-
دل می رود زدستم صـاحـب دلان خـدارا
درداکـه رازپـنهـان خواهد شدآشکارا
-
کشتی نشستگانیم ای بـاد شرطه برخـیـز
بـاشـد کـه بـاز بـینیـم دیـدار آشـنا را
-
ای صـاحـب کـرامـت شکرانـه سـلامـت
روزی تـفـقـدی کـن درویش بینوا را
-
آسایش دو گیتی تفسیر این دوحرف است
بـا دوسـتـان مروت با دشمنان مدارا
-
ده روز مهرگردون افسانه است وافسون
نیکی به جای یاران فرست شماریارا
-
در کــوی نــیـک نـامی مـارا گذر نـدادند
گر تـو نـمـی پسندی تغییر ده قضا را
در روایات ما کسانی که نام پیامبر را ببرند یا بشنوند یا بنویسند و از ذکر صلوات پرهیز کنند مذمت شده اند. در نوشتن اسم پیامبر و ائمه ادب را رعایت کنیم. بعد اسم پیامبر «صل الله علیه و آله» و بعد از اسم امام ها «علیه السلام بنویسیم». محدث قمی در سفینه نقل کرده است اول کسی که صاد و عین (ص-ع) را ابداع کرد دستش شل شد. در روایت است تا صلوات است برای شما بهره است. پیامبر اکرم صلی الله... فرمودند: جفا کارترین مردم به من کسانی هستند که اسم من را بشنوند و صلوات نفرستند.
خوشا به حال آن هایی که نامشان یا نام بچه هایشان محمد است. می دانید امام زمان هم اسمشان محمد است، بقیه اسم هایشان همه لقب هستند. پیامبر خدا صلی الله... فرمودند: کسی که چند تا پسر داشته باشد نام یکی را محمد نگذارد به من جفا کرده است.
شخصی از یاران امام صادق علیه السلام چند روز نتوانست به خدمت آقا بیاید. آقا سراغشان را گرفتند. بعد از چند روز خدمت آقا آمد و عرض کرد من بچه دار شده بودم. در خانه خدمت می کردم نتوانستم خدمت شما برسم. امام صادق علیه السلام فرمودند: نام بچه را چه گذاشتی؟ عرض کرد نام بچه ام را محمد گذاشتم. (گمان نمی کنم بعد از نام خدا و نام پیامبر و بعد نام مولی و امام ها نامی شیرین تر باشد. «فَمَا أَحْلَى أَسْمَاءَكُمْ».[1] درزیارت جامعه کبیره آمده: چه قدر اسم های شما شیرین است. حیف که اسم بچه هایتان را اسم خارجی می گذ ارید. خدا خیلی پیامبرش را دوست دارد اسمش را هم دوست دارد. همه چیزی که متعلق به پیامبراست خدا دوست دارد. این قدر دوست دارد که می فرماید: خانه ای که درآن نام پیامبر برده می شود و بچه ای به آن نام درخانه ای باشد ملائکه گناهان اهالی آن منزل را پاک می کنند هر روز تقدیس می کنند). امام صادق علیه السلام فرمود: آن خانه ای که نام پیامبر درآن است آن خانه برکت دارد. جلسه ای که دور هم جمع می شویم یکی که نامش نام پیامبرباشد خدا درآن جلسه برکت می گذارد.
امام صادق علیه السلام وقتی شنید که این شخص نام بچه اش را محمد گذاشته، فرمودند: محمد محمد محمد محمد محمد، هی نام محمد را تکرار کردند. صورت مبارکشان را تا نزدیک زمین آوردند بعد فرمودند: جان خودم، جان پدرو مادرم، جان بچه هایم، جان همه اطرافیانم و همه اهل روی زمین، جان همه اشان به قربان محمد باشد.
احترام وادب آدم را به بهشت می برد. آدم های بی ادب وبی حرمت اهل آتش جهنم هستند.
به قول مولنا
-
از خـدا خواهیم تـوفـیـق ادب
بی ادب محروم ماند از فیض رب
-
بی ادب تنها نه خودراداشت بد
بـلکه آتـش در همه آفـاق زد
یک بی ادبی می آید ص وع درست می کند دستش شل می شود. پایه بی ادبی را می گذارد میلیون ها نفر عین و صاد می نویسند.
