قال الله تبارک و تعالي: َقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَريصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنينَ رَؤُفٌ رَحيمٌ[1]

  • مژده وصل توکو کز سر جان برخيزمطائـر قــدسـم و از بـام جـهـان برخيزم
  • به ولاي تو که گر بنده خويشم خواني از سـر خـواجـگـي کـون و مکان برخيزم
  • گرچه پيرم شبي تنگ در آغوشم گيرتا سـحرگـه ز کـنـار تـو جـوان بـرخيزم
  • يا رب از ابر هدايت برسان بارانيپيش تر ز آن که چوگردي ز ميان برخيزم

آثار صلوات

از آثار صلوات اين است که انسان از پل صراط به راحتي عبور مي کند. هر که از پل بگذرد خندان خواهد بود. آيه قرآن هم داريم فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فازَ [2] پل صراط از روي جهنم به بهشت کشيده شده است. و همه بايد از روي صراط عبور کنند يعني از روي جهنم عبور کند اگر توانست به راحتي عبور کند براي هميشه و تا ابد در خوشي دائم خواهد بود وَ إِنْ مِنْكُمْ إِلاَّ وارِدُها كانَ عَلى رَبِّكَ حَتْماً مَقْضِيًّا[3] جهنم مثل خندق و گودال عميقي است و به درکات تعبير شده است يعني به طرف پايين است. هر چه قدر پايين بروند عذابشان بيشتر است سردمداران کفر و نفاق در قعر گودال جهنم عذاب مي شوند.

برتري سلمان فارسي بر ديگر صحابه

يک نفر از منافقان از امام صادق عليه السلام در مورد سلمان پرسيد. سلماني که شاگرد اول کلاس در مقربين به اهل بيت عليهم السلام است و يک ايراني بوده است. امام صادق عليه السلام مي فرمايد: «فَصَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَى سَلْمَانَ»[4]. در بين اصحاب امام صادق عليه السلام بين اين که جعفر طيار مقامش بلند است يا مقام سلمان بحث شد. جعفر طيار در جنگ دو دستش قطع شد و شهيد شد و در بهشت خداوند به جاي دو دستش دو بال مي دهد.امام صادق عليه السلام هم بحث را نظاره مي کردند. يکي از اينها گفت سلمان مجوسي بوده است. اول آتش پرست بود بعداً مسلمان شد. تا اين جمله را گفتند امام صادق عليه السلام به حالت غضب فرمودند: سلمان درست است که ايراني بوده ولي «عَلَهُ اللَّهُ عَلَوِيّاً بَعْدَ أَنْ كَانَ مَجُوسِيّاً وَ قُرَشِيّاً بَعْدَ أَنْ كَانَ فَارِسِيّاً»[5] خدا سلمان را قريشي قرار داده است. خدا او را علوي قرار داده است در يک روايت هست که مي گويد: نگوييد سلمان فارسي بلکه بگوييد سلمان محمدي بعد حضرت عليه السلام فرمود: «فَصَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَى سَلْمَانَ»

در روايت داريم که امام صادق عليه السلام زياد از سلمان ياد مي کردند. از حضرت سؤال کردند که آقا شما چرا اين همه از سلمان ياد مي کنيد فرمود: به علت اينکه در سلمان سه ويژگي بوده است که سلمان را ممتاز مي کند يکي اين که سلمان علما را خيلي دوست مي داشت سلمان تشنه علم و عالم بوده است يعني از ياد گرفتن علم لذت مي برده است. در روايت هست بعضي از شب ها سلمان مي آمد خدمت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم مي نشست آن قدر به سخن پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم توجه مي کرد که نه حضرت دلش مي آمد سلمان را رها کند و نه سلمان دلش مي آمد که ايشان را رها کند و تا صبح از علم و معنويت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم استفاده مي کرد. يکي از بزرگان مي فرمودند: که اساس تعليم و تربيت دو جمله است سخن دل‎پذير و دل سخن پذير. سلمان زمينه داشته و پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم هم القا مي کرد.

برتري علم بر عبادت

پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم وارد مسجد شدند ديدند دو تا حلقه نشسته اند. يکي حلقه اي بود که عبادت مي کردند، نماز و قرآن مي خواندند و حلقه دوم هم در حال يادگيري علم بودند. پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم از بين اين دو به حلقه اي که در حال يادگيري علم بودند رفتند چون فضل عالم بر عابد مثل فضل ماه بر بقيه ستاره هاست.

توجه به فقرا و مساکين

دومين علتي که امام صادق عليه السلام مي فرمايد سلمان را دوست دارم به اين خاطر است که سلمان با فقرا و مساکين نشست و برخواست مي کرد. اهل بيت عليهم السلام و پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم ما هميشه با فقرا مجالست مي کردند. پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم ما مي فرمايد: من مسکين در خانه خدا هستم و با مساکين و فقرا مي نشينم. امام حسين عليه السلام از جايي عبور مي کردند چند فقير هم نشسته بودند و نان خالي مي خوردند. عرض کردند يابن رسول الله شما هم بفرماييد مهمان ما شويد حضرت عليه السلام از مرکب پياده شدند و آن غذا را ميل کردند و فرمودند: إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْتَكْبِرينَ[6] خدا آدم هاي متکبر را دوست ندارد حضرت هم بعد از غذا آنها را دعوت کردند و به منزل خودشان بردند و از آنها پذيرايي کردند.

