سخنران استاد فرحزاد

در انتظار رحمت خدا

دين ما با «بسم اللّه الرّحمن الرّحيم» شروع شده است. 114 مرتبه در قرآن تكرار شده است. اين صفت رحمانيت خداوند است كه بشارت بزرگ و نجاتبخش انسان هاست. خداى تعالى مى فرمايد:

قُلْ اَرَأَيْتُمْ اِنْ اَهْلَكَنِىَ اللّهُ وَ مَنْ مَعِىَ اَوْ رَحِمَنا فَمَنْ يُجيرُ الْكافِرينَ مِنْ عَذابٍ اَليمٍ؛ بگو: «به من خبر دهيد اگر خداوند مرا و تمام كسانى را كه با من هستند هلاك كند، يا مورد ترحم قرار دهد، چه كسى كافران را از عذاب دردناك پناه مى دهد؟»

بعد خودش جواب مى دهد:

قُلْ هُوَ الرَّحمنُ ...؛[1] بگو او خداوند رحمان است.

يعنى اگر به بن بست رسيدى، رحمن نجات مى دهد. صفت رحمن براى همه است؛ كافر و منافق و شقى و بد را هم شامل مى شود.

همچنين در قرآن آمده است:

لِيَجْزِىَ الصّادِقينَ بِصِدْقِهِمْ وَ يُعَذِّبَ الْمُنافِقينَ اِنْ شاءَ اَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ اِنَّ اللّهَ كانَ غَفورا رَحيما؛[2] هدف اين است كه خداوند

صادقان را به خاطر صدقشان پاداش دهد و منافقان را ـ هرگاه اراده كند ـ عذاب نمايد. يا (اگر توبه كنند) توبه آن ها را بپذيرد؛ چرا كه خداوند آمرزنده و رحيم است.

يعنى ما در قيامت صادقان را به صدقشان جزا مى دهيم، آن ها كه پاك بودند. يعنى هيچ كمشان نمى گذاريم. اما منافقان را يا عذاب مى كنيم و يا مى بخشيم. خداوند عذاب منافقان را با ترديد بيان كرده است. همچنين پس از آن لحن كلامش را روى مغفرت و رحمت برده است: «اِنَّ اللّهَ كانَ غَفورا رَحيما.»

اين ها همه از صفت رحمانيت خداوند حكايت مى كند. خداوند نمى گويد منافقين را حتما عذاب مى كنم، بلكه مى فرمايد: اگر خواستم عذاب مى كنم. شايد هم نخواستم و از آن ها گذشتم؛ «اَوْ يَتُوبَ عَلَيهِم». ببين چقدر راه گذاشته است! بعد هم اين طرف را مى چرباند. مى گويد: «اِنَّ اللّهَ كانَ غَفورا رَحيما» ؛ يعنى خدا خيلى بخشنده و مهربان است. يعنى محور و اساس بر رحمت و آمرزش و مغفرت است. مى خواهند بهشت را پر كنند، نه جهنم را.

گناه و تجلى آمرزش خداوند

حديثى از امام سجاد عليه السلام نقل شده است كه بسيار جالب است. فرمودند:

لَوْ لَمْ تَذْنَبُوا فَتَسْتَغْفِرونَ اللّهَ لَخَلَقَ اللّهُ خَلْقا حَتّى يَذْنَبُوا ثُمَّ

يَسْتَغْفِروا اللّهَ يَغْفِراللّهُ لَهُمْ؛ [3] اگر گناه نمى كرديد تا از خدا طلب بخشش كنيد، خداوند بندگان ديگرى خلق مى كرد تا گناه كنند، آن گاه استغفار كنند تا خداوند از گناهشان بگذرد.

خداوند مى خواهد از گناهان درگذرد تا صفت غفاريتش بروز كند. در «خزائن» نراقى آمده است : يكى از عباد و زهاد به زيارت خانه خدا رفت. پرده كعبه را گرفت و التماس كرد كه اى خدا، من از تو عصمت مى خواهم. عصمتى به من بده كه هيچ گاه گناه نكنم. ندا رسيد كه عده زيادى از بندگان من همين عصمت را از من خواسته اند. اگر من به همه عصمت بدهم، پس چه كسى را بيامرزم؟ غفاريت و ستاريت من كجا برود؟[4]

امام ها اين ها را فرموده اند و باد داخل آستين دوستانشان كرده اند و به آن ها قوت بخشيده اند؛ چون مى دانستند كه آن ها گناه را دوست ندارند. هيچ چيز مثل عصيان انسان را ذليل نمى كند. يكى از بزرگان مى فرمود: اگر عصيان نبود، همه ادعاى خدايى مى كردند، ولى وقتى خطا و لغزش از آنان سر مى زند، مى گويند: مؤمن كه هيچ، مسلمان هم نيستيم. اين حرف خيلى بلندى است. ببين در عصيان چقدر منفعت خوابيده است.

