سخنران استاد فرحزاد
وَ مِنْ اياتِهِ اَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ اَنْفُسِكُمْ اَزْواجاً لِتَسْكُنوا اِلَيْها وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً اِنَّ فى ذلِكَ لاَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ؛
و از نشانه هاى خداوند، اين كه همسرانى از جنس خودتان براى شما آفريده، تا در كنار آنان آرامش يابيد.
و در ميانتان مودت و رحمت قرار داد. در اين، نشانه هايى است براى گروهى كه تفكر مى كنند.
«قرآن كريم»
يكى از آثار بسيار صلوات فرستادن بر پيامبر و آلش، پاك شدن گناهان است. امام هشتم عليه السلام فرمود:
مَنْ لَمْ يَقْدِرْ عَلى ما يُكَفِّرُ بِهِ ذُنُوبَهُ فُلْيُكْثِرْ مِنَ الصَّلوةِ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ فَاِنَّها تَهْدِمُ الذُّنُوبَ هَدْماً؛[1] كسى كه نمى تواند گناهانش را تدارك و جبران كند، بايد بر محمد و آلش بسيار صلوات بفرستد كه صلواتِ بسيار گناهان را به كلى منهدم مى كند.
در روايت ديگرى از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله چنين نقل شده است:
مَنْ صَلّى عَلَىَّ مَرَّةً لَمْ يَبْقَ مِنْ ذُنُوبِهِ ذَرَّةٌ؛[2] كسى كه يك بار بر من صلوات بفرستد، ذره اى از گناهانش باقى نخواهد ماند.
ببينيد صلوات بر پيغمبر و آل او چقدر قوّت و قدرت دارد! همان طور كه وقتى نور مى آيد ظلمت را از بين مى برد و چيزى از ظلمت باقى نمى ماند، صلوات هم نور است، ظلمت گناه را نابود مى كند. صلوات مثل قطره اى است كه به دريا متصل مى شود؛ چون صلوات اتصال و صله است. صلوات كار خدا و ملائكه است. كسانى كه با صدق و اخلاص صلوات مى فرستند، به خدا و ملائكه وصل مى شوند و به آن ها نزديك مى گردند. در روايت ديگرى از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نقل شده است:
مَنْ صَلّى عَلَىَّ كُلَّ يَوْمٍ ثَلاثَ مَرّاتٍ وَ فى كُلِّ لَيْلَةٍ ثَلاثَ مَرّاتٍ حُبّاً لى وَ شَوْقاً اِلَىَّ كانَ حَقّاً عَلَى اللّه ِ عَزَّ وَ جَلَّ اَنْ يَغْفِرَ لَهُ ذُنوبَهُ تِلْكَ اللَّيْلَةَ و ذلِكَ الْيَوْمَ؛[3] كسى كه هر روز سه مرتبه و هر شب سه مرتبه از روى محبت و اشتياق به من، بر من صلوات بفرستد، سزاوار است كه خداوند عز و جل گناهان آن شب و روزش را بيامرزد.
آنچه از روايات استفاده مى شود اين است كه تأثير ذكر صلوات براى پاك كردن گناهان از ريختن آب بر آتش قوى تر است. كسى كه جهنمى باشد، توفيق صلوات را هم از او مى گيرند؛ يعنى جهنم رفتن با صلوات فرستادن بر محمد و آلش قابل جمع نيست. همان طور كه ذكر «بسم اللّه » با حضور شياطين سازگارى ندارد.
در روايات بسيارى آمده است كه صلوات گناهان انسان را ذوب مى كند، شفاعت پيامبر را بر فرستنده آن واجب مى كند، انسان را عاقبت به خير مى كند، قبرش را نورانى مى گرداند و در روز قيامت نورانى خواهد بود. كسى كه نور با او همراه باشد، داخل آتش نمى شود. چنان كه پيامبر خدا فرمودند:
اَلصَّلاةُ عَلَىَّ نورٌ عَلَى الصِّراطِ وَ مَنْ كانَ لَهُ عَلَى الصِّراطِ مِنَ النُّورِ لَمْ يَكُنْ مِنْ اَهْلِ النّارِ؛[4] صلوات بر من، نورى بر صراط است و كسى كه بر صراط نور داشته باشد، از اهل آتش نيست.
