بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه هجدهم، استاد هادی پور (زید عزه)
* فنون عنصر دهم؛ عنصر نشاط
نشاط در سخنرانی مخصوصا در جلسات جوان ها نقش ویژه ای را ایفا می کند. بویژه مبلغینی موفق هستند که توان این را داشته باشند که لابلای سخنرانی و مفاهیمی که آموزش می دهند توان ایجاد نشاط را داشته باشند. عنصر نشاط در عین اینکه بردش بالاست یک لازمه و پیش نیاز مهم دارد و آن اینکه با شخصیت هر کسی سازگار نیست. این عنصر خیلی به درد می خورد در صورتی که بتوانید در یک جلسه شادی و نشاط ایجاد بکنید. اما واقعیت این است که روحانیون بخاطر اینکه جدی هستند و بحث های جدی را مطرح می کنند و80 درصدشان با شادی آفرینی تناسب شخصیتی و روحیه ای ندارند. فقط 20 درصد توان خوبی دارند. در عمل هم غالب سخنرانی های ما شاد نیست. حتی بین سخنرانان مشهور و موفق کشورمان هم فقط آقای دانشمند و قرائتی سخنرانی هایشان نشاط دارد و گرنه سخنرانی های آقای پناهیان و هاشمی نژاد و آقای انصاریان نشاط ندارند در سخنرانیشان معمولا گریه و حزن هست. بحث نشاط مثل عنصرهای دیگر نیست. این ویژگی اش باعث می شود که همه نمی توانند از آن استفاده کنند. ما هم در این فنون نمی توانیم این پیش نیاز را از بین ببریم. نشاط چیزی است که سرایت کردنی است به این معنا که اگر خودت آدم شادی نباشی نشاط نداشته باشی زیاد روحیه نداشته باشی نشاط به طرف مقابلت منتقل نمی شود. خود من گاهی اوقات خیلی سرحال بودم نشاط به جلسه خیلی زود منتقل شده است.
حاج آقای قرائتی می فرمودند ما در سخنرانی هایمان باید سعی کنیم نشاطی ایجاد کنیم که حکمتی هم درش هست.
در بحث رابطة دختر و پسر موقعی یکی از لطیفه هایی که استفاده می شد این بود که جایی که به این بحث دوست دارم هایی که رد و بدل می شود می رسیدیم می گفتیم واقعیت ندارد و آنکه می خواهد رابطه با شما برقرار کند چاره ای ندارد جز اینکه یک دروغ به شما بگوید و وقتی می بیند برای رسیدن به شما با یک دروغ راحت می تواند این ارتباط را برقرار کند چرا این دروغ را نگوید؟ این طور که توضیح می دادیم رسا نبود حتی مخاطب عمق قضیه را نمی گرفت و این طور گفتنش هم جذابیت نداشت. آمدیم لطیفه بغلش گذاشتیم گفتیم خیلی از این دوست دارم ها که می گویند شماره کفشتم و خمیر مسواکتم و این حرف ها... ، این طوری بحث می گیرید نشاط هم ایجاد می شود.
مثلا می گویند دو نفر داشتن واسه همدیگر خالی می بستند یکی گفت: ساعت بابابزرگم بیست سال پیش تو چاه افتاد بعد از بیست سال درآوردند هنوز کار می کرد. این یکی دید طرف داره عجب خالی می بنده. ساعت 20 سال تو چاه و آب باشذ درش بیاورند باز هم کار کند، این هم گفت: (حالت می گیرم) این که چیزی نیست بابابزرگم 20 سال پیش تو چاه افتاد بعد 20 سال در آوردیم هنوز سالم بود. این یکی دید این دیگر خیلی خالی بست گفت: بابابزرگت 20 سال ته چاه چی کار می کرد؟ این هم گفت: هیچی ساعت بابابزرگ تو رو کوک می کرد. وقتی این را مطرح می کنید در عین حالی که یک لبخند در کلاس ایجاد می شود، در فضایی که گفته می شود نشاط و هم جذابیت را خواهیم داشت. یک لحظه لبخند خستگی را در می کند از طرفی هم خیلی از این دروغ ها تابلو هست.