لطف پنهان

خدا رحمتش كند، پيرمرد خوبى بود. آيت اللّه بزرگوارى بود.[5] مى گفت: من به قدرى به نماز شب مقيدم كه اگر ساعت دو نصف شب هم بخوابم، يك ساعت يا دو ساعت مانده به اذان صبح بيدار مى شوم. براى خودش يك ابتهاجى داشت. خداوند اين طور افراد را گاهى سركار مى گذارد. مى گفت: بااين وجود اتفاق افتاده كه نماز صبحم قضا شده و داغ شده ام. كسى كه سى يا چهل سال نماز شبش ترك نشده است، يك دفعه نماز صبحش هم قضا شود، ببين چه به سرش مى آيد! من به آن روزى كه نماز صبحش قضا مى شود، غبطه مى خورم. به نماز شبش غبطه نمى خورم.

اين پيرمرد با صفا يك جريانى را نقل كرد كه بسيار جالب بود. مى گفت: شايد چهل سال قبل بود. به مشهد رفته بودم. تنها بودم. تازه اتوبوس بين تهران و مشهد راه اندازى شده بود. جاده ها هم خاكى و پر از موج و دست انداز بود. حدود بيست ساعت از مشهد تا تهران در راه بوديم. مى گفت: وقتى سرم مى رفت روى صندلى تا چرتى بزنم، دست اندازها چرتم را پاره مى كرد. اعصابم خورد شده بود. نتوانسته بودم بخوابم.

به تهران رسيديم. روز پنج شنبه بود. ساعت حدود يك يا دو بعد از ظهر بود. ديدم حال نماز ندارم. گفتم: مى روم مسافرخانه، يكى دو ساعت مى خوابم، بعد بلند مى شوم و نماز ظهر و عصرم را مى خوانم. مى گفت: خوابيدم و ساعت پنج يا شش بعدازظهر بيدار شدم. بدنم حال آمده بود. ديدم گرسنه هم هستم. گفتم بروم يك چيزى بخورم، بعد نماز بخوانم. آمدم بيرون. ديدم مغازه ها بسته است. گفتم: عجب! چه شده، كودتا شده؟ به يكى گفتم: چرا مغازه ها بسته است؟ يك مقدار چپ چپ به ما نگاه كرد و گفت: به خاطر اينكه امروز جمعه است. معلوم شد بعدازظهر پنج شنبه كه

خوابيده بودم، عصر جمعه بيدار شدم. يعنى حدود بيست و هفت ساعت. پنج نماز از من قضا شده بود. كسى كه مى گفت: هر وقت بخوابم، دو ساعت به اذان صبح بيدار مى شوم. گفت: خداوند پنج نماز از من قضا كرد. گذاشت كف دست منِ زائر امام رضا عليه السلام .

اين ها همه لطف خداست. آنجا كه ما را خالى مى كنند، لطفشان بيشتر است. از اينكه دست خالى هستيم، ناراحت نشويم. مى گويى: خدايا، اين عيب مرا برطرف كن! مى بينى ده تا عيب ديگر كنارش بوده و تو نمى ديدى. فكر مى كردى وضع خراب است، ولى خراب تر از اين هاست كه فكر مى كنى. اصلاً تخليه شدن راه رسيدن است. «لا اله» معنايش همين است. تا «لا اله» را قشنگ اجرا نكنى، «الا اللّه» معنا ندارد.

فدائى حق

مولانا مثالى مى زند و مى گويد: وقتى كسى سر گوسفندى را مى بُرَد، مى خواهد آن را جزء بدن خودش كند. مؤمن اگر فدا شود، مى خواهد جزء امام خود شود. وقتى هم دَم اين گوسفند از بين رفت، خودش مى آيد در آن مى دمد و پُرش مى كند. آن هايى هم كه به خدا جان مى دهند، به انبيا و امامان جان مى دهند، از دم مسيحايى انبيا و امامان حيات و زندگى جديد مى گيرند. تو به اين ها جان بده و كشته راه اين ها شو، ببين اين ها با تو چه مى كنند!

وعده هاى خداوند

روايتى از پيامبر خدا نقل شده است كه نقش كليدى دارد. حضرت

مى فرمايد:

مَنْ وَعَدَهُ اللّهُ عَلى عَمَلٍ ثَوابا فَهُوَ مُنْجَزٌ لَهُ وَ مَنْ اَوْعَدَهُ عَلى عَمَلٍ عِقابا فَهُوَ فيهِ بِالْخيارِ؛[6] كسى را كه خداوند براى عمل او وعده پاداش دهد، آن پاداش براى او عملى خواهد بود. و كسى را كه خداوند به خاطر عملى به او وعده عقاب دهد، خداوند مخير است كه آن عقاب را عملى كند، يا نكند.

