سخنران استاد فرحزاد

«قال رسول اللهصلی الله علیه و آله وسلم : حسين منى و انا من حسين. احب اللَّه من احب حسينا، و ابغض اللَّه من ابغض حسينا، حسين سبط من الاسباط، لعن اللَّه قاتله» (محمدجوادنجفی/ زندگانى حضرت امام حسين عليه السلام/ ص:290).

  • یاد تـو در ضـمـیـرم مـهـر تـودردلمباشیربه اندرون شد وباجان به دررود
  • گر بـرکـنـم ز تـو مـهربرکنم ازتودلآن مـهربـرکه افـکنـم آن دل کجا برم
  • نامـم ز کـارخـانـه عشـاق مـحـو بـادگر جـز محبت تـو بود شـغل دیگرم
  • ای عـاشـقـان کـوی تـو از ذره بیـشترمن کی رسم وصل توکز ذره کمترم
  • شاهامن اربه عرش رسانم سریرفضلمملوک ان جنابم ومسـکـیـن آن درم

برکات ذکر صلوات

صلوات باعث خشنودی دل محمد وآل محمد می شود همان طور که اگر کسی به یاد ما باشد و هدیه ای بدهد ما خوشحال می شویم صلوات هم مثل دسته گل دادن به پیامبر و آل پیامبر است. صلوات فرستادن یعنی از خدا درخواست می کنیم لطف و برکاتش بر پیامبرو آلش نازل کند و این دعاء هم مستجاب می شود. یکی از خاصیت های صلوات تبدیل است یعنی بدی های را تبدیل به خوبی می کند، خارها را تبدیل به گل می کند، تاریکی ها را تبدیل به نور می کند.

شعور ذرات و موجودات عالم هستی

همه ذرات و موجودات عالم درک و فهم دارند این نص قرآن است «يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبارَها» (الزلزلة : 4). روز قیامت خدایی که همه چیز را آفریده گوشت و پوست و اعضاء و جوارح ما را به نطق می آورد اگر آدم بداند که همه عالم وهمه جودش چشم اند و می بینند دیگر کناه نمی کند. ما اگر یک بچه ای همراهمان باشد کار خلاف نمی کنیم یا مثلا وقتی پلیسی در چهار راه ایستاده و دست به جریمه است کسی جرات نمی کند که از چراغ قرمز رد بشود. چه طور ما از یک بچه و پلیس و سرباز حساب می بریم ولی از خدا و ملائکه و این همه ذرات عالم حساب نمی بریم چون درک نمی کنیم که پیامبر واهل بیت و ائمه ناظر بر اعمال ما هستند. علامه رحمه الله درکتاب در محضر استادش نوشتند که موجودات فراخور حال خودشان فهم دارند، ذکر دارند. ایشان ادله ای می آورد که موجودات می فهمند بعد می فرماید که وقتی که من در نجف بودم یک کتابی به دست من رسید در آن کتاب نوشته بود وقتی که گیاهان و گل ها دارند پژمرده می شوند اگر صاحب خانه آن ها را نوازش کند محبت کند آن ها دوباره خوب می شوند رشد می کنند و اگر به آن ها تندی کند بد اخلاقی کند از بین می روند. خیلی جالب است که گیاه و نبات هم خوش اخلاقی و بداخلاقی و محبت سرشان می شود. بعد ایشان می فرماید در کتاب خواندم که اگر یک درختی در حال خشک شدن است صاحب درخت بیاید بگوید که من می خواهم این درخت را قطع کنم و یک نفر هم بیاید واسطه بشود که حالا قطع نکن شاید خشک نشد رشد کرد این درخت دوباره رشد می کند. می گوید من این کتاب را در نجف خواندم از ذهنم هم محو شده بود بعد از این که کارم در نجف تمام شد آمدم ایران، پدرم در تبریز باغی داشت رفتم یک سری به باغ پدرم بزنم وارد باغ که شدم همان جلوی باغ یک درخت سیب خشک شده بود خیلی هم به چشم می زد باغبان را صدا زدم گفتم که این درخت را اره کن. گفت: آقا این سی سال از عمرش گذشته، درست است که الآن بار نمی دهد ولی شاید بار داد خلاصه واسطه شد. رفتم اطراف باغ دور زدم موقع بیرون آمدنم دوباره چشمم به این درخت خشک افتاد به باغبان گفتم که برو این اره را بیاور این را اره کن خیالمان راحت بشود. گفت: آقا شما اجازه بدهید ما سی سال است که رو این درخت زحمت کشیدیم شاید به بار نشست. من از این کتاب هم غافل بودم بعد از چند روز دیدیم که این درخت شکوفه کرد یک خروار سیب داد و از این عجیب تر این که در پاییز هم دوباره شکوفه داد دوباره هم سیب داد چون دو بار تهدید به قطع کردنش کرده بودیم. پس معلوم می شود که این ها هم شعور دارند درک دارند.