اميرالمؤمنين عليه السلام مي فرمايد: وَ مَنْ تَوَاضَعَ لِغَنِيٍّ طَلَباً لِمَا عِنْدَهُ ذَهَبَ ثُلُثَا دِينِهِ [7] يعني اگر کسي به يک ثروتمندي به خاطر ثروتش احترام بگذارد و تواضع کند دو سوم دينش را از بين برده است. در واقع ثروت پرست هستي. مي گويند پسر استاندار از دنيا رفت ختمش خيلي شلوغ بود مردم از سروکلّه همديگر بالا مي رفتند اما وقتي خود استاندار از دنيا رفت مجلسش خيلي آرام بود چون مردم با خود استاندار کار داشتند وقتي که از دنيا رفت ديگر کاري با استاندار که ندارند.

يک زماني مادر يکي از شاهان ايران براي زيارت نجف مي رود. و به ديدن شيخ انصاري مي رود و شيخ انصاري خيلي ساده از مادر شاه پذيرايي مي کند ولي در همان حال يک خانم سيده اي فقير با چادر کهنه وارد مجلس مي شود شيخ خيلي از ايشان پذيرايي مي کند و مي گويد بفرماييد بالاي مجلس. اطرافيان اعتراض مي کنند که آقا شما چرا اين کار را کرديد شيخ مي فرمايد: اين اولاد پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بود. شاه زاده ايشان بود. بايد به ايشان احترام بگذاريم.

عظمت متابعت از اميرالمومنين

سومين علتي که امام صادق عليه السلام مي فرمايد سلمان را دوست دارم اين است که او از اميرالمؤمنين عليه السلام متابعت مي کرد و هميشه پا جاي پاي ايشان مي گذاشت. نوشته اند که اميرالمؤمنين عليه السلام از کوچه هاي مدينه عبور مي کردند که با سلمان مواجه شدند و فرمودند: اي سلمان! چرا به فاطمه زهرا سلام الله عليها سر نمي زني او مشتاق شماست. به ديدار فاطمه زهرا برو. سلمان خودش را به محضر حضرت زهرا سلام الله عليها مي رساند حضرت زهرا سلام الله عليها فرمود سلمان چرا اين يک هفته که پدرم فوت کرده به من سر نزدي؟ سلمان عرض کرد که بي بي جان من نمي توانستم جاي خالي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را تحمل کنم چون جايش خالي بود نمي توانستم خدمت شما برسم. از اين بالاتر ديگر چه مي خواهيم که معصومين عليهم السلام به دنبال کسي بفرستند و بفرمايند که من دلم برات تنگ شده است.

در روايت آمده است که سلمان دريايي است که تمام نمي شود. «سَلْمَانُ بَحْرٌ لَايُنْزَفُ وَ كَنْزٌ لَايَنْفَدُ سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ»[8] يعني درياي عميقي است که تمام نمي شود. يکي از بزرگان فرموده اند که به خاطر کلمه مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ از سلمان بوي عصمت مي آيد. البته عصمت مراتب دارد نه مانند عصمت اهل بيت عليهم السلام. در روايتي آمده است که ادرک من العمل اولها و اخرها و ظاهرها و باطنها[9] سلمان اول و آخر و باطن و ظاهر علم را درک کرده است. مي فرمايد: سلمان باب الله من عرفه کان مومنا و من انکره کان کافرا يعني سلمان باب الله است کسي که او را بشناسد مومن است و کسي که او را انکار کند کافر است يعني سلمان فاني در اهل بيت عليهم السلام است. اگر سلمان را قبول کرديد اهل بيت عليهم السلام را قبول کرديد و الا اهل بيت عليهم السلام را منکر شديد چون سلمان با اهل بيت عليهم السلام قابل جدايي نيست.

لذت عشق به خدا و اهل بيت عليهم السلام

يک بزرگي هميشه دنبال موعظه و نصيحت بود علتش را پرسيدند فرمود که من نمي دانم کدام موعظه در دل من اثر مي گذارد و من را زير و رو مي کند مي فرمايد که يک روزي مهمان يک کسي بودم کنيزي يک غذاي ساده اي آورد يک کوزه آب و يک نان جو و اين جمله را گفت: «اذا اکلت خبز شعير و شربت کوز ماء فعلي الدنيا الدمار» دنيا يک خواب و خيالي بيش نيست اگر شما با يک نان جو و آبي سير شدي ديگر خاک بر سر دنيا باشد و چرا اين همه حرص دنيا را بزنيم گفت کنيز وقتي اين جمله را گفت حب دنيا از دل من بيرون رفت.