اين حديث تقريبا با آيه مباركه اى كه پيش از اين ذكر شد، مطابق است. اگر خداى متعال وعده ثواب و مزد و پاداش داد، آيا ممكن است عمل نكند؟ خير، چنين چيزى ممكن نيست. يعنى تمام ثواب هايى كه ذكر كرده است، عملى مى كند. وعده هايش حتمى و تخلف ناپذير است. اما درباره عقاب و تهديد و عذاب، عملى كردن آن حتمى نيست. اين حديث شريف تمام آيه هاى تهديد و عذاب و جهنم را متزلزل مى كند.

اما اگر خداى ناخواسته عذاب كند، چه كسى مى تواند حرف بزند. «يا مَنْ عَذابُهُ عَدْلٌ؛[7] اى كسى كه عذابش عين عدالت است!»

در دعاى عرفه مى خوانيم:

عَدْلُكَ مُهْلِكى وَ مِنْ كُلِّ عَدْلِكَ مَهْرَبى؛ خدايا، عدالت تو هلاك كننده من است. و فرار من از عدالت توست.

چون خود را مستحق هزار جهنم مى دانيم، از اين رو هميشه مى گوييم:

(122) سيره پيامبر صلى الله عليه و آله ؛ محبت و رحمت

اِلهى عامِلْنا بِفَضْلِكَ وَ لا تُعامِلْنا بِعَدْلِكَ؛[8] خدايا با فضل و كرمت با ما رفتار كن، نه با عدالت خود!

فطرت ما هم بر همين اساس سرشته شده است. گاهى يك پدر مهربان و مشفق و كاردان به فرزندش مى گويد: اگر امسال خوب درس بخوانى و شاگرد اول شوى، براى تو يك دوچرخه مى خرم؛ اما اگر درس نخوانى و مردود شوى، تو را از خانه بيرون مى كنم، پول به تو نمى دهم و چنين و چنان مى كنم. اگر اين فرزند درس خواند و شاگرد اول شد، پدر حق ندارد بگويد به وعده خود وفا نمى كنم؛ چون تمام عقلاى عالم او را مذمت مى كنند. حتما بايد به وعده خود عمل كند. اما اگر فرزند تنبلى كرد و درس نخواند، آيا عملى كردن تهديدها واجب است؟ در اينجا عقلاى عالم مى گويند: واجب الوفا نيست. در نظر عرف و عقل، در همه جا وعده ها واجب الوفا و حتمى است، اما وعده به عذاب و شكنجه و عقاب حتمى نيست. اين هم بر اساس رحمت است. رحمت خداوند خيلى ريشه دار است!

لذت محبت

گاهى انسان دوست بسيار صميمى خود را مى بيند. شب تا صبح با او مى نشيند و گفت و گو مى كند. نه احساس خستگى مى كند، نه احساس گرسنگى، نه احساس نياز به خواب؛ چون روحش از محبت سيراب

مى شود. محبت طعم زندگى است. به انسان حيات مى دهد. روح انسان را شكوفا مى كند و به او انرژى مى بخشد.

شما اگر به شهر غريبى مسافرت كرديد؛ جايى كه هيچ كس را نداريد. يك دفعه در آنجا رفيق عزيز و صميمى خود را مى بينيد. چطور با هم يگانه مى شويد! اصلاً احساس مى كنيد همه شهر غريب اند و شما اصيل و مقيم آن شهريد. پيش از آن از در و ديوار غم مى باريد، اما با ديدن رفيق خود، غربت و غم و سختى را احساس نمى كنيد.

انسان گاهى با رفيق خود مسافرتى طولانى مى كند. اصلاً طول سفر و خستگى آن را احساس نمى كند. اما اگر با يك نفر ناباب همسفر شد، هر چند مسير كوتاه باشد، عذاب مى كشد. از همان آغاز سفر منتظر رسيدن به مقصد است.

اين ها لذت محبت را نشان مى دهد. به كسانى كه از ماديات لذت مى برند، ماديات مى دهند. و به كسانى كه از محبت و انس با خدا يا دوستان خدا لذت مى برند، همان را عنايت مى كنند. «حلوا به كسى ده كه محبت نچشيده است.» كسى كه طعم محبت را چشيد، ذائقه او از طعم هاى دنيا سير است. زمان و مكان و پول و پست و مقام و شهرت، همه در برابر او هيچ اند. شيرينى و لذت محبت خدا و دوستانش را با چيزى نمى توان مقايسه كرد؛ اينكه من خدا را دوست داشته باشم و خدا هم مرا دوست داشته باشد. پيامبر و اهل بيت و اميرالمؤمنين عليه السلام را كه جان پيامبر است، دوست داشته باشم.

