سخنران استاد میرباقری
خداي متعال ما را از درون و بيرون و از هر جانب در احاطه نعمت هاي ظاهري و باطني خودش قرار داده است و راه رشد انسان هم از دل همين نعمت ها عبور مي كند . نعمت ها طريق قرب انسان و رسيدن او به خداي متعال است. بنابراین، هر كس در ظرف وجودي خودش در محاصره نعمت هاي خداست و خداي متعال هم به همه انسان ها احاطه دارد.
درون و برون انسان، غرق در نعمت هاست، نعمت هاي بي منتها و شمارش ناپذیر. خداوند در قرآن می فرماید: «إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها». (ابراهیم:34) اگر انسان همه عمرش را بگذارد تا نعمت هاي خدا را بشمارد، نعمت ها شمارش پذیر نيستند. اگر همه درياها مركب شوند و درخت ها قلم، امكان نوشتن كلمات الله و ثبت نعمت ها نيست. اين گونه نيست كه این نعمت ها بين همه تقسيم شده و هر نعمتي به انساني خاص رسیده باشد، بلکه هر آن چه از نعمت ها به هر کس رسیده، قابل شمارش نيست.
نعمت ها، راه رسيدن انسان به سوي خداي متعال هستند. خداي متعال به وسيله نعمت ها، راه را به سوي خودش باز كرده و با همين نعمت هاست که بايد به سوي خداي متعال حركت كرد. بايد نعمت هاي بي منتهاي خداي متعال را شناخت. اگر انسان از نعمت ها غافل باشد، راه او به سوي خداي متعال بسته مي شود. بنابراین، يكي از موانع رسيدن انسان غفلت اوست و قدم اول هم تذكر به نعمت ها و شناختن آن هاست، چون انسان باید درباره نعمت ها تأمل كند و برای شكر بيشتر قدم بردارد و بيشتر و بهتر نعمت ها را بشناسد. البته ممكن است انسان در ابتدا نعمت هايي را ببیند كه خداي متعال در عالم حس قرار داده است.
قدم اول، توجه به نعمت هاي خداي متعال است. دست، زبان، گوش، چشم و... هر كدام ارزش مند هستند که بايد به اين نعمت ها توجه شود. اين نعمت هاي ظاهري، آشكارترين نعمت ها براي همه هستند و توجه به اين نعمت ها، ما را متوجه نعمت هاي باطني می کند كه مهم تر از نعمت هاي ظاهري اند.
در دعاي ابوحمزه و در دیگر دعاها آمده است كه وقتي انسان در قدم اول اين عبارات نوراني را مي بيند، از خودش می پرسد: اين ها چه حمدهايي است؟ در ابتدا براي انسان عجیب است كه اين چه نعمتي است كه حضرت مي بينند و حمد مي كنند؟ چون از اذكاري كه در دعاها و زيارات بيش از همه تكرار شده، ذكر حمد است که با عناوين و شكل هاي مختلف، در مقابل نعمت هاي مختلف الهي آمده است.
يك سري از حمدها، براي انسان قابل فهم نيست. در دعای ابوحمزه می خوانیم: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَدْعُوهُ فِيُجِيبُنِي وَ إِنْ كُنْتُ بَطِيئاً حِينَ يَدْعُونِي».[1] حمد و ستايش خدايي را كه من او را مي خوانم و همين كه من او را صدا مي زنم، او مرا اجابت مي كند. آن گاه كه او مرا دعوت مي كند و به سوي او حركت می كنم، من در اجابت دعوت او كندی مي كنم.
اگر انسان به اين نکته توجه كند، در می یابد خدا به انسان نزديك است و همو به انسان اجازه دعا كردن مي دهد و بعد هم که او را صدا مي زني، دعای تو را بي جواب نمی گذارد. او غني و بی نياز است. با این حال، وقتي او را مي خوانیم، ما را اجابت مي كند.
اساساً انسان در مقابل هر دعوت انساني ای، سريعاً اجابت مي كند، ولي در مقابل دعوت خداي متعال، سست و كند است. چنین انسان هایی مستحق اجابت خداي متعال نیستند، ولي با این حال خداي متعال او را اجابت مي كند.
انسان فقير، دعوت خدا را اجابت نمي كند. دعوت خداي متعال براي اين است كه دست انسان را بگيرد. خداي متعال انسان را صدا زده، ولی او جواب نداده است، ولی همین که انسان او را صدا مي زند، خداي متعال جوابش را مي دهد. درك اين نعمت، درك قرب خداي متعال است. با اين كه انسان مستحق اين اجابت نيست، ولی خداي متعال جواب انسان را می دهد. اين درك به تأمل و دقت بيشتري نیاز دارد.
در روایت داریم:« الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَسْأَلُهُ فَيُعْطِينِي وَ إِنْ كُنْتُ بَخِيلًا حِينَ يَسْتَقْرِضُنِي». [2] حمد و ستايش ویژه خدايي است كه وقتي از او چيزي می خواهم، حاجتم را مي دهد، گرچه وقتي از من استقراض مي كند، من بخل می ورزم. این در حالی است که سرمایه ها و امكانات از خود اوست. مال، آبرو، جان و ساير امكاناتي كه خداي متعال به انسان داده، از آن خداي متعال است. با وجود این، خداي متعال از ما مي پرسد: «مَنْ ذَا الَّذي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضاعِفَهُ لَهُ». كيست كه امكاناتش را به خداي متعال قرض دهد تا او اين امكانات را برايش محافظت و مضاعف كند و به او برگرداند؟
خدا همه سرمايه ها را به انسان داده و نيازي به اين سرمايه ها ندارد. براي اين كه سرمايه هاي انسان از گزند شيطان محفوظ بماند، آن را از انسان استقراض فرموده، ولی ما اجابت نكرديم، بلکه بخل ورزيديم. او از ما خواست، ولی ما سرمايه هايي كه از خود اوست و براي حفظش از ما خواسته را به او نداديم. وقتي که ما خدا را صدا مي زنيم، او ما را اجابت مي كند و هر چه بخواهيم، بلافاصله مي دهد. خداوند می فرماید: «أَدْعُوهُ فِيُجِيبُنِي». (حدید: 11) اگر انسان اجابت خدا را ديد و لمس كرد که در كنار هر سؤال، يك گوش شنوا و يك جواب آماده است، اگر به جايي رسيد كه اين سمع و جواب الهي را در مقابل بخل خودش ديد، به حمد خداي متعال رو مي آورد.