قیومیت و واسطه فیض شدن بعد از فناءشدن در خدا

امام سجاد بیست و پنج سفر با شترش به سفر حج رفتند و یک بار هم به این شتر تازیانه نزدند خیلی با شترشان مهربان بودند. ما هوای آدم ها را نداریم گاهی در حالات امام حسین است که وقتی که احساس تشنگی شدید کردند دشمن را شکافتند داخل نهر آب رفتند دیدند که اسبشان خیلی تشنه است فرمودند: که تو اول آب بخور، اسب هم سرش را بالا برد یعنی تا زمانی که شما نخورید من هم نمی خورم. مرحوم آقا سید علی احمدی که از خادمین امام حسین و ذاکرین امام حسین بودند ایشان فرموده بودند که در برف و سرمای زمستان که تمام بیابان پر از برف بود و هیچ کسی در بیابان نبود من بودم و مرکبم که سوارش بودم همان طور که داشتم می رفتم یک وقت دیدم که یک کسی از پشت دارد با من صحبت می کند گفت: آقا سید علی، گفتم: بله، گفت: می گویند اسب در میان حیوانات خیلی شعور دارد. گفتم: بله، فرمودند: چه طور اسب ها آمدند از روی بدن امام حسین رفتند ولی وقتی گاوها را آوردند که قبر امام حسین را شخم بزنند این ها نرفتند؟ («مَا رَفَعَتْ طَرْفَهَا إِلَى السَّمَاءِ حَيَاءً مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مُنْذُ عُبِدَ الْعِجْلُ» (مجلسی/ بحارالأنوار/ ج13/ ص:195) . یعنی از وقتی که مردم گاو و گوساله را پرستیدند گاو سرش را از شرم خدا بالا نمی آورد.) سید علی می گوید من یک فکری کردم بعد از فکر گفتم که آن جا چون خود امام حسین اجازه دادند چون خود امام حسین بنا داشتند همه هستیشان را، پوست و استخوان و گوشتشان را در راه خدا قربانی کنند اگر امام حسین اجازه نمی دادند نیزه ها و شمشیرها و اسب ها از جایشان تکان نمی خوردند. در روایت است که

  • لَوْ كانَ دينُ مُحَمَّدٍ لَمْ يَسْتَقِمْالَّا بِقَتْلى يا سُيوُفُ خُذينى

(جمعی ازنویسندگان/ پيامهاى عاشورا/ ص : 277)

آقا امام حسین علیه السلام می فرماید: اگر دین جدم بر پا نمی ماند مگر با کشتن من، ای شمشیرها من اجازه می دهم که به من بخورید. اگر امام اجازه ندهد هیچ ذره ای در عالم از جایش تکان نمی خورد. خود آقا هم به شمشیرها اجازه دادند و هم به مرکب ها اجازه دادند. مرحوم حاج آقا می فرمودند: که تا عصر عاشوراء آنی که دست امام حسین و شهدای کربلا بود انجام وظیفه کردن بود یعنی شهادت کامل، محو کامل شدن بود اما بعد از عصر عاشوراء این ها دیگر شدند قیم خلق، پذیرایی کننده خلق، فیض را از خدا می گیرند وبه همه می دهند. یعنی تا یک جایی آدم به خاطر خدا فناء می شود بعدش همه اش بهاست دیگر خدا می خواهد این آثار بماند فلذا وقتی آب را فرستادن که روی قبرها را بپوشاند آب ها رو هم انباشته شدند و رو قبر نرفتند. وقتی گاوها را آوردند این قدر این ها را شلاق زدند که قبر امام حسین را شخم کنند این ها نرفتند. وقتی که این جواب را دادم یک دفعه به خودم آمدم گفتم در این برف و سرما کی بود این سئوال را از من کرد؟ رویم را برگرداندم دیدم هیچ کسی نیست.

چند داستان از شعور و ایمان حیوانات به ائمه علیهم السلام

یکی از اصحاب پیامبر روزی آمد به حضرت عرض کرد من برای نماز صبح می آمدم سگ فلان یهودی پای من را گرفت و به من حمله کردد. حضرت خیلی اعتناء نکردند، روز بعد دوباره یکی از اصحاب پیامبر آمد گفت: از فلان محل که برای نماز صبح می آمدم سگ فلان یهودی حمله کرد من را زخمی کرد. این جریان تا چند روز ادامه پیدا کرد حضرت فرمود: که این سگ درنده و شرور است باید برویم دفع شر بکنیم با اصحاب حرکت کردند و به در خانه یهودی آمدند. یهودی تعجب کرد که پیامبر مسلمان ها آمده، عرض کرد که چه کار دارید؟ حضرت فرمودند: این مسلمان ها که پشت سر من می آیند می گویند که سگ شما به این ها حمله کرده است ما آمدیم که این سگ را یا بیرون کنید یا از بین ببرید. گفت: چشم، رفت یک گلاده گردن سگ انداخت و خدمت پیامبر آورد. عرض کرد که این سگ خدمت شما، در روایت داریم حضرت رو کرد به این سگ فرمود: تو چرا به این ها حمله کردی؟ این حیوان به عربی فصیح شروع کرد به سلام و احترام کردن به خدمت پیامبر، بعد عرض کرد یا رسول الله این چند نفر که من پاچه اشان را گرفتم این ها از منافقین هستند شب ها می نشینند برعلیه شما جلسه می گذارند، توطئه می چینند می خواهند خلافت را از شما و پسر عمه اتان بگیرند من هم هر وقت این ها را ببینم به این ها حمله می کنم. یهودی وقتی این صحنه را دید منقلب شد شهادتین را گفت و مسلمان شد. آیت الله بهاءالدینی می فرمودند: ما گاهی به نراق کاشان برای تبلیغ می رفتیم افرادی می آمدند می گفتند که وقتی گرگ به ما حمله می کند نزدیک ما که می آید می گوییم تو را قسم می دهیم به حق علی بن ابی طالب با ما کاری نداشته باش گرگ گرسنه سرش را پایین می اندازد می رود. مردم نراق مکرر برای من نقل کرده اند یعنی گرگ درنده هم امام را می شناسد. شتر امام سجاد بعد از شهادت حضرت آن قدر خودش را به قبر امام سجاد مالید تا از دنیا رفت. ازحیوان هایی که بهشت می روند یکی هم این شتر است. از حیوانات عقب نمانیم. نقل کردند که در مشهد شتری را برده بودند در کشتارگاه ذبحش بکنند بفروشند که این شتر از کشتارگاه فرار کرده بود. صاحب شتر و بعضی از ماموران کشتارگاه دنبالش می دویدند نمی توانستند بگیرنش، دیدند از همه کوچه، پس کوچه ها و خیابان ها رد شد به صحن انقلاب آمد و جلوی پنجره فولاد ایستاد و سر و صورتش را به پنجره فولاد می مالید. جالب این است که هروقت صاحبش یا ماموران کشتارگاه می آمدند که زمامش را بگیرند می زد یعنی نمی گذاشت اما وقتی خادم های امام دست می انداختند تسلیم می شد، با زبان حال می گفت که من وقف امام رضا هستم. متولی آستان آمد گفت که آقا ما پول این شتر را می دهیم شما از این شتر صرف نظر کنید. شتر هم درک دارد، شعور دارد. شترها را پناه می دهند آدم ها را پناه ندهند؟ اگر ما هم از قربانی شیطان و گناه شدن به امام رضا پناهنده بشویم آیا آقا ما را پناه نمی دهند؟

ذکر مصیبت امام سجاد علیه السلام

یکی از یاران پیامبر درجنگ احد آمد به پیامبر عرض کرد که امشب شب عروسیم است اگر اجازه بدهید من امشب با عروسم باشم فردا صبح بیایم در جنگ احد شرکت کنم. که آن شب خدا به این ها پسری به نام عبدالله بن حنظله داد. این صحابی حتی وقت نکرده بود غسل جنابت کند که حضرت فرمودند: ملائکه او را غسل دادند که به غسیل الملائکه معروف شد. این پسر وقتی که جریان کربلاء را شنید بعد از جریان کربلا مردم را بر علیه بنی امیه تهییج کرد یک انقلابی راه افتاد. بنی امیه را شکست داد همه اشان فرار می کردند. یکی از آن خبیث ترین افراد مروان بود. کسی که دستور دارد جنازه امام حسن را تیر باران کنند، کسی که به حاکم مدینه دستور داد امام حسین را در مدینه بکش. این خبیث ملعون وقتی دید که بگیر بگیر است خانواده اش را خدمت امام سجاد آورد گفت: آقا دارند ما را می گیرند آمدیم در پناه شما باشیم. کسی که عموی امام را تیر باران کرده، کسی که امر کرده پدرش را بکشند حالا به اما سجاد پناهنده شده بود. حضرت فرمودند: باشد و خانواده او را پناه دادند. چون هر کسی که در پناه امام سجاد بود با او کاری نداشتند. حضرت با خانواده خودشان نهایت خدمت را به این ها کردند. بعضی ها نوشتند که خانم مروان دختر عثمان بود، عثمان کسی بود که دو تا از دختران پیامبر را کشت. این مروان خانواده اش هم خانواده حسابی نبودند. بعدها وقتی از مروان پرسیدند که شما در دورانی که در خانه امام سجاد بودید برایتان چطور گذشت؟ گفت: این قدر امام سجاد و اطرافیانش به ما محبت می کردند که بیش از خانه خودمان خوش گذشت. اما اهل بیت وقتی اسیر شدند این بنی امیه چه کردند؟ آیت الله بهجت گفتند: آن چه که در مقاتل است و روضه خوان ها می گویند و هر کس که از مصائب اهل بیت می گوید قطعا بدانید که مصائب اهل بیت بالاتر بوده است. با امام سجاد چه کردند که وقتی از آقا پرسیدند که آقا در کجا بیش از همه برایتان سخت گذشت حضرت سه بار فرمودند: شام شام شام، اگر مثلا یک عالمی، آیت اللهی را درغل و زنجیر کنند چه می شود؟ خیلی ها ممکن است که سکته کنند. این ها دست و پاهای امام معصوم، سید الساجدین، زینت آسمان ها و زمین را بستند و بعد هم جشن و شادی راه انداختند و گفتند این ها کافر هستند مسلمان نیستند این ها بر علیه حکومت شوریده اند، ما هم مردهایشان را کشتیم و این ها را اسیر کردیم تا از بین بروند یا قصدشان بود که این ها را خرید و فروش بکنند. جشن گرفتند و اسراء را چند روزپشت دروازه شام نگه داشتند تا نامحرم ها بیایند به این ها نگاه بکنند زخم زبان بزنند. زخم زبان از زخم شمشیر خیلی برنده تر و سخت تر است. از دروازه شام تا محل دار العماره خیلی راه نبود اما این ها را این قدر در شهر گرداندند، این قدر اذیت کردند.

گریه کنندگان عالم پنج نفرند که یکیش هم امام سجاد علیه السلام است. امام سجاد علیه السلام سی و پنج سال وقتی آب می دیدند گریه می کردند. عرض می کردند که آقا چرا گریه می کنید؟ می فرمودند: «قتل ابن رسول اللَّه جائعاً، قتل ابن رسول اللَّه عطشانا» (محمدامین امینی/ مع الركب الحسينى/ ج 6/ ص : 415) . غذا می آوردند گریه می کردند، گوسفند می خواستند سر ببرند می فرمودند که آب دادید؟ می گفتند که آقا مگر می شود آب ندهیم؟ می فرمودند: اما پدرم را غریبانه و با تشنگی و عطش به شهادت رساندند. آن قدر آقا بیرون مدینه گریه کرده بودند که زمین گل شده بود. غلام حضرت عرض کرد آقا وقت آن نشده که حزن و اندوه شما تمام بشود. آقا فرمودند: وای به حال تو، حضرت یعقوب دوازده تا پسر داشت یازده تایش پهلوی او بودند ولی یکیش غایب شده بود مفقود بود زنده هم بود ولی حضرت یعقوب آن قدر گریه کرد که چشمش کور شد ولی من خودم در یک روز هفده نفر از عزیزانم به شهادت رسیدند چه طورغم و اندوه و گریه من تمام بشود. چه گذشت بر شما یا امام سجاد؟ آقا روز دوازدهم با طی الارض آمدند بدن پدرش را دفن کند ولی هر قدر تلاش کردند که بدن امام حسین را بردارند دیدند نمی شود. بدن حضرت زیر سم اسب ها له شده بود آقا فرمودند: بروید یک حصیر بیاورید.

  • مگر حسین تشنه لب عزیز مصطفی نبود کفن برای او مگر به غیر بوریا نبود

بدن آقا را روی حصیر گذاشتند امام سجاد وارد قبر شدند ولی دیدند که آقا از قبر بیرون نمی آیند، معمولا پهلوی راست و طرف راست صورت را به خاک می گذارند امام دل ها برای امام سجاد بسوزد این رگ های بریده را روی خاک قبر قرار داد. فرمودند: که خوشا به حال آن زمینی که تو را در آغوش گرفته است، دیگر دنیا بعد از شما تیره و تار است. خاک بر روی بدن پدر ریختند و از قبر بیرون آمدند، روی قبر نوشتند هذا قبر حسین بن ابیطالب، همان حسینی که او را با لب تشنه به شهادت رساندند.