ان شاء اللّه اين روايات را با جان و دل باور كنيم و خداوند هم به ما توفيق صلوات فرستادن بر محمد و آل محمد را عنايت كند.
محبت و دوست داشتن زنان يك فضيلت و واقعيت غير قابل انكار است. خود قرآن هم بر اين محبت و دوستى تأكيد فرموده است:
وَ مِنْ آياتِهِ اَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ اَنْفُسِكُم اَزْواجاً لِتَسْكُنوا اِلَيْها وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً اِنَّ فى ذلِكَ لاَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكِّرُونَ؛[5] و از نشانه هاى خداوند اين كه همسرانى از جنس خودتان براى شما آفريد تا در كنار آنان آرامش يابيد و در ميانتان مودت و رحمت قرار داد. در اين، نشانه هايى است براى گروهى كه تفكر مى كنند.
خداوند متعال هر چيز را به نيكوترين صورت و زيباترين شكل و در يك نظام احسن آفريده است:
اَلَّذى اَحْسَنَ كُلَّ شَىْ ءٍ خَلْقَهُ؛[6] او همان كسى است كه هر چه را آفريد، نيكو آفريد.
و در اين ميان انسان را در بهترين صورت و نظام خلق كرد: «لَقَدْ خَلَقْنَا الاِْنْسانَ فى اَحْسَنِ تَقْويمٍ؛[7] ما انسان را در بهترين صورت و نظام آفريديم.» و به مقتضاى اين نظام احسن، براى انسان زوج و همسر خلق كرد. اگر انسان زوج و همسرى نداشت، هم نسل او از بين مى رفت و هم خلقتش ناقص بود.
اگر زن تنها بود، خلقت ناقص بود. اگر مرد هم تنها بود، باز خلقت ناقص بود. در آغاز امر كه آدم عليه السلام خلق شد، تنها بود و زوج و جفتى نداشت. او از تنهايى داشت دق مى كرد. چون انسان از انس است و نيازمند انيسى است تا با او انس بگيرد. هم نيازمند انس با خدا است و هم نيازمند انس با كسى همانند خودش است. آدم تنها بود و خداى متعال حوا را براى او خلق كرد و يك جذبه اى در حوا گذاشت.
اصولاً اين جمال و كششى كه خداوند متعال در خانم ها گذاشته است، فطرى است. خداوند زن و مرد را از يك جنس آفريد؛ از اين جهت به يكديگر تمايل دارند. حضرت آدم عليه السلام ديد كه در او يك كششى هست. گفت: خدايا، اين را براى چه خلق كردى؟ گفت: براى تو خلق كردم. آدم عليه السلام خيلى خوشش آمد. خواست به نزديك حوا برود، خطاب شد: با اين عجله و شتاب نمى شود. بايد يك قرارداد نكاح و ازدواج هم باشد. بايد مهريه اى هم قرار بدهيم. عرض كرد: چه مهريه اى قرار بدهم؟ حضرت آدم چيزى نداشت. فرمود: مهريه او ده مرتبه صلوات بر محمد و آل محمد است.[8]
ازدواجى به اين راحتى ديده ايد! نه بله برونى، نه قول و قرارى، نه ملك و زمينى. فقط ده تا صلوات. البته در عالم يك صلوات را نمى توانيم با هيچ معيارى اندازه بگيريم و نمى توان براى آن قيمتى معين كرد. خداوند براى انسان همسرى از جنس خودش آفريد «لِتَسْكُنوا اِلَيْها؛ تا اين كه سكونت و آرامش پيدا كنيد.» هر موجودى در عالم جفتى دارد كه با آن يگانه و همدل مى شود و آن گاه آرامش پيدا مى كند. اين آرامش بسيار محسوس است. كسى كه همسر اختيار مى كند، اين آرامش را درمى يابد.
البته همسر گرفتن يك سنت الهى و از سنت هاى پيامبر خداست. از پيشوايان معصوم عليهم السلام تعبير تندى درباره كسانى كه از ازدواج سر باز زنند، رسيده است. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمودند:
اَلنِّكاحُ سُنَّتى فَمَنْ رَغِبَ عَنْ سُنَّتى فَلَيْسَ مِنّى؛[9] ازدواج سنت و سيره من است؛ كسى كه از سنت من روى برگردانده از من نيست.
اين تعبير بسيار بلند و تند است. اگر كسى از ازدواج كه سنت پيامبر خداست روى برگرداند، پيامبر فرمودند: از من نيست؛ يعنى ناقص است و از پيامبر جدا شده است. چون خداوند نظام آفرينش را اين گونه قرار داده است كه هر كسى با همسر باشد. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ازدواج را محبوب ترين بنا و بنيادى بر مى شمارد كه در اسلام بنا نهاده شده است. فرمود:
ما بُنِىَ بِناءٌ فِى الاِْسْلامِ اَحَبُّ اِلَى اللّه ِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنَ التَّزْويجِ؛[10] هيچ بنيادى در اسلام بنا نهاده نشد كه نزد خداوند عز و جل محبوب تر از ازدواج باشد.
فرمودند: كسى كه همسر دارد، دو ركعت نماز او برتر و بالاتر از هفتاد ركعت نماز كسى است كه همسر ندارد.[11]
در روايات آمده است كه زنى به امام باقر عليه السلام عرض كرد: من متبتّله هستم. حضرت فرمودند: مقصود تو چيست؟ گفت: هرگز نمى خواهم ازدواج كنم. حضرت فرمودند: براى چه؟ گفت: مى خواهم با فضيلت باشم. حضرت فرمودند:
اِنْصَرِفى فَلَوْ كانَ ذلِكَ فَضْلاً لَكانَتْ فاطِمَةُ اَحَقُّ بِهِ مِنْكِ اِنَّهُ لَيْسَ اَحَدٌ يَسْبِقُها اِلَى الفَضْلِ؛[12] از اين فكر صرف نظر كن كه اگر در اين كار فضيلتى بود، حضرت فاطمه عليهاالسلام از تو به آن سزاوارتر بود. هيچ كس نمى تواند در فضيلت از ايشان پيشى بگيرد.
يعنى اگر ترك ازدواج كار خوبى بود، حضرت زهرا عليهاالسلام كه بهترين زن عالم اند، ازدواج نمى كردند. همه پيامبران و امامان عليهم السلام ازدواج كردند. فقط يك پيغمبر همسر نداشت، آن هم حضرت عيسى عليه السلام بود كه بنابر مصالحى ازدواج نكرد. و الا در دين ما از ترك ازدواج شديداً نهى شده است. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند:
شِرارُ مَوْتا كُمُ العُزّابُ؛[13] شرورترين مردگان شما كسانى هستند كه بدون همسرند.
به طور حتم كسانى كه مجرد به سر برده اند، ناقص اند. حتى كسانى كه ادعا مى كنند از اولياى خدايند، قطعاً در آن عالم پشيمان هستند. چون اساس و قانون خلقت اين است كه انسان بايد با همسر زندگى كند وتوليد نسل كند:
تَناكَحُوا تَكْثِرُوا فَاِنّى اُباهى بِكُمُ الاُْمَمَ يَوْمَ الْقيامَةِ وَ لَوْ بِالسِّقْطِ؛[14] ازدواج كنيد و نسل خود را زياد كنيد كه من در روز قيامت به وجود شما بر ساير امت ها مباهات مى كنم، هر چند به كسى كه سقط شده باشد.
اصلاً انسان در زندگى كردن با خانواده ساخته مى شود. اين كه كسى برود و در يك گوشه اى ذكر و ورد بگويد، هنر نيست.
خداوند شيخ عبداللّه بختيارى را رحمت كند! مجرد بود و تا آخر هم ازدواج نكرد. مرحوم حاج آقا دولابى به ايشان خيلى اصرار كرد كه ازدواج كند. حتى فرمود: من حاضرم دخترم را به تو بدهم، با آن كه تفاوت سنى زيادى هم داشتند. ايشان در اواخر عمر پشيمان شده بود. در يك اتاق دو سه مترى تنها زندگى مى كرد. مى گفت: يك كدبانويى هم نيست كه يك چاى براى ما بياورد. يعنى احساس مى كرد كه كار خوبى نكرده است. اين ها ناقص هستند.
مرحوم آخوند كاشى شخصيت بزرگى بوده است. او هم ازدواج نكرد.
مى گفته است: من مزاجم تند است، مى ترسم تحمل نكنم و باعث دردسر براى خانواده ام شود. البته بايد تندى اش را درست كند. اين جواب واقعى نيست. با اين كه شخصيت فوق العاده اى بوده است. وى از اساتيد آيت اللّه بروجردى و داراى كرامات زيادى بوده است. قبر ايشان الآن در تخت فولاد اصفهان است. نزديك قبر ايشان، قبر يكى از بزرگان، به نام مرحوم فانى اصفهانى قرار دارد.
از بانو امين اصفهانى كه ايشان هم خانم فوق العاده بوده است، نقل مى كنند كه ايشان يك بار سر قبر آخوند كاشى مى رود و مى گويد: من شنيده ام شما با خانم ها ميانه اى نداشته اى. من علويه هستم و الآن آمده ام يك نظرى به ما كنى. بعد فاتحه اى مى خواند و برمى گردد. شب در خواب مى بيند كه داخل يك باغى است. مى پرسد: اين باغ مال كيست؟ مى گويند: مال آخوند كاشى است. مى بيند كه جايگاهش بد نيست. اما در كنارش يك باغ ديگرى است كه خيلى وسيع تر و جذاب تر است. مى پرسد: اين باغ مال كيست؟ مى گويند: مال مرحوم فانى اصفهانى است. همان شخصى كه نزديك قبر آخوند كاشى دفن است. با اين كه آوازه و اسم و رسم آخوند كاشى خيلى بيشتر از مرحوم فانى اصفهانى است.
از آخوند كاشى مى پرسد: چطور شد كه اين آقاى فانى باغ و مقامش خيلى بالاتر از شماست؟ مى گويد: به خاطر سه چيز: يكى اين كه ايشان سيد بود و من نبودم. خود اين سيادت يك شرافت و كرامت خاصى براى ايشان است. ديگر اين كه ايشان ازدواج كرده بود و من ازدواج نكردم. چون اين كار را انجام ندادم، مرتبه من پايين تر از ايشان است. عمل به سنت پيامبر موجب رشد و كمال انسان است. و سوم اين كه ايشان روضه اهل بيت مى خواند و منبر مى رفت، ولى من اين توفيق را نداشتم. به خاطر اين سه امتياز، مقام ايشان بالاتر از من است. در آنجا به واقعيات نگاه مى كنند، به اسم و رسم كارى ندارند. به هر حال، ازدواج يك سنت حقيقى است و مطابق با فطرت و به مقتضاى نفوس انسان ها و رشد و كمال آنان است.
مردى به محضر امام صادق عليه السلام رسيد. حضرت به او فرمودند: آيا همسر دارى؟ گفت: نه. فرمودند:
ما اُحِبُّ اَنَّ لِىَ الدُّنيا وَ ما فيها وَ اِنّى بِتُّ لَيْلَةً وَ لَيْسَتْ لى زَوْجَةٌ؛ من دوست ندارم كه همه دنيا و آنچه در آن است مال من باشد، اما يك شب بدون همسر به سر برم.
يعنى داشتن دنيا و آنچه در آن است، با داشتن همسر برابرى نمى كند. اين قدر مهم است. آن گاه فرمودند:
اَلرَّكْعَتانِ يُصَلّيهِما رَجَلٌ مُتَزَوِّجٌ اَفْضَلُ مِنْ رَجُلٍ اَعْزَبَ يَقُومُ لَيْلَةَ و يَصُومُ نَهارَهُ؛ دو ركعت نماز مرد همسر دار، بهتر و بالاتر از مرد بدون همسر است كه شب را به عبادت و روز را به روزه دارى مى گذراند.
