سفر به آخرت, زندگی سالم, حضرت ابراهیم(ع), نور آخرتی, ازدواج و طلاق الهی, بدن مثالی
به فرموده قرآن كريم، حركت انسان از اين عالم به عالم ديگر، به دو صورت انجام مى گيرد. امام صادق(عليه السلام) وقتى كه آيات را ترجمه مى كنند، مى فرمايد: صورت اول سفر به عالم آخرت، صورتى است كه مسافر در شروع سفرش، تمام رنج ها، غصّه ها، اندوه ها، سختى ها و مشكلاتش پايان مى پذيرد و سفرش در موجى از امنيت و سلامت شروع مى شود.
اما دسته ديگر، كسانى هستند كه ابتداى سفر آن ها به عالم بعد، ابتداى همه رنج ها، سختى ها، بارها، مشكلات و مضيقه هاست. علت سلامت سفر دسته اول، سلامت خودشان است. كسانى كه در هر مقدار عمرى كه در دنيا داشتند، از ابتداى تكليف تا شروع سفر كه ممكن است دو سال طول كشيده باشد؛ يعنى مثلًا در هفده سالگى از دنيا رفته، يا پنجاه سال طول كشيده و هشتاد سال طول كشيده باشد، اين مدت زمانى را كه در دنيا سالم زندگى كردند؛ يعنى به فرموده قرآن، در هيچ زمينه اى اهل تجاوز، ظلم و ستم نبودند. اگر بودند نيز ستم به خودشان بوده، آن هم خيلى كم؛ «ظلمت نفسى» بودند، اما ظالم به حق بندگان و دين خدا نبودند.
تا آنجايى كه روايات و آيات مى گويند: از ظلم به خود پرهيز داشتند، ولى اگر ناپرهيزى به وجود آمده، خيلى سنگين نبوده است و در حدّ قتل معنويت نبوده. مثل مريضى كه دكتر به او مى گويد: سينه شما مقدارى مشكل دارد، سرماخوردگى مزمن پيدا كرده ايد، مثلًا خربزه نخوريد، ولى اين مريض به خربزه خيلى علاقه دارد، اما از مريض هايى نيست كه كاملًا ناپرهيزى كند، بلكه پنهانى و با ترس و لرز مقدار كمى خربزه مى خورد، سرفه اش بيشتر مى شود، اما سينه آنقدر خراب نمى شود كه او را بكشد.اين ظلم هاى كم و مختصر، از طرف پروردگار كريم و مهربان قابل عفو و بخشش است. شما خودتان با لغزش هاى اندك خانواده چه مى كنيد؟ خانه را به آتش مى كشيد؟ زن را طلاق مى دهيد؟ بچه را از خانه بيرون مى كنيد؟ معمولًا آدم هاى آرام و كريم، وقتى يكى از اعضاى خانواده آن ها اشتباه كرد، مى گويند: عزيز دلم! فدايت بشوم، اين راه ضرر دارد، اگر تكرار كنى، ضررش سنگين تر مى شود، اگر ادامه پيدا كند، ديگر لغزش برايت طبيعت ثانويه مى شود و آن حالت خالص قلبى را از دست مى دهى. اين كار را نكن. بعد هم گذشت مى كند.
اثر زندگى سالم در سفر سالم
اين طايفه اى كه سالم زندگى كردند، سلامت آن ها در كيفيت سفر كردنشان اثر كامل مى گذارد؛ يعنى وقتى ملك الموت را مى بينند، هيچ وحشتى به آن ها دست نمى دهد، گويا رفيق صد ساله خود را ديده اند. البته او نيز وقتى بالاى سر اين طور آدم ها مى آيد، گويا به ملاقات رفيق صد ساله اش آمده است؛ با عشق و علاقه مى آيد، لذت مى برد كه فرمان خدا را اجرا كند و اين روح سالم را لمس كند.در روايات قطعه زيبايى نقل شده است كه خداوند به ملك الموت فرمود: عمر حضرت ابراهيم(عليه السلام) تمام شده است، برو جان او را بگير! ملك الموت خيلى مقامش كمتر از مقام انبياى خداست. معلوم است كه مقام پايين تر، وقتى سراغ مقام بالاتر مى آيد، با چه وضعى مى آيد؛ با دنيايى از ادب و احترام، تواضع و انكسارمى آيد، سلام مى كند، مى گويد: اجازه مى دهيد روح را قبض كنم؟حضرت ابراهيم(عليه السلام) به ملك الموت فرمود: نه. عرض كرد: خدايا! مى گويد: نه.خداوند فرمود: حقيقت مرگ را به او نشان بده؛ ملك الموت! از جانب پروردگار به او بگو:
«هل رأيتَ حبيباً يكره لقاءَ حبيبِه».[1] عاشق، از زيارت معشوق ناراحت مى شود؟ اين را از او بپرس.ملك الموت نيز حرف خدا را به او عرض كرد. حضرت ابراهيم(عليه السلام) گفت: خير.گفت: مرا فرستاده اند تا تو را به زيارت معشوق ببرم،حضرت فرمود: پس در گرفتن جان من درنگ نكن. اين حقيقت مرگ است.اميرالمؤمنين(عليه السلام) جمله زيبايى در مورد مرگ اين گونه افراد دارند، مى فرمايند: «ينتقل من دار الى دار».[2] درِ دنيا كه به طرف آخرت است را باز مى كنند، از اين خانه درون خانه بعدى مى شود. به انسان پاك مى گويند: وقت شما براى زندگى در اين خانه تمام شده است، زندگى بعدى شما در آن خانه است، بفرماييد شروع كنيد. تعارف با ادب. آن هم چه خانه اى؟ خانه اى كه هيچ چيزش قابل مقايسه با اينجا نيست.
