دنيا و آخرت با يكديگر چند تفاوت دارند. براى شناخت اين تفاوت ها از آيات قرآن مجيد استفاده مى كنيم. دنيا خانه حيات و زندگى است و هم خانه مرگ و خاموشى است، اما آخرت فقط خانه حيات است.
ما در دنيا، موجودات زنده، جماد و مرده مى بينيم. بسيارى از موجودات در اين دنيا جان و حيات دارند و بسيارى از موجودات هم بدون جان و حيات هستند. اما قرآن مجيد، آخرت و همه موجودات عالم آخرت را زنده شعوردار، فهميده و آگاه مى داند. در قرآن مجيد درباره دنيا مى خوانيم: «الَّذِى خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَيَوةَ»[1]
در دنيا مرگ هست و حيات وجود دارد. اما درباره آخرت مى خوانيم: «وَ إِنَّ الدَّارَ الْأَخِرَةَ لَهِىَ الْحَيَوَانُ»[2] عالم آخرت، باشعور، زنده و آگاه است. در قرآن مجيد به اين نكته اشاره شده است كه پروردگار عالم بعد از اين كه جريان قيامت تمام شده، صحراى محشر خالى مى شود، اهل نجات وارد بهشت و اهل معصيت نيز وارد دوزخ مى شوند، پروردگار عالم با دوزخ و جهنّم حرف مى زند. جهنّم و دوزخ نيز حرف خدا را مى شنوند و مى فهمند
. علت اين شنيدن و جواب دادن، همان حيات آگاهانه به همراه شعور مى باشد. پروردگار به دوزخ خطاب مى كند:«هَلِ امْتَلَأْتِ»[3] اى دوزخ! آيا از اين جمعيت مرد و زنى كه به خاطر گناه، بى دينى، كفر، شرك، نفاق و عصيان در تو ريخته شده اند، سير و پر شده اى؟ دوزخ به پروردگار جواب مى دهد: «وَ تَقُولُ هَلْ مِن مَّزِيدٍ»[4]
در اين آيه شريفه، كلمه قول است. دوزخ به پروردگار پاسخ مى دهد: از اين ميلياردها مرد و زنى كه در من ريخته شده، سير و قانع نشده ام، آيا لقمه بيشترى هم هست كه در من قرار بدهى؟
از اين كه قرآن مجيد مى فرمايد: پروردگار با جهنم صحبت مى كند و از او سؤال مى كند و جهنم هم با صدا جواب پروردگار عالم را مى دهد. مى توان فهميد كه دوزخ مانند بقيه شؤون قيامت، حيات دارد و حيات او نيز با شعور و با درك و فهم است. اين يك تفاوت.
تفاوت ديگرى كه بين دنيا و آخرت وجود دارد اين است كه: هيچ چيز در دنيا دوام و بقا ندارد. موجودات، هميشگى، جاويد و ابدى نيستند.
عزيزترين موجود اين عالم كه برتر از او وجود ندارد، پيغمبر عظيم الشأن اسلام (صلى الله عليه و آله) است كه سهم بودن ايشان در اين دنيا شصت و سه سال بود. خداوند متعال او را در دنيا با آن همه احترام، مقام، عظمت و كرامت، ابدى و جاويد قرار نداد، بلكه در زمان حيات آن حضرت، خود پروردگار عالم خبر مرگ ايشان را به او داد. «إِنَّكَ مَيّتٌ»[5] حبيب من، يقيناً مرگ گريبان تو را نيز خواهد گرفت و روزى مى رسد كه بين روح و بدن تو جدايى مى افتد و بدن تو بايد در همين زمين دفن بشود و جان مقدست نيز بايد در جوار من قرار بگيرد، تا روز قيامت كه دوباره بين اين جان و بدن آشتى برقرار بكنم و با همين بدن و جان مركّب وارد عالم آخرت بشوى. آنچه در اين عالم است به عمر او خاتمه داده است. مهر ابدى بودن و بقا بر پرونده كسى زده نشده است. اما در عالم آخرت، مرگ و محدوديتى وجود ندارد.
تمام موجوداتى كه در عالم آخرت هستند، هميشگى و ابدى هستند، بقا دارند و مسأله اى به نام مرگ براى اهل آخرت وجود ندارد.
