دل نورانی

دل نورانی خلاصه سخنرانی | دل نورانی
دل نورانی یکی از ابزارهای بسیار خوب مؤمن برای زندگی و شناخت صراط مستقیم و حرکت در صراط مستقیم است.

به نام خدا
سخنرانی حجة الاسلام سید محمد انجوی نژاد
8 / 4 / 1387
موضوع: دل نورانی

مرکز تمام تصمیم های درست یا نادرست ما در طول زندگی، چه از نظر مادی و چه از نظر معنوی، قلب و دل است. دل است که تصمیم می گیرد. برای کسانی که که دلشان نور دارد، مهمترین گزینه در تشخیصشان، آن چیزی است که به دلشان می افتد. و برای کسانی که دلشان نور ندارد، بدترین گزینه دل است. یعنی دل مؤمن بهترین انتخاب، بهترین برداشت و در نتیجه بهترین تصمیم گیری را دارد، و دل انسانی که نور ندارد، بدترین انتخاب، بدترین برداشت و در نتیجه بدترین تصمیم گیری را خواهد داشت. 
دل نورانی یکی از ابزارهای بسیار خوب مؤمن برای زندگی و شناخت صراط مستقیم و حرکت در صراط مستقیم است. دل فاقد نور در معاد و حتی در انتخاب مکتب و دینش هم اشتباه می کند.

بعضی ها در اولین برخورد با دین و کلاً ماوراءالطبیعه، درستی و صحت مسیر به دلشان الهام می شود، این یک دل نورانی است. ولی دل فاقد نور، در برخورد با دین به دلش می افتد که این مسیر اشتباه است.
در زمانه ای که جوانان و مردم جهان احساس نیاز بسیار زیادی به مکتب و دین دارند، فرقه های انحرافی و مسیرهای غیر از اهل بیت خیلی زیاد است؛ کسانی که سعی می کنند مسیر اهل بیت را منحرف کنند. این گونه مکتب ها به دل نورانی نمی نشیند؛ ولی به دل ظلمانی چرا.

اصول کافی، جلد 8، صفحه ی 124
نامه ی امام موسی کاظم(ع) از زندان به علی بن سوید: ( این نامه در زمانی نوشته شده که امام در سیاهچال تحت فشارهای جسمی و روحی بسیار شدید بودند.)
ستایش خدای را که به سبب بزرگی و نورش دل های مؤمنان را بیاراست و نادانان با او دشمنی کردند و دل های مؤمنین بینا شد. امام(ع) تأکید می کند که برای دیدن، چیزی غیر از چشم سر لازم است.
 و کارهای گوناگون و آئین ها و باورها به نور او تقرّب جستند؛ منظور از تمام آئین ها و باورها، مسائل معنوی و مقصود از کارهای گوناگون، مسائل مادی است.
پس برخی راه صواب را پیمودند ، منظور کسانی است که به نور خدا متأسّی شدند.
و برخی گمراه شدند. کسانی که به خودشان تأسّی جستند، از دل گمراه خودشان پیروی کردند.
 برخی شنوا و برخی کر شدند. یعنی اگر نور باشد، این چیزی را که گوش می شنود در او اثر می کند و وقتی نور نباشد، اثر نمی کند. همانطور که بعد از خطابه ی بسیار زیبایی که از دهان یکی از مقدس ترین افراد تاریخ بشریت یعنی آقا اباعبدالله(ص) صادر شد، اهالی کوفه بجای اینکه تأثیر بگیرند، چون دلشان نور نداشت، هلهله کردند. امام (ع) فرمود شما می دانید من فرزند چه کسی هستم؛ پدر و مادر و جدم را می شناسید؛ آیا من راه خطایی را صواب کردم یا راه صوابی را خطا نمود دادم؟! آیا مرتکب گناهی شدم؟ در حق شما ظلمی روا داشتم؟! برای چه می خواهید مرا بکشید؟ گفتند برای اینکه ما نسبت به تو بغض داریم؛ جواب یک دل سیاه این است. دلی که بغض دارد، کر می شود.
برخی بینا و برخی کور و سرگردان شدند. این کوری و کری و سرگردانی با هم است. تا آخر عمر به دور خودشان می چرخند.

