الباطل - باطل

الباطل - باطل میزان الحکمه ، جلد 1 ، صفحه 561 - 567 

الباطل

باطل

و لمزيد الاطّلاع راجع : بحار الأنوار : ٧٢ / ٢٦٤، ٢٦٥ باب ١١٥ «استماع اللّغو و الكذب و الباطل و القصّة» انظر : عنوان ١٢١ «الحقّ» .

٣٦٤ - الباطِلُ

باطل

(كَذلِكَ يَضْرِبُ اللّه ُ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ فَأَمّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاءً وَ أَمّا مَا يَنْفَعُ النّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ كَذلِكَ يَضْرِبُ اللّه ُ الْأَمْثَالَ) . [1]«خدا براى حق و باطل چنين مثل مى زند، اما كف به كنارى افتد و نابود شود و آنچه براى مردم سودمند است در زمين پايدار بماند. خدا اين چنين مثل مى زند».

(وَ قُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كانَ زَهُوقا) . [2]«بگو: حق آمد و باطل نابود شد. به يقين باطل نابود شدنى است».

(بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ وَ لَكُمُ الْوَيْلُ مِمّا تَصِفُونَ) . [3]«بلكه حق را بر باطل فرو مى افكنيم . پس آن را در هم كوبد و باطل بناگاه نابود شود. و واى بر شما از آنچه وصف مى كنيد».

(قُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَ ما يُبْدِئُ الْبَاطِلُ وَ ما يُعِيدُ) . [4]«بگو: حق فراز آمد و باطل نماند و ياراى بازگشتنش نيست».

(أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَى عَلَى اللّه ِ كَذِبا فَإِنْ يَشَإِ اللّه ُ يَخْتِمْ عَلَى قَلْبِكَ و يَمْحُ اللّه ُ الْبَاطِلَ وَ يُحِقُّ الْحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ) . [5]«يا مى گويند كه بر خدا دروغى بسته است . اگر خدا بخواهد بر دل تو مهر مى نهد. و خدا باطل را محو مى كند و حق را با كلمات خويش ثابت مى گرداند. او به راز دلها داناست».

١٨٧٠- الإمامُ عليٌّ عليه السلام : الباطِلُ أضْعَفُ نَصيرٍ . [6]امام على عليه السلام : باطل، نا توانترين ياور است.

١٨٧١- عنه عليه السلام : الباطِلُ غَرورٌ خادِعٌ . [7]امام على عليه السلام : باطل فريبنده اى گمراه كننده است.

١٨٧٢- عنه عليه السلام : إنّ الباطِلَ خَيْلٌ شُمُسٌ رَكِبَها أهلُها و أرْسَلوا أزِمَّتَها ، فَسارَتْ (بهِم) حتّى انْتَهتْ بهِم إلى نارٍ وَقودُها النّاسُ و الحِجارةُ . [8]امام على عليه السلام : باطل [همچون] رمه اسبهاى چموش است كه صاحبانشان بر آنها نشسته و افسارشان را رها كرده اند. پس، سواران خود را مى برند و آنها را در آتشى مى افكنند كه آتشگيره آن مردمانند و سنگها.

١٨٧٣- عنه عليه السلام : كيفَ يَنْفَصِلُ عن الباطِلِ مَن لَم يَتَّصِلْ بالحقِّ ؟! [9]امام على عليه السلام : چگونه از باطل جدا شود، كسى كه به حق نپيوسته است؟!

١٨٧٤- عنه عليه السلام : مُسْتَعمِلُ الباطِلِ مُعذَّبٌ مَلُومٌ . [10]امام على عليه السلام : به كار گيرنده باطل، با عذاب و سرزنش رو به رو مى شود.

١٨٧٥- عنه عليه السلام : فَلأَنقُبَنّ الباطِلَ حتّى يَخرُجَ الحقُّ مِن جَنْبِهِ .[11] امام على عليه السلام : من باطل را خواهم شكافت تا حق از پهلوى آن بيرون آيد.

