آیات:
ـ
الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ فِراشاً وَ السَّماءَ بِناءً وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ
ماءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَكُمْ فَلا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً
وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُون[1]
{همان
[خدايى] كه زمين را براى شما فرشى [گسترده]، و آسمان را بنايى [افراشته] قرار داد
و از آسمان آبى فرود آورد و بدان از ميوهها رزقى براى شما بيرون آورد پس براى خدا
همتايانى قرار ندهيد، در حالى كه خود مىدانيد.}
ـ
إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ
الْفُلْكِ الَّتِي تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِما يَنْفَعُ النَّاسَ وَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ
مِنَ السَّماءِ مِنْ ماءٍ فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ بَثَّ فِيها
مِنْ كُلِّ دَابَّةٍ وَ تَصْرِيفِ الرِّياحِ وَ السَّحابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّماءِ
وَ الْأَرْضِ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُون[2]
{راستى
كه در آفرينش آسمانها و زمين، و در پى يكديگر آمدن شب و روز، و كشتيهايى كه در دريا
روانند با آنچه به مردم سود مىرساند، و [همچنين] آبى كه خدا از آسمان فرو فرستاده،
و با آن، زمين را پس از مردنش زنده گردانيده، و در آن هر گونه جنبندهاى پراكنده كرده،
و [نيز در] گردانيدن بادها، و ابرى كه ميان آسمان و زمين آرميده است، براى گروهى كه
مىانديشند، واقعا نشانههايى [گويا] وجود دارد}
ـ إِنَّ فِي اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ
ما خَلَقَ اللَّهُ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَّقُون[3]
{به راستى،
در آمد و رفتِ شب و روز و آنچه خدا در آسمانها و زمين آفريده، براى مردمى كه پروا دارند
دلايلى [آشكار] است}
ـ قُلِ انْظُرُوا ما ذا فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ
وَ ما تُغْنِي الْآياتُ وَ النُّذُرُ عَنْ قَوْمٍ لا يُؤْمِنُون[4]
{بگو:
«بنگريد كه در آسمانها و زمين چيست؟» و [لى] نشانهها و هشدارها، گروهى را كه ايمان
نمىآورند سود نمىبخشد.}
ـ اللَّهُ الَّذِي رَفَعَ السَّماواتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ
تَرَوْنَها ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ كُلٌّ
يَجْرِي لِأَجَلٍ مُسَمًّى يُدَبِّرُ الْأَمْرَ يُفَصِّلُ الْآياتِ لَعَلَّكُمْ بِلِقاءِ
رَبِّكُمْ تُوقِنُونَ*وَ هُوَ الَّذِي مَدَّ الْأَرْضَ وَ جَعَلَ فِيها رَواسِيَ وَ
أَنْهاراً وَ مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ جَعَلَ فِيها زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ يُغْشِي اللَّيْلَ
النَّهارَ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ*وَ فِي الْأَرْضِ قِطَعٌ
مُتَجاوِراتٌ وَ جَنَّاتٌ مِنْ أَعْنابٍ وَ زَرْعٌ وَ نَخِيلٌ صِنْوانٌ وَ غَيْرُ صِنْوانٍ
يُسْقى بِماءٍ واحِدٍ وَ نُفَضِّلُ بَعْضَها عَلى بَعْضٍ فِي الْأُكُلِ إِنَّ فِي
ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُون[5]
{خدا
[همان] كسى است كه آسمانها را بدون ستونهايى كه آنها را ببينيد برافراشت، آن گاه بر
عرش استيلا يافت و خورشيد و ماه را رام گردانيد هر كدام براى مدتى معين به سير خود
ادامه مىدهند. [خداوند] در كار [آفرينش] تدبير مىكند، و آيات [خود] را به روشنى
بيان مىنمايد، اميد كه شما به لقاى پروردگارتان يقين حاصل كنيد. و اوست كسى كه زمين
را گسترانيد و در آن، كوهها و رودها نهاد، و از هر گونه ميوهاى در آن، جُفت جُفت
قرار داد. روز را به شب مىپوشاند. قطعاً در اين [امور] براى مردمى كه تفكر مىكنند
نشانههايى وجود دارد. و در زمين قطعاتى است كنار هم، و باغهايى از انگور و كشتزارها
و درختان خرما، چه از يك ريشه و چه از غير يك ريشه، كه با يك آب سيراب مىگردند، و
[با اين همه] برخى از آنها را در ميوه [از حيث مزه و نوع و كيفيت] بر برخى ديگر برترى
مىدهيم. بى گمان در اين [امر نيز] براى مردمى كه تعقّل مىكنند دلايل [روشنى] است}
