نامه 59 نهج البلاغه : مسئوليّت‏هاى فرماندهى

نامه 59 نهج البلاغه : مسئوليّت‏هاى فرماندهى

متن اصلی

عنوان نامه 59 نهج البلاغه

ترجمه مرحوم فیض

ترجمه مرحوم شهیدی

شرح ابن میثم

ترجمه شرح ابن میثم

شرح مرحوم مغنیه

شرح منهاج البراعة خویی

شرح لاهیجی

شرح ابن ابی الحدید

شرح نهج البلاغه منظوم

متن اصلی

(59) و من كتاب له عليه السلام إلى الأسود بن قطبة صاحب جند حلوان

أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ الْوَالِيَ إِذَا اخْتَلَفَ هَوَاهُ مَنَعَهُ ذَلِكَ كَثِيراً مِنَ الْعَدْلِ فَلْيَكُنْ أَمْرُ النَّاسِ عِنْدَكَ فِي الْحَقِّ سَوَاءً فَإِنَّهُ لَيْسَ فِي الْجَوْرِ عِوَضٌ مِنَ الْعَدْلِ فَاجْتَنِبْ مَا تُنْكِرُ أَمْثَالَهُ«» وَ ابْتَذِلْ نَفْسَكَ فِيمَا افْتَرَضَ اللَّهُ عَلَيْكَ رَاجِياً ثَوَابَهُ وَ مُتَخَوِّفاً عِقَابَهُ وَ اعْلَمْ أَنَّ الدُّنْيَا دَارُ بَلِيَّةٍ لَمْ يَفْرُغْ صَاحِبُهَا فِيهَا قَطُّ«» سَاعَةً إِلَّا كَانَتْ فَرْغَتُهُ عَلَيْهِ حَسْرَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ أَنَّهُ لَنْ يُغْنِيَكَ عَنِ الْحَقِّ شَيْ ءٌ أَبَداً وَ مِنَ الْحَقِّ عَلَيْكَ حِفْظُ نَفْسِكَ وَ الِاحْتِسَابُ عَلَى الرَّعِيَّةِ بِجُهْدِكَ فَإِنَّ الَّذِي يَصِلُ إِلَيْكَ مِنْ ذَلِكَ أَفْضَلُ مِنَ الَّذِي يَصِلُ بِكَ وَ السَّلَامُ

عنوان نامه 59 نهج البلاغه

مسئوليّت هاى فرماندهى

ترجمه مرحوم فیض

59- از نامه هاى آن حضرت عليه السّلام است به اسود ابن قطبه سردار سپاه حلوان

(شهرى است كه بين آن تا بغداد نزديك به پنج روز راه است. رجال نويسان در باره اسود ابن قطبه چيزى ننوشته اند، ولى دور نيست از نيكان بوده باشد، و امام عليه السّلام در اين نامه او را به دادگرى امر مى فرمايد): 1- پس از ستايش خدا و درود بر رسول اكرم، هرگاه ميل و خواست حكمران (نسبت بهر كس و هر امر) يكسان نباشد اين روش او را از بسيارى از دادگرى باز مى دارد، پس بايد كار مردم (خويش و بيگانه و بزرگ و توانگر و زير دست و درويش) در حقّ نزد تو يكسان باشد، زيرا بجاى ستم نتيجه و سود عدل و داد بدست نمى آيد، 2- و دورى كن از كارى كه نظائر آنرا نپسندى (كارى را كه شايسته نمى دانى ديگران بجا آورند بجا نياور) و نفس خود را وادار در آنچه خدا بتو واجب گردانيده به اميد پاداش و ترس از كيفرش. 3- و بدان كه دنيا سراى گرفتارى است كه آدمى هرگز در آن ساعتى آسوده نبوده است مگر آنكه آسودگى آن ساعت در روز قيامت موجب اندوهش مى گردد (اندوه خورد كه چرا در آن ساعت توشه اى نياندوخته، و اگر آن ساعت به معصيت مشغول بوده اندوهش دو چندان گردد) 4- و بدان هرگز ترا چيزى از حقّ بى نياز نمى گرداند (پس هيچ گرد باطل و نادرست مگرد) و از جمله حقّ بر تو نگاه دارى نفس خويش است (از هوا و هوس و نافرمانى) و كوشش در كار رعيّت و اصلاح در مفاسد آنها، زيرا سود و پاداشى كه از اين راه (از خدا) بتو مى رسد بيشتر است از سودى كه بوسيله تو (به رعيّت) مى رسد، و درود بر شايسته آن.

( . ترجمه و شرح نهج البلاغه فیض الاسلام، ج5، ص 1044)

ترجمه مرحوم شهیدی

59 و از نامه آن حضرت است به اسود پسر قطيبه حاكم حلوان

اما بعد، چون والى را هواها گونه گون شود او را از بسيارى عدالت، باز دارد. پس بايد كار مردم در آنچه حق است، نزد تو يكسان باشد، كه ستم را با عدل عوض ندهند. پس خود را از آنچه مانند آن را نمى پسندى دور ساز، و نفس خود را در كارى كه خدا بر تو واجب فرمود در باز، حالى كه پاداش آن را اميدوارى و از كيفرش ترسان. و بدان كه دنيا خانه آزمايش است و دنيا دار ساعتى در آن آسوده نبود، جز كه آسودگى وى در روز رستاخيز، مايه دريغ او شود، و هرگز هيچ چيز تو را از حق بى نياز نگرداند و از جمله حقها كه بر توست اين است كه نفس خود را بپايى، و به اندازه توانت در كار رعيت كوشش نمايى، كه آنچه از اين كار به دست مى آرى بهتر است از آنچه بذل مى دارى، و السلام.

