شیطان, میرزاجواد ملکی تبریزی,تقوی
خوب عزيزان وارد يك فراز ديگري از خطبه شديم كه بسيار شنيدني است . اینجا حضرت در مذمت شيطان و سجده نكردن او مي گويد: ای بندگان خدا! شيطان را دست كم نگيريد. وقتي كه كسي دشمن ارحم الراحمين است ،دشمن آفريننده خودش است ،دشمن كسي است كه اين قدر اكرامش كرده، او را در زمره فرشتگان جاي داده، وقتي كه بر آدم سجده نكرد فرمان او را نبرد به من و شما چه رحمي مي كند. خوب قبلا گفتم كه شيوه ما در اين بحث اول شرح مفردات است و بعد جمع كلي. دقت كنيد. حذر كنيد بندگان خدا از دشمن خدا كه« ان يعديكم بدائه»[1] ؛ يعديكم از عدوا مشتق است . عدوا را عدوي مي نويسند، عدوا يعني سرايت واگير. بعضي از بيماري ها سرايت مي كند. اين شيطان دردي دارد كه او را از ساحت كبرياي محروم ساخته مي فرمايد كه: «فاحذروا عباد الله عدو الله ان يعديكم بدائه » [2] ؛حذر كنيد كه اين دردش به شما سرايت نكند. بترسيد بندگان خدا از دشمن خدا كه اين دردش را به شما سرايت ندهد. يك جمله عرض بكنم اميرالمومنين (ع) يك مثل دارد در همين نهج البلاغه يعني تمثيل است. مي فرمايد:« شيطان در سينه هاي اينها تخم گذاشته و جوجه در آورده.» يعني همان طور كه مرغ روي تخم هاي خودش مي خوابه به ان حرارت مي رسونه تكون نميخوره. يعني شيطان جدا نمي شود از اينجا. حضرت ميخواست بگه يك افرادي هست كه شيطان بهشان سر مي زند. اما نه يك عده هستند كه با يك عده از بندگان خدا حساب كتاب جاري دارد. در سينه هاي اينها تخم گذاشته و با چشم اينها نگاه مي كند و با زبان اينها حرف مي زند. با چشم او نگاه مي كند همين بشر به جايي مي رسد كه خداي متعال چشمش ميشه. اينجا آن قدر پائين افتاده كه شيطان چشم او را پنجره خودش قرار داده اما به جايي مي رسد كه خدا مي فرمايد بنده ام به جاي مي رسد كه من چشمش مي شوم.
ملك التجار بدري آن وقتها در اواخر قاجار مركز تجارت تبريز بوده. ملك التجار انجا بوده ميگن يك پسر داشته گفت ببرم آنجا كه سربازه امام زمان.الان طلبه شدن احترام داره ولي آن زمان اين طور نبوده بي احترامي مي کردند . خلاصه ملك التجار بدري گفت كه اين پسر را سرباز امام زمان بشه كجا بزارم. خودش فكر كرده بود يا بهش گفته بودند كه ببر بسپار به ملا حسينقلي همداني. به هر حال ازتبريز بلند شدند رفتند نجف منزل ملا حسين. اسم پسر جواد بود شيخ سرش را بلند كرد گفت از كجا آمدي؟ گفت از تبريز آمدم. گفت آمدي چه كني گفت آمدم آدم بشم. گفت خيلي خوب يك پول خيلي ناچيزي داد گفت برو سبزي بخر. ملك التجار هم پسرش تو عمرش سبزي نخريده بود. اون هم با پول ناچيز. اي داد بيداد خلاصه ميگيره ميره سبزي بخره. به مغازه كه نزديك ميشه جرات نمي كنه رد مي شود يه هفت هشت باري رد مي شود اخر با يك فشاري ميگه اقا بيا سبزي بده. بر ميگرده مياد ميگه آقا خريدم گفت اين طوري ميخواي آدم بشي. گفت به خيالت اين ديوار جلوي من را ميگيره مي ديدم كه مي رفتي و بر مي گشتي. بذار زمين هر چي هست. اين جواد ميره ميشه ميرزا جواد آقاي ملكي. پدرم از اوليا بود ايشان نقل مي كرد در تبريز ميرزا جواد آقا روزهاي عاشورا هفت هشت ده نفر مي آمدند منزل ايشان يك نمازي مي خواندند توسلي مي شد ميگه به اندازه چند نفر برنج خالي مي پختند مي دادند به اينها. روز عاشورا روزه گرفتن نه كه حرام باشد ولي مطلوب نيست براي اينكه بعضي از بني اميه روز عاشورا را روزه گرفتند به شكرانه پيروزي. به هر حال يك رندي مي ره ميگه كه ايها الناس خانه آقا ميرزا جواد خرجی مي دهند. يك دفعه سيصد نفر ريختند آنجا . پدرم نقل كرد كه پيشكارش آمد گفت آقا ما هفش دهتا مهمان داشتيم سيصد نفر آمده اند چي كار كنيم. فرمود برو آشپزخانه من ميایم دنبالت . آقا اين محاسن را جمع كرداين آورد گذاشت تو دهان خودش در حالي كه اين اشكایش همين طور جاري مي شود.