اَحَبُّ العِبادِ اِلَى اللّهِ الْمُتَأَسّى بِنَبيِّهِ؛ محبوب ترين بندگان نزد خداوند كسى است كه به پيامبرش تأسى كند. (اميرالمؤمنين عليه السلام )

دو ستون دين

اميرالمؤمنين عليه السلام در روز بيستم ماه مبارك رمضان، بعد از اينكه ضربت خوردند، چند وصيت دارند كه يكى از آن ها در نامه بيست و سوم «نهج البلاغه» آمده است.

حضرت در آنجا به دو نكته بسيار سفارش كردند و فرمودند:

« وَصِيَّتى لَكُمْ اَنْ لاتُشْرِكوا بِاللّهِ شَيْئا وَ مُحَمَّدٌ صلى الله عليه و آله وسلم فَلا تُضَيِّعُوا سُنَّتَهُ. اَقيمُوا هذَيْنِ الْعَمودَيْنِ وَ اَوْقِدوا هذَيْنِ المِصْباحَيْنِ وَ خَلاكُمْ ذَمٌّ »؛ وصيت من به شما اين است كه به خدا شرك نورزيد و سنت محمد صلى الله عليه و آله وسلم را ضايع نگردانيد. اين دو ستون دين را استوار برپا داريد و اين دو چراغ را روشن نگه داريد و ديگر از هيچ ملامت و مذمتى نترسيد.

اينكه براى خدا شريك قائل نشويم، خداپرست باشيم، مردم پرست و بت پرست و هواپرست نباشيم، بحث بسيار مهمى است كه تمام خيرات در پرتو آن است. هر انسانى تا در مسير توحيد قرار نگيرد، آن لطف و عنايت ويژه بر سرش نمى ريزد. هر كس، هر چند يهودى و بت پرست، وقتى به بن بست برسد و بتش كنار رود و برايش انقطاع از غير خدا حاصل شود، رحمت الهى او را فرا مى گيرد.

اصلاً انبيا براى همين مهم آمده اند؛ براى مبارزه با شرك و بت پرستى، براى اينكه بشر چيزى را در كنار خدا قرار ندهد. انبيا آمده اند تا بشر را در مسير توحيد و كمال انسانى قرار دهند. اين است كه اميرالمؤمنين عليه السلام اساس وصيت خويش را مبارزه با شرك قرار داده است؛ «اَنْ لا تُشْرِكوا بِاللّهِ شَيْئا.» و در كنار آن «و مُحَمَّدٌ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَلا تُضَيِّعُوا سُنَّتَهُ»؛ و سنت و سيره پيامبر را هم ضايع نكنيد. اين دو اصل مهم، دو ستون خيمه كمال و دو چراغ هدايت است. حضرت فرموده اند: اين دو ستون را هميشه برافراشته و اين دو چراغ را هميشه روشن نگه داريد.

اگر آدمى مشرك نباشد و از سنت پيامبر صلى الله عليه و آله پيروى كند، همه كارهايش درست خواهد بود. پيروى از سنت پيامبر صلى الله عليه و آله دست يافتن به حيات و زندگانى پاك و پاكيزه است. سيره ها و سنت هاى ريز و درشت پيامبر صلى الله عليه و آله راه و روش خوب زندگى كردن است. مثلاً پيامبر خدا به همه سلام مى كردند، ما هم سلام كنيم.

سلام و تواضع

سيره سلام كردن كه به ظاهر امرى عادى است، براى انسان آثار و بركات عجيبى دارد. در روايت آمده است: «كسى كه سلام مى كند، از خطر تكبر كه بدترين دردهاست در امان است.»[1] متكبر نمى تواند به همه سلام كند؛ مى گويد: من بهتر هستم. شما چه مى دانيد، شايد كسانى كه درباره آن ها طور ديگرى فكر مى كنيد، از شما بهتر باشند! ممكن است ظاهر افراد بد باشد و در نگاه شما گنهكار و فاسق باشند، امّا شايد توبه كنند و عاقبت به خير شوند. خود سلام كردن روشى براى مبارزه با تكبر است؛ براى اينكه انسان خودش را بهتر از ديگران نداند. امام صادق عليه السلام فرمودند:مِنَ التَّواضُعِ اَنْ تُسَلِّمَ عَلى مَنْ لَقيتَ؛[2] يكى از موارد تواضع اين است كه به هر كسى كه برخوردى سلام كنى. به كار بردن اين سنتِ پيامبر صلى الله عليه و آله انسان را از تكبر محفوظ مى دارد. همين رفتار و سيره پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بود كه عالم را متحول كرد. شنيده ايد كه آن يهودى كه بر سر پيامبر صلى الله عليه و آله خاكروبه مى ريخت، بيمار شد. ما اگر بوديم مى گفتيم: خدا كند هلاك شود، ولى پيامبر صلى الله عليه و آله به عيادتش رفتند.[3] شايد ما تحمل اين رفتار پيامبر صلى الله عليه و آله را نداشته باشيم. يهودى پيشكشمان، دست كم به فاميل، به همسايه ها، به مشترى ها، به دوستان خودمان سلام كنيم. من

