سخنران استاد فرحزاد

«فَقَالَ أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّهُ قَدْ أَقْبَلَ إِلَيْكُمْ شَهْرُ اللَّهِ بِالْبَرَكَةِ وَ الرَّحْمَةِ وَ الْمَغْفِرَةِ شَهْرٌ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ أَفْضَلُ الشُّهُورِ وَ أَيَّامُهُ أَفْضَلُ الْأَيَّامِ وَ لَيَالِيهِ أَفْضَلُ اللَّيَالِي وَ سَاعَاتُهُ أَفْضَلُ السَّاعَاتِ » (شیخ حر عاملی/ وسائل الشيعة /10/303).

  • یک شـب آتـش در نـیسـتـانـی فتاد سـوخت چون عشقی که برجانی فتاد
  • شعله تا سر گـرم کـار خـویش شـد هـر نـی شـمـع مـزار خــویـش شـد
  • نی به آتش گفت کین آشوب چیست مرتورا از این سوختن مطلوب چیست
  • گـفـت آتـش بـی ســبـب نـفـروخـتمدعــوی بـی مـعـنـیـت را سـوخـتـم
  • زان کـه مـی گـفـتـی نیم باصد نمود هـمچـنان در بند خود بودی که بود
  • مـرد را دردی اگـرباشد خوش است درد بـی دردی عـلاجش آتش است

برکات ذکر صلوات

یکی از خاصیت های مهم صلوات این است که گناهان را ذوب می کند. نور با ظلمت نمی آید اگر صلوات آمد تاریکی ها می رود غفلت ها می رود کدورت ها می رود. امیرالمومنین علیه السلام می فرماید: تاثیر صلوات برای از بین بردن گناهان برای انسان، اثرش از تاثیر آب بر آتش قوی تر است. چه طور آب برآتش غالب است خاموشش می کند. رحمت برغضب غالب است بهشت و بهشتی ها بر جهنم و جهنمی ها غالبند. خوب ها بر بد ها غالبند. آتش مظهر غضب خداست آب مظهر رحمت خداست. همه موجودات به وسیله آب زنده اند.

مرگ و رستاخیز همچون خوابیدن و بیدار شدن

روایت داریم خواب برادر کوچک مرگ است. در مرگ کل روح از بدن خارج می شود ولی در خواب بخشی از روح از بدن جدا می شود. شما در موقع خواب فکر و عقل و جوارحتان کار نمی کند. ما با خوابیدن هایمان تمرین مرگ می کنیم همه اموالمان را ببرند همه بیایند به ما فحش بگویند یا تعریف کنند اصلا هیچی نمی فهمیم. حاج آقای دولابی; می فرمودند: در نماز سعی بکنید یا بخوابید یا بمیرید. نه این که واقعا به خواب بروید منظور ایشان این بود که کمی از دنیا غافل بشوید. همان طور که در خواب آدم در فکر دنیا نیست غصه و شادی ها و اموالش را از یاد می برد درنماز نیز همان طور باشید. حدیث داریم «لَتَمُوتُنَّ كَمَا تَنَامُونَ» (شیخ صدوق-شیخ مفید/اعتقادات الإمامية و تصحيح الاعتقاد/ج 1/64). همین طور که می خوابید همین طور هم می میرید. و همین طورکه از خواب بیدار می شوید همین طور هم روزی بیدار می شوید و سر از قبر در می آورید. در اصول کافی روایت داریم خیلی چیزها دست مانیست. یکیش خواب و بیداری است. خیلی موقع ها آدم می خوابد نخوابد بهتر است. چقدر الآن در اتوبان پشت فرمان خوابشان می برد واقعا نمی خواهد بخوابد ولی خوابش می برد. سر درس و منبر خوابش می برد. یکی از دوستان ما می گفت: پدرم از منبری های تهران می گفت: ماه رمضان منبر رفته بود مجلس خیلی مهمی دعوتش کرده بودند. گفت: وسط های منبر یک دفعه خوابش برد خدا رحم کرد از آن بالا پرت نشد. در عالم چرت گفت: حاج خانم خربزه را قاچ کن. مثل این که خیلی دوست داشت وتشنه اش شده بود. یک دفعه سرش را بالا کرد دید بالای منبر و جلسه است خیلی خیت شد. آدم زرنگی بود یک روایتی برای خربزه گفت. گفت: میوه هایی که ولایت حضرت امیر را قبول کردند شیرین و خوش طمع شدند. میوه هایی که قبول نکردند بی مزه و تلخ شدند. قنبر سه تا خربزه برای حضرت امیر علیه السلام آوردند اولی تلخ بود حضرت فرمود: این در آتش است به درد نمی خورد. میوه ها و موجوداتی که ولایت را قبول نکردند بی برکت شدند. خلاصه روفو می کند و ولی خودش را آماده می کند که الآن از منبر پایین می روم هیئت امناء یقه ما را می گیرند. گفت: از منبر پایین آمدیم اول سراغ خود آقا رفتم. گفتم: آقا معذرت می خواهم که دست گل به آب دادم. گفت: چه دست گلی؟ گفتم: من گفتم حاج خانم، گفت: من خواب بودم نفهمیدم. گفتم: الحمدلله امام جماعت بخوابد بقیه غش کردند.

