سخنرانی حجةالاسلام سید محمد انجوی نژاد
موضوع : خداشناسی (قسمت سوم)
قسمت سوم از بحث خداشناسي رو در خدمتتون
هستيم . در دو جلسه قبل پيرامون خداي عقلي و خداي فطري صحبتهايي شد و گفتيم برخي
وقتها خدايي كه ما داريم ، خدايي نيست كه در زندگي ما حاضر و ناظر باشه و خدائيست
مخصوص كتابها و جزوات و احياناً مخصوص بعضي از لحظات خوب و معنوي ما ، لذا گفتيم
كه بيايم يه خدايي رو پيدا كنيم كه در زندگي ما مؤثر و مفيد باشه ، در بحث امشب نگاهي
خواهيم داشت به خداياني كه در جامعه وجود دارند .
مي گن : اگر مي خواي يه چيزي رو پيدا كني ، چيزهايي كه با اون مشابه
هست رو بشناس و كنار بگذار ، خود به خود پيدا مي شه . اون كسي كه كه طلاي بدلي و
گوهر بدلي رو مي شناسه هيچ وقت سرش كلاه نمي ره و هيچ كس نمي تونه يه گوهر بدلي رو
بهش غالب كنه و بگه اين گوهر واقعيه ، لذا قبل از اينكه ما خداي واقعي رو بشناسيم
بذاريد خداي خيالي رو بشناسيم . خُب در طول تاريخ بشريت خدايان خيالي زيادي وجود
داشته و از اين جا ما به يك نتيجه مي رسيم و اون هم اينه كه بشر جوري خلق شده كه
دنبال خدا مي گرده . يعني هميشه مردم دنبال يه چيز عظيمي مي گشتند كه بهش توسل
كنند چون خودشون رو كم مي ديدند ، در حقيقت ، در ذات و فطرت ما به دنبال تكيه گاه
گشتن ، نهادينه شده . يعني ما اگر كه حتي پيغمبر نبود و حتي اگر در عصر حجر هم به دنيا
اومده بوديم ، دنبال يه تكيه گاه مي گشتيم ، براي اينكه مي گفتيم آقا من تنهايي
نمي تونم . و اين به تنهايي نتوانستن ، يكي از نكات خيلي خوب زندگي ماست . و
الزاماً نمي شه بگيم اوني كه به خدا نرسيده به خداي خيالي رسيده
.
خيلي وقتها مردم به دليل دسترسي نداشتن به پيامبر ، بت مي پرستيدند
اما منظورشون بت نبود ، منظورشون اون چيزي بود كه كسي بهشون معرفي نكرده بود . پس
فطرت انسان دنبال يه چيزي مي گرده كه بزرگ باشه . لذا وقتي به خورشيد نگاه مي
كردند و به نظرشون بسيار بزرگ مي يومد ، در مقابلش به سجده مي افتادند . شب تعداد
زياد ستارگان رو مي ديدند به سجده مي افتادند ، دريا رو مي ديدند به سجده مي افتادند
. فلان حيوون قوي رو مي ديدند به سجده مي افتادند ، در طول تاريخ ما از اين خداها
زياد داشتيم . همين الان هم انواع و اقسام خدا در جهان وجود داره . همين الان هم
طبق آماري كه اعلام شده ، فقط در هند ، حدود سه هزار و خورده اي خدا پرستش مي شه .
( هنديها 3 هزار و خورده اي فرقه هستند . هر كسي يه خدايي داره . )
پس اين به دنبال خدا بودن ما ، يه چيز فطري و ذاتيه . الان قصد نداريم
خدايان خيالي اديان ديگه رو باز كنيم و بگيم مثلاً در مسيحيت سه تا خدا وجود داره
. يا اون يكي 5 تا و . . . و بعد هم بخنديم . نه ، امروز مي خوايم يه كم به خداي
خودمون نگاه كنيم ببينيم اين خدايي كه ما بهش اعتقاد داريم ، همون خداي واقعيه كه
اسمش الله هست يا نه ، يه خداي خياليه . و آيا اين خداي ما خصوصياتش با اون خداهاي
خيالي فرق مي كنه يا نه ؟
خصوصيات
يه خداي خيالي چيه ؟
1 ـ خداي خيالي دور است ، خيلي دور . برخي
وقتها ما به يه خداي خيالي نزديك مي شيم . مثلاً نماز مي خونيم ، توي نماز هم
حواسمون رو جمع مي كنيم ، به خودمون مي گيم : “ خجالت بكش ديگه ! تو نمازي ، به
خدا نزديكي ! ” يا اينكه بليط مي گيريم مي ريم مكه ، تا به خداي خيالي مون نزديك
بشيم
.
