کلمات کلیدی: هدایت الهی، ولایت الهی، فاطمه علیهاالسلام ، ولایت طاغوت، نامه اعمال،
اهل نفاق، ابلیس، معروف، منکر
همه انسان ها به هدایت رب العالمین محتاج هستند؛ یعنی اگر به خودی خود هدایت پروردگار
شامل حال انسان نشود، در سردرگمی و حیرت است. انسان در تاریکی است و در این تاریکی
به هدایت نیاز دارد که از او دستگیری کند و حیرت و ترس و شک و جهل را از او بردارد.
همه شک ها هم مربوط به تاریکی انسان است. برای این که انسان به آرامش و امنیت و یقین
برسد، نیاز به هدایتی دارد که این هدایت با نور پروردگار الهی و نور رب العالمین واقع
می شود. این نوری که عوالم خلقت را روشن می کند و سیر انسان را در همه این عوالم فراهم
می کند، کدام نور است؟ این نور چیزی جز نور خدای متعال نیست و تنزل این نور، همان نور
ائمه هدی است که همه عوالم خلقت با آن نور نورانی شده است.
بنابراین، هر کس در هر مرتبه و منزلتی و در هر منزلی از منازل سیر که باشد، برای گام
بعدی که برمی دارد، به این نور نیازمند است و بدون این نور در ظلال و تاریکی است. حتی
ابراهیم خلیل (علیه السلام) اگر ملکوت عالم و بالاتر را مشاهده مي کند، در پرتو همین
نور است، انواری که خدای متعال در عالم قرار داده و حقیقت و مصداق حقیقی اش نبی اکرم
و ائمه هدی هستند.
در کتاب الحجه کافی است که وجود مقدس امام صادق(علیه السلام) فرمودند: فاطمه چراغدان
انوار الهی در همه هستی است که انوار الهی در او ظهور پیدا کرده و ظرف نور خداست و
قابلیت این را دارد که انوار و چراغ های نورانی هستی در او ظهور بکنند. بنابراین یک
جریان نور در عالم هست که همه هدایت ها به وسیله اوست. خداوند می فرماید:
«يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشاءُ».[1]
خدای متعال آن که را بخواهد، به سمت این نور هدایت می کند که همان نور خداست.
بعضی بزرگان گفته اند که اضافه نور به ضمیر غایب، نشانه این است که این نور منسوب به
مقام غیب الغیوب است و آن مقامی است که در دسترس احدی نیست. خدای متعال هر که را بخواهد،
به سوی این
نوری که تجلی آن حقیقت است، هدایت می کند و به وسیله این نور انسان ها هدایت می شوند.
آیه بعدی آیه ظلمات است که خدای متعال می فرماید: «أَوْ
كَظُلُماتٍ في بَحْرٍ لُجِّيٍّ يَغْشاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ
سَحابٌ ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ إِذا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَراها وَ
مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ».[2] ظلماتی در ته یک دریای مواج است و در انتهای این دریای
ظلمانی، موجی است. بر فراز این دریای عمیق و مواج هم ابرهای تیره است. انسانی که در
عمق این دریا قرار گرفته، آن قدر در تاریکی قرار می گیرد که اگر دست خود را هم بیرون
بیاورد، امکان دیدن برایش نیست.
در روایت کافی هست که «اَوْ كَظُلُماتٍ قَالَ الْأَوَّلُ
وَ صَاحِبُهُ يَغْشاهُ مَوْجٌ الثَّالِثُ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ ظُلُمَاتٌ الثَّانِي
بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ مُعَاوِيَةُ وَ فِتَنُ بَنِي أُمَيَّةَ».[3] یک طرف جریان نور است، طرف دیگر جریان تاریکی، جریانی
که دشمن نبی اکرم (صلی الله...) و ائمه هدی هستند. اولی و دومی و سومی هم ظلماتی اند
که بر فراز هم دیگر قرار گرفتند. بنی امیه و فتنه های آن ها هم هست که عالم را تاریک
و ظلمانی کرده و به حدی عالم را ظلمانی ساخته که در این روایت می فرماید مؤمنی که در
این فتنه ها قرار می گیرد، اگر دست خودش را هم بیرون بیاورد، نمی تواند دستش را ببیند،
یعنی مؤمن در این فتنه ها نمی تواند خودش را ببیند و خودش، راهش، اندازه اش و سرمایه
اش را در تاریکی فراموش می کند.
