ وَجْهِكَ الَّذى أشْرَقَتْ لَهُ الظُّلُماتُ و صَلَحَ عَلَيْهِ اَمْرُ الدُّنْيا وَالاْآخِرَةِ مِنْ اَنْ يَنْزِلَ لى غَضَبُكَ اَوْ يَحِلُّ عَلَىَّ سَخَطُكَ، لكِنْ لَكَ الْعُتْبى حَتّى تَرْضى وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلاّ بِكَ؛[5] خداوندا ! از ضعف و بيچارگى ام به تو شكايت مى كنم... با وجود اين اگر بر من خشم نگيرى، باكى نيست. اما عافيت تو براى من گشايش بخش تر است. به نور وجه تو پناه مى برم كه ظلمات در برابرش درخشيد و امر دنيا و آخرت بر او اصلاح شد. به نور وجه تو پناه مى برم از اين كه غضب تو بر من فرود آيد، يا خشمت بر من لازم گردد. اما عتاب و سرزنش براى توست تا از من خشنود گردى و جنبش و نيرويى جز از ناحيه تو وجود ندارد.
اين يك دعاى چند خطى است، ولى دعاى بسيار خوبى است. مى گويد: خدايا، مبادا تو از من ناراحت باشى! بلاهاى دنيا هر چه مى خواهد بر سر من بريزد، فقط تو از من راضى باش. هر عتابى مى خواهى انجام بده؛ عايشه، حفصه و يا مشركين مكه را مى خواهى بر من مسلط كن، شكمبه بر سرم خالى كنند. اگر تو راضى باشى باكى نيست. در اينجا انسان بايد در مقابل قضا و قدر و مشيت خدا تسليم باشد و لنگ بيندازد: «لَكَ الْعُتْبى»؛ يعنى هر عتابى كه بكنى و راضى شوى من قبول مى كنم. در آخر مى گويد: من اگر از ديد تو نگاه كنم، همه زيبا مى شود. و اين مطلب بسيار مهمى است. اگر ما نور وجه را پيدا كرديم، تمام تاريكى ها روشن مى شود. تمام بلاها شيرين مى شود و تمام زشتى ها زيبا مى شود.
- گر رود سر برنگردد سرنوشتاين سخن با آب زر بايد نوشت
- سرنوشت ما به دست ديگرى استخوشنويس است و نخواهد بد نوشت
اگر بدانيم همه مقدرات به دست اوست و جز خير و صلاح و زيبايى تقدير نمى كند، همه مقدرات و حوادث، شيرين مى شود. حضرت زينب عليهاالسلام ، عقيله بنى هاشم و تربيت شده اميرالمؤمنين وفاطمه زهرا عليهماالسلام ، با آن همه ابتلائات و مصائب سهمگين كه براى ديگران غير قابل تحمل بود، در مجلس ابن زياد فرمود: «ما رَأَيْتُ اِلاّ جَميلاً؛[6] جز زيبايى چيزى نديدم.»
- نيم ملول كه كارم نكو نشد بد شدشود شود نشود گرچه خواهد شد
- سر ارادت ما و آستان حضرت دوستكه هر چه بر سر ما مى رود اراده اوست
ملا عبداللّه در مكاتيبش نقل كرده است : حفصه (همسر پيامبر) كوتاه قد بود و ظاهر چشمگيرى هم نداشت. آمد رد شود، عايشه به اشاره تمسخر كرد كه مثلاً اين چه قيافه اى است. با اين كه همسر خوبى نبود و عمده اذيت و آزار پيامبر توسط اين دو نفر بود، ولى پيغمبر خيلى ناراحت شد. فرمود: گناهى كردى كه با آب هاى دريا هم پاك نمى شود. ملاعبداللّه مى فرمايد: چون به خدا و به خلقت ايراد كرده است.
مى گويند: لقمان حكيم، قيافه و ظاهرى جذاب نداشت. يكى به او گفت: تو چقدر زشتى؟ گفت: به من ايراد مى كنى يا به كسى كه مرا درست كرده است. اگر به من ايراد مى كنى، من خودم را درست نكرده ام. و اگر به آن خدايى كه خالق هستى و خلاق و حكيم است ايراد مى كنى، حرف خيلى بد و زشتى زدى. ما اگر به يك نقش و يك خط ايراد كنيم، در حقيقت به نقاش و خطاط ايراد كرده ايم.
- خيز تا بر كِلكِ آن نقاش جان افشان كنيمكاين همه نقش عجب در گردش پرگار داشت
معناى «بِنورِ وَجْهِكَ»، همين حرفى است كه حافظ مى زند. يعنى همه خارها گل مى شود. از اين ديد به پديده ها نگاه كن كه خدا آن را درست كرده است. خدا اين را همسر تو و جفت تو قرار داده است. بايد با او بسازى، داده خداست. از اين ديد كه داده خداست، نگاه كن. از بالا ببين. از پايين شلوغ و درهم است. به هيچ جا هم نمى رسى، از بالا نگاه كن.
