خطبه 114 نهج البلاغه بخش 2 : سفارش به تقوى

خطبه 114 نهج البلاغه بخش 2 : سفارش به تقوى

موضوع خطبه 114 نهج البلاغه بخش 2

متن خطبه 114 نهج البلاغه بخش 2

ترجمه مرحوم فیض

ترجمه مرحوم شهیدی

ترجمه مرحوم خویی

شرح ابن میثم

ترجمه شرح ابن میثم

شرح مرحوم مغنیه

شرح منهاج البراعة خویی

شرح لاهیجی

شرح ابن ابی الحدید

شرح نهج البلاغه منظوم

موضوع خطبه 114 نهج البلاغه بخش 2

سفارش به تقوى

متن خطبه 114 نهج البلاغه بخش 2

أُوصِيكُمْ عِبَادَ اللَّهِ بِتَقْوَى اللَّهِ الَّتِي هِيَ الزَّادُ وَ بِهَا الْمَعَاذُ زَادٌ مُبْلِغٌ وَ مَعَاذٌ مُنْجِحٌ دَعَا إِلَيْهَا أَسْمَعُ دَاعٍ وَ وَعَاهَا خَيْرُ وَاعٍ فَأَسْمَعَ دَاعِيهَا وَ فَازَ وَاعِيهَا عِبَادَ اللَّهِ إِنَّ تَقْوَى اللَّهِ حَمَتْ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ مَحَارِمَهُ وَ أَلْزَمَتْ قُلُوبَهُمْ مَخَافَتَهُ حَتَّى أَسْهَرَتْ لَيَالِيَهُمْ وَ أَظْمَأَتْ هَوَاجِرَهُمْ فَأَخَذُوا الرَّاحَةَ بِالنَّصَبِ وَ الرِّيَّ بِالظَّمَإِ وَ اسْتَقْرَبُوا الْأَجَلَ فَبَادَرُوا الْعَمَلَ وَ كَذَّبُوا الْأَمَلَ فَلَاحَظُوا الْأَجَلَ

ترجمه مرحوم فیض

بندگان خدا شما را سفارش ميكنم بتقوى و ترس از خدا كه آن تقوى توشه (سفر آخرت) و پناه (از عذاب) است، توشه اى است كه (دارنده اش را بمنزل) مى رساند، و پناهى است كه (از سختيها) مى رهاند، شنواننده ترين دعوت كننده (رسول اكرم) مردم را بآن دعوت فرمود، و بهترين درك كننده (امام عليه السّلام) آنرا درك كرد (و بآن عمل نمود) پس دعوت كننده آنرا شنوانيد، و درك كننده آن رستگار گرديد. بندگان خدا، تقوى و ترس از خدا و دوستان خدا را از ارتكاب حرام باز مى دارد، و خوف و ترس (از عذاب را) در دلهاشان قرار مى دهد، بطوريكه آنان را در شبها (براى نماز) بيدار و در شدّت گرمى روزها (براى روزه) تشنه نگاه مى دارد، پس آسايش (آخرت) را برنج (دنيا) و سيرابى (آنروز) را به تشنگى (امروز) تبديل نمودند، و مرگ را نزديك دانسته بانجام عمل نيكو شتافتند، و آرزو را دروغ پنداشته بسر رسيدن عمر را در نظر گرفتند

ترجمه مرحوم شهیدی

بندگان خدا شما را وصيّت مى كنم به تقوى، و ترس از خدا، كه توشه راه است، و در معاد- شما را- پناهگاه است. توشه اى كه به منزل رساند، پناهگاهى كه ايمن گرداند. آن كه بدان خواند، بهتر از همه دعوت را به گوش- مردم- رساند، و آن كه فرا گرفت بهتر از هر كس سخن را در گوش كشاند، پس خواننده دعوت خود را شنواند، و شنونده خود را رستگار گرداند. بندگان خدا، پرهيز از نافرمانى خدا دوستان او را از در افتادن در حرامهاى او نگاهداشته است، و دل آنان را با ترس وى همراه داشته است، چندان كه شبها بيدارشان مى دارد، و روزهاى گرم را با تشنگى بر آنان به سر مى آرد. آسايش عقبى را با رنج دنيا به دست آورده اند، و سيرابى- آنجا- را با تشنگى خوردن- در اينجا- . اجل را نزديك ديده اند و در عمل پيشدستى كرده اند. آرزو را دروغ خواندند- و براى آن نزيستند- ، و مرگ را- حقيقت ديدند- و بدان نگريستند.