( . ترجمه نهج البلاغه مرحوم شهیدی، ص 344و345)

شرح ابن میثم

58- و من كتاب له عليه السّلام إلى الأسود بن قطيبة صاحب جند حلوان

أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ الْوَالِيَ إِذَا اخْتَلَفَ هَوَاهُ- مَنَعَهُ ذَلِكَ كَثِيراً مِنَ الْعَدْلِ- فَلْيَكُنْ أَمْرُ النَّاسِ عِنْدَكَ فِي الْحَقِّ سَوَاءً- فَإِنَّهُ لَيْسَ فِي الْجَوْرِ عِوَضٌ مِنَ الْعَدْلِ- فَاجْتَنِبْ مَا تُنْكِرُ أَمْثَالَهُ- وَ ابْتَذِلْ نَفْسَكَ فِيمَا افْتَرَضَ اللَّهُ عَلَيْكَ- رَاجِياً ثَوَابَهُ وَ مُتَخَوِّفاً عِقَابَهُ- وَ اعْلَمْ أَنَّ الدُّنْيَا دَارُ بَلِيَّةٍ- لَمْ يَفْرُغْ صَاحِبُهَا فِيهَا قَطُّ سَاعَةً- إِلَّا كَانَتْ فَرْغَتُهُ عَلَيْهِ حَسْرَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ- وَ أَنَّهُ لَنْ يُغْنِيَكَ عَنِ الْحَقِّ شَيْ ءٌ أَبَداً- وَ مِنَ الْحَقِّ عَلَيْكَ حِفْظُ نَفْسِكَ- وَ الِاحْتِسَابُ عَلَى الرَّعِيَّةِ بِجُهْدِكَ- فَإِنَّ الَّذِي يَصِلُ إِلَيْكَ مِنْ ذَلِكَ- أَفْضَلُ مِنَ الَّذِي يَصِلُ بِكَ وَ السَّلَامُ

أقول: في الفصل لطائف:

أحدها: أنّه نبّهه على وجوب ترك تنويع الأهوية و الإعراض عن اتّباع مختلفاتها

بما يستلزمه من المفسدة و هى الامتناع عن كثير من العدل، و وجه الاستلزام ظاهر لأنّ اتّباع الأهوية المختلفة يوجب الانحراف عن حاقّ الوسط في المطالب، و لمّا نبّهه على مفسدة الجور أمره ببسط العدل و التسوية بين الخلق في الحقّ. ثمّ نبّه على فضيلته بضمير صغراه قوله: فإنّه إلى قوله: العدل. و تقديرها: فإنّ العدل ليس في الجور عوض عنه، و تقدير الكبرى: و كلّ ما لم يكن في الجور عوض عنه فيجب لزومه و اتّباعه.

الثانية: لمّا كان اتّباع مختلف الأهوية ممّا ينكر مثله عند وقوعه في حقّه أو حقّ من يلزمه أمره

كالأذى اللاحق له مثلا أمره باجتنابه و أن لا يقع منه في غيره ما يكره وقوع مثله في حقّه. و العبارة وافية بهذا المعنى، و الغرض التنفير عنه.

الثالثة: أمره بعد ذلك أن يبذل نفسه فيما افترض اللّه عليه حالتي رجائه لثوابه و خوفه من عقابه

لكونهما داعى العمل.

الرابعة: نبّهه على أنّ الدنيا دار ابتلاء بالعمل

كما قال تعالى الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا«» و لمّا كان العمل الصالح فيها هو سبب الاستعداد للسعادة الباقية لا جرم كان الفراغ من العمل فيها تركا لسبب سعادة لا يحصل يوم القيامة إلّا به فكان من لوازم فرغته منه في الدنيا الحسرة على ثمرته يوم القيامة.

الخامسة: نبّهه على ضرورته إلى عمل الحقّ بأنّه لا يغنيه عنه شي ء غيره

لأنّ كلّ ما عدا الحقّ باطل و الباطل سبب للفقر في الآخرة فلا يفيد غنى.

السادسة: نبّهه على أنّ من الحقوق الواجبة عليه حفظ نفسه:

أى من زلّة القدم عن الصراط المستقيم و الوقوع في سواء الجحيم، ثمّ الاحتساب على رعيّته بجهده و طاقته، و الأخذ على أيديهم في الأمر بالمعروف و النهى عن المنكر. و قدّم حفظ النفس لأنّه الأهمّ، و نبّه على وجوب الأمرين بقوله: فإنّ الّذي إلى آخره و أراد أنّ الّذي يصل إلى نفسك من الكمالات و الثواب اللازم عنها في الآخرة بسبب لزومك للأمرين المذكورين أفضل ممّا يصل بعد لك و إحسانك إلى الخلق من النفع و دفع الضرر، و باللّه التوفيق.

( . شرح نهج البلاغه ابن میثم، ج5، ص 196-198)

ترجمه شرح ابن میثم

58- از جمله نامه هاى امام (ع) به اسود بن قطيبه سرلشكر سپاه حلوان

أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ الْوَالِيَ إِذَا اخْتَلَفَ هَوَاهُ- مَنَعَهُ ذَلِكَ كَثِيراً مِنَ الْعَدْلِ- فَلْيَكُنْ أَمْرُ النَّاسِ عِنْدَكَ فِي الْحَقِّ سَوَاءً- فَإِنَّهُ لَيْسَ فِي الْجَوْرِ عِوَضٌ مِنَ الْعَدْلِ- فَاجْتَنِبْ مَا تُنْكِرُ أَمْثَالَهُ- وَ ابْتَذِلْ نَفْسَكَ فِيمَا افْتَرَضَ اللَّهُ عَلَيْكَ- رَاجِياً ثَوَابَهُ وَ مُتَخَوِّفاً عِقَابَهُ- وَ اعْلَمْ أَنَّ الدُّنْيَا دَارُ بَلِيَّةٍ- لَمْ يَفْرُغْ صَاحِبُهَا فِيهَا قَطُّ سَاعَةً- إِلَّا كَانَتْ فَرْغَتُهُ عَلَيْهِ حَسْرَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ- وَ أَنَّهُ لَنْ يُغْنِيَكَ عَنِ الْحَقِّ شَيْ ءٌ أَبَداً- وَ مِنَ الْحَقِّ عَلَيْكَ حِفْظُ نَفْسِكَ- وَ الِاحْتِسَابُ عَلَى الرَّعِيَّةِ بِجُهْدِكَ- فَإِنَّ الَّذِي يَصِلُ إِلَيْكَ مِنْ ذَلِكَ- أَفْضَلُ مِنَ الَّذِي يَصِلُ بِكَ وَ السَّلَامُ

ترجمه

«امّا بعد، اگر خواست حاكم نسبت به مردم يكنواخت نباشد، اين روش او را در بسيارى موارد از اجراى عدالت در بين مردم باز مى دارد، بنا بر اين بايد امر مردم، در برابر حق نزد تو يكسان باشد، زيرا هيچ وقت از ستمكارى نتيجه عدالت برنمى آيد، پس از كارى كه مانند آن را دوست ندارى دورى كن، و خود را به انجام آنچه خداوند بر تو واجب كرده است، وادار كن در حالى كه به پاداش او اميدوار، و از كيفرش ترسانى.

و بدان كه دنيا جاى گرفتارى و آزمون است، هرگز كسى در آنجا دمى آسوده نبوده است مگر اين كه همان يك ساعت آسودگى باعث اندوه وى در قيامت گردد، و بدان كه هيچ چيز تو را بى نياز از حق نمى گرداند، و از جمله حقوق بر تو، حفظ خويشتن، و تلاش در راه اصلاح امور مردم است، زيرا بيش از آنچه از طرف تو به مردم مى رسد، پاداش الهى عايد تو مى گردد و السلام».

شرح

در اين بخش از نامه امام (ع) سخنان لطيفى است: 1- امام (ع) بر ضرورت ترك خواستهاى گوناگون، و خوددارى از پيروى خواستهاى جوراجور، توجّه داده است، به دليل پيامد ناروايى كه دارد، يعنى بازماندن از اجراى موارد بسيارى از عدالت، و جهت ارتباط آن روش با چنين پيامدى روشن است، زيرا پيروى از خواسته هاى گوناگون باعث انحراف از ميانه روى در كارها مى شود. پس از اين كه بر پيامد نادرست ستمكارى توجه داده است، امر به گسترش عدالت و برابر داشتن مردم در برابر حق، فرموده، آن گاه بر فضيلت عدل و داد با قياس مضمرى اشاره كرده است كه صغراى آن عبارت: فانّه... العدل است كه تقدير آن چنين است: زيرا در ستمكارى، چيزى جاى عدالت را پر نمى كند، و كبراى مقدر آن نيز چنين است: و هر چه را كه ستم و جور جبران نكند، بايد آن را انجام داد و از آن پيروى كرد.

2- چون پيروى از تمايلات گوناگون، از امورى است كه اگر مانند آن در حقّ خود وى و يا در باره كسى از كارگزاران وى اتّفاق بيفتد، آن را زشت و ناروا مى شمارد و به منزله آزارى است كه به او مى رسد، از اين رو امام (ع) او را مأمور به اجتناب كرده و دستور داده است كه مبادا از جانب او در باره ديگران عملى سر بزند كه مانند آن را از ديگران در حق خود نمى پسندد. و عبارت امام (ع) مقصود را بخوبى مى رساند، و هدف بر حذر داشتن از چنان كارى است.

3- و آنگهى او را مأمور ساخته كه خويشتن را براى اجراى واجبات الهى آماده سازد، بنا به دو انگيزه اميد به پاداش و ترس از عقوبت، زيرا آنها انگيزه عملند.

4- به وى هشدار داده است كه دنيا جاى گرفتارى و آزمون است، چنانكه خداى متعال فرموده است: الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا«».

و چون عمل صالح در دنيا باعث آمادگى براى خوشبختى دائم است، ناگزير آسودگى از عمل در دنيا، باعث واگذاشتن وسيله خوشبختى است كه روز قيامت سعادت جز بدان وسيله ميسّر نمى شود، بنا بر اين از جمله پيامدهاى آسودگى در دنيا تأسّف خوردن بر نتيجه اى است كه روز قيامت از فراغت عايد مى شود.

5- او را متوجّه بر ضرورت انجام عمل حق ساخته است، از آن رو كه هيچ چيز او را از حق بى نياز نمى گرداند، زيرا جز حق همه چيز، بيهوده كارى است، و بيهوده كارى باعث نيازمندى در آخرت است، بنا بر اين باطل باعث بى نيازى نمى شود.

6- او را بر اين مطلب توجه داده است كه از جمله حقوق واجب بر او حفظ خويشتن است، يعنى خود را از لغزش بر صراط مستقيم و افتادن در راستاى جهنم حفظ كند، سپس نسبت به مردم با كوشش و تلاش رسيدگى كند و دست آنها را در راه امر به معروف و نهى از منكر بگيرد، و حفظ خويشتن را از آن رو مقدّم داشته كه اهميت بيشترى دارد و بر ضرورت هر دو مورد با اين عبارت توجه داده است فانّ الّذى... مقصود آن است كه آنچه از كمالات و پاداش به دليل پايبندى دو امر مذكور در آخرت عايدت مى شود از آنچه كه از طريق عدالت و احسان تو به مردم به صورت منفعت و يا دفع ضرر، به آنها مى رسد، برتر است. توفيق از آن خداست.

( . ترجمه شرح نهج البلاغه ابن میثم، ج5، ص 327-329)

شرح مرحوم مغنیه

الرسالة - 58- الى الأسود بن قطيبة:

أمّا بعد فإنّ الوالي إذا اختلف هواه منعه ذلك كثيرا من العدل. فليكن أمر النّاس عندك في الحقّ سواء فإنّه ليس في الجور عوض من العدل. فاجتنب ما تنكر أمثاله، و ابتذل نفسك فيما افترض اللّه عليك راجيا ثوابه و متخوّفا عقابه. و اعلم أنّ الدّنيا دار بليّة لم يفرغ صاحبها فيها قطّ ساعة إلا كانت فرغته عليه حسرة يوم القيامة. و أنّه لن يغنيك عن الحقّ شي ء أبدا. و من الحقّ عليك حفظ نفسك و الاحتساب على الرّعيّة بجهدك، فإنّ الّذي يصل إليك من ذلك أفضل من الّذي يصل بك و السّلام.

اللغة:

اختلف هواه: لم يثبت على حال. ما تنكر أمثاله: لا تستحسن أمثاله من غيرك. يفرغ صاحبها: بطّال بلا عمل. و المراد بيصل اليك الثواب على عمل الخير، و المراد بيصل بك نفس العمل المثاب عليه.

الإعراب:

كثيرا صفة لمفعول مطلق محذوف أي منعا كثيرا، و راجيا حال، و ثوابه مفعول «راجيا» و قط هنا ظرف زمان لاستغراق ما مضى، و تختص بالنفي.

العدل و المساواة و العمل:

وجه الإمام هذه الرسالة الى عامله بحلوان، و هو الأسود بن قطيبة، و قال الشيخ محمد عبده: «حلوان إيالة من إيالات فارس». و الإيالة قطعة من البلاد يحكمها وال. و قال الشيخ الطريحي في مجمع البحرين: «حلوان بلد مشهور، و هو آخر مدن العراق من طرف المشرق و القادسية». و على أية حال فإن المهم ما في الرسالة ، و قد حدد الإمام فيها مهمة الحاكم بإقامة العدل و المساواة، و الاجتهاد في العمل لحياة أكمل. و فيما يلي البيان: 1- العدل، و إليه الإشارة بهذه الحكمة: (فإن الوالي إذا اختلف هواه منعه ذلك كثيرا من العدل) إذا تقلبت أخلاق الوالي من حال الى حال تبعا لأهوائه و أطماعه- ضاعت الحقوق، و سادت الفوضى و البغي و الفساد، و استحالت الحياة.

2- المساواة، و اليها الإشارة بهذا الأمر الذي وجهه الإمام الى عامله: (فليكن أمر الناس عندك في الحق سواء إلخ).. ساو بين الجميع في الحقوق و الواجبات بلا تفاضل و امتياز بين لون و جنس، و غنى و فقر إلا بما يقدم المرء من عمل نافع للفرد أو للمجتمع.

3- العمل لخدمة الحياة، و هو المراد بقوله: (و ابتذل نفسك إلخ).. اعمل لمنفعة الناس بلا غرور و تبجح، بل توقع النقص و الخلل في عملك، و رجاء التمام و الكمال فيه. و اعلم ان البطالة و الإهمال حسرة و ندامة، و انحطاط و جهالة، و اياك أن تقنع من العمل النافع عند حد. و لو لا العمل المتواصل ما بلغ الانسان غاية من أهدافه، و هل من شي ء أحلى مغبة من العمل في سبيل الخير و هل من أحد بلغ درجة من العلى في الدنيا و الآخرة إلا بالكفاح و العمل.

(و الاحتساب على الرعية بجهدك) أي اعمل لمصلحة الناس بكل ما تملك من طاقة. و قيل لملك زال ملكه: ما الذي أزال ملكك قال: اعجابي بقوتي، و إهمالي لرعيتي (فإن الذي يصل إلخ).. اذا عملت لحياة الناس و مصالحهم فإنك تأخذ من اللّه و منهم ثوابا أعظم و أجزل مما تعطيهم أضعافا مضاعفة.. اذا زرعت الخير أكلت من زرعك بلا ريب، و لكن من يزرع حبة واحدة في أرض اللّه سبحانه تعود عليه بسبعمائة كما نطقت الآية 261 من سورة البقرة. و كل من عمل لوجه اللّه و عياله فقد زرع في أرضه.

و بعد، فإن لكل شي ء غاية، و الغاية من الحكم عند الإمام لا تنحصر بحفظ الأمن، و اقامة العدل بوفاء الكيل و الميزان، و فصل الخصومات بالحق، و إنصاف الظالم من المظلوم، و ما أشبه، بل لا بد له مع هذا أن يعمل جاهدا لحياة أفضل و أسعد، و أن ينطلق الحاكم برعيته من جديد الى جديد أصلح و أنفع، و من قوة الى قوة أعز و أمنع.

( . فی ضلال نهج البلاغه، ج4، ص 139-141)

شرح منهاج البراعة خویی

المختار الثامن و الخمسون

و من كتاب له عليه السّلام الى الاسود بن قطيبة صاحب جند حلوان أمّا بعد، فإنّ الوالي إذا اختلف هواه منعه ذلك كثيرا من العدل فليكن أمر النّاس عندك في الحقّ سواء، فإنّه ليس في الجور عوض من العدل، فأجتنب ما تنكر أمثاله، و ابتذل نفسك فيما افترض اللّه عليك، راجيا ثوابه، و متخوّفا عقابه. و اعلم أنّ الدّنيا دار بليّة لم يفرغ صاحبها فيها قط ساعة إلّا كانت فرغته عليه حسرة يوم القيامة، و أنّه لن يغنيك عن الحقّ شي ء أبدا، و من الحقّ عليك حفظ نفسك، و الاحتساب على الرّعيّة بجهدك، فإنّ الّذي يصل إليك من ذلك أفضل من الّذي يصل بك، و السّلام.

اللغة

(اختلف) من موضع إلى موضع: تردّد، و منه الحديث «من اختلف إلى المساجد أصاب إحدى الثمان» و مثله «كنت أختلف إلى ابن أبي ليلى في مواريث لنا»، (سواء) قال في المغني: تكون بمعنى مستو، (الجور): الميل عن الحقّ و هو خلاف العدل، (قطّ): من أسماء الأفعال بمعنى انته و كثيرا ما تصدّر بالفاء مجمع البحرين- .

الاعراب

كثيرا: مفعول مطلق لقوله «منعه» بحذف الموصوف أى منعا كثيرا أو مفعول له لمنعه، و من العدل متعلّق به، سواء: خبر فليكن، عندك: ظرف متعلّق بسواء، في الحقّ: جار و مجرور متعلّق بقوله «سواء»، في الجور: ظرف مستقرّ خبر ليس قدّم على اسمه و هو عوض و «من العدل» جار و مجرور متعلّق بقوله «عوض»، فيها: متعلّق بقوله «لم يفرغ»، ساعة: مفعول فيه، فرغة: مصدر للمرّة، حفظ نفسك: مبتدأ مؤخّر لقوله «و من الحقّ» و هو ظرف مستقرّ، و عليك متعلّق بقوله «الحقّ»، الباء في بك للالصاق.

المعنى

قال الشارح المعتزلي «ص 145 ج 17 ط مصر»: لم أقف إلى الان على نسب الأسود بن قطبة، و قرأت في كثير من النسخ أنّه حارثي من الحارث بن كعب، و لم أتحقّق ذلك، و الّذي يغلب على ظنّي أنّه الأسود بن زيد بن قطبة بن غنم الانصاري من بني عبيد بن عدي، ذكره أبو عمر بن عبد البرّ في كتاب الاستيعاب، و قال: ان موسى بن عقبة عدّه ممّن شهد بدرا.

أقول: حلوان بلد ربما يعدّ من البلدان العظيمة المحصّنة لحكومة فارس في الدولة الساسانيّة بعد مدائن الّتي كانت عاصمة تلك الدولة الكبرى في عصرها واقع جنوب مدائن ممّا يقرب من أربعة مراحل، و قد تحصّن فيه يزدجرد الثالث بعد هزيمته من مدائن و سقوطها في أيدى المسلمين و عسكر هناك لسدّ هجوم جيش الاسلام و وقع بين الفريقين حروب هائلة انتهت بسقوط حلوان في أيدى المسلمين و بخراب هذه البلدة العظيمة.

و الظاهر أنّه صار معسكرا لجنود الاسلام إلى أيّام زعامة أمير المؤمنين عليه السّلام و كان سياسة الزعماء الماضين الّتي بناها عمر الإهانة و الخشونة مع غير المسلمين العرب و إن كانوا مسلمين و احتقارهم و النظر إليهم كعبيد و إماء، و كان من مهمّة حكومته عليه السّلام تغيير هذه السياسة العمريّة و الإرفاق بعموم الناس تشويقا لهم إلى قبول الاسلام و إجراء للعدالة بين الأنام.

و قد أقدم على هذه السنّة النبويّة من طرق شتّى: منها: تقريب الموالي و المسلمة من غير العرب و تسويتهم في العطايا مع العرب حتّى المهاجرين منهم و الأنصار.

و منها: إظهار اعتماده عليهم و تفويض المناصب إليهم بقدر لياقتهم، ففوّض حجابته و هي من أهمّ المناصب حينئذ إلى قنبر و هو المخلص له عليه السّلام و المعتمد عنده.

و روى صاحب منهج المقال بسنده عن جعفر بن محمّد عن أبيه أنّ عليّا عليه السّلام قال:

  • لمّا رأيت الأمر أمرا منكراأو قدت ناري و دعوت قنبرا

و قد وصّى عليه السّلام صاحب جند حلوان الحاكم في أرض الامّة الفارسيّة بأنّه إذا تردّد على الوالي الأهواء يمنعه من رعاية العدل كثيرا، و أغلب الأهواء المتردّدة على ذوى القدرة من العرب هو التعصّب العربي و الترفّع العنصري الّذي نشأوا عليه في الجاهليّة فأخمد لهيبه الاسلام في عهد النبيّ صلّى اللّه عليه و آله ثمّ أحياه حكومة عرب و أسرة بني اميّة أهل النفوذ في حكومته في جميع البلاد الاسلاميّة و خصوصا في الشام و العراق الّتي تليها، فأمره برعاية التساوي في الحقوق بالنسبة إلى جميع الناس و نبّه على أنّ الجور على أيّ قبيل لا يقوى به الاسلام و لا يصير عوضا عن العدل كما زعمه العمريّون بل الجور على غير العرب يوجب نفورهم عن الاسلام.