يكى از بزرگان كه اهل سير و سلوك هم بود مى گفت: يك وقتى در خانه ما دعوا شد. خانمم با عروسم به هم زدند. من ديگر نتوانستم در خانه بمانم، رفتم كنار پياده رو نشستم. خيلى پكر بودم. يك مرتبه يك جوانى آمد و نگاهى به من كرد و گفت: حاج آقا پايين خيلى شلوغ است، برو بالا. پايين همين است كه مى بينى. عالم كثرت است. پر است از چراها! اما اگر از بالا نگاه كنى، همه چيز درست است. «اَعُوذُ بِنورِ وَجْهِكَ الَّذى اَشْرَقَتْ.» «ما رَأيْتُ اِلاّ جميلاً.»[7]
انسان با اين نگاه مى بيند كه در تمام بلاها خير و لطف خوابيده است. بايد همين طور باشد. چرا پيامبر خدا صلى الله عليه و آله هيچ گاه اعتراض نداشت؟ كسى طعم ايمان را نمى چشد، جز اين كه به اين مقام برسد؛ يعنى به نور وجه برسد. اگر انسان از بالا نگاه كند، كسى را كه در نظر ما بدترين خلق شد، مى گويد: خدا داده است. همسر را كه خدا در كنار من قرار داده است، ـ چه خوبش و چه بدش ـ وسيله امتحان و آزمايش من است. پيامبر خدا، هم خوبش را داشتند مثل حضرت خديجه و هم بدش را مثل عايشه و حفصه. اما چرا هيچ گلايه و شكايت نداشتند و راضى بودند؛ چون به اين دعا اعتقاد داشتند: «اَعُوذُ بِنورِ وَجْهِكَ الَّذى اَشْرَقَتْ لَهُ الظُّلُماتُ وَ صَلَحَ عَلَيْهِ اَمْرُ الدُّنيا وَ الاْخِرَةِ»؛ بايد با اين ديد نگاه كرد.
مرحوم حاج آقاى دولابى مى فرمود: اگر يك وقتى زشتى در خودت و بچه ات و يا در رفيقت ديدى، خوب نگاه كن؛ از ديد خدايى نگاه كن. آن را كه خدا داده است، خوب و قشنگ و زيباست. زارع و باغبان اوست. خوب گلى درست كرده است. راضى باش و امضا كن. مى فرمودند: بعضى ده، بيست سال است ازدواج كرده اند، ولى هنوز اين زوجيت را امضا نكرده اند. به ظاهر عقدنامه را امضا كرده اند، ولى در قلب امضا نكرده اند. مى گويد: اين چه بود ما گرفتيم. يا خانم اين حرف را مى زند. امضا كن، راحت مى شوى. چيزى را كه خداوند برايت بريده است، امضا و تأييد كن تا راحت شوى. هم خوب هايش لطف خداست و هم بدهايش. اولياى خدا گاهى به هر دو مبتلا بوده اند.
- رضا به داده بده وز جبين گره بگشاكه بر من و تو در اختيار نگشوده است
[1] قال ابو عبداللّه عليه السلام :... فَقَوْلُ الرَّجُلِ صَلَّى اللّه ُ عَلى مُحَمَّدٍ فِى الصَّلاةِ مِثْلُ قَوْلِهِ سُبْحانَ اللّه ِ وَ الْحَمْدُ للّه ِِ وَ لا اِلهَ اِلاَّ اللّه ُ وَ اللّه ُ اَكْبَرُ؛ امام صادق عليه السلام فرمودند:... كسى كه در نماز مى گويد: «صلى اللّه على محمد» مثل اين است كه «سبحان اللّه و الحمدللّه و لا اِلهَ اِلاّ اللّه و اللّه اكبر» مى گويد. (جمال الاسبوع، ص 236، بحارالأنوار، ج 91، ص 72، ح 68 .) در روايتى ديگر از امام رضا عليه السلام چنين آمده است: «اَلصَّلاةُ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ تَعْدِلُ عِنْدَاللّه ِ عَزَّوَجَلَّ التَّسْبيحَ وَالتَّهْليلَ وَالتَّكْبيرَ؛ صلوات بر محمد و آلش در نزد خداوند عزوجل، معادل تسبيح وتهليل وتكبير است.» (جامع الاخبار، ص20 ؛ بحارالأنوار، ج 91، ص47، ح 2.)
[2] دلائل الامامة، ص 7 .
[3] الكافى، ج 2، ص 226؛ بحارالأنوار، ج 64، ص 365، ح 70.
[4] سوره علق، آيه 6 و 7.
[5] بحارالأنوار، ج 19، ص 22.
[6] مثير الاحزان، ص 20 ؛ بحارالأنوار، ج 45، ص 115 .
[7] جز زيبايى نديدم. اين كلام حضرت زينب عليهاالسلام در مجلس ابن زياد است. مثيرالاحزان، ص 90؛ بحارالأنوار، ج 45، ص 115.