خطبه 156 نهج البلاغه بخش 3 : ياد آورى برخى از ارزش‏هاى اخلاقى و ويژگى‏هاى قرآن

خطبه 156 نهج البلاغه بخش 3 : ياد آورى برخى از ارزش‏هاى اخلاقى و ويژگى‏هاى قرآن

موضوع خطبه 156 نهج البلاغه بخش 3

متن خطبه 156 نهج البلاغه بخش 3

ترجمه مرحوم فیض

ترجمه مرحوم شهیدی

ترجمه مرحوم خویی

شرح ابن میثم

ترجمه شرح ابن میثم

شرح مرحوم مغنیه

شرح منهاج البراعة خویی

شرح لاهیجی

شرح ابن ابی الحدید

شرح نهج البلاغه منظوم

موضوع خطبه 156 نهج البلاغه بخش 3

3 ياد آورى برخى از ارزش هاى اخلاقى و ويژگى هاى قرآن 

متن خطبه 156 نهج البلاغه بخش 3

حال أهل القبور في القيامة

منه قَدْ شَخَصُوا مِنْ مُسْتَقَرِّ الْأَجْدَاثِ وَ صَارُوا إِلَى مَصَايِرِ الْغَايَاتِ لِكُلِّ دَارٍ أَهْلُهَا لَا يَسْتَبْدِلُونَ بِهَا وَ لَا يُنْقَلُونَ عَنْهَا وَ إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ لَخُلُقَانِ مِنْ خُلُقِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ وَ إِنَّهُمَا لَا يُقَرِّبَانِ مِنْ أَجَلٍ وَ لَا يَنْقُصَانِ مِنْ رِزْقٍ وَ عَلَيْكُمْ بِكِتَابِ اللَّهِ فَإِنَّهُ الْحَبْلُ الْمَتِينُ وَ النُّورُ الْمُبِينُ وَ الشِّفَاءُ النَّافِعُ وَ الرِّيُّ النَّاقِعُ وَ الْعِصْمَةُ لِلْمُتَمَسِّكِ وَ النَّجَاةُ لِلْمُتَعَلِّقِ لَا يَعْوَجُّ فَيُقَامَ وَ لَا يَزِيغُ فَيُسْتَعْتَبَ وَ لَا تُخْلِقُهُ كَثْرَةُ الرَّدِّ وَ وُلُوجُ السَّمْعِ مَنْ قَالَ بِهِ صَدَقَ وَ مَنْ عَمِلَ بِهِ سَبَقَ 

ترجمه مرحوم فیض

و قسمتى دوم از اين سخنان است (در چگونگى حال اهل قبور در قيامت، و ترغيب مردم بر امر بمعروف و نهى از منكر و پيروى قرآن كريم، و نقل فرمايش رسول اكرم در باره وقوع فتنه و فساد):

(در قيامت اموات) از قبرها بيرون مى آيند و بآخرين منزلها (بهشت يا دوزخ) مى روند، و براى هر سرائى (بهشت يا دوزخ) اهلى است كه (آماده رفتن بآن هستند، نيك بختان و پيروان خدا و رسول ببهشت و بد بختان و گناهكاران به دوزخ، و) آنرا به سراى ديگر تبديل نمى كنند (بهشتيان به دوزخ نمى روند، و دوزخيان ببهشت نمى توانند رفت) و از آن سرا بيرون نمى شوند، و(اگر بخواهيد اهل بهشت باشيد، از خدا و رسول پيروى كرده مردم را به گفتار و كردار شايسته وادار و از ناشايسته ها باز داريد، زيرا) امر بمعروف و نهى از منكر و صفت و خلق هستند از جمله خوهايى كه محبوب و پسنديده خدا است، و (ترسيدن از امر بمعروف و نهى از منكر نمودن در صورتيكه ظاهرا هيچ گونه زيانى نداشته باشد درست نيست، و احتمال اينكه مبادا كشته شود يا روزى كم گردد بيجا است، بلكه بايد دانست) اين دو امر مرگ را نزديك نمى گرداند و روزى را كم نمى كند (زيرا مرگ و روزى هر كس مقدّر است، و تغيير و تبديلى در آن نيست) و (براى شناختن موارد احكام دين) بر شما باد (مراجعه) بكتاب خدا (قرآن كريم) زيرا كتاب خدا (براى اتّصال بنده بخدا) ريسمان استوارى است (كه هرگز گسيخته نخواهد شد) و (براى سير در راه حقّ) نور آشكارى است (كه تاريكى در آن راه ندارد) و (براى بيمارى جهل و نادانى به معرفت خدا و رسول) شفاء است، و (براى تشنه علوم و معارف حقّه) سير آب شدن است بر طرف مى نمايد، و براى چنگ زننده (بآن) نگاه دارنده (از خطاء و لغزشها) است، نيست تار است گردد (اختلافى در آن يافت نمى شود تا نيازمند اصلاح باشد) و (از حقّ و حقيقت) بر نمى گردد تا از آن دست برداشته شود، و تكرار بسيار (بر زبانها) و فرو رفتن در گوش آنرا كهنه نمى گرداند (هر سخنى را كه بسيار گويند و بشنوند كهنه مى گردد جز كلام خدا كه در همه اوقات تازه بوده بهاى آن افزايش مى يابد) كسيكه آنرا بگويد راستگو است (زيرا در قرآن كريم بر خلاف واقع چيزى بيان نشده) و هر كه از آن پيروى كند (ببهشت جاويد) پيشى گرفته (رستگار گرديده) است

ترجمه مرحوم شهیدی

و از اين سخنان است از آرامگاههاى گور بيرون شدند، و به سوى منزلگاههاى آخرين روان شدند.

هر خانه اى را مردمى است، نه ديگرى را در آن پذيرند، و نه ساكنان آن خانه از آنجا رخت برگيرند، و همانا امر به معروف و نهى از منكر، از صفتهاى پروردگارند، نه اجل را نزديك كنند و نه در روزى كاهشى آرند، و بر شما باد به كتاب خدا كه ريسمان استوار است، و نور آشكار است، و درمانى است سود دهنده، و تشنگى را فرو نشاننده. چنگ در زننده را نگهدارنده، و در آويزنده را نجات بخشنده. نه كج شود، تا راستش گردانند، و نه به باطل گرايد تا آن را برگردانند. كهنه نگردد به روزگار، نه از خواندن و نه از شنيدن بسيار. راست گفت آن كه سخن گفت از روى قرآن، و آن كه بدان رفتار كرد پيش افتاد- از ديگران- . 

