سخنران استاد فرحزاد
کلید واژه ها: صلوات- پیامبر صلی الله... - سیره پیامبر صلی الله... - یونس علیه السلام - نوح علیه السلام - پوشاندن گناهان- اقرار به گناه- توبه پنهانی- حد- برخورد با گناه کاران- استجابت دعاها.
اسامی معصومین: پیامبر صلی الله... - علی علیه السلام - امام صادق علیه السلام .
«قال رسول الله صلی الله... عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ خَيْرُ الْبَشَرِ وَ مَنْ أَبَى فَقَدْ كَفَر» (شیخ صدوق/ أمالي الصدوق/ ص: 76). «قال رسول الله صلی الله... عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ يَدُورُ حَيْثُمَا دَارَ» (مجلسی/بحارالأنوار/ ج10/ ص: 406).
- دلا بـسـوز که سـوز تـو کـارها بـکند دعای نیـمه شـبی دفـع صـد بـلا بکند
- طبیب عشق مسیحا دم است و مشفق نیست چون درد در تو نبیند که را دوا بکند
- عـتاب یار پـری چـهره عاشقانه بکش که یـک کـرشمه تلافی صد جفا بکند
- زمـلک تا ملکـوتـش حجاب برگـیـرند هر آن که خدمت جام جهان نما بکند
- زبـخـت خـفته مـلـولم بود که بیـداری به وقـت فـاتحه صـبح یک دعا بکنم
در روایت داریم در شب معراج پیامبر عظیم الشان به فرشته ای که خیلی عظیم الجثه بود و دست و انگشتان فراوانی داشت رسیدند. سؤال کردند کار شما چیست؟ عرض کرد یا رسول الله من حساب تعداد قطرات باران را دارم که چقدر باران از آسمان در طول سال یا ایام دیگر در طول قرون متمادی به زمین ریخته می شود. و این که چه مقدار از قطرات در خشکی، بیابان، صحرا، شهرها، روستاها و دریاها ریخته می شود. پیامبر فرمودند: آیا چیزی است که از شمارش آن عاجز باشی؟ عرض کرد بله، اگر عده ای از امت شما جایی جمع بشوند نام شما را بشنوند و صلوات بر محمد و آل محمد بفرستند خدا آن قدر ثواب می دهد که من از شمارش مقدار آن ثواب عاجز هستم. (مثل نماز جماعت که در حدیث داریم اگر از ده نفر فراتر برود جن و انس و ملائکه جمع بشوند ثوابش را نمی توانند بنویسند.)
خدا آن قدر مهربان است که این همه پیامبر مهربان و رحمت برای ما فرستاده است. امام زمانی که مظهر رحمت است برای ما ذخیره کرده است. این ها همه اش به رحمانیت و رحیمیت خدای بزرگ و مهربان برمی گردد. خدا دوست ندارد پرده بنده اش دریده شود. «لا تهتكوا استاركم عند من يعلم اسراركم» (شرح آقا جمال الدين خوانسارى بر غرر الحكم/ جمال الدين خوانسارى / ج 3/ ص: 87). هیچ وقت خدا دوست ندارد آبروی بنده ها ریخته شود مگر بنده خودش آبروی خودش را بریزد. امیرالمومنین علیه السلام می فرماید: خدا عیب و گناه بندگانش را پوشانده ما هم می پوشانیم. ما با بعضی از دست ها دست می دهیم که می بینیم این دست باید بریده شود اما چون خدا پوشانده ما هم می پوشانیم. تا وقتی شاکی و شاهدی پیدا شود یا خود طرف اقرار بکند.
در روایت است یک نفر را به عنوان دزد گرفتند. ثابت شد باید انگشتانش بریده شود. دزد شروع کرد جزع فزع کردن که من بار اوّلم بوده، اشتباه کردم، توبه می کنم، دیگر این کارها را نمی کنم. حضرت امیر علیه السلام فرمودند: بعید می دانم بار اوّلت باشد. خدا کسی را به این زودی لو نمی دهد. خلاصه یک مقدار جزع فزع کرد وقتی که دید جداً این حد جاری می شود گفت آقا بار صدم است که دزدی کردم. خدا نود و نه بار پوشانده بود.