و أمره باجتناب ما تنكره و هو عرب بالنسبة إلى جميع الناس، و في قوله عليه السّلام (و ابتذل نفسك) إشارة ظاهرة على ترك الترفّع العنصري أى اجعل نفسك كأحد من الناس لأداء ما فرضه اللّه عليك.

و نبّهه على أنّ الدنيا دار امتحان و ابتلاء و اغتنام فرصة ساعة فيها للراحة و السرور يوجب الحسرة و الأسف يوم القيامة، و نبّهه على أنّ وظيفة الوالي أن يحفظ نفسه أى يمنعها عن هواها و جاهها عن الأمر عليه حتّى ينساها و يخلص همّه و جهده لخدمة الرعيّة مسلمين كانوا أو ذمّيّين و معاهدين معلّلا بأنّ ما يصل من رعاية الرعيّة من حسن الذكر و رفاه معيشة العامّة في الدنيا و من المثوبة في الاخرة أفضل من الّذي يصل به من الجهد و المثقّة من ذلك.

قال الشارح المعتزلي في شرح هذه الجملة (فانّ الّذي يصل إليك): من ثواب الاحتساب على الرعيّة و حفظ نفسك عن مظالمهم و الحيف عليهم (أفضل من الّذي يصل بك) من حراسة دمائهم و أعراضهم و أموالهم، و لا شبهة في ذلك.

و قال ابن ميثم في شرح الجملة «ص 191 ج 5 ط مؤسّسة النصر»: و أراد أنّ الّذي يصل إلى نفسك من الكمالات و الثواب اللازم عنها في الاخرة بسبب لزومك للأمرين المذكورين أفضل ممّا يصل بعدلك و إحسانك إلى الخلق من النفع و دفع الضرر.

أقول: و هو يقرب ممّا ذكره الشارح المعتزلي و لا يخفى ضعف كلا التفسيرين على أهل النظر.

الترجمة

از نامه اى كه بأسود بن قطبة سرلشكر حلوان نگاشته: أمّا بعد، براستى كه اگر هوسهاى فرمانگذار پياپى باشد او را بسيار از إجراى عدالت جلوگير گردد، بايد از پيروى هوس در گذرى و بهمه مردم در إجراى حق بيك چشم نگرى، زيرا كه در خلاف حق هيچ عوضى از عدالت وجود ندارد، بر كنار باش از آنچه كه مانند آن را نسبت بخود زشت و ناهنجار شمارى و خود را در انجام آنچه خدا بر تو فرض كرده و وظيفه تو دانسته خوار دار، باميد پاداش نيك او و از بيم شكنجه اش.

و بدانكه دنيا خانه آزمايش و بلا است، هرگز دنيادار ساعتى در آن بيكار و بر كنار از انجام وظيفه نيارامد جز آنكه در روز رستاخيز بر آن افسوس خورد و راستش اين است كه هيچ چيزى ترا از رعايت حق و درستى بى نياز نسازد، و از جمله حقوقى كه بر عهده تو است اين است كه خوددار باشى و نفس خود را مهار زنى و با همه كوشش خود بكارهاى رعايا بپردازى، زيرا آنچه از اين راه بتو عايد مى شود بهتر است از آن رنج و تعب كه در إجراى حق و رعايت رعيّت بتو مى رسد.

( . منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغه، ج17، ص 345-349)

شرح لاهیجی

الكتاب 57

و من كتاب له (- ع- ) الى الاسود بن قطبه صاحب جند حلوان يعنى و از مكتوب امير المؤمنين عليه السّلام است بسوى اسود پسر قطبه سالار سپاه حلوان امّا بعد فانّ الوالى اذا اختلف هواه منعه ذلك كثيرا من العدل فليكن امر النّاس عندك فى الحقّ سواء فانّه ليس فى الجور عوض من العدل فاجتنب ما تنكر امثاله و ابتذل نفسك فيما افترض اللّه عليك راجيا ثوابه و متخوّفا عقابه يعنى امّا بعد از حمد خدا و نعت رسول (- ص- ) پس بتحقيق كه حاكم هر گاه مختلف شد خواهش و ميل او منع ميكند او را ان اختلاف خواهش او در بسيارى از اوقات از عدالت كردن پس بايد باشد كار مردمان در نزد تو يكسان در حقّ داشتن پس بتحقيق كه نيست در ظلم كردن عوض و بدلى از براى عدالت كردن يعنى منفعت جور عوض نمى شود از منفعت عدل نه در دنيا و نه در اخرت و منفعت عدل عوض مى شود در دنيا و در اخرت از منفعت جور در دنيا پس اجتناب و دورى كن از كارى كه منكرى تو انرا اگر بكند غير تو مانند ان را و بذل كن و مصروف دار نفس تو را در كارى كه واجب ساخته است خدا انرا بر تو در حالتى كه اميدوار باشى ثواب او را و ترسناك باشى عقاب او را و اعلم انّ الدّنيا دار بليّة لم يفرغ صاحبها قطّ فيها ساعة الّا كانت فرغته عليه حسرة يوم القيمة و انّه لن يعنيك عن الحقّ شي ء ابدا و من الحقّ عليك حفظ نفسك و الاحتساب على الرّعيّة بجهدك فانّ الّذى يصل اليك من ذلك افضل من الّذى يصل بك و السّلم يعنى و بدان بتحقيق كه دنيا سراء ابتلاء و محنت است و فارغ نيست صاحب دنيا هرگز از محنت در دنيا ساعتى مگر اين كه باشد فراغت او حسرت بر او در روز قيامت و بتحقيق كه هرگز بى نياز نمى گرداند چيزى ترا از حقّ هميشه و از جمله حقّ است بر تو محافظت كردن نفس تو از مظلمه مردم و امر و نهى كردن بر رعيّت بقدر طاقت تو پس بتحقيق كه آن چيزى كه مى رسد بسوى تو از ثواب حفظ و احتساب تو زيادتر است از نفعى كه مى رسد بسبب تو بمردمان از محارست دماء و اموال ايشان