اصولاً کار دستگاه ظلمانی این است که فضا را تاریک کند. در فضای تاریک پیداست انسان
از خودش و اهدافش و راهش غافل، و به بازیگری مشغول می شود. بعد فرمودند:
«وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً إِمَاماً مِنْ وُلْدِ فَاطِمَةَ
ع».[4] در این تاریکی آن چه
به کار می آید، امامی است که از فرزندان فاطمه زهرا باشد و چراغی است که در مشکات انوار
الهی تجلی کرده که اگر کسی به این نور راه پیدا نکرد، دیگر در این ظلمات برای او نور
دیگری نیست. در این تاریکی غرق می شود و راه و هدفش را فراموش می کند.
حتی در روایت می فرماید اگر کسی به امام راه پیدا نکرد، در قیامت هم نورانی نمی شود.
این فرد در قیامت هم گرفتار ظلمت است. این ظلمت آن چنان او را فرا می گیرد که تاریکی
او تا عوالم بعدی ادامه می یابد. این گونه نیست که فقط در عالم دنیا او گرفتار ظلمت
باشد.
در کافی شریف به دنبال این روایت، روایت دیگری است که آیات سوره مبارکه حدید را نقل
می کند که در باب مؤمنین و منافقین بیان شده است: «يَوْمَ
تَرَى الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ يَسْعى نُورُهُمْ بَيْنَ أَيْديهِمْ وَ بِأَيْمانِهِمْ
بُشْراكُمُ الْيَوْمَ جَنَّاتٌ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ».[5]
وقتی در قیامت می بینی مؤمنین راه می روند، نورشان پیش رو و از جانب راست است که مسیر
آن ها را روشن می کند که یمین انسان همان طریق ارتباط انسان با اولیا خداست و یسار
انسان، طریق ارتباط انسان با ابلیس است.
اگر نامه عمل مؤمن به دست راستش داده می شود، برای این است که مؤمن اعمالش تحت ولایت
ولی خداست و اگر نامه اهل فسق به دست چپشان داده می شود، برای این است که عملشان در
ارتباط با اولیای طاغوت است. وقتی مؤمن در صحنه قیامت می آید، نورش هم همراهش می آید.
پیش رو و جانب راستش حرکت می کند و وقتی منافق در صحرای محشر می آید، نوری ندارد و
در ظلمت است. در روایت بیان می کند نور مؤمن همان نور امام است. امام همین طور که در
دنیا پیش روی او بوده و انسان به او اقتدا و از نور او استفاده کرده، در قیامت هم پیش
روی انسان هست و انسان دنبال نور امام حرکت می کند.
در روایت دیگری می فرماید: «يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ
بِإِمامِهِمْ».[6] روزی هر
جمعیتی را با امامشان به محشر دعوت می کنیم.
اهل باطل دنبال ائمه باطل می آیند. در محشر اهل حق دنبال ائمه حق هستند. این گونه نیست
که نظم و حساب و کتاب نداشته باشد. هر کسی دنبال هر امامی تو دنیا بوده، حشر و نشرش
هم دنبال همان امام است و با همان امام محشور می شود.
آن هایی که در دنیا دنبال امام حرکت کردند، با نور امام می آیند و آن هایی که دنبال
امام نبودند، در آخرت هم گرفتار ظلمت هستند. از این رو، در آیه بعد می فرماید: «يَوْمَ يَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ لِلَّذينَ
آمَنُوا انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِكُمْ».[7]
منافقون و منافقات به مومنین می گویند که به ما مهلت بدهید تا ما هم از نور شما استفاده
کنیم.
«قيلَ ارْجِعُوا وَراءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً فَضُرِبَ
بَيْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بابٌ باطِنُهُ فيهِ الرَّحْمَةُ وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ
الْعَذابُ».[8] اگر نور مي
خواهید باید از پشت سر نور را برمی داشتید. این جا امکان کسب نور نیست. اگر در دنیا
به نور راه پیدا می کردید، در عالم آخرت هم نورانی بودید. اگر در دنیا دنبال نور حرکت
نکردید، دیگر راهی به نور ندارید. مؤمنین نورانی اند و این طرف که اهل نفاق اند، ظلمانی
هستند.
در تعبیر قرآن اهل نفاق به کسانی گفته می شود که ظاهر اسلام را دارند. نماز ممکن است
بخوانند و روزه بگیرند و اهل حج و صیام باشند، ولی از باطن همه این ها که ولایت ولی
الله است، فاقد هستند، چون همه این ها جلوه ها و راه های به سوی ولایت ولی الله هستند.
اوست که عامل نجات است. اوست که نور است. این ها شعبه هایی از نورند. منافق کسی است
که از دین، پوسته اش را گرفته و باطنش را که ولایت ولی الله است، رها کرده است. لذا
اعمالش نورانی نیست. برای او نور نمی آورد. از این رو، در روز قیامت فاقد نور است.
هیچ نوری ندارد. عملش برای او نور ایجاد نمی کند. برخلاف عمل مؤمن که هم ظاهر دارد
و هم باطن. هم نماز می خواهند، هم از طریق این نماز به باطن نماز که ولایت است، راه
پیدا می کند. لذا مؤمن با عبادات و اعمالش نورانی می شود. سیر مؤمن سیر در نور است،
ولی سیر منافق چون پوسته دین را دارد و باطن نورانی اش را ندارد، سیر در ظلمات است.
خدای متعال آیه ظلمات را درباره عمل کفار بیان می کند و می فرماید:
«وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَعْمالُهُمْ كَسَرابٍ بِقيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ
ماءً حَتَّى إِذا جاءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئاً وَ وَجَدَ اللَّهَ عِنْدَهُ فَوَفَّاهُ
حِسابَهُ وَ اللَّهُ سَريعُ الْحِسابِ».[9]
می فرماید عمل کافر مثل سراب در بیابان است. انسان در سرزمین و هوای گرم، از دور خیال
می کند خبری است، ولی وقتی به سراب می رسد، می خواهد عطش خود را برطرف کند، ولی می
بیند جز سراب چیزی نبوده است. خدای متعال پیمانه او را پر می کند. چیزی از او کم نمی
کند، ولی او چیزی نیاورده است. او به طرف سراب حرکت کرده است. عمل کافر مثل سراب است
یا عملش مثل تاریکی در عمق دریاست.
انسانی که در عمق تاریکی فرو رفته نور ندارد. وقتی کافر به ولایت اولیای باطل علاقه
پیدا می کند، برای او ولایت آن ها عین ظلمت است. کما این که ولایت امیرالمومنین عین
نور است. وقتی انسان مؤمن عملی را انجام می دهد، عملش ظاهر و باطن دارد. نماز که می
خواند، باطن نماز هم با اوست. این نماز طریق اتصال او به امیرالمومنین است که حضرت
فرمود: «نَحْنُ الصَّلَاةُ فِي كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ
وَ جَلَّ وَ نَحْنُ الزَّكَاةُ وَ نَحْنُ الصِّيَامُ».[10] ما صلات و زکاتیم. کسی که حقیقت نماز را داشته باشد،
به ما راه پیدا می کند، پس چون باطن عمل را دارد که ولایت است، به باطن ولایت امیرالمومنین
(علیه السلام) که عین نور است، راه پیدا می کند، عملش هم وجود او را نورانی مي کند.
با عملش به ولایت راه پیدا می کند. لذا هم اعمال برای انسان درجه می آورد و هم درجات
مومن درجات ولایت ماست. عمل او را به باطن ولایت ما راه می دهد.
امام صادق (علیه السلام) به عمار فرمودند که ائمه درجات مؤمن اند. مؤمن با عمل خودش
به درجات نور راه پیدا می کند. در قیامت هم چون به این نور اتصال پیدا می کند، این
نور پیش روی اوست و به تبع این نور، حرکت پیدا می کند. آخرتش هم نورانی است، ولی منافق
چون پوسته عمل را داشته و باطن عمل که ولایت ولی الله است، نداشته، بلکه در باطن متولی
به اولیای طاغوت بوده، عمل خوبش مثل سراب است.
به تعبیر مرحوم فیض، عمل خوب منافق، مثل سراب و اعمال بدش مثل ظلمت است. با عمل خودش
ظلمانی می شود. وقتی کسی به ظلمات متمسک شد، هر چی بیشتر به آن ها رو بیاورد، بیشتر
در عمق ظلمات پیش می رود.
انسان در مسیر نور حرکت می کند و نورانی می شود. این نور در دنیا و برزخ و قیامت و
بعد قیامت یا در جریان ظلمت با اوست و با او حرکت می کند. هر چه بیشتر عمل می کند،
بیشتر در عمق ظلمت است. لذا آن هایی که به ولایت اولیای طاغوت و دشمنان ائمه (علیه
السلام) متمسک هستند، هر چه بیشتر در شعاع آن ها عمل مي کنند، بیشتر ظلمانی می شوند.
پایان کار آن ها مثل انسانی است که در عمق دریایی تاریک و مواجی که ابر تیره ای برقرار
است، قرار دارد و عملش نیز او را در این ظلمات فرو می برد و اگر خدا برای کسی نوری
قرار ندهد، این ظلمت به حدی تیره است که نه در دنیا و نه در آخرت، نوری نخواهد داشت.
نور و ظلمت چیست؟ روایات نور و ظلمت را توضیح می دهد. در حدیث عقل و جهل می فرماید
که حقیقت نور وجود مقدس نبی اکرم (صلی الله...) است.
برای نورانی و ظلمانی شدن، سرمایه اولیه لازم است. خداوند می فرماید:
«فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها».[11]
خدای متعال میل به خوبی ها و وجود مقدس نبی اکرم و میل به علم انوار و ولایت امیرالمومنین
دارد و نسبت به ولایت اولیای طاغوت و صفات رذیله نفرت دارد. هر دو جریان نیز در باطن
ما هست.
حضور ابلیس در ما در جهت میل به بخل و کبر و حسد و ریاست است و سعی می کند این صفات
را در وجود ما حاکم کند. اگر شیطان این صفات را در ما حاکم کرد، به وسیله این صفات
ما را ظلمانی می کند. حضرت هم سعی می کند در مقابل هر صفاتی، صفاتی نورانی را در ما
ایجاد کند. حضرت می خواهد ما نورانی شویم و از طریق هدایت رستگار شویم. یک جریان دیگر
در بیرون است که بین دستگاه نور و ظلمت است. این عداوت هم آغاز تکبر انسان است. انسان
می تواند با نبی مکرم درگیر نشود و اگر درگیر شد، به وسیله حضرت هدایت شود، یعنی او
هم به سعادت می رسد و نسبت به خدا استکبار می کند. استکبار یعنی این که انسان هیچ ندارد
و همه مال خداست.
ابوحنیفه از امام صادق (علیه السلام) پرسید: آقا معروف چیست؟ به ما گفتند امر به معروف
و نهی از منکر کنید و مردم را به معروف فرا بخوانید و از منکر بازدارید. حضرت فرمودند:
«الْمَعْرُوفُ فِي أَهْلِ السَّمَاءِ الْمَعْرُوفُ فِي
أَهْلِ الْأَرْضِ».[12]
گفت: آقا پس منکر چیست؟ فرمود: «اللَّذَانِ ظَلَمَاهُ
حَقَّهُ وَ ابْتَزَّاهُ أَمْرَهُ وَ حَمَلَا النَّاسَ عَلَى كَتِفِهِ».[13] آن دو نفری که به حضرت، ظلم و مردم
را اهرم کردند، آن دو نفر هم منکرند. گفت: آقا پس این منکراتی که شما می گویید و معروف
های که ما می گوییم، چیست؟ فرمود: این ها خوب است، ولی امر به معروف حقیقی آن و نهی
از منکر حقیقی هم اوست. امر به معروف حقیقی دعوت به ولایت امیرالمومنین و فروع آن هم
نماز و روزه و زکات است. لذا ولایت امیرالمومنین از اصول است.
در روایت متعدد نبی خاتم فرمودند: «مَنْ جَحَدَكُمْ كَافِرٌ
وَ مَنْ حَارَبَكُمْ مُشْرِكٌ».[14]
فروع آن ها نماز و روزه و زکات است. ولایت آن ها هم عین توحید است. معروف حقیقی آن
ها هستند. منکر حقیقی هم دشمنی با آن هاست. بین این منکر و معروف تو عالم جنگ است.
