کلیدواژه ها: صلوات, محبوبات دنیایی, مومن واقعی, عشق زمینی, بلند همتی.
اسامی معصومین: پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم، امام علیعلیه السلام، امام رضاعلیه السلام.
سخنران استاد فرحزاد
«قال مولانا علی ابن موسی الرضا علیهم السلام یابن شهید ان صدرك ان تكون معنا فی الدرجات العلی من الجنان فاحزن بحزننا و افرح بفرحنا و علیك بولایتنا».
- مـطـفـة مـلـك جـهـان حـال مـن اسـتحق روان عشق مرغ جان حال من است
- هركه رایك ذره همت داد دستكردعالم را ازآن یك ذره مست
- من غـلام آن مس همت پرسـتكـو به غـیر كیمیا نارد شكـست
- نردبان این جهان ما و منیـستعاقبـت این نردبان افتادنیـست
- لاجـرم آن كـس كه بالاتر نـشـسـتاستخوانش سخت تر خواهد شكست
روایت داریم که موقع شنیدن نام پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم در هر حالی که هستید حتی اگر مشغول نماز واجب باشید ذكر صلوات بگویید و بعد نماز را ادامه بدهید. (صلوات باعث باطل شدن نماز نمی شود بلكه ثوابش بیشتر هم می شود. سعی بكنیم در ركوع ها و سجده هایمان كه سبحان ربی الاعلی و بحمده، عظیم و بحمده می گوییم یك صلوات هم همراهش بگوییم. نورانیت نمازمان بالا می رود.)
در روایت دیگری فرمودند: اگر كسی عمداً موقع شنیدن نام پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم ذكر صلوات را نگوید باعث رفتن به جهنم می شود. در روایتی دیگری داریم که پیامبر خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: وحشی ترین، جفاكارترین امت به من كسانی هستند كه نام مرا بشنوند و صلوات بر محمد و آل محمد نفرستند.
امام هشتمعلیه السلام به رقیان ابن شدید فرمودند: اگر دوست داری در اعلی درجه بهشت با ما اهمنشین باشی در غم و شادی ما شاد باش، بر تو باد به ولایت و پیوند با ما، كه هر كسی هرچیزی را دوست بدارد با آن محشور می شود.
آدم كوچك نمی تواند با آدم بزرگ بنشیند باید بزرگ شود. تا وقتی كه آدم كوچك است قطعاً با افراد كوچك می نشیند. بچه ها برای یك پفك و بیسكویت و اسباب بازی خودشان را می كشند. این بخاطر پستی و كوچكی بچه است. ما كوچك نباشیم. آدم در بچگی عاشق اسباب بازی و عروسك هست و وقتی كه بزرگتر می شوند عاشق عروس می شود. عروس هم همان عروسك كوچك است كه بزرگ شده، باید عاشق كسی كه همه چیز را درست كرده بشویم. اگر رشد كنیم عاشق خدا می شویم و الا در همان عروس و عروسك می مانیم.
هرچه از نردبان این جهان بالا برویم عاقبت پایین می كشندمان. پس یا بالا نرو اگر هم رفتی دلبستگی نداشته باش. این نردبان را از زیر پایت می كشند پایین می آورند و در چالة قبر ولت می كنند. خوشا به حال كسانی كه وابسته به این دنیا نیستند.
- نـردبان این جـهان ما و منیستعاقـبـت ایـن نـردبان افـتادنیـست
- لاجرم هر كس كه بالاتر نشستاستخوانش سخت تر خواهد شكست
مؤمن واقعی آن كسی است كه هر وقت بگویند بیا برویم آماده باشد. چه كسی دوست واقعی امام زمان است؟ منتظر واقعی امام زمان است؟ اگر امام زمان دنبالش فرستاد گفت بیا برویم نگوید من زن و بچه دارم، خانه دارم، زندگی دارم، مال دارم. که در حقیقت به این ها وابسته هستیم. اما كسی كه وابسته به امام زمان است در هر لحظه ای كه خدا و امام زمان بگویند بیا برویم بتواند دل بكند این مؤمن و دوست واقعی است و با اهل بیت پیوند دارد.