در روایت داریم: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي وَكَلَنِي إِلَيْهِ فَأَكْرَمَنِي وَ لَمْ يَكِلْنِي إِلَى النَّاسِ فَيُهِينُونِي».[3] خداي متعال ما را محتاج خودش قرار داده، نه محتاج ديگران. خداوند اين گونه ما را مورد كرامت و عنايت خودش قرار داد و به ديگران واگذار نكرد تا تحقير نشويم. خداي متعال ما را واگذار به خودش كرده است.
اگر مادر با محبت و عاطفه، كودك را سرپرستي مي كند، حقيقت اين نياز، نياز به محبت خداي متعال است. خداي متعال با محبتش اين كودك را تر و خشك مي كند. اگر خداي متعال اين محبت را در وجود مادر قرار نمي داد، آیا مادر مي توانست سختي ها و رنج ها را تحمل كند؟ خدا اين محبت را در وجود مادر قرار داده است. به حسب ظاهر، كودك محتاج مادر است، ولي خداي متعال كودك را به مادر واگذار نكرده است. اگر خداي متعال واگذار مي كرد و محبت را در وجود مادر قرار نمي داد، آن گاه معلوم مي شد كدام مادر فرزندش را بزرگ مي كند؟ كدام پدر، دست كودك خودش را مي گيرد و او را بزرگ مي کند؟
این که خداوند ما را به هم ديگر محتاج كرده است، در واقع ما را به او و او را به ما محتاج كرده است. این احتياج دو سویه، موجب شده وقتي ما به ديگران نيازمند مي شويم، هيچ وقت تحقير نشويم. وقتي ما محتاج خداي متعال شديم و كارمان به عهده خداي متعال باشد، خداي متعال با كمال كرامت و بزرگي با ما رفتار مي كند. خداي متعال بر خلاف مخلوقات است. به تعبير قرآن مخلوقات اگر همه خزائن خداي متعال را هم داشتند، باز هم بخل مي ورزيدند، چون فقير و محتاج اند و نسبت به آن چه به دست مي آورند، بي نياز نيستند. فقط خداي متعال است كه غني است.
خداي متعال تنها به كسي بيش تر مي دهد كه خود را فقير ببيند. اگر شما نياز و درخواستي از خداي متعال نداشتيد، خداي متعال چه اعتنايي به شما مي كرد؟ بنابراین، ميزان لطف خداي متعال به انسان به ميزان درخواست و فقر انسان به اوست. به هر ميزاني كه انسان فقير مي شود، نزد خداي متعال محترم تر است. خداي متعال، غني، بي نياز و صاحب رحمت است. در روايت است که حضرت رسول (ص) فرمودند: اگر مي خواهيد پيش خداي متعال عزيز شويد و به عزت برسيد، آن چه را بخواهید که نزد اوست.
اگر كسي احساس فقر نداشته باشد، از درگاه خداي متعال طرد مي شود. خداوند می فرماید: «ادْعُوني أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرينَ». (غافر: 60) انسان فقير، رحمت بي منتهاي خداست و خزائن خدا هم بي منتهاست. ما فقيريم و به ميزاني كه فقر خودمان را مي بينيم، در مقابل خداي متعال تواضع مي كنيم و مقرب مي شويم. در این صورت خزائن و رحمت ها، به ميزان تواضع، خشوع، تذلل و احساس فقر و كوچكي و توجه مان به رحمت بي منتهاي خداي متعال، بر ما جاري مي شود. بنابراین، به هر ميزان كه خاشع تر شديم، باران رحمت بر ما می بارد. پس نياز به خداي متعال، سبب كرامت انسان در مقابل اوست. به ميزان فقري كه ما در خودمان احساس مي كنيم، او به ما توجه مي كند. بنابراين، ما به ميزاني كه محتاج خدا هستيم، به همان ميزان نزد خداي متعال مورد احترام هستیم.
اگر خداي متعال ما را به ديگران واگذار كند، بي ترديد تحقير مي شويم. چنان که در روايت هست كه اگر كسي اميدوار به غير خداي متعال بنا شد، خداي متعال او را به دیگران واگذار نمي كند. گاه خيال مي كنيم خدا اسباب حاجت ما را مي دهد، در حالی که این گونه نيست، چون خداي متعال فقط از راه آن اسباب كار ما را حل مي كند. چنان چه خداي متعال، كودك را به مادر واگذار كند، قطعاً كودك از گرسنگي مي ميرد. اگر خداي متعال انسان را به دوست خودش واگذار كند، كمترين حاجت انسان را برآورده نمي كند. پس هر جا حاجتي بر آورده مي شود، خداي متعال آن جاست كه از طريق اين اسباب كار مي كند.
در روايات داريم که خداي متعال فرمود: اگر بنده اي مرا اطاعت كرد، من كارش را به خودم واگذار مي كنم. قطعاً كسي كه امیدش به خداي متعال است، به بهترين وجه مشكلش حل مي شود. اگر بنده ای معصيت کند، خدا او را واگذار مي كند و آن وقت ديگر خدا اهميت نمي دهد كه در كدام وادي به هلاكت مي رسد. ترديدي نيست انساني كه به خودش واگذار شد، زمين مي خورد. اگر خداي متعال انسان را به خودش واگذار كند، بارش بر زمین می ماند. حالا تصور کنید اگر خدا بنده ای را به ديگران واگذار كند، چه اتفاقی می افتد. در روایت داریم: «وَكَلَنِي إِلَيْهِ فَأَكْرَمَنِي وَ لَمْ يَكِلْنِي إِلَى النَّاسِ فَيُهِينُونِي».[4]
خداي متعال ما را به خودمان واگذار نكرده، بلکه در كوچك ترين نيازها هم اوست که دارد ما را اداره مي كند و اين ها تنها اسباب است و بعد باید در دل اين كرامت الهي را ببينيد و دریابید كه خداي متعال انسان را گرامي داشته و در هر لحظه اي با لطف و مرحمت و بزرگي و كرامت خودش اين نيازها را رفع مي كند. از آن طرف هم انسان باید اين نکته را بفهمد که بر خلاف تخيل ما كه فکر می کنیم ما به اسباب واگذار شديم، فقط اين ها هستند كه نیاز ما را مرتفع مي كنند، ولی متأسفانه ما در این بین فقط اسباب را مي بينيم. واقعیت این گونه نیست، چرا که خداي متعال ما را به اسباب واگذار نكرده است. اگر لطف خودش را در دل اين اسباب متجلي نمي كرد، هيچ سبب سازیي نمي كرد.