ـ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ
وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَكُمْ
وَ سَخَّرَ لَكُمُ الْفُلْكَ لِتَجْرِيَ فِي الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَ سَخَّرَ لَكُمُ
الْأَنْهارَ*وَ سَخَّرَ لَكُمُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ دائِبَيْنِ وَ سَخَّرَ لَكُمُ
اللَّيْلَ وَ النَّهارَ*وَ آتاكُمْ مِنْ كُلِّ ما سَأَلْتُمُوهُ وَ إِنْ تَعُدُّوا
نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ كَفَّار[6]
{خداست
كه آسمانها و زمين را آفريد، و از آسمان آبى فرستاد، و به وسيله آن از ميوهها براى
شما روزى بيرون آورد، و كشتى را براى شما رام گردانيد تا به فرمان او در دريا روان
شود، و رودها را براى شما مسخّر كرد. و خورشيد و ماه راـ كه پيوسته روانندـ براى شما
رام گردانيد و شب و روز را [نيز] مسخّر شما ساخت. و از هر چه از او خواستيد به شما
عطا كرد، و اگر نعمت خدا را شماره كنيد، نمىتوانيد آن را به شمار درآوريد. قطعاً انسان
ستمپيشه ناسپاس است.}
ـ وَ لَقَدْ جَعَلْنا فِي السَّماءِ بُرُوجاً وَ زَيَّنَّاها
لِلنَّاظِرِينَ*وَ حَفِظْناها مِنْ كُلِّ شَيْطانٍ رَجِيمٍ*إِلَّا مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ
فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ مُبِينٌ*وَ الْأَرْضَ مَدَدْناها وَ أَلْقَيْنا فِيها رَواسِيَ
وَ أَنْبَتْنا فِيها مِنْ كُلِّ شَيْءٍ مَوْزُونٍ*وَ جَعَلْنا لَكُمْ فِيها مَعايِشَ
وَ مَنْ لَسْتُمْ لَهُ بِرازِقِينَ*وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا عِنْدَنا خَزائِنُهُ
وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ*وَ أَرْسَلْنَا الرِّياحَ لَواقِحَ فَأَنْزَلْنا
مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَسْقَيْناكُمُوهُ وَ ما أَنْتُمْ لَهُ بِخازِنِينَ*وَ إِنَّا
لَنَحْنُ نُحْيِي وَ نُمِيتُ وَ نَحْنُ الْوارِثُون[7]
{و به
يقين، ما در آسمان برجهايى قرار داديم و آن را براى تماشاگران آراستيم. و آن را از
هر شيطان راندهشدهاى حفظ كرديم. مگر آن كس كه دزديده گوش فرا دهد كه شهابى روشن او
را دنبال مىكند. و زمين را گسترانيديم و در آن كوههاى استوار افكنديم و از هر چيز
سنجيدهاى در آن رويانيديم. و براى شما و هر كس كه شما روزىدهنده او نيستيد، در آن
وسايل زندگى قرار داديم. و هيچ چيز نيست مگر آنكه گنجينههاى آن نزد ماست، و ما آن
را جز به اندازهاى معين فرو نمىفرستيم. و بادها را بارداركننده فرستاديم و از آسمان،
آبى نازل كرديم، پس شما را بدان سيراب نموديم، و شما خزانهدار آن نيستيد. و بىترديد،
اين ماييم كه زنده مىكنيم و مىميرانيم، و ما وارث [همه] هستيم}
ـ خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذا هُوَ خَصِيمٌ
مُبِينٌ*وَ الْأَنْعامَ خَلَقَها لَكُمْ فِيها دِفْءٌ وَ مَنافِعُ وَ مِنْها تَأْكُلُونَ*وَ
لَكُمْ فِيها جَمالٌ حِينَ تُرِيحُونَ وَ حِينَ تَسْرَحُونَ*وَ تَحْمِلُ أَثْقالَكُمْ
إِلى بَلَدٍ لَمْ تَكُونُوا بالِغِيهِ إِلَّا بِشِقِّ الْأَنْفُسِ إِنَّ رَبَّكُمْ
لَرَؤُفٌ رَحِيمٌ*وَ الْخَيْلَ وَ الْبِغالَ وَ الْحَمِيرَ لِتَرْكَبُوها وَ زِينَةً
وَ يَخْلُقُ ما لا تَعْلَمُون[8]
{انسان
را از نطفهاى آفريده است، آن گاه ستيزهجويى آشكار است. و چارپايان را براى شما آفريد:
در آنها براى شما [وسيله] گرمى و سودهايى است، و از آنها مىخوريد. و در آنها براى
شما زيبايى است، آن گاه كه [آنها را] از چراگاه برمىگردانيد، و هنگامى كه [آنها را]
به چراگاه مىبريد. و بارهاى شما را به شهرى مىبرند كه جز با مشقت بدنها بدان نمىتوانستيد
برسيد. قطعاً پروردگار شما رئوف و مهربان است. و اسبان و استران و خران را [آفريد]
تا بر آنها سوار شويد و [براى شما] تجمّلى [باشد]، و آنچه را نمىدانيد مىآفريند.}
ـ هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً لَكُمْ
مِنْهُ شَرابٌ وَ مِنْهُ شَجَرٌ فِيهِ تُسِيمُونَ يُنْبِتُ لَكُمْ بِهِ الزَّرْعَ وَ
الزَّيْتُونَ وَ النَّخِيلَ وَ الْأَعْنابَ وَ مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ إِنَّ فِي ذلِكَ
لَآيَةً لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ*وَ سَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ
وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومُ مُسَخَّراتٌ بِأَمْرِهِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ
يَعْقِلُونَ*وَ ما ذَرَأَ لَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُخْتَلِفاً أَلْوانُهُ إِنَّ فِي ذلِكَ
لَآيَةً لِقَوْمٍ يَذَّكَّرُونَ*وَ هُوَ الَّذِي سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْكُلُوا مِنْهُ
لَحْماً طَرِيًّا وَ تَسْتَخْرِجُوا مِنْهُ حِلْيَةً تَلْبَسُونَها وَ تَرَى الْفُلْكَ
مَواخِرَ فِيهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ*وَ أَلْقى
فِي الْأَرْضِ رَواسِيَ أَنْ تَمِيدَ بِكُمْ وَ أَنْهاراً وَ سُبُلًا لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ*وَ
عَلاماتٍ وَ بِالنَّجْمِ هُمْ يَهْتَدُون.[9]
اوست كسى
كه از آسمان، آبى فرود آورد كه [آب] آشاميدنى شما از آن است، و روييدنى [هايى] كه
[رمههاى خود را] در آن مىچرانيد [نيز] از آن است. به وسيله آن، كشت و زيتون و درختان
خرما و انگور و از هر گونه محصولات [ديگر] براى شما مىروياند. قطعاً در اينها براى
مردمى كه انديشه مىكنند نشانهاى است. و شب و روز و خورشيد و ماه را براى شما رام
گردانيد، و ستارگان به فرمان او مسخّر شدهاند. مسلماً در اين [امور] براى مردمى كه
تعقل مىكنند نشانههاست. و [همچنين] آنچه را در زمين به رنگهاى گوناگون براى شما
پديد آورد [مسخّر شما ساخت]. بىترديد، در اين [امور] براى مردمى كه پند مىگيرند
نشانهاى است. و اوست كسى كه دريا را مسخّر گردانيد تا از آن گوشت تازه بخوريد، و پيرايهاى
كه آن را مىپوشيد از آن بيرون آوريد. و كشتيها را در آن، شكافنده [آب] مىبينى، و
تا از فضل او بجوييد و باشد كه شما شكر گزاريد. و در زمين كوههايى استوار افكند تا
شما را نجنباند، و رودها و راهها [قرار داد] تا شما راه خود را پيدا كنيد. و نشانههايى
[ديگر نيز قرار داد]، و آنان به وسيله ستاره [قطبى] راهيابى مىكنند.
ـ وَ اللَّهُ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَحْيا
بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَسْمَعُونَ*وَ إِنَّ
لَكُمْ فِي الْأَنْعامِ لَعِبْرَةً نُسْقِيكُمْ مِمَّا فِي بُطُونِهِ مِنْ بَيْنِ فَرْثٍ
وَ دَمٍ لَبَناً خالِصاً سائِغاً لِلشَّارِبِينَ*وَ مِنْ ثَمَراتِ النَّخِيلِ وَ الْأَعْنابِ
تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَراً وَ رِزْقاً حَسَناً إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ
يَعْقِلُونَ*وَ أَوْحى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً
وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا يَعْرِشُونَ*ثُمَّ كُلِي مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ فَاسْلُكِي
سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلًا يَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ فِيهِ
شِفاءٌ لِلنَّاسِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ*وَ اللَّهُ خَلَقَكُمْ
ثُمَّ يَتَوَفَّاكُمْ وَ مِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْ لا
يَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَيْئاً إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ قَدِير[10]
{و خدا
از آسمان آبى فرود آورد و با آن زمين را پس از پژمردنش زنده گردانيد، قطعاً در اين
[امر] براى مردمى كه شنوايى دارند نشانهاى است. و در دامها قطعاً براى شما عبرتى است:
از آنچه در [لابلاى] شكم آنهاست، از ميان سرگين و خون، شيرى ناب به شما مىنوشانيم
كه براى نوشندگان گواراست. و از ميوه درختان خرما و انگور، باده مستىبخش و خوراكى
نيكو براى خود مى گيريد. قطعاً در اين [ها] براى مردمى كه تعقل مىكنند نشانهاى است.
و پروردگار تو به زنبور عسل وحى [الهام غريزى] كرد كه از پارهاى كوهها و از برخى
درختان و از آنچه داربست [و چفتهسازى] مىكنند، خانههايى براى خود درست كن، سپس
از همه ميوهها بخور، و راههاى پروردگارت را فرمانبردارانه، بپوى. [آن گاه] از درون
[شكم] آن، شهدى كه به رنگهاى گوناگون است بيرون مىآيد. در آن، براى مردم درمانى است.