- گفت لطف حق با تو مداراها کندچون که از حد بگذرد رسوا کند
خدا دوست ندارد آبروی مومن ریخته شود. بر مومن واجب است تا هفتاد گناه کبیره از مومنی دید بپوشاند. خدا پوشاندن را دوست دارد. سوال کردند آیا بر کسی که حد زدند خدا دوباره در آن عالم هم عذابش می کند. فرمودند: خدای متعال عجل و اکرم است که آدم گناه کار را هم در این دنیا با حد و رجم و تازیانه مجازات بکند و هم در آخرت با آتش غضبش عذاب بدهد. کسی که گناه کار است با حد و تازیانه و فشارهایی که در این دنیا می بیند پاک می شود.
گناهانی که نسبت به دیگران و حقوق اشخاص باشد باید اقرار کنید، به طرف بدهید، حلالیت بطلبید، پاک بشوید. اما گناهانی که بین خودت و خداست اصلا خدا دوست ندارد افشاء کنید. پیامبر و امام دوست ندارند افشاء بکنید. روایت داریم می آمدند پیش پیامبر یا امام اقرار به گناه شخصی می کردند که در خلوت گناهی مرتکب شده ام. حضرت رویش را برمی گرداند، اعراض می کرد. می گفت شاید اشتباه می کنی. شاید خیالاتی شدی. امام دوست نداشت که آبروی گناه کار حتی پیش امامش ریخته شود. دوست نداشت اقرار بکند حد و تازیانه بخورد. تمام تازیانه ها، حدود، تعزیرات و عذاب های آخرتی مربوط به آبرو ریختن است. یعنی مال این است که گناهت را افشاء می کنی. گفتن گناهان جزء گناهان کبیره است. آدم نیاید بنشیند سفره دلش را پهن بکند که مثلا ما در جوانی فلان کار را می کردم. گفتن گناه فقط پیش خدا حرام نیست. فقط پیش خدا می توان اقرار کرد.
خانمی کار خلافی انجام داده بود از ترس قیامت (عقلش نمی رسید فکر می کرد باید بیاید اقرار بکند.) پیش آقا امیرالمومنین علیه السلام آمد گفت آقا من کار خلافی مرتکب شدم. من را پاک کن. حضرت فرمودند: شاید خیالاتی شده ای اشتباه کردی. گفت: نه آقا من کار خلاف کردم. رفت و دوباره برگشت. چون باید چهار بار اقرار شود تا گناه ثابت شود. چهار بار آمد اقرار کرد که من فحشاء و منکر به جا آورده ام. وقتی پیش حاکم شهر چهار بار اقرار کرد بر حاکم شهر واجب می شود او را حد بزند یا اگر شوهر دارد سنگ سارش بکند. این هم چون شوهردار بود باید سنگ سار می شد. حضرت فرمودند: در شکم بچه داری؟ گفت: بله، حضرت فرمودند: تا وقتی بچه داری ما نمی توانیم حکم خدا را بر تو جاری بکنیم. این بچه که گناه ندارد طفل معصوم است برو وضع حمل بکن بعد بیا. رفت بعد زایمان آمد گفت: آقا من بچه ام را وضع حمل کردم. حضرت فرمودند: کسی هست که بچه ات را شیر دهد؟ گفت: نه، فرمودند: برو دو سال بچه ات را شیر بده. وظیفه داری بچه ات را شیر بدهی. رفت بعد دو سال که بچه اش را شیر داد آمد گفت: آقا بچه ام را دو سال شیر دادم تمام شد. حضرت فرمودند: کسی هست بچه ات را تا هفت سالگی بزرگ کند. (تا هفت سال بچه را مادر باید بزرگ کند.) گفت: نه، فرمودند: برو باید تا هفت سال بچه ات را بزرگ کنی. زن خواست بلند شود برود یک آدم نفهمی گفت: یا امیرالمومنین من بچه اش را کفالت می کنم. حضرت فرمودند: عجب آدم نفهمی هستی ما می خواهیم یک راه در رو برای این گناه کار بگذاریم. حالا این می گوید من بچه اش را می گیرم. آدم، نفهم باشد بد است از خدا فهم و شعور و معرفت بخواهیم. بزرگی شب قدر گفته بود خدایا هر چه این خلق الله می خواهند به آن ها بده به من هم فهم و شعور بده. آدم فهم داشته باشم همه چیز درست می شود. با فهم و معرفت همه کارها درست است اما آدم بی معرفت هیچ چیزش درست نیست. حضرت را مجبور کرد تا این حد را بر او جاری بکند ولی حضرت خیلی ناراحت شدند. این روایت از خود مولاء است فرمود: توبه ی پنهانی آدم گناه کار خیلی بالاتر است از حدی که من به او می زنم. اما اگر جرمی ثابت شد شاهدی آمد یا خودش اقرار کرد چاره نداریم تکلیف الهی است باید به او حد بزنیم ولی به خدا قسم اگر برود در خلوت بین خود و خدایش العفو و استغفرالله بگوید، پشیمان شود و توبه کند از اقامه ی حد بر او بالاتر است.