سرّ و جان پيامبر

آمدن همه انبيا مقدمه اى براى آمدن پيامبر ما بود. و آمدن پيامبر ما هم مقدمه براى آمدن باطن و جان و حقيقت درونى خودشان، يعنى اميرالمومنين عليه السلام بود. در حقيقت مقصود ظهور باطن پيامبر بوده است. نبوت ظاهر پيامبر است و ولايت باطن پيامبر. اميرالمؤمنين عليه السلام سرّ پيامبر است كه براى اهلش ظاهر شد، ولى منافقان كور دل از آن محروم بوده اند. الآن هم اميرالمؤمنين عليه السلام در عالم مى درخشد. اين آيه خيلى پرمعناست:

اَلْيَوْمَ اَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ و اَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتى وَ رَضيتُ لِكُمُ الاِْسْلامَ دينا؛[9] امروز دين شما را به كمال رساندم و نعمت خود را بر شما تمام كردم و اسلام را به عنوان آيين جاودان شما پذيرفتم.«اكملت» يعنى زحمات همه انبيا و فرشتگان و همه خوبان عالم را الآن به كمال رساندم. «اتمت» يعنى الآن نعمت من به اتمام رسيد. وقتى درخت ميوه مى دهد مى گويند : كامل شد. اما وقتى همه ميوه هايش رسيد مى گويند: تمام شد. يعنى هم به كمال رسيد و هم به اتمام. همه چيز سر جاى خودش آمد. اگر اميرالمؤمنين عليه السلام حكومت مى كرد، همه چيز سر جاى خودش مى آمد.

در روايت آمده است : اگر مى گذاشتند اميرالمؤمنين عليه السلام حكومت كند، بين دو نفر در حكم اختلاف پيش نمى آمد.[10] هر جا اميرالمؤمنين عليه السلام پا

بگذارد، يگانگى و صلح و صفاست. دل ها همه مهربان است. ولى هر جا نباشد، تفرقه است. دشمنان اميرالمؤمنين را لعن كنيد و از آنان فاصله بگيريد. هيچ چيز به اندازه ولايت اهل بيت عليهم السلام انسان را يگانه نمى كند و از خودبينى و خودخواهى بيرون نمى آورد.

صلوات و آمرزش گناهان

در روايات فراوانى آمده است كه يكى از خاصيت ها و بركات ذكر صلوات، پاك كردن گناهان است. البته گوينده و مراتب اخلاص عمل هم تأثيرگذار است. ميزان تأثير صلوات خود پيامبر يا امام زمان عليه السلام يا ملائكه تا انسان هاى معمولى و كلاس هاى پايين متفاوت است. ولى به طور كلى صلوات اين خاصيت را دارد كه مى تواند همه گناهان را پاك كند. همانند برخى از شوينده ها كه قدرت پاك كنندگى آن ها بسيار زياد است و همه نوع چرك و كثافت را پاك مى كند. پيامبر خدا فرمودند:

مَنْ صَلّى عَلَىَّ مَرَّةً لَمْ يَبْقَ مِنْ ذُنُوبِهِ ذَرَّةٌ؛ [11] كسى كه يك بار بر من صلوات بفرستد، ذره اى از گناهانش باقى نمى ماند.

در برخى از روايات آمده است كه پيغمبر خدا مى فرمايد: اگر كسى روزى سه مرتبه از روى محبت و دوستى بر پيامبر خدا صلوات بفرستد، خداوند گناهان آن روزش را پاك مى كند.[12] از روى محبت يعنى دلش براى رسول خدا تنگ شده و دوست دارد از او ياد كند. اصلاً دنبال ثواب و پاداش نيست. هر چه ميزان خلوص و معرفت زيادتر باشد، بركات صلوات هم بيشتر است. در فرمايشات معصومين عليهم السلام هيچ گونه شك و ترديد به خود راه ندهيد.

قَوْلكُمْ حُكْمٌ وَ حَتْمٌ؛[13] سخنان شما حكمى حتمى و تخلف ناپذير است.


[1] سوره ملك، آيه 28.

[2] سوره احزاب، آيه 24.

[3] كافى، ج 2، ص 424.

[4] و نيز : ارشاد القلوب، ص 110 .

[5] آيت اللّه اصفيائى .

[6] بحارالانوار، ج 5، ص 334، ح 1.

[7] البلد الامين، ص 406 .

[8] شرح الاسماء الحسنى، ج 1، ص 497 .

[9] سوره مائده، آيه 3.

[10] كافى، ج 7، ص 78، ح 2.

[11] بحارالانوار، ج 91، ص 63، ح 52.

[12] همان، ص 70، ح 63.

[13] مفاتيح الجنان، زيارت جامعه.