باسمه تعالی شأنه العزیز

تربیت دینی

حامد عبداللهی

مقدمه:

انسان موجودی است دارای ابعاد گوناگون که در مسایل تربیتی به دو بعد جسمانی و روحانی آن توجه ویژه می شود.

هر کدام از ابعاد جسمانی و روحانی نیز استعدادها و قوایی دارد که پرورش آن نیازمند تعریف سامانه ای همه جانبه نگر و هدف مند است.

هر مکتبی مدعی پرورش و تربیت بشر است و برای ادعای خود دلایل و شواهدی می آورد اما نتیجه تربیت هر مکتب به شدت وابسته به مبانی آن مکتب است.

انسان تربیت شده در هر دستگاه تربیتی از خود رفتارهایی بروز می دهد که برآیند خواست ها و باید های آن مکتب است و تحلیل کنش های هر انسان بدون شناخت مکتب تربیتی وی ، کاری غیر علمی و سطحی خواهد بود.

شباهت های رفتاری انسان ها نیز نمی تواند دلیلی بر یکسانی تربیت داشته باشد چه این که دو کار همانند ممکن است به انگیزه ها و اهداف متفاوتی انجام گیرد.

برای شناسایی تربیت دینی و اسلامی ، ناگزیریم تاثیر پسوند دین را در محتوا و جهت تربیت به رسمیت بشناسیم و بدانیم برنامه های تربیتی قابلیت جهت دار شدن را دارند.

در مطالعه سامانه تربیتی دینی و اسلامی باید به گزاره های مهم و بنیادینی چون حکمت، تزکیه ، تعلیم ، ولایت و هدایت توجه کرد.

برای اتقان مباحث پیش رو محور بحث ، آیات قرآنی و سخنان بزرگان بر اساس آموزه های وحیانی مد نظر است.

چکیده :

تفاوت تربیت دینی با دیگر مکاتب در نگاه آسمانی به جهان خلقت و مبدا و معاد است. در این نوشتار ، روشن می شود که حتی کنش های مشابه انسان ها در شرق و غرب عالم و در دستگاه های گوناگون تربیتی ، کاملا متمایز است.

همچنین روشن می شود برنامه تربیت دینی در سامانه ای بزرگ تر و کامل تر با عنوان هدایت ، تنظیم شده و اصل هدایت ، شانی الهی است همان گونه که ربوبیت ، شانی الهی دارد و در مراتب بعدی به اولیا منتقل می شود.

در اسلام ، تربیت جسمانی نیز اهمیت دارد اما تربیت روحانی از درجه بالاتری برخوردار است و تربیت دینی در یک مجموعه هدایتی در صراط مستقیم ، تعریف شده است.

از همین روست که نه تنها تربیت دینی از روش های ویژه بهره می برد که در گزارهای تربیتی نیز گسترده تر و گاه منحصر به فرد است.

کلید واژه: تربیت دینی هدایت

1. جایگاه تربیت

قرآن کریم با جمله زیبای بسم الله الرحمن الرحیم» آغاز می شود و در سوره حمد اولین آیه به نکته کلیدی و مهمی اشاره می کند.

آیه شکر که ما بارها در شبانه روز آن را تکرار می کنیم : الحمد لله رب العالمین».

همین سپاسگزاری نسبت به خدا است که رب جهانیان است . رب یعنی پروردگار. [1]

آن گاه که کودک در دامان مادر و پدر خویش می بالد و پس از سال ها نوزادی به جوانی می رسد، فرزند ، پرورش نیافته است که به قول معروف، بزرگ شده است. پدر و مادر ، موجودی کوچک را چون گلی در گلدان خانه باغبانی کرده اند و آب و غذایش را تامین کرده اند و اینک شاخه گلی رعنا دارند.

قرآن کریم این کار را همان بزرگ کردن می داند . آن جا که می فرماید : وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما كَما رَبَّياني صَغيراً» (24 اسراء) : و بال هاى تواضع خويش را از محبّت و لطف، در برابر آنان فرود آر! و بگو: پروردگارا! همان گونه كه آنها مرا در كوچكى تربيت كردند، مشمول رحمتشان قرار ده!»

یا از قول فرعون به موسی : قالَ أَ لَمْ نُرَبِّكَ فينا وَليداً وَ لَبِثْتَ فينا مِنْ عُمُرِكَ سِنينَ » (18/ شعرا): گفت: آيا ما تو را در كودكى در ميان خود پرورش نداديم، و سالهايى از زندگيت را در ميان ما نبودى؟

این بزرگ کردن از ریشه (ر ب و) است [2] که به پرورش جسمانی توجه دارد و در جای خود درخور ستایش است.

توجه به تربیت جسمانی و زحمات طاقت فرسای والدین در ادبیات و اشعار فارسی ، پررنگ و پر معنا است به ویژه که نقش عاطفی مادر در این فرایند، نقطه عطف احساس شاعرانه بوده است:

بیت

اي طفل که دفع مگس از خود نتواني

هر چند که بالغ شدي آخر تو هماني

شکرانه ي زور آوري روز جواني

آنست که قدر پدر پير بداني

سعدی

تربيت ياب از پدر چون آفتاب از آسمان

علمها گير از پدر چون بخردان از روزگار

سنايي غزنوي

اي پاي بست مادر و امانده ي پدر

برا بوالديه تو را ديده دودمان

خاقاني

گویند مرا چو زاد مادر ، پستان به دهان گرفتن آموخت

شبها بر گاهواره من ، بیدار نشست و خفتن آموخت

دستم بگرفت و پا به پا برد ، تا شیوه راه رفتن آموخت

یک حرف و دو حرف بر زبانم ، الفاظ نهاد و گفتن آموخت

لبخند نهاد بر لب من ، بر غنچه گل شکفتن آموخت

پس هستن من ز هستن اوست ، تا هستم و هست دارمش دوست

اما نگاه آسمانی، که خدا را پروردگار جهانیان می داند رب العالمین» ، تربیت انسان را بیش از این می داند و اصطلاح تربیت را از ریشه (رب ب) گرفته که در خود معنای مالکیت و صاحبیت نیز دارد . مانند آن که گفته می شود "رب الدار" که به معنای صاحب خانه است.[3]

کلمه ربّ به تنهایی برای خدا بکار می رود و نه دیگران [4]: لَقَدْ كانَ لِسَبَإٍ في مَسْكَنِهِمْ آيَةٌ جَنَّتانِ عَنْ يَمينٍ وَ شِمالٍ كُلُوا مِنْ رِزْقِ رَبِّكُمْ وَ اشْكُرُوا لَهُ بَلْدَةٌ طَيِّبَةٌ وَ رَبٌّ غَفُورٌ » (سبأ 15) : مردم سبا را در مساكنشان عبرتى بود؛ دو بوستان داشتند، يكى از جانب راست و يكى از جانب چپ. از آنچه پروردگارتان به شما روزى داده است بخوريد و شكر او به جاى آوريد. شهرى خوش و پاكيزه و پروردگارى آمرزنده .

همچنین کسی که الهی شود ربانی خوانده می شود [5] مانند این حدیث که در باره امیرالمؤمنین است: قَالَ النَّبِيُّ :عَلِيٌّ رَبَّانِيُّ هَذِهِ الْأُمَّه» [6] ریشه این حدیث را می توان در این آیه تربیتی جست که : ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُؤْتِيَهُ اللَّهُ الْكِتابَ وَ الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُوا عِباداً لي مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لكِنْ كُونُوا رَبَّانِيِّينَ بِما كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتابَ وَ بِما كُنْتُمْ تَدْرُسُون » (آل عمران 79) : براى هيچ بشرى سزاوار نيست كه خداوند، كتاب آسمانى و حكم و نبوّت به او دهد سپس او به مردم بگويد: غير از خدا، مرا پرستش كنيد!» بلكه [سزاوار مقام او، اين است كه بگويد:] مردمى الهى باشيد، آن گونه كه كتاب خدا را مى آموختيد و درس مى خوانديد! [ و غير از خدا را پرستش نكنيد!]

نکته ها و پیام ها:

الف: تربیت جسمانی از ریشه (رب و) گرفته شده و به معنای بزرگ کردن و افزودن است.

ب : تربیت روحانی یا غیر جسمی از ریشه (رب ب ) گرفته شده و به معنای پرورش استعدادها است .

ج : "ربّ " یکی از نام های خداست و این کلمه به تنهایی برای خدا به کار می رود و نشان از مقام ربوبیت و پروردگاری دارد که شامل همه جهانیان می شود.

د : در معنای ربوبیت نوعی تصرف و مالکیت نهفته که نسبت مربی با متربی را روشن می کند.

2. مقایسه

گاهی گفته می شود باید اخلاق خوبی داشته باشیم سخن نیکو بگوییم رفتار پسندیده داشته باشیم و درست بپنداریم. اما تا نگفته شود پسندیده و نیکو و درست چیست؛ در واقع تنها شعار داده شده است. هنر این است که یک مکتب ، روشن کند کدام راه درست است و چه تربیتی نیکو است.

سخنمان را با یک پرسش ادامه می دهیم : اگر در مغرب زمین گفته شود :" پسرم ! راست بگو" و در مشرق زمین هم همین جمله شنیده شود آیا هردو عبارت به یک معنا است؟

توضیح این که آیا انسان ها در هر مکتبی یک برداشت از صداقت و راستگویی دارند و فطرتشان از انسان راست گو خوشش می آید یا تفاوت هایی هست؟

حقیقت این است که راستی و راست گویی ، رفتاری پسندیده و خوشایند است و کیست که از آدم راست گو بدش بیاید؟

به قول حافظ:

به صدق کوش که خورشید زاید از نفست

که از دروغ سیه روی گشت صبح نخست

***

طریق صدق بیاموز از آب صافی دل

به راستی طلب آزادگی ز سرو چمن

اما به نظر می رسد در مکتبی که نگاه به آینده بشر پس از این جهان دارد با مکتبی که همه چیز را با نگاه مادی می بیند و مرگ را پایان همه چیز، در معنا و کاربرد جمله های اخلاقی مانند "فرزندم! راست بگو " فرق هایی هست.

برای درک بهتر تفاوت این مکتب ها و فرهنگ ها به جملات دو دانشمند بزرگ دین شناس مراجعه می کنیم:

امام خمینی می فرمایند:

از امتيازات مكتب توحيد با تمام مكتب هايى كه در عالَم هست اين است كه در مكتبهاى توحيد، مردم را تربيت مى كنند و آنها را از ظلمات خارج مى كنند و هدايت به جانب نور مى كنند. تمام مكتب هايى كه مكتب غير توحيدى هستند، مكتب هاى مادى هستند و اين مكتب هاى مادى يا مردم را از عالم نور برمى گردانند به سوى عالم ظلمت و دعوت مى كنند به ماديگرى و ماده و از عالم نور منصرف و منحرفشان مى كنند؛ يا آنها را همان دعوت به ماده مى كنند و ديگر آن طرفش را كار ندارند. ... لكن مكتب هاى توحيدى- كه در رأس آنها مكتب اسلام است- در عين حال كه به ماديات و با ماديات سر و كار دارند، لكن مقصد اين است كه مردم را طورى تربيت كنند كه ماديات، حجاب آنها براى معنويات نباشد. ماديات را در خدمت معنويات مى كِشند؛ به خدمت معنويات مى كشند، در عين حالى كه نسبت به ماديات نظر دارند، نسبت به زندگى دنيا نظر دارند، در عين حال مردم را متوجه به معنويات مى كنند و از ظلمت ماده نجات مى دهند. توجه به ماده و به ماديات به طورى كه تمام توجه به ماديات باشد، ظلمت است؛ ظلمات است، و انسان را به ظلمات مى كشد، و به چيزهايى مى كشد كه شما مشاهده مى كنيد كه در همه مكتبها كه هست؛ مردم را مى كِشند به جنگها، به خونريزيها. مكتب كمونيست، مكتب خونريزى است، مكتب اختناق است، تمام اختناق در آنجا حكمفرماست؛ و خونريزى در آنجا هست؛ به طورى كه سران آنها در اول امرى كه سلطه پيدا كردند، هزاران نفر، بلكه صدها هزار نفر را به قتل رساندند. ماديتى كه در امريكا و امثال آن ممالك غربى غيركمونيستى هست، آنها هم تمام جدال و نزاعشان سر ماديات است و با ماديات سر و كار دارند، و مردم را به خاك و خون مى كشند.» [7]

