خطبه 83 نهج البلاغه بخش 5 : وصف احوال بندگان خدا

خطبه 83 نهج البلاغه بخش 5 : وصف احوال بندگان خدا

موضوع خطبه 83 نهج البلاغه بخش 5

متن خطبه 83 نهج البلاغه بخش 5

ترجمه مرحوم فیض

ترجمه مرحوم شهیدی

ترجمه مرحوم خویی

شرح ابن میثم

ترجمه شرح ابن میثم

شرح مرحوم مغنیه

شرح منهاج البراعة خویی

شرح لاهیجی

شرح ابن ابی الحدید

شرح نهج البلاغه منظوم

موضوع خطبه 83 نهج البلاغه بخش 5

5 وصف احوال بندگان خدا

متن خطبه 83 نهج البلاغه بخش 5

تنبيه الخلق

عِبَادٌ مَخْلُوقُونَ اقْتِدَاراً وَ مَرْبُوبُونَ اقْتِسَاراً وَ مَقْبُوضُونَ احْتِضَاراً وَ مُضَمَّنُونَ أَجْدَاثاً وَ كَائِنُونَ رُفَاتاً وَ مَبْعُوثُونَ أَفْرَاداً وَ مَدِينُونَ جَزَاءً وَ مُمَيَّزُونَ حِسَاباً قَدْ أُمْهِلُوا فِي طَلَبِ الْمَخْرَجِ وَ هُدُوا سَبِيلَ الْمَنْهَجِ وَ عُمِّرُوا مَهَلَ الْمُسْتَعْتِبِ وَ كُشِفَتْ عَنْهُمْ سُدَفُ الرِّيَبِ وَ خُلُّوا لِمِضْمَارِ الْجِيَادِ وَ رَوِيَّةِ الِارْتِيَادِ وَ أَنَاةِ الْمُقْتَبِسِ الْمُرْتَادِ فِي مُدَّةِ الْأَجَلِ وَ مُضْطَرَبِ الْمَهَلِ

ترجمه مرحوم فیض

قسمت سوم خطبه

(مردمانى كه در رفتار دنيا را با آنها و چگونگى معاد و باز گشتشان را در قيامت بيان كرديم) بندگانى هستند كه به قدرت (خداوند) خلق شده اند، و به اجبار پرورش يافته و دچار مرگ گرديده و در قبرها رفته و ريزه ريزه شده و به تنهايى (بدون اهل و مال) انگيخته و به جزا (ى گفتار و كردار نيك يابد) رسيده و از روى حساب و وارسى (نيكوكار از بد كردار) تمييز داده شده اند (پس سزاوار است كه از خواب غفلت بيدار شده معصيت و نافرمانى نكنيد كه بعد از مردن پشيمانى سودى ندارد، زيرا مردم در دنيا) براى رهائى از گمراهى مهلت داده شده اند و (بوسيله پيغمبران) براه راست هدايت گرديده اند و فرصت بآنها داده شده مانند فرصتى كه مى دهند بكسيكه رضاء و خوشنودى ناراضى از خود را جلب نمايد، و تاريكى هاى شبهات (نادانى و گمراهى بواسطه نعمت عقل و تبليغ انبياء)از آنان برداشته شده است، و (در دنيا) بحال خود وا گذاشته شده اند براى آماده شدن مانند آماده كردن و لاغر نمودن اسبهاى نيكو را براى پيشى گرفتن در ميدان مسابقه و براى فكر و انديشه در بدست آوردن حقّ و حقيقت و براى شتاب نكردن جوينده در فرا گرفتن نور علم و دانش، در مدّت زندگانى تا رسيدن اجل كه فرصتى در دست است.

ترجمه مرحوم شهیدی

بندگانى هستند به قدرت حق آفريده، نا به دلخواه پروريده، چون مرگشان در رسد، جانهايشان گرفته است، تن هاشان در دل خاك خفته، تا پوسيده گردند و خرده استخوان. سپس از گور برانگيخته شوند يكان يكان. جزاى خويش را وامدار، حسابشان جدا كرده و آشكار. كه: در اين دنيا بدانها فرصت دادند تا از گمراهى برهند، و راه را بدانها نمودند، تا بيراهه نروند. از زندگانى بهره گرفتند چندان كه تحصيل رضاى خدا را شايد. و آن مايه از خرد يافتند كه گرد شبهت را زدايد. آنان را رها كردند تا رياضت كشند، مانند اسبان مسابقت، و بر يكديگر پيشى جويند در انديشيدن و جستن نور معرفت، در فرصتى كوتاه كه دارند، و مهلتى از عمر كه با ناآرامى به سر آرند.

ترجمه مرحوم خویی

ايشان بندگانند مخلوق شده از روى قدرت فاعل مختار، و مملوك از روى قهر و جبر بى اختيار، و قبض كرده شده در حالتى كه محتضرند و مرتحل بدار قرار، و نهاده شده اند در درون قبور و گرديده اند اجزاء متفرّقه چون هباء منثور، و مبعوث شده اند در حالتى كه منفردند از أهل و مال، و جزا داده شده اند جزا دادنى بحسب اعمال، و تميز داده شده اند در مقام حساب ربّ الأرباب.

بتحقيق كه مهلت داده شده اند در دنيا بجهة طلب خروج از ظلمت جهالت و راه نموده شده اند براه راست رشادت و معمّر شده اند و مهلت داده شده همچو مهلت كسى كه طلب كننده باشد رضا و ازاله ملامت حضرت عزّت را از خود بتوبه و انابت و زايل گردانيده شده است از ايشان ظلمات شك و گمان با بيّنه و برهان، و واگذاشته شده اند در دنيا از براى رياضت دادن نفس أمّاره بواسطه حمل كردن بأسباب تقوى و أثقال طاعت چون رياضت دادن و لاغر نمودن اسبهاى خوب از براى سبقت در ميدان مسابقت.