عالمی رفیقی داشت که به او می گفت به فكر قبر و قیامتت باش، به فكر آخرتت باش، تمام كسانی كه در اطراف ما هستند، ما را به خاطر خودشان می خواهند. پدر را به خاطر این كه پدر خانه هست، خرجی خانه را می دهد، زحمت می كشد، جان می كند، عرق می ریزد. مادر را بخاطر اینكه لباس و ظرف می شوید، مهمانداری می كند، غذا درست می كند و الا كسی به خاطر خدا دور ما نمی گردد. به خاطر خودمان نیست به خاطر خودشان و منفعتشان است. كسی كه ما را برای خودمان می خواهد خدا و چهارده معصوم هستند. رفیقش گفت: نه آقا، خانم و بچه هایم واقعاً مرا دوست دارند. عالم گفت: اشتباه می كنی. اتفاقاً این آقا مریض شد. خانمش و بچه هایش دورش نشسته بودند که دكتر گفت تو می میری. دید خانمش گریه می كند. گفت چرا گریه می كنی؟ گفت: بعد از شما كی سرپرست من باشد؟ كی خرجی خانه مرا می دهد؟ كی همدم من باشد؟ دید عجب! زنش برای حال خودش گریه می كند. به بچه اش گفت: تو چرا گریه می كنی؟ گفت: آخر من خرج دانشگاه دارم، بعد از شما كی خرج دانشگاهم را می دهد، كی برای من زن می گیرد؟ كی شغل درست می كند؟ به دخترش گفت: تو چرا گریه می كنی؟ گفت: من هم خرج دارم جهاز می خواهم آینده می خواهم، خاك بر سرم بی چاره شدم. خود این آقا شروع كرد به زارزار گریه كردن، گفتند: تو دیگر چرا گریه می كنی؟ گفت: من یك عمر اشتباه می كردم. فكر می كردم شماها برای من دارید گریه می كنید. حالا فهمیدم كه برای خودتان گریه می كنید.
گول نخورید. هیچ كس جز خدا و چهارده معصوم ما را به خاطر خودمان نمی خواهند. آن ها احتیاج ندارند ما را به خاطر خودمان می خواهند ولی دیگران ما را به خاطر خودشان می خواهند. علامتش هم این است كه اگر پیشامدی بشود ولمان می كنند. شما فكر می كنید اگر یك زلزله بیاید كسی به فكر كسی است؟ همه فرار می كنند. مادری كه بچه اش را دوست دارد وقتی زلزله می آید چنان فرار می کند که بچه یادش می رود.
چه كسی به درد ما می خورد؟ گول نخورید مال و منال و اولاد و فامیل و دوست و زن و بچه سنگ خودشان را به سینه می زنند ولی امام حسین هستیش را فدا كرد كه من و شما را نجات بدهد. «وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیكَ لِیسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَیرَةِ الضَّلَالَه»[1]. امام حسین علیه السلام حاضر است خون دلش را روی زمین بریزد كه بندگان خدا نجات پیدا كنند. حیف است كه این دل به چیزهای بی ارزش علاقه نشان دهد. ارزش هركس به اندازه چیزهایی است كه دوست دارد. آن هایی كه پول پرستند با قارون و اهل دنیا محشور می شوند و آن هایی كه مقام پرستند با فرعون ها و طاغوت ها محشور می شوند و آن هایی کعه خدا پرست و عاشق اهل بیتند با 14 معصوم محشور می شوند. اگر این وابستگی های به دنیا را كمی قیچی كنیم، كم كنیم مثل پرنده ای كه از قفس آزاد می شود پر و بال پیدا می كنیم و اوج می گیریم و بالا می رویم.
- نطـفه مـلـك جهـان ها همـت استپر و بال مرغ جان ها همت است
- هر كه را یك ذره همـت دادنـشكرد عالم را از آن یك ذره مست
حضرت امیرعلیه السلام می فرماید: قیمت هر كس به اندازه همتش است. اگر یك كاغذ بین ما تقسیم كنند بگویند هر كس حاجتتش، خواسته اش، همتش، آرزویش را بنویسد ما زیرش نمره می دهیم. كسی كه آرزویش خداست قیمت خدایی دارد.