آقایانی که در خانه کار می کنند و به همسرشان کمک می کنند بدانند که ثواب این کارشان غوغاست. خدا به عدد هر مویشان یک خانه در بهشت بنا می کند. کسی در خانه کار نمی کند مگر این که صدیق یا نبی باشد. کسی که غرور ندارد درخانه ظرف می شوید کفش جفت می کند. چه می دانید شاید نماز شبت نگرفت اما کفش جفت کردنت گرفت. شاید نماز شب، شما را زمین زد غرور آورد ولی در خانه کار کردنت مقامت را بالا برد. همان ثوابی که به ذهنت نمی آید نجاتت می دهد.
پیامبر اکرم صلی الله... به امام علی علیه السلام فرمودند:«يَا عَلِيُّ خِدْمَةُ الْعِيَالِ كَفَّارَةٌ لِلْكَبَائِرِ وَ يُطْفِئُ غَضَبَ الرَّبِّ وَ مُهُورُ حُورِ الْعِينِ وَ يَزِيدُ فِي الْحَسَنَاتِ وَ الدَّرَجَاتِ». [2] یا علی علیه السلام خدمت کردن به خانواده باعث زیاد شدن حسنات می شود، مهر حورالعین می شود. یعنی مهریه اش را پرداختی به تو حورالعین می دهند.
یکی از سیره های پیامبر این بود که موقعی که یاد نعمت مهمی می افتادند سجده شکر به جا می آوردند. چون آن موقعی که آدم متذکر می شود خیلی مهم است یعنی وقت فضیلتش آن موقع است. وقتی خدا به شما می فهماند که چه نعمت های بزرگی به شما داده است باید سجده شکرکرد. ملانظرعلی طالقانی; می گوید: به خدا قسم اگر ما در مملکت کفرستان بودیم اگر در خانواده کفر و هندو و گاو پرست بودیم در خانواده وهابی بودیم ما هم مثل آن ها بودیم شاید اصلا دنبال حقیقت نمی رفتیم. «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي هَدانا لِهذا وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّهُ». [3] این دعاء از امام زمان(عج) است که می فرماید: حمد می کنم خدایی را که او مرا هدایت کرد. خدا را شکر کنیم که در مملکت شیعه و در خانواده شیعه هستیم. خدا ما را هدایت کرده است این حمد و سجده شکر دارد، نماز شکر دارد. باید خدا را شکر کنیم که ما را در صراط مستقیم قرار داده است. خدا قسمت کند زیارت خانه خدا بروید می بینید که اهل سنت اصلا نور ندارند. آن هایی که ولایت ندارند نور ندارند. خدایی نکرده محبت دشمنان اهل بیت را دارند. چقدر باید خدا را شکر کنیم که ما سنی نشدیم. اجل نعمت خدا ولایت علی علیه السلام است. بهشت و هر چه در اوست عنایت علی علیه السلام است. هر چه است به برکت مولی است نا شکری نکنیم. پیامبر ما یکی از سیره هایش این بود که وقتی یاد نعمت های خداوند متعال می افتادند سجده شکر به جا می آوردند. سجده حد اعلای عبادت است از چیزهایی که پیامبر ما خیلی دوست داشتند یکی سجده بود.
یکی دیگر از سیره های پیامبر این بود که کسی در محبت و کارکردن نمی توانست برپیامبر سبقت بگیرد. کسی نتوانست در سلام کردن بر پیامبر سبقت بگیرد. می رفتند پشت دیوار مخفی می شدند باز پیامبر زودتر سلام می دادند. یک مداحی منزل حاج آقای دولابی آمده بود، حاج آقا گفت: شما که هستید؟ گفت: من خادم اهل بیتم، مداح اهل بیتم. حاج آقا یک نگاهی کرد و فرمود: کسی نصف شب پنجاه میلیارد پول به حساب شما واریز کند حالا روز شما دو کیلو می خواهید به او برنج بدهید حساب می کنید که چقدر روش بکشید یا می خواهید یک کادو برایش ببرید. کسی که میلیاردها پول به تو داده است می توانی به او خدمت کنی نمی توانی، اصلا هرچه داری مال اوست. مثل این که هر چه داری پدر به تو داده، حالا ببین می توانی به این پدر خدمت کنی، نمی توانی همه چیزت مال خودش است. امام ها مالکند مال خودشان است. حاج آقا نکته قشنگی به آن مداح فرمودند. خدمتمان آن قدر کم است که به حساب نمی آید دیگر از این بلند پروازی ها نکنیم.
