پنج کلید حیاتی زیارت

پنج کلید حیاتی زیارت
* .

یا لطیف
سخنرانی حجة الاسلام سید محمد انجوی نژاد
موضوع : پنج کلید حیاتی زیارت




در راه های رسیدن به آقا علی بن موسی الرضا(ع) و اینکه در خدمت امام بتوانیم بهترین چیزها را بگیریم، راههای زیادی را ذکر کرده اند : توکل، توسل، اصرار و پافشاری، تضرع، استغاثه، التجاء، توجه و .. . تمام این راهها برای این است که بتوانیم حداکثر بهره وری را از ارتباط با آقا داشته باشیم. اما برخی نکات کلیدی هست که کسانی که به این نکات واقفند، خیلی بهتر جلو می روند. یکی از مهم ترین زیارت هایی که این نکات کلیدی را به ما معرفی می کند، زیارت امین الله است. که قدم به قدم و مرحله به مرحله ما را با رسیدن به وصال آشنا می کند و آموزش می دهد. یعنی همزمان با اینکه زیارت می کنی، به تو آموزش زیارت می دهد.

زیارت امین الله یک قسمت هایی دارد برای قبل از زیارت؛ یعنی به شما می گوید قبل از اینکه به حرم بیایید، یک چیزهایی را رعایت کنید. یک قسمت هایی دارد برای نحوه ی ورود به حرم. یک قسمت هایی دارد برای زمانی که سلام دادید و ارتباط برقرار کردید. و یک قسمت هایی دارد برای زمان خداحافظی و موقعی که قصد رفتن کردید. یعنی یک آموزش کامل زیارت را ما در متن زیارت امین الله می بینیم.

نکات کلیدی زیارت در زیارت امین الله :

1. 
فراز اول؛ قبل از زیارت : اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يا امينَ اللَّهِ فى اَرْضِهِ . 
کلمه ی امین : امین به این معنا که انسان بداند چیزی در دستش به امانت سپرده شده است و آن امانت را حفظ می کند. چشم ما، بدن ما، روح و عقل و .. چیزهایی است که به ما امانت داده شده است. و ما خیلی از اوقات این امانات را خوب پاس نداشتیم، پس آیا امین نیستیم ؟؟! موضوع این است که ما بدانیم امانت داریم. حالا اگر خطایی کردیم، آن مورد لطف قرار خواهد گرفت ان شاءالله، فقط بدانیم که امانت داریم. شما ممکن است نسبت به پدر و مادرتان انسان کم لطف یا بی لطفی باشید خدای ناکرده، اما اگر از تو سوال بپرسند، خواهی گفت که من می دانم که حق پدر و مادرم را ادا نمی کنم. این انسان آگاه است؛ خیلی تفاوت دارد با کسی که تصور می کند هیچ حقی از پدر و مادر بر گردنش نیست. امین الله یعنی تو میدانی حق خداوند بر گردنت هست. بنا نیست که ما رها شویم . آیه ی شریفه ی قرآن می فرماید آیا پنداشتید که ما شما را عبث و بیهوده در جامعه رها کرده ایم ؟! 

امین یعنی اینکه انسان بداند غیر این دنیای روزمره ای که در افواه تبلیغ می شود، یک وظایف دیگری بر گردنش هست. بنا نیست هدف از خلقت همین چیزهایی باشد که مردم دارند. برنامه های دیگری هم برای خلقت هست. 


2.
اَشْهَدُ اَنَّکَ جاهَدْتَ فِى اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ وَعَمِلْتَ بِکِتابِه وَاتَّبَعْتَ سُنَنَ نَبِيِّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ حَتّى دَعاکَ اللَّهُ اِلى جِوارِهِ.
چهار مرحله ی زندگی آقا امام رضا(ع) : جهاد کردی، به حرف هایت عمل کردی، سنت پیغمبر را پاس داشتی، و شهید شدی. این قسمت از زیارت با انّ الحیاة عقیدةٌ و جهاد هماهنگ است. در دنیا چه کردی؟! وقتی خدمت آقا می رویم، حواسمان باشد که آیا این 4 بُعد ( جهاد، عمل به حرف ها و گفته ها، پیروی از سنت پیغمبر، و رفتن به وسیله ی دعوت خداوند ) را در زندگیمان داریم یا نه ؟!  
انسانی که می خواهد به زیارت امام رضا(ع) برود، باید به زندگی اهل بیت(ع) نگاه کند؛ اینگونه نباشد که از اهل بیت فقط مصیبت شان را به یاد داشته باشیم ! این دقیقاً اول بدبختی شیعه است.