چرا می گوییم یا ثارالله؟ یعنی ای امام، خون بهای شما خداست، یعنی ارزش شما خداست. اگر خون امام حسین را در یك طرف کفه ترازو بگذارند در آن طرفش هرچه بگذارند نمی تواند وزنش كنند الا این که در آن طرف خدا باشد. چون در راه خدا حركت كرده، برای خدا فدا شده، خون بهایش خداست. كسی هم كه عاشق امام حسین باشد قیمتش امام حسین می شود. كسی كه عاشق امام زمان است قیمتش امام زمان می شود. عاشق هرچه كه هستی قیمت او، ارزش او را به شما می دهند. می دانید ما مثل صفر می مانیم اگر یك میلیون صفر را جایی بنویسید ارزش عددی ندارد؟ ارزش ریاضی ندارد؟ چون صفر قیمت و ارزش ندارد. ولی اگر یك عدد كنار این صفر بیاید مثلا می شود 100، 1000، تمام صفرها با یك عدد 1 یا 2 كه كنارش بیاید ارزش پیدا می كنند. ما هم همان صفریم، ارزش ما در اتصال به خدا واهل بیت است. «اللهم اجعلنی عندك وجیهاً بالحسین علیه السلام»[2]. یعنی خدایا من صفرم، لا شیئم، هیچی هستم. خدایا ما آبرو نداریم ما را با امام حسینعلیه السلام آبرومند كن. وصل به امام حسین كه می شوی آبرو دار می شوی.
شما كه مشهد یا كربلا می روید از امام چه می خواهید؟ وقتی 40 روز زیارت عاشورا می خوانید یا پرده خانه كعبه را یا ضریح امام حسین را می گیرید می گویید آقا قرض مرا ادا كن. مریض هایم را خوب كن. همه حاجت هایت را از اهل بیت بخواه عیب ندارد. اما حاجت اصلیت چیست؟ حاجت اصلیت باید خیلی بالا باشد.
می گویند مرحوم شیخ حسن علی اصفهانی از اصفهان به مشهد برای زیارت آقا علی ابن موسی الرضاعلیه السلام رفت با خودش گفت من از راه دور برای زیارت امام هشتم آمده ام از امام هشتم چه بخواهم؟ امام هشتم نظر می كند، لطف می كند، كسی را ناامید برنمی گرداند. چه چیزی بخواهم که خیلی مهم باشد؟ مال بخواهم، دنیا بخواهم، پز بخواهم که همه اشان تمام می شود گفت یا امام هشتم من خود شما را می خواهم. وقتی كه من امام رضا را داشته باشم همه چیز دارم. یك نفر هم به مشهد برای زیارت امام هشتم آمد بار اولش بود شنیده بود هر كس بار اول زیارت بیاید سه تا حاجتش برآورده می شود. فكر كرد گفت یا امام رضا من از سه تا حاجت دو تایش را به شما می بخشم یكی بیشتر نمی خواهم و آن یكی این است كه خیر دنیا و آخرت را به من بدهی. آدم باید یك چیزی بخواهد که همه چیز داخلش باشد. همتمان را بالا ببریم چیزهای بزرگ بخواهیم. خود امام را بخواهیم. به قول معروف امام حسین یا امام رضا دست خالی در دست ما بگذارند یعنی ما را به خودشان وصل کنند. خود امام را بخواهیم جیبشان را نخواهیم.
كسی امام زمانعلیه السلام را خواب دید به حضرت گفت آقا شب های چهارشنبه خیلی ها جمكران می آیند، خیلی جاها شیعه و طرفدار پیدا كرده ای. آقا فرمودند: نه، اشتباه می كنی. اكثر این هایی كه می آیند حاجت می خواهند، پول می خواهند، خانه می خواهند، ماشین می خواهند، قرض دارند، می خواهد ازدواج بكند.
چند نفر واقعاً خود امام زمان را می خواهند و مطیع دربست او هستند؟ خیلی ها به جمکران می آیند ولی خمس نمی دهند، از حرام پرهیز نمی كند، حرف امام زمان را گوش نمی دهد. یكی از آقایانی كه روضه خوان است می گفت یك شب چهارشنبه جمكران رفته بودم یك خانمی از بالا شهر تهران آمده بود به من رسید گفت حاج آقا شما سید هستید سرباز امام زمان هستید من یك حاجت مهمی دارم از امام زمان بخواهید. شما آبرومند هستید. خیلی اصرار و التماس کرد فكر كردم مریضی سختی دارد، گرفتاری حادی دارد پرسیدم خانم شما چه می خواهید؟ گفت: حاج آقا من یك جاری دارم كه با هم خیلی رفت و آمد داریم. با برادر شوهرم هم خیلی رفت و آمد داریم. تا حالا ماشین پیكان داشتیم این برادر شوهر من چند وقته ماشین بنز خریده، هی جاری من جلوی ما مانور می دهد که ماشین بنز چنین و چنان است، خیلی تند می رود. چهل شب چهارشنبه هست که جمكران می آیم از امام زمان بخواهم یك بنز به ما بدهد مدلش هم فلان باشد. من هم فكر می كردم چیز حسابی می خواهد. همتمان را بالا ببریم.
- همت بلند دار كه مردان روزگاراز همت بلند به جایی رسیده اند
مرحوم شیخ صدوق در معجزات امام هشتم علیه السلام نقل كردند كه در خراسان یك سلطان و حاكمی بود که روزی با لشگرش از جایی رد می شد دید یك نفر دارد می رود. به اطرافیانش گفت: این كارگر را به قصر بیاورید با او كار دارم. رفتند جلبش كردند بی چاره هم ترسید گفت: با ما چه كار دارید؟ حاکم گفت: یك الاغ درجه یك اعلاء به این بنده خدا بدهید. یك پالان خیلی خوب هم رویش بگذارید و 200 درهم هم به او پول بدهید. حاکم گفت: بیا جلو، كارگر جلو آمد حاکم یك لگد به او زد گفت برو الاغ و پول ها را بردار برو به امان خدا. همه تعجب كردند كه سلطان خراسان چرا چنین برخوردی كرد؟ همه اطرافیان تعجب کردند. کارگر وقتی داشت می رفت حاکم گفت مرا شناختی؟ کاگر گفت: شما سلطان هستید. حاکم گفت: نه، سابقاً با هم آشنا بودیم حالا یادآوری می كنم. یادت هست هر دو بچه بودیم در بچگی هر دوی كنار ضریح امام هشتمعلیه السلام بودیم. من ضریح امام هشتم را چسبیده بودم می گفتم یا امام هشتم درست است من بچه رعیت و كارگرم اما می خواهم سلطان خراسان شوم. (آدم دنیا هم می خواهد چیز كم نخواهد، چیز زیاد بخواهد. حتی دو كبوتر که پرواز می كنند خدا می گوید آن كه بالاتر می رود بهتر است. می گویند یك نفر صد میلیون بدهكار شده بود. آمده بود ضریح امام رضا را گرفته بود می گفت آقا دویست میلیون به ما پول بدهید، با صد میلیونش قرضمان را بدهیم صد میلیونش هم سرمایه كنیم. یكی هم بغلش نشسته بود می گفت یا امام رضا 10هزار تومان به من بده بروم به كار و زندگی ام برسم، شام بخورم. این بی چاره 10هزار تومان در آورد داد گفت وقت امام رضا را نگیر من 200 میلیون می خواهم، به خاطر 10 هزار تومان وقت امام رضا را می گیری. آدم واقعاً چیزی هم می خواهد چیز بزرگ بخواهد. زشت نیست آدم به امام رضا بگوید یك بادكنك به من بده؟) یا امام رضا مرا سلطان خراسان بكن، من باید شاه خراسان شوم. تو هم یك لگد به من زدی، حالا یادت آمد؟ گفت: آره یادم آمد. حاکم گفت: یك لگد به من زدی و گفتی بچه برو دنبال كار و زندگیت، من چند وقت است آمده ام پیش امام رضا می گویم یك الاغ به من بده، یك پالان بده، هنوز به من نداده، تو می خواهی سلطان خراسان شوی؟ خاك بر سرت. حاکم گفت: من حاجتم را گرفتم می بینی كه سلطان خراسان شدم الآن كه رد می شدم تو را شناختم دیدم تو بدبخت بی چاره هنوز الاغ را هم گیر نیاورده ای. من پشتكار داشتم، همت بلند داشتم به حاجتم رسیدم حالا كه تو به حاجتت نرسیده ای من حاجتت را برآورده می كنم. الاغ و پالان و 200 درهمی را كه می خواستی به تو دادم. می گویند كوه به كوه نمی رسد آدم به آدم می رسد. یادت هست به من لگد زدی؟ این لگد هم كه من بهت زدم، به جای آن لگدی بود كه به من زده بودی برو دنبال كارت.