ترجمه مرحوم خویی

وصيّت ميكنم شما را اى بندگان خدا بتقوى و پرهيزكارى از خدا چنان پرهيزكارى كه آن است توشه راه آخرت و با او است رجوع بحضرت ربّ العزّة، چنان توشه كه رساننده است بمقصود، و رجوعى كه ادراك كننده است مطلوب را دعوت نمود بسوى آن تقوى شنواننده ترين دعوت كنندگان، و حفظ نمود و نگاه داشت آنرا بهترين نگاه دارندگان، پس شنوانيد دعوت كننده آن، و فايز شد نگاه دارنده آن. اى بندگان خدا بدرستى كه تقوى و پرهيزكارى از خداى تعالى حفظ نمود دوستان خدا را از محرّمات آن، و لازم گردانيد قلبهاى ايشان را ترس او را تا اين كه بيدار گردانيد آن ترس شبهاى ايشان را بجهة عبادت، و تشنه ساخت روزهاى گرم ايشان را بجهة روزها و كثرت طاعت، پس فرا گرفتند استراحت آخرت را بعوض چند روزها زحمت، و سيرابى را بعوض تشنگى، و نزديك شمردند مدّت عمر را، پس مبادرت نمودند بسوى أعمال صالحه، و تكذيب نمودند آرزوهاى باطله را، پس ملاحظه كردند مرگ را.

شرح ابن میثم

أُوصِيكُمْ عِبَادَ اللَّهِ بِتَقْوَى اللَّهِ الَّتِي هِيَ الزَّادُ وَ بِهَا الْمَعَاذُ زَادٌ مُبْلِغٌ وَ مَعَاذٌ مُنْجِحٌ دَعَا إِلَيْهَا أَسْمَعُ دَاعٍ وَ وَعَاهَا خَيْرُ وَاعٍ فَأَسْمَعَ دَاعِيهَا وَ فَازَ وَاعِيهَا عِبَادَ اللَّهِ إِنَّ تَقْوَى اللَّهِ حَمَتْ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ مَحَارِمَهُ وَ أَلْزَمَتْ قُلُوبَهُمْ مَخَافَتَهُ حَتَّى أَسْهَرَتْ لَيَالِيَهُمْ وَ أَظْمَأَتْ هَوَاجِرَهُمْ فَأَخَذُوا الرَّاحَةَ بِالنَّصَبِ وَ الرِّيَّ بِالظَّمَإِ وَ اسْتَقْرَبُوا الْأَجَلَ فَبَادَرُوا الْعَمَلَ وَ كَذَّبُوا الْأَمَلَ فَلَاحَظُوا الْأَجَلَ 

المعنی

السابعة: أراد بكون تقوى اللّه هى الزاد

أنّها الزاد المبلّغ و أنّ بها المعاد: أى المعاد المنجح، و لذلك أوردهما تفسيرا.

الثامنة: أراد بأسمع داع

أشدّ الداعين إسماعا و تبليغا و هو الرسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و أراد بخير واع المسارعين إلى داعى اللّه الّذين هم أفضل القوابل الإنسانيّة. التاسعة: وصف ما يستلزم تقوى اللّه من الآثار في أولياء اللّه

و وصف الليالى بالسهر، و الهواجر بالظماء لكونهما ظرفين. فالليالى لقيام الصلاة و النهار للصوم فكان مجازا من باب إطلاق صفة المظروف على الظرف، و هو كقولهم: نهاره صائم و ليله قائم، و أخذهم الراحة: أى في الآخرة بالنصب: أى بتعب الأبدان من القيام، و الرىّ من عين تسمّى سبيلا بالاستعداد بظمأ الصيام، و الفاء في فبادروا و لاحظوا للتعليل فإنّ استقراب الأجل مستلزم للعمل له و لما بعده، و كذلك تكذيب الأمل و انقطاعه ملازم لملاحظة الأجل.