عزت و ذلت در سایه تقدیر و تدبیر الهی

ما روایت داریم خیلی چیزها دست ما نیست یکیش هم عزت و ذلت است. خیلی ها می خواهند عزیز بشوند گاهی هم بالا می روند ولی بعدش محکم زمین می خورند. «تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ» (آل عمران: 26 ). مستحب است دو آیه بعد ازنماز بخوانی یکی آیة الکرسی ویکی هم این آیه «قُلِ اللَّهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشاءُ» (آل عمران: 26). خدایا تو عزت می دهی تو ذلت می دهی. یزید و شمر خیلی می خواستند عزیز بشوند اما همه لعنشان می کنند. بچه های بنی امیه الآن هم در سوریه هستند این قدر دلشان می خواهد برای معاویه یادواره بگیرند و قبری درست کنند. هر کس می رود این کار را بکند یا سرطان می گیرد یا تصاددف می کند یا سرنگون می شود. معاویه که کورها را شفا نمی دهد زنده را مرده می کند. بنی امیه خیلی می خواهند احیاء کنند نمی شود نور خدا خاموش شدنی نیست ظلمت را هم نمی شود روشنش کنی. ولی یک حضرت رقیه سه، چهارساله داریم از آن ور دنیا می آیند حاجت می گیرند. یهودی نذر می کند حاجت می گیرد. ولی کسانی که می خواهند بروند سر قبرمعاویه احسان بکنند و قبرش را آباد کنند سرطان می گیرند. عزت و ذلت واقعا دست خداست. یکی از دانشمندان خارجی گفته بود ما اگر بتوانیم معاویه را در دنیا احیائش بکنیم با مکر و حیله هایش در مقابل علی علیه السلام قد بلند کند و بایستد باید مجسمه هایش را در میادین بلند کنیم چه کار بکنیم و چه کار بکنیم. ولی نمی تونند دنیا حیله بازی مثل معاویه و عمرعاص کم دارد خدا لعنتشان کند. ملک و روزی دست خداست. مال، مقام و ریاست دست خداست. خیلی ها می خواهند خیلی بالا بروند ولی هی پایین می روند.