شما مى دانيد اگر يك مرد، زن، كودك، پير يا يك جوانى خداى نكرده حدود هفتاد درصد بدن او در ميان شعله هاى آتش آسيب ببيند و آتش را خاموش بكنند و او را به بيمارستان ببرند، بهترين دكتر و دارو هم كنار او قرار بگيرد، احتمال مرگ او به خاطر هفتاد درصد آسيب ديدگى از آتش، زياد است.
اما اميرالمؤمنين (علیه السلام) در دعاى كميل با سوز دل درباره آتش جهنم مى فرمايد: «و هذا ما لاتقوم له السموات و الارض»[6] آتش جهنم، آتشى است كه تمام آسمان ها و زمين در برابر سوزندگى، حمله و فشار آن، مقاومت ندارند. اما جهنّمى ها با همين بدن در آن آتش پرفشار نمى ميرند، پروردگار عالم مى فرمايد:
«ثُمَّ لَايَمُوتُ فِيهَا»
[7] هيچ فرد جهنمى در آن آتش نمى ميرد. حالا آتش هم آتشى است كه آسمان ها و زمين طاقت آن را ندارد، اما در آخرت همين بدن گوشتى و استخوانى در آن آتش شديد از بين نمى رود و مردنى نيست، اين فرق دوم بين دنيا و آخرت است.
اما فرق سوم بين دنيا و آخرت آن است كه: در دنيا تمام خوبان و بدان كنار هم زندگى مى كنند. شما مردمى متدين، بزرگوار و اهل خدا هستيد، ولى ممكن است همسايه شما فرد غريبه اى باشد كه از مكان ديگرى به اين شهر آمده است، دين و ايمان ندارد، اهل عبادت نيست، صداقت، كرامت و اصالت ندارد و داراى ارزش هاى انسانى نيست. از آن مكان به جاى ديگرى هم نمى توانيد برويد.ممكن است يك دختر متدينه عفيفه با يك جوان ازدواج بكند و اين شوهر هم كفو او از آب در نيايد، آدم بى دين و بدى باشد.
در تمام مناطق روى زمين، خوب و بد كنار هم ديگر هستند، هم ديگر را مى بينند، با هم ديگر روبه رو مى شوند، شما ممكن است به قدرى از تقوا برخوردار باشيد كه حاضر نشويد به اندازه يك خلال دندان به مالى كسى ضربه بزنيد، اگر هم به شما بگويند: چرا حاضر نيستيد به اندازه يك خلال دندان به مال كسى ضربه بزنيد، جواب بدهيد كه از قيامت و آخرت مى ترسم، چون اين آيه را قبول دارم كه پروردگار مى فرمايد:«وَ مَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ»[8]
ابوذر مى گويد: يك شب تا صبح پيغمبر عظيم الشأن اسلام(صلی الله علیه وآله) از ناراحتى بيدار ماندند. با آن اخلاق خوشى كه پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله) داشتند، آن شب تبسم بر لب هاى مبارك ايشان نقش نبست. ابوذر مى گويد: من اول مغرب وقتى ناراحتى را در چهره پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله) ديدم به خودم اجازه ندادم بپرسم كه چه شده است. ولى فردا صبح، بعد از نماز، شادى را در چهره ايشان ديدم، عرض كردم: علت ناراحتى ديشب شما چه بود و امروز چرا خوشحال شده ايد؟
پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله) فرمود: ابوذر، ديشب دو درهم از بيت المال پيش من مانده بود، من موردى را براى خرج اين دو درهم نيافتم. تا صبح بيدار ماندم و در اين فكر بودم كه اگر ملك الموت مأموريت پيدا كند كه جانم را بگيرد، از او بخواهم دست نگاه دارد تا من اين دو درهم كه از بيت المال است را به مردم برگردانم، نخوابيدم كه مبادا ملك الموت در خواب مرا قبض روح كند، و حالا موردش را پيدا كردم و خرج نمودم، الان شادى من از اين روست كه زير بار دين اين دو درهم نيستم.
شما اين طور زندگى مى كنيد ولى ممكن است در ميان مردمى كه شما با آنها زندگى مى كنيد، آدم رشوه گير، اختلاس كار، حرامخور، مال مردم خوار باشد، ولى در آخرت اين طور نيست.
در سوره مباركه ياسين روز قيامت، پروردگار عالم، خطاب به تمام بدكاران عالم، از زمان حضرت آدم كه فرد بدى جز قابيل وجود نداشت، تا آخرين لحظه كه پرونده دنيا بسته مى شود، مى فرمايد: «وَ امْتازُواْ الْيَوْمَ أَيُّهَا الُمجْرِمُونَ»[9] اى بدكاران! از خوبان عالم جدا بشويد. خوبان عالم را به بهشت و بدان عالم را به جهنم مى برند و ديگر همديگر را نمى بينند.