و همچنين واگذاشته شده اند از براى تفكّر در طلب حق و از براى تأنّى كردن همچو تأنّي كردن طالب نور الهى بتحصيل سعادت و جوينده آن بكسب كمالات در مدت اجلى كه معين شده است بر ايشان و محل اضطراب مهلتى كه مقدر شده است در حقّ ايشان

شرح ابن میثم

الفصل الخامس: في تنبيه الخلق على أوصاف حالهم المنافية لما هم عليه من التجبّر و الإعراض عمّا خلقوا لأجله لعلّهم يتذكّرون

بقوله:

عِبَادٌ مَخْلُوقُونَ اقْتِدَاراً وَ مَرْبُوبُونَ اقْتِسَاراً- وَ مَقْبُوضُونَ احْتِضَاراً وَ مُضَمَّنُونَ أَجْدَاثاً وَ كَائِنُونَ رُفَاتاً- وَ مَبْعُوثُونَ أَفْرَاداً وَ مَدِينُونَ جَزَاءً وَ مُمَيَّزُونَ حِسَاباً- قَدْ أُمْهِلُوا فِي طَلَبِ الْمَخْرَجِ وَ هُدُوا سَبِيلَ الْمَنْهَجِ- وَ عُمِّرُوا مَهَلَ الْمُسْتَعْتِبِ وَ كُشِفَتْ عَنْهُمْ سُدَفُ الرِّيَبِ- وَ خُلُّوا لِمِضْمَارِ الْجِيَادِ وَ رَوِيَّةِ الِارْتِيَادِ- وَ أَنَاةِ الْمُقْتَبِسِ الْمُرْتَادِ فِي مُدَّةِ الْأَجَلِ وَ مُضْطَرَبِ الْمَهَلِ

اللغة

أقول: القسر: القهر و الجبر. و الأجداث: القبور واحدة جدث. و الرفات: القنات من العظم و نحوه. و مدينون: مجزيّون. و المستعتب: المسترضى. و السدف: جمع سدفة و هى ظلمة الليل. و الريب: الشبه و الشكوك. و الارتياد: الطلب.

و ذكر من تلك الأوصاف ثلاثة عشر وصفا:

الأوّل: كونهم مخلوقون اقتدارا

أى خلقهم ليس لذواتهم بل بقدرة قادر مستقلّة عن مشاركة الغير و ذلك مناف لعصيانهم له.

الثاني: كونهم مربوبون اقتسارا:

أى ليس ملك مالكهم لهم عن اختيار منهم حتّى يكون لهم الخيرة في معصيته و طاعته.

الثالث: كونهم مقبوضون احتضارا:

أى مستحضرون بالموت مقبوضون به إلى حضرة جلال اللّه.

الرابع:

كونهم من شأنهم أن يضمّنوا الأجداث.

الخامس:

من شأنهم أن يصيرو ارفاتا.

السادس:

من شأنهم أن يبعثوا أفرادا كما قال تعالى وَ كُلُّهُمْ آتِيهِ يَوْمَ الْقِيامَةِ

فَرْداً إى مجرّدا عن استصحاب غيره معه من أهل و مال.

السابع: أنّهم مدينون أجزاء

و من شأنهم ذلك. و الجزاء مصدر نصب بغير فعله.

الثامن: أنّ من شأنهم أن يميّزوا حسابا:

أى يحصون عددا كقوله تعالى لَقَدْ أَحْصاهُمْ وَ عَدَّهُمْ عَدًّا«» و حسابا أيضا مصدر نصب عن غير فعله.

التاسع: كونهم قد امهلوا في طلب المخرج:

أى إنّما امهلوا في الدنيا لطلب خلاصهم و خروجهم من ظلمات الجهل و ورطات المعاصى إلى نور الحقّ و متّسع الجود.

العاشر: كونهم قد هدوا سبيل المنهج:

أى الهموا بأصل فطرتهم، و دلّوا بالأعلام الواضحة من الأنبياء و الشرائع على الطريق إلى حضرة قدس اللّه و الجنّة.

الحاد عشر: كونهم قد عمّروا مهل المستعتب.

لمّا كان من يطلب استعتابه و يقصد رجوعه عن غيّه يمهل و يدارى طويلا كانت مهلة اللّه سبحانه لخلقه مدّة أعمارهم ليرجعوا إلى طاعته و يعملوا صالحا تشبه ذلك فنزّلت منزلته. و مهل نصب على المصدر لأنّ التعمير إمهال.

الثاني عشر: كونهم قد كشفت عنهم سدف الريب:

أى أزال عن أبصار بصائرهم ظلم الشكوك و الشبهات و الجهالات بما وهبه لهم من العقول و أيّدهم من بعثة الرسل.

الثالث عشر: كونهم قد خلّوا لمضمار الجياد

أى تركوا في الدنيا ليضمروا أنفسهم بأزواد التقوى، و لمّا استعار لفظ المضمار رشّح بذكر الجياد. إذ شرف المضمار أن تحلّ به جياد الخيل. و فيه تنبيه لهم على أن يكونوا من جياد مضمارهم. و قد سبق وجه الاستعارة، و معنى التضمير في قوله: ألا و إنّ اليوم المضمار و غدا السباق. و كذلك خلّوا لرويّة الارتياد: أى ليتفكّروا في طلب ما يتخلّصون به إلى اللّه تعالى من ساير طاعاته، و كذلك ليتأنّوا أناة المقتبس للأنوار الإلهيّة الطالب للاستنارة بها في مدّة آجالهم و محلّ اضطرابهم في مهلتهم و تحصيلهم لما ينبغي لهم من الكمالات. و من ملك من عبيده هذه الحالات و أفاض عليهم ضروب هذه الإنعامات فكيف يليق بأحدهم أن

يجاهره بالعصيان أو يتجاسر أن يقابله بالكفران إنّ الإنسان لكفور مبين.

ترجمه شرح ابن میثم

بخش پنجم خطبه

عِبَادٌ مَخْلُوقُونَ اقْتِدَاراً وَ مَرْبُوبُونَ اقْتِسَاراً- وَ مَقْبُوضُونَ احْتِضَاراً وَ مُضَمِّنُونَ أَجْدَاثاً وَ كَائِنُونَ رُفَاتاً- وَ مَبْعُوثُونَ أَفْرَاداً وَ مَدِينُونَ جَزَاءً وَ مُمَيَّزُونَ حِسَاباً- قَدْ أُمْهِلُوا فِي طَلَبِ الْمَخْرَجِ وَ هُدُوا سَبِيلَ الْمَنْهَجِ- وَ عُمِّرُوا مَهَلَ الْمُسْتَعْتِبِ وَ كُشِفَتْ عَنْهُمْ سُدَفُ الرِّيَبِ- وَ خُلُّوا لِمِضْمَارِ الْجِيَادِ وَ رَوِيَّةِ الِارْتِيَادِ- وَ أَنَاةِ الْمُقْتَبِسِ الْمُرْتَادِ فِي مُدَّةِ الْأَجَلِ وَ مُضْطَرَبِ الْمَهَلِ

لغات

قسر: قهر و جبر.