ترجمه مرحوم خویی

بعض ديگر از اين كلام در بيان حال أهل قبور است مى فرمايد: بتحقيق كه كوچ كردند ايشان از قرارگاه قبرها، و منتقل شدند بمحل انتقال غايتها كه عبارتست از بهشت و جهنّم، و از براى هر خانه از اين دو خانه اهليست كه طلب نمى كنند عوض نمودن آن را بخانه ديگر، و نقل كرده نمى شوند از آن خانه بسوى غير آن، و بدرستى كه أمر بمعروف و نهى از منكر دو خلق پسنديده هستند از اخلاق خدا، و بدرستى كه اين دو خلق نزديك نمى گردانند از مرگ و كم نمى كنند از روزى، و لازم نمائيد بخودتان عمل كردن كتاب خدا را، پس بدرستى كه اوست ريسمان محكم، و نور آشكار و شفا دهنده با منفعت، و سيراب كننده كه رفع عطش مى نمايد، و نگاه دارنده از براى كسى كه تمسّك بآن نمايد، و نجاة دهنده مر كسى كه تعلّق بآن داشته باشد، كج نمى شود تا راست كرده شود، و عدول نمى كند از حق تا طلب كرده شود بازگشت آن بسوى حق، و كهنه نمى كند آن را كثرت ورد آن بزبانها و دخول آن بگوشها، هر كس قايل شد بآن كتاب صادق شد، و هر كس عمل نمود بآن سبقت كرد بدرجات جنان و روضه رضوان.

شرح ابن میثم

القسم الثالث منها:

قَدْ شَخَصُوا مِنْ مُسْتَقَرِّ الْأَجْدَاثِ وَ صَارُوا إِلَى مَصَايِرِ الْغَايَاتِ لِكُلِّ دَارٍ أَهْلُهَا لَا يَسْتَبْدِلُونَ بِهَا وَ لَا يُنْقَلُونَ عَنْهَا وَ إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ لَخُلُقَانِ مِنْ خُلُقِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ وَ إِنَّهُمَا لَا يُقَرِّبَانِ مِنْ أَجَلٍ وَ لَا يَنْقُصَانِ مِنْ رِزْقٍ وَ عَلَيْكُمْ بِكِتَابِ اللَّهِ فَإِنَّهُ الْحَبْلُ الْمَتِينُ وَ النُّورُ الْمُبِينُ وَ الشِّفَاءُ النَّافِعُ وَ الرِّيُّ النَّاقِعُ وَ الْعِصْمَةُ لِلْمُتَمَسِّكِ وَ النَّجَاةُ لِلْمُتَعَلِّقِ لَا يَعْوَجُّ فَيُقَامَ وَ لَا يَزِيغُ فَيُسْتَعْتَبَ وَ لَا تُخْلِقُهُ كَثْرَةُ الرَّدِّ وَ وُلُوجُ السَّمْعِ مَنْ قَالَ بِهِ صَدَقَ وَ مَنْ عَمِلَ بِهِ سَبَقَ

المعنى

أقول: صدر هذا الفصل صفة حال أهل القبور في القيامة. و مصائر الغايات: الجنّة و النار، و ظاهر أنّ لكلّ دار منهما أهل لا يستبدلون بها، و يجب أن يعنى بأهل النار الكفّار ليتمّ قوله: لا يستبدلون بها و لا ينقلون عنها فإنّ العصاة من أهل القبلة و إن صحّ أنّهم يعذّبون لكن ثبت أنّهم ينتقلون عنها. و قوله: و إنّ الأمر بالمعروف و النهى عن المنكر. إلى قوله: من رزق. حثّ عليهما، يذكر كونهما خلقين من خلق اللّه. و اعلم أنّ إطلاق لفظ الخلق على اللّه استعارة لأنّ حقيقة الخلق أنّه ملكة نفسانيّة تصدر عن الإنسان بها أفعال خيريّة أو شرّيّة. و إذ قد تنزّه قدسه تعالى عن الكيفيّات و الهيئات لم يصدق هذا اللفظ عليه حقيقة لكن لمّا كان الأمر بالمعروف و النهى عن المنكر من الأخلاق الفاضلة أشبه ما نعتبره له تعالى من صفات الكمال و نعوت الجلال الّتي ينسب إليها ما يصدر عنه من الأمر بالمعروف و النهى عن المنكر و الأفعال الخيريّة الّتي بها نظام العالم و بقاؤه كحكمته و قدرته وجوده و عنايته و عدم حاجته ما يتعارف من الأخلاق الفاضلة الّتي تصدر عنها الأفعال الخيريّة و الشرّيّة فاستعير لها لفظ الأخلاق، و اطلق عليه. فأمّا كونهما لا يقرّبان الأجل و لا ينقصان الرزق فلأنّ كثيرا من ضعفاء الاعتبار العقلىّ يمنعهم عن الأمر بالمعروف و النهى عن المنكر توهّم أحد الأمرين، و خصوصا ترك نهى الملوك من المنكرات. ثمّ شرع في الحثّ على لزوم كتاب اللّه بأوصاف نبّه بها على فضيلته: الأوّل: كونه الحبل المتين، و لفظ الحبل مستعار له، و وجه المشابهة كونه سببا لنجاة المتمسّك به من الهوى في دركات الجحيم كالحبل في نجاة المتمسّك به، و رشّح بذكر المتانة.

الثاني: كونه نورا مبينا، و لفظ النور أيضا استعارة له باعتبار الاهتداء به إلى المقاصد الحقيقيّة في سلوك سبيل اللّه. الثالث: كونه الشفاء النافع: أي من ألم الجهل، و كذلك الرىّ الناقع: أى للعطشان من ماء الحياة الأبديّة كالعلوم و الكمالات الباقية. الرابع: كونه عصمة للمتمسّك و نجاة للمتعلّق، و معناه كالّذي سبق في كونه حبلا. الخامس: لا يعوجّ فيقام. إذ ليس هو كسائر اللآلات المحسوسة. السادس: و لا يزيع فيستعتب: أى يطلب منه العتبى و الرجوع إلى الحقّ كما يفعله سائر الحكام من الناس. السابع: كونه و لا تخلقه كثرة الردّ: أى الترديد في الألسنة و ولوج الأسماع و هو من خصائص القرآن الكريم فإنّ كلّ كلام نثر أو نظم إذا كثرت تلاوته محّته الأسماع و استهجن إلّا القرآن الكريم فإنّه لا يزال غضّا طريّا يزداد على طول التكرار في كرور الأعصار محبّة في القلوب و حسنا، و الّذي يلوح من سرّ ذلك كثرة أسراره و غموضها الّتي لا يطّلع عليها إلّا الأفراد مع كونه في غاية من فصاحة الألفاظ و عذوبة المسمع.

