شرح مناجات شعبانیه قسمت بیست و پنجم

شرح مناجات شعبانیه قسمت بیست و پنجم  

 قسمت بیست و پنجم

اِلهی لَمْ اُسَلِّطْ عَلی حُسْنِ ظَنّی قُنُوطَ الْاَیاسِ، وَ لَا انْقَطَعَ رَجائی مِنْ جَمیلِ کَرَمِکَاِلهی اِنْ کانَتِ الْخَطایا قَدْ اَسْقَطَتْنی لَدَیْکَ فَاصْفَحْ عَنّی بِحُسْنِ تَوَکُّلی عَلَیْکَ.

معبود من! هرگز یأس و نومیدی را بر حُسن ظن و گمان نیک به تو، مسلطنساختم و هرگز رشته امیدم به کرمت را قطع نکردم. معبود من! اگر خطاهایم ـارزش ـ مرا نزدِ تو ساقط نمود، به نیکویی توکلی که بر تو دارم از من درگذر.

حُسن ظن، امید و توکل، محورهای سه گانه این بخش از مناجات می باشد.

«اِلهی لَمْ اُسَلِّطْ عَلی...».

حسن ظن

گرچه درباره حسن ظن به خدا، قبلاً نیز مطالبی مطرح شد، ولی از آنجا که این موضوع ازدامنه گسترده ای برخوردار می باشد، باز هم جای سخن و مطلب، برای خود باقیگذاشته است، علاوه بر آن مسئله حسن ظن به پروردگار، مُستمسَکی قوی و مطمئنمی باشد به طوری که اهل بیت علیهم السلام بارها در دعاهای خود، به آن تمسک جسته اند، ازجمله:

امام علی علیه السلام می فرماید:

مَنْ حَسُنَ ظَنُّهُ بِاللّهِ فازَ بِالْجَنَّةِ، مَنْ حَسُنَ ظَنُّهُ بِالدُّنْیا تَمَکَّنَتْ مِنْهُ الْمِحْنَةُ.(185)

هرکه به خدا گمانِ نیک بُرد، به بهشت دست یافت و هرکه به دنیا گمان نیکبرد، به رنج و محنت گرفتار آمد.

نبی اکرم صلی الله علیه و آله حکایت می فرماید که:

یکی از مردان امت خود را دیدم که بر صراط، مانند شاخه خشکیده درختخرما در یک روز طوفانی، می لرزد، در این هنگام، خوش گمانی او به خداوند بهفریادش رسید و لرزش او از بین رفت.(186)

سیدالساجدین علیه السلام در دعای ابوحمزه ثمالی در بیان گمان نیک خویش بهپروردگارش، چنین فرمود:

اَفَتُراکَ یا رَبِّ تُخْلِفُ ظُنُونَنا اَوْ تُخَیِّبُ آمالَنا، کَلاّ یا کَریمُ فَلَیْسَ هذا ظَنُّنا بِکَ وَلا هذا فیکَ طَمَعُنا... وَ اَنَا عآئِذُ بِفَضْلِکَ هارِبٌ مِنْکَ اِلَیْکَ، مُتَنَجِّزٌ ما وَعَدْتَ مِنَالصَّفْحِ عَمَّنْ اَحْسَنَ بِکَ ظَنّا.

آیا چنین پنداریم که تو بر خلاف گمانی که ما به حضرتت داریم با ما رفتارمی کنی، یا ما را از امید و آرزوهایی که به تو داریم محروم می سازی. هرگز بهتو ای خدای کریم، چنین گمانی نمی بریم... و من به فضل و رحمتت پناهآورده و از عقوبتت به عفوِ تو می گریزم، که عفو و بخشش تو نسبت به کسیکه به تو حُسن ظن دارد، وعده ای قطعی است.

«وَ لَا انْقَطَعَ رَجائی...».

امید به کرم خداوند

آنکه خداوند را به کرم و لطف و مهر بیکران، شناخته است و می داند که خود او درکتابش، بندگانش را گرچه در انجام معاصی زیاده روی کرده باشند از ناامیدی برحذر داشته است، هرگز از رحمت او مأیوس نخواهد شد و همواره در گوشجانش این نغمه ملکوتی طنین انداز است که:

قُلْ یا عِبادِیَ الَّذینَ أَسْرَفُوا عَلی أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ یَغْفِرُالذُّنُوبَ جَمیعًا. (زمر: 53)

بگو! ای کسانی که بر خود اسراف و ستم نمودید، از رحمتِ خدا مأیوسنباشید، که خداوند تمامیِ گناهان را می آمرزد.

بازآ بازآ هر آنچه هستی بازآ

گر کافر و گر و بت پرستی بازآ

این درگهِ ما درگه نومیدی نیست

صد بار اگر توبه شکستی بازآ

ابوسعید ابوالخیر

باری کسی که اندکی با مکتب وحیانی مأنوس باشد، در می یابد که از یأس ونومیدی، بوی کفر بر مشام می رسد، همان گونه که در قرآن کریم، چنین بدان اشارهشده است: «لا تَیْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللّهِ إِنَّهُ لا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْکافِرُونَ؛ از رحمتبی منتهای خداوند مأیوس مباشید، زیرا که تنها کافران از رحمتِ او ناامید هستند». (یوسف: 87)

انبیا گفتند نومیدی بد است

فضل و رَحمت های باری بی حد است

از چنین محسن نشاید ناامید

دست در فتراک(187) این رحمت زنید

مولانا

«فاصْفَحْ عَنّی بِحُسْنِ تَوَکُّلی عَلَیْک».

توکل

نیست کسبی از توکل خوب تر

چیست از تسلیم، خود محبوب تر

آنکه او از آسمان باران دهد

هم تواند کاو ز رحمت نان دهد

گر توکل می کنی در کار کن

کشت کن پس تکیه بر جبار کن

مولانا

«توکل، کار با کسی افکندن، به دیگری اعتماد کردن، کار خود به خدا حوالهکردن و به امید خدا بودن است. و بالجمله، توکل، دلبستگی و اعتماد کامل بهپروردگار است، و این مقام کمال معرفت است زیرا انسان هر اندازه خدا را بهتربشناسد و از قدرت و رحمت و حکمت او زیادتر آگاه گردد، دلبستگی او به آنذات بی همتا زیاد شود. ابن عربی توکل را چنین تعریف می کند: توکل، اعتماد قلباست بر حقّ و عدم اضطراب در هنگام فقدان اسباب، و با توکل است که تمامحالات و مقامات بر او وارد می شود».(188)

چون پیشتر، به صورت مبسوط، پیرامون توکل سخن گفتیم، در اینجا، در اینرابطه، تنها به همان سخن فوق و به حکایتی دلنشین که ذیلاً آورده می شود اکتفامی کنیم:

حکایت

مدتی پس از آنکه امام سجاد علیه السلام از واقعه جانگداز کربلا بازگشت، عبداللّه بن زبیرخروج کرده و دعوی خلافت کرد و عده ای نیز دورش را گرفتند. وقتی یزید ازاین امر باخبر شد، لشکری روانه حجاز نمود و لشکر خونخوار یزید نیز تا حدامکان، دست به جنایت زد.

حال، از یک طرف، فتنه ابن زبیر و از طرف دیگر لشکرکشی یزید و سرانجام،اندوه ماجرای تلخ کربلا، امام سجاد علیه السلام را سخت متأثر نمود؛ به قدری که خود بهابوحمزه می فرماید:

از خانه بیرون رفتم تا به دیواری رسیدم و بر آن تکیه دادم. ناگاه مردی که دوجامه سفید بر تن داشت پیدا شد و در رویم نگریست. سپس گفت: ای علی بنالحسین! چه شد که تو را اندوهگین و محزون می بینم؟ اگر برای دنیاست کهروزی خدا برای نیکوکار و بدکردار آماده است. گفتم: برای دنیا اندوهگین نیستم،زیرا چنان است که تو می گویی. گفت: پس اگر برای آخرت است که وعده ایاست درست که سلطانی قاهر و قادر، نسبت به آن حکم می فرماید. گفتم: برای آنهم اندوه ندارم، زیرا چنان است که می گویی. گفت: اندوهت برای چیست؟ گفتم:از فتنه ابن زبیر و وضعی که مردم دارند در هراس می باشم. او خندید و گفت: ایعلی بن الحسین! آیا دیده ای کسی به درگاه خدا دعا کند و مستجاب نشود؟ گفتم:نه. گفت: آیا کسی را دیده ای که چیزی از خدا بخواهد و به او ندهد؟ گفتم: نه.گفت: آیا کسی را دیده ای بر خدا توکل کند ولی خدا کارهایش را سر و سامانندهد و عهده دار نگردد؟ گفتم نه. سپس از نظرم غایب شد.(189)و(190)

پاورقی:

 

 

 

 

 

185. غررالحکم و دررالکلم، ج 5، ص 379.

186. میزان الحکمة، ج 7، ص 3403.

187. دست آویز.

188. گُل بابا سعیدی، فرهنگ اصطلاحاتِ عرفانی، ابن عربی، ص 180.

189. سفینة البحار، ج 4، ص 742 (ماده وَکَل).

 

 

 

تهیه وتنظیم : رسول غفارپور

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

 

جدیدترین ها در این موضوع

مهمان خدا

مهمان خدا

ما هميشه خود را ميهمان خدا مي بينيم . ” هميشه ! يعني اينكه ماها هميشه و هميشه ، حداقل اون حالي رو كه در مهماني هاي با مردم داريم ، در زندگي مون نسبت به خدا داريم . ما دو راه داريم : راه اول اينكه : در اين زماني كه زنده هستيم و در اين كره زمين زندگي مي كنيم ، با وسواس و سختگيري به خودمون چه در مسائل مادي و چه مسائل معنوي ، با تكلف و ناراحتي و سختي يك زندگي سخت رو داشته باشيم و..
از خود تا خدا (قسمت نهم)

از خود تا خدا (قسمت نهم)

من دنيا رو به دلم نبستم ، هروقت هم دلم خواست رهاش مي كنم . پس رمز دل نبستن به دنيا اينه كه انسان وابسته نباشه .
از خود تا خدا (قسمت ششم)

از خود تا خدا (قسمت ششم)

خواجه نصيرالدين توسي از كساني بود كه خيلي اعتقاد داشت بايد خدا رو از طريق عقل شناخت . هر كسي از راه مي رسيد ازش سؤال مي كرد : آقا ! من مي گم خدا نيست ، نظر تو چيه ؟ خيلي بحث مي كرد ، به يه بيابوني رسيد ديد يه پيرمرد خاركني بيل مي زنه ، هر بيلي كه مي زد مي گفت : يا الله . بهش گفت : ببخشيد پدرجان ! اگه يه كسي بگه : خدا نيست ، تو چكار مي كني ؟ گفته بود : كي گفته ؟! ـ حالا اگه يه نفر پيدا بشه و بگه خدا نيست ! گفت : همچين با اين بيل مي زنم تو سرش كه مُخش بياد تو دهنش !
از خود تا خدا (قسمت پنجم)

از خود تا خدا (قسمت پنجم)

خيلي ها اومدند در مورد خلقت ، چيزهايي گفتند ، يه عده گفتند :‌ هدف از خلقت اين هست كه ماها عبادت كنيم و به بهشت برسيم . يه عده گفتند : مثلاً خدا مي خواست نشون بده چقدر قويه ، چقدر قادره ، چقدر رحيمه ، چقدر كريمه ، يه محيطي فراهم كرد كه تو اين محيط اينها رو ثابت كنه ! اون روايتي كه مي گه : خداوند فرمود ” كُنْتُ كَنْزَاً مَخْفِيّاً ” من يه گنج مخفي بودم . مردم و ‌همه موجودات را خلق كردم براي اينكه بفهمند من چي هستم و كشف بشم . اون يه بحث جداگانه است .
از خود تا خدا (قسمت چهارم)

از خود تا خدا (قسمت چهارم)

ارزش مؤمن : بعضي وقتها با خودم فكر مي كنم كه آيا اونهايي كه ايمان مي آورند و مخصوصاً‌ جوان تر هستند ، آيا مي توانند در سيلابهاي مختلف خودشون رو حفظ كنند ؟ و آيا واقعاً توقع بي جايي نيست كه ما فكر كنيم برادر و خواهر جوانمان با يكي دو ساعت پاي منبر نشستن ديگه اونقدر قوي بشه كه بتونه وارد يك جامعه خيلي خيلي فاسدي بشه كه اصلاً از همة در و ديوارش فساد مي باره ، و اينكه بتواند خودش را حفظ كند . آيا اين توقع زيادي نيست ، ارزشهايي كه با خون ، جنگ ، باروت ، بدبختي ، به دل ما نشسته ، جوانهاي امروز با چند تا منبر و سخنراني و خاطره به اينها برسند ؟

پر بازدیدترین ها

از خود تا خدا (قسمت نهم)

از خود تا خدا (قسمت نهم)

من دنيا رو به دلم نبستم ، هروقت هم دلم خواست رهاش مي كنم . پس رمز دل نبستن به دنيا اينه كه انسان وابسته نباشه .
مهمان خدا

مهمان خدا

ما هميشه خود را ميهمان خدا مي بينيم . ” هميشه ! يعني اينكه ماها هميشه و هميشه ، حداقل اون حالي رو كه در مهماني هاي با مردم داريم ، در زندگي مون نسبت به خدا داريم . ما دو راه داريم : راه اول اينكه : در اين زماني كه زنده هستيم و در اين كره زمين زندگي مي كنيم ، با وسواس و سختگيري به خودمون چه در مسائل مادي و چه مسائل معنوي ، با تكلف و ناراحتي و سختي يك زندگي سخت رو داشته باشيم و..
از خود تا خدا (قسمت ششم)

از خود تا خدا (قسمت ششم)

خواجه نصيرالدين توسي از كساني بود كه خيلي اعتقاد داشت بايد خدا رو از طريق عقل شناخت . هر كسي از راه مي رسيد ازش سؤال مي كرد : آقا ! من مي گم خدا نيست ، نظر تو چيه ؟ خيلي بحث مي كرد ، به يه بيابوني رسيد ديد يه پيرمرد خاركني بيل مي زنه ، هر بيلي كه مي زد مي گفت : يا الله . بهش گفت : ببخشيد پدرجان ! اگه يه كسي بگه : خدا نيست ، تو چكار مي كني ؟ گفته بود : كي گفته ؟! ـ حالا اگه يه نفر پيدا بشه و بگه خدا نيست ! گفت : همچين با اين بيل مي زنم تو سرش كه مُخش بياد تو دهنش !
کاریزمای مهدوی

کاریزمای مهدوی

در دین مبارک اسلام و در مکتب حقه ی شیعه، ما معتقد به این هستیم که منطق به تنهایی کارگزار نیست. در قرآن، خداوند خطاب به پیامبرش می فرماید : لو كنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولك... اگر با محبت با مردم برخورد نمی کردی، مردم از اطرافت متفرق می شدند: کاریزمای قوی.
از خود تا خدا (قسمت پنجم)

از خود تا خدا (قسمت پنجم)

خيلي ها اومدند در مورد خلقت ، چيزهايي گفتند ، يه عده گفتند :‌ هدف از خلقت اين هست كه ماها عبادت كنيم و به بهشت برسيم . يه عده گفتند : مثلاً خدا مي خواست نشون بده چقدر قويه ، چقدر قادره ، چقدر رحيمه ، چقدر كريمه ، يه محيطي فراهم كرد كه تو اين محيط اينها رو ثابت كنه ! اون روايتي كه مي گه : خداوند فرمود ” كُنْتُ كَنْزَاً مَخْفِيّاً ” من يه گنج مخفي بودم . مردم و ‌همه موجودات را خلق كردم براي اينكه بفهمند من چي هستم و كشف بشم . اون يه بحث جداگانه است .
Powered by TayaCMS