( . شرح نهج البلاغه لاهیجی، ص 283)

شرح ابن ابی الحدید

59 و من كتاب له ع- إلى الأسود بن قطبة صاحب جند حلوان

أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ الْوَالِيَ إِذَا اخْتَلَفَ هَوَاهُ- مَنَعَهُ ذَلِكَ كَثِيراً مِنَ الْعَدْلِ- فَلْيَكُنْ أَمْرُ النَّاسِ عِنْدَكَ فِي الْحَقِّ سَوَاءً- فَإِنَّهُ لَيْسَ فِي الْجَوْرِ عِوَضٌ مِنَ الْعَدْلِ- فَاجْتَنِبْ مَا تُنْكِرُ أَمْثَالَهُ- وَ ابْتَذِلْ نَفْسَكَ فِيمَا افْتَرَضَ اللَّهُ عَلَيْكَ- رَاجِياً ثَوَابَهُ وَ مُتَخَوِّفاً عِقَابَهُ- وَ اعْلَمْ أَنَّ الدُّنْيَا دَارُ بَلِيَّةٍ- لَمْ يَفْرُغْ صَاحِبُهَا فِيهَا قَطُّ سَاعَةً- إِلَّا كَانَتْ فَرْغَتُهُ عَلَيْهِ حَسْرَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ- وَ أَنَّهُ لَنْ يُغْنِيَكَ عَنِ الْحَقِّ شَيْ ءٌ أَبَداً- وَ مِنَ الْحَقِّ عَلَيْكَ حِفْظُ نَفْسِكَ- وَ الِاحْتِسَابُ عَلَى الرَّعِيَّةِ بِجُهْدِكَ- فَإِنَّ الَّذِي يَصِلُ إِلَيْكَ مِنْ ذَلِكَ- أَفْضَلُ مِنَ الَّذِي يَصِلُ بِكَ وَ السَّلَامُ

الأسود بن قطبة

لم أقف إلى الآن على نسب الأسود بن قطبة- و قرأت في كثير من النسخ- أنه حارثي من بني الحارث بن كعب و لم أتحقق ذلك- و الذي يغلب على ظني أنه الأسود بن زيد- بن قطبة بن غنم الأنصاري من بني عبيد بن عدي- ذكره أبو عمر بن عبد البر في كتاب الإستيعاب- و قال إن موسى بن عقبة عده فيمن شهد بدرا قوله ع إذا اختلف هوى الوالي- منعه كثيرا من الحق قول صدق- لأنه متى لم يكن الخصمان عند الوالي سواء في الحق- جار و ظلم- . ثم قال له فإنه ليس في الجور عوض من العدل- و هذا أيضا حق- و في العدل كل العوض من الجور- . ثم أمره باجتناب ما ينكر مثله من غيره- و قد تقدم نحو هذا- . و قوله إلا كانت فرغته كلمة فصيحة- و هي المرة الواحدة من الفراغ- و

قد روي عن النبي ص أن الله يبغض الصحيح الفارغ- لا في شغل الدنيا و لا في شغل الآخرة

- و مراد أمير المؤمنين ع هاهنا- الفراغ من عمل الآخرة خاصة- . قوله فإن الذي يصل إليك من ذلك- أفضل من الذي يصل بك- معناه فإن الذي يصل إليك- من ثواب الاحتساب على الرعية- و حفظ نفسك من مظالمهم و الحيف عليهم- أفضل من الذي يصل بك من حراسة دمائهم- و أعراضهم و أموالهم- و لا شبهة في ذلك لأن إحدى المنفعتين دائمة- و الأخرى منقطعة و النفع الدائم أفضل من المنقطع

( . شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج17، ص 145و146)

شرح نهج البلاغه منظوم

(59) و من كتاب لّه عليه السّلام (إلى الأسود ابن قطبة صاحب جند حلوان:)

أمّا بعد، فإنّ الوالى إذا اختلف هواه منعه ذلك كثيرا مّن العدل، فليكن أمر النّاس عندك في الحقّ سواء، فإنّه ليس في الجور عوض مّن العدل، فاجتنب ما تنكر أمثاله، و ابتذل نفسك فيما افترض اللَّه عليك، راجيا ثوابه، و متخوّفا عقابه.

و اعلم أنّ الدّنيا دار بليّة لّم يفرغ صاحبها فيها قطّ ساعة إلّا كانت فرغته عليه حسرة يّوم القيمة، و أنّه لن يّغنيك عن الحقّ شي ء أبدا، و من الحقّ عليك حفظ نفسك، و الاحتساب على الرّعيّة بجهدك، فإنّ الّذى يصل إليك من ذلك أفضل من الّذى يصل بك، و السّلام.