انسان باید به نعمت هاي باطني خداي متعال توجه كند. در دعاها و زيارات، به خصوص در دعاها و حمدهاي بیان شده، نعمت هاي بي منتهاي خدا بیان می شود، نعمت هايي كه ممکن است ابتدا در ذائقه ما شيرين نباشد. اگر انسان اين رشته حمد را ادامه داد، كم كم باب نعمت هاي باطني به سوي او گشوده مي شود و انسان از طریق نعمت هاي باطني خدا را مي شناسد.
خداوند در قرآن می فرماید: «أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً». (لقمان: 20) خداي متعال اين نعمت ها را براي شما قرار داده است. شما غرق در نعمت هاي آشكار و پنهان هستيد. كم كم که حجاب ها كنار می رود و باب توجه به نعمت هاي باطني باز مي شود و انسان در دل نعمت ها، سختي ها و در باطن رنج ها، شيريني نعمت خداي متعال را مي چشد. آن جايي كه انسان نقمت و سختي مي بيند، در قدم اول مي فهمد كه نعمتی نهفته است.
خداي متعال بي خود انسان را به رنج نمي اندازد، بلکه مي خواهد انسان را با اين رنج ها به خودش نزديك كند. لذا اين رنج ها رشته پيوند ما به خود خداي متعال و قرب ما با اوست. او مي خواهد حجاب ما را بردارد و با بلاها، ما را قدم به قدم با خودش آشنا كند. اگر انساني در دل نقمت ها، شهد شيرين محبت خدا را چشيد، آن گاه در نقمت ها نیز نعمت خدا را مي بيند، يعني در قدم اول انسان گمان مي كند خداي متعال نعمت داده و بلا، که در نعمت بايد شاكر و در بلا بايد صابر بود و با اين دو قدم بايد به سوي خدا حركت کند.
در نعمت ها بايد نعمت را شناخت و شكر كرد. در سختي ها نیز بايد صبر كرد و اين دو بال سلوك انسان هستند، ولي اگر توجه اش نسبت به نعمت هاي خداي متعال بيش تر شد، كم كم مي فهمد همه جا بايد با بال شكر حركت كرد، چرا که بلا هم نعمت خداي متعال است و با شكر در بلا هم بايد به سمت خداي متعال رسيد. از این رو، صبر در بلا اقسامي دارد که مهم ترين نوع صبر، صبر شاكرين است. در روایت داریم: «اللَّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ حَمْدَ الشَّاكِرِينَ عَلَى مُصَابِهِمْ».[5] خدايا من تو را شكر مي كنم، شكر كساني كه در مصيبت ها شاكر تو هستند و بر مصيبت هاي خود، تو را شكر مي كنند. اينان كساني هستند كه خداي متعال حجاب را از آن ها برداشته است. به گونه ای که در دل سختي ها، نعمت هاي خداي متعال و راه هايي كه خداي متعال به سوي خودش گشوده را مي بيند.
نعمت هايي كه انسان غرق در آن است، انسان را به سوي خدا می کشاند. نعمت حقيقي كه در باطن همه نعمت هاست، نعمت لقای خداي متعال است. هر كدام از اين ها راهي براي قرب و لقای خداي متعال هستند. به عبارت دیگر، راهي است كه خداي متعال به سوي خودش گشوده است.
چگونه مي توان با اين نعمت ها به خداي متعال رو آورد؟ در جواب باید گفت، راه اين كه انسان از طريق اين نعمت ها به خداي متعال برسد، شكر نعمت هاست. پس در قدم اول باید نعمت ها شناخته شود و هر چه انسان دقيق تر و عميق تر به نعمت ها بنگرد، كم كم به نعمت هاي باطني مي رسد. در باطن همه نعمت هایی كه ما را محاصره كرده اند، سختي ها و بلاها و خوشي هایی است. هم چنین در باطن نعمت ها، ولايت ولي خدا نیز وجود دارد. اوست كه به إذن الله تبارك و تعالي، سرپرستي، و از طريق اين نعمت ها راه را به سوي خدا باز مي كند.
اگر كسي خواست از طريق نعمت ها به سمت خدا حركت كند، قدم به قدم دست او را مي گيرد و بالا مي برد. پس نعمت پنهاني، راهی به سوي خداي متعال است. این راه تا باطن عالم تا قرب و لقای خدا، ادامه دارد، ولی بقيه نعمت ها عمرشان كوتاه است. بنابراین، نعمتي كه در باطن همه نعمت هاست، همان نعمت سرپرستي خداي متعال است که از طريق رنج و بلا و خوشي، ما را سرپرستي مي كند. پس اين ها ابزار سرپرستي خداي متعال است.
اگر همه نعمت ها بخواهند ما را به خدا برسانند، بايد قدم به قدم ما را پیش ببرند. انسان در اين نعمت ها به طرف خداي متعال حركت می كند كه اين مرتبه نازل است و هر انساني در قدم اول، در نازل ترين قدم نعمت هاي خداست، چرا که وجود خودش، وجود محجوبي است. نعمت ها محدود و محجوب اند و نعمت های رقيق تر و بالاتر در اختيار او نيستند. حتي ولايت كه باطن همه نعمت هاست، منزلتي به شمار می آید كه در قدم اول انسان را احاطه می کند. مهم اين است كه همه نعمت ها از طريق سرپرستي خداي متعال شکل می پذیرد. خدا مؤمن را با اين نعمت ها سرپرستي مي كند. اگر انسان بخواهد به طرف خدا حركت كند، چيزي كه او را به مقصد مي رساند، نعمت نيست، بلکه سرپرستي ولايت و ربوبيت خداي متعال است. خداوند می فرماید: «أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً». (لقمان: 20)
نعمت باطني به ولايت تفسير شده است. ولایت خدا از طريق ولايت اولياي معصوم جاري مي شود. حقيقت، نعمت باطني است كه خداي متعال قرار داده كه اگر كسي به آن نعمت برسد و آن را بشناسد و شكر بكند، حتماً به آن مي رسد و اگر كسي نعمت را نشناخت يا كفران كرد، حتماً مورد عذاب الهي قرار مي گيرد. لذا در روايات متعدد وارد شده که آن نعيم حقيقي ولايت ماست.