ترجمه شرح ابن میثم

أُوصِيكُمْ عِبَادَ اللَّهِ بِتَقْوَى اللَّهِ الَّتِي هِيَ الزَّادُ وَ بِهَا الْمَعَاذُ زَادٌ مُبْلِغٌ وَ مَعَاذٌ مُنْجِحٌ دَعَا إِلَيْهَا أَسْمَعُ دَاعٍ وَ وَعَاهَا خَيْرُ وَاعٍ فَأَسْمَعَ دَاعِيهَا وَ فَازَ وَاعِيهَا عِبَادَ اللَّهِ إِنَّ تَقْوَى اللَّهِ حَمَتْ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ مَحَارِمَهُ وَ أَلْزَمَتْ قُلُوبَهُمْ مَخَافَتَهُ حَتَّى أَسْهَرَتْ لَيَالِيَهُمْ وَ أَظْمَأَتْ هَوَاجِرَهُمْ فَأَخَذُوا الرَّاحَةَ بِالنَّصَبِ وَ الرِّيَّ بِالظَّمَإِ وَ اسْتَقْرَبُوا الْأَجَلَ فَبَادَرُوا الْعَمَلَ وَ كَذَّبُوا الْأَمَلَ فَلَاحَظُوا الْأَجَلَ 

ترجمه

اى بندگان خدا شما را به پرهيزگارى سفارش مى كنم، همان چيزى كه هم توشه و زاد و هم ملجأ و پناه است توشه اى كه رهرو را به منزل مى رساند، و پناهى كه از عذاب آخرت مى رهاند، كسى كه فريادش از همه رساتر بود آن را دعوت كرد، و كسى كه شنواتر و حقّ را پذيراتر بود آن را فرا گرفت، دعوت كننده اش آن را به گوش همگان رسانيد، و فراگيرنده اش رستگارى يافت.

اى بندگان خدا تقوا، دوستان خدا را از ارتكاب حرام باز مى دارد، و ترس از او را در دلهايشان جا مى دهد، آن چنان كه آنان را شبها (براى عبادت) در بيدارى، و در روزهاى گرم و سوزان در تشنگى (روزه) نگه مى دارد، آنها با تحمّل رنج، آسايش آخرت، و با تشنگى اين جا سيرابى آن جا را به دست آورده اند، مرگ را نزديك شمردند، و به كار آخرت پرداختند، آرزوها را دروغ دانستند، و پايان زندگى را در نظر گرفتند.

شرح

7 چون منظور آن حضرت از اين كه تقوا توشه و پناه است،

آن زاد و توشه اى است كه انسان را در سفر آخرت به سر منزل مقصود مى رساند، و به وسيله آن در قيامت رستگار مى شود، لذا بيان خود را به همين گونه توضيح داده است.

8 در جمله دعا إليها أسمع داع

منظور كسى است كه در رسانيدن نداى حقّ به گوش مردم، و دعوت و تبليغ از هر كس سخت كوشتر و جدّيتر بوده، و او پيامبر اكرم (ص) است، و مراد در جمله وعاها خير واع كسانى است كه بى درنگ به قبول دعوت إلهى شتافتند، و در ميان آدميان، بهترين پذيرندگانند.

9 وجود تقوا در دوستان خدا آثار و نشانه هايى دارد

كه امام (ع) آنها را بيان كرده، و اين كه شبها را به بيدارى، و روزهاى گرم را به تشنگى توصيف فرموده به اين سبب است كه شب و روز ظرف زمانند يعنى شب را براى نماز به بيدارى، و روزهاى گرم را براى روزه با تشنگى مى گذرانند. بنا بر اين مجازا صفت مظروف به ظرف داده شده است، چنان كه گفته مى شود: نهاره صائم و ليله قائم يعنى روزش روزه، و شبش بر پا ايستاده است. در جمله فأخذوا الرّاحة منظور آسايش آخرت است. و نصب، عبارت است از رنج تن به سبب قيام در شب كه با تحمّل اين رنج، آسايش آن جهان را به دست آورده اند، و با صبر در برابر تشنگى روزه قابليّت سير آب شدن از چشمه سلسبيل را يافته اند، فا در واژه هاى فبادروا و لا حظوا براى تعليل است زيرا نزديك دانستن مرگ، مستلزم كار و كوشش براى آن و زندگى پس از آن است. همچنين پوچ شمردن آرزوها و بريدن از آنها موجب اين است كه مرگ پيوسته در برابر چشم باشد.

شرح مرحوم مغنیه

أوصيكم عباد اللّه بتقوى اللّه الّتي هي الزّاد و بها المعاد زاد مبلّغ و معاد منجح. دعا إليها أسمع داع، و وعاها خير واع. فأسمع داعيها و فاز واعيها. عباد اللّه إنّ تقوى اللّه حمت أولياء اللّه محارمه. و ألزمت قلوبهم مخافته، حتّى أسهرت لياليهم، و أظمأت هو اجرهم. فأخذوا الرّاحة بالنّصب، و الرّيّ بالظّما. و استقربوا الأجل فبادروا العمل، و كذّبوا الأمل فلاحظوا الأجل.

اللغة:

الزاد المبلغ: الكافي بلا زيادة. و وعاها: فهمها. و هواجر: جمع هاجرة، و هي نصف النهار في القيظ. و النصب: التعب

الإعراب:

محارمه مفعول ثان لحمت أو منصوب بنزع الخافض، لأن «حمت» بمعنى منعت، و لك أن تقول: منعني حقي و عن حقي، و مخافته مفعول ثان لألزمت

المعنى:

(أوصيكم بتقوى اللّه إلخ).. معنى التقوى في جوهرها الكف عن محارم اللّه، و بخاصة عن أذى من كف عن الناس أذاه، و ثمرة هذه التقوى النجاة و السلامة دنيا و آخرة، و قد دعا اليها الأنبياء و الأئمة الأطهار، و أسمعوها للأجيال، و السعيد من استمع و أطاع (ان تقوى اللّه حمت أولياء اللّه محارمه، و الزمت قلوبهم مخافته).

من كان في قلبه شي ء من تقوى اللّه يكف عن محارمه لا محالة لأن هذا هو معنى التقوى بالذات كما أشرنا (حتى سهرت لياليهم، و اظمأت هواجرهم). لا يفارقهم الخوف من اللّه في ليل و لا نهار. و قيل: هذا كناية عن صلاتهم ليلا، و صومهم نهارا، و المعنى الأول أكمل و أعم (فأخذوا الراحة بالنصب) تعبوا قليلا، و استراحوا طويلا (و الرضي بالظمأ). حاولت نفوسهم أن ترد الحرام، فكفوها عنه، فكان لها عند اللّه ما تشتهي و تريد.

(و استقربوا الأجل، فبادروا العمل، و كذبوا الأمل فلاحظوا الأجل).

كلنا يعلم أن الموت حتم لا مفر منه، و لكن لا تدري نفس متى و أين تموت فمن أطال الأمل سوّف و أساء، و من خاف بغتة الأجل أعد له عدته تماما كمن يرى الأفعى تدب اليه، و النار تقترب من داره و ثيابه

شرح منهاج البراعة خویی

أوصيكم عباد اللَّه بتقوى اللَّه الّتي هي الزّاد، و بها المعاد، زاد مبلّغ، و معاد منجح، دعا إليها أسمع داع، و وعيها خير واع فأسمع داعيها، و فاز واعيها، عباد اللَّه، إنّ تقوى اللَّه حمت أولياء اللَّه محارمه، و ألزمت قلوبهم مخافته، حتّى أسهرت لياليهم، و أظمأت هو اجرهم، فأخذوا الرّاحة بالنّصب، و الرّيّ بالظّمآء، و استقربوا الأجل فبادروا العمل، و كذّبوا الأمل، فلا حظوا الأجل.

اللغة

(أسمع واع) بناء أفعل ههنا من الرباعي أى أشدّ اسماعا، مثل قولهم ما أعطاه للمال و ما أولاه للمعروف و هذا المكان أقفر من غيره، أى أشدّ اقفارا، و في بعض الرّوايات: و احسن واع، بدله و (الظماء) محرّكة العطش أو شدّته و (الهواجر) جمع الهاجرة و هو كالهجر و الهجيرة نصف النهار أو من عند زوال الشمس إلى العصر، لأنّ الناس يستكنون في بيوتهم كأنهم قد تهاجروا، و شدّة الحرّ.

و (الرّى) بالكسر اسم من روى من الماء و اللبن ريّا

الاعراب

داعيها فاعل اسمع، و واعيها فاعل فاز، و الباء في قوله بالنصب و بالظماء للمقابلة

المعنى

ثمّ وصّى عليه السّلام العباد بما لا يزال يوصي به فقال: (اوصيكم عباد اللَّه بتقوى اللَّه التي هي) الذّخيرة و (الزاد و بها) المرجع و (المعاد زاد) يتقوّى به إلى طيّ منازل الآخرة و سلوك سبيل الجنان (مبلّغ) إلى غاية الرّضوان (و معاد منجح) يصادف عنده الفوز و النجاح و ينال به منتهى الارباح (دعا اليها) أى إلى التقوى (أسمع داع و وعاها) أى حفظها (خير واع) يحتمل أن يكون المراد بأسمع داع هو اللَّه سبحانه، لأنّه أشدّ المسمعين اسماعا، و قد دعى إليها كثيرا و ندب إليها في غير واحد من الكتب السّماويّة و غير آية من الآيات القرآنيّة و من جملتها قوله سبحانه: وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوى .

و بخير واع هو الأنبياء و المرسلون أو الاعمّ منهم و من ساير المسارعين إلى داعى اللَّه الّذين هم أفضل القوابل الانسانيّة، و أن يكون المراد بأسمع داع رسول اللَّه و بخير واع نفسه عليه السّلام.

و يؤيّده قوله تعالى: اذن واعية، بما روى في الكافي عن الصادق عليه السّلام قال: لما نزلت هذه الآية قال رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم: هي اذنك يا علي.

(فاسمع داعيها) أى لم يبق أحد من المكلّفين إلّا أسمعه تلك الدّعوة (و فاز واعيها) المتدبّر فيها الآخذ بها.

ثمّ نبّه على آثار التقوى و خواصّها في الأولياء فقال (عباد اللَّه إنّ تقوى اللَّه حمت) أى منعت (أولياء اللَّه) من حماه سبحانه و هو (محارمه) كما قال صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم ألا و إنّ لكلّ ملك حمى و انّ حمى اللَّه محارمه فمن رتع حول الحمى أوشك أن يقع فيه، أى قرب أن يدخله (و الزمت قلوبهم مخافته) و خشيته (حتى اسهرت لياليهم و اظمأت هو اجرهم) نسبة السّهر إلى اللّيالي و الظماء إلى الهواجر من باب التوسّع و المجاز على حدّ قولهم: نهاره صائم و ليله قائم، و المراد أنّ التقوى و شدّة الخوف أوجبت سهرهم في اللّيالي للقيام إلى الصّلاة و الدّوام على المناجاة و عطشهم في الهواجر لملازمتهم بالصّيام و الكفّ عن الشراب و الطعام، فهم عمش العيون من البكاء ذبل الشفاه من الدعاء حدب الظهور من القيام خمص البطون من الصّيام، صفر الوجوه من السهر، عليهم غبرة الخاشعين.

(فأخذوا الراحة) في الاخرى (بالنصب) و التعب في الدّنيا (و الرّى) من عين سلسبيل (بالظّماء) و العطش في زمان قليل (و استقربوا الأجل فبادروا العمل و كذبوا الأمل فلاحظوا الأجل) يعني أنهم عدوّا الآجال أى مدّة الأعمار قريبا، فسارعوا إلى الأعمال الصّالحة و تهيّأوا زاد الآخرة، و أنهم كذّبوا الآمال الباطلة و لم يغترّوا بالامنيّات العاطلة فلاحظوا الموت.

و بما ذكرنا ظهر أنّ الأجل في الفقرة الاولى بمعنى مدّة العمر، و في الثانية بمعنى الموت، فلا تكرار كما ظهر أنّ الفاء في قوله: فبادروا، للسّببية مفيدة لسببيّة ما قبلها لما بعدها، و أمّا في قوله فلاحظوا فيحتمل أن تكون كذلك أى لا فادة سببيّة ما قبلها لما بعدها، و يحتمل العكس فيكون مفادها مفاد لام التعليل كما في قولك أكرم زيدا فانّه فاضل، يعنى أكرمه لكونه فاضلا، فيدلّ على أنّ فضله علّة لاكرامه.

و الاحتمالان مبنيّان على أنّ الدّنيا و الآخرة ضرّتان متضادّتان فبقدر التّوجّه إلى إحداهما يغفل عن الاخرى و طول الأمل انّما ينشأ من حبّ الدّنيا و الميل إليها، فلحاظ الآخرة أعنى الاجل و ما بعده و الالتفات إليها و التوجّه لها يستلزم الاعراض عن الدّنيا و عن الآمال الباطلة المتعلّقة بها لا محالة، و هو معني تكذيبها كما أنّ انتزاع محبّة الدّنيا عن القلب و عدم الاغترار بآمالها يستلزم ملاحظة الآخرة، فبين الأمرين ملازمة في الحقيقة يكون تكذيب الآمال سببا لملاحظة الآخرة و باعتبار آخر يكون ملاحظة الآخرة علّة لتكذيب الآمال و أعني بالعلية و السّببيّة الارتباط و الملازمة و ان لم تكن تامة فافهم جيدا.

و يمكن أن يراد بالأجل في الفقرة الاولى الموت، و في الثانية مدّة العمر عكس ما قدّمنا و يحتاج حينئذ إلى نوع تكلّف، بأن يراد بملاحظة الأجل ملاحظة قصر مدّة العمر و قلّتها حتّى يستفهم العلية المستفادة من الفاء فتدبّر.

شرح لاهیجی

اوصيكم عباد اللّه بتقوى اللّه الّتى هى الزّاد و بها المعاد زاد مبلّغ و معاذ منجح دعا اليها اسمع داع و وعاها خير واع فاسمع داعيها و فاز واعيها يعنى وصيّت ميكنم شما را اى بندگان خدا بپرهيزكارى از براى خداى (تعالی) پرهيزكارى آن چنانى كه او توشه راه است و بپرهيزكارى خدا است پناه از بديها توشه ايست رساننده بمنزل نجات و پناهى است ظفر بحوائج و طلبات خواند بسوى او شنواننده ترين خواننده و محافظت كرد او را بهترين محافظت كننده كه پيغمبر (صلی الله علیه وآله) باشد پس شنوانيد بخلق خواننده ان و رستگار گرديد حافظ ان عباد اللّه انّ تقوى اللّه حمت اولياء اللّه محارمه و الزمت قلوبهم مخافته يعنى اى بندگان خدا بتحقيق كه تقواى خدا منع كرد از دوستان خدا حرامهاى خدا را و لازم گردانيد بدلهاى دوستان خدا خوف خدا را حتّى اسهرت لياليهم و اظمات هواجرهم فاخذوا الرّاحة بالنّصب و الرّىّ بالظّمام و استقربوا الاجل فبادروا العمل و كذّبوا الامل فلاحظوا الاجل يعنى تا اين كه بى خواب گردانيد تقوى شبهاى دوستان خدا را بنماز گذاردن و تشنه ساخت روزهاى گرم ايشان را بروزه گرفتن پس مستحقّ شدند راحت اخرت را بسبب تعب دنيا و سيرابى قيامت را بسبب تشنگى در دنيا و نزديك شمردند مرگ را پس پيش دستى كردند بعبادت و دروغ داشتند آرزوى دنيا را پس نگاه كردند باخرت

شرح ابن ابی الحدید

أُوصِيكُمْ عِبَادَ اللَّهِ بِتَقْوَى اللَّهِ الَّتِي هِيَ الزَّادُ وَ بِهَا الْمَعَاذُ زَادٌ مُبْلِغٌ وَ مَعَاذٌ مُنْجِحٌ دَعَا إِلَيْهَا أَسْمَعُ دَاعٍ وَ وَعَاهَا خَيْرُ وَاعٍ فَأَسْمَعَ دَاعِيهَا وَ فَازَ وَاعِيهَا عِبَادَ اللَّهِ إِنَّ تَقْوَى اللَّهِ حَمَتْ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ مَحَارِمَهُ وَ أَلْزَمَتْ قُلُوبَهُمْ مَخَافَتَهُ حَتَّى أَسْهَرَتْ لَيَالِيَهُمْ وَ أَظْمَأَتْ هَوَاجِرَهُمْ فَأَخَذُوا الرَّاحَةَ بِالنَّصَبِ وَ الرِّيَّ بِالظَّمَإِ وَ اسْتَقْرَبُوا الْأَجَلَ فَبَادَرُوا الْعَمَلَ وَ كَذَّبُوا الْأَمَلَ فَلَاحَظُوا الْأَجَلَ  

ثم أخذ في الوصاة بالتقوى و قال إنما الزاد في الدنيا الذي يزود منه لسفر الآخرة و بها المعاذ مصدر من عذت بكذا أي لجأت إليه و اعتصمت به ثم وصفهما أعني الزاد و المعاذ فقال زاد مبلغ أي يبلغك المقصد و الغاية التي تسافر إليها و معاذ منجح أي يصادف عنده النجاح دعا إليها أسمع داع يعني البارئ سبحانه لأنه أشد الأحياء أسماعا لما يدعوهم إليه و بناء أفعل هاهنا من الرباعي كما جاء ما أعطاه للمال و ما أولاه للمعروف و أنت أكرم لي من زيد أي أشد إكراما و هذا المكان أقفر من غيره أي أشد إقفارا و في المثل أفلس من ابن المذلق و روي دعا إليها أحسن داع أي أحسن داع دعا و لا بد من تقرير هذا المميز لأنه تعالى لا توصف ذاته بالحسن و إنما يوصف بالحسن أفعاله و وعاها خير واع أي من وعاها عنه تعالى و عقلها و أجاب تلك الدعوة فهو خير واع و قيل عنى بقوله أسمع داع رسول الله ص و عنى بقوله خير واع نفسه لأنه أنزل فيه وَ تَعِيَها أُذُنٌ واعِيَةٌ و الأول أظهر ثم قال فأسمع داعيها أي لم يبق أحدا من المكلفين إلا و قد أسمعه تلك الدعوة و فازوا عليها أفلح من فهمها و أجاب إليها لا بد من تقدير هذا و إلا فأي فوز يحصل لمن فهم و لم يجب و التقوى خشية الله سبحانه و مراقبته في السر و العلن و الخشية أصل الطاعات و إليها وقعت الإشارة بقوله تعالى إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ و قوله سبحانه وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ قوله حتى أسهرت لياليهم و أظمأت هواجرهم من قول العرب نهاره صائم و ليله قائم نقلوا الفعل إلى الظرف و هو من باب الاتساع الذي يجرون فيه الظروف مجرى المفعول به فيقولون الذي سرته يوم الجمعة أي سرت فيه و قال

و يوم شهدناه سليما و عامرا

أي شهدنا فيه سليما و قد اتسعوا فأضافوا إلى الظروف فقالوا  

يا سارق الليلة أهل الدار

و قال تعالى بَلْ مَكْرُ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ فأخرجوهما بالإضافة عن الظرفية قوله ع فأخذوا الراحة النصب يروى فاستبدلوا الراحة و النصب التعب و استقربوا الأجل رأوه قريبا فإن قلت لما ذا كرر لفظة الأجل و في تكرارها مخالفة لفن البيان قلت إنه استعملها في الموضعين بمعنيين مختلفين فقوله استقربوا الأجل يعني المدة و قوله فلاحظوا الأجل يعني الموت نفسه

شرح نهج البلاغه منظوم

أوصيكم عباد اللّه بتقوى اللّه الّتى هى الزّاد، و بها المعاد، زاد مبلّغ، و معاد مّنجح، دعا إليها أسمع داع، وّ وعاها خير واع، فأسمع داعيها، و فاز واعيها. عباد اللّه إنّ تقوى اللّه حمت أولياء اللّه محارمه، و ألزمت قلوبهم مخافته حتّى أسهرت لياليهم، و أظمأت هواجرهم، فأخذوا الرّاحة بالنّصب، و الرّى بالظّمأ، و استقربوا الأجل، فبادروا العمل، و كذّبوا الأمل، فلا حظوا الأجل

ترجمه

بندگان خدا سفارش ميكنم شما را به پرهيز كردن از خدا، زيرا كه آن پرهيز توشه و پشتيبان (راه آخرت) است، توشه كه رساننده، و پشتيبانئى كه رهاننده (سختيها) است، شنواننده ترين دعوت كنندگان (رسول خدا مردم را) بسوى آن توشه دعوت كرد، و نگهدارنده ترين اشخاص آنرا شنيد و نگه داشت، پس دعوت كننده آن را شنوانيد، و نگهدارنده آن رستگار گرديد. بندگان خداى پرهيز و تقواى از خدا دوستان خدا را از حرام نگه داشته و دلهاى آنان را ملزم بترس از خدا مى نمايد، تا حدّيكه شبها را (براى نماز) بيدار، و روزهاى گرم را (براى روزه) تشنه شان نگه ميدارد، پس راحت و سيرابى (عقبى) را برنج و تشنگى (دنيا) برگزيده، و مرگ را نزديك ديده بسوى عمل شتافتند، و آرزوها را تكذيب كرده، و آخرت را ملاحظه نمودند

نظم

  • شما را بهر زاد روز عقبى وصيّت مى نمايم من بتقوى
  • هلا تقوى و ترس از خداوندرها سازد بمحشرتان زهر بند
  • ز سختيهايتان تقوى رهاندبمنزلگاهتان تقوى كشاند
  • نداى تقوى اندر بهترين گوشطنين افكند و كردش حفظ از هوش
  • رسول اللّه تقوى را خريداربجان آمد چو شاهان درّ شهوار
  • ولىّ بعد از نبى اين گوهر پاكدر آغوشش گرفت و كردش ادراك
  • ز گوش دوستانش خوش در آويخت سوى فوز و سعادتشان بر انگيخت
  • عباد اللّه تقواتان حمايتنمايد و ز محارمتان كفايت
  • عزيزان خدا زين نيك سلّم گرفته جا بكاخ هفت طارم
  • بدلشان خوف حق بگرفت منزلبدانسانكه بريدند از جهان دل
  • ز عشق دوست شبها تا سحرگاه همه در ناله و در زارى و آه
  • ز ياد حق لبانشان جمله پر كفجگرهاشان ز سوز دل پر از تف
  • تعب را جاى راحت برگزيده ز جام تشنه كامى مى كشيده
  • دل از آلودگيها پاك كندهشده در پيش شاه عشق بنده
  • بخود مرگ و اجل را ديده نزديك شده در راه كار نيك تحريك
  • نموده با عمل تكذيب امل رابچشم عقل خود ديده اجل را

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

No image

خطبه 236 نهج البلاغه : ياد مشكلات هجرت

خطبه 236 نهج البلاغه موضوع "ياد مشكلات هجرت" را مطرح می کند.
No image

خطبه 237 نهج البلاغه : سفارش به نيكوكارى

خطبه 237 نهج البلاغه موضوع "سفارش به نيكوكارى" را بررسی می کند.
No image

خطبه 238 نهج البلاغه بخش 1 : وصف شاميان

خطبه 238 نهج البلاغه بخش 1 موضوع "وصف شاميان" را مطرح می کند.
No image

خطبه 240 نهج البلاغه : نكوهش از موضع گيرى‏ هاى نارواى عثمان

خطبه 240 نهج البلاغه موضوع "نكوهش از موضع گيرى‏ هاى نارواى عثمان" را بررسی می کند.
No image

خطبه 241 نهج البلاغه : تشويق براى جهاد

خطبه 241 نهج البلاغه به موضوع "تشويق براى جهاد" می پردازد.
Powered by TayaCMS