در ماه رمضان ، روزه مي گيريم ، و به خداي خيالي مون نزديك مي شيم .
يعني در حقيقت ، خداي خيالي مون رو در يك مكان و زمان خاص قرار مي ديم ، كه نشسته
تا ما بريم پهلوش ! اگر اون ورتر باشيم اصلاً ما رونمي بينه . ما از اين خداي
خيالي كه خيلي دوره كوچكترين حيايي هم نمي كنيم . يعني مسجد و محراب رو كه مي
بينيم خدا رو احساس مي كنيم ، بعد كه مي يايم توي خيابون ، اصلاً احساس نمي كنيم
تحت نظارت و ديد هستيم . موقع نماز يه مقدار نظارت رو احساس مي كنيم ولي بعد از نماز
ديگه اون احساس رو نداريم . وقتي روزه ايم خدا رو احساس مي كنيم ، اما روزه كه
تمام شد ديگه خدا رو احساس نمي كنيم . اين خدا خياليه . چكارش كنيم ؟ به چه درد ما
مي خوره ؟! نگو : آقا ! بودايي ها فلان خدا رو دارند ، چقدر مسخره است ! و بخند .
بعضي وقتها بايد به خداي خودمون هم بخنديم . خدايي كه توي جا نماز هست ، اما 5 قدم اون ورتر نيست . اين خدا خنده
نداره ؟! خدايي كه مثلاً تا ساعت 5/5 ، 6 ، كه روزه اي ، هست ولي بعد كه اذون شد مي
ره ! اين خدا خنده نداره ؟!اين خداي خيالي ، دور
هم هست . توي يه مكاني ، يه جايي نشسته هر چند وقت يك بار خودمون رو مرتب مي كنيم
مي ريم دست بوسش ، باز برمي گرديم ، انگار نه انگار .
2 ـ اين خداي خيالي ما بسيار ناتوان است .
براي اينكه ما براي دردها و مشكلاتمون تمام مسيرها رو تجربه
مي كنيم آخر سر ، اگر نشد ، مي ريم در خونة خدا ، يه تير توي تاريكي
مي اندازيم . مي گيم : سنگ مفت ، گنجشك مفت يا اينكه با خودش مي گه : آقا ! شب قدره ، شب برآورده شدن حاجاته ، يا
شب ميلاد رحمت للعالمينه ، ماهم يه آمين محكمي بگيم ببينيم چي مي شه ؟
همه كارهاش رو كرده ها ، اگر احياناً مي خواد دنبال يه محبتي بره ،
دروغ هاش رو گفته ، تهمتهاش رو زده ، زيرآب زني هاش رو كرده ، شارلاتن بازي هاش رو
درآورده ، از زور و زر و تزوير استفاده كرده ، به جايي نرسيده ، مجبور شده بياد در
خونه خدا بشينه ، بگه : ” الهي و ربي مَنْ لي غيرك ” خداي خيالي اينطوريه . اين
خداي خيالي ناتوانه . اصلاً ما هيچ حسابي روي توان اين خدا باز نكرديم ، حتي براي
واجبات و مستحبات خودمون هم روي اين خدا حسابي باز نمي كنيم . همه ابزارهامون رو
به كار مي بريم ، آخر كار كه سرمون به سنگ خورد ، دماغمون به خاك ماليده شد ، بعد
مي ريم مي شينيم مي گيم : غلط كرديم ! اونجا هم خدا مي گه :
غلط كردي كه كردي مي خواستي نكني ! تا الان كجا بودي ؟!
چرا ؟ خُب آخه خدا ناراحت مي شه وقتي مي بينه تو يك وجود قادري رو
اينقدر ضعيف پنداشتي كه آخرين مرتبه سراغش رفتي . اين ناراحتي داره
.
اول مي يايم از همه كلك هامون استفاده مي كنيم ، اگر جواب نداد ، بعد
سراغ خدا مي ريم
.
مي گه : آقا ! نمازي سراغ نداري ما بخونيم كارمون درست بشه ؟ يكي نيست
بگه ، خُب تو تا حالا چكار
مي كردي ؟ همه كارهات رو انجام دادي حالا اومدي سراغ نماز ؟
3 ـ خداوند خيالي نسبت به مخلوقات خودش هيچ
احساسي نداره . يعني من مطمئن هستم كه اگر مادرم متوجه بشه ، من امشب گرسنه مي
خوابم ناراحت مي شه و از تمام وجودش مايه مي ذاره كه براي من يه غذايي محيا كنه و
من گرسنه نخوابم
. اما خدا رو يه خداي بي احساس مي بينم !
گرسنه بخوابم يا نخوابم براي خدا فرقي نداره ! من دردمند باشم يا نباشم ، براي خدا
هيچ فرقي نداره . خدا فقط ما رو خلق كرده ، هيچ احساسي هم نسبت به ما نداره . و
چون از اون طرف احساسي نمي بينيم ، ما هم نسبت به خدا بي احساس مي شيم . خداي
خياليه ديگه
. آدم كه با افسانه و خيال نمي تونه ارتباط
برقرار كنه . وقتي وجود خداوند رو احساس نكنيم ، نمي تونيم باهاش ارتباط برقرار
كنيم . اصلاً رشته مهرمون با هم گره نمي خوره . الكي دارم اين در و اون در مي زنم
، اين اشكهايي كه به خاطر مصيبت ، ناراحتي ها و حوائجم مي ريزم ، به حساب عشق به
خدا مي ذارم .
اين اصلاً ربطي به عشق نداره . شكستهاي اجتماعي من ، باعث تأثر قلبي
من شده ، و من رو منقلب كرده ، اين انقلاب و اشك نشانة عشق به خدا نيست . اين اشكي
است خيالي ، براي خدايي خيالي ! توي يك محيط كاملاً خيالي ، و فضايي كه هيچ دردي
از ما درمان نمي شه . وگرنه اگر انسان در برابر خداي واقعي متأثر بشه ، قلبش متأثر
بشه ، خدا حتماً كمك مي كنه ، خدا نسبت به خلائق احساس داره ، توي يه محيط ديگه ،
توي يه خونة ديگه اشك مي ريزه ، براي يه خداي خيالي . يه جاي ديگه اي داره مصرف مي
شه ، چه ربطي به خدا داره ؟ بعد تازه خواسته اش رو هم از خداي واقعي مي گيره ، چي
شد ؟! خوب دقت كنيد ! بحث داره به جاهاي باريك مي رسه . نقاط ضعفي كه توي خداشناسي
ما هست بايد پيدا بشه تا اونها رو كنار بذاريم و بتونيم خداي واقعي رو پيدا كنيم .
اين چند جلسه بحث خداشناسي رو من نمي خوام چيزهايي كه تو كتاب معارف و تعليمات
ديني هست بيان كنم ، ما يه بحث ديگه داريم ، يه بحث كاملاً اجتماعي.
4 ـ اين خداي خيالي ، از روي بيكاري يه مشت
انسان و حيوان خلق كرده ! مثل بچه هاي كوچيك كه با خمير بازي مي كنند ، تند و تند
مجسمه درست مي كنند . انسانها رو خلق كرده
و برنامه اي هم براشون نداره . اصلاً وظيفه اين خداوند نيست كه به انسانها برنامه
بده ، ماها اومديم اين جا ببينيم به جايي مي رسيم ، يا نه . اگر نرسيديم ، حيران
مي شيم . تا40 ، 50 سالِ عمرمون بگذره و بميريم . بعد هم بريم اون دنيا . اين
خداوند براي انسان هيچ وظيفه اي تعيين نكرده و انسان رو حيران و سرگشته تو جهان
رها كرده
.
لذا خداوند با يك لحن استفهام انكاري مي فرمايد : ” فكر كرديد شما را
عبس خلق كرديم ؟!
( از روي بيكاري ؟! ) خداي خيالي دوست داره
انسان سرگشته و حيران باشه . يه روز اين شهر ، يه
روز اون شهر ، يه روز اين دين ، يه روز اون دين ، يه روز اين شكست ، يه روز اون
پيروزي ، بالاخره بياد ، تا اين عمره تموم بشه
.
تفكر بعضي ها در مورد خداوند همينه . يعني مي گن اين سرگشتي و حيرت ما
درسته ، چون خدا همين رو خواسته . اينها خداي واقعي رو نمي شناسن ، اين خداي
خياليه .
كار به جايي مي رسه كه حتي اونهايي هم كه اهل انديشه هستند ، مي گن : وظيفه خداوند و دين ، القاء حيراني است . كه اين بحثش كاملاً جداست
.
5 ـ خداوند خيالي جوري برنامه ها رو تنظيم
كرده كه راه رسيدن به خداوند هم بسيار بسيار مبهم باشه . خداي خيالي ما رو ميون
تاريكي ها رها كرده و گفته : آقا جون ! هر جور
دوست داري راه رو پيدا كن ، و اينقدر راه مبهمه كه فرد ميون راههاي مختلف سرگردون
مي شه . هر كه از راه مي رسه ، يه حرفي مي زنه ، ملت همه گيج كه ما چكار كنيم ؟!
چرا ؟ چون خداي خيالي خودش رو در هاله اي از ابهام و تايكي ها پنهان كرده . نمي
خواد به اين سادگي ما بهش برسيم . لذا انسانها دائم
اعتراض مي كنند كه بابا ! ما بالاخره به حرف كي جلو بريم ؟ به ساز كي برقصيم ؟ اين
خدا كه اصلاً معلوم نيست كجا بايد پيداش كنيم ؟ كجا هست ؟ كجا نيست ؟ يه سري
سوالهاي بزرگ ، در دايره هاي بزرگ . انسان گم گمه . . خداي خيالي عمداً خودش رو
قايم كرده ، خُب حالا آيا پرستش اين خدا اصلاً به درد مي خوره ؟! مي بيني طرف 30 ،
40 ساله كه داره خدا رو مي پرسته اما :
مي روم با عصاي خيالي در پي يك خداي خيالي
پس اشكال از خدا شناسيِ تو هست نه از خدا . حالا بريم سراغ خداي واقعي
. اين صحبتهايي كه تا حالا كرديم ، خيلي از مردم حتي شيعيان ( اصلاً كاري به اديان
ديگه نداريم
) چنين اعتقاداتي دارند .
اما خصوصیات خداي واقعي :
1 ـ خداي واقعي نزديك است ، خودش هم فرموده كه نزديكه ، ” اِن أقربُ
عليكم مِن حبل الوريد ” من خيلي به شما نزديكم ، از رگ گردن هم به شما نزديكترم .
اين عبارت : “ از رگ گردن نزديكتر ” در عرب يه جور ضرب المثله . اين يعني خيلي
خيلي نزديك . از چه نظر نزديكه ؟ از اين نظر كه خداي واقعي در همة زمانها و مكانها
يك جور احساس مي شه . اگر تو مي بيني خدا رو در زمانها و مكانهاي مختلف چند جور احساس
مي كني ، خداي واقعي رو نشناختي ، ده سال ، بيست سال ، سي سال ديگه ، تازه مي فهمي
مشرك بودي . يكي از درجات شرك اينه كه : من توي مسجد و محراب خدا رو بيشتر از توي
خيابون احساس كنم . خيلي ها اينطورين
.
من تأثيرات زمينه و محيط رو انكار نمي كنم اما بايد روي خودت هم كار
كني
. نگفتم : نااميد شو ، بگو : اِه ! پس ما
مشركيم ؟ نه ، روي خودت كار كن ، همونطوري كه قبلاً هم گفتم راه رسيدن به خداوند
دله . اگه ديدي توي يه محيطي داري از خداوند دور مي شي همون جا بشين تمركز كن ،
خدا رو پيدا كن و خدا رو احساس كن . حتي اگر درصد احساست هم كم باشه ، تا همين هم
خيلي خوبه ، خوشحال باش و شكر كن انشاءالله دفعه هاي بعد بيشتر مي شه . خداشناسي
از راه دل و فطرت اينه كه تو فطرتت رو راه بندازي ، اگر انسان فطرت يا غريزه اي رو
سركوب كنه ، بعد از يه بار ، دوبار ، چهار بار ، كم كم خاموش مي شه . دفعه اولي كه به مجلس گناه رفتي يادته ؟ چه احساسي داشتي؟ نعوذبالله !
مثل اينكه خداوند رسماً داشت به روي تو فشار مي آورد ، خداوند رو احساس مي كردي .
اما يه بار ، دوبار ، سه بار كه گذشت يواش يواش به جاي اينكه خدا رو پيدا كني روي
احساست پا گذاشتي ، فطرتت سركوب شد ، خيلي ها هستند در طول زندگي شون مثلاً از
غرايز جنسي دوري مي كنند تا به صفر مي رسه ، بعد از مدتي همين غريزه جنسي كه يه
عده رو بيچاره كرده ، براي اينها ديگه مي ميره . اصلاً احساس نمي كنه . چرا ؟ چون اگر به فطرت و غريزه محل نگذاري
سركوب مي شه ، خاموش مي شه ، شما حتي مي تونيد با اين كار سر مغزتون كلاه بذاريد ! بابا مغز ما مركز فرمان بدن مون هست ، بر اساس هورمونها و سلسلة اعصاب
، به ما فرمانهايي مي ده ، اين فرمانها ، مكانيكي و فيزيكيه ، ولي شما با همين فراموش
كردنِ غريزه مي تونيد سرمغزتون كلاه بگذاريد . يه تجربه : ( پيشنهاد نمي دم كه اين كار رو بكنيد ، مي خوام به عنوان تجربه اين
مطلب رو بيان كنم ) شما عادت داري كه ساعت 12 ظهر ناهار بخوري ، يه روز ، تا ساعت سه
، سه و نيم چيزي نخور ، شايد اولش گرسنه باشي ، اما ساعت 4 ديگه گرسنه ات نيست .
هيپوتالاموس يادش مي ره ، غريزه فراموش مي شه
.
اگر جاهايي كه غريزه خدايابي به تو فشار مي ياره كه خداوند رو بشناسي
، يواش يواش اين غريزه رو كنار بذاري ، فراموش مي شه . عنايت مي كنيد ؟ خُب پس راه
حل چيه ؟ راه حلِ پيدا كردن خدا ا ينه كه در جاهايي كه احساس وجود خدا كمتره ، با تفكر
و تمركز ، خدا رو دوباره احساس كنيد . خيلي از ماها در جاهايي كه احساس مي كرديم ،
خرابش كرديم ، الان با بازگشت به خود مي تونيم اين كار رو انجام بديم
.
پس خدا نزديكه . اگر احياناً خدا رو در جايي دور و در جايي نزديك ديدي
مراقب باش . اين آخرش به شرك مي انجامه ، دنبال خداي خيالي داري مي دوي ، سريع
برنامه ات رو رديف كن .
+ خداي واقعي يه سري صفات داره ، صفات سلبيه
و صفات ثبوتيه . صفات سلبيه اون صفاتي است كه خداوند هيچ وقت ندارد مثل ظلم ، بي
عدالتي و . . . اما صفات ثبوتيه ، اونهايي است كه كمال مطلقه و همه و همة اين صفات
نزد خداوند است . انساني كه خداي واقعي رو مي شناسه و در برابر اين خداوند سجده مي
كنه بايد در برابر تك تك اين صفات خداوند هم سجده كنه . سجده نه فقط به معناي
ابراز پستي و كوچكي كردن ، بلكه به معناي تسليم بودن . وقتي بنده دنبال قدرتي مي گرده
كه نجاتش بده ، در مقابل اين صفات ثبوتية قدرت ، هم بايد سجده كنه . وقتي دنبال كسي مي گرده كه ازش بترسه بايد در مقابل صفت قهاري اون هم
سجده كنه و وقتي مي بينه داره نااميد مي شه در مقابل صفت رحمن و رحيمي خداوند هم سجده
كنه و بايد سعي كنه ، اين صفات رو در خودش پياده كنه .
اونهايي كه خداي خيالي رو مي پرستند ، از اين خداوند چند تا صفت رو
بلدند ، قهاري ، ستاري ، غفاري ، رحماني ، رحيمي ، الرحم الراحميني و . . . فقط و
فقط اينها رو بلدند و اصلاً فكر نمي كنند كه به عنوان خليفه الله و جانشين خداوند بايد
اين صفات رو در خودشون و زندگي شون پياده كنند . در حقيقت از اين جاي بحث ، فلش
خداي واقعي به زندگي ما باز مي شه . يعني ما انشاءالله از اين بحث صفت ثبوتيه مي
خوايم نقش خداوند رو در همه جاي زندگي مون پيدا كنيم . گفتيم كه خدا بر دو نوع است : خداي خيالي و خداي واقعي ، اونهايي كه
دنبال خداي خيالي مي رن يك عمر به جايي نمي رسند ، و آخر عمر شايد بفهمند كه مشرك بودند
و اونهايي كه دنبال خداي واقعي مي رن چون به منبع عظمت وصل مي شن از همون اول همه
چيز براشون جا مي يوفته .
چقدر خوبه كه همين طوري كه من اين بحثها رو مي گم ( البته در بحث سلوك
هم اين مطلب رو گفتم ) و الحمدلله برخي عمل مي كنند . همون طوري كه من خودم هم روش
فكر مي كنم ، مثلاً اين بحث جلسه سوم رو چندين ساعت فكر كردم ، و سعي مي كنم كه
خودم اول به نتيجه برسم ، بعد شما رو به نتيجه برسونم . چقدر خوبه روي اين قضيه
فكر كنيد ، تمرين داشته باشيد ، الان هرجا ديديد خداتون خياليه ، با تمركز بر طبق
همين چيزهايي كه گفتم تبديلش كنيد به خداي واقعي . تا انشاءالله جلسه بعد وارد بحث
صفات ثبوتيه خداوند بشيم و مي گيم كه چطوري اين صفات رو داخل زندگي مون بياريم ؟
منبع "سایت رهپویان