3.
فراز بعدی؛ زمانی که خدمت آقا امام رضا رسیدی و می خواهی وارد شوی:
اَللّهُمَّ اِنَّ قُلُوبَ الْمُخْبِتينَ اِلَيْکَ والِهَةٌ.

برای رفتن خدمت آقا، باید قلب ها "والهه" باشد. برنامه ریزی فایده ای ندارد. باید بدون هیچ طمعی بروی ببینی آنجا به تو چه می دهند. برخی تا وارد می شوند، به سراغ حاجاتشان می روند ! صبر کنید، شاید چیز عالی تری برای شما در نظر گرفته باشند. شک نکنید که الان شما ی سرمایه دارید : امام رضا(ع) . فقط یک شرط این است که از قبل برای چیزی نقشه نکشید !

با دردهای مردم وارد حرم شوید نه با دردهای خودتان؛ دردهای خودتان که اگر خدا بخواهد برطرف خواهد شد. با حاجات مردم وارد شوید. بگذارید حاجات خودتان را آقا علی بن موسی الرضا به شما بگوید. مدل بهتر آن کسی است که وارد حرم می شود و همه چیز را به آقا می سپارد و می گوید هر چه تو بخواهی. هر چه تو بدهی !
کمی صبر کن. شاید چیزی به دلت انداختند که این واقعا برایت یک نیاز بود. خیلی وقت ها ما نیازهای خودمان را تشخیص می دهیم. چیزی را طلب می کنیم و بعدها خدا را شکر می کنیم که برآورده نشد ! والهة : ما قلب هایمان را به تو می سپاریم بقیه اش با تو. مهم این است که دل بدهی.


وَسُبُلَ الرّاغِبينَ اِلَيْکَ شارِعَةٌ .  
راه برای چه کسانی باز است؟ برای کسانی که "راغب" اند. هرچه هستند مهم نیست، راغب هستند یا نه ؟! رغبت یعنی دل تنگی؛ علاقه ی قلبی. یعنی اینکه اگر بگویند مثلا امشب امام رضا(ع) هیچ حاجتی را برآورده نمی کند، بگویند نعوذ بالله خداوند امشب ولایتش را از امام رضا برداشته است و آقا الان هیچ قدرتی ندارد ! آیا باز هم حاضری بروی ؟!

یکی از موانع ظهرو امام عصر(عج) این است که ما آقا را برای خودش نمی خواهیم. برای خودمان و برای حاجات دنیایی مان می خواهیمش. اینهمه دعا و ندبه و ناله، اگر مردم راغب بودند، تا حالا آقا آمده بود ! اما راغب نیستند. امام رضا را برای چیزی نخواهیم، برای خودش بخواهیم؛ که این از درجات و مراتب فناست. در بحث عشق واقعی می گوییم معشوق بر عشق ارجح است. هر چه معشوق گفت همان را انجام می دهد. در غیر اینصورت هوای نفس است. ما که نمی توانیم درمورد خدا و امام رضا با هوای نفسمان قضاوت کنیم !
 اگر چند روز زیارت می روی، حداقل یک روزش را بگذار به خاطر خود امام رضا(ع). زمانی که ما برای زیارت در حرم می مانیم، مدت زمانی است که یا داریم غم هایمان را کاهش می دهیم و آرامش می گیریم. یا مشغول خواندن زیارت هستیم به طمع دعایی که در آخرش می خواهیم بکنیم ! یا داریم وجدانمان را آرام می کنیم که حالا که امدی زیارت، چند خط بیشتر بخوان ! رغبت در اینگونه زیارت ها بسیار کم است. ما باید رغبتمان را به امام رضا ثابت کنیم.