در فرق اول اشاره كرديم كه در دنيا مرگ و حيات، زنده و جماد كنار هم ديگر هستند، ولى در عالم آخرت جماد و مرگ وجود ندارد، بلكه همه چيز زنده است. زمين محشر زنده است و نيز آگاهى دارد. به اين آيه قرآن توجه كنيد: «يَوْمَئِذٍ تُحَدّثُ أَخْبَارَهَا* بانَّ رَبَّكَ أَوْحَى لَهَا»[10] خداوند مى فرمايد: در قيامت من به زمين فرمان مى دهم، پرونده بندگان بى آبرو، بدكار، اهل معصيت و آن افرادى را كه اصرار برگناه داشتند را نمايان كن و به آنها بگو كه در اين چند سال حيات چه كرده ايد؟ زمين حرف خدا را مى فهمد و جواب خدا را مى دهد.
«يَوْمَئِذٍ تُحَدّثُ أَخْبَارَهَا»
[11] تمام خبرهايى را كه از بندگان مى داند همه را بازگو مى كند. معلوم مى شود كه بر اساس آيه:«إِنَّ الدَّارَ الْأَخِرَةَ لَهِىَ الْحَيَوَانُ»[12] تمام آخرت زنده است.
يك بخش عظيم آخرت، بهشت است و الآن موجود مى باشد. طبق آيات قرآن، بهشت جايى نيست كه خداوند متعال، بخواهد آن را در روز قيامت معمارى بكند و بسازد، از آن زمان كه در كره زمين ايمان، عمل صالح و اخلاق شروع شد، ساخته شدن بهشت نيز شروع شد. چون طبق آيات قرآن، مصالح ساختمانى بهشت عبارتند از: ايمان، حسن خلق و اعمال خوب مردم. چرا بعضى از مردم به جهنّم مى روند؟ زيرا دين، اخلاق و عمل صالح ندارند. صالحان به بهشت مى روند چون مصالح ساختن آن را، خود آنها فرستادند.
بر اساس آياتى كه در قرآن است، بهشت در حال حاضر موجود است. البته تمامى آن موجود نمى باشد. از زمان آدم تا الآن هر فردى كه داراى ايمان، اخلاق و عمل صالح بوده، بر پايه اين توصيفات بهشت او ساخته شده است. افرادى كه از دنيا رفته اند، نسبت به اعمالشان بهشت آنها كامل شده است، ولى ما كه در اين دنيا زندگى مى كنيم، با نمازها، روزه ها و با شركت كردن در جلسات دينى، هنوز در حال ساختن بهشت هستيم و با فرا رسيدن مرگ، ساختمان سازى بهشت ما نيز به اتمام مى رسد. الآن اگر پرده مكاشفه را كنار بزنند، مردان و زنان با ايمان، بهشت خود را نيمه كاره مى بينند، هنوز چندين سال ديگر وقت دارند كه الباقى بهشت خود را بسازند. اين بهشت طبق آيات قرآن زنده با شعور، آگاه و فهميده مى باشد.
وجود مبارك شيخ صدوق كه در قرن سوم، يعنى حدود هزار و دويست سال پيش، در زمان غيبت صغرى به دنيا آمد و در آن زمان زندگى مى كرد، يعنى زندگى ايشان به زمان امامت امام حسن عسكرى (عليه السلام) متصل بوده است، پدر شيخ صدوق در شهر مقدس قم، وكيل حضرت امام حسن عسكرى (عليه السلام) بودند.
امام عسكرى (عليه السلام) نامه هاى بسيار باارزشى را به پدر شيخ صدوق نوشتند.
ايشان در كتاب «خصال» از قول وجود مبارك پيامبر عظيم الشأن اسلام (صلى الله عليه و آله) نقل مى كند: بهشت مشتاق چهار زن در اين عالم است.
معنايش اين است كه بهشت مشترى هاى خود را مى شناسد و نسبت به آنها حال متفاوتى دارد. عاشق و معشوق همه نيست، براى همه خوبان عالم آمادگى دارد. ولى در ميان خوبان عالم اشتياق، رغبت و شوق به چهار زن را دارد. به عبارت ساده تر بهشت به خاطر اين چهار زن، قبل از اينكه بميرند دلتنگ بوده، طبق گفتار پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله)، بهشت با اشتياق، اين چهار زن را مى خواست.