امام رضا (ع) در محفلي كه اهل سنت و ديگران بودند، فرمودند: خدا در دنيا نعمت حقيقي قرار نداده است. يكي از علماي اهل سنت گفت: اين حرف چيست كه شما مي زنيد؟ خدا مي فرمايد از نعيمي كه در دنيا به شما دادند، سؤال مي كنند.
حضرت فرمودند: ای اهل مجلس. نظر شما اين است كه آب گوارا و خواب و طعام شيرين نعمت است. در محضر جدم امام صادق (ع) اين مطلب گفته شد. حضرت ناراحت شدند و فرمودند: اين چه حرفي است که مي زنيد؟ شما اگر كسي را مهمان كنيد، بعد از او حساب و كتاب بكشيد، كار بدي است. چه زمانی خدا از نعمت هايش سؤال مي كند؟ خداي متعال شما را براي خوردن و خوابيدن نيافريده است.
اگر نعمت ولايت را برداريد، همه نعمت ها، بت انسان مي شود. آن هايي كه در صدر اسلام مردم را از اميرالمؤمنين محروم مي كردند، در واقع مردم را از خدا و نعمت ها محروم كردند، چرا که ديگر آن راه باطني كه در دل هر نعمتي به سوي خدا گشوده شده بود، بسته شد و با بسته شدن این راه، همه نعمت ها بت مي شود، نه فقط نعمت ها، بلکه حتی عبادت ها هم بت پرستي به شمار می آید.
اگر راه باطني در دل عبادت، به سوي خدا گشوده نشود، اين عبادت كارگشا نيست. لذا حضرت فرمودند: براي رسيدن به مقامات عالی به عبادت خودتان تكيه نكنيد، چون نماز و روزه تان، شما را به آن درجات نمي رساند. آن كه مرا به سوي خدا مي رساند، ولايت و سرپرستي خداست. خداوند می فرماید: «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ». (بقره: 257) چه كسي مي تواند مرا به سرچشمه نور برساند؟ آن هايي كه راه اين نعمت را بستند، راه همه نعمت ها را بستند که ديگر هيچ كس نمي تواند از هيچ نعمتي بهره مند شود و همه نعمت ها، نقمت و عذاب و رنج به شمار می آید.
خداوند در قرآن می فرماید: «إِنَّ الَّذِينَ لَا يَرْجُونَ لِقَاءَنَا وَ رَضُواْ بِالحْيَوةِ الدُّنْيَا وَ اطْمَأَنُّواْ بهِا وَ الَّذِينَ هُمْ عَنْ ءَايَاتِنَا غَافِلُونَ، أُوْلَئكَ مَأْوَئهُمُ النَّارُ كَانُواْ يَكْسِبُونَ». (انعام: 8 و 7) اين هايي كه به دنيا راضي شدند، پناهگاه شان آتش است. یعنی همين دنيايي كه به آن رو مي آورند، آتش است، چرا که انسان به هر چيزي که رو آورد كه باطن توجه اش به خدا نباشد، رو آوردن به جهنم است. از این رو در می یابیم هر نگاهي كه متوجه ولي خدا نيست، هالك است.
براساس تعبيرهاي لطيف در روايات، نعمت راه انسان را به دار كرامت خدا باز مي كند، وگرنه نعمت هاي ديگر خودشان به دار كرامت راه ندارند. اين غذايي كه مي خوریم، ما را به دار كرامت نمی رساند. اگر من در دل نعمت ولايت ولي خدا را نداشته باشم، چگونه با خوردن، يك قدم به او نزديك مي شوم؟ خوردن حجاب به شمار می آید.
«قَالَ لَهُ يُونُسُ لَوِلَائِي لَكُمْ وَ مَا عَرَّفَنِي اللَّهُ مِنْ حَقِّكُمْ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنَ الدُّنْيَا بِحَذَافِيرِهَا قَالَ يُونُسُ فَتَبَيَّنْتُ الْغَضَبَ فِيهِ ثُمَّ قَالَ ع يَا يُونُسُ قِسْتَنَا بِغَيْرِ قِيَاسٍ مَا الدُّنْيَا وَ مَا فِيهَا هَلْ هِيَ إِلَّا سَدُّ فَوْرَةٍ أَوْ سَتْرُ عَوْرَةٍ وَ أَنْتَ لَكَ بِمَحَبَّتِنَا الْحَيَاةُ الدَّائِمَة...».
[6]
يونس بن يعقوب از اصحاب مورد اعتماد امام صادق (ع) به حضرت عرض كرد: اين مقام ولايتي است كه خدا به من عطا كرده که شما را دوست مي دارم، چون ولايت شما و معرفتي را كه خدا نسبت به شما داده، من فهميده ام و می دانم شما نسبت به من اولي هستيد. حق شما و ولايت شما را فهميده ام که اين نزد من از دنيا، با تمام زير و رويش، محبوب تر است. اگر همه دنيا را به من بدهند، ولايت و معرفت شما برایم دوست داشتني تر است.
امام صادق (ع) در جواب فرمودند: بد مقايسه اي كردي. اين چه مقايسه اي است؟ آیا دنيا جز اين است كه دهاني باز شود و گرسنگي بیاید و شهوتي بردارد و شما اين دهان را پر كني؟ دنيا غير از اين چیز ديگري هم است. تو دنيا را با ولايت ما مقايسه مي كني؟ تو با ولايت ما به حيات جاودان رسيدي.
نعمت ها براي حجاب شدن نبوده، بلکه راهی به سوي خدا بوده است، راهي كه در دل نعمت به سوي خدا باز مي شود و تا باطن نعمت پيش مي رود. اين راه، راه ولايت خداي متعال است.
اهل نفاق به خاطر عبادت هايشان جهنمي شده اند، چرا که عبادت هاي ایشان از معصيت هايشان شديدتر است. هيچ نعمتي نعمت نمي شود، مگر با ولايت اهل بیت. در روایت داریم: «بِمُوَالَاتِكُمْ تَمَّتِ الْكَلِمَةُ وَ عَظُمَتِ النِّعْمَةُ».[7] وقتی نعمت، نعمت می شود و به عظمت می رسد كه ولايت شما در آن جاري باشد. بنابراین، هيچ نعمتي بدون نعمت، نعمت نمي شود و هيچ نعمتي هم بدون آن نعمت، راه ما را به سوي خداي متعال باز نمي كند. لذا اولين قدم در شكر نعمت، شناخت و توجه به نعمت است.
اگر انسان نعمت هاي خدا را شناخت و اين نعمت ها را از خدا دانست و در دل نعمت ها، لطف و رحمت و حكمت خدا را ديد، قدم اول را در وادي شكر برداشته و قدم دوم اين است كه اين نعمت ها را به خدا برساند، یعنی با نعمت ها وظيفه اي را كه خداي متعال مي خواسته انجام بدهد. خداي متعال در قبال هر نعمت، يك تكليف گذاشته که آن تكليف است كه اين نعمت را فعلي مي كند و منهاي آن تكليف، نعمت فعلي نيست، بلکه نعمت يك سرمايه ابتدایي است.
خداي متعال مي فرمايد: «فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ». (فجر: 15) خداي متعال صحنه ابتلا را فراهم می کند و سرمايه هم مي دهد. ما پيش خدا خيلي عزيزيم که به ما اين همه امكانات داده است.
اگر نعمت ولايت اولياي معصوم شناخته و تكليفي در قبال آن انجام نشد، نعمت به نقمت تبديل مي شود. در روایت داریم: «السَّلَامُ عَلَى نِعْمَةِ اللَّهِ عَلَى الْأَبْرَارِ وَ نَقِمَتِهِ عَلَى الْفُجَّارِ».[8] اميرالمؤمنين نقمت بر فجّار است، كما اين كه نعمت بر ابرار است. پس حقيقت نعمتي كه باب همه نعمت ها به سوي خداي متعال است، وجه الله است که حقيقت آن نعمت اوست. اگر انسان برای آن نعمت شكر کرد، راهش به سوي خدا باز مي شود و انسان وجهی به سوي خداي متعال پيدا مي كند و مي تواند متوجه خداي متعال شود و اگر اين باب به روي انسان بسته شد، همه نعمت ها، نقمت مي شود، یعنی خود اين نعمت هم به عذاب تبديل مي شود، چرا كه انسان به اين نعمت روي نياورده است.
اميرالمؤمنين (ع) در مواطني ظهور پيدا مي كنند. يكي موقع انتقال از اين دنياست که فرمودند مؤمن به گونه اي ایشان را مي بيند كه خوش حال مي شود و منافق و كافر به گونه اي حضرت را مي بيند كه همين ديدن، موجب رنج او مي شود، در حالی که حضرت حقيقتی نوراني است. پرسش این جاست که مگر همين خدا نيست كه هم رحمت دارد و هم قهر؟
در روایت داریم: «وَ أَيْقَنْتُ أَنَّكَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ فِي مَوْضِعِ الْعَفْوِ وَ الرَّحْمَةِ وَ أَشَدُّ الْمُعَاقِبِينَ فِي مَوْضِعِ النَّكَالِ وَ النَّقِمَةِ».[9] آن هايي كه مي ترسند، جز قهر خدا چيز ديگري نمي بينند. آن هايي كه در عذابند، جز با قهر خدا با چيز ديگري روبه رو نمی شوند. بنابراين، خداي متعال در باطن همه نعمت ها، نعمتي قرار داده که ما محيط به اين نعمت هستيم و هر نعمتي كه مي بينيم، در بطن آن، نعمت دیگری وجود دارد. «فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ». (بقره: 115)
انسان نمي تواند به جايي رو كند که آن جا وجه الله نباشد. اگر انسان متوجه آن وجه شد و خود را غرق در اين نعمت ديد و شكرگزاري كرد، چه اتفاقی مي افتد؟ خداوند می فرماید: «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزيدَنَّكُمْ». (ابراهیم: 7)
ما معطوف به نعمت ها هستیم. حد ما حد نعمتي است كه به ما داده اند. وسعت وجود ما به وسعت نعمت هاست. يك نعمت وجود ماست که شامل چشم، گوش و قواي باطني می شود. لذا ما در احاطه نعمت ها هستيم. اگر شكر کنیم، خداي متعال نعمت را زياد مي كند. خداي متعال حجاب ها را بر مي دارد که بر اثر آن ما وارد دنیای باطنی مي شويم و نعمت گسترده تري در اختيار ما قرار مي گيرد. وجود خود ما با نعمت ها بسط بيش تري پيدا مي كند و متناسب با درجه شكر انسان، حجاب انسان برداشته مي شود. جان انسان با بسط باطني به گشايش باطني دست می یابد و به حجاب هاي بالاتر راه پيدا مي كند و به تدريج حجاب ها برداشته مي شود تا به بالاترين مرتبه ممكن مي رسد كه آن جا نعمت ها، نعمت هايي هستند كه هيچ حجاب حسي و مادي ای ندارند. اين همان جايي است كه انسان به مقام معرفت نوراني مي رسد، يعني مراتب حجاب هايي كه حجاب هاي پايين برداشته مي شود. حتي حجاب هاي با واسطه هم از بین می رود. در روایت داریم: «وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِيَاءِ نَظَرِهَا إِلَيْكَ حَتَّى تَخْرِقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ».[10]
وقتي انسان به بهشت برود، ديگر اين نوع غذاها نيست، بلکه نوع ديگري است. بنابراين، آن عالم خيلي لطيف تر از این دنیاست. نعمت ظاهري كه انسان در بهشت دريافت مي كند، با نعمت ظاهري دنیا فرق مي كند. هر چه ما به باطن عالم نزدیک تر شویم، باز هم ظاهري دارد و باطني، که ظاهرش همان نعمت هاست و باطنش چيز ديگري است که وقتی به بهشت برويم، در همه درجات بهشت ظاهر و باطنش همان نعمت ولايت است.