١٨٧٦- عنه عليه السلام : الحقُّ طريقُ الجنّةِ ، و الباطلُ طريقُ النّارِ، و على كُلِّ طريقٍ داعٍ . [12]امام على عليه السلام : حق راه بهشت است و باطل راه آتش و بر سر هر راهى دعوتگرى است.

١٨٧٧- عنه عليه السلام ـ و هو يَذُمُّ أصحابَهُ ـ : لا تَعرِفونَ الحقَّ كمَعرِفتِكُمُ الباطلَ ، و لا تُبْطِلونَ الباطلَ كإبْطالِكُمُ الحقَّ . [13]امام على عليه السلام ـ در نكوهش ياران خود ـ فرمود : شما آن گونه كه باطل را مى شناسيد، با حق آشنا نيستيد و چنان كه حق را پايمال مى كنيد، در راه نابودى باطل گام بر نمى داريد.

١٨٧٨- عنه عليه السلام : ظَلَمَ الحقَّ مَنْ نَصرَ الباطلَ . [14]امام على عليه السلام : هر كس باطل را يارى كند به حق ستم كرده است.

٣٦٥ - التَّمييزُ بَينَ الحَقِّ وَ الباطِلِ

تشخيص حق از باطل

١٨٧٩- الإمامُ عليٌّ عليه السلام : أمَا إنّه ليسَ بينَ الحقِّ و الباطلِ إلاّ أربَعُ أصابِعَ ... الباطلُ أنْ تقولَ : سَمِعتُ ، و الحقُّ أنْ تقولَ : رَأيْتُ . [15]١٨٧٩- امام على عليه السلام : هان! ميان حق و باطل جز چهار انگشت فاصله نيست ... باطل، آن است كه بگويى: «شنيدم» و حق، آن است كه بگويى: «ديدم».

١٨٨٠- بحار الأنوار : عن الإمام عليّ عليه السلام : أيُّها النّاسُ ، منَ عَرفَ مِن أخيهِ وَثيقَةَ دِينٍ و سَدادَ طريقٍ فلا يَسْمعَنَّ فيهِ أقاوِيلَ النّاسِ ، أمَا إنّهُ قد يَرمي الرّامي، و يُخطئُ السِّهامَ ، و يُحِيلُ الكلامَ ، و باطِلُ ذلكَ يَبورُ ، و اللّه ُ سَميعٌ و شَهيدٌ. أمَا إنّه ليسَ بينَ الحقِّ و الباطلِ إلاّ أربَعُ أصابِعَ. ـ فسُئلَ عن معنى قولِهِ هذا ، فجَمعَ أصابِعَهُ و وَضعَها بينَ اُذُنهِ و عَينهِ ـ ثُمّ قالَ : الباطلُ أنْ تَقولَ : سَمِعتُ ، و الحقُّ أنْ تَقولَ : رَأيْتُ . [16]بحار الأنوار : امام على عليه السلام فرمود : اى مردم! هر كس برادر خود را به استوارىِ دين و درستىِ راهْ شناخت، هرگز به گفته هاى مردم درباره او گوش نسپارد. زنهار كه گاه ، تيرانداز تير مى افكند و تيرهايش به خطا مى رود، و بسى سخن كه خلاف حقيقت است، گفتار باطل تباه است و خداوند شنوا و گواه. هان! ميان حق و باطل جز چهار انگشت فاصله نيست. ـ از آن حضرت درباره معناى اين سخن سؤال شد. امام، انگشتان خود را به هم چسباند و آنها را ميان گوش و چشم خود گذاشت ـ و آن گاه فرمود: باطل اين است كه بگويى: «شنيدم» و حق آن است كه بگويى: «ديدم».