وَاَعْلامَ الْقاصِدينَ اِلَيْکَ واضِحَةٌ.
دیگر نیازی نیست دنبال امام رضا بگردی. واضح است. وقتی رغبت که 100 است بیاید، 90 را قبلا گرفته ای !
مخبتین و والهه را گذراندی، رغبت را در درون خودت ایجاد کردی، حالا می خواهی درخواست بکنی. گفتیم که از اول چیزی نخواهید. برای امام که آمدی و این مراحل را گذراندی، حالا امام می گوید من قبول کردم که بخاطر من آمدی. حالا برای خودت چه می خواهی؟ از خودت بگو... ! اینجا باید دقت کنی. حاجات کلیدی را بخواهید. چیزهایی را بگویید که رأس حاجات باشد. مثلا به مغازه می روی، به جای اینکه تخم مرغ بگیری، مرغ می گیری که مولد باشد. اینجا هم می گویند حاجات مولد را بخواهید :


* اَللّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسى مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِکَ .
آرامشی که در اثر اطمینان به قدرت خدا به انسان دست می دهد، بالاترین حاجتی است که امام رضا به تو می دهد. اطمینان از قدرت خدا : هر اتفاقی بیفتد کوچکترین ناراحتی برایش ایجاد نمی شود.به یقین رسیده است که خداوند قدرتمند است و همه چیز در دست خداست. باور دارند که خدا هوایشان را دارد. این آرامش کم چیزی است ؟! انسان هایی که این حاجت کلیدی "مطمئنة بقدرک" را می گیرند، جزء خوشبخت ترین انسان های تاریخ اند. اصلاً جایی برای غصه خوردن نمی ماند. آرامشی را بطلب که در اثر نگاه چشم دلت به قدرت خداوند ایجاد می شود. چرخ گردون یکی از بازیچه هایی است که دستگیره ی این بازیچه به ید قدرت خداوند است : یدالله فوق ایدیهم.


* راضِيَةً بِقَضاَّئِکَ
کسی هست، به اطمینان رسیده، اما آرام نمی گیرد. چرا ؟ چون احساس خطر می کند. این احساس خطر از اینجا ناشی می شود که ما فکر می کنیم خداوند تبارک و تعالی علاقه ی قلبی به ما ندارد. خداوند فرموده من عاشق بنده هایم هستم. چرا کارهای خدا را حمل بر محبت خدا نمی کنیم ؟!
آرام و راضی باش. با خودتان تعارف نداشته باشید، ما متعلق به این دنیا نیستیم ! ما برای رفتنیم. در روایت داریم جبرئیل روزی سه بار ندا می دهد ای مردم ! بسازید برای اینکه خراب شود. حیات ما در دنیا نسبت به حیات آخرت، اصلا به چشم نمی آید. کأن لم یکن. وقتی اینگونه است، بگذار آن کسی که صاحب اختیار است، همه چیز را بگرداند . راضیة بقضائک : رضا را از امام رضا(ع) بگیرید. 


4.
مولعة بذکرک و دعائک
این نمازها و عبادت های زورکی یعنی اینکه ما ولع نسبت به عبادت نداریم. ولع را بخواهید. به گونه ای که دلت زودتر از تو به دنبال عبادت بدود. ولع باید در تمام عبادات وارد شود. اگر برای یک کار ولع داری، ولی مثلاً برای نماز، قرآن خواندن و .. آنگونه نیستی، این ولع نیست. دلت می خواهد آن کار را انجام بدهی ! اگر رکوعت کمی طولانی تر شد و خسته شدی، بدان یک جای کارَت مشکل دارد. این ولع را از امام رضا بخواهید.