آیة الله گلپایگانی می فرمود: رفتیم دیدن آیة اللهی که در حال جان دادن بود به او گفتم بگو «اشْهَدُ انْ لا الهَ الا اللَّهُ » (میرزاجواداقاملکی/ أسرارالصلاة /1/282). در لحظه آخر گفت: این خدا به من خیلی ظلم کرده است من این قدر درس خواندم بنا بود من مرجع بشوم نشدم من از این خدا شکایت دارم. می گوید ما خانه آن آقا آمدیم از دنیا با کفرو با شکایت از خدا رفت. کسی برای ریاست لح لح می زند اما داغش را چنان به دلش می گذارند که جگرش حال بیاید. کسی هم از ریاست فرار می کند مرحوم آقای بروجردی نمی خواستند که مرجع بشوند و گاهی هم ایشان را اذیت می کردند می گفت: من را ازت نکنید نفرین می کنم مثل من گرفتار بشوید. یعنی ریاست را گرفتاری می دانست. مرحوم شیخ عبدالکریم حائری رفت در اراک ماند. ولی با اصرار فراوان ایشان را آوردند. رزق دست خداست. همه می خواهند ثروتمند بشوند چرا نمی شوند؟ اگر به دست من و شماست به زبان ما وزرنگی ما است همه می خواهند اول ثروتمند بشوند نمی شوند. «إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتينُ » (الذاريات: 58). بیاییم باور کنیم رزاق خداست همه چیز دست خداست ملک دست خداست. مرحوم آقای زنجانی; پدرآیة الله شبیری زنجانی که الآن حرم نماز می خوانند از علمای بزرگ بود از دوستان مرحوم آیة الله بهاءالدینی و امام بود. مرحوم آقای بهاءالدینی می فرمودند: که آقای زنجانی چندین سال با امام هم درس و هم بحث بود. امام; بیست سال مواظب بودند که بر آقای زنجانی جلو نیفتد خیلی مراعات اداب را می کرد. امام;می گفت: چون درسش بیشتر است یا سنش بیشتر است. همیشه آقای زنجانی را جلو می انداختند. کتاب خیلی خوبی به نام الکلام یجرالکلام داستان دارد. داستان های جالبی دارد. آیةالله زنجانی در حالاتش نقل شده که من یک شب سحر بلند شدم دیدم از خانه صدای می آید آن موقع هم چراغ نبود نگاه کردم دیدم بله به خانه دزد آمده است. دیدم اگر بخواهم مقابله بکنم یک چاقو می زند خودم هم فدای مالم می شوم. دیدم که دزد در حیاط را باز گذاشته و وسایل را که جمع می کند سریع بیرون برود. آمدم در حیاط را در تاریکی بستم و در آب انبار را باز کردم. دزد هم بار را برداشت که برود ولی داخل آب انبار رفت. وحشت او را گرفت و شجاعتش به هم خورد. آمدم دیدم همان آقایی است که سه وعده پشت سرم نماز می خواند. گفته مال آقا تبرک است.

رزق و روزی رسانی خداوند به بندگانش

مرحوم آیة الله زنجانی فرمودند: کسی بود که در کربلا دزدی می کرد نابینا هم بود. ولی فوت و فن دزدی را بلد بود. مثلا گاهی می رفت از نخلستان مثلا صاحب باغ نبود خرمای طرف را می دزدید. بالای نخلی رفته بود خرماها را جمع می کرد چون نابینا بود متوجه نمی شود می رود روی شاخه ای که پوسیده بود کنده می شود محکم زمین می خورد خودش وحشت می کند پرده چشمش کنار می رود چشمش بینا می شود. صاحب باغ می آید مردم می آیند جمع می شوند که چه شده است؟ صاحب باغ می گوید این طوری شده، معجزه شده است. هم دست و پایش نشکسته وهم چشمش بینا شده است. او داشته دزدی می کرده کارش درست می شود. مردم جمع می شوند سرمایه ای جمع می کنند یک کسب و کار حلال برایش جور می کنند. رزق دست خداست این را باور کنیم همه چیزمان دست خداست. ما هم خودمان را در معرض هدایت قرار بدهیم. پیامبر چقدر دلش می خواست عمویش ابولهب را هدایت کند. چقدر دلش می خواست ابوجهل را هدایت کند. چرا نشد؟ خدا به پیامبر می گوید تو نمی توانی کسی را هدایت کنی من باید هدایت کنم من باید دلش را برگردانم. همه چیز به دست خودش است. ما باید به خودش پناه ببریم. سعدی روایت را به شعر درآورده است می گوید:

  • آورده به نادانان چنان روزی رساند که صددانا در آن حیران بماند

روایت داریم خدا به آدم های احمق و بی دست و پا که زرنگ نیستند این قدر روزی می دهد که آدم های دانا و رند درآن حیران بمانند. در اخبار آماری را گرفته بودند که ثروتمندان دنیا اکثرشان کسانی هستند که تحصیل کرده نیستند. آدم های ساده اند و از ضریب هوشی بالا برخوردار نیستند ولی رزقشان زیاد هست. این قدر هستند که دانشمند و پرفسور که هشت و نهش گرو هم است. در بازار قم کسی بود که آدم خیلی هالو وساده ای بود شکر و قند می فروخت. زمانی بازار خیلی راکت شده بود قند و شکر در بازار مانده بود بازاری های قم نقشه کشیدند گفتند: بیاییم به این آدم قالب کنیم. آدم ساده ای است بازار دستش نیست هرچه به اوبگوییم قبول می کند. بازاری ها نقشه می کشند یکی از علما می گفت: من رفتم از یکی از مریدام پارچه عبا گرفتم. بعد از مدتی همین پارچه و جنس را تن یکی از اقایان دیدم پرسیدم آقا این پارچه راچند خریدی؟ مثلا می گوید ده هزار تومان، می گوید عجب ازاو که مرید ما بوده و پشت سر ما نماز می خواند به ما بیست هزار تومان داده است. گفته پول آقا تبرک است بعدا هزار و یک تملق وچاپلوسی ومنت می گذارد. خلاصه بازاری ها توطئه می ریزند قند وشکرهایی که در انبار مانده بود به این آدم ساده قالب کنند. می آیند به او می گویند آقا بازار قند و شکر آینده خوبی دارد ما داریم ارزانتر به تو می دهیم. این هم ساده بود هرچه قند وشکر بود به سر این بنده خدا می ریزند انبارهایش پر می کنند. بعد از چند روز جنگ جهانی دوم می شود قند وشکر هزار برابر می شود. همین ها که نقشه کشیدن این بیچاره را نابود کنند می آمدند التماس می کردند به ما یکم ارزانتر بده. یکی از دوستان می گفت: تاجری در اصفهان به هندوستان تلگراف می زند که هزار کیلو چای برای ما بفرستید. حالا تلگراف اشتباه می شود یا فضله مگسی روش می افتد می شود ده هزار کیلو بفرستید. وقتی که چایی ها می رسد می بیند که خیلی زیاد فرستادند. تلگراف می زند آقا ما این همه چای نمی خواستیم. آن ها می گویند حالاکه اشتباه شده شما بفروش پولش را قسطی بده. بعد از چند روز چای چندین برابر گران می شود. آقا رزق دست خداست این قدر حرص نخورید. مال ربا و نزول نکبت دارد. یکی به من گفت: من یک مقدار بدهی داشتم رفتم مقداری نزول کردم هی پشت سر هم نزول کردم سرمایه ام از دست رفت الان با ماشین اوراقی دارم مسافر کشی می کنم. از بس نزول گرفتم و دادم به این بدبختی افتادم. خدا می گوید برکت را ازآدم ربا خوار برداشتم. آدم ربا خوار در حکم جنگ با خداست. عزت و ذلت دست خداست رزق و روزی دست خداست. روایت می گوید خواب وبیداری دست خداست. بعضی وقت ها می خواهیم بخوابیم خوابمان نمی آید بعضی وقت ها می خواهیم نخوابیم نمی تونیم بیدار بمانیم. از همه بالاتر این که موت و حیات دست خداست. آقای دولابی می فرمودند: اگر موت و حیات دست خداست پس چه چیز دست ماست؟ پیرمردهایی هستند که چندین سال است که در رخت خواب افتاده اند بچه ها و نوه ها می گویند: ای خدا می شود این پدر یا پدر بزرگ ما برود ما راحت بشویم. خود پیرمرد می گفت: حاج آقا من آرزوم این است که در باز بشود عزرائیل وارد بشود من دستانش را می بوسم. خودش آرزوی مردن دارد اطرافیان از دستش خسته شده اند اما از مردن خبری نیست. جوانی هم سرحال که بیست، سی سالش است هیچ کس هم مردنش را نمی خواهد خودش هم نمی خواهد یک دفعه این پا آن پا می شود سکته می کند ایست قلبی می کند. شما این اعلامیه ها را نگاه کنید بیشتر افراد یا میان سالند و یا جوان مرگ هستند. دست خداست واقعا پس چه چیز دست ماست. بیاییم به خدا پناه ببریم هرطور می توانی هر حیله ای که داری بزن.