همچنین شهید مطهری با اشاره به تفاوت تربیت دینی با دیگر تربیت ها می گوید: وقتى كه مى آييم سراغ تربيت دينى مى بينيم اين مفاهيمْ ديگر مفاهيم توخالى نيست، مفاهيم توپر است؛ حق، عدالت، صلح، همزيستى، عفت، تقوا، معنويت، راستى، درستى و امانت، تمام اينها الفاظى هستند توپر، و پايه و مبنا و منطق دارند.

اساس مطلب اين است كه ما براى اخلاق چه منطقى به دست بياوريم. آيا مى توانيم از غير راه خداشناسى و معرفة اللَّه براى اخلاق منطق مستدل پيدا كنيم؟ نه. پشتوانه و اعتبار همه اين مفاهيم، خداشناسى است. اگر ايمان نباشد [اخلاق ] مثل اسكناسى است كه پشتوانه نداشته باشد. ابتدا ممكن است عده اى نفهمند ولى اساس و پايه ندارد. مگر فرانسويها اولين كسانى نبودند كه اعلاميه جهانى حقوق بشر را منتشر كردند؟ ولى اين اعلاميه در جنگ جهانى اول و دوم كجا رفت؟! در حادثه الجزاير كجا رفت؟! مگر آنجا حقوق بشر نبود؟! مگر جز اين بود كه يك ملت حق خودش را مى خواست؟! غير از اين كه حرف ديگرى نبود. آنوقت چه كارهايى كه نشد! آيا به زن رحم كردند؟ به بچه رحم كردند؟ به آثار تمدن رحم كردند؟ به كتابخانه ها رحم كردند؟ به مؤسسات فرهنگى رحم كردند؟ به معابد رحم كردند؟ (در زمان خودمان مى بينيد) چرا؟ چون پايه نداشت. بيانى دارد قرآن كريم، مى فرمايد: وَ مِنَ النّاسِ مَنْ يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِى الْحَيوةِ الدُّنْيا وَ يُشْهِدُ اللَّهَ عَلى ما فى قَلْبِهِ وَ هُوَ الَدُّ الْخِصامِ ( بقره 204). بعضى از مردم هستند كه وقتى به گفته شان نگاه مى كنى، وقتى به نوشته هاشان نگاه مى كنى، وقتى به اعلاميه هاشان نگاه مى كنى، وقتى به كتابهاشان نگاه مى كنى در شگفت فرو مى روى و حظ مى كنى و خوشت مى آيد كه عجب ملت فهميده اى، عجب ملت حق شناسى، چه اعلاميه هاى خوبى داده اند! خيلى هم تأكيد مى كنند: وَ يُشْهِدُ اللَّهَ عَلى ما فى قَلْبِهِ خدا را هم گواه مى گيرند كه اينها را كه من مى گويم از عمق روحم سرچشمه مى گيرد. اما نمى دانى جايش كه برسد، روى دنده لجاجت كه بيفتد چه ها مى كند: وَ اذا تَولّى سَعى فِى الْارْضِ لِيُفْسِدَ فيها وَ يُهْلِكَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ ( بقره 205 ) آن وقت كه يكمرتبه روى آن دنده لجبازى و خودخواهى اش مى افتد، مى بينيد اين حرفهايى كه براى او پوچ و بى معنا بود اينجا اثر ندارد، دنيا را مى خواهد زير و رو كند. سَعى فِى الْارْضِ لِيُفْسِدَ فيها مى خواهد روى زمين را فاسد كند، وَ يُهْلِكَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ و نسل بشر و كِشتها و آباديها را از بين ببرد. » [8]

نکته ها و پیام ها:

الف: یک مکتب تربیتی نباید تنها به تایید یا رد گزینه های فطری مانند راست گویی و دروغ گویی بسنده کند که باید خوب و بد را تعریف و راه رسیدن به آن را نیز مشخص کند.

ب : جهت تربیت توحیدی به سوی نور و جهت تربیت مادی به سوی تاریکی است.

ج : پشتوانه همه مفاهیم تربیتی و اخلاقی ، خدا شناسی است.

د : قرآن کریم به توخالی بودن تربیت های ظاهرفریب ، هنگام عمل اشاره کرده است.

3. مکتب تربیتی

اکنون متوجه هستیم که دینی بودن تربیت چه تاثیری در اجتماع و بشریت دارد. اما از خود می پرسیم اگر قرار است یک سری دستوراتی که عقل هم می فهمد مثل این که دروغ بد است و دزدی خوب نیست را به کودک یاد بدهیم پس چرا دم از تربیت دینی و تربیت غیر دینی می زنیم؟ آدم بی دین و بی نماز هم همین ها را به فرزندش یاد می دهد . صرف یاد دادن نماز و روزه که تربیت دینی نیست . این ها عبادت هایی است که هر مومنی باید انجام بدهد و در جای خود هم آموزش می بیند. تربیت دینی یک عنوان مشیری است که باید ما را به روش ها و منظومه مشخص و متمایزی برساند.

به نظر می رسد در تفاوت تربیت دینی با دیگر تربیت ها باید کمی دقت کرد. باید دید قرآن کریم ما را به چه تربیتی دعوت کرده و چگونه انسانی را می خواهد پرورش بدهد.

حقیقت این است که گرچه قرآن کریم به پرورش جسمانی نیز اهمیت داده اما پرورش روحانی را مهم تر دانسته و بارها بر آن تکیه کرده است . به دست آوردن نسبت آیاتی که به رشد روحانی و معنوی بشر پرداخته با آیاتی که اشاره مستقیم یا غیر مستقیم به پرورش تن دارد با یک نگاه گذرا به آیات کریمه روشن می شود و نیاز به استدلال ندارد اما این تاکید و اهمیت تنها در ریشه (رب ب ) یا همان تربیت نهفته نیست. یعنی نباید تاکید قرآن بر پرورش معنوی و روحانی را تنها در ریشه (ر ب ب ) دید.

مدل آسمانی قرآن کریم با روش دیگر مکتب ها تفاوت دارد و آن این که اولا خود خدا را مربی جهانیان معرفی می کند و عبارت رب العالمین 34 با در قرآن تکرار شده است.

ثانیا جهان و انسان در منظومه ای دیده شده که تربیت بشر، همه آن چیزی نیست که برای رشد او لازم است.

به عبارت دیگر انسان تنها تربیت نمی شود که راست بگوید و دزدی نکند . بشر برای رسیدن به نقطه کمال بالاتری پرورش می یابد.

برای روشن شدن بحث به جوامع دیگر نگاه می کنیم. اگر در جامعه ای که افراد آن نگران بهشت و جهنم نیستند و در زندگی خود جایی برای آخرت نگذاشته اند چرا تلاش می کنند انسان های درست کاری باشند یا لااقل از انسان های درست کار خوششان می آید؟ چرا دزدی نمی کنند یا از دزد بدشان می آید؟ پاسخ روشن است! چون غیر از این که فطرت و وجدانشان با کارهای بد سازگار نیست به صلاحشان هم نیست که ناهنجاری داشته باشند . اصولا اگر بخواهیم جامعه ای داشته باشیم که سنگ روی سنگ بند بشود و هر کس به حقوق خود برسد و اموال هرکس محترم بماند باید راست گویی را دوست داشته باشیم و از دزدی بدمان بیاید و گرنه هیچ کس صاحب مال خود نخواهد بود.

پس می بینیم برای زندگی دنیایی هم لازم است برخی اصول اخلاقی را رعایت کنیم.

بنابر این باید در پی تفاوت مهم تری بود تا فهمید تربیت دینی با غیر دینی چه فرقی دارد. اگر قرار باشد هردو مکتب بگویند دزد را بگیرید و زندان کنید و تنها یکی بگوید به غیر از زندان عذاب اخروی هم دارد و به جهنم خواهد رفت در نتیجه عملی خیلی تفاوت نمی کند؛ چرا که هر دو برای اصلاح جامعه ، یک نسخه پیچیده اند گرچه یکی از این دو، سخن از جهان دیگر به میان آورده که شاید انگیزه دیگری از آن داشته باشد. برای معنا دار شدن این بخش از تفاوت ظاهری ناچاریم نگاه عمیق تری داشته باشیم و به یک مدل دست پیدا کنیم.

همان طور که گفته شد فرق مکتب های تربیتی را باید در هدف و افق آن دید. آیا مکتب تربیتی اسلام تنها می خواهد انسان های سالمی را برای زندگی دنیایی پرورش دهد؟

آیا این کار از دست دیگر مکتب ها ساخته نبود؟

نکته همین جا است ! اسلام ، انسان را برای اهداف مهمتری پرورش می دهد و برنامه خاصی هم برای آن دیده است.

نکته ها و پیام ها:

الف : تربیت ، بخشی از برنامه دین برای انسان است.

ب : تربیت دینی در گزاره های فطری ، خلاصه نمی شود.

ج: تربیت دینی در پی اهداف مهم تری از اداره جامعه و فرد است.

4. هدایت گری

با نگاه جستجو گرانه در قرآن کریم متوجه گزینه دیگری می شویم که سامانه کامل تری از تربیت و رشد بشریت را به ما معرفی می کند.

قرآن خود می گوید: إِنَّا أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ لِلنَّاسِ بِالْحَقِّ فَمَنِ اهْتَدى فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما يَضِلُّ عَلَيْها وَ ما أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكيلٍ (41/زمر» ما اين كتاب(آسمانى) را براى مردم بحق بر تو نازل كرديم؛ هر كس هدايت را پذيرد به نفع خود اوست؛ و هر كس گمراهى را برگزيند، تنها به زيان خود گمراه مى گردد؛ و تو مأمور اجبار آنها به هدايت نيستى.

همان گونه که مشاهده می کنید قرآن خود را کتاب هدایت معرفی می کند. هدایتی که نه از روی اجبار که با ارایه یک سری برنامه رخ می دهد.

از خود این آیه می توان فهمید متن قرآن خود یک برنامه مکتوب برای انتقال مفاهیم هدایت گرانه است و نیز ارسال پیامبر. به دیگر سخن ، یک برنامه و یک مجری که مسؤلیت عملی هدایت گری را به عهده دارند.

به نظر می رسد تاکید قرآن بر ماده هدایت، مسیر بحث های تربیتی را دگرگون می کند. ریشه (ه دی) 316 بار در قرآن به کار رفته که غالبا به همان معنای هدایت است.

اصولا خدا هدایت گری را به خود نسبت می دهد و می فرماید: إِنَّ عَلَيْنا لَلْهُدى » ( لیل12) به يقين هدايت كردن بر ماست .

باز نقش وحی در هدایت را می توان دید. آن جا که می فرماید: قُلْ إِنْ ضَلَلْتُ فَإِنَّما أَضِلُّ عَلى نَفْسي وَ إِنِ اهْتَدَيْتُ فَبِما يُوحي إِلَيَّ رَبِّي إِنَّهُ سَميعٌ قَريبٌ» (سبا50) بگو: اگر من گمراه شوم، از ناحيه خود گمراه مى شوم؛ و اگر هدايت يابم، به وسيله آنچه پروردگارم به من وحى مى كند هدايت مى يابم؛ او شنواى نزديك است!

همچنین در باره کسانی که به جرگه هدایت شوندگان وارد شوند می فرماید: وَ يَزيدُ اللَّهُ الَّذينَ اهْتَدَوْا هُدىً وَ الْباقِياتُ الصَّالِحاتُ خَيْرٌ عِنْدَ رَبِّكَ ثَواباً وَ خَيْرٌ مَرَدًّا ( مریم76)(امّا) كسانى كه در راه هدايت گام نهادند، خداوند بر هدايتشان مى افزايد؛ و آثار شايسته اى كه(از انسان) باقى مى ماند، ثوابش در پيشگاه پروردگارت بهتر، و عاقبتش خوبتر است. وَ الَّذينَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً وَ آتاهُمْ تَقْواهُمْ ( محمد 17) كسانى كه هدايت يافته اند، خداوند بر هدايتشان مى افزايد و روح تقوا به آنان مى بخشد.

نکته ها و پیام ها:

الف : تاکید قرآن در مسایل تربیتی بشر، بیشتر در واژه هدایت متمرکز شده است.

ب: هدایت یک سری برنامه جامع و نرم افزاری است که استعدادهای انسان را شکوفا کرده و به نقطه ربانیت و نورانیت می رساند.

ج: هدایت به اراده الهی صورت می گیرد و با گام نهادن بشر در راه هدایت ، این روش تربیتی به هم افزایی می رسد.

د: متن قرآن کریم و شخص پیامبر و امام نیز از دیگر جنبه های هدایتی هستند.

هـ : تربیت دینی در دستگاه هدایتی قابل شناسایی است.

5. فرایند هدایت

با مرور بحث ، نسبت تربیت جسمانی ، تربیت روحانی و هدایت تا حدی آشکار می شود. پیش از آن که بخواهیم بیشتر توضیح بدهیم ، خوب است با استفاده از سخن بزرگان، این سیر هدایتی را بیشتر بشناسیم:

امام خمینی می فرمایند: شما در قرآن كريم مى خوانيد كه الحَمْدُللَّهِ رَبِّ العَالَمين . كلمه ربوبيت» را و مبدأ تربيت را در اول قرآن طرح مى كند. وما را مكلف فرموده اند كه در هر شبانه روز چندين مرتبه اين را در ركعات نماز بخوانيم و توجه داشته باشيم به اينكه مسئله تربيت و ربوبيت- كه درجه اعلاى آن مخصوص به خداى تبارك و تعالى است و دنبال آن منعكس مى شود در انبياى عظام و به وسيله آنها به ساير انسانها- اين در آن پايه از اهميت بوده است كه دنبال للَّه»، ربّ العالمين»، مربّى عالمين آمده است. و باز در همين سوره مى خوانيد كه غايت تربيت، حركت در صراط مستقيم» است. و منتهى اليه اين صراط مستقيم؛ كمال مطلق است، اللَّه است. دعوت شده است كه ما تحت تربيت انبيا برويم و تحت تربيت بزرگان از اوليا واقع بشويم، تا آنها ما را هدايت كنند به راه مستقيم. و هر روز چندين مرتبه از خداى تبارك و تعالى بخواهيم كه ما را هدايت كند به صراط مستقيم، نه راه چپ، و نه راهِ راست: غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَلَا الضَّالِّينَ ما بايد توجه به اين معنا داشته باشيم كه موجودى هستيم كه اگر خود رو بار بياييم؛ بدترين موجودات و منحط ترين موجودات هستيم. و چنانچه تحت تربيت واقع بشويم و صراط مستقيم را طى بكنيم، مى رسيم به آنجا كه نمى توانيم فكرش را بكنيم؛ آنجايى كه بحر عظمت است، بحر كبريايى است [9]

تنها راه تربيت و تعليم راهى است كه از ناحيه وحى و مربى همه عالم رب العالمين، تنها راه آن راهى است كه از ناحيه حق تعالى ارائه مى شود. و آن تهذيبى است كه با تربيت الهى به وسيله انبيا مردم آن تربيت را مى شوند. و آن علمى است كه به وسيله انبيا بر بشر عرضه مى شود. و آن علمى است كه انسان را به كمال مطلوب خودش مى رساند. همان كه در آيه ديگر مى فرمايد كه: اللَّهُ وَلِىُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ الَى النُّورِ وَ الَّذينِ كَفَرُوا اوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ الَى الظُّلُماتِ. (بقره 257) دو گروه اند مردم: يك گروه مؤمن هستند كه تحت تربيت انبيا واقع شده اند. به واسطه تربيت انبيا از همه ظلمتها و از همه گرفتاريها و از همه تاريكيها خارج شدند آنها. به واسطه تعليمات انبيا وارد شدند در نور، در كمال مطلق. اين آيه؛ ميزان مؤمن را و معيار ايمان را بيان مى فرمايد، و مدّعيان ايمان را از مؤمنين جدا مى فرمايد... يعنى اينها تربيت شده هاى خدا هستند و آمده اند كه ماها را، همه بشر را تربيت كنند. و اگر ما در تحت تربيت آنها واقع بشويم، از آن علومى كه آنها براى بشر آورده اند ما استفاده كنيم و از آن تعليماتى كه كرده اند ما بهره برداريم؛ ما در صراط مستقيم واقع مى شويم و هدايت به نور مى شويم، هدايت به خداى تبارك و تعالى مى شويم كه آن نور مطلق است.»[10]

در اسلام همه راهها به توحيد منتهى مى شود؛ اخلاق اسلامى از توحيد سرچشمه مى گيرد و به توحيد پايان مى يابد، تربيت اسلامى همين طور، سياست اسلامى همين طور، اقتصاد و اجتماع اسلامى همين طور.

در اسلام هركارى با نام خدا و استعانت از او آغاز مى شود (بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ) و با نام خدا و سپاس او پايان مى يابد (الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ) و با نام خدا و اعتماد و اتكاء به او جريان مى يابد (تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ) (هود 56) ( وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنونَ)(آل عمران 122)» [11]

همان طور که ملاحظه می شود "صراط مستقیم" همان راه هدایتی بشر است. شهید مطهری در بیان دیگری در این زمینه روشن تر وارد بحث شده است: راه تكامل كشف كردنى است نه اختراع كردنى؛ برخلاف نظريه اگزيستانسياليسم كه مدعى است هيچ راهى و هيچ مقصدى وجود ندارد و انسان خود براى خود مقصد و ارزش مى آفريند و راه مى آفريند و انسان، آفريننده مقصد و آفريننده راه و آفريننده كمال يعنى آفريننده كمال بودن كمال و ارزش بودن ارزشهاى خود است. از نظر قرآن، مقصد و راه و كمال بودن مقصد و ارزش بودن ارزشها در متن خلقت و آفرينش هستى تعين پيدا كرده و انسان بايد آنها را كشف كند و مقصد را بجويد و راه را بپيمايد.»[12]

از نظر قرآن سير تكاملى جهان و انسان و اجتماع يك سير هدايت شده و هدفدار است و بر روى خطّى است كه صراط مستقيم» ناميده مى شود و از لحاظ مبدأ و مسير و منتهى مشخّص است. انسان و اجتماع، متحوّل و متكامل است، ولى راه و خطّ سير، مشخّص و واحد و مستقيم است: وَ انَّ هذا صِراطى مُسْتَقيماً فَاتَّبِعوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبيلِهِ (انعام 153).

يكى خطّ است از اوّل تا به آخر

بر او خلق خدا جمله مسافر» [13]

نکته ها و پیام ها:

الف :قرآن کریم مبدا ربوبیت را خدا می داند.

ب: ربوبیت، شانی است که از خدا به اولیا منعکس می شود.

ج: غایت تربیت ، حرکت در صراط مستقیم است و رسیدن به کمال مطلق که خدا است.

د: تهذیب و علم دو شاخه هدایتی انبیا است که انسان مومن را به صراط مستقیم، سوق می دهد.

هـ : صراط مستقیم، راه توحیدی و کشف شدنی و پیمودنی است و همان سیر هدایت شونده و هدفدار است.

6. منظومه هدایتی

تجربه مطالعه مکاتب و راه کارها و روش های آن به ما نشان می دهد مقایسه جزئی و بخشی بین دو مکتب ، نتیجه درست و علمی نخواهد داشت. برای نقد یا بهره برداری از یک دستور مکتبی باید مبانی و فلسفه آن را نیز در همان مکتب، جستجو کرد و سپس آن را پذیرفت یا نقد کرد .

در باره نظام تربیتی مکتب اسلام نیز همین گونه است. تربیت در اسلام یک فرایند مجزا و روش جداگانه نیست. تربیت در اسلام یکی از شاخه های هدایتی است و نباید یک روش تربیتی اسلامی را با مشابه آن در مکتب دیگر مقایسه کرد. برای مثال همان موضوع راست گویی . اگر یک مسلمان، راست گو تربیت می شود یک هدف عالی و مهم تری وجود دارد که باید به آن توجه کرد. باید دید تربیت راست گویی در کجای منظومه هدایتی قرار دارد و نسبت آن با دیگر رفتارها ، اعتقادها و منش ها چیست. یک مومن از ترس خدا دروغ نمی گوید و نه برای رسیدن به یک چهره مثبت اجتماعی. مومن راست گو است اما ریا کار هم نیست. یعنی کار مثبت را برای ریا انجام نمی دهد چون می خواهد هر کاری برای رضای خدا باشد. پس اگر به مستمندان یاری می کند ، دزدی نمی کند و راست می گوید همه در یک مسیر هدایتی به سوی خدا است.

بايد متوجه باشيم كه تربيت اسلامى تفاوتش با ساير تربيتها يكى در اين است كه اساس همه تربيتها را توحيد قرار داده و كار را از نيت و اخلاص شروع كرده است و همين جهت است كه اگر عمل، خوب اجرا شود اثر چندين برابر دارد. تمرين و عمل به طور كلى در همه كارها مؤثر است، چه تمرين مثبت و چه منفى، اما آن وقت اثر قاطع دارد كه به نام خدا و براى خدا و با حضور قلب و اخلاص باشد.» [14]

این جاست که فرق جمله " فرزندم راست بگو " در دارالاسلام و دار الکفر، مشخص می شود.

برای نمونه چند گزینه تربیتی اسلام را نیز مرور می کنیم تا حتی تفاوت گستره محتوای تربیت اسلامی را دریابیم:

مسئله ديگرى كه بايد عرض كنم مسئله اى است كه در تعليم و تربيت هاى دينى و مذهبى وجود دارد و در تعليم و تربيت هاى غيرمذهبى وجود ندارد و نمى تواند هم وجود داشته باشد... و آن چيزى است به نام مراقبه و محاسبه». در آموزش و پرورش هاى غيرمذهبى اين گونه مفاهيم پيدا نمى شود، مراقبه و محاسبه اصلًا مفهوم ندارد و طرح نمى شود. ولى در تعليم و تربيت دينى چون اساس، مسئله خدا و پرستش حق است، قطعاً اين مسائل مطرح است...اى اهل ايمان! تقواى الهى داشته باشيد... وَ ما تُقَدِّموا لِانْفُسِكُمْ مِنْ خَيْرٍ تَجِدوهُ عِنْدَاللَّهِ (110 بقره) سعدى هم اين شعر را از همين جا گرفته:

برگ عيشى به گور خويش فرست

كس نيارد ز پس، تو پيش فرست »[15]

يكى از فوايد اينكه تربيت مردم تربيت دينى باشد همين است كه مردم را در باطن روح و ضميرشان عادل و منصف مى كند. البته فرق است بين كسى كه از ايمان بهره اى داشته باشد و خدا را ناظر و شاهد اعمال و نيات خود بداند و آن كس كه محض مصلحت اجتماع كارى را بكند. يا ايُّهَا الَّذينَ امَنوا عَلَيْكُمْ انْفُسَكُمْ لا يَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ اذَا اهْتَدَيْتُمْ (مائده 105) اى كسانى كه ايمان آورده ايد، بر شما باد مراقبت نفسهاى خودتان. فرضاً ديگران گمراه باشند گمراهى آنها به شما صدمه اى وارد نمى آورد اگر شما خودتان راه را يافته باشيد و در راه باشيد »[16]

اساس تربيت دينى همين است كه انسان خود بر خود مسلط باشد... مگر مى شود ... كه يك چيز خودش بر خودش مسلط باشد؟... اين نشان مى دهد كه انسان دو خود» دارد، يك خودش خود حقيقى است و خود ديگرش ناخود است، و در واقع [تقوا] تسلط خود است بر ناخودى كه [انسان ] آن ناخود را خود مى داند...

وقت خشم و وقت شهوت مرد كو

طالب مردى چنينم كو به كو »[17]

از نظر قرآن عبادت، يك عبادت واقعى، درست و جامع الشرايط، عبادتى كه روح عبادت- كه توجه به خدا و استغفار و استمداد و استعانت از خداوند و توجه به خود و نقصها و عيبهاى خود است- در آن هست، بزرگترين عامل تربيت و سازندگى انسان است. اصلًا نماز را خدا براى چه واجب كرده است؟ براى اينكه نماز ما را مى سازد...نماز خودش يك عامل تربيت است. عامل ديگر چيست؟ وَ الَّذينَ فى امْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلومٌ. لِلسّائِلِ وَ الْمَحْرومِ. اين هم درست همان مفهوم دائمون را دارد: كسانى كه در اموال آنها حقى معين براى سائلان و غير سائلان از محرومان وجود دارد. سراغ جنبه مالى آمد... بايد به مرحله اى برسد كه نسبت به مال و ثروت كه برايش يك خير است و انسان آن را خيرترين خيرها مى شمارد نه تنها منوع نباشد[وَ اذا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنوعاً] بلكه براى نيازمندان حقى در مال خود قائل باشد و اين حقى را كه در مال خود هست به ديگران بدهد. اين چقدر كمال است براى انسان!» [18]

تكيه گاه تعليم و تربيت اسلامى عمل است. اسلام بشر را متوجه اين نكته مى كند كه هرچه هست عمل است. سرنوشت انسان را عمل او تشكيل مى دهد. اين يك طرز تفكر واقع بينانه و منطقى و منطبق با ناموس خلقت است. قرآن كريم راجع به عمل چقدر صحبت كرده و چقدر تعبيرات رسا و زيبايى در اين زمينه دارد! مثلًا: وَ انْ لَيْسَ لِلْانْسانِ الّا ما سَعى (نجم 39) براى بشر جز آنچه كه كوشش كرده است نيست؛ يعنى سعادت بشر در گرو عمل اوست. فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ. وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرّاً يَرَهُ (زلزله 7و8) هركسى به اندازه وزن يك ذره اگر كار خير بكند آن كار خير او از بين نخواهد رفت، به او خواهد رسيد؛ و اگر به اندازه وزن يك ذره كار بد كند، از ميان نخواهد رفت و به او خواهد رسيد. اين تعليم، يكى از بزرگترين تعليمات براى حيات يك ملت است.» [19]

» از نظر اسلام اگر كسى بخواهد خودش را تربيت كند، اولين شرط مراقبه است... قبل از مراقبه مشارطه» است؛ يعنى اول انسان بايد با خودش قرارداد امضا كند... چون اگر مشارطه نشود و اول انسان با خودش قرارداد نبندد، موارد را مشخص نكند و براى خودش برنامه قرار ندهد، نمى داند چگونه از خودش مراقبه كند...همچنين در هر شبانه روز يك دفعه از خودش حساب مى كشد كه آيا مطابق آنچه كه پيمان بستم عمل كردم؟ آيا از خود مراقبت كردم يا نكردم؟ اگر عمل كرده بود بعدش شكر و سپاس الهى و سجده شكر است، و اگر عمل نكرده بود مسئله معاتبه» در كار مى آيد (يعنى خود را ملامت كردن) ... اينها از اصول مسلّم اخلاق و تربيت اسلامى است.» [20]

اگر انسان علاقه مند به تربيت خودش و فرزندانش به تربيت اسلامى است و يا مى خواهد افرادى را تربيت كند، واقعاً بايد به مسئله نيايش، دعا و عبادت اهميت بدهد.»[21]

در تعليم و تربيت اسلامى به مسئله رشد فكرى و تعقل اهميت فراوان داده شده، و ديگر اينكه به خود تعليم [نيز اهميت داده شده است ] و تعليم هم يك حدود مشخص ندارد ... اسلام نيامده كه علوم را مشخص كند و بگويد فيزيك بياموزيد يا نياموزيد... يك چيزهايى گفته كه آنها را بايد انجام داد و آنها توقف دارد به آموختن اينها، پس بايد اينها را آموخت.»[22]

ما بايد با اصول تعليم و تربيت اسلامى آشنا بشويم. اولًا آيا اسلام براى مسئله تعليم به عنوان آموزش دادن و آگاهى دادن اهميتى قائل است يا نه؟ و به عبارت ديگر آيا اسلام عنايتى به پرورش عقل و فكر انسان دارد يا چنين عنايتى ندارد؟ اين همان مسئله علم است كه از قديم ميان علما مطرح بوده؛ هم اصل مطلب كه اسلام دينى است كه به علم دعوت كرده است، و هم خصوصيات آن كه آن علمى كه اسلام به آن دعوت كرده است چه علمى است»[23]

كوته نظران همين قدر كه ديده اند اسلام نفس را به عنوان فرمانده شرارت» ياد كرده است، كافى دانسته اند كه اخلاق و تربيت اسلامى را متهم كنند به اينكه به چشم بدبينى به استعدادهاى فطرى و منابع طبيعى وجود آدمى مى نگرد و طبيعت نفسانى را شرير بالذات و پروراندن آن را خطا مى شمارد. ولى اين تصور خطاست...از نظر قرآن كريم طبيعت نفسانى انسان مراحل مختلفى مى تواند داشته باشد؛ در يك مرحله به شرارت فرمان مى دهد، در مرحله ديگر از شرى كه مرتكب شده است ناراحت مى شود و خود را ملامت مى كند، در مقام و مرحله ديگر آرام مى گيرد و گرد شر و بدى نمى گردد» [24]

نکته ها و پیام ها:

الف: همه عناصر تربیتی در یک دستگاه و سامانه هدف دار و منظم با عنوان مکتب قابل تعریف ، شناخت ، نقد و پذیرش است و نگاه تجزیه ای نتیجه علمی ندارد.

ب: تربیت اسلامی هم در هدف هم در روش و هم در گستره با دیگر مکاتب تربیتی متمایز است.

ج: مراقبه و محاسبه و مشارطه ، تحولات درونی و نفسانی، پرهیزگاری خودنگهدار، تقویت روح عبادت، از خودگذشتگی در جان و مال، ترغیب به دانش اندوزی و پرورش عقل؛ همه از گزاره های تربیتی اسلام است.

7. نتیجه

اکنون روشن است اصول تربیتی اسلام با دیگر مکتب ها فرق دارد. گسترده تر هم هست و موضوعاتی در خود دارد که در جای دیگر سراغ نداریم. این اصول و روش های تربیتی هم در یک چارچوب بزرگ تر جا گرفته که هدف مشخص و کاملی دارد.

خوب است برای نتیجه گیری بحث ، مروری بر آن چه گذشت داشته باشیم:

تربیت جسمانی که در قرآن از ریشه (رب و) گرفته شده ، اهمیت دارد و در خور ستایش است و باید قدردان پدر و مادر بود که فرزند خود را بزرگ کرده اند.

تربیت روحانی از اهمیت بالاتری برخوردار است که در قرآن از ریشه (رب ب ) گرفته شده و تربیت دینی و اسلامی بیشتر به این جنبه انسان توجه دارد.

خدا خود رب و پروردگار جهانیان نامیده می شود و به تربیت انسان ها نیز توجه ویژه دارد.

تربیت اسلامی یکی از شاخه های هدایت است خدا انسان را به روش هاو ابزار گوناگون مانند عقل، پیامبر و دستورات اخلاقی و عبادی، تزکیه و تعلیم به صراط مستقیم هدایت می کند تا یک انسان ربانی بسازد .

تربیت اسلامی، شاخصه هایی دارد که در دیگر مکاتب تربیتی نمونه ندارد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاورقی:

1. ر.ک : المفردات فی غریب القرآن / ریشه ربب . هم چنین :ن . ک : قاموس اللغه ، التحقیق ، العین ، لسان العرب ، مجمع البحرین و فرهنگ ابجدی

2. همان، ریشه ربو

3. همان ، ریشه ربب

4. همان

11. همان

12. بحارالانوار ج40/ ص160 / چاپ : مؤسسة الوفاء بيروت - لبنان / سال انتشار : 1404قمرى / قطع : وزيرى / تعداد جلد : 110 جلد / تعداد صفحات متن : 38942 صفحه / تعداد صفحات مقدمه : 235 صفحه

13. صحيفه امام، ج 9، ص: 289/ حضرت امام خمينى( س) / موضوع: بيانات، پيام ها، مصاحبه ها، احكام، اجازات، شرعى، نامه ها / تاريخ وفات مؤلف: 1368ه ش / زبان: فارسى / تعداد جلد: 21 / ناشر: موسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى( س) / مكان چاپ: تهران / سال چاپ: 1386 ه ش / نوبت چاپ: چهارم

14. مجموعه آثاراستادشهيدمطهرى، ج 22، ص: 516 / استاد شهيد مطهرى / موضوع: مجموعه آثار / تاريخ شهادت مؤلف: 1358/ زبان: فارسى / تعداد جلد: 27 / انتشارات صدرا

9. صحيفه امام، ج 14، ص: 154

10. صحيفه امام، ج 13، ص: 505

11. مجموعه آثاراستادشهيد مطهرى، ج 2، ص: 249

12. مجموعه آثاراستادشهيد مطهرى، ج 26، ص: 110

13. مجموعه آثاراستادشهيدمطهرى، ج 3، ص: 161

14. مجموعه آثاراستادشهيدمطهرى، ج 25، ص: 95

15. مجموعه آثاراستادشهيدمطهرى، ج 22، ص: 759

16. مجموعه آثاراستادشهيدمطهرى، ج 23، ص: 777

17. مجموعه آثاراستادشهيدمطهرى، ج 27، ص: 161

18. مجموعه آثاراستادشهيدمطهرى، ج 27، ص: 709

19. مجموعه آثاراستادشهيدمطهرى، ج 25، ص: 435

20. مجموعه آثاراستادشهيدمطهرى، ج 22، ص: 762

21. مجموعه آثاراستادشهيدمطهرى، ج 22، ص: 738

22. مجموعه آثاراستادشهيدمطهرى، ج 22، ص: 536

23. جموعه آثاراستادشهيدمطهرى، ج 22، ص: 524

24. مجموعه آثاراستادشهيدمطهرى، ج 19، ص: 653