ما برخوردمان با یک آدم مجرم خیلی ناجور است. بعضی جاها بی خودی ترحم می کنیم و بعضی جاها بی خودی ترد می کنیم. یک جایی اگر اثر دارد. باید ترد کنیم تا طرف آدم بشود. یک جایی هم باید بغلش کنیم، با او مدارا کنیم تا از آن گناه بیرون بیاید. هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد. یک کسی را باید سفت جلویش بایستی، یک کسی را باید تهدیدش کنی. یک جایی باید شلاق بزنی، یک جایی هم باید زندان ببری. یک جایی باید مدارا کنی، یک جایی باید بپوشانی و ندیده بگیری.
یک پزشک با یک بیمار چه طور برخورد می کند. حالا این آقا مریض شده یا سرما خورده یا ناراحتی قلبی دارد عمداً یا غیرعمد ناپرهیزی کرده حالا پزشک بیاید با او درگیر شود که چرا این قدر غذا خوردی و مریض شدی. نباید با او درگیر شد باید راه علاج پیدا کرد. حالا شده است باید چه کار بکنیم. در مورد آدم گناه کار هم چه کار کنیم تا از این چاله ی گناه بیرونش بیاوریم. امیرالمومنین مولی الموحدین علیه السلام در نهج البلاغه می فرماید: «طَبِيبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ» (عبدالحمید ابن ابى الحديد معتزلی/ شرح نهج البلاغة/ ج7/ ص: 181). پیامبر مثل یک طبیب مهربان بود. یعنی در کوچه می گشت می گفت: آی مریض ها، آی مریض های گناه و کفر و شرک و معصیت بیایید من مداوایتان کنم. آن هایی که دوا می خواهند بیایند دواء بدهم، مداوا کنم.
امیرالمومنین علیه السلام در نهج البلاغه می فرماید: کسی که خلافی می کرد و جرمش ثابت می شد یا می آمد اقرار می کرد حضرت اگر به او حد می زدند دیگر آبرو یش را بیشتر از این نمی بردند. خود رسول الله بر جنازه ی او نماز می خواند. اما الآن اگر کسی را اعدام یا سنگسار بکنند دیگر همه عارشان می شود بر این او نماز بخوانند. می گویند ببرید جنازه اش را در یک جای دور بندازید. آقایی می گفت در شهر ما کسی اعدام شد. روحانی آن شهر خجالت کشید بر او نماز بخواند. در آن شهر هیچ کس رویش نشد بر این اعدامی نماز بخواند. بردیم در یکی از این روستاها یک روحانی پیدا شد گفتیم این از اولیاءالله بود برایش نماز میت بخوان. نماز میت برایش خواند. آوردیم دفنش کردیم. اما پیامبر اگر خطاءکاری سنگسار یا اعدام می شد خودش برایش نماز می خواند. می دانید در نماز میت چه باید بگوییم؟ در نماز میت اول شهادتین است بعد درود بر پیامبر است. در تکبیر دوم سومیش «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ» (شیخ صدوق/ من لا يحضره الفقيه/ ج 1/ ص: 161). می گوییم. در تکبیر چهارمش می گوییم «اللهم اغفر لهذا المیت» خدایا این مجرم را ببخش. «فزد في إحسانه و إن كان مسيئا فتجاوز» (سيد ابن طاوس / فلاح السائل و نجاح المسائل/ ص: 80). خدایا از او بگذر. روحش را در اعلی علییّن پیش خودت ببر.
پیامبر عظیم الشأن اگر به یک مجرمی تازیانه هم می زد از روی فرمان الهی بود. پیامبر مجرم را به اندازه و در حد الهی آن هم بعد از شواهد مجازاتش می کنند. دیگر حقوقش را از بیت المال قطع نمی کرد. نه این که حالا بنده ی خدایی اعدام شده است زن و بچه اش بروند به گدایی بیافتند. پیامبر اکرم عدالت و رحمت را حتی برای مجرم هم پیاده می کرد. پیامبر و امام با گناه کار هم مهربان بودند. می گفتند این مریض و گرفتار است حالا باید نقشه بکشیم نجاتش بدهیم. اگر معتادی دیدیم باید ترحم بکنیم. اگر مجرم و گناه کاری دیدیم بیاییم نقشه بکشیم حداقل با دعا کردنمان بگوییم ای خدا این را نجات بده. بزرگواری سوار ماشین بود یک موتوری خیلی ناجور آمد از کنار ماشین رفت. ماها معمولاً بد می گوییم بعضی ها فحش می دهند یا نفرین می کنند اما این آقا از جیبش یک مقدار پول در آورد(به عنوان صدقه) گفت: خدایا این موتوری را حفظ کن. اگر آدم نفهمی را دیدید نفرین نکنید نگویید چنین و چنان بشود. بگویید خدایا نجاتش بده. دستش را بگیر.
در جنگ احد خیلی جسارت های عظیمی به پیامبر عظیم الشأن کردند. یکی از جسارت هایشان این بود که سنگ زدند دندان مبارک پیامبر را شکستند. پیشانی مبارکش را شکستند و خیلی آزار و اذیت به حضرت رساندند. یک نفر به پیامبر گفت مگر حضرت نوح نفرین نکرد. مگر انبیاء دیگر نفرین نکردند شما هم این ها را نفرین بکنید. بگویید ای خدا این ها را نابود کن. دعا و نفرین پیامبر مستجاب است. پیامبر حتی برای دشمن و کفار و مشرکین دعا می کند. برای آن هایی که پیشانیش را شکستند، دندان مبارکش را شکستند، بالاترین اذیت و آزار را رساندند، جگر حضرت حمزه را شکافتند، بدنش را مسله کردند، این همه آزار و اذیت به خودش و دیگران رساندند پیامبر فرمودند: «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِقَوْمِي فَإِنَّهُمْ لَا يَعْلَمُونَ» (ورام ابن ابى فراس / مجموعة ورام(تنبيه الخواطر)/ ج 1/ ص: 183). خدا من را مبعوث نکرده برای این که لعن و نفرین بکنم بلکه خدا من را برای رحمت فرستاده است. ای خدا قوم من را هدایت کن. یعنی خدایا کفار و مشرکین قوم من را ببخش. این ها جاهل هستند نمی دانند. پیامبر حتی عذر و تقصیر آن ها را هم پیش خدا می آورد می گوید خدایا اگر پیشانی من را شکستند نمی فهمند. از روی جهالت و نفهمی این کارها را می کنند.
چرا به این امت، امت مرحومه می گویند ولی به امت های دیگر نمی گویند؟ چون پیامبرش پیامبر رحمت است. قرآنش قرآن رحم است. انبیاء سابق گاهی نفرین می کردند. حضرت یونس چرا در شکم ماهی رفت؟ چون یک مقدار زود نفرین کرد بلاء هم بر سر مردم آمد ولی مردم به بیابان رفتند. مادرها از بچه ها جدا شدند، حیوانات را از بچه هایشان جدا کردند، زن و مرد از هم جدا شدند، ناله و و استغاثه کردند تا بلای حتمی از روی سرشان برگشت. خدا هم حضرت یونس را توبیخ کرد «وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ» (يونس: 22 ). (آیه ای که در نماز غفیله خوانده می شود.) یعنی صاحب ماهی از امتش فرار کرد گفت بگذار نابود بشوند بعد من بر می گردم. خدا به او گفت تو زود غضب و نفرین کردی. می خواهی بنده های من را به همین راحتی از بین ببری. وقتی حضرت نوح سوار کشتی شد ماهی عظیمی آمد جلوی کشتی را گرفت. آن موقع هم می گفتند این نیاز به طعمه دارد یک عبد فراری در کشتی است قرعه می انداختند به اسم هر کس در می آمد در دریا می انداختند تا کشتی آزاد بشود. سه بار قرعه انداختند در هر سه بار هم نام حضرت یونس در آمد. دست و پای حضرت یونس را گرفتند گفتند: می دانیم آدم خوبی هستی سوء سابقه نداری ولی سه بار قرعه انداختیم به نام شما افتاد. حضرت را به دهان ماهی انداختند و حضرت رفت در شکم ماهی زندانی شد. چقدر خدا مهربان است که پیامبر و نماینده خودش را به خاطر این که زود نفرین کرده است در شکم ماهی زندانی می کند. در زندان های دنیا آدم را حمام می برند، غذا می آورند، جا برای راه رفتن و دست شویی دارد اما در شکم ماهی چه کار می توان کرد. نه حمامی، نه غذایی، آدم از ترس دق می کند. «فَنادى فِي الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمينَ» (همان). (ظلمات جمع ظلمت است. ظاهرا در قرآن ظلمات مفرد نداریم همیشه جمع آمده اما نور در قرآن همه جا مفرد آمده است. چون نور یک حقیقت است ولی ظلمات جمع آمده، برای این که پراکندگی و تفرقه است.) ظلمات یعنی ظلمت ها و تاریکی ها، ظلمت دریا، در روز روشن هم ته دریا و شکم ماهی تاریک است. حضرت یونس گفت: ای خدا جز تو کسی نیست، چه کسی می تواند من را از شکم ماهی نجات بدهد. بعضی موقع ها خدا ما ها را هم در شکم ماهی می برد. شکم ماهی یعنی تمام درها را به روی آدم می بندد. این طور جاها خدا می خواهد خودش را نشان بدهد. می خواهد فشار بدهد تا فقط متوجه او بشویم. از غیر خدا کاملاً ببریم.
- اگر او بر تو ببندد همه درها و گذرها ره پنهان بگشاید که کس آن راه نداند
حضرت یونس در شکم ماهی استغاثه کرد قرآن می فرماید: «فَلَوْ لَا أَنَّهُ كاَنَ مِنَ الْمُسَبِّحِينَ، لَلَبِثَ فىِ بَطْنِهِ إِلىَ يَوْمِ يُبْعَثُونَ» (سورة الصافات: 143،144). اگر حضرت یونس ناله نمی کرد تا روز قیامت در شکم ماهی نگه اش می داشتیم ولی چون ناله کرد خدا به ماهی گفت لب ساحل ببر و او را به ساحل پرتاب کن. «وَ أَنْبَتْنا عَلَيْهِ شَجَرَةً مِنْ يَقْطينٍ» (الصافات: 146). و چون دیگر لباسی در تنش نبود آفتاب می تابید و بدنش اذیت می شد درخت کدویی که برگش بزرگ و پهن است برایش سبز کردیم که برایش سایه بیندازد. وقتی حضرت یونس به طرف قومش برگشت همه به استقبالش آمدند. عارفی می گفت خدا آن قدر بنده هایش را دوست دارد که پیامبری را توبیخ می کند که چرا زود نفرین کردی.
در روایت داریم دعاهای ما برآورده نمی شود چون آن اضطرار و انقطاع را در دعا نداریم. مرحوم آقای دولابی می گفتند: من دیروز مچ خدا را گرفتم. گفت: ما با خانممان به یک جای دور و پرتی که از چشمه آب و سرسبزی و این ها خبری نبود رفتیم. آن جا دیدم خانمم دارد می میرد. تلفن و وسیله ای هم نبود به اورژانس خبر بدهم. خانم ما رو به قبله شد از همه جا بریدم. دیدم هیچ راهی نیست اسباب عادی منقطع است وضو گرفتم سجاده ام را پهن کردم «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» (الفاتحة: 5). هایی گفتم که در عمرم نگفته بودم. گفتم خدایا الآن فقط از تو اطاعت می کنم از تو کمک می گیرم. «إِيَّاكَ نَسْتَعينُ» (همان). بعد از نماز از ته دل «أَمَّنْ يُجيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ» (النمل: 62). خواندم. گفتم: ای خدا من مضطر هستم. زنم دارد از بین می رود کمکم کن. امن یجیب را که خواندم خانممان بلند شد نشست. دعا مستجاب شد. کسی که در حال مردن بود بلند شد نشست خوب شد. گفت من هیچی ام نیست. گفتم تو الآن داشتی جان می دادی. گفت: خوب شدم. خدا در یک لحظه نفس را می گیرد و در یک لحظه می دهد. فوری پریدم پای سجاده گفتم خدایا من مچت را گرفتم. اگر کار از تو نمی آید این چه کاری بود کردی. کسی که رو به قبله بود خوبش کردی.
شما هم اگر کارد به استخوانت رسید در شکم ماهی گیر افتادی یا در بیابان گیر افتادی، جایی که بی کس شدی خدا می گوید من آن جا هستم، من کس بی کس ها هستم. من همه کار کسی هستم که دست خالی و بی کس هست و هیچی ندارد. من می آیم کمکش می کنم. اگر مضطر شدی مجیب بالای سرت است. انقطاع و بریدگی به سوی خدا دعاها را برآورده می کند.
حضرت نوح اسمش عبدالجبار (یا عبدالغفار) بود اما چرا به او نوح می گویند؟ حدیث داریم نوح یعنی کسی که نوحه گری می کند، گریه و ناله و زاری می کند. به حضرت نوح، نوح می گویند چون وقتی نفرین کرد قومش زیر آب غرق شدند روزی شیطان پیش حضرت نوح آمد گفت: جناب نوح دستت درد نکند. درود بر حضرت نوح، من نوکرتم، می خواهم به تو کمک بکنم. (وقتی دشمن از آدم تعریف بکند یعنی آدم بد است که تعریف می کند.) شیطان دشمن خدا است آمده می گوید دل من را شاد کردی. حضرت نوح گفت چه طور؟ شیطان گفت: اگر من می خواستم چند صد سال طول می کشید این ها را جهنمی کنم اما تو راحت یک نفرین کردی همه را جهنمی کردی. دستت درد نکند روایت داریم حضرت نوح آن قدر ناراحت شد که پانصد سال گریه کرد.به خاطر همین به حضرت نوح، نوح می گویند. گریه می کرد که چرا نفرین کردم. (ولی پیامبر ما اصلاً نفرین نکرد.)
- تا دل مرد خدا نیامد به درد هیچ قومی را خدا رسوا نکرد
بزرگ خانه، پدر و مادر، سرپرست، عالم، مرجع، رهبر اگر دلش نشکند خدا عذاب نمی فرستد. ولی اگر آن قدر شلوغ کاری شود که دل پیامبر یا امام بشکند کار بیخ پیدا می کند.
روایت داریم جبرئیل پیش حضرت نوح آمد گفت: خدای متعال امر می کند که یک مقدار آب و خاک قاطی کن گل درست کن. گفت: چشم، یک موقع به او می گویند کشتی درست کن حالا به او می گوید گل درست کن. گل درست کرد یک مقدار هم قالب کوزه، کاسه، ظرف درست کرد. جبرئیل گفت این گل ها را در این قالب ها بریز. بعد از قالب در بیاور زیر آفتاب بگذار خشک بشود. چند ماه طول کشید. آدم یک صنعتی، هنری را انجام می دهد خیلی دلش می خواهد این هنرش به نتیجه برسد. بعد ازاین که ظروف سفالی درست شد جبرئیل آمد گفت: ای نوح خدا می گوید بزن همه را داغون کن. گفت: جبرئیل، ما شش ماه این همه زحمت کشیدیم. من دلم نمی آید. جبرئیل گفت: خدا می گوید ای نوح چیزی که از آب و گل به دست خودت درست کرده ای دلت نمی آید که بشکنی چه طور دلت آمد بنده های من را که نفرین کنی از بین بروند. ما نمی فهمیم که خدا چقدر مهربان است. برویم جذب رحمت خدا بشویم.
اگر ما دشمنان اهل بیت را نفرین می کنیم چون آن ها آمدند در رحمت خدا را بستند. با آزار و اذیت و شکنجه دادن نماینده خدا را اذیت کردند. خدا می داند چه گذشت بر امیرالمومنین، مخصوصاً در دوران بعد از پیامبر، بعد از پیامبر مظلومیت مولا خیلی اوج گرفت. حضرت زهراء خودش خیلی داغ و مصیبت دید. فراغ پدر دید. ولی حضرت زهراء مصیبت های خودش را فراموش می کرد می نشست برای مظلومیت مولا گریه می کرد. با این که حضرت زهراء فرمودند:
- «صُبَّتْ عَلَيَّ مَصَائِبُ لَوْ أَنَّهَاصُبَّتْ عَلَى الْأَيَّامِ صِرْنَ لَيَالِيَا»
(فتال نيشابورى/ روضة الواعظين و بصيرة المتعظين/ ج 1/ ص: 71).
آن قدر بر من مصیبت وارد شده که اگر بر روزها وارد شده بود مثل شب تیره، تار شده بودند. اما نوشته اند روزهای آخر که امیرالمومنین کنار بستر حضرت زهرایی که پهلو شکسته است، سیلی خورده است، بازوش ورم کرده است نشسته بودند و وصیت های حضرت را گوش می دادند. بی بی فرمود: علی جان من را شبانه غسل بده و کفن کن، شبانه دفن بکن و نماز بخوان. اما یک وقت بی بی زهراء شروع کردند به گریه کردن، حضرت فرمود: «يَا سَيِّدَتِي مَا يُبْكِيكِ» (مجلسی/ بحارالأنوار/ ج43/ ص: 155). سیده و سرور من، خانم من چرا گریه می کنی؟ بی بی نفرمود به خاطر پهلوی شکسته ام، نفرمود به خاطر یتیمی بچه هایم، که در کوچکی بی مادر می شوند. عرضه داشت «أَبْكِي لِمَا تَلْقَى بَعْدِي» (همان). علی جان برای غربت و مظلومیت شما گریه می کنم.
- آه ای شـوهر مـظلومـم عـلی ای زحـقـت شده محـروم علی
- بنشین در برم ای خانه نشین صورت فاطمه را خوب ببین
عرض کرد آقا جان من برای غربت و مظلومیت شما گریه می کنم. نوشته اند ابن عباس می گوید بعد از گذشت چندین سال روزی در خدمت آقا بودم سؤالی در ذهن من بود به مولا امیرالمومنین گفتم علی جان امسال خلیفه از قنفذ مالیات نگرفته، چرا او را معاف کرده است؟ می گوید تا این سؤال را کردم چشمان آقا پر از قطرات اشک شد و شروع کرد به گریه کردن، نگاهی به اطراف انداخت و فرمود: ابن عباس می دانی چرا آن خلیفه آن قدر مراعات قنفذ را کرده، به خاطر این که قنفذ برای کشتن همسرم فاطمه زهراء به امر او کمک کرد. وقتی که دست های مولاء را بستند به طرف مسجد ببرند مولا یاوری جز فاطمه پهلو شکسته نداشت. بی بی آمد دست به کمربند مولا انداخت، دیدند با وجود بی بی نمی توانند مولا را به مسجد ببرند این جا بود که صدا زد قنفذ برو دست زهراء را کوتاه کن. امام صادق7می فرماید: علت وفات مادرمان فاطمه بر اثر همان تازیانه هایی بود که قنفذ به بازوهای مادرمان زهراء زد. «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ»، «وَ سَيَعْلَمُ الَّذينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ» (الشعراء: 227).
خدایا به حق محمد و آل محمد گناهان ما را ببخش. در ظهور آقا امام زمان تعجیل بفرما. همه ما را از شیعیان خالصش قرار بده. در دنیا و آخرت ما را آنی از اهل بیت جدا نگردان. آن به آن بر ایمان و معرفت و اخلاص و خوش اخلاقی ما بیفزای. مقام معظم رهبری، علماء، مراجع و جوان هایمان را در پناه امام زمان حفظ بفرما. به مریض های اسلام لباس عافیت بپوشان. آرزوی مکه و مدینه و کربلا بر این دل ها مگذار. اموات، شهداء، امام راحل را با انبیاء و اولیائت محشور بگردان. و عجل فی فرجه مولانا صاحب الزمان.