در زمان جوانی آقای مجتهدی، جوانی به نزد ایشان می آید و سؤالی می پرسد که آقای مجتهدی می فرماید من بسیار لذت بردم. می پرسد وقتی یک جسمی زنگار می گیرد، خداوند برای برطرف کردنش یه راهی قرار داده؛ سمباده . حالا اگر قلب و روح ما در اثر گناه کدر شود، سمباده اش چیست؟ آقای مجتهدی می فرماید من بسیار لذت بردم از این سؤال چون اثبات می کند خدایی که به فکر جسم هست، بدون شک به فکر روح هم هست. فرمودند سه کار زنگار روح را برطرف می کند:

1- تلاوت قرآن مخصوصاً در هنگام سحر؛ ولو سوره های کوتاهی که ازبر هستی.
2- دست کشیدن به سر یتیم. به تعداد موهایی که از زیر دستت رد می شود، برایت حَسَنه می نویسند، این صرفاً به این معنی نیست که حتماً یک یتیم را نوازش کنی؛ منظور رسیدگی به ایتام است.
3- نماز شب.

موارد دیگر برای تکمیل نور:
- توسل به اهل بیت علیهم السلام، امام خواهی.
- مجاهدت (خیلی مؤثر است).
 
نهج البلاغه، خطبه ی 220 / آقا امیرالمؤمنین(ع) در خصوصیات مؤمنی که دلش نورانی است می فرمایند:
خدا دلش را زنده کرد و نفسَش را میراند تا جایی که زار و نحیف شد و بعد برقی از نور برایش درخشید و راه را هویدا کرد. یعنی در مسیر مجاهدت برای خدا جسم خودش را صرف کرده، در نتیجه خدا به قلبش نور می دهد. کسی که برای خدا کار کرد، فکرش را برای خدا گذاشت، به جسمش برای خدا فشار آورد، خدا در عوض به او مزد می دهد و به دلش نور می بخشد. و این نور راه را برایش باز می کند و بر اطرافیانش هم تأثیر گذار است. ممکن است این تأثیر برای کل جهان باشد؛ مثل حضرت امام(ره).
 
- نهج البلاغه، خطبه ی 37 / آقا امیرالمؤمنین بعد از واقعه ی نهروان که تصمیمات درستی گرفتند، برای روشن کردن ذهن مردم نسبت به علت انتخاب مسیر درست فرمودند:
زمانی که مسلمانان ناتوان بودند، من به یاری اسلام برخاستم. و آنگاه که همه سر در لاک خود داشتند، من سر بر داشتم. و آن زمان که همه الکن بودند، من به سخن آمدم. آنوقت که همه ایستادند، من قیام کردم و من به نور خدا پیش رفتم.
 

این می شود معنای نور. مخالفت کردن با بدی ها و زشتی ها و تغییر دادن آن ها، علاوه بر اینکه یک عمل ممدوح هست، به انسان نور می دهد. کسی که در زمان ناتوانی اسلام، برای خدا و برای اسلام با بدی مخالفت کند، علاوه بر اینکه مجاهدت کرده، به او نور هم می دهند.
آقا امیرالمؤمنین، خانم فاطمه ی زهرا(س) را بر روی استری می نشاندند و به در خانه های مردم می رفتند برای صحبت کردن. به حضرت زهرا می گفتند وقتی صدا می زنند چه کسی پشت در است، شما جواب بدهید، چون اگر ببینند یک زن پشت در است، حمیّت و جوانمردی می کنند، در را باز می کنند اما اگر بشنوند که من هستم، در را باز نمی کنند. در را باز می کردند و آقا(ع) شروع به صحبت می کردند: آن زمان که همه الکن بودند، من به یاری اسلام برخاستم.

- المحجة البیضاء ، جلد 7، صفحه ی 351 / از قول پیامبر اسلام (ص):
مردی خدمت پیامبر(ص) آمد و ادعا کرد که من به حقیقت ایمان رسیدم. پیامبر فرمودند حقیقت ایمان از نظر تو چیست؟ عرض کرد نفس من چنان به دنیا بی اعتنا شده که سنگ و طلای 
دنیا در نظرم یکسان است. پیامبر فرمودند این نور است: ذلک نور الایمان.

مقدس اردبیلی یک شب بیدار شد برای نماز شب. رفت برای وضو از چاه آب بکشد. دلق را که در چاه انداخت و بالا آورد، دید تماماً طلا و جواهر است. دلق را به چاه برگرداند و گفت خدایا میخواهم نماز بخوانم؛ آب می خواهم!
یعنی انسان طوری در دنیا زندگی کند که سنگ و طلا در نظرش یکسان باشد.

- المستدرک الوسائل، جلد 12، حدیث 13810 / امام صادق (ع):
نور دل را در اندیشیدن و گریستن یافتم.

 فکر و اندیشه: انسانی که اهل فکر است؛ وقتی مغزت متوجه درونت می شود (به اصطلاح عوام، با خودت درگیر می شوی)، به هر جا نگاه می کنی یک برداشت فکری و عقلی برایت ایجاد می شود. 
اشک: برخی معرفت را بدون اشک و روضه دنبال می کنند. این معارفی که بدون گریه در قلب تو تلنبار می شود، برایت نور نمی آورد.
گذر از صراط با صدقه دادن روزانه و نور چهره در نماز شب: تنها یک دل نورانی می تواند نوری را که در اثر تقوا در چهره بوجود می آید، تشخیص دهد.

- غررالحکم، حدیث 3725 / آقا امیرالمومنین (ع): 
بسیار خموشی گزین تا فکرت بارور شود و دلت روشنایی گیرد و مردم از دست تو در امان باشند.

سکوت خیلی مهم است. تمرین کردنی است. میل به صحبت از شهوات است و شهوت صحبت کردن، یقیناً شهوت گناهان دیگر را هم بدنبال خواهد داشت. اگر زبان کنترل شود، بسیاری از بیماری های اعصاب و روان ریشه کن خواهد شد!
خلوت با خدا؛ حرف زدن های زبانی ما با خدا انقدر که دل ما با خدا حرف می زند، اثربخش نیست.

- الفقیه، جلد 1، صفحه ی 470، حدیث 1355 / پیامبر اکرم(ص): 
هرکس موقع خواب آیه ی آخر سوره ی کهف را بخواند، نوری از او تا مسجدالحرام تابیدن می گیرد که تا زمانی که این فرد خواب است، فرشتگان برایش طلب استغفار می کنند.

- بحارالانوار، جلد 104، صفحه ی 311، حدیث 9 / پیامبر اکرم(ص):
هر کس شهادت حقی دهد که بوسیله ی آن حق مسلمانی زنده شود، روز قیامت در حالی بیاید که چهره اش نورانی است.
مثلاً در جمعی نشسته ای، می بینی که حقی از مسلمانی ضایع شده، غیبتش می شود، مورد تهمت واقع می شود، به محض اینکه برای احقاق حقوقش قیام کنی، نوری بر تو تابیدن می گیرد که در قیامت هم راه را برای تو باز می کند.

- کنزالعمال، روایت 44154 / پیامبر (ص) :
مردی خدمت پیامبر(ص) عرض کرد دوست دارم نورانی محشور شوم. پیامبر فرمودند به هیچ کس ظلم نکن.
به خواهر و برادرت، به مادرت ظلم نکن. حرفی نزن که باعث شود دلش بگیرد. به مردم آزار نرسان، دل کسی را نرنجان. اینها نور تو را می گیرد.

* مقدمه- در روز قیامت، خداوند به تمام خلائق خطاب می کند: همه ی شما به من بدهکارید! حتی تو پیامبر! و این از فضل و لطف من است اگر شما را به بهشت بفرستم. تنها، فقراء امت از من طلبکارند. می خواهم برایشان جبران کنم.
در روز قیامت، جبران خدا را چند می خری؟!

- سنن ابی داوود، حدیث 3666 / نقل از پیامبر(ص): 
پیامبر بر گروهی از تهیدستان وارد شد که یک قاری قرآن داشت برایشان قرآن می خواند. پیامبر فرمود: مژده باد بر شما ای تهیدستان به نور کامل در روز قیامت! شما به اندازه ی یک نصفه روز که معادل پانصد سال است، زودتر از اغنیا وارد بهشت می شوید.
منظور، اغنیایی است که از نظر عبادت و گناه با اینان هم سطح هستند. پس فقر، نور می آورد. اینکه می گویند وقتی فقر از در وارد شود، ایمان از پنجره فرار می کند، برای دل های نورانی نیست؛ برای دل های متوسط الحال است. اغلب بزرگان ما مبتلا به فقر بودند.

- سوز:
سوز برای انسان نور می آورد و بر سه قسم است:
1- فطری

2- اکتسابی : باید بگردی و سوز را کشف کنی. خیلی ها می گویند مثلاً فلان جای زندگی ام یک مشکل لاینحل دارد. تنها جواب این است که در زندگی، باید در مادیات به پایین دست نگاه کنی. سوز اکتسابی یعنی این؛ نگاه به پایین دست. خودت را بجای آن ها قرار بده، مشکلات خودت در نظرت بی اهمیت می شود. برخی از ما، انقدر خودمان را درگیر چیزهای بی اهمیت می کنیم که دیگر همه چیز را فراموش می کنیم. خیلی ها هستند که مشکلاتی چندین برابر حادتر از تو دارند و اگر خودت را با آنها مقایسه کنی، مشکلات خودت در نظرت پیش پا افتاده و خنده دار می آید . کسی که برای بقیه سوز دارد، خداوند به او نور عنایت می کند و از زندگی خودش راضی می شود: إرجعی إلی ربّکِ راضیة ً مرضیّة.. خداوند به او رضایت می دهد: رضی الله عنهم و رضوا عنه. در معنویات بالا دست، و در مادیات به پایین دستت نگاه کن.
برای همین می گویند به قبرستان ها بروید، برای دیدن سوز بازمانده ها؛ این سوز واقعی است. سوز حقیقی تو را آتش می زند و هیچ گاه از یاد تو نخواهد رفت.

3- التجائی: سوز را از خدا بخواهیم؛ بگویید خدایا به من سوز بده.
  دلا بسوز که سوز تو کارها بکند / دعای نیمه شبی رفع صد بلا بکند...

- نیّت:
نیت، نور را باعث می شود.

جدیدترین ها در این موضوع

مهمان خدا

مهمان خدا

ما هميشه خود را ميهمان خدا مي بينيم . ” هميشه ! يعني اينكه ماها هميشه و هميشه ، حداقل اون حالي رو كه در مهماني هاي با مردم داريم ، در زندگي مون نسبت به خدا داريم . ما دو راه داريم : راه اول اينكه : در اين زماني كه زنده هستيم و در اين كره زمين زندگي مي كنيم ، با وسواس و سختگيري به خودمون چه در مسائل مادي و چه مسائل معنوي ، با تكلف و ناراحتي و سختي يك زندگي سخت رو داشته باشيم و..
از خود تا خدا (قسمت نهم)

از خود تا خدا (قسمت نهم)

من دنيا رو به دلم نبستم ، هروقت هم دلم خواست رهاش مي كنم . پس رمز دل نبستن به دنيا اينه كه انسان وابسته نباشه .
از خود تا خدا (قسمت ششم)

از خود تا خدا (قسمت ششم)

خواجه نصيرالدين توسي از كساني بود كه خيلي اعتقاد داشت بايد خدا رو از طريق عقل شناخت . هر كسي از راه مي رسيد ازش سؤال مي كرد : آقا ! من مي گم خدا نيست ، نظر تو چيه ؟ خيلي بحث مي كرد ، به يه بيابوني رسيد ديد يه پيرمرد خاركني بيل مي زنه ، هر بيلي كه مي زد مي گفت : يا الله . بهش گفت : ببخشيد پدرجان ! اگه يه كسي بگه : خدا نيست ، تو چكار مي كني ؟ گفته بود : كي گفته ؟! ـ حالا اگه يه نفر پيدا بشه و بگه خدا نيست ! گفت : همچين با اين بيل مي زنم تو سرش كه مُخش بياد تو دهنش !
از خود تا خدا (قسمت پنجم)

از خود تا خدا (قسمت پنجم)

خيلي ها اومدند در مورد خلقت ، چيزهايي گفتند ، يه عده گفتند :‌ هدف از خلقت اين هست كه ماها عبادت كنيم و به بهشت برسيم . يه عده گفتند : مثلاً خدا مي خواست نشون بده چقدر قويه ، چقدر قادره ، چقدر رحيمه ، چقدر كريمه ، يه محيطي فراهم كرد كه تو اين محيط اينها رو ثابت كنه ! اون روايتي كه مي گه : خداوند فرمود ” كُنْتُ كَنْزَاً مَخْفِيّاً ” من يه گنج مخفي بودم . مردم و ‌همه موجودات را خلق كردم براي اينكه بفهمند من چي هستم و كشف بشم . اون يه بحث جداگانه است .
از خود تا خدا (قسمت چهارم)

از خود تا خدا (قسمت چهارم)

ارزش مؤمن : بعضي وقتها با خودم فكر مي كنم كه آيا اونهايي كه ايمان مي آورند و مخصوصاً‌ جوان تر هستند ، آيا مي توانند در سيلابهاي مختلف خودشون رو حفظ كنند ؟ و آيا واقعاً توقع بي جايي نيست كه ما فكر كنيم برادر و خواهر جوانمان با يكي دو ساعت پاي منبر نشستن ديگه اونقدر قوي بشه كه بتونه وارد يك جامعه خيلي خيلي فاسدي بشه كه اصلاً از همة در و ديوارش فساد مي باره ، و اينكه بتواند خودش را حفظ كند . آيا اين توقع زيادي نيست ، ارزشهايي كه با خون ، جنگ ، باروت ، بدبختي ، به دل ما نشسته ، جوانهاي امروز با چند تا منبر و سخنراني و خاطره به اينها برسند ؟

پر بازدیدترین ها

کاریزمای مهدوی

کاریزمای مهدوی

در دین مبارک اسلام و در مکتب حقه ی شیعه، ما معتقد به این هستیم که منطق به تنهایی کارگزار نیست. در قرآن، خداوند خطاب به پیامبرش می فرماید : لو كنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولك... اگر با محبت با مردم برخورد نمی کردی، مردم از اطرافت متفرق می شدند: کاریزمای قوی.
شب مخصوص زیارتی امام رضا (ع )

شب مخصوص زیارتی امام رضا (ع )

شب 25 ذی القعده ، شب مخصوص زیارتی آقا امام رضا (ع) . شب دحو الارض یعنی شبی که زمین آفریده شده و همچنین به روایتی شب شهادت آقا امام رضا (ع) هستیم و در کنار قبر برادر بزرگوار ایشون آقا احمد ابن موسی (ع) و ان شالله که خداوند زیارت امشب ما رو در کنار حرم آقا امام رضا (ع) قرار بده.
از خود تا خدا (قسمت ششم)

از خود تا خدا (قسمت ششم)

خواجه نصيرالدين توسي از كساني بود كه خيلي اعتقاد داشت بايد خدا رو از طريق عقل شناخت . هر كسي از راه مي رسيد ازش سؤال مي كرد : آقا ! من مي گم خدا نيست ، نظر تو چيه ؟ خيلي بحث مي كرد ، به يه بيابوني رسيد ديد يه پيرمرد خاركني بيل مي زنه ، هر بيلي كه مي زد مي گفت : يا الله . بهش گفت : ببخشيد پدرجان ! اگه يه كسي بگه : خدا نيست ، تو چكار مي كني ؟ گفته بود : كي گفته ؟! ـ حالا اگه يه نفر پيدا بشه و بگه خدا نيست ! گفت : همچين با اين بيل مي زنم تو سرش كه مُخش بياد تو دهنش !
از خود تا خدا (قسمت پنجم)

از خود تا خدا (قسمت پنجم)

خيلي ها اومدند در مورد خلقت ، چيزهايي گفتند ، يه عده گفتند :‌ هدف از خلقت اين هست كه ماها عبادت كنيم و به بهشت برسيم . يه عده گفتند : مثلاً خدا مي خواست نشون بده چقدر قويه ، چقدر قادره ، چقدر رحيمه ، چقدر كريمه ، يه محيطي فراهم كرد كه تو اين محيط اينها رو ثابت كنه ! اون روايتي كه مي گه : خداوند فرمود ” كُنْتُ كَنْزَاً مَخْفِيّاً ” من يه گنج مخفي بودم . مردم و ‌همه موجودات را خلق كردم براي اينكه بفهمند من چي هستم و كشف بشم . اون يه بحث جداگانه است .
از خود تا خدا (قسمت نهم)

از خود تا خدا (قسمت نهم)

من دنيا رو به دلم نبستم ، هروقت هم دلم خواست رهاش مي كنم . پس رمز دل نبستن به دنيا اينه كه انسان وابسته نباشه .
Powered by TayaCMS