یک نمونه دیگر برای موقعی که آدم می خواهد کاروان زیارتی ببرد. جایی می گوید: آقا می خواهید بروید پیش امام رضا علیه السلام قضیه شما هم مثل بنده خدایی نشود که کنار ضریح ایستاده بود با امام رضا صحبت می کرد گریه می کرد و می گفت یا امام رضا ده ساله ازدواج کردیم زنم بچه دار نمی شود یک بچه ای بده خانمم نازاست. بنده خدایی گفت: ارتوپدی زنان و زایمان آن طرف هست. همه وقتی پیش امام رضا می روند به فکر این جریان هستند. خیلی چیزهای بزرگ تر و قشنگ تر می شود از امام رضا خواست.
فرق اولی با این دومی شبیه فرقی است که حکایت با داستان دارد. مثلا در گلستان سعدی گاهی سعدی حکایت تعریف می کند که گاهی وجود خارجی ندارد ولی گاهی واقعا در خاطرات شهدا هست. اولی لطیفه است اما این گاهی لطیفه نیست خاطره قشنگ هست.
نقل می کنند فقیری بود شنیده بود هر کسی از آقای بروجردی رحمه الله درخواست کمک می کند از زیر پتویی که زیرشان پهن بود پولی درمی آورد و کمک می کند. این فقیر هم خدمت آقا آمد و گفت: خدا فرزندی به ما داده همسرم باردار است در وضعیت بدی هستیم اجاره خانه عقب افتاده، تحت فشارم کمکی بفرمایید. آقا دست کردند و نگاهش هم نکردند پولی درآوردند و دادند. این فقیر خوشش آمد دید کم پولی نیست آقا همین طوری داد رفت و سه ماه بعد پیش خودش گفت آقا در این دو سه ماه یادش رفته من سه ماه پیش رفتم پول گرفتم. پا شد و خدمت آقا رسید گفت: زنم باردار و ... کمکی کنید. آقا زیر پتو دست کردند و بهش چیزی دادند. این هم گرفت و کلی کیف کرد. دو سه ماه دیگر باخودش گفت الآن یادش رفته و باز هم خدمت آقا رفت. آقا دست کرد زیر پتو و پول داد و به فقیر گفت: این پول را خرج زنت کن و قدر زنت را بدون. هیچ زنی سالی سه بار نمی زاید. واقعا این خاطره و جریانی است که واقع شده است. (در دیزی باز است حیای گربه کجا رفته. گاهی تو در حقت پدرت بدی می کنی فکر می کنی پدر نفهمید رفیق و خانم نفهمید ولی فهمیده دارد بزرگواری می کند تو هم باید از خودت آنسانیت نشان بدهی.) گاهی لبخند را با خاطره ایجاد می کنند.
در دانشگاه سخنرانی می کردم یک شب بحث ولایت فقیه بود که گفتم: آقا بعضی ها که امروز خیلی می گویند به فکر مردمیم و برای مردم دل می سوزانند زمان جنگ که اینجا جنگ بود و کشور از بین می رفت دشمن حمله کرده بود در آمریکا درس می خواندند. بعد جنگ هم مدرکی داشتند و کلاسش را برای کسانی که اینجا جنگیده بودند می گذاشتند و ادعایشان هم می شود. من یک تیکه ای به بعضی از این ها انداختم یکی از دانشجوها گفت: آقا شما که این طوری می گویید کلی نگویید خیلی از آن هایی که زمان جنگ خارج از کشور رفتند آدم های خوبی بودند کار خوبی کردند بالاخره کشور بعد از جنگ نیاز به آدم های تحصیل کرده هم داشت. ما بحثمان این بود که اولا با جنگی که ما داشتیم معلوم نبود کشور بماند آن هایی که آن موقع گذاشتند رفتند غالبا آدم های درست و حسابی نبودند چون خیلی هایشان امکانش را داشتند ولی در کشور ماندند از امثال شهید زین الدین و ....