كل احمد از لات های چاله میدان تهران بود ولی بر اثر عشق امام حسین منقلب شد و آدم فوق العاده ای شد. ایشان فرمودند من یك موقع به مشهد برای زیارت امام هشتم رفتم می دانستم امام رضا لطف می كند نظر می كند فكر كردم از امام رضا چه بخواهم؟ به این نتیجه رسیدم كه هرچه بخواهم چون خودم كوچك هستم ممكن است چیزهای كوچك بخواهم. (بعضی وقت ها آدم سلمانی می رود به طرف می گوید چقدر بدهم؟ او نمی گوید زرنگ است چون ممكن است كم بگوید، می گوید آقا هر چه شما بگویید. ما هم مجبور می شویم به خاطر حفظ آبرو زیاد بدهیم. یعنی به اندازه كرمت.) برای همین به امام هشتم گفتم یا امام هشتم من چه چیزی بخواهم؟ شما روایت دارید كه مؤمن علامتش این است كه هر چه برای خودش می خواهد برای دیگران هم بخواهد، یا امام رضا من عقلم نمی رسد از خدا هر چه برای خودت می خواهی برای من هم بخواه. هر چه كه برای خودت نمی خواهی برای من هم نخواه. یعنی هر خوبی كه در عالم خدا به شما داده، از خدا بخواه كه به من هم بدهد. این دعایی است ما در عید فطر و عید قربان در قنوت نمازها می خوانیم. خدایا هر خیری كه به 14 معصوم داده ای به ما هم بده. هر شری كه از آن ها دور كرده ای از ما هم دور كن. خدایا من از تو می خواهم هر خیری كه خوب های عالم خواسته اند به من هم بدهی. خدایا به تو پناه می برم از هر بدی و شری كه همه خوب های عالم به تو پناهنده شدند. آدم باید همتش را بالا ببرد اگر همتمان بالابرود ما هم عوض می شویم. رشد می كنیم بزرگ می شویم.
«یا كاشف الكرب عن وجه الحسین اكشف كربنا بحق اخیك الحسین». شاید كسی نباشد كه واقعا با سوز دل نذر حضرت ابوالفضل بكند و حضرت ابوالفضل حاجتش را برآورده نكند. شاید ده ها، صدها كتاب در كرامات حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام نوشته شده است. روحانی سیدی می گفت: قبل از انقلاب با هواپیما به بغداد و كربلا و كاظمین و سامراء می بردند ما هم رفتیم. همسفری داشتیم که بچه دار نمی شد بعد از چندین سال نذر و دعا و نیاز خدا یك بچه به او داده بود. این هم با خانمش و بچه اش به زیارت آمده بودند. در كاظمین در یك هتلی بودم یك وقت دیدم در اتاقم را محكم می زنند آمدم دم در دیدم همین رفیقم است. گفت: حاج آقا به داد من برس. بچه من فوت كرده. گفتم: اشتباه می كنی، از حال رفته. آمدم بچه را دیدم، ظاهراً مرده بود ولی دلم نمی آمد بگویم مرده، ممكن بود پدر و مادرش از غصه سكته كنند. گفتم نه حالش بد شده، پیش متخصص اطفال می بریمش درست می شود. فوری بچه را به اولین مطب متخصص اطفال بردیم روی تخت خواباندیم، دكتر معاینه كرد و یك نگاه تندی به ما كرد و گفت: شما خجالت نمی كشید؟ مرده را پهلوی دكتر نمی آورند، مریض را پیش دكتر می آورند. شما عقلتان نمی رسد این بچه قلبش كار نمی كند، نبضش نمی زند، مرده است. هر كس می فهمد وقتی بدنی سرد شود مرده است. پدر بچه داشت دق می كرد. گفتم غصه نخور، من تو را جایی می برم كه مرده ها را هم می تواند زنده كند. می برم در خانه قمر بنی هاشم ابوالفضل، که كسی را ناامید برنمی گرداند. منتهی چون در كاظمین هستیم اجازه بده اول به حرم آقا موسی بن جعفر برویم بگوییم سفارش ما را به عمویشان حضرت ابوالفضل بكنند تا ما را ناامید برنگرداند. فوری یك تاكسی دربست گرفتیم و گفتیم اول ما را به حرم باب الحوائج موسی بن جعفر ببر، یك چند دقیقه ای آنجا هستیم بعد ما را كربلا ببر. وقتی به حرم حضرت ابوالفضل رسیدیم و از در صحن وارد شدیم پدر بچه نزدیك ایوان آمد و گفت: یا ابوالفضل العباس بچه من را زنده كن. شروع كرد به التماس كردن و گریه كردن. همان طور كه داشت درد دل می كرد، یك عرب تنومندی آمد و گفت: با حضرت ابوالفضل این طوری حرف می زنند؟ بچه را از ما گرفت. بچه را گرفت و كنار ضریح رفت و گفت: یا ابالفضل این ها مهمانان ما هستند. این ها از ایران آمده اند. شما می پسندی این مهمان ها برگردند بگویند بچه ما در راه حرم حضرت ابوالفضل، در راه زیارت كربلا از دست ما رفت؟ بچه این ها را به این ها برگردان. شروع كرد محكم با حضرت ابوالفضل صحبت كردن. در همین حال به بركت آقا ابوالفضل العباس بچه ای كه دكتر معاینه كرد و گفت مرده، یك عطسه ای زد و بلند شد نشست. خوشحال شدیم بچه را گرفتیم و گفتیم مادرش منتظر است به كاظمین برگردیم. وقتی كه برگشتیم من به این آقا گفتم كه برویم به دكتر بگوییم دیگر كسی را ناامید برنگرداند. ما هم یك كسی داریم، یك باب الحوائج داریم. به مطب دكتر رفتیم دکتر تا دید بچه صحیح و سالم است گفت حتماً به حرم حضرت ابوالفضل العباس رفته اید. من از این نمونه ها داشته ام و دارم. باب الحوائج ابوالفضل كسی را ناامید برنمی گرداند.
خود قمر بنی هاشم طعم ناامیدی را چشیده. «یا كاشف الكرب عن وجه الحسین اكشف كربنا بحق اخیك الحسین». عظمت مقام ابوالفضل العباس را کسی درک نمی کند. كسی كه ابا عبدالله بگوید جان حسین به قربانت، جان من به قربانت، خیلی مقام دارد. قمربنی هاشم اجازه جنگیدن نداشت. فقط اجازه آوردن آب به خیمه ها را داشت. آقا وقتی كه مشك را پركرد، تمام همتش این بود كه آب را به خیمه ها برساند ولی نانجیبان دست های آقا را قطع كردند، آقا مشك را به دندان گرفت تا آب را به خیمه ها برساند. نانجیبی تیری به مشك و سینه آقا زد، اینجا دیگر امید آقا ناامید شد که نتوانست آب به خیمه ها ببرد. چه كند آقا که دست در بدن نداشت تا بجنگد و آب نداشت تا به خیمه ها ببرد. «بقی متحیرا»، در میان انبوه دشمن ها متحیر مانده بود که نانجیبی عمود آهنین به پیشانی و فرق آقا زد و آقا از روی مركب به زمین افتاد. صدا زد «یا اخا! ادرك اخاك». ای برادر برادرت را دریاب. آقا امام حسین علیه السلام سراسیمه كنار نهر علقمه آمدند و دیدند مشك یك طرف، علم یك طرف و برادر روی زمین افتاده، فرمود: الآن پشت من شكست امیدم ناامید... «لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم»...
[1] - بحار الانوار /علامه مجلسی/98/331/باب25- زیاره الاربعین ...ص:9
[2] - مفاتیح الجنان/شیخ قمی /زیارت عاشورا