5. کلید آخــــــر :
تا اینجا که آمدی، یک سری اعمال خود به خود اتفاق می افتد، خودش می آید : مُحِبَّةً لِصَفْوَةِ اَوْلِياَّئِکَ . مَحْبُوبَةً فى اَرْضِکَ وَسَماَّئِکَ .
تا دیروز محبت دشمنان خدا به دلت می افتاد، امروز دوستان خدا را که می بینی، خوشت می آید. دوستی دوستان خدا ؛ و بعد از آن محبوب می شوی. صابِرَةً عَلى نُزُولِ بَلاَّئِکَ. قبلاً در مقابل بلاها بی تاب می شدی، الان خیلی راحت تر صبر می کنی. شاکِرَةً لِفَواضِلِ نَعْماَّئِکَ . جوری شده ای که هر اتفاقی بیفتد، حمد می گویی و شکر می کنی. مُشْتاقَةً اِلى فَرْحَةِ لِقاَّئِکَ . در بین این همه عشق و محبت پوچ دنیایی، محبت امام عصرت را در دل داری. مُتَزَوِّدَةً التَّقْوى لِيَوْمِ جَزاَّئِکَ . بصورت خود به خودی و تصاعدی بر تقوای تو افزوده می گردد. احساس می کنی قدرت صیانت، حفطظ و کنترل نفس و مبارزه و جهاد با هوای نفس، لحظه به لحظه در تو بیشتر می شود. مُفارِقَةً لاَِخْلاقِ اَعْدائِکَ. کم کم از ظاهر دشمنان خدا متنفر می شوی. در ظاهر خودت، لباس پوشیدن، رفتار، صحبت کردن و ..ات تحول ایجاد می کنی. مَشْغُولَةً عَنِ الدُّنْيا بِحَمْدِکَ وَثَناَّئِکَ. در دنیا نفس که می کشی، برایت حسنه حساب می شود !
شروط زیارت این 5 قدم است. 5 قدم بر میداری، صدها هزار قدم در دنیا و آخرت بسویت بر می دارند. به محض اینکه ولع ایجاد شد، بقیه اش به سوی تو جاری و ساری می شود ./


جدیدترین ها در این موضوع

مهمان خدا

مهمان خدا

ما هميشه خود را ميهمان خدا مي بينيم . ” هميشه ! يعني اينكه ماها هميشه و هميشه ، حداقل اون حالي رو كه در مهماني هاي با مردم داريم ، در زندگي مون نسبت به خدا داريم . ما دو راه داريم : راه اول اينكه : در اين زماني كه زنده هستيم و در اين كره زمين زندگي مي كنيم ، با وسواس و سختگيري به خودمون چه در مسائل مادي و چه مسائل معنوي ، با تكلف و ناراحتي و سختي يك زندگي سخت رو داشته باشيم و..
از خود تا خدا (قسمت نهم)

از خود تا خدا (قسمت نهم)

من دنيا رو به دلم نبستم ، هروقت هم دلم خواست رهاش مي كنم . پس رمز دل نبستن به دنيا اينه كه انسان وابسته نباشه .
از خود تا خدا (قسمت ششم)

از خود تا خدا (قسمت ششم)

خواجه نصيرالدين توسي از كساني بود كه خيلي اعتقاد داشت بايد خدا رو از طريق عقل شناخت . هر كسي از راه مي رسيد ازش سؤال مي كرد : آقا ! من مي گم خدا نيست ، نظر تو چيه ؟ خيلي بحث مي كرد ، به يه بيابوني رسيد ديد يه پيرمرد خاركني بيل مي زنه ، هر بيلي كه مي زد مي گفت : يا الله . بهش گفت : ببخشيد پدرجان ! اگه يه كسي بگه : خدا نيست ، تو چكار مي كني ؟ گفته بود : كي گفته ؟! ـ حالا اگه يه نفر پيدا بشه و بگه خدا نيست ! گفت : همچين با اين بيل مي زنم تو سرش كه مُخش بياد تو دهنش !
از خود تا خدا (قسمت پنجم)

از خود تا خدا (قسمت پنجم)

خيلي ها اومدند در مورد خلقت ، چيزهايي گفتند ، يه عده گفتند :‌ هدف از خلقت اين هست كه ماها عبادت كنيم و به بهشت برسيم . يه عده گفتند : مثلاً خدا مي خواست نشون بده چقدر قويه ، چقدر قادره ، چقدر رحيمه ، چقدر كريمه ، يه محيطي فراهم كرد كه تو اين محيط اينها رو ثابت كنه ! اون روايتي كه مي گه : خداوند فرمود ” كُنْتُ كَنْزَاً مَخْفِيّاً ” من يه گنج مخفي بودم . مردم و ‌همه موجودات را خلق كردم براي اينكه بفهمند من چي هستم و كشف بشم . اون يه بحث جداگانه است .
از خود تا خدا (قسمت چهارم)