پيغمبر(صلى الله عليه و آله) مى فرمايد:
وقتى اين ها به عالم بعد منتقل مى شوند، فقط در برزخشان چهل چراغ روشن مى كنند كه نور آن ها با آفتاب قابل مقايسه نيست. اين البته مبالغه در كلام، مبالغه حقى است؛ يعنى اين ها وارد عالم بعد مى شوند، اگر كسى تا ابد در عالم اين ها، براى پيدا كردن چيزى بچرخد، ذرّه اى تاريكى پيدا نمى كند. اين ها از اين عالم ظلمانى وارد عالم نور مى شوند. منظور از چهل چراغ فروزان تر از خورشيد اين است كه اين ها از اين عالم ظلمانى؛ چون اين عالم، تنها عالمى است كه در آن معصيت خدا مى شود، لذا ظلمانى است، وارد عالم نور مى شوند.
كسب نور آخرتى در دنيا
نور و روشنايى آخرت از كيست؟ از خودشان. خودشان اين نور را در اين دنيا كسب كرده اند:«يَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنتِ يَسْعَى نُورُهُم بَيْنَ أَيْدِيهِمْ».[3] در اين سند قرآنى، خدا به پيغمبر نمى گويد: تو در عالم بعد، مردان و زنان مؤمن را مى بينى كه نور پيشاپيش آن ها در حركت است، نمى گويد: «نور اللّه» مى گويد«يَسْعَى نُورُهُم»روشنايى خودشان.وقتى كه وارد عالم بعد مى شوند، نور آن چشم، گوش، شكم، شهوت، دست، بدن، قدم، قلم، نيت و عمل پاك، همگى بيرون مى زند. البته اين نورى كه اين ها دارند، در واقع از خداست كه از طريق قرآن و اهل بيت(عليهم السلام) به صورت ايمان و عمل به دين، به آن ها منتقل شده است.درباره قرآن مى خوانيم:«وَأَنزَلْنَآ إِلَيْكُمْ نُورًا مُّبِينًا».[4] درباره اهل بيت(عليهم السلام) مى خوانيم: «خلقكم الله انواراً».[5]روشن تر آن در زيارت اربعين است: «اشهد انّك كنت نوراً فى الاصلاب الشامخة».[6] نمى گوييم «اشهد انّك نطفة فى اصلاب الشامخة» در زيارت وارث اصلاً نطفه نمى گويد؛ يعنى نطفه اين ها از نور بوده است كه «فى الاصلاب الشامخة و الارحام المطهرة».[7].
شما كه تا حدى به كتاب خدا عمل مى كنيد، اين عمل به قرآن، نور است. ماه رمضان روزه گرفتيد، اين عمل به قرآن است؛ قرآن مى گويد: هر كدام ماه رمضان را درك كرديد، روزه بگيريد. سر سال كه مى شود، حساب مى كنيد، خمس داريد، به مرجع تقليد يا به وكيل مرجع مى دهيد، اين عمل به قرآن است. «وَاعْلَمُواْ أَنَّمَا غَنِمْتُم مّن شَىْ ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ».[8] شما انفاق مى كنيد، صدقه مى دهيد، كار خير مى كنيد، اين ها عمل به قرآن است. «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبّهِ مِسْكِينًا وَ يَتِيًما وَ أَسِيرًا».[9] اگر يتيم، اسير و زندانى باشد، چه بهتر، اما اگر نتواند، افطار خانواده خويش را مى دهد، اين عمل به قرآن و انتقال نور است. شما نور خدا و اهل بيت(عليهم السلام) را كه تجلّى در آيات قرآن دارد، به صورت عمل در مى آوريد و به خودتان منتقل مى كنيد.