راستى در اين [زندگى زنبوران] براى مردمى كه تفكر مىكنند نشانه [قدرت الهى] است.
و خدا شما را آفريد، سپس [جان] شما را مىگيرد، و بعضى از شما تا خوارترين [دوره]
سالهاى زندگى [فرتوتى] بازگردانده مىشود، به طورى كه بعد از [آن همه] دانستن، [ديگر]
چيزى نمىدانند. قطعاً خدا داناىِ تواناست.}
ـ وَ اللَّهُ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً
وَ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَزْواجِكُمْ بَنِينَ وَ حَفَدَةً وَ رَزَقَكُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ
أَ فَبِالْباطِلِ يُؤْمِنُونَ وَ بِنِعْمَتِ اللَّهِ هُمْ يَكْفُرُون[11]
{و خدا
براى شما از خودتان همسرانى قرار داد، و از همسرانتان براى شما پسران و نوادگانى نهاد
و از چيزهاى پاكيزه به شما روزى بخشيد. آيا [باز هم] به باطل ايمان مىآورند و به
نعمت خدا كفر مىورزند؟}
ـ وَ اللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ
لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ
لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ*أَ لَمْ يَرَوْا إِلَى الطَّيْرِ مُسَخَّراتٍ فِي جَوِّ السَّماءِ
ما يُمْسِكُهُنَّ إِلَّا اللَّهُ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ*وَ
اللَّهُ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ بُيُوتِكُمْ سَكَناً وَ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ جُلُودِ الْأَنْعامِ
بُيُوتاً تَسْتَخِفُّونَها يَوْمَ ظَعْنِكُمْ وَ يَوْمَ إِقامَتِكُمْ وَ مِنْ أَصْوافِها
وَ أَوْبارِها وَ أَشْعارِها أَثاثاً وَ مَتاعاً إِلى حِينٍ*وَ اللَّهُ جَعَلَ لَكُمْ
مِمَّا خَلَقَ ظِلالًا وَ جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الْجِبالِ أَكْناناً وَ جَعَلَ لَكُمْ
سَرابِيلَ تَقِيكُمُ الْحَرَّ وَ سَرابِيلَ تَقِيكُمْ بَأْسَكُمْ كَذلِكَ يُتِمُّ نِعْمَتَهُ
عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسْلِمُون[12]
{و خدا
شما را از شكم مادرانتانـ در حالى كه چيزى نمىدانستيدـ بيرون آورد، و براى شما گوش
و چشمها و دلها قرار داد، باشد كه سپاسگزارى كنيد. آيا به سوى پرندگانى كه در فضاى
آسمان، رام شدهاند ننگريستهاند؟ جز خدا كسى آنها را نگاه نمىدارد. راستى در اين
[قدرتنمايى] براى مردمى كه ايمان مىآورند نشانههايى است. و خدا براى شما خانههايتان
را مايه آرامش قرار داد، و از پوست دامها براى شما خانههايى نهاد كه آن [ها] را در
روز جابجا شدنتان و هنگام ماندنتان سبك مىيابيد، و از پشمها و كركها و موهاى آنها
وسايل زندگى كه تا چندى مورد استفاده است [قرار داد]. و خدا از آنچه آفريده، به سود
شما سايههايى فراهم آورده و از كوهها براى شما پناهگاههايى قرار داده و براى شما
تنپوشهايى مقرر كرده كه شما را از گرما [و سرما] حفظ مىكند، و تنپوشها [زرهها]
يى كه شما را در جنگتان حمايت مىنمايد. اين گونه وى نعمتش را بر شما تمام مىگرداند،
اميد كه شما [به فرمانش] گردن نهيد.}
ـ وَ جَعَلْنَا اللَّيْلَ وَ النَّهارَ آيَتَيْنِ
فَمَحَوْنا آيَةَ اللَّيْلِ وَ جَعَلْنا آيَةَ النَّهارِ مُبْصِرَةً لِتَبْتَغُوا فَضْلًا
مِنْ رَبِّكُمْ وَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِينَ وَ الْحِسابَ وَ كُلَّ شَيْءٍ فَصَّلْناهُ
تَفْصِيلا[13]
{و شب
و روز را دو نشانه قرار داديم. نشانه شب را تيرهگون و نشانه روز را روشنىبخش گردانيديم
تا [در آن،] فضلى از پروردگارتان بجوييد، و تا شماره سالها و حساب [عمرها و رويدادها]
را بدانيد و هر چيزى را به روشنى باز نموديم.}
ـ رَبُّكُمُ
الَّذِي يُزْجِي لَكُمُ الْفُلْكَ فِي الْبَحْرِ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ إِنَّهُ
كانَ بِكُمْ رَحِيماً*وَ إِذا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فِي الْبَحْرِ ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ
إِلَّا إِيَّاهُ فَلَمَّا نَجَّاكُمْ إِلَى الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ وَ كانَ الْإِنْسانُ
كَفُوراً[14]
{پروردگار
شما كسى است كه كشتى را در دريا براى شما به حركت در مىآورد، تا از فضل او براى خود
بجوييد، چرا كه او همواره به شما مهربان است. و چون در دريا به شما صدمهاى برسد، هر
كه را جز او مىخوانيد ناپديد [و فراموش] مىگردد، و چون [خدا] شما را به سوى خشكى
رهانيد، رويگردان مىشويد، و انسان همواره ناسپاس است}
ـ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْداً وَ سَلَكَ
لَكُمْ فِيها سُبُلًا وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ أَزْواجاً
مِنْ نَباتٍ شَتَّى كُلُوا وَ ارْعَوْا أَنْعامَكُمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِأُولِي
النُّهى مِنْها خَلَقْناكُمْ وَ فِيها نُعِيدُكُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُكُمْ تارَةً
أُخْرى[15]
{همان
كسى كه زمين را برايتان گهوارهاى ساخت، و براى شما در آن، راهها ترسيم كرد و از آسمان
آبى فرود آورد، پس به وسيله آن رُستنيهاى گوناگون، جفت جفت بيرون آورديم. بخوريد و
دامهايتان را بچرانيد كه قطعاً در اينها براى خردمندان نشانههايى است. از اين [زمين]
شما را آفريدهايم، در آن شما را بازمىگردانيم و بار ديگر شما را از آن بيرون مىآوريم.}
ـ أَ وَ لَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ
وَ الْأَرْضَ كانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْءٍ
حَيٍّ أَ فَلا يُؤْمِنُونَ*وَ جَعَلْنا فِي الْأَرْضِ رَواسِيَ أَنْ تَمِيدَ بِهِمْ
وَ جَعَلْنا فِيها فِجاجاً سُبُلًا لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ*وَ جَعَلْنَا السَّماءَ
سَقْفاً مَحْفُوظاً وَ هُمْ عَنْ آياتِها مُعْرِضُونَ*وَ هُوَ الَّذِي خَلَقَ اللَّيْلَ
وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُون[16]
{آيا كسانى
كه كفر ورزيدند ندانستند كه آسمانها و زمين هر دو به هم پيوسته بودند، و ما آن دو را
از هم جدا ساختيم، و هر چيز زندهاى را از آب پديد آورديم؟ آيا [باز هم] ايمان نمىآورند؟
و در زمين كوههايى استوار نهاديم تا مبادا [زمين] آنان [مردم] را بجنباند، و در
آن راههايى فراخ پديد آورديم، باشد كه راه يابند. و آسمان را سقفى محفوظ قرار داديم،
و [لى] آنان از [مطالعه در] نشانههاى آن اعراض مىكنند. و اوست آن كسى كه شب و روز
و خورشيد و ماه را پديد آورده است. هر كدام از اين دو در مدارى [معين] شناورند.}
ـ وَ أَنْزَلْنا
مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ فَأَسْكَنَّاهُ فِي الْأَرْضِ وَ إِنَّا عَلى ذَهابٍ
بِهِ لَقادِرُونَ*فَأَنْشَأْنا لَكُمْ بِهِ جَنَّاتٍ مِنْ نَخِيلٍ وَ أَعْنابٍ لَكُمْ
فِيها فَواكِهُ كَثِيرَةٌ وَ مِنْها تَأْكُلُونَ*وَ شَجَرَةً تَخْرُجُ مِنْ طُورِ سَيْناءَ
تَنْبُتُ بِالدُّهْنِ وَ صِبْغٍ لِلْآكِلِينَ*وَ إِنَّ لَكُمْ فِي الْأَنْعامِ لَعِبْرَةً
نُسْقِيكُمْ مِمَّا فِي بُطُونِها وَ لَكُمْ فِيها مَنافِعُ كَثِيرَةٌ وَ مِنْها تَأْكُلُونَ*وَ
عَلَيْها وَ عَلَى الْفُلْكِ تُحْمَلُون[17]
{و از
آسمان، آبى به اندازه [معين] فرود آورديم، و آن را در زمين جاى داديم، و ما براى از
بين بردن آن مسلماً تواناييم. پس براى شما به وسيله آن باغهايى از درختان خرما و انگور
پديدار كرديم كه در آنها براى شما ميوههاى فراوان است و از آنها مىخوريد. و از طور
سينا درختى برمىآيد كه روغن و نان خورشى براى خورندگان است. و البته براى شما در دامها
[ى گلّه درس] عبرتى است: از [شيرى] كه در شكم آنهاست، به شما مىنوشانيم، و براى
شما در آنها سودهاى فراوان است و از آنها مىخوريد. و بر آنها و بر كشتيها سوار مىشويد.}
ـ وَ هُوَ الَّذِي ذَرَأَكُمْ فِي الْأَرْضِ وَ إِلَيْهِ