سپس هفت دنيار به او عطا كردند و فرمودند: برو و با اين پول ازدواج كن. آن گاه فرمودند: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند:
اِتَّخِذوا الاَْهْلَ فِاِنَّهُ اَرْزَقُ لَكُمْ؛[15] براى خود همسر اختيار كنيد كه اين روزى شما را زيادتر مى كند.
در روايات به ازدواج بسيار ترغيب و توصيه شده است. چون ازدواج وسيله آرامش و كمال انسان است. خداوند بين زن و مرد مودت و رحمت قرار داد: «وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مُوَدَّةً وَ رَحْمَةً.» اين جعل و قرار دادن، يك جعل تكوينى است؛ يعنى اين مودت و رحمت بين زن و شوهر به صورت فطرى و طبيعى وجود دارد.
مودت از محبت بالاتر است. محبت يعنى دوستى، ولى مودت يعنى هم دوستى و هم اظهار دوستى؛ يعنى اين كه انسان دوستى خودش را اظهار و ابراز كند، فقط در دلش نگه ندارد. اگر من شما را دوست دارم و كارى براى شما انجام نمى دهم كه علامت محبت باشد، اين دوستى ناقص و درجه آن بسيار پايين است. حتى ممكن است از بين برود. اين دوستى را مودت نمى گويند. مودت يعنى اين كه دوستى در رفتار و كردارمان تبلور پيدا كند.
خداوند مودت را براى اهل بيت پيامبر عليهم السلام قرار داده است:
قُلْ لا اَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ اَجْراً اِلاَّ الْمَوَدّةَ فِى الْقُرْبى؛[16] بگو من از شما اجر و مزدى جز مودت درباره اهل بيتم نمى خواهم.
خداوند اين مودت را واجب كرده است: «وَ لَكُمُ الْمَوَدَّةُ الْواجِبَةُ.»[17] اگر چيزى از اين مودت زيباتر و بالاتر بود، خدا همان را مزد رسالت پيامبرش قرار مى داد. از سوى ديگر مى فرمايد:
وَ ما اَرْسَلْناكَ اِلاّ رَحْمَةً لِلْعالَمين؛[18] اى پيامبر، ما تو را جز رحمت براى جهانيان نفرستاديم.
خداوند دو چيز را كه براى پيامبرش بوده است؛ يعنى مودت اهل بيتش و رحمت را ـ كه حقيقت وجود پيامبر خداست ـ براى همسرها آورده است. گمان نمى كنم چيزى از اين محكم تر و مهم تر وجود داشته باشد، مودت و رحمت.
خداوند مودت و رحمت را ميان زن و شوهر قرار داده است، يعنى يك جذبه و كشش تكوينى بين زن و مرد وجود دارد كه مرد از زن خوشش مى آيد و زن هم از مرد. و چون اين يك امر تكوينى است، نمى توان با آن مبارزه كرد. اگر كسى از زن بدش مى آيد، بداند كه معيوب است.
واعظى در مسجد مشغول وعظ بود. مردى وارد مسجد شد و ادعا كرد الاغم گم شده است. واعظ پرسيد: چه كسى از صداى خوب بدش مى آيد؟ چه كسى از صورت خوب بدش مى آيد؟ شخصى گفت: من. واعظ رو به سوى كسى كه الاغش را گم كرده بود كرد و گفت: الاغت اينجاست. آدمى كه از صداى خوب، قيافه خوب، از زيبايى ها بدش مى آيد، مثل الاغ مى ماند، معيوب است.