اجداث: قبور مفرد آن جدث مى باشد.

رفات: استخوانهاى پوسيده و امثال آن.

مدينون: جزا داده شده، دريافت كننده پاداش.

مستعتب: طلب رضايت كننده، رضايت خواه.

سدف: جمع سدفه: تاريكى شب.

ريب: شبه و شك.

ارتياد: طلب، مطالبه كردن.

ترجمه

در اين بخش امام (ع) مردم را به خصلتهاى متكبرانه و اعراض از فرمان خدا كه در وجودشان ريشه دوانده و بر خلاف غرض خلقت و آفرينش شان عمل مى كنند، متوجه كرده و مى فرمايد: «حال بندگانى كه از روى قدرت آفريده شده و با قهر و جبر تربيت يافته و سپس به چنگال مرگ گرفتار آمده و در قبرها نهفته شده و استخوانشان پوسيده است چنين خواهد بود كه به تنهايى از گورها برانگيخته مى شوند و بر طبق اعمال نيك يا بدشان جزا مى بينند و با دقت به حسابشان رسيدگى مى شود، اينان چند روزى در دنيا مهلت داده شدند تا از وادى جهل و گمراهى در آمده، قدم در راه سعادت و هدايت بگذارند و ايام عمر را بدانها فرصت دادند تا خداوند را خشنود كرده و از تاريكى شبهه در آيند و مركب نفس خود را براى مسابقه روز رستاخيز تربيت كنند و در طلب خير و نيكى برآيند و راه خدا را با تأنّى و تأمّل بپويند.

چه خوب بود كه در مدت عمر بوسيله اعمال شايسته و نيك براى تاريكيهاى حشر خود كسب نور و روشنايى مى كردند تا با جلوه هاى نورانى خود در قيامت خود در قيامت گام مى نهادند.»

شرح

امام (ع) در اين بخش از خطبه، براى انسانها سيزده صفت به شرح ذيل بيان مى كند:

اوّل: انسانها از روى قدرت آفريده شده اند. بدين توضيح كه خداوند آنها را آفريد بى آنكه خود در آفرينششان نقشى داشته باشند، بلكه با قدرت قادر متعال و مستقل از مشاركت غير در اين خلقت بوجود آمده اند. توجّه به اين حقيقت آنها را از معصيت پروردگار باز مى دارد.

دوّم: همه موجودات بويژه انسانها با جبار تحت تربيت پروردگار قرار دارند. بدين معنى كه، مالكيّت پروردگار نسبت به آنها اختيارى آنها نيست، تا در فرمانبردارى يا معصيت مختار باشند.

سوّم: به هنگام مرگ انسانها در قبضه اختيار اويند. بدين توضيح كه بهنگام فرا رسيدن اجل قبض روح شده و به پيشگاه حق تعالى احضار مى شوند.

چهارم: پس از فوت لزوما به خاك سپرده مى شوند.

پنجم: استخوانهايشان تبديل به خاك مى شود. يعنى طبيعت ذاتى آنها اين است كه خاك شوند.

ششم: در روز قيامت منفرد و تنها مبعوث خواهند شد، چنان كه حق تعالى در اين مورد مى فرمايد: وَ كُلُّهُمْ آتِيهِ يَوْمَ الْقِيامَةِ فَرْداً«» بدين معنى كه زن و فرزند، مال و منالتان را بهمراه نداريد.

هفتم: در قيامت انسانها پاداش خويش را از نيك يا بد، دريافت مى دارند، زيرا عدالت ايجاب كننده چنين مجازاتى است.

هشتم: در آن روز به حساب همگان رسيدگى دقيق شده، زشت و زيباى اعمال شمارش مى شود چنان كه خداوند متعال مى فرمايد: لَقَدْ أَحْصاهُمْ وَ عَدَّهُمْ عَدًّا«».

كلمات «حسابا» و «جزاء» در عبارت حضرت با فعلى كه از جنس مصدرشان نيست، منصوب شده اند.

نهم: انسانها در دنيا مهلت مى يابند كه راه نجاتى را براى خود جستجو كنند. بدين توضيح كه خداوند در دنيا بدانها فرصت مى دهد كه رهايى و نجات خود را از تاريكيهاى نادانى فراهم ساخته تا از فرورفتن در معاصى بيرون آيند و برحمت و بخشش بينهايت حق تعالى بپيوندند.

دهم: در دنيا راه راست به انسانها نشان داده شده است. يعنى مطابق فطرتشان بدانها الهام شده و با نشانه هاى واضحى كه بوسيله انبيا و شرايع آسمانى نمايانده شده است به سوى بهشت و پيشگاه قدس الهى راهنمايى شده اند.

يازدهم: انسانها باندازه اى كه بخواهند رضايت خدا را كسب كنند، به آنها عمر و مهلت داده شده است. بدين شرح كه اگر انسانها اراده كنند خداى را خوشنود سازند و از زشت كارى و گمراهى باز گردند، فرصت دارند و خداوند با آنها مدارا كرده و مدّت طولانى عمر را زمان مناسبى براى بازگشت به طاعت و فرمانبردارى و عمل صالح و شايسته، در اختيار آنها قرار داده است. امام (ع) در اين عبارت مدّت عمر را به فرصتى براى طلب رضايت تشبيه كرده و نازل منزله آن دانسته است، چه عمر طولانى به لحاظى همان مهلت و فرصت انجام كار نيك مى باشد. كلمه «مهل» به عنوان خطبه 83 نهج البلاغه بخش 5 مفعول مطلق منصوب است.

دوازدهم: خداوند از پيش چشم انسانها تاريكيهاى شك را مرتفع كرده است. بدين توضيح كه خداوند به انسانها عقل و خرد داده و انبياء را براى ارشاد آنها مبعوث فرموده، تاريكيهاى شك، شبهه و جهل را از ديد و بصيرت آنها دور ساخته است.

سيزدهم: دنيا ميدان مسابقه نيكوكارى انسانهاست بدين معنى كه انسانها آزادند تا جانهاى خود را به زيور تقوا بيارايند و توشه پرهيزگارى برگيرند. امام (ع) كلمه «مضمار» را كه بمعنى ميدان مسابقه است استعاره بكار گرفته و سپس اين استعاره را با اضافه كردن كلمه «جياد» كه بمعنى اسب مى باشد استعاره ترشيحيّه كرده است زيرا بهترين ميدان مسابقه آن است كه اسبها براى برگزارى مسابقه آورده شوند. و بعلاوه معناى استعاره اى كلام حضرت گوياى اين حقيقت است كه بايد مسابقه انسانها در دنيا، مسابقه در جهت نيكيها و اعمال شايسته باشد. وجه شباهت و استعاره بودن اين سخن را قبلا توضيح داده ايم.

معنى «تضمير» در كلام امام (ع) كه ألا و إنّ اليوم المضمار و غدا السّباق

همين واقعيت است تا تشويق بر انجام اعمال نيك باشد. يعنى امروز روز آمادگى و انجام اعمال نيك است و فرداى قيامت روز جلو افتادن در مقامات الهى كه براى بندگان شايسته فراهم شده است.

فراز ديگر سخن امام (ع): خلّو لرويّة الارتياد

نيز معناى استعاره اى دارد و بدين شرح است كه انسانها آزاد گذاشته شده اند تا در آنچه كه موجب خلوص در اطاعت خدا مى شود، فكر كنند و در به دست آوردن جرقّه اى از انوار الهى كه سبب روشنى جانشان در طول زندگانى مى شود بينديشند و در اين مدّت طولانى عمر براى رفع اضطراب و نگرانى، كمالات لازم را به دست آورند. البتّه آن كه از بندگان حق تعالى داراى اين حالات معنوى شود و از جانب خداوند اين همه نعمت بدو افاضه شود، شايسته نيست كه معصيت پروردگار جهانيان كرده، و نعمت هاى او را كفران نمايد هر چند انسان بسيار ناسپاس است.

شرح مرحوم مغنیه

وجل فعمل.. فقرة 6- 8:

عباد مخلوقون اقتدارا، و مربوبون اقتسارا، و مقبوضون احتضارا، و مضمّنون أجداثا، و كائنون رفاتا، و مبعوثون أفرادا، و مدينون جزاء، و مميّزون حسابا. قد أمهلوا في طلب المخرج و هدوا سبيل المنهج، و عمّروا مهل المستعتب، و كشفت عنهم سدف الرّيب، و خلّوا لمضمار الجياد، و رويّة الارتياد، و أناة المقتبس المرتاد في مدّة الأجل و مضطرب المهل

اللغة:

مربوبون: مملوكون. اقتسارا: قسرا و قهرا. و الاحتضار: حضور الموت.

و الأجداث: القبور. و الرفات: الحطام. و المخرج: طريق الخلاص. و المنهج: الطريق الواضح. و المهل: الإمهال. و المستعتب: طالب العتبى أي الرضا، و عليه فمعنى المستعتب المسترضي. و سدف- بضم السين- جمع سدفة بفتحها، و هي الظلمة. و الريب- بفتح الياء- جمع ريبة أي الشك و التهمة. و المضمار: المكان أو الزمان الذي تضمّر فيه الخيل. و الروية: إعمال الفكر. و الارتياد: طلب ما يراد. و المضطرب: مكان أو زمان الحركة.

الإعراب:

عباد أي أنتم عباد، و مخلوقون صفة، و قيل: إن اقتدارا و اقتسارا منصوبان على التمييز، و الصحيح أنهما: مفعول مطلق مبينان للنوع، مثل سرت حسنا، أي أنتم مخلوقون بقدرة اللّه لا صدفة، و مملوكان قسرا لا اختيارا، و قيل: ان احتضارا حال، و هذا جائز أي مقبوضون محتضرين، و يجوز أيضا أن يكون مفعولا مطلقا، لأن القبض يتضمن معنى الاحتضار أي حضور الموت، و أجداثا مفعول فيه أي في الأجداث، و رفاتا منصوب ب «كائنون» أي يصيرون رفاتا، و أفرادا حال، و جزاء مفعول مطلق لأن «مدينون» بمعنى مجازين، و قال بعض الشارحين: ان حسابا مفعول مطلق، ورد عليه شارح آخر بقوله: بل هو منصوب بنزع الخافض و الصحيح انه مفعول من أجله، أي أنتم مميزون غدا من أجل الحساب، و أصل عمروا مهل المستعتب عمروا مدة مثل مدة إمهال المستعتب، ثم حذف المضاف اليه و أقيم المضاف مقامه، و انتصب انتصابه

المعنى:

(عباد مخلوقون اقتدارا، و مربوبون- أي مملوكان-  اقتسارا). الكون بما فيه فيض من قدرته تعالى، و في ملكه و سلطانه قسرا و قهرا عن المملوك، لأن من ملك الاختيار لا يكون رقا مستعبدا (و مقبوضون احتضارا) ان اللّه سبحانه يقبض كل حي بحضور الموت (و مضمّنون أجداثا) و يا لها من حفرة موحشة (و كائنون رفاتا) ترابا و عظاما (و مبعوثون أفرادا) بلا مال و لا ناصر: وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادى كَما خَلَقْناكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ تَرَكْتُمْ ما خَوَّلْناكُمْ وَراءَ ظُهُورِكُمْ وَ ما نَرى مَعَكُمْ شُفَعاءَكُمُ- 94 الأنعام. (مدينون جزاء) حسب ما كنتم تعملون، و في خطبة ثانية: كما تدين تدان، و كما تزرع تحصد، و ما قدّمت اليوم تقدم عليه غدا (و مميزون حسابا) يميز اللّه العباد يوم القيامة بعضهم عن بعض من اجل الحساب كلا على حدة، أو ان الخبيث يتميز عن الطيب بعد الحساب.

(قد أمهلوا في طلب المخرج). اللّه عادل و رحيم، و من عدله أن لا يعذب أحدا حتى يقيم الحجة عليه بالبيان منه تعالى، و العصيان من العبد، و من رحمته، جلت حكمته، أن يمهل العاصي في دار الدنيا، و يفتح له باب التوبة من الذنب و الخلاص من العذاب، فإن تاب و أناب غفر له، و ان أصر و استمر في التقصير و الإهمال استحق العقاب بإرادته و سوء اختياره (و هدوا سبيل المنهج).

أرشد سبحانه عباده الى الطريق الواضح للخلاص و النجاة بما منحهم من إدراك و قدرة و إرادة، و بما أرسل من رسل و أنزل من كتب.

(و عمروا مهل المستعتب). بعد أن هداهم سبحانه و أقدرهم أعطاهم من العمر ما لا عذر لهم معه ان قصروا و أهملوا، لقد أمهلهم أمدا يتسع للتوبة و طلب المغفرة تماما كما يجد أحدهم الوقت الكافي لطلب الرضا ممن يبتغي مرضاته و القرب منه (و كشف عنهم سدف الريب) عطف تفسير على قوله: «و هدوا سبيل المنهج» لأن الهداية الى الطريق الواضح و الكشف عن ظلمة الشك و الجهل بمعنى واحد (و خلّوا لمضمار الجياد) و هي الخيل، و المعنى انه تعالى أفسح المجال في الدنيا لعباده- كما يفسح المضمار للخيل- كي يستبقوا الخيرات قبل الممات (و روية الارتياد). و أيضا أفسح لهم المجال كي يفكروا و يتدبروا فيما ينبغي أن يطلب و يراد، و هو الخلاص من العقاب و العذاب (و أناة المقتبس المرتاد، و مضطرب المهل). قال الشيخ محمد عبده: «المقتبس المرتاد أي الذي أخذ بيده مصباحا ليرتاد على ضوئه شيئا غاب عنه، و مثل هذا يتأنى في حركته خوف أن يطفأ مصباحه، و خشية أن يفوته في بعض خطواته ما يفتش عليه لو أسرع، فلذا ضرب المثل به، و المضطرب مدة الاضطراب أي الحركة في العمل».

شرح منهاج البراعة خویی

الفصل الرابع

عباد مخلوقون اقتدارا، و مربوبون اقتسارا، و مقبوضون احتضارا، و مضمّنون أجداثا، و كائنون رفاتا، و مبعوثون أفرادا، و مدينون جزاء، و مميّزون حسابا، قد أمهلوا في طلب المخرج، و هدوا سبيل المنهج، و عمّروا مهل المستعتب، و كشفت عنهم سدّف الرّيب، و خلّوا لمضمار الجياد، و رويّة الارتياد، و أناة المقتبس المرتاد، في مدّة الأجل، و مضطرب المهل

اللغة

(قسره) على الأمر قسرا من باب ضرب قهره و اقتسره كذلك و (حضره) الموت و احتضره اشرف عليه فهو في النّزع و هو محضور و محتضر بالفتح.

قال الطريحي: و في الحديث ذكر الاحتضار و هو السوق سمّي به قيل لحضور الموت و الملائكة الموكلين به و إخوانه و أهله عنده، و فلان محتضر أى قريب من الموت و منه إذا احتضر الانسان وجه يعنى جهة القبلة و (الاجداث) جمع الجدث كأسباب و سبب و هو القبر و هذه لغة أهل تهامة و أمّا أهل نجد فيقولون جدف بالفاء و (الرفات) كالفتات بالضّم لفظا و معنا و هو ما تناشر من كلّ شي ء و (المنهج) كالنهج و المنهاج الطريق الواضح و (العتبى) بالضّم الرّضا و استعتبه أعطاه العتبى كأعتبه و طلب إليه العتبى من الأضداد.

قال الفيومي عتب عليه عتبا من بابي ضرب و قتل لامه في تسخط و أعتبني الهمزة للسبب أى أزال الشكوى و العتاب و استعتب طلب الاعتاب و العتبى اسم من الاعتاب و (السّدف) جمع سدفة، كغرفة و غرف و هي الظلمة و (ضمر) الفرس ضمورا من باب قعد و ضمر ضمرا من باب قرب قلّ لحمه و هزل، و ضمرته و أضمرته أعددته للسباق و هو أن تعلفه قوتا بعد السّمن أى يعلف حتّى يسمن ثمّ يرد إلى قوته الأوّل ليخفّ لحمه و ذلك في أربعين يوما، و المضمار الموضع الذي تضمر فيه الخيل.

و (الرّوية) الفكر و التّدبر و هي كلمة جرت على ألسنتهم بغير همز تخفيفا و هي من روأت في الأمر بالهمز أى نظرت فيه و (الارتياد) الطلب و (تأنّى) في الأمر تمكث و لم يعجل و الاناة و زان حصاة اسم منه و (المقتبس) كالقابس هو طالب العلم و النار

الاعراب

عباد خبر مبتداء محذوف، و اقتدارا و اقتسارا منصوبان على التّميز، و احتضارا منصوب على الحال المؤكدة من قبيل قوله ولّى مدبرا فيئول بالمشتقّ أى مقبوضون محتضرين، مثل قولهم اجتهد وحدك أى منفردا، و أجداثا مفعول فيه و هو و إن لم يكن من ظروف المكان المبهمة أعنى الجهات السّت و ما أشبهها من عند ولدي و نحوهما إلا أنّه قد انتصب بفي مقدّرة لما في الكلام من معنى الاستقرار كما قال الرّضىّ.

و أما انتصاب نحو قعدت مقعده و جلست مكانه و نمت مبيته فلكونه متضمّنا لمصدر معناه الاستقرار في ظرف فمضمونه مشعر بكونه ظرفا لحدث بمعنى الاستقرار كما أنّ نفسه ظرف لمضمونه بخلاف نحو المضرب و المقتل فلا جرم لم ينصبه على الظرفية إلّا ما فيه معنى الاستقرار اه، و إفرادا منصوب على الحال كانتصاب فردا في قوله تعالى: وَ كُلُّهُمْ آتِيهِ يَوْمَ الْقِيامَةِ فَرْداً.

و جزاء مصدر على غير لفظ فعله و حسابا منصوب بنزع الخافض و ما قاله البحرانى من انه مصدر منصوب بغير فعله ليس بشي ء و في طلب المخرج في للظرفيّة المجازية كما في قولهم في نفس المؤمنة مأئة من الابل أى في قتلها، فالسّبب الذى هو القتل متضمّن للدّية تضمّن الظرف للمظروف، و هذه هي التي يقال إنّها للسّببية.

و مهل المستعتب بحذف الموصوف مفعول مطلق مجازي من غير المصادر أى امهلوا و عمروا مثل مهل المستعتب، و ما توهّمه الشّارح البحراني من أنّه مصدر فاسد، و قوله في مدّة الأجل متعلق بقوله خلوا، و قوله فيا لها أمثالا صائبة منادي تفخيم و تعجّب

المعنى

اعلم أنّ هذا الفصل مسوق لشرح حال النّاس و الكشف عن أوصافهم و التّنبيه على ما خلقوا لأجله و ما يصير أمرهم إليه و استدرج ذلك بمواعظ شافية و نصايح وافية، و المقصود بذلك كلّه تنبّههم عن نوم الغفلة و الجهالة و افاقتهم من سكر الحيرة و الضّلالة.

فقوله (عباد مخلوقون اقتدارا) يعني أنّ النّاس الذين شرحنا حالهم و ذكرنا كيفيّة حشرهم و معادهم هم عباد خلقهم اللّه سبحانه من قدرته التّامّة الكاملة و حكمته الجامعة البالغة و ليس خلقهم لذواتهم و من اتّصف بذلك لا يجوز له العصيان لخالقه و بارئه.

(و مربوبون اقتسارا) أى مملوكون من قهر و غلبة و ربّاهم اللّه سبحانه من صغرهم إلى كبرهم لا عن اختيار منهم حتّى يكون لهم الخيرة في معصية ربّهم و مالكهم (و مقبوضون احتضارا) أى مقبوضون بالموت محتضرين إلى حضرة ذي العزّة فيجازيهم بالحسنة و السّيئة (و مضمّنون أجداثا) أى في قبور هي دار الوحدة و الوحشة (و كائنون رفاتا) و عظاما فتاتا أى أجزاء شتاتا (و مبعوثون افرادا) أى وحدانا لا مال لهم و لا ولد كما فسّر بذلك قوله تعالى: وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادى كَما خَلَقْناكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ تَرَكْتُمْ ما خَوَّلْناكُمْ وَراءَ ظُهُورِكُمْ وَ ما نَرى مَعَكُمْ شُفَعاءَكُمُ الَّذِينَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فِيكُمْ شُرَكاءُ لَقَدْ تَقَطَّعَ بَيْنَكُمْ وَ ضَلَّ عَنْكُمْ ما كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ.

قال في مجمع البيان: أى جئتمونا وحدانا لا مال لكم و لا خول و لا ولد و لا حشم و قيل واحدا واحدا عليحده و قيل كلّ واحد منكم منفردا من شريكه في الغيّ و شفيقه كما خلقناكم أوّل مرّة أى خلقناكم في بطون امّهاتكم لا ناصر لكم و لا معين و قيل معناه ما روي عن النبيّ صلّى اللّه عليه و آله و سلّم أنّه قال: تحشرون حفاتا عراتا عزلا، و العزل هم الغلف.

و روى إنّ عايشة قالت لرسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم حين سمعت ذلك: و اسوأتاه ينظر بعضهم إلى سوءة بعض من الرّجال و النّساء قال: صلّى اللّه عليه و آله: لكلّ امرء منهم يومئذ شأن يغنيه و يشغل بعضهم عن بعض.

و تركتم ما خوّلناكم وراء ظهوركم، معناه تركتم ما ملّكناكم في الدّنيا ممّا كنتم تتباهون به من الأموال خلف ظهوركم، و المراد تركتم الأموال في الدّنيا و حملتم من الذّنوب الأحمال و استمتع غيركم بما خلفتم و حوسبتم عليه فيا لها حسرة (و مدينون جزاء) أى مجزيّون بأعمالهم جزاء إن خيرا فخيرا و إن شرّا فشرّا.

مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلا يُجْزى إِلَّا مِثْلَها وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ.

(و مميزون حسابا) أى في حساب يعني بتميّز المؤمن من المجرم و التقيّ من الشّقيّ و الجيّد من الرّديّ في يوم الحساب و مقام المحاسبة كما قال سبحانه: وَ امْتازُوا الْيَوْمَ أَيُّهَا الْمُجْرِمُونَ.

أي اعتزلوا من أهل الجنّة و كونوا فرقة على حدة.

نقل أنّه إذا جمع اللّه الخلق يوم القيامة بقوا قياما على أقدامهم حتّى يلجمهم العرق فينادون يا ربّنا حاسبنا و لو إلى النار فيبعث اللّه رياحا فتضرب بينهم و ينادى مناد: و امتازوا اليوم أيّها المجرمون، فتميّز بينهم فصار المجرمون إلى النار و من كان فى قلبه ايمان صار إلى الجنّة.

(قد امهلوا في طلب المخرج) يعنى أنّ اللّه سبحانه أمهلهم في دار الدّنيا لطلب نجاتهم و خلاصهم من الظلمات إلى النور و خروجهم من الضلالة إلى السداد و من الغواية إلى الرشاد (و هدوا سبيل المنهج) أى هداهم اللّه تعالى بما جعل لهم من العقول و بعث إليهم من الأنبياء و الرّسل إلى المنهج القويم و الصّراط المستقيم الموصل لسالكه إلى حظيرة القدس و جنّة الفردوس.

(و عمرو امهل المستعتب) يعني أعطاهم اللّه العمرو أمهلهم في الدّنيا مثل مهل من يطلب رضائه و اعتابه أى إزالة اللّوم و الشكوى عنه و لما كان من يطلب إزالة اللّوم عنه و يقصد رجوعه عن غيّه بمهل طويلا و يداري شبّه عليه السّلام مهلة اللّه لخلقه مدّة أعمارهم ليرجعوا إلى طاعته و يعملوا صالحا بذلك فافهم جيّدا.

(و كشفت عنهم سدف الرّيب) أى ازيلت عنهم ظلمات الشّكوكات و الشّبهات بما منحهم اللّه من العقول مؤيدا بالرّسل (و خلّو المضمار الجياد) أى خلاهم اللّه و تركهم في الدّنيا ليضمروا أنفسهم و يستعدّوا السّباق في الآخرة كما يترك الجياد من الخيل في المضمار و تضمر ليحصل لها الاستعداد للمسابقة و يحاز بها قصب السّبق و يؤخذ بها السّبق.

و في الاتيان بلفظة الجياد تنبيه على أن يكونوا من جياد مضمارهم و قد مرّ توضيح تشبيه الدّنيا بالمضمار في شرح الخطبة السابعة و العشرين فليراجع (و) كذلك خلّوا ل (روية الارتياد و أناة المقتبس المرتاد) أى للتّفكر في طلب الحق و ليتأنوا أناة المتعلّم للعلوم الحقّة المحتاج في تعلّمه إلى التأنّي و المهلة الطالب للأنوار الالهيّة ليهتدى بها في ظلمات الجهل و الغفلة (في مدّة الأجل) الذي عيّنه سبحانه لهم (و مضطرب المهل) الذي قدّر في حقّهم.

شرح لاهیجی

عباد مخلوقون اقتدارا و مربوبون اقتسارا و مقبوضون احتضارا و مضمّنون اجداثا و كائنون رفاتا و مبعوثون افرادا و مدينون جزاء و مميّزون حسابا يعنى اهل محشر بندگان مخلوق شده اند از روى قدرت و توانائى و تربيت شده اند از روى جبر و قهر و گرفته شده اند از روى احتضار موت و فرو گرفته شده اند از جهة قبر و شنونده اند استخوان پوسيده و مبعوث شده اند بتنهائى و جزا داده شده اند از روى عوض كردار و ممتازند از روى حساب قد امهلوا فى طلب المخرج و هدوا سبيل المنهج و عمّروا مهل المستعتب و كشف عنهم سدف الرّيب يعنى بتحقيق كه مهلت داده شده اند در طلب خروج از تاريكى جهل و نموده شدند راه واضح را و عمر داده شدند از جهة مهلت استرضاء خدا و برداشته شد از ايشان تاريكى شبهه تشكيك را و خلوّ المضمار الجياد و رويّة الارتياد و اناة المقتبس المرتاد فى مدّة الاجل و مضطرب المهل يعنى واگذاشته شدند از براى سوقان گرفتن اسبهاى خوب نفوس و از براى تدبير طلب كردن خير و از براى تانّى افروزنده اتش طلب راه خدا در مدّت عمر و در زمان مضطرب بقاء در دنيا

شرح ابن ابی الحدید

عِبَادٌ> مَخْلُوقُونَ اقْتِدَاراً وَ مَرْبُوبُونَ اقْتِسَاراً- وَ مَقْبُوضُونَ احْتِضَاراً وَ مُضَمِّنُونَ أَجْدَاثاً وَ كَائِنُونَ رُفَاتاً- وَ مَبْعُوثُونَ أَفْرَاداً وَ مَدِينُونَ جَزَاءً وَ مُمَيَّزُونَ حِسَاباً- قَدْ أُمْهِلُوا فِي طَلَبِ الْمَخْرَجِ وَ هُدُوا سَبِيلَ الْمَنْهَجِ- وَ عُمِّرُوا مَهَلَ الْمُسْتَعْتَبِ وَ كُشِفَتْ عَنْهُمْ سُدَفُ الرِّيَبِ- وَ خُلُّوا لِمِضْمَارِ الْجِيَادِ وَ رَوِيَّةِ الِارْتِيَادِ- وَ أَنَاةِ الْمُقْتَبِسِ الْمُرْتَادِ فِي مُدَّةِ الْأَجَلِ وَ مُضْطَرَبِ الْمَهَلِ مربوبون مملوكون و الاقتسار الغلبة و القهر- . و الاحتضار حضور الملائكة عند الميت و هو حينئذ محتضر- و كانت العرب تقول لبن محتضر أي فاسد ذو آفة- يعنون أن الجن حضرته يقال اللبن محتضر فغط إناءك- . و الأجداث جمع جدث و هو القبر- و اجتدث الرجل اتخذ جدثا و يقال جدف بالفاء- . و الرفات الحطام تقول منه رفت الشي ء فهو مرفوت- . و مدينون أي مجزيون و الدين الجزاء- و منه مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ- . و مميزون حسابا من قوله تعالى- وَ امْتازُوا الْيَوْمَ أَيُّهَا الْمُجْرِمُونَ- و من قوله تعالى وَ كُنْتُمْ أَزْواجاً ثَلاثَةً- كما أن قوله و مبعوثون أفرادا مأخوذ من قوله تعالى- وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادى - و أصل التمييز على الفصل و التبيين- . قوله قد أمهلوا في طلب المخرج- أي انظروا ليفيئوا إلى الطاعة و يخلصوا التوبة- لأن إخلاص التوبة هو المخرج- الذي من سلكه خرج من ربقة المعصية- و مثله قوله و هدوا سبيل المنهج و المنهج الطريق الواضح- . و المستعتب المسترضى- استعتبت زيدا إذا استرضيته عني فأنا مستعتب له- و هو مستعتب و أعتبني أي أرضاني- و إنما ضرب المثل بمهل المستعتب- لأن من يطلب رضاه في مجرى العادة- لا يرهق بالتماس الرضا منه- و إنما يمهل ليرضى بقلبه لا بلسانه- . و السدف جمع سدفة هي القطعة من الليل المظلم- هذا في لغة أهل نجد- و أما غيرهم فيجعل السدفة الضوء- و هذا اللفظ من الأضداد- و كذلك السدف بفتح السين و الدال- . و قد قيل السدفة اختلاط الضوء و الظلمة- كوقت ما بين طلوع الفجر إلى الإسفار- و السدف الصبح و إقباله و أسدف الليل أظلم- و أسدف الصبح أضاء يقال أسدف الباب- أي افتحه حتى يضي ء البيت- و في لغة هوازن أسدفوا أي أسرجوا من السراج- و الريب الشبهة جمع ريبة- . و المضمار الموضع الذي تضمر فيه الخيل- و المضمار أيضا المدة التي تضمر فيها- . و التضمير أن تعلف الفرس حتى يسمن- ثم ترده إلى قوته الأولى و ذلك في أربعين يوما- و قد يطلق التضمير على نقيض ذلك- و هو التجويع حتى يهزل و يخف لحمه- ضمر الفرس بالفتح يضمر بالضم ضمورا- و جاء ضمر الفرس بالضم و أضمرته أنا- و ضمرته فاضطمر هو- و لؤلؤ مضطمر في وسطه بعض الانضمام- رجل لطيف الجسم ضمير البطن- و ناقة ضامر و ضامرة أيضا- يقول مكنهم الحكيم سبحانه و خلاهم و أعمالهم- كما تمكن الخيل التي تستبق في المضمار ليعلم أيها أسبق- . و الروية الفكرة و الارتياد الطلب- ارتاد فلان الكلأ يرتاده ارتيادا طلبه- و مثله راد الكلأ يروده رودا و ريادا- 

و في الحديث إذا بال أحدكم فليرتد لبوله

- أي فليطلب مكانا لينا أو منحدرا- و الرائد الذي يرسله القوم في طلب الكلإ- و في المثل الرائد لا يكذب أهله- و الأناة التؤدة و الانتظار مثل القناة- . و تأنى في الأمر ترفق و استأنى فلان بفلان- أي انتظر به و جاء الأناء بالفتح و المد على فعال- قال الحطيئة

  • و أكريت العشاء إلى سهيلأو الشعرى فطال بي الأناء

- . و المقتبس متعلم العلم هاهنا- و لا بد له من أناة و مهل ليبلغ حاجته فضرب مثلا- و جاء في بعض الروايات- و مقبوضون اختضارا بالخاء المعجمة- و هو موت الشاب غضا أخضر أي مات شابا- و كان فتيان يقولون لشيخ أ جززت يا أبا فلان- فيقول أي بني و تختضرون- أجز الحشيش آن أن يجز- و منه قيل للشيخ كاد يموت قد أجز- و الرواية الأولى أحسن لأنها أعم- . و في رواية لمضمار الخيار أي للمضمار- الذي يستبق فيه الأبرار الأتقياء إلى رضوان الله سبحانه

شرح نهج البلاغه منظوم

القسم الثالث و منها:

عباد مخلوقون اقتدارا، وّ مربوبون اقتسارا، وّ مقبوضون احتضارا، وّ مضمّنون أجداثا، وّ كائنون رفاتا، وّ مبعوثون أفرادا، وّ مدينون جزاء، و مميّزون حسابا، قد أمهلوا فى طلب المخرج، و هدوا سبيل المنهج، و عمّروا مهل المستعتب، و كشفت عنهم سدف الرّيب، و خلّوا المضمار الجياد، و رويّة الارتياد، و أناة المقتبس المرتاد، فى مدّة الأجل، و مضطرب المهل

ترجمه

(اين طور بوده و خواهد بود حال) بندگانى كه از روى قدرت آفريده شده، با قهر و جبر تربيت گشته، از چنگال مرگ گرفته شده، در قبرها نهفته، و استخوانشان پوسيده گرديده، به تنهائى برانگيخته، بر طبق اعمال جزا داده شده، از روى حساب (دقيق) امتياز داده شده اند، بتحقيق آنها در مدّت زندگانى و مهلت مضطرب (و چند روزى) دنيا مهلت داده شدند، تا در صدد بيرون شدن (از وادى جهل و گمراهى) برآيند، و هدايت كرده شدند، تا راه واضح رستگارى را بيابند، و عمر داده شدند، تا در آن عمر خاطر خدا را از خويش خوشنود ساخته (و زنگ) تاريكى شبهه را (از آئينه دل خود) بزدايند، و واگذاشته شدند، تا اسبهاى نفوس خويش را (براى روز اسب دوانى قيامت) تربيت كرده، در طلب خير و نيكوئى برآمده، و براى راهى كه بسوى خدا با تانّى و تأمّل پوينده اند چه خوش بود، كسب آتش زنه مى كردند (بوسيله اعمال صالحه در دنيا جراغى از نور در دل مى افروختند تا در تاريكى محشر از آن استضائه مى نمودند)

نظم

  • الا اين مردمان آن بندگانندكه مخلوق خداوند جهانند
  • گرفته پرورش از روى اجباربمرگ ناگهان گشته گرفتار
  • طپيده در ميان دخمه گوردهان و ديدگانش لانه مور
  • جداشان گشته هربند از مفاصل ميان سينه و دل خاك حائل
  • شوند از قبرها مبعوث فرداهمه بى ياور و بى يار و تنها
  • بهر حرفى كه اندر نامه مسطوربكار نيك و بد مزدور و مأجور
  • جدا سازند نيكوكار و بدكاربگيرد مزد هر كس قدر كردار
  • لذا داده خدا مهلت بدنيابه آنها تا كه گردندى مهيّا
  • در اينجا بهر خود فكرى نمايندهدايت را درى برزخ گشايند
  • بداد او عمر و فرصت تا كه راضى كنند او را ز خود در حال و ماضى
  • كه تا اين چند روزى كه زمان هستپياله دور پيك مرگ نشكست
  • زدايند از درونها زنگ ظلمت شوند از ريب و شبهت سوى رحمت
  • از اين رو راه آنان باز كردندبمدّتهايشان دمساز كردند
  • كه تا مالند كوش نفس سركش شود خاموش آن ديو چو آتش
  • پس سبقت بميدان تك و دوگزينند اسب رهوارى سبك رو
  • روند اندر ره علم و طريقتبدلشان تابد انوار حقيقت
  • شتاب آرند سوى دانش و دين ز جهل آيند سوى عقل و تمكين
  • ز هر دل مردگى تا زنده گردندبدشت بندگى تا زنده گردند

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

No image

خطبه 236 نهج البلاغه : ياد مشكلات هجرت

خطبه 236 نهج البلاغه موضوع "ياد مشكلات هجرت" را مطرح می کند.
No image

خطبه 237 نهج البلاغه : سفارش به نيكوكارى

خطبه 237 نهج البلاغه موضوع "سفارش به نيكوكارى" را بررسی می کند.
No image

خطبه 238 نهج البلاغه بخش 1 : وصف شاميان

خطبه 238 نهج البلاغه بخش 1 موضوع "وصف شاميان" را مطرح می کند.
No image

خطبه 240 نهج البلاغه : نكوهش از موضع گيرى‏ هاى نارواى عثمان

خطبه 240 نهج البلاغه موضوع "نكوهش از موضع گيرى‏ هاى نارواى عثمان" را بررسی می کند.
No image

خطبه 241 نهج البلاغه : تشويق براى جهاد

خطبه 241 نهج البلاغه به موضوع "تشويق براى جهاد" می پردازد.
Powered by TayaCMS