يكى از زنان كه بهشت مشتاق او بود و رغبت شديدى به او داشته، آسيه همسر فرعون است. يك خانم جوان مصرى كه همسر پادشاه و از تمام امكانات رفاهى برخوردار است و قدرت دوم مملكت مى باشد، كسى هم جرأت مقابله و مخالفت با او را ندارد.
با شنيدن مسائل الهى از زبان موسى(علیه السلام)، باطن او بيدار مى شود، مى فهمد زن فرعون بودن، نشستن بر سر اين سفره ها، به گردن انداختن طلا و جواهرات، بها دادن به اين فرهنگ و اين نوع زندگى اشتباه است.
توبه كرد، يك توبه واقعى و حقيقى. فرعون فهميد كه اين زن به خدا ايمان آورده و قيامت را باور دارد، موسى را به پيغمبرى قبول كرده و خدا را عبادت مى كند. طبق آيات قرآن و روايات وقتى فرعون از او نااميد شد، او را محكوم كرد و دستور داد كه سربازان او را به روى زمين بخوابانند و دو مچ پا و كف دستانش را با ميخ هاى بزرگ به زمين بدوزند و يك سنگ بسيار سنگين را از بالا چنان روى بدن او بيندازند كه تمام اسكلت او روى زمين و زير سنگ خورد بشود.
كاخ، طلاها و ملكه بودن را از او مى گيرند، مى خواهند او را بكشند، ولى مى گويد: براى من مهم نيست. آن چيزى كه براى من مهم است خدا و دين خدا است. من با كشته شدن، خاموش نمى شوم. بدن را از من مى گيريد، اما روح من پيش پروردگار مى رود و بعد هم شهيد شد.
پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله) مى فرمايد: بهشت عاشق و مشتاق اين زن است.
اما خانم دومى كه بهشت مشتاق او مى باشد حضرت مريم (عليها السلام) است. خانمى كه براى يك بار در دوره عمر خود شوهر نكرد، در آن محيط پر از فساد، گناه، معصيت، فسق و مادى گرايى كه طبق آيه قرآن: «وَ أُشْرِبُواْ فِى قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ»[13] دلهايشان با گوساله يكى شده بود، خدا مى فرمايد: اين دختر، چنان پاكدامنى، سلامت نفس، اخلاق، كرامت، عظمت و شرف و انسانيت خود را حفظ كرد كه به مزد اين پاكى، بدون اينكه شوهر كند، پسرى به او دادم به نام عيسى (عليه السلام) كه چهارمين پيغمبر اولوالعزم من شد.
پيغمبر اسلام (صلى الله عليه و آله) مى فرمايد: بهشت مشتاق حضرت مريم (علیها سلام) است.
اما زن سوم، از پيغمبر اسلام (صلى الله عليه و آله) روايتى نقل شده كه خيلى قابل توجه است. من با هيچ روايتى عظمت اين خانم را مثل اين روايت نتوانستم درك بكنم. يك وقت مى گويند: اين خانم صد در صد اهل بهشت است، زيرا زحمت كشيده، ديندار بوده و تبليغ دين كرده است. اما يك وقت مى گويند: اهل بهشت هست اين قيد را هم اين زن دارد. اينجا عظمت اين زن معلوم است كه پيغمبر اسلام(صلى الله عليه و آله) مى فرمايد: سومين خانمى كه بهشت مشتاق او است. خديجه همسر من در دنيا و آخرت است، يعنى روز قيامت هر كجا مرا ببرند اين زن نيز با من معيت دارد و در مقام من است.
آيا زن مى تواند به اين مقام برسد؟ بله، بين زن و مرد در رسيدن به مقامات ملكوتى هيچ فرقى نيست. در عالم معنا مردها با زنها هيچ فرقى ندارند، ولى طبيعت زندگى دنيا اقتضا كرده كه فرق هاى مختصر اندامى با يكديگر داشته باشند، اما از نظر انسان بودن فرقى ندارند.
چهارمين خانمى كه بهشت مشتاق او است، فاطمه زهرا (عليها السلام) است. اين خانم با آن سه خانم قبل اصلًا قابل مقايسه نيست. پيغمبر (صلى الله عليه و آله) مى فرمايد: چهارمين خانمى كه بهشت مشتاق او است، دخترم فاطمه زهرا (عليها السلام) است.
حجت الاسلام والمسلمین انصاریان