زیاد کننده ها و کم کننده های عمر انسان

روایت داریم دوچیز عمر انسان را بلند می کند ودو چیز عمر انسان راکوتاه می کند. احسان و صله رحم عمر انسان را خیلی زیاد می کند. ما روایت داریم «وَ مَنْ يَعِيشُ بِالْإِحْسَانِ أَكْثَرُ مِمَّنْ يَعِيشُ بِالْأَعْمَارِ» (مجلسی/ بحارالأنوار/ 5/136). یعنی افرادی که بر اثر احسان عمرشان طولانی می شود دل ها را شاد می کند صله رحم می کند صدقه می دهد. از صدقه غافل نباشیم امواج بلا را با صدقه دفع بکنید. ما روایت دایم که آقایی عجلش رسیده بود که مثلا باید دراین حادثه از دنیا می رفت، یا رگ قلبش بسته می شد یا باید سکته می کرد اما خدایی که از آسمان قضا و قدر بریده که این آقا در سن چهل سالگی فوت کند. اما این می آید یک گوسفند می کشد، گرهی را باز می کند صدقه ای می دهد خدا با کمترین صدقه بلای حتمی را برمی گرداند. پلیان یافتن عمرش حتمی شده اما باز هم خدا با صدقه برمی گرداند. صدقه امواج بلا را بر می گرداند. روایت می گوید کسانی که با احسان و صدقه عمرشان زیاد می شود و زندگی می کنند بیشتر از کسانی هستند که با عجل معمولی زندگی می کنند. عکسش هم روایت داریم «قَالَ مَنْ يَمُوتُ بِالذُّنُوبِ أَكْثَرُ مِمَّنْ يَمُوتُ بِالْآجَالِ» (مجلسی/بحارالأنوار/5/136). کسانی که بر اثر کناه عمرشان کوتاه می شود بیشترند از کسانی که به عمر طبیعی از دنیا می روند. افرادی هم هستند قطع رحم می کند، دل ها را می شکند، دل ها را آتش می زند، حق شاگرد و همسایه را ضایع می کند این ها عمر را کوتاه می کند. یکی هم چشم نظر است. مواظب باشیم اگر یک موقع آدم چیزی دارد نشان ندهد اگر نشان داد بگوید: «ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ» (الكهف: 39). اسفند آتش بکنید گوسفند بکشید. بعضی ها چشمانشان خیلی شور است نمی توانند ببینند. شما یک خانه ای، ماشینی خریدید فوری چشمش را زوم می کند بلایی سرشما می آید. همین شیخ عبد الکریم حامد می فرمودند: زمستان یخ بندان شدیدی بود. حوض ها معمولا ترک بر می داشت سیمان ها می ترکید. می گفت: خانم همسایه آمد در خانه گفت: حوض شما نترکیده است؟ فوری حوض ترکید. این قدر چشمش شور بود. یکی قطار شتر داشت می رفت به پسرش می گفت: این شتر وسطیه خیلی چاق وچله است روایت است چشم نظر شتر را تو دیگ می برد و آدم را تو قبر می فرستد. گفت: پسر می خواهی این شتر چاق وسطی را زمین بزنم؟ پسرگفت: چه طوری می خواهی زمین بزنی؟ به شتر نگاه کرد وگفت: این چقدر چاق و چله است. شتر زمین افتاد. پسر گفت: این را تو زمین زدی؟ گفت: آره، به چشم پدر نگاه کرد و گفت: اه این چشمه چقدر شوره، چشم پدرش را کور کرد. اولا تا می توانی ظاهر نکن اگر هم ظاهر شد صدقه بده، گوسفند بکش. چون عده ای نمی توانند ببینند و عده ای ندارند دلشان می شکند و آهشان پشت سر شما می آید.

روایت می فرماید: کسانی که به چشم بد می میرند و به قبر می روند بیشتر است از کسانی که به عجل طبیعی می میرند. ما همیشه در امواج بلا هستیم مگر این که خدا به دادمان برسد.