١٨٨١- الإمامُ الباقرُ عليه السلام : سُئلَ أميرُ المؤمنينَ عليه السلام : كَمْ بينَ الحقِّ و الباطلِ ؟ فقالَ : أربَعُ أصابِعَ ـ و وَضعَ أميرُ المؤمنينَ يدَهُ على اُذُنِهِ و عَينَيهِ ـ فقالَ : ما رَأتْهُ عَيناكَ فهو الحقُّ ، و ما سَمِعَتْهُ اُذُناكَ فأكْثرُهُ باطلٌ . [17]

١٨٨٢- عنه عليه السلام : سألَ الشّاميُّ ـ الّذي بعثَهُ معاويةُ ليسألَ أميرَ المؤمنينَ عليه السلام عمّا سألَ عنه ملِكُ الرُّومِ ـ الحسنَ بنَ عليٍّ عليه السلام: كَم بينَ الحقِّ و الباطلِ ؟ فقالَ عليه السلام : أربَعُ أصابِعَ ، فما رَأيتَهُ بعينِكَ فهُو الحقُّ ، و قد تَسمَعُ باُذُنَيْكَ باطلاً كثيرا . [18]امام باقر عليه السلام : از امير المؤمنين سؤال شد: فاصله ميان حق و باطل چه اندازه است؟ فرمود: چهار انگشت . ـ امير المؤمنين دست خود را ميان گوش و چشم خود قرار داد ـ و فرمود: آنچه چشمانت ببيند حق است و آنچه گوشهايت بشنود بيشترش باطل است.

١٨٨٢- امام باقر عليه السلام : مرد شامى ـ همو كه معاويه فرستادش تا پرسشهايى را كه پادشاه روم از وى پرسيده بود از امير المؤمنين عليه السلام بپرسد ـ از حسن بن على عليهما السلام پرسيد: فاصله حق و باطل چقدر است؟ فرمود: چهار انگشت، آنچه با چشم خود ديدى آن حق است، ولى با گوش خود باطل فراوان مى شنوى.

٣٦٦ - التِباسُ الحَقِّ بِالباطِلِ

درآميختن حق و باطل

(وَ لا تَلْبِسُوا الْحَقَ بِالْبَاطِلِ وَ تكْتُمُوا الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ) . [19]«حق را با باطل در نياميزيد و حق را، با آن كه مى دانيد كتمان نكنيد».

١٨٨٣- الإمامُ عليٌّ عليه السلام : فلَو أنَّ الباطلَ خَلَصَ مِن مِزاجِ الحقِّ لَم يَخْفَ علَى المُرتادِينَ ، و لَو أنَّ الحقَّ خَلَصَ مِن لَبْسِ الباطلِ انْقَطَعتْ عنه ألْسُنُ المُعانِدينَ ، و لكنْ يُؤخَذُ مِن هذا ضِغْثٌ و مِن هذا ضِغْثٌ . [20]امام على عليه السلام : اگر باطل با حق در نياميزد بر حقيقت جويان پوشيده نمى ماند و اگر حق با باطل آميخته نشود، زبان دشمنان آن بريده مى شود، ليكن مشتى از آن برداشته مى شود و مشتى از اين [و بدين ترتيب حق و باطل در هم آميخته مى شود و شبهه پيش مى آيد].

١٨٨٤- عنه عليه السلام : كَم مِن ضَلالةٍ زُخْرِفَتْ بآيةٍ مِن كتابِ اللّه ِ كما يُزَخْرَفُ الدِّرْهَمُ النُّحاسُ بالفِضَّةِ المُمَوَّهَةِ! [21]امام على عليه السلام : بسا گمراهى اى كه با آيه اى از كتاب خدا آراسته شود همچنانكه دِرهم مسى با روكشى از نقره تقلّبى آراسته مى گردد!

٣٦٧ - عدمُ استيقانِ الباطلِ حَقّا

يقين نكردن به حق بودن باطل

١٨٨٥- الإمامُ الصّادقُ عليه السلام : أبَى اللّه ُ أنْ يُعَرِّفَ باطلاً حقّا، أبَى اللّه ُ أنْ يجْعَلَ الحقَّ في قلبِ المؤمنِ باطلاً لا شكَّ فيهِ ، و أبَى اللّه ُ أنْ يَجعَلَ الباطلَ في قلبِ الكافرِ المُخالِفِ حقّا لا شَكَّ فيهِ ، و لَو لَم يَجْعَلْ هذا هكذا ما عُرِفَ حقٌّ مِن باطلٍ . [22]امام صادق عليه السلام : خداوند ابا كرده است از اين كه باطلى را حق بشناساند؛ خداوند ابا كرده است از اين كه حق را در دل مؤمن، باطلى ترديد ناپذير جلوه دهد؛ خداوند ابا كرده است از اين كه باطل را در دل كافر حق ستيز به صورت حقّى ترديد ناپذير جلوه دهد؛ اگر چنين نمى كرد حق از باطل شناخته نمى شد.

١٨٨٦- عنه عليه السلام : لا يَستَيقِنُ القلبُ أنَّ الحقَّ باطلٌ أبدا ، و لا يَستَيقِنُ أنَّ الباطلَ حقٌّ أبدا . [23]امام صادق عليه السلام : هرگز دل به باطل بودن حق و به حق بودن باطل يقين نمى كند .

(انظر) القلب : باب ٣٣٥٩.

پی‌نوشت‌ها

[1] . الرعد : ١٧.

[2] . الإسراء : ٨١.

[3] . الأنبياء : ١٨.

[4] . سبأ : ٤٩.

[5] . الشورى : ٢٤.

[6] . غرر الحكم : ٧١٧ .

[7] . غرر الحكم : ٥٤٩.

[8] . نهج السعادة : ٣ / ٢٩٤.

[9] . غرر الحكم : ٧٠٠٦.

[10] . غرر الحكم : ٩٨٦٨.

[11] . نهج البلاغة: الخطبة٣٣.

[12] . نهج السعادة : ٣ / ٢٩١.

[13] . نهج البلاغة: الخطبة٦٩.

[14] . غرر الحكم : ٦٠٤١.

[15] . نهج البلاغة : الخطبة ١٤١.

[16] . بحار الأنوار : ٧٥ / ١٩٧ / ١٦.

[17] . بحار الأنوار : ٧٥ / ١٩٦ / ٩.

[18] . بحار الأنوار : ٧٥ / ١٩٦ / ١٠.

[19] . البقرة : ٤٢.

[20] . نهج البلاغة : الخطبة ٥٠.

[21] . غرر الحكم : ٦٩٦٩.

[22] . بحار الأنوار : ٥ / ٣٠٣ / ١٢.

[23] . تفسير العيّاشي : ٢ / ٥٣ / ٣٩.

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

 

جدیدترین ها در این موضوع

مهمان خدا

مهمان خدا

ما هميشه خود را ميهمان خدا مي بينيم . ” هميشه ! يعني اينكه ماها هميشه و هميشه ، حداقل اون حالي رو كه در مهماني هاي با مردم داريم ، در زندگي مون نسبت به خدا داريم . ما دو راه داريم : راه اول اينكه : در اين زماني كه زنده هستيم و در اين كره زمين زندگي مي كنيم ، با وسواس و سختگيري به خودمون چه در مسائل مادي و چه مسائل معنوي ، با تكلف و ناراحتي و سختي يك زندگي سخت رو داشته باشيم و..
از خود تا خدا (قسمت نهم)

از خود تا خدا (قسمت نهم)

من دنيا رو به دلم نبستم ، هروقت هم دلم خواست رهاش مي كنم . پس رمز دل نبستن به دنيا اينه كه انسان وابسته نباشه .
از خود تا خدا (قسمت ششم)

از خود تا خدا (قسمت ششم)

خواجه نصيرالدين توسي از كساني بود كه خيلي اعتقاد داشت بايد خدا رو از طريق عقل شناخت . هر كسي از راه مي رسيد ازش سؤال مي كرد : آقا ! من مي گم خدا نيست ، نظر تو چيه ؟ خيلي بحث مي كرد ، به يه بيابوني رسيد ديد يه پيرمرد خاركني بيل مي زنه ، هر بيلي كه مي زد مي گفت : يا الله . بهش گفت : ببخشيد پدرجان ! اگه يه كسي بگه : خدا نيست ، تو چكار مي كني ؟ گفته بود : كي گفته ؟! ـ حالا اگه يه نفر پيدا بشه و بگه خدا نيست ! گفت : همچين با اين بيل مي زنم تو سرش كه مُخش بياد تو دهنش !
از خود تا خدا (قسمت پنجم)

از خود تا خدا (قسمت پنجم)

خيلي ها اومدند در مورد خلقت ، چيزهايي گفتند ، يه عده گفتند :‌ هدف از خلقت اين هست كه ماها عبادت كنيم و به بهشت برسيم . يه عده گفتند : مثلاً خدا مي خواست نشون بده چقدر قويه ، چقدر قادره ، چقدر رحيمه ، چقدر كريمه ، يه محيطي فراهم كرد كه تو اين محيط اينها رو ثابت كنه ! اون روايتي كه مي گه : خداوند فرمود ” كُنْتُ كَنْزَاً مَخْفِيّاً ” من يه گنج مخفي بودم . مردم و ‌همه موجودات را خلق كردم براي اينكه بفهمند من چي هستم و كشف بشم . اون يه بحث جداگانه است .
از خود تا خدا (قسمت چهارم)

از خود تا خدا (قسمت چهارم)

ارزش مؤمن : بعضي وقتها با خودم فكر مي كنم كه آيا اونهايي كه ايمان مي آورند و مخصوصاً‌ جوان تر هستند ، آيا مي توانند در سيلابهاي مختلف خودشون رو حفظ كنند ؟ و آيا واقعاً توقع بي جايي نيست كه ما فكر كنيم برادر و خواهر جوانمان با يكي دو ساعت پاي منبر نشستن ديگه اونقدر قوي بشه كه بتونه وارد يك جامعه خيلي خيلي فاسدي بشه كه اصلاً از همة در و ديوارش فساد مي باره ، و اينكه بتواند خودش را حفظ كند . آيا اين توقع زيادي نيست ، ارزشهايي كه با خون ، جنگ ، باروت ، بدبختي ، به دل ما نشسته ، جوانهاي امروز با چند تا منبر و سخنراني و خاطره به اينها برسند ؟

پر بازدیدترین ها

حریم نگاه و زیبایی

حریم نگاه و زیبایی

خصوصیت زیبایی جسمی این است که تو را در دام کثرت گرایی ها گرفتار می کند. و بهترین حربه است برای شیطان که تو را وادار کند کار امروز را به فردا و فرداها موکول کنی؛ تو را بیندازد در دام تسویف، یعنی سوفَ سوفَ. حتی زرتُم المقابر؛ تا وقتی که بگویند کات! وقت تمام است!
نور

نور

خلاصه سخنرانی | نور هرچقدر معرفت بیشتر شود، احساس تقصیر بیشتر می شود. * در عرفان قلبی پرده های شک و دودلی نسبت به مصالح خداوند از چشم دل کنار زده شده است.
سراب ʂ)

سراب (2)

سوره ی جاثیه / آیه ی 21: کسانی که فریب دنیا را خوردند، آیا فکر می کنند در لحظه ی رفتن حساب آن ها مانند کسانی است که فریب دنیا را نخوردند؟! هرگز چنین نیست! خداوند لطفی به انسان ها کرده و دنیا دنیایی است که می گذرد و این مایه ی امیدواری است. با چی می گذره؟ با تدبیر مدبّر اللیل و النّهار. و محوّل الحولِ والاحوال. با تدبیر خداوند هیچ چیز در دنیا ثابت نیست.
صفات عالیه

صفات عالیه

خداوند تبارك و تعالي و امام رضا (ع) و همه ائمه (ع) براي اينكه بنده اي رو مورد عفو و رحمت خود قرار بدن يك شرايطي ( غير از اون شرايط دنيايي كه ما قرار مي ديم ) در نظر مي گيريند .
گناه چشم

گناه چشم

بحث كه براي چند جلسه انتخاب كرديم ، بحث گناه شناسي هست ، بارها خدمتتون عرض كردم تمام طاعات و عبادات در صورتي به درد ما مي خوره كه ممزوج و مخلوط با گناه نشده باشه
Powered by TayaCMS