از خود تا خدا (قسمت چهارم)

ارزش مؤمن : بعضي وقتها با خودم فكر مي كنم كه آيا اونهايي كه ايمان مي آورند و مخصوصاً‌ جوان تر هستند ، آيا مي توانند در سيلابهاي مختلف خودشون رو حفظ كنند ؟ و آيا واقعاً توقع بي جايي نيست كه ما فكر كنيم برادر و خواهر جوانمان با يكي دو ساعت پاي منبر نشستن ديگه اونقدر قوي بشه كه بتونه وارد يك جامعه خيلي خيلي فاسدي بشه كه اصلاً از همة در و ديوارش فساد مي باره ، و اينكه بتواند خودش را حفظ كند . آيا اين توقع زيادي نيست ، ارزشهايي كه با خون ، جنگ ، باروت ، بدبختي ، به دل ما نشسته ، جوانهاي امروز با چند تا منبر و سخنراني و خاطره به اينها برسند ؟

پر بازدیدترین ها

کاریزمای مهدوی

کاریزمای مهدوی

در دین مبارک اسلام و در مکتب حقه ی شیعه، ما معتقد به این هستیم که منطق به تنهایی کارگزار نیست. در قرآن، خداوند خطاب به پیامبرش می فرماید : لو كنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولك... اگر با محبت با مردم برخورد نمی کردی، مردم از اطرافت متفرق می شدند: کاریزمای قوی.
شب مخصوص زیارتی امام رضا (ع )

شب مخصوص زیارتی امام رضا (ع )

شب 25 ذی القعده ، شب مخصوص زیارتی آقا امام رضا (ع) . شب دحو الارض یعنی شبی که زمین آفریده شده و همچنین به روایتی شب شهادت آقا امام رضا (ع) هستیم و در کنار قبر برادر بزرگوار ایشون آقا احمد ابن موسی (ع) و ان شالله که خداوند زیارت امشب ما رو در کنار حرم آقا امام رضا (ع) قرار بده.
از خود تا خدا (قسمت ششم)

از خود تا خدا (قسمت ششم)

خواجه نصيرالدين توسي از كساني بود كه خيلي اعتقاد داشت بايد خدا رو از طريق عقل شناخت . هر كسي از راه مي رسيد ازش سؤال مي كرد : آقا ! من مي گم خدا نيست ، نظر تو چيه ؟ خيلي بحث مي كرد ، به يه بيابوني رسيد ديد يه پيرمرد خاركني بيل مي زنه ، هر بيلي كه مي زد مي گفت : يا الله . بهش گفت : ببخشيد پدرجان ! اگه يه كسي بگه : خدا نيست ، تو چكار مي كني ؟ گفته بود : كي گفته ؟! ـ حالا اگه يه نفر پيدا بشه و بگه خدا نيست ! گفت : همچين با اين بيل مي زنم تو سرش كه مُخش بياد تو دهنش !
از خود تا خدا (قسمت پنجم)

از خود تا خدا (قسمت پنجم)

خيلي ها اومدند در مورد خلقت ، چيزهايي گفتند ، يه عده گفتند :‌ هدف از خلقت اين هست كه ماها عبادت كنيم و به بهشت برسيم . يه عده گفتند : مثلاً خدا مي خواست نشون بده چقدر قويه ، چقدر قادره ، چقدر رحيمه ، چقدر كريمه ، يه محيطي فراهم كرد كه تو اين محيط اينها رو ثابت كنه ! اون روايتي كه مي گه : خداوند فرمود ” كُنْتُ كَنْزَاً مَخْفِيّاً ” من يه گنج مخفي بودم . مردم و ‌همه موجودات را خلق كردم براي اينكه بفهمند من چي هستم و كشف بشم . اون يه بحث جداگانه است .
از خود تا خدا (قسمت نهم)

از خود تا خدا (قسمت نهم)

من دنيا رو به دلم نبستم ، هروقت هم دلم خواست رهاش مي كنم . پس رمز دل نبستن به دنيا اينه كه انسان وابسته نباشه .
Powered by TayaCMS