ترجمه شرح ابن میثم

بخشى ديگر از اين خطبه است:

خُلُقِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ وَ إِنَّهُمَا لَا يُقَرِّبَانِ مِنْ أَجَلٍ وَ لَا يَنْقُصَانِ مِنْ رِزْقٍ وَ عَلَيْكُمْ بِكِتَابِ اللَّهِ فَإِنَّهُ الْحَبْلُ الْمَتِينُ وَ النُّورُ الْمُبِينُ وَ الشِّفَاءُ النَّافِعُ وَ الرِّيُّ النَّاقِعُ وَ الْعِصْمَةُ لِلْمُتَمَسِّكِ وَ النَّجَاةُ لِلْمُتَعَلِّقِ لَا يَعْوَجُّ فَيُقَامَ وَ لَا يَزِيغُ فَيُسْتَعْتَبَ وَ لَا تُخْلِقُهُ كَثْرَةُ الرَّدِّ وَ وُلُوجُ السَّمْعِ مَنْ قَالَ بِهِ صَدَقَ وَ مَنْ عَمِلَ بِهِ سَبَقَ

ترجمه

«(مردگان) از بستر گورها بيرون آمده و به سوى آخرين منزلگاه خود رهسپار مى شوند، هر سرايى را اهلى است كه آن را به سراى ديگر تبديل نمى كنند، و از آن به جاى ديگر منتقل نمى شوند. امر به معروف و نهى از منكر دو خلق از اخلاق خداوند سبحان است، اينها نه اجل كسى را نزديك مى كنند و نه از روزى كسى مى كاهند، بر شما باد به كتاب خدا چه آن ريسمانى است استوار و نورى است آشكار، درمانى است پر منفعت، و سيراب كننده اى است فرو نشاننده عطش، نگهدارنده كسى است كه به آن چنگ زند، و رهايى دهنده كسى است كه به آن دست آويزد، كژى در آن نيست تا راست گردد، و از حقّ منحرف نمى شود تا پوزش بخواهد، و تكرار قرائت و شنيدن پياپى موجب كهنگى آن نمى گردد، كسى كه به قرآن سخن گويد راست گفته، و آن كس كه به آن عمل كند بر ديگران پيشى گرفته است.»

شرح

آغاز اين خطبه در بيان احوال مردگان در روز رستاخيز و انتقال آنها به سر منزل آخرين است، و آن يا بهشت است و يا دوزخ بديهى است براى هر يك از بهشت و دوزخ اهلى است كه محلّ خود را به جاى ديگر تبديل نمى كنند، و لازم است كه مراد از اهل دوزخ كافران باشند تا آنچه فرموده كه اينها جاى خود را تبديل نمى كنند و از آن جا منتقل نمى شوند صحيح باشد، زيرا درست است كه گنهكاران اهل قبله در دوزخ معذّب مى شوند ليكن در شرع ثابت است كه آنها در آتش مخلّد نشده و از آن جا منتقل مى شوند.

فرموده است: و إنّ الأمر بالمعروف و النّهى عن المنكر... تا من رزق.

اين گفتار در ترغيب مردم براى قيام به امر به معروف و نهى از منكر است، و بيان مى كند كه اينها دو خلق از خلقهاى خداوندند. بايد دانست كه اطلاق واژه خلق بر خداوند استعاره است، زيرا خلق ملكه اى نفسانى است كه منشأ كارهاى خوب و بد انسان است، و چون بارى تعالى منزّه از كيفيّت و هيأت است اين واژه به نحو حقيقت بر او صادق نيست ليكن از آن جايى كه امر به معروف و نهى از منكر از اخلاق فاضله و شبيه صفات كمال و جلالى است كه براى خداوند اعتبار مى كنيم، لذا براى آنها واژه اخلاق استعاره و به خداوند نسبت داده شده است، زيرا آنچه از خداوند صادر مى شود، و مندرج در تحت صفات كمال و جلال اوست مشتمل بر امر به معروف و نهى از منكر و افعال خيرى است كه نظام جهان و بقاى آن بر آنها مبتنى است مانند حكمت و قدرت وجود و لطف و بى نيازى خداوند، و همه اينها از اخلاق فاضله كه منشأ افعال خير و شرّ است شناخته مى شوند، از اين رو واژه اخلاق براى اينها استعاره و اطلاق شده است.

در باره اين كه امر به معروف و نهى از منكر مرگ را نزديك و روزى را كم نمى كنند، بايد دانست كه بسيارى از نابخردان و سست نظران به سبب توهّم يكى از اين دو امر از امر به معروف و نهى از منكر خوددارى مى كنند بويژه نسبت به پادشاهان كه به همين سبب آنان را از ارتكاب منكرات نهى نمى كنند. سپس امام (ع) مردم را به مواظبت بر كتاب خدا و تمسّك به آن ترغيب، و اوصافى را در فضيلت قرآن به شرح زير بيان مى فرمايد:

1 اين كه قرآن حبل متين است: واژه حبل (ريسمان) استعاره است، وجه مناسبت اين است كه همان گونه كه ريسمان وسيله نجات براى كسى است كه بدان چنگ زند، قرآن نيز براى كسى كه بدان تمسّك جويد سبب رهايى از سقوط در دركات دوزخ است، واژه متين (استوار) ترشيح اين استعاره است.

2 قرآن نور مبين است: واژه نور نيز استعاره است، بدين مناسبت كه قرآن انسان را در طريق سير الى الله به مقاصد حقيقى راهنمايى مى كند، و از ظلمت سرگردانى رهايى مى دهد.

3 قرآن شفاى نافع است: يعنى شفا بخش درد نادانى است. همچنين رىّ النّاقع به معناى اين است كه تشنگان را از آب زندگى جاويد مانند علوم و كمالاتى كه باقى و پايدار مى ماند سيراب مى گرداند.

4 اين كه قرآن براى كسى كه به آن چنگ زند نگهدارنده و براى آن كه بدان دست آويزد رهايى است، معناى اين عبارت شبيه همان است كه در ذيل جمله قرآن حبل متين است گفته شد.

5 قرآن كژ نيست تا راست شود زيرا مانند آلات و ادوات محسوس نيست.

6 قرآن منحرف نمى شود تا پوزش بخواهد، يعنى مانند حاكمان از او خواسته شود كه خشنودى مردم را تأمين و به حقّ بازگشت كند.

7 اين كه قرآن با تكرار قرائت و كثرت استماع كهنه نمى شود: يعنى كثرت گردش آن بر زبانها و ورود پياپى آن به گوشها آن را كهنه نمى گرداند، و اين از ويژگيهاى قرآن كريم است، زيرا هر سخنى چه نثر و چه نظم هنگامى كه زياد خوانده شود بر گوشها سنگين و زشت مى آيد جز قرآن كريم كه همواره تازگى دارد و در همه ادوار هر اندازه بيشتر خوانده و تكرار مى شود، دلنشينى و حسن و زيبايى آن افزونتر مى گردد، شايد راز اين امر، كثرت اسرار و مطالب مهمّى است كه قرآن حامل آنها بوده و آگاهى بر آنها جز براى افرادى معدود ميسّر نيست، و در عين حال اوج فصاحت و شيرينى و گوارايى محتواى آن است.

شرح مرحوم مغنیه

قد شخصوا من مستقرّ الأجداث، و صاروا إلى مصائر الغايات. لكلّ دار أهلها، لا يستبدلون بها و لا ينقلون عنها. و إنّ الأمر بالمعروف و النهي عن المنكر لخلقان من خلق اللّه سبحانه. و إنّهما لا يقرّبان من أجل و لا ينقصان من رزق. و عليكم بكتاب اللّه فإنّه الحبل المتين و النّور المبين. و الشّفاء و النّافع، و الرّيّ النّاقع، و العصمة للمتمسّك و النّجاة للمتعلّق. لا يعوجّ فيقام و لا يزيغ فيستعتب. و لا تخلقه كثرة الرّدّ و ولوج السّمع. من قال به صدق و من عمل به سبق.

اللغة:

الأجداث: القبور. و نقع الماء العطش: سكّنه و قطعه. لا يزيغ: لا يميل. فيستعتب: يطلب الرضا، يقال: استعتبته فأعتبني أي استرضيته فأرضاني.

الإعراب:

عليكم بكتاب اللّه «عليكم» اسم فعل أي استمسكوا بكتاب اللّه. 

المعنى:

(و قد شخصوا من مستقر الأجداث). خرجوا أو ذهبوا من القبور (و صاروا الى مصائر الغايات) و هي القيامة. و من خطبة للإمام: أعدوا للموت قبل نزوله، فإن الغاية القيامة (لكل دار) من الجنة و النار اللتين تقدم ذكرهما في قوله: (و بالقيامة تزلف الجنة إلخ).. (أهلها لا يستبدلون بها و لا ينقلون عنها).

من سبق الى الجنة فإلى الأبد، ملك دائم، و نعيم قائم، و من أدخل النار فهي مثواه و لا منقذ إلا ما شاء اللّه.

(و ان الأمر بالمعروف و النهي عن المنكر لخلقان من خلق اللّه). الأمر بالمعروف هداية و رحمة، و نصيحة و محبة، و لذا كان من خلق اللّه و أنبيائه و أوليائه.

و لا شك ان الأمر بالمعروف جائز حتى و لو أدى الى القتل بدليل قوله تعالى: إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَ يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَ يَقْتُلُونَ الَّذِينَ يَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيمٍ- 21 آل عمران» حيث دلت الآية على ان من قتل من أجل الأمر بالمعروف فهو على سبيل النبيين. و لكن هل يجب الأمر بالمعروف مطلقا حتى مع خوف الضرر، أو ينتفي الوجوب مع هذا الخوف قال أكثر الفقهاء: لا يجب مع الخوف على النفس أو المال و الأهل. و قال آخرون: يجب على كل حال و بلا شرط. و في رأينا ان حكم الأمر بالمعروف يختلف باختلاف الموارد، فإن كان الأمر بالمعروف من أجل سلامة الدين أو الوطن على وجه العموم- وجب بلا قيد، لأنه في مثل هذه الحال يكون من الجهاد الواجب و إلا فلا يجب مع خوف الضرر كالنهي عن أكل الميتة، و شرب المتنجس. أما قول الإمام: (و انهما لا يقربان من أجل، و لا ينقصان من رزق) فهو تعريض بمن يشايع الطغاة، و يسكن عن حكام الجور رغبة في منفعة، أو خوفا من مضرة، و في الحديث: أفضل الجهاد كلمة حق عند إمام جائر.

(و عليكم بكتاب اللّه). كل كتاب ينسب الى اللّه فهو رواية فلان عن نبي من الأنبياء تماما كالأحاديث النبوية عندنا إلا القرآن فهو من عند اللّه من ألفه الى يائه، و إعجازه شاهد حق و عدل، و قد أشار الإمام فيما يلي الى بعض أوصاف القرآن: 1- (انه الحبل المتين) لا يهلك من تمسك به.

2- (و النور المبين) تستنير به القلوب و العقول.

3- (و الشفاء) النافع من داء الجهالة و الضلالة.

4- (و الري الناقع) لغلة المتشكك و المتحير.

5- (و العصمة للمتمسك و النجاة للمتعلق) عطف تفسير على الحبل المتين.

6- (لا يعوج فيقام) كما قال سبحانه: أَنْزَلَ عَلى عَبْدِهِ الْكِتابَ وَ لَمْ يَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً- 1 الكهف».

7- (و لا يزيغ فيستعتب) لا يميل عن الحق كي يطلب منه الرجوع اليه.

8- (و لا تخلقه كثرة الرد و ولوج السمع) بل كلما تكررت آياته وقعت موقع السحر في القلوب و على الآذان. و هذا من خصائص القرآن التي لا يشاركه فيها أي تركيب و كلام.

9- (من قال به صدق) لأنه لا ينطق عن هوى و جهل.

10- (و من عمل به سبق) لأنه صراط اللّه المستقيم لا يأتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه.

و بالمناسبة ان أهل السير و التاريخ قالوا: كان أبو جهل و أبو سفيان و الأخنس ابن شريك ألد أعداء النبي (ص) و مع هذا كانوا يتسللون في الليل فرادى الى جدار بالقرب من بيت النبي (ص) ليستمعوا اليه و هو يتلو القرآن. و كان كل منهم يظن انه وحده يأتي و يستمع.. و في ذات ليلة حدثت المفاجأة، و التقى الثلاثة وجها لوجه، و تم القبض بالجرم المشهود، و تبادلوا الاتهام.. ثم اتفقوا على الكتمان، و ان لا يعودوا مرة ثانية، لأن سماع القرآن يؤدي بهم الى الإيمان به و بمحمد، و هذا ما يأبونه و يقاومونه.

شرح منهاج البراعة خویی

منه- قد شخصوا من مستقرّ الأجداث، و صاروا إلى مصائر الغايات، لكلّ دار أهلها، لا يستبدلون بها، و لا ينقلون عنها، و إنّ الأمر بالمعروف و النّهي عن المنكر لخلقان من خلق اللّه سبحانه، و إنّهما لا يقرّبان من أجل، و لا ينقصان من رزق، و عليكم بكتاب اللّه فإنّه الحبل المتين، و النّور المبين، و الشّفآء النّافع، و الرّيّ النّاقع، و العصمة للمتمسّك، و النّجاة للمتعلّق، لا يعوج فيقام، و لا يزيغ فيستعتب، و لا تخلقه كثرة الرّدّ، و ولوج السّمع، من قال به صدق، و من عمل به سبق.

اللغة

(شخص) من بلد كذا رحل و خرج منه و (الأجداث) القبور جمع جدث بالتّحريك كأسباب و سبب و (الشّفاء النّافع) بالفاء و (الرّى النّاقع) بالقاف يقال: ماء ناقع أى ينقع الغلة أى يقطعها و يروى منها.

المعنى

الفصل الثاني (منه)

في وصف حال أهل القبور و الحثّ على الأمر بالمعروف و النّهى عن المنكر و على لزوم كتاب اللّه و بيان معنى الفتنة و هو قوله عليه السّلام (قد شخصوا من مستقرّ الأجداث) أى ارتحل الموتى من محلّ استقرارهم و هى القبور (و صاروا إلى مصائر الغايات) أى انتقلوا إلى محال هى غاية منازل السّالكين و منتهى سير السّائرين، يعني درجات و دركات الجحيم (و لكلّ دار) من هاتين الدّارين (أهل) من السّعداء و الأشقياء (لا يستبدلون بها) غيرها (و لا ينقلون عنها) إلى غيرها يعني أنّ أهل الجنّة لا يطلبون إبدالها لما هم عليه من عظيم النّعماء و ألذّ الآلاء، و أهل النّار لا ينقلون عنها و لو طلبوا النّقل و الأبدال لكونهم مخلّدين فيها، و هذه قرينة على أن يكون مراده عليه السّلام بأهل النّار الكفار و المنافقين، إذ غيرهم من أصحاب الجرائر من المسلمين المذعنين بالولاية لا يخلّدون في النّار لو دخلوها، بل يخرجون بعد تمحيص الذّنوب إمّا بفضل من اللّه سبحانه، أو بشفاعة أولياء اللّه تعالى كما دلّت عليه الاصول المحكمة.

ثمّ حثّ على الأمر بالمعروف و النّهى عن المنكر بالتنبيه على فضلهما بقوله (و إنّ الأمر بالمعروف و النّهى عن المنكر لخلقان من خلق اللّه) قال الشّارح البحراني «ره» إطلاق لفظ الخلق على اللّه استعارة، لأنّ حقيقة الخلق ملكة نفسانية تصدر عن الانسان بها أفعال خيريّة أو شريّة، و إذ قد تنزّه قدسه تعالى عن الكيفيّات و الهيئات لم يصدق هذا اللّفظ عليه حقيقة، لكن لمّا كان الأمر بالمعروف و النّهى عن المنكر و الأفعال الخيريّة الّتي بها نظام العالم و بقاؤه كحكمته و قدرته وجوده و عنايته و عدم حاجته بما يتعارف من الأخلاق الفاضلة الّتي تصدر عنها الأفعال الخيريّة البشريّة، فاستعير بها لفظ الاخلاق و اطلق عليه، انتهى.

أقول: هذا كلّه مبنيّ على التجوّز في لفظ الخلق حسبما صرّح به، و يجوز ابقائه على حقيقته و البناء على التجوّز في الاضافة، يعني أنّهما خلقان نسبتهما إليه سبحانه باعتبار كونهما مرضيّين عند اللّه و محبوبين له تعالى، فصحّ بذلك الاعتبار كونهما من خلقه تعالى أى من خلق هو محبوبه و مطلوبه كما نقول: بيت اللّه تشريفا، و روح اللّه تعظيما و تكريما و نحو ذلك، هذا.

و لمّا كان أكثر النّاس يكفون عن الأمر بالمعروف و النّهى عن المنكر، و يمسكون عن ردع الظلمة بتوهّم أن يبطش به فيقتل أو يقطع رزقه و يحرم فأشار عليه السّلام إلى دفع هذا التّوهم بقوله (و انّهما لا يقربان من أجل و لا ينقصان من رزق) و قد روى هذا المعنى عنه عليه السّلام في حديث آخر.

و هو ما رواه في الوسايل من الكافي عن يحيى بن عقيل عن حسن عليه السّلام قال خطب أمير المؤمنين عليه السّلام فحمد اللّه و أثنى عليه ثمّ قال: أمّا بعد فانّه إنّما هلك من كان قبلكم حيثما عملوا من المعاصي و لم ينههم الرّبانيون و الأحبار عن ذلك، و إنّهم لمّا تمادوا في المعاصي و لم ينههم الرّبانيّون و الأحبار عن ذلك نزلت بهم العقوبات فأمروا بالمعروف و انهوا عن المنكر و اعلموا أنّ الأمر بالمعروف و النّهى عن المنكر لن يقربا أجلا و لن يقطعا رزقا.

و فيه عن الحسن بن عليّ بن شعبة في تحف العقول عن الحسين عليه السّلام قال: و يروى عن عليّ عليه السّلام اعتبروا أيها الناس بما وعظ اللّه به أوليائه من سوء ثنائه عن الأحبار إذ يقول: «لَوْ لا يَنْهاهُمُ الرَّبَّانِيُّونَ وَ الْأَحْبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ» و قال: لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ بَنِي إِسْرائِيلَ إلى قوله لَبِئْسَ ما كانُوا يَفْعَلُونَ و إنّما عاب اللّه ذلك عليهم لأنهم كانوا يرون من الظلمة المنكر و الفساد فلا ينهونهم عن ذلك رغبة فيما كانوا ينالون منهم و رهبة ممّا يحذرون و اللّه يقول: فَلا تَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ و قال الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ» فبدء اللّه بالأمر بالمعروف و النّهى عن المنكر فريضة منه لعلمه بأنّها إذا ادّيت و اقيمت استقامت الفرائض كلّها هيّنها و صعبها، و ذلك إنّ الأمر بالمعروف و النّهى عن المنكر دعاء إلى الاسلام مع ردّ المظالم و مخالفة الظّالم و قسمة الفى ء و الغنايم و أخذ الصدّقات من مواضعها و وضعها في حقّها، هذا و ينبغي القيام بوظايف الأمر بالمعروف و النّهى عن المنكر بالشروط المقرّرة في الكتب الفقهيّة، و من جملتها الأمن من الضّرر على المباشر أو على بعض المؤمنين نفسا أو مالا أو عرضا، فلو غلب على ظنّه أو قطع بأن يصيبه أو يصيبهم ضرر بهما سقط وجوبهما، بل يحرمان كما صرّح به علماؤنا الأخيار و دلّت عليه أخبار أئمّتنا الأطهار.

روى في الوسايل عن الكليني عن عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير عن يحيى الطّويل صاحب المقري قال قال أبو عبد اللّه عليه السّلام: إنّما يؤمر بالمعروف و ينهى عن المنكر مؤمن فيتّعظ أو جاهل فيتعلّم فأمّا صاحب سوط أو سيف فلا.

و عنه عن أبيه عن ابن أبي عمير عن مفضّل بن يزيد عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: قال لي: يا مفضّل من تعرّض لسلطان جائر فأصابته بليّه لم يوجر عليها و لم يرزق الصّبر عليها.

فظهر لك بما ذكرنا أنّ قوله عليه السّلام في المتن: و إنّهما لا يقربان من أجل و لا ينقصان من رزق، لا بدّ أن يحمل على صورة عدم الظنّ بالضّرر فضلا عن القطع به ثمّ أمر بلزوم اتّباع الكتاب المجيد معلّلا وجوب متابعته بأوصاف كمال نبّه عليها فقال (و عليكم بكتاب اللّه فانّه الحبل المتين) استعارة لفظ الحبل له باعتبار حصول النّجاة للمتمسّك به كما يحمل النّجاة للمتمسّك بالحبل و ذكر المتانة ترشيح.

و قد وقع نظير تلك الاستعارة في النّبوي المعروف المروىّ بطرق عديدة منها ما رواه أبو سعيد الخدرى قال: قال النبيّ صلّى اللّه عليه و آله و سلّم إنّي تارك فيكم الثقلين أحدهما أكبر من الآخر كتاب اللّه حبل ممدود من السّماء إلى الأرض و عترتي أهل بيتي لن يفترقا حتّى يردا علىّ الحوض.

(و النّور المبين) و هو أيضا استعارة لأنّه نور عقليّ ينكشف به أحوال المبدأ و المعاد و يهتدى به في ظلمات برّ الأجسام و بحر النّفوس كما يهتدى بالنّور المحسوس في الغياهب و الظّلمات و نظير هذه الاستعارة قوله سبحانه: قَدْ جاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ كِتابٌ مُبِينٌ (و الشّفاء النّافع) إذ به يحصل البرء من الأسقام الباطنيّة و الأمراض النّفسانيّة كما قال تعالى: قُلْ هُوَ لِلَّذِينَ آمَنُوا هُدىً وَ شِفاءٌ و قال في موضع آخر: وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ لا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَساراً (و الرّى النّاقع) أى القاطع لغليل العطشان بماء الحياة الأبديّة أعني ما تضمّنه من المعارف الحقّة و العلوم الالهيّة (و عصمة للمتمسّك و نجاة للمتعلّق) يعني من تمسّك و تعلّق به و أخذ بأحكامه و عمل بها فهو يعصمه من غضب الجبّار و ينجيه من دخول النّار (لا يعوجّ فيقام) لأنه كلام الحقّ يصدّق بعضه بعضا «وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافاً كَثِيراً» و احتاج إلى إصلاح اختلافه و إقامة اعوجاجه و خلله (و لا يزيغ فيستعتب) أى لا يميل و لا يعدل عن الحقّ حتّى يطلب عتباه و رجوعه إليه (و لا يخلقه كثرة الرّد و ولوج السّمع) يعني أنّ كلّ كلام نثرا كان أو نظما لو تكرّر تردّده على الألسنة و ولوجه في الأسماع مجّه الأسماع و ملّ عنه الطّباع و اشمأزّ منه القلوب و يكون خلقا مبتذلا مرذولا، و أمّا القرآن الكريم فلا يزال غضّا طريّا يزداد على كثرة التّكرار و طول التّلاوة في كرور الأعصار و مرور الدّهور حسنا و بهاء و رونقا و ضياء هو المسك ما كرّرته يتضوّع و ذلك من جملة خصائصها الّتي امتاز بها عن كلام المخلوق.

(من قال به صدق) لأنّه كلام مطابق للواقع فالقول بما أفاده البتّة يكون صدقا و القائل به صادقا (و من عمل به سبق) إلى درجات الجنان و فاز أعظم الرّضوان

شرح لاهیجی

منها يعنى بعضى از آن خطبه است قد شخصوا من مستقرّ الاجداث و صاروا الى مصائر الغايات لكلّ دار اهلها لا يستبدلون بها و لا ينقلون عنها و انّ الامر بالمعروف و النّهى عن المنكر لخلقان من خلق اللّه سبحانه و انّهما لا يقرّبان من اجل و لا ينقصان من رزق يعنى بتحقيق كه مردمان بيرون ميايند از مقرّ قبور و راجع ميشوند بسوى منتهاى مرجع خود كه بهشت و دوزخ باشد و چون امرى كه بيقين واقع مى شود گويا واقع شده است خبر داده شد احوال اهل قبور را در قيامت بصيغه ماضى و از براى هر سراى از بهشت و دوزخ معيّن است اهل انسرا كه سعيد و شقى باشند در حالتى كه متبدّل نمى شوند در ان و منتقل نمى شوند از ان دار بدار ديگر زيرا كه بعد از گذشتن حساب روز قيامت اهل بهشت كه مؤمنان باشند و اهل دوزخ كه كفّار باشند هر يك در مقرّ خود مخلّد خواهند بود و بتحقيق كه امر بمعروف و نهى از منكر هر اينه دو صفتى باشند از صفات خداى سبحانه زيرا كه از جمله اسماء اللّه يا امر و يا ناهى و تخلّق باخلاق اللّه از مأمورات و مستحسناتست و چون تغيّر در صفات كماليّه خدا جايز نيست و مشابه خلق است لهذا گفته شد اخلاق اللّه و اين صفت كه امر كردن بمعروف و نهى كردن از منكر باشد نزديك نمى سازد امر و ناهى را بمرگ و كم نمى گرداند روزى ايشان را تا مردم امر بمعروف و نهى از منكر نكنند از خوف مرگ و كمى روزى بلكه اجل و رزق محتوم مقدّر است و تغيير و تبديلى در او نيست اگر چه در موضع تقيّه و ضرر مأمور به نباشد بتقريب حكمتهاى ديگر و عليكم بكتاب اللّه فانّه الحبل المتين و النّور المبين و الشّفاء النّافع و الرّى النّاقع و العصمة للتمسّك و النّجاة للمتعلّق لا يعوّج فيقام و لا يزيع فيستعتب و لا تخلقه كثرة الرّدّ و ولوج السّمع من قال به صدق و من عمل به سبق يعنى بر شما لازمست ملازمت كتاب خدا پس بتحقيق كه او ريسمان محكمست از براى وصله ميان بنده و خدا و نور ظاهر است از براى سلوك راه خدا و شفاء نافع است از براى مرض جهل و نادانى بمعرفة اللّه و سيراب كننده قاطع عطش علوم و معارفست و واپاينده از خطا است از براى متمسّك ببراهين و حجج قاطعه او و رستگارى از عذاب است از براى متعلّق باحكام او كجى در او نيست تا راست كرده شود و انحرافى در او نيست تا رجوع شود از ان كهنه نمى سازد او را بسيارى تردّد بر زبان و دخول در گوش يعنى خواندن و شنيدن او دائم تازه و لذيذ است و كسى كه معتقد او باشد البتّه صادقست و كسى كه عمل باو كند پيشى گرفته است بسوى بهشت

شرح ابن ابی الحدید

مِنْهَا قَدْ شَخَصُوا مِنْ مُسْتَقَرِّ الْأَجْدَاثِ وَ صَارُوا إِلَى مَصَايِرِ الْغَايَاتِ لِكُلِّ دَارٍ أَهْلُهَا لَا يَسْتَبْدِلُونَ بِهَا وَ لَا يُنْقَلُونَ عَنْهَا وَ إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ لَخُلُقَانِ مِنْ خُلُقِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ وَ إِنَّهُمَا لَا يُقَرِّبَانِ مِنْ أَجَلٍ وَ لَا يَنْقُصَانِ مِنْ رِزْقٍ وَ عَلَيْكُمْ بِكِتَابِ اللَّهِ فَإِنَّهُ الْحَبْلُ الْمَتِينُ وَ النُّورُ الْمُبِينُ وَ الشِّفَاءُ النَّافِعُ وَ الرِّيُّ النَّاقِعُ وَ الْعِصْمَةُ لِلْمُتَمَسِّكِ وَ النَّجَاةُ لِلْمُتَعَلِّقِ لَا يَعْوَجُّ فَيُقَامَ وَ لَا يَزِيغُ فَيُسْتَعْتَبَ وَ لَا يُخْلِقُهُ كَثْرَةُ الرَّدِّ وَ وُلُوجُ السَّمْعِ مَنْ قَالَ بِهِ صَدَقَ وَ مَنْ عَمِلَ بِهِ سَبَقَ شخصوا من بلد كذا خرجوا و مستقر الأجداث مكان استقرارهم بالقبور و هي جمع جدث و مصاير الغايات جمع مصير و الغايات جمع غاية و هي ما ينتهى إليه قال الكميت

فالآن صرت إلى أمية و الأمور إلى مصاير

ثم ذكر أن أهل الثواب و العقاب كل من الفريقين يقيم بدار لا يتحول منها و هذا كما

ورد في الخبر أنه ينادي مناد يا أهل الجنة سعادة لا فناء لها و يا أهل النار شقاوة لا فناء لها

ثم ذكر أن الأمر بالمعروف و النهي عن المنكر خلقان من خلق الله سبحانه و ذلك لأنه تعالى ما أمر إلا بمعروف و ما نهى إلا عن منكر و يبقى الفرق بيننا و بينه أنا يجب علينا النهي عن المنكر بالمنع منه و هو سبحانه لا يجب عليه ذلك لأنه لو منع من إتيان المنكر لبطل التكليف ثم قال إنهما لا يقربان من أجل و لا ينقصان من رزق و إنما قال ع ذلك لأن كثيرا من الناس يكف عن نهي الظلمة عن المناكير توهما منه أنهم أما إن يبطشوا به فيقتلوه أو يقطعوا رزقه و يحرموه فقال ع إن ذلك ليس مما يقرب من الأجل و لا يقطع الرزق و ينبغي أن يحمل كلامه ع على حال السلامة و غلبة الظن بعدم تطرق الضرر الموفي على مصلحة النهي عن المنكر ثم أمر باتباع الكتاب العزيز و وصفه بما وصفه به و ماء ناقع ينقع الغلة أي يقطعها و يروى منها و لا يزيغ يميل فيستعتب يطلب منه العتبى هي الرضا كما يطلب من الظالم يميل فيسترضى قال و لا يخلقه كثرة الرد و ولوج السمع هذا من خصائص القرآن المجيد شرفه الله تعالى و ذلك أن كل كلام منثور أو منظوم إذا تكررت تلاوته و تردد ولوجه الأسماع مل و سمج و استهجن إلا القرآن فإنه لا يزال غضا طريا محبوبا غير مملول

شرح نهج البلاغه منظوم

القسم الثالث

(و منه:) قد شخصوا من مستقرّ الأجداث، و صاروا إلى مصائر الغايات لكلّ دار أهلها، لا يستبدلون بها، و لا ينقلون عنها، و إنّ الأمر بالمعروف و النّهى عن المنكر لخلقان من خلق اللّه سبحانه و إنّهما لا يقرّبان من أجل، وّ لا ينقصان من رّزق، و عليكم بكتاب اللّه، فإنّه الحبل المتين، و النّور المبين، و الشّفاء النّافع، و الرّىّ النّاقع، و العصمة للمتمسّك، و النّجاة للمتعلّق، لا يعوجّ فيقام، و لا يزيغ فيستعتب، و لا تخلقه كثرة الرّدّ و ولوج السّمع، من قال به صدق، و من عمل به سبق.

ترجمه

قسمتى از همين خطبه است (در چگونگى حال أهل قبور و ترغيب مردم بامر معروف و نهى از منكر، و فتنه و فسادهائى كه پيغمبر اكرم (ص) خبر داده ميباشد).

(هنگامى كه اسرافيل نفخه آخرين را در صور بدمد) مردم از قبرها بيرون آمده، و بسوى آخرين منزل مى روند، (شنوندگان اين را دانسته باشيد كه) براى هر خانه اهلى است كه آنرا بسراى ديگر تبديل نمى كنند، و از آن خانه بيرون نمى روند (بالاخره بهشتيان بهشت، و دوزخيان در دوزخ، كه آخرين منزلگاه سعداء و اشقياء است جاى خواهند گرفت) امر به معروف و نهى از منكر دو خوى از خويهاى ستوده نزد حق تعالى است (براى امر بمعروف و نهى از منكر) اين دو خلق نه مرگ را نزديك ميكنند، و نه از روزى مى كاهند (بنا بر اين چه خوش است انسان در راه خدا بدون ترس و بيم مردم را به نيكى امر و از بدى نهى كند مردم) بر شما باد بكتاب خدا (كه در آن چنگ افكنده، و احكامش را دستور العمل زندگانى خويش قرار دهيد) زيرا كه قرآن رشته محكم الهى و نور درخشان و شفاء سودمند (دردها) و سيراب كننده شخص تشنه (بمعارف الهى) است چنگ زننده بخود را نگهدارى مى كند، و البتّه پيرو بخويش را از مهالك نجات مى دهد، كج نيست تا راست گردد از حقّ و حقيقت كنار نمى رود، تا از آن بر كنار شوند، تكرار زياد و بسيار آن را شنيدن، و در گوش فرو بردن كهنه اش نمى سازد (بخلاف كتب ديگر كه انسان از بسيار خواندن و شنيدن آنها سير و دلگير مى شود) هر كه با احكام آن سخن گويد راستگو، و هر كه بدستورات آن عمل كند بر ديگران پيشى گرفته است.

نظم

  • چو اسرافيل آخر نفخه در صوردمد خيزاند مردم جمله از گور
  • همه آزرده دل آشفته جانندبسوى آخرين منزل روان اند
  • براى هر سرا و خانه اهلى استكه بايد آخر اندر آن كند زيست
  • نسازد آن بديگر خانه تبديل نيارد كرد از آن نقل و تحويل
  • به جنّت نوريان باشند آمنبدوزخ ناريان گردند ساكن
  • هر آن مرديكه شد آمر بمعروف بنهى از منكرات او هست موصوف
  • بداند كاين دو خلق و خوى والا استپسنديده بنزد حقّ يكتا است
  • براى هر كه در راه الهى بآن آمر شد از اين گشت ناهى
  • نسازندى اجل نزديك بر آنبرزق اين نمى آرند نقصان
  • بزرگى را برويش در فراز است به پيش خلق و خالق سرفراز است
  • كتاب حق شما را هست لازمشويد از جان و دل آن را ملازم
  • كه اين قرآن يكى حبلى متين است درخشان شمسى و نورى مبين است
  • بهر دردى دوائى سودمند استبهر قلبى شفا از هر گزند است
  • از او سيراب جان تشنگان است وز او خرّم روان خستگان است
  • بدان هر كس كه زد چنگ تمسّكبگيتى رست از رنج و تهتّك
  • باين قانون محكم هر كه دل بست دلش آسود و از بند محن رست
  • نه كج باشد كه كس آنرا كند راستخداوندش بسى نغز و خوش آراست
  • بحقّ است از حقيقت نيست عارى كز آن خواننده اش گيرد كنارى
  • نسازد كهنه اش تكرار بسيارچنان قند است شيرين تر بهر بار
  • هر آن گوشى كز آن در استماع است دلش همواره در وجد و سماع است
  • سخن زان هر كه گويد راست گويدعمل زان هر كه دارد پيش پويد
  • چو با رخش عمل آيد بجولان جلو تازد سبق گيرد ز اقران

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

No image

خطبه 236 نهج البلاغه : ياد مشكلات هجرت

خطبه 236 نهج البلاغه موضوع "ياد مشكلات هجرت" را مطرح می کند.
No image

خطبه 237 نهج البلاغه : سفارش به نيكوكارى

خطبه 237 نهج البلاغه موضوع "سفارش به نيكوكارى" را بررسی می کند.
No image

خطبه 238 نهج البلاغه بخش 1 : وصف شاميان

خطبه 238 نهج البلاغه بخش 1 موضوع "وصف شاميان" را مطرح می کند.
No image

خطبه 240 نهج البلاغه : نكوهش از موضع گيرى‏ هاى نارواى عثمان

خطبه 240 نهج البلاغه موضوع "نكوهش از موضع گيرى‏ هاى نارواى عثمان" را بررسی می کند.
No image

خطبه 241 نهج البلاغه : تشويق براى جهاد

خطبه 241 نهج البلاغه به موضوع "تشويق براى جهاد" می پردازد.

پر بازدیدترین ها

No image

خطبه 108 نهج البلاغه بخش 2 : وصف پيامبر اسلام (صلى‏ الله ‏عليه ‏وآله ‏وسلم)

خطبه 108 نهج البلاغه بخش 2 موضوع "وصف پيامبر اسلام (صلى‏ الله ‏عليه ‏وآله ‏وسلم)" را بیان می کند.
No image

خطبه 109 نهج البلاغه بخش 6 : وصف رستاخيز و زنده شدن دوباره

خطبه 109 نهج البلاغه بخش 6 موضوع "وصف رستاخيز و زنده شدن دوباره" را بیان می کند.
Powered by TayaCMS