حضرت می خواهند همه را به سمت عبادت ببرند. خودشان هم بنده اند. ابلیس هم خوی استکباری
دارد و می خواهد همه را به سمت گمراهی بکشاند. می خواهد همه را ظلمانی کند. از طرفی
حضرت می خواهند همه را نورانی کند و همه مؤمن و متوکل و صابر و زاهد شوند. این درگیری
که بین این دو در بیرون هست، یک شعبه اش در باطن ماست. پرسش این جاست که ما چه باید
بکنیم؟ ما باید نسبت به شعبه های نور نبی اکرم متمسک شویم. نسبت به شعبه های ظلمت ابلیس
هم تبری داشته باشیم. تولی و تبری اساسی است.
وظیفه ما این است که بدی ها و خوبی ها را بشناسیم و از آن ها اعراض کنیم و به این ها
متمسک شویم. این راه نورانی شدن ما و نجات از ظلمت است. کاری که ابلیس در این بین می
کند، این است که می کوشد تراز وجود ما را به هم بزند. کاری می کند که ما بدی های او
را پای امیرالمؤمنین بنویسیم و خوبی های امیرالمؤمنین را پای خودمان. اگر این اتفاق
افتاد، کار تمام است. راه نفوذ اهریمن هم از طریق صفات رذیله و معاصی است. اگر انسان
به صفت رذیله و معصیتی مبتلا شد، از همان طریق ظلمانی، بدبینی و شک در انسان ایجاد
می کند. انسان اهل طمع در دنیا به هیچ وجه نمی تواند بفهمد امیرالمومنین کیست و معاویه
چه خیالی در سر داشت. واقعا نمی تواند بفهمد امیرالمومنین به دنیا میل ندارد. انسان
مستکبر و متکبر خیال می کند امیرالمومنین هم متکبر است، امامی که عین تواضع است.
«يَا فَاطِمَةُ الزَّهْرَاءُ يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ يَا
قُرَّةَ عَيْنِ الرَّسُولِ يَا سَيِّدَتَنَا وَ مَوْلاتَنَا إِنَّا تَوَجَّهْنَا وَ
اسْتَشْفَعْنَا وَ تَوَسَّلْنَا بِكِ إِلَى اللَّهِ وَ قَدَّمْنَاكِ بَيْنَ يَدَيْ
حَاجَاتِنَا يَا وَجِيهَةً عِنْدَ اللَّهِ اشْفَعِي لَنَا عِنْدَ اللَّهِ».[15]
وقتی پا به محشر می گذارد، منادی ندا می دهد: «يَا مَعْشَرَ
الْخَلَائِقِ غُضُّوا أَبْصَارَكُمْ لِتَجُوزَ فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ سَيِّدَةُ
نِسَاءِ الْعَالَمِينَ عَلَى الصِّرَاطِ».[16]
اهل محشر چشم ها را ببندند، چرا که دختر پیامبر عبور می کند، در حالی که بر اساس نقلی
که شده، حضرت سوار بر مرکب هستند و هزاران ملک حضرت را محاصره کردند. فاطمه تنها مانده
بود. این مشکات انوار الهی حامی نداشت. یک نفر نبود که از فاطمه حمایت کند. نوشتند
چهل نفر او را محاصره کرده بودند و از همه سخت تر این که در مقابل چشم امیرالمومنین
این صحنه ها اتفاق افتاد.
کاری کردند که امام مجتبی (علیه السلام) به مغیره فرمود: انت الذی ضربت امی حتی ادنیتها.
تو کاری کردی که مادر ما غرق در خون شد. «فَمَاتَتْ حِينَ
مَاتَتْ وَ إِنَّ فِي ُدِهَا مِثْلَ الدُّمْلُجِ مِنْ ضَرْبَتِهِ لَعَنَهُ اللَّه».[17] کسی که وقتی نابینا وارد می شد،
خودش را می پوشانید. او ناموس خدا و رسول خدا(صلی الله...) بود. چگونه دست دشمن به
سوی فاطمه دراز شد؟
- بر تو عدو دست سعد می گشودخون دل از دیده رود هم چو رود
-
فاطمه جان مگر علی مرده بود گوشه چشم تو چرا شد کبود
«لَا خَيْرَ بَعْدَكَ فِي الْحَيَاةِ وَ إِنَّمَا أَبْكِي
مَخَافَةَ أَنْ تَطُـولَ حَيَاتِ».[18]
حجة الاسلام و المسلمین میرباقری