معتقدم كسى كه يك سيره از سيره هاى پيغمبر صلى الله عليه و آله را به طور اساسى دنبال كند، نجات پيدا مى كند؛ چون اين ها مثل زنجير به هم متصل اند. ببينيد، اگر از همين يك سيره سلام كردن پيروى كنيد، تكبر از وجودتان رخت بر مى بندد و متواضع مى شويد. خـداوند نيز براى همين تواضع، شما را بالا مى برد. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمودند:

ما تَواضَعَ اَحَدٌ اِلاّ رَفَعَهُ اللّه؛[4] هيچ كس تواضع نكرد، جز اينكه خداوند درجه و مقام او را رفيع گردانيد.

همچنين از امام حسن عسكرى عليه السلام روايت شده است: كسى كه در برابر برادران دينى خود تواضع كند، خداوند او را در جايگاه صديقين قرار خواهد داد:

مَنْ تَواضَعَ فِى الدُّنيا لاِِخْوانِهِ فَهُوَ عِنْدَ اللّهِ مِنَ الصِّديقينَ و مِنْ شيعَةِ عَلىِّ بْنِ اَبى طالِبٍ عليه السلام حقّا؛[5] كسى كه در دنيا براى برادران ايمانى خود تواضع و فروتنى كند، نزد خداوند از صديقين و از پيروان حقيقى على بن ابى طالب عليه السلام خواهد بود.

پيروى از يك سنت رسول خدا، انسان را چقدر اوج مى دهد؛ تا آنجا كه او را در مقام صديقين و در شمار شيعيان راستين امير مؤمنان عليه السلام كه جايگاه بسيار بلندى است قرار مى دهد!

پيروى از سيره پيامبر صلى الله عليه و آله

اميرالمؤمنين عليه السلام درباره پيروى از سيره و سنت پيامبر خداوند صلى الله عليه و آله تعبير بسيار بلندى دارند:

اَحَبُّ الْعِبادِ اِلَى اللّهِ الْمُتَأَسّى بِنَبِيِّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ؛[6] محبوب ترين بندگان نزد خداوند، كسى است كه به پيغمبر خدا صلى الله عليه و آله وسلم تأسّى كند.

يعنى از سيره و سنت پيامبر صلى الله عليه و آله پيروى كند، پا جاى پاى آن حضرت بگذارد و در رفتار، خود را شبيه آن حضرت كند. بگويد: چون پيامبر خدا صلى الله عليه و آله اين كار را انجام مى داده است، من هم انجام مى دهم. شبيه شدن دروغش هم اثر دارد، چه رسد به راستش. مگر نگفته اند كه اگر نمى توانى براى امام حسين عليه السلام گريان باشى تباكى كن. تباكى همان شبيه سازى است. اين هم اثر دارد. بيشتر اعمال و عبادات ما واقعى نيستند، شبيه سازى اند. نماز ما شبيه نماز است، روزه ما شبيه روزه است، ولى با اين وجود اثر دارد.

دلقك فرعون چون خود را شبيه موسى عليه السلام در مى آورد و فرعون را مى خنداند، همين شباهت ظاهرى او را از غرق شدن نجات داد.

صفات خوب فرعون!

فرعون چند صفت خوب داشت. خدا لعنتش كند، ولى كلاهش يك مقدار پشم داشت. برخى افراد كلاهشان هيچ پشمى ندارد. از

اميرالمؤمنين عليه السلام روايت شده است كه خداوند به خاطر اين صفات خوبش چهارصد سال به او مهلت داد. بعضى افراد از فرعون هم پست ترند.

يكى از صفات خوب فرعون اين بود كه بر سر در خانه اش نوشته بود: «بسم اللّه الرحمن الرحيم».[7] پيش مردم نفهم مى گفت: «اَنـَا رَبُّـكُمُ الاَْعْلى ؛ من پروردگار برتر شما هستم!»،[8] ولى مخفيانه لباس هاى فرعونى اش را درمى آورد و به درگاه خدا ناله مى كرد.

يكى ديگر از كارهاى خوب فرعون اطعام بود. عده اى را مأمور كرده بود و آشپزخانه اى راه انداخته بود كه شكم هاى مردم را سير كند. از يك طرف آدم مى كشت و خباثت مى كرد و از طرف ديگر احسان هايى داشت. حضرت امير عليه السلام فرمود: به خاطر همين كارها اجلش طولانى شد.[9] در روايت آمده است:

ما اَحْسَنَ مُحْسِنٌ مِنْ مُسْلِمٍ وَ لا كافِرٍ اِلاّ اَثابَهُ اللّهُ؛[10] هر كس احسان كند، مسلمان باشد يا كافر، خداوند پاداش او را خواهد داد.

برخى از كارها اثر وضعى دارد، شرطش هم ايمان و اسلام نيست؛ مثل گريه كردن براى امام حسين عليه السلام . منتها براى كافر اثرش كمتر است. كافر هم اگر بر مصائب حضرت سيدالشهدا عليه السلام گريه كند اثر دارد. احسان هم از چيزهايى است كه اثرش به مؤمن و كافر مى رسد. منتها براى كافر آثار

دنيوى دارد؛ مثلاً مالش فراوان و بلاها از او دور مى شود. خداوند در قرآن كريم فرموده است:

هَلْ جَزاءُ الاِْحْسانِ اِلاَّ الاِْحْسانُ؛[11] پاداش احسان جز احسان نيست.

در ذيل همين آيه كريمه از امام صادق عليه السلام روايت شده است:

جَرَتْ فِى الْكافِرِ وَالْمؤْمِنِ وَ الْبَرِّ وَالْفاجِرِ؛[12] اين آيه درباره كافر و مؤمن و نيكوكار و فاجر جارى است.

يعنى كافر هم اگر كار خير انجام دهد، اثر وضعى دارد. فرعون به مردم اطعام مى داد؛ به خاطر همين عمرش طولانى شد. روزى كه آشپزخانه او تعطيل شد، جبرئيل آمد و «بسم اللّه الرحمن الرحيم» را از سر درِ خانه او پاك كرد. يعنى از سايه رحمن و رحيم بيرون آمد. و فرداى آن روز غرق شد.

از ديگر كارهاى خوب فرعون اين بود كه غيرت داشت و ناموسش را در معرض نامحرم نمى گذاشت. يكى ديگر از كارهايش اين بود كه «سهل الحجاب» بود؛[13] يعنى افرادى كه مى خواستند به ديدن او بيايند و با او كار داشتند، بدون حاجب و دربان وارد مى شدند و با او ديدار مى كردند. اين طور نبود كه دسترسى مردم به او غير ممكن يا مشكل باشد. براى ملاقات با برخى از مسئولين چند ماه بايد در نوبت بمانى. قربان اين خدا كه هر وقت بخواهى مى توانى بدون نوبت و وقت ملاقات با او صحبت كنى! مگر عقل

ما كم است كه به در خانه اهل دنيا برويم! به قول حافظ:

  • بر در ارباب بى مروت دنياچند نشينى كه خواجه كى ز در آيد

بايد مدت ها در نوبت بنشينى تا به او برسى. تازه معلوم نيست كه مشكل شما را حل كند. پيش خدا و امام زمان برو. همه جا و همه وقت مى توانى با آن ها ملاقات و صحبت كنى. شب و روز بيدارند و به شما پاسخ مى دهند. امام معصوم و پيغمبر اگر خواب هم باشند، جواب مى دهند. آيا اگر كسى نيمه شب امام زمان عليه السلام را صدا بزند، جواب نمى دهد؟ حضرت امير عليه السلام فرمود:

اِنَّ مَيِّتَنا لَمْ يَمُتْ وَ غائِبَنا لَمْ يَغِبْ وَ اِنَّ قَتْلانا لَنْ يُقْتَلوا؛[14] يقينا ميت ما نمرده است و غائب ما غائب نيست و كشته هاى ما كشته نيستند.

فرعون سهل الحجاب بود. به همين دليل حضرت موسى كه در آن ايام چوپان بود و لباس چوپانى در تنش بود، با حضرت هارون به ملاقات فرعون آمدند؛ كسى كه مى گفت: «اَنـَا رَبَّكُمُ الاَْعْلى؛ من خداى بزرگ شما هستم.» البته اين سخن را همه مى گويند؛ هر كس به زبانى. فرعون بدبخت نفهم اسمش بد در رفته است. وگرنه «اَنـَا رَبَّكُم الاَْعْلى» گوش دنيا را پر كرده است. يكى از بزرگان مى فرمودند: تنها منصور حلاج «اَنـَا الْحَقُّ» نمى گفت، همه مى گويند. تا به حال كسى را ديده ايد كه بگويد: «اَنـَا الْباطِلُ»، همه مى گويند: «اَنـَا الْحَقُّ».

فرعون كسى است كه ادعاى خدايى مى كرد، اما يك چوپان مى آيد و به او مى گويد: به من ايمان بياور! البته به او برمى خورد. حضرت امير عليه السلام در خطبه قاصعه ورود موسى و هارون را بر فرعون با لباس هاى پشمين چوپانى چنين توصيف مى كند:

موسى بن عمران با برادرش هارون عليهماالسلام بر فرعون وارد شدند، در حالى كه لباس هاى پشمين به تن داشتند و در دست هر كدام عصايى بود. با او شرط كردند كه اگر تسليم فرمان پروردگار شود، حكومت و مُلكش باقى بماند و عزت و قدرتش دوام يابد. اما او گفت: آيا از اين دو تعجب نمى كنيد كه با من شرط مى كنند كه بقاى ملك و دوام عزتم بسته به خواسته آن ها باشد، در حالى كه خودشان فقر و بيچارگى از سر و وضعشان مى بارد.[15]

يك چوپان با آن سر و وضع آمده و به فرعونى كه ادعاى خدايى مى كند مى گويد: به من ايمان بياور. اطرافيان فرعون از اين منظره خيلى خنديدند و مسخره كردند. دلقك فرعون اين صحنه را اسباب مسخرگى قرار داده بود و گاه گاهى لباسى همچون لباس چوپانى موساى كليم اللّه مى پوشيد و خود را به حضرت موسى شبيه مى ساخت و وارد مجلس فرعون مى شد و مى گفت: به من ايمان بياوريد. و همه زير خنده مى زدند.

در روايت آمده است: وقتى فرعون و اطرافيانش غرق شدند، اين دلقك نجات پيدا كرد و غرق نشد. حضرت موسى عليه السلام به خداى متعال عرض كرد: چرا اين دلقك را غرق نكردى! خداوند فرمود: چون خودش را شبيه كليم

من كرده بود، از غرق شدن در آب دنيا نجات پيدا كرد.[16] همين شبيه شدن هم بى اثر نيست. البته انسان اگر شبيه مى شود، سعى كند شبيه خوب ها شود. مبادا در تعزيه ها شبيه شمر بشويد! چون ممكن است اثر منفى بگذارد. نقش مخالف بازى كردن خيلى سخت است؛ چون برخلاف فطرت و وجدان است.

فرمود: محبوب ترين بندگان نزد خداوند كسى است كه به پيامبر خدا تأسى كند. راه رفتنش، حرف زدنش، معاشرتش، نشست و برخاستش، رفتارش همه شبيه به پيامبر خدا باشد.

محض رحمت

سيره محبت و رحمت يكى از اساسى ترين سيره هاى پيامبر خداست. آن حضرت مظهر محبت و رحمت بود؛ وجودش جز رحمت چيزى نبود. چنان كه خداوند به اين ويژگى پيامبر تصريح مى كند:

وَ ما اَرْسَلناكَ اِلاّ رَحْمَةً لِلعالَمينَ؛[17] ما تو را جز رحمت براى جهانيان نفرستاديم.

يعنى هدف بعثت نبى اكرم صلى الله عليه و آله فقط رحمت است. بدان معنا كه آنچه در پيشبرد رسالت پيامبر خدا تأثير مثبت داشت و موجب رونق در هدايت مردم شد، رحمت است.

فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظّا غَليظَ القَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ؛[18] به (بركت) رحمت الهى، در برابر آنان نرم و مهربان شدى، اگر خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو پراكنده مى شدند.

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مظهر رحمت الهى است و جز رحمت چيزى از او صادر نمى شود. اگر كافر را هم مى كشد رحمت است؛ چون جلوى بدى ها را مى گيرد. براى بدها، براى شياطين، براى منافقين هم رحمت است؛ چون كاربُرد آن ها را كم مى كند. پيغمبر خدا صلى الله عليه و آله انذارهايش هم همه رحمت و بشارت است. اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:

مَنْ حَذَّرَكَ كَمَنْ بَشَّرَكَ؛[19] كسى كه تو را انذار كند و برحذر دارد، مثل كسى است كه به تو بشارت دهد.

تمام انذارهاى پيامبر صلى الله عليه و آله از شدت رأفت و رحمت است. كسى را كه دوست داشته باشيد، اگر بيمار شد، رهايش نمى كنيد؛ داروى تلخ به او مى خورانيد، به او آمپول مى زنيد، حتى او را به دست تيغ جراحى مى سپاريد، هر چند برخلاف ميلش باشد. آن مهر و محبت شما اجازه نمى دهد كه او را به حال خود واگذاريد، يا روى ميلش رفتار كنيد.

در قديم اگر مى خواستند بچه را حمام ببرند و نمى آمد، يا مى خواستند به او دارو بدهند و نمى خورد، مى گفتند: اگر نيايى يا اگر نخورى، مى گويم

لولو بيايد و تو را بخورد. آن زمان از اين لولوها فراوان بود. مادرها چپ و راست مى گفتند: لولو. با لولو كارهايشان را سر و سامان مى دادند. همه اين ها برخاسته از محبت مادر به فرزند بود.

اگر ديديد مادرى به زور و با كتك به فرزند كوچكش دارو مى دهد، اين غضب است يا رحمت؟ ظاهرش تندى و غضب است، ولى باطنش رحمت است. در حديث آمده است: چند نفر از كفار را اسير و در غل و زنجير كرده بودند. پيامبر خدا به آن ها نگاهى كردند و تبسم نمودند. كفار گفتند: مى گويند: شما پيغمبر مهربانى هستيد؛ ما را در غل و زنجير كرده ايد و مى خنديد! پيامبر فرمود: ما مى خواهيم با غل و زنجير شما را به سوى خير بكشيم و به بهشت ببريم. تبسم من براى اين است كه شما مى خواهيد فرار كنيد.[20]


[1] اَلبادِى ءُ بِالسَّلامِ بَرِى ءَ مِنَ الكِبْرِ. ميزان الحكمة، ج 2، ص 1349، ح 8848.

[2] بحارالانوار، ج 72، ص 120، ح 9.

[3] در روايت آمده است: هنگامى كه يهودى آن محبت را از آن حضرت ديد، خجالت كشيد و مسلمان شد. (كتاب ابليس، ص 203.)

[4] همان، ح 7، به نقل از امالى طوسى.

[5] همان، ص 117، ح 1.

[6] نهج البلاغه، خطبه 160.

[7] مفاتيح الجنان، الباقيات الصالحات، باب 6، شماره 30.

[8] سوره نازعات، آيه 24 .

[9] رنگارنگ، ج 2، ص 115 .

[10] پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله ، ميزان الحكمة، ج 1، ص 352، ح 2213.

[11] سوره الرحمن، آيه 60 .

[12] تفسير نورالثقلين، ج 5، ص 199، ح 58.

[13] رجوع كنيد به: بحارالانوار، ج 13، ص 129 .

[14] بحارالانوار، ج 26، ص 6.

[15] نهج البلاغه، خطبه 192.

[16] پند تاريخ، ج 2، ص 105 .

[17] سوره انبياء، آيه 107.

[18] سوره آل عمران، آيه 159.

[19] نهج البلاغه، حكمت 59 ؛ غررالحكم، ص 590 .

[20] اسد الغابة، ج 3، ص 774 .