محبتى كه به اهل بيت(عليهم السلام) داريد، براى ابا عبداللّه(عليه السلام) گريه مى كنيد، همين محبت ها دائماً توليد نور مى كند، اگر چه خواب باشيد، قلب تان از مايه محبت، توليد نور مى كند.
اين نور در اين سفر ظهور مى كند؛ شما وارد برزخ مى شويد، مى بينيد كه برزخ از همه جاى دنيا و ما فيها روشن تر است. در آن روشنايى، آدم را ترس مى گيرد؟ در آن زمان تنها نيستيد. قرآن مى گويد:«إِنَّ الَّذِينَ قَالُواْ رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقمُواْ تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلئِكَة أَلَّا تَخَافُواْ وَ لَاتَحْزَنُواْ وَ أَبْشِرُواْ بِالْجَنَّةِ الَّتِى كُنتُمْ تُوعَدُونَ».[10] ما فرشتگان رحمت خدا در دنيا به شكل نامرئى همراه شما بوديم و يارى تان مى داديم، اكنون در اين سفر نيز يار شما هستيم. اين را به يقين بدانيد وقتی وارد عالم بعد شديد، در اين روشنايى خودتان و همراه شدن با اين فرشتگان، خانواده و تمام متعلقات دنيايى را از ياد مى بريد؛ يعنى هيچ احساس تنهايى نمى كنيد.
به قيامت كه وارد مى شويم، آنجا ياد خانواده و متعلقات مى افتيم، در دو جاى قرآن مى گويد: آنجا وارد بهشت مى شويد:«جَنتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَهَا وَ مَن صَلَحَ مِنْ ءَابَاءِهِمْ وَ أَزْوَ جِهِمْ وَ ذُرّيتِهِمْ».[11]پدران، همسران و بچه هاى خوب و صالح تان مى آيند تا با هم به بهشت برويد و تا ابد با هم باشيد.در اصفهان پس از منبر، پيرمردى با گريه آمد و گفت: من همسرم را خيلى دوست دارم، براى اينكه او خيلى خوب است. گفت: چرا گريه مى كنى؟ گفت: من با اين منبرى كه شنيدم، به ذهنم آمد كه از شما بپرسم: من در قيامت، اگر حورالعين نخواهم و فقط همسرم را بخواهم، آيا اجازه مى دهند؟ گفتم: واقعاً حورالعين نمى خواهى؟ گفت: نه. گفتم: آفرين بر همّت شما. نخواستن حورالعين خيلى همّت مى خواهد. مثلًا جوانى همه چيز آماده باشد، بگويد: من زنا و رابطه نامشروع نمى خواهم.
اين نخواستن، دليل بر همت والاى اين انسان است. گفت: من همسرم را مى خواهم. گفتم: خدا اين كار را برايت كرده است. سند آن در دو سوره از قرآن است:«جَنتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَهَا وَ مَن صَلَحَ مِنْ ءَابَاءِهِمْ وَ أَزْوَ جِهِمْ وَ ذُرّيتِهِمْ».[12] ازدواج شما را كه خدا به هم نمى زند، طلاق در كار نيست، در قيامت همسر تو را به كس ديگر و همسر ديگرى را به تو نمى دهند. اما حورالعين را گرچه نخواهى، آنجا به تو مى دهند، ولى آنجا ديگر همسرت حسادت نمى كند، بلكه باحورالعين رفيق است.اما همسرت را طبق اين دو مدرك قرآنى به تو مى دهند. طبق اين دو سند است كه اين ازدواج ها با مرگ باطل نمى شود. اما خيلى از ازدواج ها با مرگ باطل مى شود؛ ازدواج حضرت نوح و لوط(عليهما السلام) با همسرشان، بعد از مردن باطل شد.
قرآن مجيد در آخر سوره تحريم مى فرمايد: در قيامت گريبان همسر نوح و لوط(عليهما السلام) را مى گيرم و با عصبانيت به آن ها مى گويم: هر دو با وارد شوندگان در جهنم، وارد جهنم شويد. آنجا آن ها نمى توانند بگويند: من همسرم را مى خواهم؛ چون ديگر همسرش نيست، طلاق الهى در ميان مى آيد.
در آنجا فرعون نمى تواند بگويد: من آسيه(عليها السلام) را مى خواهم؛ چون خدا طلاق آسيه را با شهادت آسيه رقم زد. آنجا بعضى از همسران پيغمبر(صلى الله عليه و آله) جرأت ندارند كه بگويند: ما پيغمبر(صلى الله عليه و آله) را مى خواهيم، آن ها نيز بايد با همسران لوط و نوح(عليهما السلام) در يك جايگاه باشند. پيغمبر(صلى الله عليه و آله) در قيامت مى فرمايد: خدايا! من تنها همسرى كه در اين عالم مى خواهم، حضرت خديجه(عليها السلام) است.يا حضرت زهرا و على(عليهما السلام)، هر دو حقيقت واحدى هستند، اين ها ازدواجشان باطل نمى شود. ازدواجى قوى و بالاتر از اين نمى شود.
خوشا به حال سيدهاى صالح و سالم! مانند: سيدمرتضى و برادرش، سيد رضى، صاحب كتاب شريف «نهج البلاغه»؛ زيرا در قيامت، حضرت زهرا(عليها السلام) وقتى تمام درهاى بهشت به رويش باز است، اول مى گويد: خدايا! فرزندانم چه مى شوند؟ خوشا به حال سيدهاى سالم كه اگر لغزشى نيز داشتند، توبه واقعى كردند.
حضرت زهرا(عليها السلام) بهشت را كه مى بيند، مى فرمايد: خدايا! من بدون فرزندانم نمى توانم از اين نعمت ها استفاده كنم. خطاب مى رسد: آن ها را صدا بزن. امام باقر(عليه السلام) مى فرمايد: مادرم اول، ما را تا امام دوازدهم(عليهم السلام) صدا مى زند بعد فرزندان آن ها تا روز قيامت را. اين افتخار و كرامت است كه خون حضرت زهرا(عليها السلام) در فرزندانش جارى است.
اين نوعى از مرگ است؛ با سلامت، نور و امنيت از دنيا به عالم بعد سفر كردن.چقدر طول مى كشد؟ قدر چشم به هم زدن. با اين بدن چه مى كنند؟ اين بدن را وقتى بردند و خاكش كردند، وقتى روح را جدا كردند، اين بدن تبديل به خاك مى شود، ولى چون در همه كارهاى خوب و عبادت شريك روح شما بوده، در قيامت آن را برمى گردانند، اما در برزخ كارى به كار بدن ندارند و فقط روح لطيف شما با بدن نورى كه به شكل همين بدن است؛ اسم آن بدن مثالى است كه بدن بى وزنى است. در عالم برزخ، سر سفره خدا هستيد، شب هاى جمعه همه شما را خدمت اميرالمؤمنين(عليه السلام) مى برند، ميهمان ايشان هستيد، دوباره سر جاى خود مى آييد، تا قيامت بشود. مگر در قرآن نخوانده ايد: «يأَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ* ارْجِعِى إِلَى رَبّكِ رَاضِيَةً مَّرْضِيَّةً* فَادْخُلِى فِى عِبدِى* وَ ادْخُلِى جَنَّتِى».[13] اول كنار عباد من- على و اولاد على(عليهم السلام)- بيا، بعد داخل بهشت شو. اين نوعى از مرگ است.
مرگِ ديگر نيز توضيح نمى خواهد؛ چون همه چيزش ضدّ اين مرگ است؛ سفراز اين عالم به تاريك ترين جايگاه، غريبانه و تنها. به جايى كه بعد از دفن بدن، روح را در وادى برهوت مى برند كه تمام پنجره هاى جهنم به طرف آن وادى باز است و شب و روز حرارت و شعله هاى جهنم از اين پنجره ها به آن وادى مى زند. «النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا غُدُوًّا وَ عَشِيًّا».[14] شب و روز برزخ، آتش به آن ها دميده مى شود و هيچ كس نيست كه آن ها را نجات دهد.آن هايى كه مردن تاريكى دارند، به چه علت مرگ آن ها ظلمانى است؟ به خاطر ناباب بودن خودشان. از موارد نابابى، خوردن مال حرام است كه باعث اين نوع از مرگ مى شود.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
حجة الاسلام و المسلمین انصاریان
[1].بحارالانوار(ط-بیروت)/ج6/ص127
[2]. بحارالانوار(ط-بیروت)/ج79/ص126
[3].حدید/آیه12
[4].من لایحضره الفقیه/ج2/ص613
[5].زاد المعاد-مفتاح الجنان/ص54
[6].بحارالانوار(ط-بیروت)/ج97/ص187
[7].زیارت وارث(مفاتیح الجنان)
[8].بحرالانوار(ط-بیروت)/ج97/ص187
[9].انفال/آیه41
[10].انسان/آیه8
[11].رعد/آیه23
[12].همان
[13].فجر/آیات27-30
[14].غافر/آیه46