فرموده اند بهشت از نور سيدالشهدا آفريده شده و بهشتي ها در بهشت، مشتاق نور سيدالشهدا هستند. اين ظاهر ماجراست. در درجات بهشت، باطنی هم هست که همان ولايت است. به تعبير ديگر، درجات بهشت سير در درجات قرب نيست، چون بنا نيست بهشت بت انسان شود. همه انسان هايي كه در بهشت اند، موحدند و اساساً هيچ شركي در بهشت راه پيدا نمي كند، لذا همه مشغول خدا هستند. عبادت حقيقي آن جاست. منتها اين عبادت با رنج همراه نيست و تكاليف سخت نيست، ولي عبادت هست. آن جا باطن هدايت با ولايت است كه همان طريق قرب و لقای خداست.
ولايت، طريق همه رحمت ها و باطن همه نعمت هاست. خداي متعال نعمت های ظاهري را قرار داده كه ما از نعمت ها عبور كنيم و به خدا برسيم، وگرنه اگر در ظاهر بمانيم، نتیجه آن بت پرستي و نعمت ها حجاب طبيعي مي شود.
آن هايي كه نعمت ها را انكار مي كنند، با غضب خدا روبه رو مي شوند و آن هايي كه به اين نعمت باطني راه پيدا مي كنند، سالك مي شوند. هر چه قدر هم كه بالا بروند، باز هم ظاهري وجود دارد و باطني.
گروهی به جایی مي رسند كه از شيعيانند و ديگر حجاب بين آن ها و اين نور اعظم و آيه اعظم الهي برداشته مي شود و مقام نورانيت را درك مي كنند و به كمال ايمان مي رسند. در روایت می خوانیم: «لَا يَسْتَكْمِلُ أَحَدٌ الْإِيمَانَ حَتَّى يَعْرِفَنِي كُنْهَ مَعْرِفَتِي بِالنُّورَانِيَّةِ».[11] حتي آن هايي هم كه به كمال ايمان مي رسند، نعمت ها را شكر مي كنند که خداي متعال قدم به قدم، باطن نعمت ها و مرتبه اي بالاتر از نعمت ها را به آن ها مي دهد و از درون و بيرون در آن ها بسط ايجاد مي كند. در نتیجه مرتبه بالاتري از وجود و رحمت را براي آن ها نازل مي كند. البته حجاب بالاتر و عظيم تري پیش مي آيد تا آن جايي كه به مرحله اي مي رسند كه حجاب بين آن ها و ولي خدا برداشته مي شود که آن گاه آنان در بهشت بي حجاب هستند. همه بهشتی ها این گونه نيستند، تنها عده محدودي از آن ها اين گونه هستند. البته همه مؤمنين اين گونه اند، منتها درجات دارند. در روايات هست كه مؤمنين و شيعيان به شفاعت حضرت نبي اكرم (ص) وارد بهشت می شوند. خداي متعال به پيامبر گرامي اسلام (ص) ندا مي دهد كه امت خودت را صدا بزن که جمعيتی بلند مي شوند. البته پيداست که حضرت فقط مؤمنين را وارد جنت الوسيله مي كند.
شخصی عرض كرد: جنت الوسيله چيست؟ فرمود: جنتي است كه بین مؤمنين و پيامبر و آلش، حجابی نيست. البته مؤمنين كامل همين گونه اند که هر كجا هستند، مي توانند امام را ببينند. در عصر ظهور هم همین گونه است که مؤمنين هر كجاي عالم كه هستند، مي توانند امام را ببيند. بعضي ها خيال مي كنند، این مورد به وسیله رسانه ها ممکن است، در حالی که الان هم اين مورد موجود است. اين كه می گوییم مؤمنين هر كجای جنت الوسيله که هستند، امام را مي بينند، معنايش اين نیست که آن جا رسانه اي گذاشتند و مردم در تلويزيون امام را تماشا مي كنند. نباید روايات را تنزل دهیم. روايت هست که در عصر ظهور مردم هر كجا که هستند، امام را مي بينند.
حضرت فرمود: همه آدم هايي که وارد جنّت الوسيله مي شوند، بدون حجاب، پيامبر و آل پيامبر را مي بينند، ولي در عين حالي كه بي حجاب ایشان را مي بينند، رؤيتشان ظاهر و باطن دارد. همان جايي هم كه مي بينند، ظاهري مي بينند و از نگاه باطني محجوب اند، تا به بالاترين افرادي مي رسد كه ديگر بي واسطه است، یعنی شيعيان كامل، مثل سعيد بن عبدالله که در روز عاشورا به حضرت گفت: «أوفيت يا ابن رسول اللّه؟ فقال عليه السلام: نعم، أنت أمامي في الجنّة».[12] پيش روي من هيچ واسطه اي نيست که در چنین مواردی، حجب نور هم از آن ها برداشته مي شود.
«إنّ حَدِيثَ آلِ مُحَمَّدٍ صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا يُؤْمِنُ بِهِ إِلَّا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ».
[13] شيعه كامل هم مرتبه باطن را نمي بيند، چون مرتبه باطن، برای حضرت حق و سيدالشهدا (ع) و وجود مقدس رسول الله (ص) است و این مرتبه باطني ولايت خدای متعال، مخصوص آن هاست.
حضرت فرمودند: بين حجت و خدا حجابي نيست، وگرنه در باب معصوم است که «وَ عَلَى أَوْصِيَائِهِ الْحُجُبِ».[14] حجاب اند، منتها حجاب نوري اند. كسي كه بخواهد نور خدا را ببيند، ولو ابراهيم خليل باشد، نمي شود، چون ديدني نيست.
شخصی به حضرت عرض كرد: در قيامت مي شود خدا را با چشم ديد؟ حضرت فرمود: حتی اگر سلمان باشي، نمي شود. مگر مي شود آن مرتبه از حقيقت كه به اميرالمؤمنين عطا شده، به سلمان هم عطا شود؟ در قرآن آمده است: «هُنالِكَ الْوَلايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ». (الكهف : 44) این مقام، مقام ولايت الله است.
اگر انسان در دنيا شاكر باشد، او را بالا مي برند که اين تازه اول راه است، یعنی كشف حجب، سير در باطن نعمت، بسط وجودي انسان. نعمت ها از عالم برزخ شروع مي شود، چرا که نمی توان نعمت ها را در دنيا چشيد، و الّا دليلی نداشت که خداي متعال آدم را از اين دنيا به جاي دیگری ببرد. این بردن براي چشيدن نعمت ها نيست. حتي براي موحدين كامل هم حجاب ها برداشته مي شود. با وجود این، باز هم آن ها در بهشت در سيرند و درجات بهشت از آن ها برداشته مي شود، چون اين راه بي منتهاست که در آن توقفی نيست، منتها هر چه بروند، باز هم ظاهري است، چون باطن ولايت و حقيقت، آن سرّ مكتوم است، سرًي است كه «إنّني مع الله» آن جاست كه هيچ ملك مقربي به آن راه ندارد. در روایت داریم: «مَا لَا عَيْنٌ رَأَتْ وَ لَا أُذُنٌ سَمِعَتْ وَ لَا خَطَرَ عَلَى قَلْبِ بَشَرٍ».[15]
آن هايي كه اهل طمع در مقامات هستند، نمی توانند در اين مقام طمع كنند، چون نمي فهمند این مقام چيست كه برای آن طمع كنند. آن مقام، جزو مقامات اهل بيت است. از این رو، حقيقت نعمت هایی كه خداي متعال به ما عنايت كرده، همین است كه همه نعمت ها با آن به عظمت می رسند و آن نعمت اصلي است كه بايد هم آن را شناخت و هم شكر كرد که شكر همه نعمت هاي ديگر هم وابسته به اين است كه اين نعمت به دست ولي خدا برسد، يعني در مسيري كه خدا مي خواهد قرار گيرد.
نعمت يعني شناخت و شكر، يعني این که انسان خودش را غرق در نعمت هاي خدا ببيند. دنیا شيرين مي شود وقتی آدم هر طرف را که نگاه مي كند، جلوه خداي حكيم را مي بيند. جايي كه نور ولايت مي آيد، انسان به امنيت مي رسد. «وَلَايَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ حِصْنِي فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ مِنْ عَذَابِي».[16] اين رنج ها و اضطراب ها و فشارهايي كه هست، برای اين است كه ما شاكر نيستيم که اگر انسان نعمت را بشناسد و خودش را غرق در نعمت خدا ببيند، كم کم به باطن نعمت ها می رسد و می تواند نعمت باطني را لمس و حس كند.
وقتي جلوه امام حسين (ع) برای بهشتي ها ظاهر مي شود، همه بي هوش مي شوند و منتظر نعمت بعدي هستند، چرا که بي قرارند. آن ها حقيقت نعمت را به خدا رساندند. به خدا رساندن يعني چه؟ يعني به دست ولي خدا رساندن. بنابراين، خدا شكر همه نعمت ها را در يك كلمه معنا كرده و آن يك كلمه اين است كه انسان اين نعمت را به ولايت گره بزند و چشم را در راه اميرالمؤمنين (ع) خرج و گوش و زبان و قلب و همه سرمايه ها را به آن نعمت باطني وصل كند و آن را در مسير نعمت باطني قرار دهد تا به سر منزل برسد.
آن ها صراط أقوم هستند. بنابراين، اين نعمت ها را بايد در اين صراط قرار داد. اگر كسي اين نعمت ها را در اين صراط قرار داد، نعمت ها به باطن راه پيدا و كم كم نعمت ها بسط پيدا مي كند و از دل اين چشمه ها، هزار چشمه ديگر مي جوشد كه اين چشمه در مقابل او چيزي نيست. در باطن همين، يك نعمت ديگري آشكار مي شود. لذا همه نعمت حقيقي خود اوست و همه نعمت ها با او به عظمت مي رسند و تكليف اساسي هم این است که نعمت در اين راه قرار گيرد و به دست ولي خدا برسد. لذا همه سؤال ها از اين نعمت است.
یکی از اصحاب امام صادق (ع) بر امام وارد شد. از نزديكان امام صادق (ع) بود. غذايي بسيار لذيذ آوردند. حضرت پذيراي بسيار شيريني كردند. بعد حضرت فرمود: خرماهايي بیاورند که لذيذ بود. حضرت از او سؤال كردند: غذا چطور بود؟ گفت: آقا بسيار لذيذ بود، ولي ناراحتم، چون مي دانم خدا درباره غذا سؤال مي كند. حضرت طوري خنديدند كه دندان مبارك آشكار شد. ایشان فرمودند: خدا از اين ها كه سؤال نمي كند. خدا از ولايت ما سؤال مي كند. تو آمدي در خانه امام صادق (ع) نشستي و حضرت سفره برايت پهن كرده است. شيعه امام صادق (ع) غصه مي خورد. خدا سؤال مي كند كه چه خوردی؟ مگر در بهشت كه سفره اميرالمؤمنين (ع) پهن مي شود و همه مهمان اميرالمؤمنين اند، چنین سؤالی مطرح مي شود؟
بنابراین اگر آدم در مهمان خانه اميرالمؤمنين (ع) رفت كه خدا سؤال نمي كند. خداوند در چند جا مي فرمايد: «لَكُمْ فيها ما تَشْتَهي أَنْفُسُكُمْ[17]، وَتَلَذُّ الْأَعْيُنُ،[18] لَهُمْ ما يَشاؤُنَ فيها وَ لَدَيْنا مَزيدٌ».[19]
همه ما بايد از وجود مقدس فاطمه زهرا (س) تشكر كنيم كه ما را به اين محافل راه دادند، این محافل عزيزي است كه ملائكه به آن رشك مي برند. در روايات هست که وقتي ملائكه از زمين به آسمان مي روند، بوي عطري دارند كه شامه ملائكه را به خود مشغول مي كند و مي پرسند كجا بوديد؟ مي گويند: مجلس عزاي سيدالشهدا (س). آن ها فرود مي آيند، ولی می بینند مجلس تمام شده است.
امام صادق (ع) به شاعر عرب فرمودند: براي ما روضه بخوان. او شروع كرد به خواندن. راوی مي گويد صداي ناله از مجلس بلند شد. حضرت فرمودند: فلاني ملائكه اي دارند كه اين جا حضور داشتند و گريه مي كردند که تعداد آن ها بيش از آدم ها بود. مي آيند و استقبال مي كنند.
ما با این مجالس تطهير مي شويم، چون آب طهارت را بر وجود ما مي ريزند. اين نکته در قيامت معلوم مي شود.