درک و شعور حیوانات

میزااباالفضل قهوه چی بود که خیلی علاقمند به حضرت بود. فرموده بود من یک موقع کوه خضر رفتم ایام زمستان بود. برف و بوران شدید آمده بود دیدم گرگ ها می گفتند: ای امام زمان کی می شود بیایی که ما از حلال بخوریم از گوسفندان مردم نخوریم. چون حدیث داریم که امام زمان که می آید نه فقط در انسان ها درمیان حیوانات هم عدالت بر قرار می شود. «وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ» (التكوير: 5). خدا می گوید: حیوانات وحشی هم روز قیامت محشور می شوند. شاخی به یکی زده یا نیشی زده، ضرری زده است. آن ها بهشت و جهنم ندارند فقط قصاص دارند. شیخ عبد الکریم حامد فرمود: من یک خلف وعده در عمرم نکردم انجام وعده واجب الوفا است. قول می دهی، وعده می دهی، چک می دهی باید وفا کنی. می فرماید: کسی در حرف زدن راست نگوید، در وعده تخلف بکند و در امانت خیانت بکند این منافق است ولو این که روزه می گیرد، نماز می خواند. صد در صد چهارده معصوم می گویند این منافق است. مرد است و قولش، قول نده واگر دادی باید عمل کنی. مرحوم شیخ عبدالکریم در خانه اش گاهی موش ها رژه می رفتند. گفت: این موش ها رامیبینی من دانه برایشان می ریزم دیگر این ها نه لحاف من را پاره می کنند نه فضله بیجا می ریزند نه زندگی من را آلوده می کنند. یعنی ایشان امتحان کرده بود می گفت: این ها شعور دارند کسی به آن ها برسد دیگر تجاوز به حقوق دیگران نمی کنند. ما در بحار روایت داریم گرگ ها نماینده انتخاب کردند پیش پیامبر فرستادند گفتند: یا رسول الله به این گوسفنداران بگو سهمی برای ما بگذارند ما قول می دهیم اصلا به گله اشان حمله نکنیم. امام زمان این عدالت را پیاده می کند. واقعا کی می تواند بین حیوانات هم عدالت ایجاد بکند. یعنی حیوانی به حیوانی دیگر ظلم نکند. پیامبرخدا گله داران اطراف مدینه را جمع کردند و فرمودند: که این پیغام گرگ هاست شما چه کار می کنید؟ پشت گوششان را خواراندند و گفتند سختمان است که طعامی برای غذای گرگ ها بدهیم. گفتند: نه ما دلمان نمی آید این کار را بکنیم. گرگ ها گفتند: اگر این طورباشد ما حمله می کنیم. وقتی برادرهای حضرت یوسف به پدرشان گفتند: که گرگ پسرت را پاره کرده است. گرگ ها آمدند شکایت کردند و گفتند: گوشت پیامبر و بچه پیامبر بر ما حرام است. این ها دروغ می گویند بر ما تهمت می زنند.

ذکر مصیبت امام موسی کاظم(علیه السلام)

روز چهار شنبه است متعلق به امام های هفتم و هشتم و نهم و دهم علیهم السلام است ما هم چون مهمان کریمه اهله بیت، فاطمه معصومه علیه السلام هستیم عرض ارادتی به محضر پدر گرامیشان باب الحوائج امام هفتم علیه السلام داشته باشیم. بزرگواری می فرمود: که بعداز واقعه کربلا دیگرهیچ امامی بلاومصیبتی مثل بلا و مصیبت امام هفتم نداشت. چندین سال زیر شکنجه بودند. امام خیلی صبور و تحملش زیاد است. اما نمی دانم این زندان با امام هفتم چه کرد که امام هفتم اول می فرمودند: که من از خدا جای خلوتی می خواستم که با خدا راز و نیاز کنم اما این زندان آخری استخوان های پایم را خورد کرده است.

  • بـی تـوگـلزارجنان ای دوست زندان من استچون توباشی دربرم زندان گلستان من است
  • مونسم درکنج زندان چون کسی جزدوست نیستمـحـبـس تاریک هارون باغ زندان من است

یک وقت دیدند مناجات آقا بلند شد. ای خدایی که درخت را از آب و گل بیرون می آوری، بچه را از رحم مادر نجات می دهی خدایا (خَلِّصْنِي مِنْ يَدِ هَارُونَ) (شیخ صدوق/ عيون أخبار الرضاعليه السلام /ج 1/ 69). دیگر موسی بن جعفر را از زندان هارون نجات بده. چه وقت دعای آقا مستجاب شد؟ وقتی عده ای از اهل قم در زندان جمع شدند گفتند: فردا آقا را از زندان نجات می دهند. به هم بشارت می داند. شاید دسته گل آورده بودند. اما یک وقت دیدند درزندان بازشد جنازه ای را چهار حمبال غریبانه برداشتند. ولی باز هم احترام کردند بدن امام هفتم را با احترام دفن کردند اما قربان آن بدنی که زیر سم اسب ها پایمال شد وسه روز زیر آفتاب ماند. «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ».