«عَنْ النَّبِيِّ قَالَ أَكْثِرُوا الصَّلَاةَ عَلَيَّ فَإِنَّ الصَّلَاةَ عَلَيَّ نُورٌ فِي الْقَبْرِ وَ نُورٌ عَلَى الصِّرَاطِ وَ نُورٌ فِي الْجَنَّةِ»[1]. رسول الله صلی الله علیه واله فرمودند: بر من زیاد صلوت بفرستید که صلوات قبر و جایگاهتان را نورانی خواهد کرد و در بهشت و قیامت هم نورانی خواهید بود.و روایت داریم هر کس در روز قیامت نور داشته باشددرآتش جهنم نمی افتد.
هر حرکتمان از اول صبح تا آخر شب که می خوابیم حتی خوابیدنمان هم، قلب ما را نورانی یا تاریک می کنند.کارهایمان مارا به خدا نزدیکیا دور می کنند.بعضی ها ممکن است بگویند ما بی تفاوت می مانیم.ولی نمی دانند که در دستگاه خدا بی طرفی معنی ندارد. یا حقیم یا باطل. یا بهشتی، یا جهنمی هستیم. هر حرکتی که انجام می دهید به طرف بهشت یا جهنم می روید.«فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلالُ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ»[2]. یعنی بعد از حق جز گمراهی چیز دیگری نیست. اگر کاری حق نباشد حتما باطل و شیطانی است. اگر بالا نرفتید حتما بدانید که پایین می روید. روایت داریم افراد در زندگی یا به جلو می روند یا در جا می زنند یا عقب می روند.
این برای ما سوال است که بعضی از بزرگان اصلا منبر نمی رفتند. از بزرگی پرسیدند چرا شما منبر نمی روید؟ گفت: دو تا آیه در قرآن است که زبان من را بسته است.آیه اول، خدای متعال می فرماید:«أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ»[3]. دیگران را امر به خوبی می کنید ولی خودتان را فراموش می کنید.آیه دوم«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ»[4]. ای کسانی که ایمان آوردید چرا به کارهایی که عمل نمی کنید به دیگران می گویید عمل کنید.
چرا مردم به مسجد نمی آیند؟ برای اینکه دنبال دنیا هستند. مردم خودشان را برای دنیا می کشند.چرا باید این همه حرص دنیا را بخوریم. دنیایی که سود و سرمایه اش از بین می رود، مالکش از بین می رود چرا باید غصه این دنیا را بخوریم. حیف این دل که غصه گل را بخورد با این که می تواند با خدا همنشین بشود بیاید غصه پول و لجن دنیا را بخورد. ما با گفته های ائمهمان صد و هشتاد درجه فرق می کنیم.آن ها از این ور می روند ما از آن ور می رویم. مخصوصا در مسائل دنیایی اصلا از آن ها پیروی نمی کنیم. امام های ما موقع نماز رنگ و رویشان می پرید.در روایت داریم وقتی ماه رمضان وارد می شد پیامبر ما رنگشان می پرید. عظمت الهی او را می گرفت. موقع وضو بدن امام حسن مجتبی می لرزید. مسجد که می آمد دلش منقلب می شد.ولی ماها موقع دعا و نماز در غصه کم و زیاد شدن مالمان هستیم.
امیرالمومنین علیه السلام می فرماید:«الدنيا جيفة و طالبها كلاب»[5]. دنیا مثل لاشه مردار متعفن و بدبو است که فضا را آلوده کرده است. اگر با این دید به دنیا بنگریم هیچ وقت به دلمان خطور نمی کندسراغش برویم. بینیمان را می گیریم فرار می کنیم.اما اگر این گونه نباشیم برای مردار غصه می خوریم.سر این مردار دعوا می کنیم. در یک سال شش ملیون پرونده دعوا و نزاع در ایران داریم. این قدر غصه دنیا را نخوریم.بی خیال دنیا بشویم.آقای دولابیمی گفتند: این بدنی که بعد از این در قبر خاک می شود چرا اینقدر غصه این بدن را بخورم. همه اشبه فکر شکم و خوراک و پوشاک و مسکن و دکور وپز هستیم. بیشتر وقتمان به خاطر این خوراک و خواب و مسکن و پوشاک تلف می شود نوکر بدن شدیم.حیف این انسان کامل که نوکر بدنش باشد. وقتش را برای بدن صرف بکند. ماه رمضان یک برکتش این است که انسان یک مقدار از فکر بدن، خورد و خوراک بیرون می آید.
حضرت امیرعلیه السلام می فرماید: دنیا مردار گندیده است. به ما گفتنددنبال کسب حلال بروید خدا روزیتان را می دهد.آقایی می گفت در محل ما پیرمردی بود که محصول باغش گلابی بود. یک روز این پیرمرد آمد دید که سرما همه گلابی هایش را خراب کرده است. میوه هایش را سرما زده است. گفت: خدایا کار خودت را زیاد کردی. هر سال از این گلابی ها رزق من می دادی حالا باید بنشینی فکر کنی خرج من را چه طوری بدهی. سرما را که من نیاورده ام خودت فرستادی.
یکی از دوستان که برادرش خیلی ثروتمند است می گفت: دختر برادرم می گفت اگر شوهر ثروتمند بیاید خدا وکیلی من ازدواج نمی کنم. اگر متوسط و معمولی باشد ازدواج می کنم. گفتم: چرا؟ گفت: پدرمان را نه شب و نه روز می بینیم. همه اش دنبال دنیاست. خدا نکند حرص دنیا ما را بگیرد.
امیرالمومنین علیه السلام راجع به شکم فرمودند: برای مسکنت و ذلت بنی آدم این شکم بس است.اما خدا و اولیای خدا بی نیازند. یعنی اگر انسان رنگ و بوی خدایی پیدا کند از همه چیز بی نیاز می شود.خدا بر این بنی آدم شکمی گذاشته که اورا بیچاره می کند. این شکم وقتی خالی می شودانسان ضعف می کند، حال به حال می شود.دیدیددر موقع افطار مردم چه طور با سرعت به خانه هایشان می روند. شکم که خالی می شود می گوید یا من را پر کن یا تو رابیچاره می کنم.آدم گرسنه نه دین داردو نه آرامش، وقتی تشنگی یا گرسنگی شدید بر آدمغالب می شود آدم غضب می کند.ممکن استآدم بدون مسکن و لباس زنده بماند اما با گرسنگی نمی تواند زنده بماند. در موقع قحطی خانمی در بازار اصفهان پنچ کیلو طلا آورد صدا زد یک مرد بامروت، باغیرت این ها را بگیرد یک عدد نان به من بدهد و من را از مردن نجات بدهد.اما هیچ کس به او نان نداد. به خدا قسم ما قدر این نعمت ها را نمی دانیم.قدر نان را بدانیم.بعضی ها دوتا نان لازم دارند ده تا می خرند حیفش می کنند. ناشکری نکنیم. قدر این وفور نعمت را بدانیم. از این ور آن ور نانی، گوشتی پیدا می کنیم در شکم می ریزیم پرش می کنیم. وقتی که پر شد بدبختیش بیشتر می شود. سنگین و بدحال می شود. حضرت می فرماید: وقتی پرش کردی می گوید زود برو خالی کن و الا مفتضحت می کنم. کار ما شده پر کردن و خالی کردن شکم، همین شکم برای ذلت و بیچارگی ما کافی است.
امام صادق علیه السلام می فرماید:وقتی خدا روح ما را در عالم بالا خلق کرد، در عالم قدس با خدا بودیم.«إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ»[6]. این روح در عالم بالا با خدا بود ادعای استقلال کرد خدا گفت: تو کی هستی؟روح انسانی به خدا گفت:من برای خودم کسی هستم.تو کی هستی؟ خدا گفت: در مقابل من ادعا می کنی. علم استقلال بلند می کنی. می فرستمت در این بدن دنیایی تاحالت جا بیاید بفهمی چه هستی.تو محتاج و فقیرو مسکین محضی، یعنی خدا ما را به این دنیا فرستاده تا شکنجه بشویم فشار بکشیم. حواستان باشد که هیچی نیستیم. هر چه هست مال خداست.ما فقیر و بیچاره محض هستیم.یک مشت خاکیم.
سرمایه گذاریمان همه اش روی بدن و مسائل دنیایی است. یعنی لباس خوب بپوشیم، خانهمان را وسیع تر بکنیم. حقوقمان را بالا ببریم.در حالی که همه این ها با بند آمدن نفس از بین می روند. چیزهایی که در دنیا جمع کردیمدر دنیا از بین می روند. باید سرمایه ای داشته باشیم که در آن دنیا به دردمان بخورد.
-
در سرای مردمان خانه مکن
کار خود کن کار بیگانه مکن
-
چـیـست بیگانه تن خاکی تو
کز برای اوسـت غـمناکی تو
برایدیگران کار نکنیدبرای خودتان کار کنید.برایچه کسیجمع می کنید؟امیرالمومنین علیه السلام می فرماید:آن هایی که مال جمع می کنندبرای خانواده می گذارند می میرند کار خیر نمی کنند. با این مال می توانست کار خیربکند اما گذاشت و رفت. ورثه هم اگر کار خیر بکنند ثوابش را به شما نمی دهند چون شما کار خیر نکردیدآن ها کردند. اما اگر ورثه بروند کار شر و گناه بکننددر گناهشان شریکید چون وسایلش را شما مهیاء کردید. حضرت امیر و خانواده اش افطارشان را به مسکین دادند.چون می دیدندآن چیزی که خوردند از بین رفته ولی آنچه را بخشیدندمی ماند. شما می آیید خانه ای را می سازید. صدها میلیون خرج می کنید و وقتی که در پایان کار می آییدتحویل بگیرید می گویندآقا ببخشید این مال شما نیست. برای کس دیگری درست کردید. ما همه سرمایه هایمان را روی بدن خاکی می گذاریم بعدا هم این بدن خاک می شود.بیا خودت را، روحت را،قلبت را وچیزی که بعد از مردنت می مانددرست کن.
آقایی خانه قدیمی داشت. هفتاد سال همینطور که در بازار کار می کرد سرمایه اش را جمع کرد یک خانه حسابی در بالا شهر درست کرد. یعنی پول هایش را جمع کرد عوض کمک به نیازمندان و صله رحم خانه ساخت. (اگر بیش از نیازت خرج کرده باشی باید در قیامت پاسخ بدهی. در روایت هست خانه ای که بیش از نیاز ساخته بشودوزر و وبال بر صاحبش خواهد بود. خیلی از ثروتمندان چند تا خانه دارند. حدیث داریم دعا بدون عمل مثل تیری است که می خواهی در کمان بی زه پرتاب کنی.همراه دعا باید عمل هم باشد. ما می گوییم خدایا هر فقیری را غنی کن. ما هم دست به جیب باید بشویم.) این آقا وسایلش را به آن خانه انتقال داد. با خانواده اش به خانه جدید رفتند. شب دومی که نقل مکان کرده بودند قلبش گرفت مرد. شب دوم جنازه اش را از آن خانه در آوردند. یک عمر زحمت کشید اما تازه می خواست نتیجه زحماتش را ببیند که عمرش تمام شد.آیت الله رئیسی می فرمودند: ما در نجف که بودیم دوران طلبگی یکآب و نان که داشتیم خدا را شکر می کردیم درس می خوانیدیم، مطالعه می کردیم. خیلی راحت بودیم. یکی از ثروتمندان تهرانکه نسبت دوری با ماداشت به نجف آمد. در حرم دیدمش تعارفشکردم به حجره آمد. (یکی از اصحاب امام صادق علیه السلام با آقا می رفتندکه دم در خانه امام صادق رسیدند،امام فرمود: التماس دعا،(به قول ما خداحافظ) فرزندان حضرت گفتند:آقا تعارف می کردید.امام صادق فرمود:آمادگی نداشتیم. اگر می گفتم دروغ بود.) یک آبگوشت طلبگی ساده درست کرده بودیم غذا خیلی ساده بود. این آقا که ثروتمند بود و کارخانه داشت این آبگوشت مارا خورد نفسی تازه کرد الحمدلله گفت،بعد گفت: خوش به سعادت شما، گفتیم: چطور؟ گفت: من در تهران غرق نعمتم با پارو پول جا به جا می کنم ولی خوشی که شما دارید،آرامشی که دارید من ندارم. من گرفتار دنیا شدم. گفت یک نمونه اش را برای شما می گویم.یک روز درمغازه ام بودم یکی از رفقایم به من زنگ زد که ده هزار تن پنبه است. شما می خواهی. گفتم: ده هزار تن پنبه زیاد است. هزار تن برای ما بس است. با یک تلفن هزار تن پنبه خریدم. هفته بعدش اتفاقی قیمت پنبه دوبرابر شد. تمام وجودم آتش گرفت که چرا ده هزار تن را نگرفتم. شب تا صبح سیگارمی کشیدم راه می رفتم تو سرم می زدم که چرا تمام ده هزار تن را نگرفتم. گفت عذابی که اهل دنیا می کشندخیلی بیشتر است از عذابی که فقیرها می کشند.