کتاب های طنزی هست که طنزهای حکیمانه را سعی کردند جمع آوری کنند. چه شکلی می توانیم مشارکت با نشاط را ایجاد کنیم؟
من در دبیرستان ها و سخنرانی های با جمعیتی این کار را انجام می دهم می خواهم ابتدا یا وسط جلسه با مشارکت نشاطی ایجاد کنم. مثلا رفته بودیم به دبیرستانی که پسر بودند این ها ادعا دارند و یکی از چیزهایی که دنبالش هستند دست انداختن حاج آقاست. اول جلسه با خودم گفتم این ها را تخلیه انرژی کنم که زیاد اذیت نکنند بادشان را هم خالی کنم. با دستم به دیوار اشاره کردم و به این ها گفتم اینجا چه می بینید گذاشتم جواب بدهند. اولش با هم دیگر گفتند گفتم نه تک تک بگویید. یکی می گفت دیوار، می گفتم نه بابا؛ آن یکی می گفت: چوب، می گفتم نه واقعا این میبینید؟ من این ها را ده دقیقه سر کار گذاشتم خودشان را به در و دیوار زدند هر چه به ذهنشان رسید گفتند. اولش ساده می گفتند آخوند می بینیم یکی می گفت دیوار و چوب و..... من هم هی تحریک کردم می گفتم ما امید داشتیم بچه های شیراز تیزهوشند. به این ها خیلی فشار آمد هم می خندیدند هم تحریک می شدند. گفتم: آقا اگر کم آوردید سوت بزنید. آخرش خیلی فشار آمد. در آن فضا حسابی که تسلیم شدند گفتم: قرآن می فرماید: «و ان من شیء الا یسبح بحمده»[1]. اگر چشمانتان باز بود می دیدید که این در و دیوار همش دارد تسبیح خدا را می گویند. بعد زدم به خاطره و داستان، و بحث معنوی شد. این ایجاد نشاط با مشارکت بود. در جریان دیگری به تیزهوشان شیراز دعوت شدم که ادعایشان می شود. گفتم: باز باید حالشان را جا بیاورم. بعضی از این جاها ما با یک تیر چند نشان می زنیم هم جذابیت هم ارتباط قوی برقرار می شود هم آن ها از حاج آقا خوششان می آید و هم در عین حال بادشان را خالی می کنیم. گفتم: می گویند اینجا مدرسه تیزهوشان هست من قبل از اینکه بحثم را بگویم یک محکی بزنم ببینم واقعا شما هوشی دارید یا الکی اینجا اسم و رسمی درست کردند. گفتم یک سؤال می پرسم معلوم می شود. گفتند: بپرسید. گفتم :به نظر شما مهم ترین فلسفة عزاداری های محرم چیست؟ شروع کردند هی می گفتند ولی نمی توانستند جواب را بگویند. گفتم دارم ناامید می شوم یکی آبروی مدرسه را بخرد. مدیرشان هم تحریک شده بود. کار به جای رسید که گفتم سه نفر بیشتر نمی تونند جواب بدهند. بیشتر از این وقت نداریم. سه تا از شاگرد اول های سه مقطع جواب بدهند که شاید بتوانند آبروی مدرسه را بخرند. دو تایشان جواب دادند گفتم آن یکی شاگرد اول بیاید. قضیه هم حیثیتی و هم خنده دار شده بود. او هم جواب داد گفتم نه متأسفم یک صلوات بفرستید. تخلیه که شدند در پاسخ این سؤال بحثم را شروع کردم که مثلا عزا بگیرید واسه اینکه یک روزی یک امامی تنها ماند دیگر یک روز دیگر یک امام دیگر تنها نماند. بعد بحث امام زمان و این عزاداری ها ما را به سمتی ببرد که امام ما تنها نماند وگرنه اینکه عزاداری نشد. عزاداری من باید من را به جایی برساند که دیگر امام من تنها نماند. هیچ کدام این حرف را نزده بودند. اوج هدف ما این بود که این ها کم بیاورند اما بعضی از هدف ما هم مشارکت با نشاط بود. اگر اولین نفر جواب بدهد معلوم می شود شما سؤالت را بد انتخاب کردی وگرنه اگر سؤال فنی باشد حداقل 4،5 نفر اول نمی توانند جواب بدهند بعدش یکی که جواب داد تحسینش می کنیم. ایجاد مشارکت با نشاط در جلسات دانشجویی هم کارآیی دارد.
اخیرا جلسه دانشجویی در هفته ازدواج داشتم موضوع بحث آنالیز فرآیند خواستگاری از آیات و روایات بود. برایشان راجع به خواستگاری گفتم یک جایی دیدم می خواهد خستگی ایجاد شود جلسه دارد یکنواخت می شود می خواستم جذابیت ایجاد کنم در چینش بحث لطیفه یا چیز خنده دار نداشتم یک سؤال مطرح کردم گفتم: تا اینجا ببینم شماها چقدر در این زمینه تخصص دارید؟ تو خواستگاری اول آقا باید صحبت کند یا خانم؟ درستش کدام است؟ معمولا در خواستگاری ها سر این تعارف است شما بفرمایید و.... شروع کردند دو تا آقا و دو تا خانم جواب دادند و من به جواب هایی که می دادند عکس العمل هایی نشان می دادم که خنده ایجاد می کرد. این نشاط ایجاد شد و بحثمان را ادامه دادیم.
این سه تا مورد فنی هستند که در بحث نشاط کارآیی خوبی دارند و می شود ازشان استفاده کرد. روش های دیگری هم در بحث ایجاد نشاط هست از جمله بعضی از روش هایی که در امید گفتیم. در نشاط هم اگر یک سؤال مطرح کنید جایزه برایش تعیین کنید آن هم خودبخود ایجاد نشاط می کند و شاید از سبک همین مشارکت باشد.
در سخنرانی دانشجویی یکی از مهم ترین قلق ها در کنترلشان این است که شما نترسید و راحت باشید مخصوصا اگر پسر باشند با هم کنار می آیید. بعضی ها از اینکه کمی شلوغ شود وحشت می گیردشان، نباید بترسید. در همین جلسه تیزهوشان که خیلی شر بودند وقتی سئوال پرسیدم و کم آورده بودند یک گروهی از این ها جبهه تشکیل داده بودند با هم شعار می دادند یکی گفتش که مهمترین کار انجام دستورها و اوامر مقام معظم رهبری است تا این را گفت من گفتم خوب ولی این نیست. تا این را گفتم گفتند: مرگ بر ضد ولایت فقیه. با هم دیگر شعار می دادند در چنین وضعیتی نباید ترسید.
* مثال عملی ساختن سخنرانی با فنون
چگونه از این مجموعه ای که داریم استفاده کنیم؟
آقای جنتی یک سخنرانی انجام داد که حدود بیست دقیقه طول کشید. موضوعش این بود که ما تناقض گفتار و رفتار داریم. خیلی از ماها به حرف هایی که می زنیم عمل نمی کنیم و عملمان این حرف ها را تأیید نمی کند. خیلی وقت ها معتقدیم که بنده خدا بودن و آدم خوبی بودن نیاز به عمل ندارد. می گویند دلت پاک باشد نیاز به عمل نیست. ایشان می خواست این رو رد کند بگوید طبق آنچه که اهل بیت یاد دادند زمانی شما یک آدم حسابی هستی که رفتارت هم گفتارت را تأیید کند و رفتار هم داشته باشی. این بحث محرم ایشان بود و می گفت آن هایی که امام حسین علیه السلام را تنها گذاشتند خیلی هایشان این مشکل را داشتند. مثلا مثال آورد که عبدالله بن عمر به امام حسین علیه السلام می گفت: آقا نروید. آقا فرمودند چرا؟ فکر می کنی من اشتباه می کنم. گفت نه مگر می شود شما اشتباه کنید شروع کرد به ستودن امام حسین علیه السلام ، بعد که حضرت داشت می آمد کسی که آن قدر از آقا تعریف کرد حاضر نشد با امام حسین حرکت کند. گفتار و اعتقاد خوب داشت ولی عمل نداشت. ایشان این را می آورد در جامعه امروزی مثال می زد و می گفت: در جامعه امروزی هم خیلی ها کم کم به سمتی که درویش ها دارند پیش می روند. (هفته ای یکبار می نشینند هی ذکر می گویند و قائلند نماز هم نخواندی نخواندی) از ترکیبی از این وقایع تاریخی و این وضعیت کنونی سخنرانی ایجاد شده بود. بعد هم ایشان از روایت و آیات شاهد می آورد «لم تقولون ما لاتفعلون»[2]. چرا به چیزهایی که می گویید عمل نمی کنید؟ جریان آیه ای که می فرماید: «رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیک....»[3]. بحث دلت پاک باشد. بعد لطیفه هم گفت که طرف آمد دید گدایی نشسته گریه می کند نشست بغلش گریه کرد. گدا گفت: تو چرا گریه می کنی؟ این هم گفت چون تو گریه می کنی گریه می کنم. گدا گفت: گرسنه ام یک ذره از این نونت بده من دیگر گریه نمی کنم. گفت: تا صبح باهات گریه می کنم ولی نان بهت نمی دهم. زد به مردم کوفه که گریه می کردند ولی اگر یاری می کردند لازم به گریه نبود. و شعر هم داشت:
- ای که بر دوست تمنای نگاهی داریبهر اثبات ارادت چه گواهی داری
این سخنرانی کم محتوا نیست اما جذاب هم نیست. کسی خوشش نیامد این مشکل است که خیلی از طلبه ها دارند. سه کار را باید شما بکنید که جذابیت سخنرانی تان را از این روش تأمین کنید 1- تناسب با موضوع، 2- تناسب با محتوا، 3- تناسب با مخاطب. این سه تا معیارهای گزینش عناصر و فنون جذابیت مربوط به سخنرانی ماست. روی این نمونه این کار را انجام دادم. دیدم باید فنون و عناصر و تناسبات را بسنجم. موضوع چیست؟ تناقض رفتار با گفتار است. محتوا چیست؟ محتواها را آوردم. مخاطب کیست؟ هیأتی ها. این سه تا را کنار هم گذاشتم دیدم اگر بخواهم بحث کنم از چه عنصرهایی می توانم استفاده کنم؟ اول از قسمت اول تناسب موضوع. انتخاب عناصر کردم. یعنی ما باید یا بگوییم اگر رفتار با گفتار تناسب نداشته باشد را ثابت کنیم (عدم سازگاری قابل قبول و منطقی نیست) یا بگوییم اگر این دو با هم باشد چه می شود؟ چقدر خوب است؟ اول 5 موضوع انتخاب کردن بعد از 5 تا 3 تا درآوردم مرور کردم مثلا عنصرها را با فنون دیدم عنصر عشق تناسب دارد؟ اگر این دو با هم نباشد نمی شود؟ دیدم می شود چون یک مورد بیان داستان و تمثیل عاشقانه داریم. خیلی وقت ها می توان ثابت کرد طرف ادعای عشق می کند ولی رفتارش این را نشان نمی دهد. این عنصر جا دارد مخاطب هم جوان ها هستند کهبا عشق جذابیت ایجاد می شود. در محتوای بحث هم عشق نبود و عنصر عشق اینجا می چسبد. بعد عنصر تخیل جا دارد؟ دیدم نه، با این موارد و این موضوع تخیل جا ندارد. تخیل برای دانشجو و دانش آموز هست. فکر کردم عنصر ترس می شود؟ دیدم کمی می شود بگویی اگر این تناسب نباشد قیامت چه اتفاقی می افتد؟ ترس هم انتخاب می شود. عنصر بعدی هیجان؟ این موضوع آرام است هیجان برنمی دارد. عنصر اعجاب؟ تناسب در حد اوج نیست که اعجاب برانگیز باشد و این موضوع را کمک بدهد. عنصر بعدی زیبایی؟ یکی یکی تناسب را می سنجیدم که می شود یا نه؟ رسیدم به عنصر مسائل جنسی یکی از موارد بیان عفت های اولیاء خدا بود. اینکه عده ای رفتارشان گفتارشان را اثبات می کند. سومین عنصر مسائل جنسی است. عنصر امید؟ به این معنا که در یک مورد داشتیم نتایج عمل به آموخته های سخنرانی، که اگر به چیزهایی که گفتم عمل کنی چه نتیجه ای دارد. وقتی از مسائل جنسی انتخاب کردیم من عفت یکی از اولیاء خدا را بگویم بعد پشتش در قسمت امید بگویم این بنده خدا نهایتا چه گیرش آمد؟ مثلا شهید بابایی در آمریکا بود دختری گفت مایلم با شما رابطه داشته باشم ولی بابایی این کار را نکرد و نتیجه اش این شد که شهید بابایی کارش به جایی رسیده بود می دانست شهید می شود. خانمش گفت فلان روز عید قربان قربانی خدا شد. یا شهید برنسی که شب عملیات همه پشت میدان مین مانده بودند شهید برنسی گفت از این مسیر بروید بعدا که ازش پرسیدند گفت حضرت زهرا گفت که از این مسیر بروید. این می شود بحث امید. پس در ادامه سخن ما می شود از این امید استفاده کرد. امید که ایجاد می شود جذابیت دارد.
در مرحله اول به موضوع و مخاطب نگاه کردم و این چهار عنصر را (عشق، ترس، مسائل جنسی؛ بیان عفت های اولیاء خدا، امید) انتخاب کردم. در مرحله بعدی هم آیات و روایات را بیاورم. این عنصرها کدام فنش و در کجای سخنرانی قرار بدهم چینش سخنم به هم نمی ریزد که با توجه به مخاطب تأثیرگذاری اش هم بیشتر می شود؟ قاعدتا اول باید نشان داد که کسی یک حرفی را بزند و عمل نکند.. پس عشق باید بیاید تو فرمول قسمت اول سخنرانی. پشت سرش در مرحله دوم که ثابت شد می گویم در قیامت چه عذابی می شود؟ ترس می آید در قسمت دوم. بعضی ها هستند که در این دنیا این را بهترین شکل انجام دادند. (حرفی که زدم تا آخرش وایستادم) مسائل جنسی می آید اینجا، بعدش هم نتیجه کار این هایی که عمل کردند چه شد؟ امید. این چهار عنصر را درست کردیم، کافی است ترس را انتخاب نکنم بگم سه تا عنصر بس است ولی اگر چهار تا بشود ضرر نمی زند جذابیت بیشتر می شود. اگر سه تایی خواستیم: چینش عشق- مسائل جنسی- امید می شود. فرمول بحث ما در ده دقیقه اول از تمثیل عاشقانه، (در بحث عشق) و با بیان داستان عاشقانه ای که نشان می دهد حرفی بزنی و عمل نکنی هیچ کس از شما قبول نمی کند. مثال زدم طرف ازدواج کرده شوهرش ابراز محبت زیاد می کند راه به راه می گوید دوست دارم. یک موقعی که گذشت دوست زن شوهر این زن را دید و گفت: ایشان شوهر شماست؟ ایشان را فلان جایی با خانمی دیدم. زن گفت: نه اشتباه دیدی. دوستش گفت: باور کن خودش بود. گفت اگر این دفعه دیدم می گویم بیا ببین شاید من اشتباه کردم. بعد یک مدت دوستش زنگ زد گفت: مردی در رستوران با خانمی غذا می خورد اگر می خواهی بیا ببین چقدر شبیه شوهرت که اشتباه کردم. زن حساس شد رفت دید شوهرش است که ابراز عشق می کرد. بالای سرشان رسید آمد لنگه کفش نثار شوهرش بکند تا شوهرش نگاهش به زنش افتاد گفت: صغری خیلی دوست دارم. زن گفت: دوست داشتنت بخورد توی سرت. مرد گفت: دوست داشتن به دل، به این حرف ها نیست. این جریان را برای خانمی تعریف می کردم که گفت علاقه و محبت به امام زمان به دل است به چادر نیست. به او گفتم: اگر برای شوهرت چنین اتفاقی بیفته بالای سرش بروی بگوید دوستدارم این طوری قبولش می کنی. فکر کرد دید نمی تواند قبول کند. گفتم: پس چطور انتظار داری امام زمان قبول کند دوست داشتنش به دل است به چادر نیست. من با این تمثیل کلی جذابیت ایجاد کردم. بعد در مسائل جنسی جریان شهید بابایی را تعریف کردیم. قسمت سوم هم کرامت هایی که به آن دو شهید بزرگوار شده بود به عنوان امید گفتیم و این سخنرانی بی روح و بی جذابیت را جذاب کردیم.
مخاطبان هیأتی هستند که نوعا جوان هستند.
- لبم لبریز از جام حسین استعروج معرفت بام حسین است
- اگر جـراح، قلبـم را شـکافدمـیان سـیـنه ام نام حـسین است
بحث ما پیرامون فرازی از زیارت عاشورای ابی عبدالله الحسین است که ماه محرم سراغ این زیارت نامه خواهند رفت. فراز زیارت این است «یا اباعبدالله انی اتقرب الی الله و الی رسوله و الی امیرالمؤمنین و الی فاطمه و الی الحسن و الیک بموالاتک و بالبراءه منهم...»[4].
وقتی سیستم بدن را بررسی می کنند در بدن انسان دو سیستم و دو عامل داریم که یکی کار دفع مواد زائد میکروب ها و ویروس هایی که وارد بدن می خواهند بشوند را دارد و سیستم دوم آنچه که برای بدن نیاز است (آهن انرژی و...) را به بدن می رسانند. سیستم اول را می گوییم که کار گلبول های سفید هست. مثل سرباز تازه نفس مواظبند اگر میکروب بخواهد وارد بدن شود نگذارند و اگر آمد دفع کنند. و سیستم دوم گلبول های قرمز هستند که غذایی را که میل می کنیم آن ها آنچه برای بدن لازم هست را می گیرند و به جاهای مختلف بدن می رسانند. بعضی ها می گویند دلت خوش باشد خدا نگاه به قلب آدم می کند قلبت پاک باشد بس است چه خبر است شما در راهپیمایی ها می گویید مرگ بر آمریکا، مرگ بر اسرائیل. آمریکا که روز به روز پیشرفت می کند در دنیا بهتر نیست بجای گلوله از گل استفاده کنیم بجای لعن و فحش و مرگ بر فلان بگوییم درود و سلام تا کی مرگ بر .... در زیارت امام حسین علیه السلام آخرهای زیارت، اول صد بار لعن دارد بعد صد بار سلام دارد. بدن آدمی که سالم و عاقل باشد می گوید میکروب ها نوش جانتان بفرمایید داخل. هیچ بدنی این کار را نمی کند. این مثال در مورد جسم انسان بود اما در مورد روح انسان، چون انسان از روح و جسم تشکیل شده و ارزش انسان به روح انسان است و جسم فقط مرکب انسان است. در زیارت امام حسین اول لعن می کنیم پس اول باید دفع کنیم پیشگیری کنیم اگر آمد درمانش کنیم بعد برویم سراغ عاملی که نیاز بدن را به بدن برسانیم. لذا در مورد روح انسان هم بگوییم فلانی را دوست داشته باشیم و دلت پاک باشد حرف درستی نیست. روح انسان همین حالت را دارد بستگی دارد شما با کی همنشین شوی و کی را دوست داشته باشی. امام صادق علیه السلام فرمودند: «ان المطیع لمن احب مطیع»[5]. آدم هر کسی را دوست می دارد حرفش را گوش می کند. دوست داشتن واقعی به این است که دنبالش اطاعت هم بیاید. امام صادق علیه السلام فرمود: یا جابر حواست باشد هر کسی گفت دوست دارم این کافی نیست باید ثابت کند ثابت کردنش به این است که اطاعتش را پشت سر آن ببینیم. اینکه می گوییم مرگ بر فلانی یا مرگ بر آمریکا یا سلام می دهیم روال عادی است هر انسان عاقلی گذشته از آیات قرآنی و روایات به این نتیجه می رسد که آدم با کسانی باید قطع ارتباط بکند که همان ها می شوند میکروب هایی که وارد بدن می شوند. و با کسی ارتباط برقرار کنیم تا بشویم مثل آن ها. کسانی که از یاران و اصحاب امام حسین علیه السلام و محب امام حسین شدند ما دنباله رو این ها شویم. و این دو سیستم را در روحمان پیاده کنیم بشویم محب امام حسین علیه السلام تا در قیامت به شفاعتشان برسیم.