مرحوم آيت الله بها الديني رحمت الله عليه مي فرمود: اگر کسي يک ذره معنويات را درک کند و طعم عشق و محبت خدا و اهل بيت عليهم السلام را درک کند برايش لذت هاي دنيا بي ارزش مي شود. اگر انسان يک ذره معرفت و ارتباط امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف را درک کنيم ديگر دنيا در نظرش پوچ و بي اهميت مي شود. شاعر گفته است:

  • گرش ببيني ودست از ترنج بشناسيروا بود که ملامت کني زليخا را

اگر ما محو جمال امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف بشويم بلاهاي دنيا باطل مي شود. دستمان هم بريده شود متوجه نمي شويم يعني حواسمان جاي ديگري است.

مصائب اميرالمؤمنين عليه السلام

روزي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم با حضرت علي عليه السلام به بيرون شهر رفتند و به چند باغ رسيدند و طراوت باغ ها را که ديدند اميرالمؤمنين عليه السلام فرمودند: که چقدر اين باغ ها زيبا هستند! بعد پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود که يا علي بهتر از اينها خدا براي تو در بهشت قرار داده است. سپس پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام را در آغوش گرفتند اعْتَنَقَنِي ثُمَّ أَجْهَشَ بَاكِياً[10] و گريه کردند و اميرالمؤمنين عليه السلام عرض کردند: يا رسول الله چرا گريه مي کنيد؟ پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمودند: تو تنها مي ماني و به شهادت مي رسي. بعد از من اين کينه هاي که در دلشان است ظاهر مي شود و تو را آزار ميدهند. حضرت امير عليه السلام عرض کرد که يا رسول الله دين من در آن زمان سالم است پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمودند بله سالم است.

پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و اميرالمؤمنين هر دو شصت و سه سال عمر کردند اما مقدار کمي از محاسن پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم سفيد شده بود اما تمام محاسن مولي اميرالمؤمنين عليه السلام سفيد شده بود اين نشان مي دهد که چقدر اذيت و آزار شده است. در روايت داريم خود آقا مي فرمايد: من صبر کردم همانند کسي که استخوان در گلو و خار در چشمش گيرکرده باشد. يکي از جاهايي که خيلي سخت بوده زماني بوده که جلوي چشمش به همسر گراميش و فرزند رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم جسارت و اهانت کردند.

مي گويند وقتي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در حال احتضار بودند اميرالمؤمنين عليه السلام را فراخواندند و فرمودند يا اميرالمؤمنين عليه السلام جبرائيل اينجاست و به من خبر داد که بعد از من حق شما را غصب مي کنند شما صبر مي کني؟ عرض کردند: بلي صبر مي کنم. فرمودند: شما را آزار مي دهند خانه نشين مي کنند آيا صبر مي کني؟ عرض کرد: بلي صبر مي کنم.

مرحوم مجلسي در بحارالانوار آورده است صبر و امان حضرت امير عليه السلام آنجايي بريده شد که فرمود علي جان به خانه شما حمله مي کنند و همسرت را مي زنند و آزار مي دهند. مي گويند اميرالمؤمنين عليه السلام با صورت روي زمين افتاد. اين خيلي سخت است.

  • گمانم مرتضي شد کشته آن روز که بشنيد از تو آن فرياد جان سوز

چه گذشت به دل اميرالمؤمنين عليه السلام آن روزي که دستش بسته است و به همسرش آن جسارت و اهانت ها را کردند. اسماء مي گويد آقا زمان غسل دادن دست از غسل کشيد و صداي ناله اش بلند شد. عرض کردم آقا شما چرا اشک مي ريزي؟ فرمود: اسماء دستم به بازوي ورم کرده فاطمه اصابت کرد. وَ إِنَّ فِي عَضُدِهَا كَمِثْلِ الدُّمْلُجِ مِنْ ضَرْبَتِهِ لَعَنَهُ اللَّهُ[11] لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ[12]


[1]. التوبة : 128.

[2]. آل عمران : 185.

[3]. مريم : 71.

[4]. بحارالأنوار / مجلسي / 22 / 348 / باب 10- فضائل سلمان و أبي ذر... / ص: 315.

[5]. همان.

[6]. النحل : 23.

[7]. بحارالأنوار / مجلسي / 75 / 56 / باب 16- ما جمع من جوامع كلم أمير... / ص: 36.

[8]. بحارالأنوار / مجلسي / 22 / 348 / باب 10- فضائل سلمان و أبي ذر و مقدا... / ص: 315.

[9]. الطرائف / سيدابن طاووس / 1 / 197 / العلة التي من أجلها صالح الحسن ع... / ص: 196.

الله الذي شهد له بالطهارة كان عالما أنه سوف يصالح معاوية لأن صفات الحسن و أفعاله باطنها و ظاهرها و أولها و آخرها كانت بالنسبة إلى علم الله كلها جميعها حاضرة فإذا حكم له بطهارة اقت مانده.

[10]. بحارالأنوار / مجلسي / 28 / 54 / باب 2- إخبار الله تعالى نبيه... / ص: 37

[11]. بحارالأنوار / مجلسي / 43 / 197 / باب 7- ما وقع عليها من الظلم و بكائها.... / ص: 155.

[12]. الكافي / مجلسي / 1 / 230 / باب ما أعطي الأئمة ع من اسم الله... / ص: 230.