آقا اباعبدالله علیه السلام می فرماید: «فكأنّ الدنيا لم تكن! وكأنّ الآخرة لم تزل!»[7]. دنیا را اینطور را حساب کن که اصلا نیست. ولی آخرت را اینطور بدان که همیشه هست. یکی از مداحان می گفت آدمثروتمندی در مشهد بود که وضع مالیش خوب بودولی عشقش با امام حسین بود. خیلی موقع که می فهمید جایی هیئت هست می آمد داوطلبانه چایی می داد.آدم ثروتمند و موجهی بود.می گفتمی خواهم در دستگاه امام حسین نوکر باشم. حدود شصت سال چایی ریز امام حسین بود.در اواخر عمر حالش بد شد احتیاج به پرستار داشت. هر شب یکی از پسرهایش می آمد از ایشان پذیرایی می کرد. یکی از این پسرها می گفت:یک روز که من پرستار پدرم بودم دیدم حال پدرم خیلی وخیم است.آه و ناله اش زیاد است.دیدم حالش خیلی بد است گفتم: بروم دکتر بیاورم؟ گفت: نه دیگر از این حرف ها گذشته است. گفتم: زیر بغل هایت را بگیرمبه حرم امام هشتم ببرم بلکه آن جا شفاء بگیری. گفت: برای زیارت امام هشتم زیاد رفتم. حالا نوبت آن هاست که بیایند.پدرم کهنمی توانست از جا بلند بشود یک وقت به من گفت بابا جان زیر بغل هایم را بگیر بلند شوم بنشینم. بلندش کردم نشاندمش، گفتم: بابا جان تو که توان نشستن نداری. گفت: مگر پسرم نمی بینی اربابم امام حسین به دیدنم آمده است. من شصت سال نوکر امام حسین بودم. به عزادارهایش چایی دادم. حالا نوبت امام حسین نیست که به دیدن ما بیاید. گفت:«السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ»[8].شروع کرد سلام دادن و عرض ادب کردن به امام حسین،بعد از سلام و عرض ادب دراز کشید و جان داد. معلوم شد که آقا اباعبدالله به بالینش آمده بود. جان عالمی به قربانت یا اباعبدالله، همه برای شما گریه کردیم عزاداری کردیم. امید داریم لحظه آخر به بالین ما هم بیایید.امام علی بن موسی الرضاعلیه السلام به پسرش شبیب فرمود: یابن شبیب اگر خواستی بر کسی گریه کنی بر جد غریبم اباعبدالله حسین گریه کن.«فإنّه ذبح كما يذبح الكبش»[9]. دیدی گوسفند را چه طور سر می برند. کسی مزاحم و مانع نمی شود. جدم اباعبدالله هم همان طور ذبح شدند. در میان جمع نامسلمانان هر چه ناله می زد ای قوم جگرم از تشنگی می سوزد کسی پاسخی نمی داد. ولی شمر دون با شمشیر پاسخ داد.
«لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ».
حجةالاسلام و المسلمین فرحزاد
[1] . محدث نوری/ مستدرك الوسائل/ ج5/ ص: 328.
[2] . يونس: 32.
[3] . البقرة: 44.
[4] . الصف: 2.
[5] . امام صادق علیه السلام / مصباح الشريعة/ ص: 137.
[6] . البقرة: 156.
[7] . عزت الله مولایی/مع الركبالحسينى/ج 4/ص: 98.
[8] . شیخ عباس قمی/ مفاتيح الجنان/ ج1/ص: 458.
[9] . علی الشاوی/ مع الركبالحسينى/ ج 1/ ص: 187.