خوب در آستانه ايام حضرت هستيم بله شهرامي مي نويسد كه در زمان خلافت عمر مردم در مسجد الحرام طواف مي كردند. اميرالمومنين آنجا بود ديد كه يك نفر آمده بوالهوس است به هواي طواف آمده زن ها را نگاه مي كند. حضرت يك سيلي بهش زد برگشت كه مقابله كند ديد نه سيلي از جاي بالا بلند مي آيد. برگشت براي خود شيريني رفت پيش عمر گفت تو خليفه باشي فلان باشي در زمان تو اين طوري باشد . گفت چي شده گفت ما داريم طواف مي كنيم علي به ما سيلي مي زند. خلاصه حضرت تشريف آوردند آنجا عمر گفت ايشان از شما شاكي است. حضرت گفت اين طواف نمي كرد بوالهوسي مي كرد.من هم ادبش كردم خدا بر دهان عمر جمله اي گذاشت. گفت از چه كسي براي من شكوه آوردي بلند شو برو چشم خدا ديده ،دست خدا هم زده ديگه. فرمود:« انا عين الله»؛« من چشم خدا هستم.» آقا ميرزا جواد مي گه خدا براي هيچ چيزي يازده قسم ياد نكرده فقط براي دو چيز.چيه آن دو چيز يازده قسم كه رستگار كسي است كه نفس را پاكيزه كند.« و قد خاب من دسیها» [3] ؛ علي كل حال عرض مي كنم خدمت شما كه مي فرمايد مواظب باشيد دردش به شما سرايت نكند و شما را با نداي خودش به ستوه نياورد و هراسانتان نكند و شما را حقير و خوار نكند. بعد مي فرمايد:« و ان يجلب عليكم بخيله و رجله» [4] ؛ بترسيد كه اين با سواران پياده هاي خود به شما حمله نكند. مگر شيطان دار و دسته دارد بله هم از جنس خودش هست هم ازجنس انسان ها. مي فرمايد كه تير وعده شر را براي شما دركمان گذاشته است. و اين تير را هم كه در كمان گذاشته با قدرت كشيده است. در خطبه گفتم كسي كه دشمن ارحم الراحمين باشد براي من و توي بشر خاكي چه ارزشي مي تواند قائل باشد. چه حرمتي قرار مي دهد. حضرت وعده اين را كه مي فرمايد مي روم همه اينها را فريب مي دهم حضرت اين را يك جور عجيبي طرح كرده است. مي فرمايد با اين حرفش به يك قيد دور سنگ اندازي كرده است. آخه آن وقت كه اين حرف را مي زد اين همه بشر نبوده درست است. بعد مي فرمايد سنگ اندازي كرد به يك گماني كه درست در نيامده است.
يك راهبي بود كه اين مجذوب اين سر شده بود يك راهبي كه شايد درست اسلام به گوشش نرسيده بود. آقا آمد به خولي گفت اين سر را بده دقايقي با اين سر باشم من مجذوب اين سر شده ام.گفت نمي شود اگر بفهمند در بين راه سر را به كسي داديم از جايزه كم مي كنند. آقا اين سر را به هزار دينار گرفت برد سر سجاده اش با اين سر درد دل كند، مي گویند اين سر يك چيزي گفت كه اين راهب مسلمان شد. خولي هم اين دينار ها را گرفته بود ميگن دست برد تو كيسه كه اين سكه ها را نگاه كند ديد كه همه آنها به سفال تبديل شده اند در يك طرف آن نوشته شده بود« و سيعلموا الذين ظلموا اي منقلب ينقلبون»[5]؛ يك دفعه مي بيند كه سكه ها به سفال تبديل شده است. غافل نباشيد از اينكه خدا از شما غافل نيست.
حجه الاسلام فاطمی نیا
[1]. نهج البلاغة (للصبحي صالح) / 287
[2].همان
[3].شمس/ آیه10
[4].نهج البلاغة (للصبحي صالح) / 287
[5].شعرا/ آیه 227