اگر مردى از زن بدش مى آيد، معيوب است. پيش يكى از بزرگان درباره جوانى كه به دخترها و خانم ها علاقه داشت بحث شد. ايشان فرمودند: اين در ذات پسر و دختر هست، منتها بايد آن را كنترل كرد و خود را از حرام نگه داشت و در مسير حلال قرار داد. و الا اين علاقه فطرى و قطعى است. بعد فرمودند: در تمام گلبول ها و سلول هاى من ميل و محبت به زن هاست. اين علامت كمال است و مطابق با رواياتى است كه مى گويند: هر چه ايمان و ولايت شما زيادتر شود، محبت شما نسبت به زن ها، يعنى همسر و محارمت زيادتر مى شود. بنابراين محبت به زن ها يك امر ذاتى است. منتها تلاش انسان بايد اين باشد كه خودش را از گناه حفظ كند.
برخى از خانم ها و يا آقايان جذبه و كشش بيشترى دارند. اگر كسى علاقه و محبت شديد پيدا كرد، بايد خودش را از گناه حفظ كند. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند:
مَنْ عَشِقَ فَكَتَمَ وَ عَفَّ فَماتَ فَهُوَ شَهيدٌ؛[19] كسى كه عاشق شد و عشق خود را كتمان كرد و عفت پيشه ساخت و از دنيا رفت، شهيد است.
يعنى اگر عشق به مرد يا زنى پيدا كند كه ما از آن به عشق مجازى تعبير مى كنيم و به خاطر خدا آن عشق را تحمل و كتمان كرد و صبر نمود و عفت ورزيد و دامن خود را به گناه آلوده نساخت، اگر از دنيا هم برود، به مقام شهيد نايل مى شود. در روايتى ديگر از آن حضرت آمده است:
مَنْ عَشِقَ وَ كَتَمَ وَ عَفَّ وَ صَبَرَ غَفَرَ اللّهُ لَهُ وَ اَدْخَلَهُ الْجَنَّةَ؛[20] كسى كه عاشق شد و كتمان كرد و عفت گزيد و صبر نمود، خداوند او را مى آمرزد و داخل بهشت مى گرداند.
همچنين در روايت ديگرى آمده است:
مَنْ عَشِقَ فَكَتَمَ وَ عَفَّ وَ صَبَرَ فَماتَ ماتَ شهيداً وَ دَخَلَ الْجَنَّةَ؛[21] كسى كه عاشق شد و كتمان كرد و عفت گزيد و صبر نمود و آن گاه از دنيا رفت، شهيد از دنيا رفته است و وارد بهشت مى شود.
علاقه هايى كه به بعضى از خويشان و آشنايان پيدا مى شود، بايد جهت ايمانى داشته باشد و به قول فقهاى ما ريبه در آن نباشد، يعنى هوس رانى و نگاه هاى آلوده در آن نباشد.
زن مظهر جمال خداوند است. با لطافت و ظرافت آميخته شده است. بدنش لطيف است، روحش لطيف است، قد و قامتش و حتى كفش هايش هم جذابيت دارد. به خلاف كفش آقايان كه قلبمه است و هيچ جذابيتى ندارد. اين يك امر طبيعى است. يكى از آقايان مى گفت: من از كفش زنان هم خوشم مى آيد. البته اين درست است، يعنى عيب و نقص نيست. اگر خوشت نيايد، مشكل دارى.
شما اگر مثلاً از لباس زن ها خوشتان آمد، فكر نكنيد كه مريض هستيد و بايد معالجه كنيد، بلكه بايد اين مهر و ذوق را در مسير صحيح هدايتش كنيد. صداى مرد با صداى زن بسيار متفاوت است. بعضى از خانم ها كه صدايشان مثل مردها كلفت است، اين ها مشكل دارند. در صداى زن ها و لحن گفتارشان جذابيت است. از اين جهت امام راحل در استفتائاتشان فرموده اند : اگر در تك خوانى زن ها ريبه و مفسده اى باشد، حرام است.
پيرمردى بود كه فوت كرد. حدود نود سال داشت. به من مى گفت: حاج آقا با صدا و سيما صحبت كنيد كه چرا زن اخبار مى گويد! گفتم: چطور؟ گفت: اين خانم همين كه مى گويد: بينندگان عزيز، دل من از حال مى رود. با اين كه نود سال داشت و كبوتر مسجد هم بود. به قول بعضى ها دود از كنده بلند مى شود.
مى خواهم عرض كنم كه اين كشش و جذبه را خداوند در زن قرار داده است و بايد هم باشد. اين ها وسيله سكونت و آرامش انسان است: «لِتَسْكُنوا اِلَيْها». كسانى كه همسر ندارند، در اين مراحل ناقص اند. انسان بايد از راه حلال خودش را تسكين و آرامش بدهد و آتش هايش را خاموش كند. يكى از بزرگان مى فرمود: اگر زن هيچ خاصيتى نداشته باشد، جز اين كه آتش شهوت را خاموش كند و هوا و هوس ها و غريزه جنسى را ارضا كند، بسيار مهم است. زحمات و خاصيت هاى ديگرش بماند. امام صادق عليه السلام فرمودند:
ما تَلَذَّذَالنّاسُ فِى الدُّنْيا وَ الاْآخِرَةِ بِلَذَّةٍ اَكْثَرَ لَهُمْ مِنْ لَذَّةِ النِّساء؛[22] مردم در دنيا و آخرت از لذتى بيشتر و بالاتر از لذت زن و همسر بهره نبرده و نمى برند.
اين كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: «ما اُحِبُّ مِنْ دُنْياكُمْ اِلاَّ النِّساء و الطّيبَ؛[23] من از دنياى شما جز زنان و بوى خوش را دوست نمى دارم.» يك امر فطرى و توحيدى و واقعى است؛ يعنى كشش دارد، ولى اين كشش ها را بايد مهار و هدايت كرد كه مبادا به گناه منجر شود. چرا فقها فتوا داده اند كه خلوت كردن زن و مرد نامحرم در اتاقى در بسته حرام است، هر چند در آنجا نماز بخوانند. چون سومى آن ها شيطان است. چون كشش در هر دو طرف هست و ممكن است جنبه هاى شيطانى پيدا كند. اميرالمؤمنين عليه السلام فرمودند:
لا يَخْلُوَنَّ رَجُلٌ بِامْرِأَةٍ فَما مِنْ رَجُلٍ خَلا بِامْرِأَةٍ اِلاّ كانَ الشَّيْطانُ ثالِثُهُما؛[24] البته هيچ مرد و زن نامحرم نبايد در جايى خلوت كنند. چون هيچ مردى با زنى خلوت نمى كند، جز اين كه شيطان سومين آن هاست.
اين پيشگيرى ها به خاطر شدت جذبه و غريزه جنسى است. به قول قديمى ها مانند پنبه در كنار آتش است كه يك مرتبه شعله ور مى شود. شيطان هر طور شده آن دو را وسوسه مى كند و به هم مى رساند. از اين رو در قرآن نمى گويد: «لا تَزنوا؛ زنا نكنيد» ، بلكه مى گويد: «وَلا تَقْرَبُوا الزِّنى؛[25] و نزديك زنا نشويد.» برخى از گناهان هست كه خداوند مى گويد: از مقدماتش هم پرهيز كن. يكى هم همين زناست. چون زنا مقدمات زيادى دارد. گاهى يك نگاه، يك ارتباط، يك تلفن، يك نامه، يك پيامك، يك صداى جذاب، مقدمه زنا مى شود.
خداوند در قرآن خذاب به زنان پيامبر مى فرمايد:
فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الّذى فى قَلْبِهِ مَرَضٌ؛[26] پس به گونه اى هوس انگيز سخن نگوييد كه بيماردلان در شما طمع كنند.
مى فرمايد: زن ها با مردهاى نامحرم خيلى نرم و دلربا صحبت نكنند. اگر با شوهرانشان اين طور صحبت كنند، بسيار خوب است، اما با مرد اجنبى بسيار ملايم و نرم و لطيف صحبت نكنند؛ چون انسان در برابر لحن زيبا و دلرباى زن دلش هم مى رود. در روايات هم آمده است كه زنان با مردان نامحرم، دلفريب صحبت نكنند، بلكه كارى كنند كه آن لطافت و دلربايى از لحن گفتارشان گرفته شود. مثلاً دست در دهانشان بگذارند تا كمى صدايشان عوض شود. خيلى عجيب است! در روايات تمام ريزه كارى ها را متذكر شده است.
حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام مى فرمودند: من به خانم هاى جوان سلام نمى كنم. با اين كه عصمت كامل دارند، ولى باز مراعات مى كنند.[27]
[1] الامالى للصدوق ص 73؛ بحارالأنوار، ج 91، ص 63 ، ح 52
[2] جامع الاخبار، ص 59؛ بحارالأنوار، ج 91، ص 63 ، ح 52 .
[3] الدعوات، ص 89؛ بحارالأنوار، ج 91، ص 70، ح 63 .
[4] جامع الاخبار، ص 60؛ بحارالأنوار، ج 91، ص 64 ، ح 52 .
[5] سوره روم، آيه 21.
[6] سوره سجده، آيه 7.
[7] سوره تين، آيه 4.
[8] رجوع كنيد به: من لا يحضره الفقيه، ج 3، ص 380.
[9] جامع الاخبار، ص 101؛ بحارالأنوار، ج 100، ص 220، ح 23.
[10] من لايحضره الفقيه، ج 3، ص 383؛ وسائل الشيعة، ج 14، ص 3، ح 24901.
[11] رَكْعَتانِ يُصَلّيهِمَا الْمُتَزَوِّجُ اَفْضَلُ مِنْ سَبعينَ رَكْعَةً يُصَلّيها اَعْزَبُ. كافى، ج 5 ، ص 328 ؛ وسائل الشيعة، ج 14، ص 8 ، ح 24920.
[12] الكافى، ج 5 ، ص 509؛ بحارالأنوار، ج 100، ص 219، ح 13.
[13] المقنعه، ص 497، بحارالأنوار، ج 100، ص 220، ح 19.
[14] عوالى اللآلى، ج 3، ص 286؛ بحارالأنوار، ج 100، ص 220، ح 24.
[15] الكافى، ج 5 ، ص 329، ح 6؛ بحارالأنوار، ج 100، ص 43، ح 1.
[16] سوره شورى، آيه 23.
[17] مفاتيح الجنان، زيارت جامعه.
[18] سوره انبياء، آيه 107.
[19] ميزان الحكمة، ج 2، ص 1516، ح 9798.
[20] همان، ج 3، ص 1988، ح 13029.
[21] شرح نهج البلاغة، ج 20، ص 233.
[22] وسائل الشيعة، ج 14، ص 10، ح 24924.
[23] تفسير عياشى، ج 1، ص 164؛ الكافى، ج 5 ، ص 321.
[24] دعائم الاسلام، ج 2، ص 214، ح 788؛ مستدرك الوسائل، ج 14، ص 266.
[25] سوره اسراء، آيه 32.
[26] سوره احزاب، آيه 32.
[27] امام صادق عليه السلام فرمودند: كانَ رَسُولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يُسَلِّمُ عَلَى النِّساءِ وَ يَرْدُدْنَ عَلَيْهِ السَّلامَ وَ كانَ اَميرالْمُؤْمنينَ عليه السلام يُسَلِّمُ عَلَى النِّساءِ وَ كانَ يَكْرَهُ اَنْ يُسَلِّمَ عَلَى الشّابَّةِ مِنْهُنَّ وَ يَقُولُ اَتَخَوَّفُ اَنْ يُعْجِبَنى صَوْتُها فَيَدْخُلَ عَلَىَّ اَكْثَرُ مِمّا أَطْلُبُ مِنَ الاْءَجْرِ؛ رسول خدا صلى الله عليه و آله به زن ها سلام مى كرد و آنان نيز پاسخ مى دادند و اميرالمؤمنين عليه السلام نيز به زن ها سلام مى كرد، ولى خوش نداشت به زنان جوان سلام كند. مى فرمود: مى ترسم آوازش مرا خوش آيد و بيش از اجرى كه مى جويم، (گناه) به من برسد. (كافى، ج 2، ص 648 ؛ بحارالأنوار، ج 4، ص 335، ح 16.)