«يَا فَاطِمَةُ الزَّهْرَاءُ يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ يَا قُرَّةَ عَيْنِ الرَّسُولِ يَا سَيِّدَتَنَا وَ مَوْلَاتَنَا إِنَّا تَوَجَّهْنَا وَ اسْتَشْفَعْنَا وَ تَوَسَّلْنَا بِكَ إِلَى اللَّهِ وَ قَدَّمْنَاكَ بَيْنَ يَدَيْ حَاجَاتِنَا يَا وَجِيهَةً عِنْدَ اللَّهِ اشْفَعِي لَنَا عِنْدَ اللَّهِ».
[20]
وقتي در محراب عبادت مي ايستاد، خدا به ملائكه اش مباهات مي کرد و مي فرمود: «يا ملائكتي فَاطِمَةَ سَيِّدَةِ إِمَائِي قَائِمَةً بَيْنَ يَدِيَّ تَرْتَعِدُ فَرَائِصُهَا مِنْ خِيفَتِی».[21]
- آن كه خاك مقدمش جان همـهگـفـت جـان مـن فـداي فـاطـمـه
- اي دو عالم قبضه اي در مشت تووي زمـام خـلـق در انگشـت تـو
- خلق عالم بر درت ايستادندانبيا در محضرت ايستادند
- سائل بيت گلينت عـالـميبسته نبود باب احسانت دمـي
- عقل كل از كلّ هستي شد جداتا چهل شب كرد خلوت با خدا
- اين چهل شب در سرش شور تو بودبهر استقبال از نور تو بود
- بهترين گوهر ز گوهر آفرينهديه شد بر شخص ختم المرسـلين
- ديـد پيغمبـر بـهـاي ايـن گـوهــرباشـد از دريـاي هستـي بـيـشتـر
- تا به شكر اين گوهر گويد سپاسگشـت تا گويد يكي گوهرشنـاس
- جز علي كفوي بر اين گوهر نديدمشتري زين مشتري بـهتر نـديـد
- تـو رسول الله شويت بـوالحـسـنهر سه يك جانيد با هم در سه تن
پيغمبر اين امانت را به دست اميرالمؤمنين داد و فرمود: يا علي اين امانت من است. اميرالمؤمنين با همه وجودش از اين امانت رسول خدا (ص) حمايت كرد و هر چه در توان داشت، براي صيانت از دختر رسول خدا (ص) گذاشت. بعد از تشييع، تابوت را آورد و كنار قبر گذاشت. نامحرم ها كنار رفتند. مي خواست بدن را در قبر بگذارد. دو دست شبيه دست هاي رسول خدا (ص) از قبر بيرون آمد. رسول خدا (ص) به اميرالمؤمنين (ع) فرمود: علي، فاطمه مرا تحويل بده. اميرالمؤمنين بدن فاطمه را تحويل رسول خدا (ص) داد و گفت: يا رسول الله (ص) گرچه فاطمه آزرده شده و مصيبت ديده، ولي خوشا به حالت که فاطمه پیش تو برگشت.
هر وقت اميرالمؤمنين او را مي ديد، فاطمه دست به ديوار راه مي رفت و دست به پهلو می گرفت. امام از خجالت و غصه آب مي شد. در عين حال همين كه مي آمد فاطمه اش را در خانه مي ديد، همه غصه ها از دلش بيرون مي رفت. وقتي در محراب عبادت مي ايستاد، انوار خدا براي اميرالمؤمنين تجلي مي كرد. «يَا رَسُولَ اللَّهِ قَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِيعَةُ وَ أُخِذَتِ الرَّهِينَةُ وَ أُخْلِسَتِ الزَّهْرَاءُ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَمَّا حُزْنِي فَسَرْمَدٌ وَ أَمَّا لَيْلِي فَمُسَهَّدٌ».[22]
[1]
. بحارالأنوار، مجلسی، ج 91، ص 213، باب 38، أحراز النبي صلى الله عليه واله.
[2]
. بحارالأنوار، مجلسی، ج 91، ص 213، باب 38، أحراز النبي صلى الله عليه واله.
[3]
. همان، ج 95، ص 39، فصل فيما نذكره مما يختص باليوم الرا... .
[4]
. همان، ص 39، فصل فيما نذكره مما يختص باليوم الرا... .
[5]
. همان، ج 98، ص 292، باب 24، كيفية زيارته صلوات الله عليه.
[6]
. همان، ج 75، ص 265، باب 23، مواعظ الصادق جعفر بن محمد ع .
[7]
. من لايحضره الفقيه، شیخ صدوق، ج 2، ص 615 ، زيارة جامعة لجميع الأئمة ع ....
[8]
. بحارالأنوار، مجلسی، ج 97، ص 305، باب 4، زياراته صلوات الله عليه.
[9]
. تهذيب الأحكام، شیخ طوسی، ج 3، ص 108، دعاء أول يوم من شهر رمضان .....
[10]
. بحارالأنوار، مجلسی، ج 91، ص 98، باب 32، أدعية المناجاة ..... ص 9.
[11]
. بحارالأنوار، مجلسی، ج 26، ص 1، باب 14، نادر في معرفتهم صلوات الله.
[12]
. مع الركب الحسينى، عزت الله مولایی، ج 4، ص 301؛ مقتل سعيد بن عبدالله الحنفي (رض) أثناء صلاة الإمام عليه السلام ... ، ص 300.
[13]
. الكافي، شیخ کلینی، ج 1، ص 401، باب فيما جاء أن حديثهم صعب مستصعب .
[14]
. بحارالأنوار، مجلسی، ج 99، ص 195، باب 8، الزيارات الجامعة التي يزار ب.
[15]
. من لايحضره الفقيه، شیخ صدوق، ج 1، ص 295، باب الأذان و الإقامة و ثواب المؤذني.
[16]
. بحارالأنوار، مجلسی، ج 39، ص 246، باب 87، حبه و بغضه صلوات الله عليه.
[17]
. فصلت : 31.
[18]
. الزخرف : 71.
[19]
. ق : 35.
[20]
. بحارالأنوار، مجلسی، ج 99، ص 247، باب 10، كتابة الرقاع للحوائج إلى الائمه... .
[21]
. بحارالأنوار، مجلسی، ج 28، ص 37، باب 2، إخبار الله تعالى نبيه و إخبار... ./strong>