ترجمه

از نامه هاى آن حضرت عليه السّلام است، با سود ابن قطبه سردار سپاه حلوان (حلوان شهرى بوده است تا بغداد پنج روز فاصله داشته است، ارباب تراجم در شرح حال اسود سخنى نرانده اند، ابن ابى الحديد در جلد چهارم صفحه 163 گويد من نيز به نسب او دست نيافته ام لكن برخى او را از بنى حارث ابن كعب دانسته اند، و گمان من بر اين است كه او اسود ابن زيد ابن قطبة ابن عميم الانصارى از بنى عبد ابن عدى باشد، و ابن عبد البرّ در استيعاب گفته است كه او از حاضرين بدر است، هر چه هست پيدا است از ياران و دوستان حضرت بوده است بارى حضرت بوى نبشتند): پس از ستايش پروردگار، و درود بروان رسول مختار، براستى هنگامى كه والى ميلش گوناگون و يكسان نباشد (و عموم رعيّت را بديده مهر ننگرد شريف را بگذارد، وضيع را بركشد) اين كار او را از عدل و دادگرى باز دارد، بنا بر اين تو اى والى و سرلشكر حق را نزد خويش در باره مردم يك نواخت بدان و اجرا كن، چرا كه جور و ستمگرى هيچگاه جاى گزين عدل و دادگرى نتواند باشد، پس از چيزى كه مانند آن را بر خويش نپسندى (بر ديگرى مپسند و از آن) دورى گزين، و خويشتن را در آنچه كه خداى بر تو واجب فرموده است بكار انداز در حالى كه بثواب خداى اميدوار و از عذابش بيمناك باشى.

(اى پسر قطبه) بدانكه جهان دار ابتلا است، و بشر دمى را در آن بكامروائى نگذرانده است، جز آنكه آن دم روز قيامت بر وى اندوه و ندامت است (كه چرا آنرا غنيمت نشمرده، و كار نيكى و يا نيكوترى انجام نداده است، بدانكه هيچ چيزى جايگزين حق نيست) و هرگز چيزى تو را از حق بى نياز نگرداند پس بپاس اجراى حق در نگهدارى نفس خويش و اصلاح امور رعيّت كوشا باش، زيرا سودى كه از (جانب خدا در) اجراى حق بتو مى رسد، بيش از سودى است كه از تو (بمردم) مى رسد و السّلام.

نظم

  • بدان اى جيش حلوان را نگهباننباشد چون زوالى ميل يكسان
  • بدو ديده بسوى خلق بينديكى بگذارد و ديگر گزيند
  • قوانين را درست اجرا نسازدنوازد شخصى و شخصى گدازد
  • ز راه داد اين والى برون استز بيدادش درونها غرق خون است
  • عدالت را تو بايد در گشائىبخويش و خلق حق اجرا نمائى
  • جفا و جور در هر جا بكار استوفا و مهر از آنجا در فرار است
  • ستم را نيست چون طبع تو مايلستم بر خلق كم كن زان بكن دل
  • ز زشتى چون تو را خاطر نژند استمكن خاطر نژند آن ناپسند است
  • بهر حقّى كه حق بهر تو لازمشمرد آنرا در آن مى باش جازم
  • ثواب از درگه حق چشم مى دارز خشمش بيم ميكن اندران كار
  • جهان باشد سراى درد و اندوهخوشيهايش همه زشتىّ و مكروه
  • بشر گر با خوشى يك دم بياسوددر آن آن يكدمش رنج و محن بود
  • نكويان چون كه بيند شاد و خندانبفردا از پشيمانى است گريان
  • ز حق نبود تو را چون بى نيازىبكن در راه حق مردم نوازى
  • بحق شو اين نصيحت را نيوشابكار مردم از حق باش كوشا
  • كز اجراى حق آن سودى كه عايدتو را گردد ز حق سودى است زايد
  • چو حق بيند بحقّت پاى دربندكند ز احقاق حقّت شاد و خرسند
  • گشايد در برويت از حقيقتبحق جانت كند پر روح و رحمت

( . شرح نهج البلاغه منظوم، ج8، ص 183-186)

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

No image

نامه 69 نهج البلاغه : نامه به حارث هَمْدانى در پند و اندرز

نامه 69 نهج البلاغه اشاره دارد به "نامه به حارث هَمْدانى در پند و اندرز " .
No image

نامه 70 نهج البلاغه : روش برخورد با پديده فرار

موضوع نامه 70 نهج البلاغه درباره "روش برخورد با پديده فرار" است.
No image

نامه 71 نهج البلاغه : سرزنش از خيانت اقتصادى

نامه 71 نهج البلاغه به موضوع "سرزنش از خيانت اقتصادى" می پردازد.
No image

نامه 72 نهج البلاغه : انسان و مقدّرات الهى

نامه 72 نهج البلاغه موضوع "انسان و مقدّرات الهى" را بررسی می کند.
No image

نامه 73 نهج البلاغه : افشاى سيماى دروغين معاويه

نامه 73 نهج البلاغه موضوع "افشاى سيماى دروغين معاويه" را بررسی می کند.

پر بازدیدترین ها

No image

نامه 45 نهج البلاغه : نامه به عثمان ابن حنيف انصارىّ حاکم بصره

نامه 45 نهج البلاغه "به عثمان ابن حنيف انصارىّ حاکم بصره" می باشد.
No image

نامه 28 نهج البلاغه : پاسخ به نامه معاویه

نامه 28 نهج البلاغه به موضوع " پاسخ به نامه معاویه" می پردازد.
No image

نامه 41 نهج البلاغه : نکوهش یکی از فرمانداران

نامه 41 نهج البلاغه به "نکوهش یکی از فرمانداران" اشاره می کند.
Powered by TayaCMS