شخصی به نام ربیعة بن کعب که چندین سال خدمت پیامبر را درک کرده بود و توفیق هفت سال نوکری در خانه پیامبر را داشت. بعد از هفت سال یک بار پیامبر به ربیعه فرمودند: می خواهم پاسخ محبت هایت را بدهم یک چیز از من بخواه. ربیعه گفت: آقا صبر کن من فکر کنم فردا بگویم. فردا محضر آقا آمد. حضرت فرمود: چه می خواهی وعده کردم باید وفا بکنم. عرض کرد آقا، دیشب نشستم فکر کردم مال دنیا و ریاست بخواهم دیدم تمام می شود، ملک بخواهم باید بگذارم بروم، اولاد زیاد بخواهم باعث دردسر می شود. ریعه خیلی آدم زرنگی بود به پیامبر عرض کرد من نشستم فکر کردم هرچه بخواهم از بین رفتنی است یارسول الله حاجت من این است که در بهشت با شما محشور بشوم، در دنیا وآخرت با شماباشم. با اول شخصیت عالم بودن، از این بهتر چه می شود. پیامبر خدا خیلی خوشش آمد و فرمودند: به تو قول دادم وفا می کنم اما تو هم با طول دادن سجده ات من را کمک کن. چون خیلی ها می خواستند که با پیامبر محشور بشوند پیامبر سفارش می کردند زیاد سجده کنید و سجده را طول بدهید. پیامبر خیلی سجده را دوست می داشت. آدم حتی ذکر هم نگوید همین طور حالت سجده برود خوب است.
عموم مردم مثلا وقتی به زیارت کربلا یا مکه می روند می گویند: خدایا قرض من را اداء کن، مریضم را شفا بده. این خیلی زشت است. این حرف ها یعنی به مریض و قرض بسنده کنیم. این همه راه را رفتی چیزهای خوب بخواه. یک چیزی بخواه که درآن همه چیز باشد. شخصی مشهد رفت و گفت: یا امام هشتم به من خیر دنیا و آخرت بده. همه اش مادیات نخواهید. البته مادیات هم که می خواهید اصرار نکنید و با عافیت بخواهید اگر صلاح باشد بدهند می دهند. ممکن است چند میلیارد پول و مقام به ما بدهند هیچ کداممان به مسجد نیاییم. داستان ثعلبه و نمونه قرآنی داستان ثعلبه خیلی داریم. خدای متعال می فرماید: آن کسی که به خاطر دنیا زیاد من را می خواند دعاء و زیارت می خواند، خدایا پول بده یا پست و مقام بده، بترسد یک وقت در دنیا را به رویش باز کنم برود و دیگر بر نگردد. یعنی به خدا پشت بکند.
آیه قرآن داریم که ثعلبه دور پیامبر می چرخید و کبوتر مسجد بود. پنج وعده پشت سر پیامبر نماز می خواند. آمد به پیامبر اصرار کرد که آقا پول و پله می خواهم. حضرت فرمود: آن مقدار کمی که نیاز تو را بر طرف بکند و تو را غافل نکند بهتراست. گفت: نه من حقش را اداء می کنم اصرار کرد. پیامبر هم پولی به او دادند رفت گوسفند خرید و گوسفندانش زیاد شد. کسی که پنج بار نماز می آمد کم کم چهار بار آمد، سه بار آمد... تا اینکه فقط جمعه ها آمد. گوسفندانش زیاد شد بیرون شهر رفت. دیگر ماه به ماه هم وقت نمی کرد مسجد بیاید. جدا همه ما همین طوریم. آیه زکات نازل شد که از چهل تا گوسفند باید یکی را به فقراء زکات بدهی. پیامبر نماینده ای به سوی ثعلبه فرستاد که زکات مالت را بده. ثعلبه گفت: این حرف ها چیست؟ این حرف زور است. منکرزکات وآیه قرآن شد. یعنی مرتد شد کافر شد. کسی بگوید من نمی دهم یک چیز است ولی یک موقع بگوید اصلا قبول نمی کنم این کافر و نجس می شود. قرآن و خدا و پیامبر را رد کرد. آیه نازل شد که بعضی ها هستند که می گویند اگر به من مال و ثروت بدهی من صدقه می دهم زکات می دهم، اما وقتی خدا به آن ها مالی می دهد بخل می ورزند و بر می گردند. آبرویش رفت کمی به غیرتش برخورد، آمد زکات بدهد حضرت قبول نکرد. فرمودند: من دیگر قبول نمی کنم خدا ردت کرده است.
هرچه می خواهی از خدا بخواه، یعنی در خانه کسی دیگر نرو همه چیزت را از خدا بخواه. اما فقط مادیات نخواهیم. مادیات را هم به اندازه مصلحت و صلاح بخواهیم. همین ثعلبه پشیمان شده بود آورد زکاتش را به ابو بکر و عمر بدهد التماس کرد. آن ها هم گفتند: پیامبر قبول نکرده، ما هم قبول نمی کنیم. در خانه عمر و ابوبکر آمد آن ها هم ردش کردند. چه چیز گولش زد؟ مال دنیا گولش زد. مواظب باشیم یک مقدار همتمان را بالا ببریم. یک مقدار بگوییم خدایا چیزهای خوب به دلمان بینداز. ایمان کامل بخواهیم. بخواهیم که قلب امام زمان(عج) از ما راضی باشد. شیعه این خانواده باشیم. با اولیا خدا محشور بشویم. خیرات معنویمان را زیاد بکنیم.
بعضی ها می گویند پیامبر وقتی می خواستند کسی را نفرین کنند می گفتند: خدایا مال و اولادت را زیاد کند. مال خیلی فتنه آور است. یکی از رفیقان می گفت: در قم به مسجدی منبر می رفتم مخروبه ای بود امکانات نداشت اهل محل نتوانستند مسجد را احیاء کنند. یک شب یکی از ثروتمندان قم به مسجد آمد. هیئت امناء گفتند: حاج آقا امشب یک کمی راجع به انفاق و خیر رساندن صحبت کنید بلکه در قلب این آقا اثر کند و کمکی به مسجد بکند. خلاصه ما هر چه آیه و روایت بلد بودیم خواندیم بلکه در دل سنگ این آقا اثر کند. او متوجه شد که مطلب به کجا می خورد. بعد از منبر گفت: حاج آقا تصمیم گرفتم یک کار خیر انجام بدهم. بعد از چند روز در همان محل، منبری داشتم. دیدم که آمبولانسی آمد، یک عده هم تابوتی را بیرون آوردند ولی آن هایی که تابوت را بیرون می آوردند لباس هایشان خون آلوده بود. ازاهالی پرسیدم گفتم: چه خبراست؟ چه شده است؟ گفتند: همان آقایی که پای منبر شما بود و ثروت کلان داشت، هیچ کار خیری نکرد و بعد از چند روز هم مرد. بچه هایش بر سر ارث و میراث به هم چاقو زدند هنوز جنازه دفن نشده بود فتنه ای برپاشد. فکر می کنید اگرخودمان به فکر خودمان نباشیم بقیه به فکر ما هستند.
خداوند متعال می فرماید:«أَ يحَسَبُونَ أَنَّمَا نُمِدُّهُم بِهِ مِن مَّالٍ وَ بَنِينَ نُسَارِعُ لهَمْ فىِ الخْيرْاتِ بَل لَّا يَشْعُرُونَ». [4] به کسی که مال و اولاد زیاد رساندم فکر می کنید خیر رساندم؟ فکر می کنید خیر است؟ امتحان است شعور ندارند. خدا به اندازه احتیاج، به همه ما بدهد چون بسیار کم هستند کسانی که به یک پست و مقامی برسند و خودشان را گم نکنند . حضرت علی علیه السلام می فرماید: ما چند جور مستی داریم، مستی مال، که گاهی از هزار تا شراب مستیش بیشتر است. امروز صد میلیون بینمان تقسیم کنند اگر فردا مسجد پیدایمان شد؟ اصلا شب خوابمان نمی برد هی چرتکه می اندازیم چه کار بکنیم دو برابر بشود سه برابر بشود مسجد و قرآن فراموش می شود. درباره یکی از خلفاء نقل می کنند این شخص کبوتر مسجد بود همه اش در مسجد، نماز، دعاء و قرآن بود. خلیفه قبلی از دنیا رفت، آمدند به او گفتند: از بنی امیه کسی نمانده شما موقعیتت خوب است تو را انتخاب کردند قرآن را بست و در تاقچه گذاشت و رفت. اشخاصی هستند که اگر به مقامی برسند امامشان را هم می کشند. شهید صدر که به دست صدام شهید شد ازعلمای برجسته نجف بود. یک شعری عربی گفتند که مضمونش این است که من اگر یک روزی حاکم عراق بشوم که ضمانت می کند که من موسی بن جعفر علیه السلام را زندانی نکنم. این حرف درستی است. اگر حکومت به من برسد و امام هفتم هم جلو من بایستاد کی ضمانت می کند که امام را زندانی نکند. چون هارون و مامون هم ادعای شیعه بودن می کردند.
مستحب است مومن برای نماز شب بلند شود، یعنی طلب محبت بکند، بگوید خدایا من دوستت دارم می خواهم درخت دوستی بنشانم، می خواهم اعلام دوستی بکنم. انسان واجبات را باید انجام دهد. چون زور پشت سرش است. اگر انجام ندهی جهنم پشتش است. یعنی جبرا قربةالی الله است. اما مستحب زوری نیست انجام دادی دادی، ندادی ندادی. بامستحبات قرب و محبت خیلی است. «لا يزال عبدي يتقرب إلي بالنوافل مخلصا لي حتى أحبه».[5] خداوند می فرماید: بنده من با مستحبات به من نزدیک می شود تا این که من دوستش داشته باشم. چیزهایی که به او واجب نکرده ام انجام می دهد که من به محبت خودم او را بر می گزینم «إذا أحببته كنت سمعه الذي يسمع به و بصره الذي يبصر به و يده التي يبطش بها».[6] این قدر این بنده با نوافل به من نزدیک می شود که من گوش و چشم و دست او می شوم یعنی این خودش نیست من در وجودش رفتم، یعنی فانی در خداست ذوب در خدا شده است.
روایت داریم گاهی آدم برای نماز شب بیدار می شود خواب آلوده است خسته است تلو تلو می خورد هنوز تو چرت است می آید نماز شب می خواند در سجده خوابش می برد. خدای متعال به ملائکه می گوید: ببیند این بنده من به کاری که واجب نکرده ام خودش را به زحمت انداخته است. به قول ما خدا برایش در آسمان ها طبل می زند به ملائکه خودش مباحات می کند. خداوند می فرماید: من دوست دارم این خودش را به زحمت بیندازد. پس بعد از واجبات، مستحبات خیلی راه گشاست. خیلی قرب آورند. خصوصا سجده کردن، حال نداری، حتی ذکر هم نمی توانی بگویی، فقط سجده کافی است. اگر کسی می خواهد با اول شخص عالم حضرت محمد مصطفی صلی الله... محشور بشود سجده زیاد کند سجده هایش را هم طول بدهد. بعد از سلام نماز، سجده شکر یادت نرود. روایت سجده شکر خیلی عجیب است چقدر خدا عنایت می کند به کسانی که بعد از نماز واجب سجده شکر به جا بیاروند.
برویم در خانه شش ماهه ابا عبدالله حضرت علی اصغر علیه السلام ، که خیلی پیش خدا آبرو دارد. مظلوم ترین شهید کربلا و سند مظلومیت اهل بیت است. خوشا به حال آن هایی که با اهل بیت خصوصا آقا ابا عبدالله رابطه خوبی دارند. اگر با دستگاه امام حسین علیه السلام رابطه ای داری که داری والا دستت به هیچ کجا بند نیست. بلکه به برکت امام حسین علیه السلام لطفی به ما کنند. یکی از آقایان می گفت: یک روحانی منزل ما آمد و گفت: بچه من سرطان گرفته دکتر ها جوابش کردند. التماس دعا کرد خواهش کرد. گفتم: من که کاری از دستم بر نمی آید. زیاد اسرار کرد. گفتم: فردا بیا ببینم چه کار می توانم برای شما بکنم. نصف شب بلند شدم گفتم: خدایا می خواهم این بنده ات نا امید برنگردد. بچه اش دارد می میرد پرپر می شود برای آدم خیلی سخت است. وقتی به خدا التماس کردم، به قلبم الهام شد یک روضه ای برای امام حسین علیه السلام بخوانم و اشک هایی که برای امام حسین علیه السلام می ریزم در یک استکان جمع کنم به این بچه بدم بخورد خوب می شود. روضه خواندم«السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ»[7]. گریه ایم گرفت چند قطره اشکم را در استکان ریختم کمی هم آب قاطیش کردم. فردا پدرش آمد به او دادم برد. بعد از چند روز آمد و گفت: حاج آقا این چی بود؟ گفتم: چه طور؟ گفت: بچه را آزمایشگاه بردیم گفتند: بچه ای که مریض بود بیاورید این بچه را چرا آوردید. چه کردی؟ چه دادی من به این بچه دادم؟ گفتم: اشک هایی که برای مظلومیت ابا عبدالله علیه السلام ریختم، آتش جهنم را خاموش می کند. شب و روز کنار قبر میرزای قمی حاجت می گیرند قبرش در شیخان است ولی همین میزای قمی هر وقت گرفتار می شد توسل به علی اصغر ابا عبدالله می کرد. این سرباز کوچک ابا عبدالله علیه السلام خیلی مظلوم بود. آدم بزرگ چندین روز می تواند به بی غذایی و بی آبی صبر بکند، اما بچه کوچک هر چند ساعت آب و شیر می خواهد. این بچه دیگر نمی توانست گردنش را نگه دارد. آقا اباعبدالله علیه السلام شاید خوف این را داشتند که این بچه از بی شیری و بی آبی از دنیا برود. این داغ با دل ابا عبدالله چه کرد. می گویند: وقتی منهال مدینه آمد آقا امام سجاد علیه السلام فرمودند: منهال از کوفه چه خبر؟ گفت: مختار قیام کرده است و از قاتلین پدرتان انتقام می گیرد، قصاص می کند. حضرت فرمود: به من بگو حرمله را هم قصاص کرده یا نه؟ این نانجیب دل اهل بیت را آتش زده است. گفت: نه آقا هنوز حرمله دستگیر نشده است. حضرت منقلب شدند، دست بلندکردند و گفتند: خدایا طعم آهن و آتش را بر حرمله بچشان. آقا ابا عبدالله علیه السلام قنداقه علی اصغر را بر روی دست گرفته بود. عمر سعد صدا زد حرمله چرا جواب حسین را نمی دهی. چه کرد؟ یک وقت آقا ابا عبدالله دیدند علی اصغر گوش تا گوش بریده شد. در خونش دست و پا می زند.
« لا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ »
حجةالاسلام و المسلمین فرحزاد
[1] . تهذيب الأحكام، شیخ طوسی،ج6، ص99،46- باب زيارة جامعة لسائر المشاهد.
[2] . مستدرك الوسائل، محدث نوری،ج13،ص48، 17- باب استحباب العمل في البيت للرجل والمرء.
[3] . الأعراف : 43 .
[4] .المومنون: 55،56.
[5] . إرشادالقلوب،شیخ حسن دیلمی،ج1،ص91،الباب الثاني و العشرون في فضل صلاة.
[6] .همان
[7] . بحارالأنوار، مجلسی، ج98، ص293، باب 24- كيفية زيارته صلوات الله عليه.