تُحْشَرُونَ وَ هُوَ الَّذِي يُحْيِي وَ يُمِيتُ وَ لَهُ اخْتِلافُ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ
أَ فَلا تَعْقِلُون[18]
{و اوست
آن كس كه شما را در زمين پديد آورد، و به سوى اوست كه گردآورده خواهيد شد. و اوست آن
كس كه زنده مىكند و مىميراند، و اختلاف شب و روز از اوست. مگر نمىانديشيد؟}
ـ
قُلْ لِمَنِ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِيها إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ*سَيَقُولُونَ لِلَّهِ
قُلْ أَ فَلا تَذَكَّرُونَ*قُلْ مَنْ رَبُّ السَّماواتِ السَّبْعِ وَ رَبُّ الْعَرْشِ
الْعَظِيمِ*سَيَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ أَ فَلا تَتَّقُونَ*قُلْ مَنْ بِيَدِهِ مَلَكُوتُ
كُلِّ شَيْءٍ وَ هُوَ يُجِيرُ وَ لا يُجارُ عَلَيْهِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ*سَيَقُولُونَ
لِلَّهِ قُلْ فَأَنَّى تُسْحَرُون[19]
{بگو:
«اگر مىدانيد [بگوييد] زمين و هر كه در آن است به چه كسى تعلق دارد؟» خواهند گفت:
«به خدا.» بگو: «پس آيا عبرت نمىگيريد؟» بگو: «پروردگار آسمانهاى هفتگانه و پروردگار
عرش بزرگ كيست؟» خواهند گفت: «خدا.» بگو: «آيا پرهيزگارى نمىكنيد؟» بگو: «فرمانروايى
هر چيزى به دست كيست؟ و اگر مىدانيد [كيست آنكه] او پناه مىدهد و در پناه كسى نمىرود؟»
خواهند گفت: «خدا.» بگو: «پس چگونه دستخوش افسون شدهايد؟»}
ـ أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُسَبِّحُ لَهُ مَنْ
فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الطَّيْرُ صَافَّاتٍ كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ
تَسْبِيحَهُ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِما يَفْعَلُونَ*وَ لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ
الْأَرْضِ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ*أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُزْجِي سَحاباً
ثُمَّ يُؤَلِّفُ بَيْنَهُ ثُمَّ يَجْعَلُهُ رُكاماً فَتَرَى الْوَدْقَ يَخْرُجُ مِنْ
خِلالِهِ وَ يُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ مِنْ جِبالٍ فِيها مِنْ بَرَدٍ فَيُصِيبُ بِهِ
مَنْ يَشاءُ وَ يَصْرِفُهُ عَنْ مَنْ يَشاءُ يَكادُ سَنا بَرْقِهِ يَذْهَبُ بِالْأَبْصارِ*يُقَلِّبُ
اللَّهُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ إِنَّ فِي ذلِكَ لَعِبْرَةً لِأُولِي الْأَبْصارِ*وَ
اللَّهُ خَلَقَ كُلَّ دَابَّةٍ مِنْ ماءٍ فَمِنْهُمْ مَنْ يَمْشِي عَلى بَطْنِهِ وَ
مِنْهُمْ مَنْ يَمْشِي عَلى رِجْلَيْنِ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَمْشِي عَلى أَرْبَعٍ يَخْلُقُ
اللَّهُ ما يَشاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِير[20]
{آيا ندانستهاى
كه هر كه [و هر چه] در آسمانها و زمين است براى خدا تسبيح مىگويند، و پرندگان [نيز]
در حالى كه در آسمان پر گشودهاند [تسبيح او مىگويند]؟ همه ستايش و نيايش خود را مىدانند،
و خدا به آنچه مىكنند داناست. و فرمانروايى آسمانها و زمين از آنِ خداست، و بازگشت
[همه] به سوى خداست. آيا ندانستهاى كه خدا [ست كه] ابر را به آرامى مىراند، سپس
ميان [اجزاء] آن پيوند مىدهد، آن گاه آن را متراكم مىسازد، پس دانههاى باران را
مىبينى كه از خلال آن بيرون مىآيد، و [خداست كه] از آسمان از كوههايى [از ابر يخزده]
كه در آنجاست تگرگى فرو مىريزد و هر كه را بخواهد بدان گزند مىرساند، و آن را از
هر كه بخواهد باز مىدارد. نزديك است روشنى برقش چشمها را ببرد. خداست كه شب و روز
را با هم جابجا مىكند. قطعاً در اين [تبديل] براى ديدهوران [درس] عبرتى است. و
خداست كه هر جنبندهاى را [ابتدا] از آبى آفريد. پس پارهاى از آنها بر روى شكم راه
مىروند و پارهاى از آنها بر روى دو پا و بعضى از آنها بر روى چهار [پا] راه مىروند.
خدا هر چه بخواهد مىآفريند. در حقيقت، خدا بر هر چيزى تواناست.}
ـ أَ لَمْ تَرَ إِلى رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ
وَ لَوْ شاءَ لَجَعَلَهُ ساكِناً ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَيْهِ دَلِيلًا*ثُمَّ
قَبَضْناهُ إِلَيْنا قَبْضاً يَسِيراً*وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِباساً
وَ النَّوْمَ سُباتاً وَ جَعَلَ النَّهارَ نُشُوراً*وَ هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ الرِّياحَ
بُشْراً بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ*وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً طَهُوراً لِنُحْيِيَ
بِهِ بَلْدَةً مَيْتاً وَ نُسْقِيَهُ مِمَّا خَلَقْنا أَنْعاماً وَ أَناسِيَّ كَثِيرا[21]
{آيا نديدهاى
كه پروردگارت چگونه سايه را گسترده است؟ و اگر مىخواست، آن را ساكن قرار مىداد، آن
گاه خورشيد را بر آن دليل گردانيديم. سپس آن [سايه] را اندك اندك به سوى خود بازمىگيريم.
و اوست كسى كه شب را براى شما پوششى قرار داد و خواب را [مايه] آرامشى. و روز را زمان
برخاستن [شما] گردانيد. و اوست آن كس كه بادها را نويدى پيشاپيش رحمت خويش [باران]
فرستاد و از آسمان، آبى پاك فرود آورديم، تا به وسيله آن سرزمينى پژمرده را زنده گردانيم
و آن را به آنچه خلق كردهايمـ از دامها و انسانهاى بسيارـ بنوشانيم.}
ـ وَ هُوَ الَّذِي مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ هذا عَذْبٌ
فُراتٌ وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ وَ جَعَلَ بَيْنَهُما بَرْزَخاً وَ حِجْراً مَحْجُوراً*وَ
هُوَ الَّذِي خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً وَ كانَ رَبُّكَ
قَدِيرا[22]
{و اوست
كسى كه دو دريا را موجزنان به سوى هم روان كرد: اين يكى شيرين [و] گوارا و آن يكى
شور [و] تلخ است و ميان آن دو، مانع و حريمى استوار قرار داد. و اوست كسى كه از آب،
بشرى آفريد و او را [داراى خويشاوندىِ] نَسَبى و دامادى قرار داد، و پروردگار تو همواره
تواناست.}
ـ تَبارَكَ الَّذِي جَعَلَ فِي السَّماءِ بُرُوجاً
وَ جَعَلَ فِيها سِراجاً وَ قَمَراً مُنِيراً*وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَ اللَّيْلَ وَ
النَّهارَ خِلْفَةً لِمَنْ أَرادَ أَنْ يَذَّكَّرَ أَوْ أَرادَ شُكُورا[23]
{ [فرخنده
و] بزرگوار است آن كسى كه در آسمان برجهايى نهاد، و در آن، چراغ و ماهى نوربخش قرار
داد. و اوست كسى كه براى هر كس كه بخواهد عبرت گيرد يا بخواهد سپاسگزارى نمايد، شب
و روز را جانشين يكديگر گردانيد.}
ـ أَ وَ لَمْ يَرَوْا إِلَى الْأَرْضِ كَمْ أَنْبَتْنا
فِيها مِنْ كُلِّ زَوْجٍ كَرِيمٍ*إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَ ما كانَ أَكْثَرُهُمْ
مُؤْمِنِين[24]
{مگر در
زمين ننگريستهاند كه چه قدر در آن از هر گونه جفتهاى زيبا رويانيدهايم؟ قطعاً در
اين [هنرنمايى] عبرتى است و [لى] بيشترشان ايمانآورنده نيستند.}
ـ قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَيْكُمُ
اللَّيْلَ سَرْمَداً إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ مَنْ إِلهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتِيكُمْ
بِضِياءٍ أَ فَلا تَسْمَعُونَ*قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَيْكُمُ النَّهارَ
سَرْمَداً إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ مَنْ إِلهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتِيكُمْ بِلَيْلٍ
تَسْكُنُونَ فِيهِ أَ فَلا تُبْصِرُونَ*وَ مِنْ رَحْمَتِهِ جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ
وَ النَّهارَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُون[25]
{بگو:
«هان، چه مىپنداريد اگر خدا تا روز رستاخيز شب را بر شما جاويد بدارد جز خداوند كدامين
معبود براى شما روشنى مىآورد؟ آيا نمىشنويد؟» بگو: «هان، چه مىپنداريد اگر خدا تا
روز قيامت روز را بر شما جاويد بدارد جز خداوند كدامين معبود براى شما شبى مىآورد
كه در آن آرام گيريد، آيا نمىبينيد؟» و از رحمتش برايتان شب و روز را قرار داد تا
در اين [يك] بياراميد و [در آن يك] از فزونبخشى او [روزى خود] بجوييد، باشد كه سپاس
بداريد.}
ـ خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ
إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِلْمُؤْمِنِين[26]
{خداوند
آسمانها و زمين را به حقّ آفريد. قطعاً در اين [آفرينش] براى مؤمنان عبرتى است.}
ـ وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ
ماءً فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِها لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ
لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْقِلُون[27]
{و اگر
از آنان بپرسى: «چه كسى از آسمان، آبى فروفرستاده و زمين را پس از مرگش به وسيله آن
زنده گردانيده است؟» حتما خواهند گفت: «اللَّه.» بگو: «ستايش از آنِ خداست با اين همه،
بيشترشان نمىانديشند.}
ـ فَإِذا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ
مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ يُشْرِكُون[28]
{و هنگامى
كه بر كشتى سوار مىشوند، خدا را پاكدلانه مىخوانند، و [لى] چون به سوى خشكى رساند
و نجاتشان داد، بناگاه شرك مىورزند.}
ـ وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَكُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ
إِذا أَنْتُمْ بَشَرٌ تَنْتَشِرُونَ*وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ
أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ
فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ*وَ مِنْ آياتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ
الْأَرْضِ وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِكُمْ وَ أَلْوانِكُمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِلْعالِمِينَ*وَ
مِنْ آياتِهِ مَنامُكُمْ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ ابْتِغاؤُكُمْ مِنْ فَضْلِهِ
إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَسْمَعُونَ*وَ مِنْ آياتِهِ يُرِيكُمُ الْبَرْقَ
خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ يُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ ماءً فَيُحْيِي بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ
مَوْتِها إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ*وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ تَقُومَ
السَّماءُ وَ الْأَرْضُ بِأَمْرِهِ ثُمَّ إِذا دَعاكُمْ دَعْوَةً مِنَ الْأَرْضِ إِذا
أَنْتُمْ تَخْرُجُونَ*وَ لَهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ كُلٌّ لَهُ قانِتُون[29]
{و از
نشانههاى او اين است كه شما را از خاك آفريد پس بناگاه شما [به صورت] بشرى هر سو
پراكنده شديد. و از نشانههاى او اينكه از [نوع] خودتان همسرانى براى شما آفريد تا
بدانها آرام گيريد، و ميانتان دوستى و رحمت نهاد. آرى، در اين [نعمت] براى مردمى كه
مىانديشند قطعاً نشانههايى است. و از نشانههاى [قدرت] او آفرينش آسمانها و زمين
و اختلاف زبانهاى شما و رنگهاى شماست. قطعاً در اين [امر نيز] براى دانشوران نشانههايى
است. و از نشانههاى [حكمت] او خواب شما در شب و [نيم] روز و جستجوى شما [روزى خود
را] از فزونبخشى اوست. در اين [معنى نيز] براى مردمى كه مىشنوند، قطعاً نشانههايى
است. و از نشانههاى او [اينكه] برق را براى شما بيمآور و اميدبخش مىنماياند، و
از آسمان به تدريج آبى فرومىفرستد، كه به وسيله آن، زمين را پس از مرگش زنده مىگرداند.
در اين [امر هم] براى مردمى كه تعقل مىكنند، قطعاً نشانههايى است. و از نشانههاى
او اين است كه آسمان و زمين به فرمانش برپايند پس چون شما را با يك بار خواندن از زمين
فراخوانَد، بناگاه [از گورها] خارج مىشويد. و هر كه در آسمانها و زمين است از آنِ
اوست همه او را گردن نهادهاند.}
ـ وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ يُرْسِلَ الرِّياحَ مُبَشِّراتٍ
وَ لِيُذِيقَكُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ لِتَجْرِيَ الْفُلْكُ بِأَمْرِهِ وَ لِتَبْتَغُوا
مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُون[30]
{و از
نشانههاى او اين است كه بادهاى بشارتآور را مىفرستد، تا بخشى از رحمتش را به شما
بچشاند و تا كشتى به فرمانش روان گردد، و تا از فضل او [روزى] بجوييد، و اميد كه سپاسگزارى
كنيد.}
ـ اللَّهُ الَّذِي يُرْسِلُ الرِّياحَ فَتُثِيرُ سَحاباً
فَيَبْسُطُهُ فِي السَّماءِ كَيْفَ يَشاءُ وَ يَجْعَلُهُ كِسَفاً فَتَرَى الْوَدْقَ
يَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ فَإِذا أَصابَ بِهِ مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ إِذا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ*وَ
إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ يُنَزَّلَ عَلَيْهِمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمُبْلِسِينَ*فَانْظُرْ
إِلى آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ كَيْفَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها إِنَّ ذلِكَ
لَمُحْيِ الْمَوْتى وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِير[31]
{خدا همان
كسى است كه بادها را مىفرستد و ابرى برمىانگيزد و آن را در آسمانـ هر گونه بخواهدـ
مىگستراند و انبوهش مىگرداند، پس مىبينى باران از لابلاى آن بيرون مىآيد. و چون
آن را به هر كس از بندگانش كه بخواهد، رسانيد، بناگاه آنان شادمانى مىكنند. و قطعاً
پيش از آنكه بر ايشان فروريزد، [آرى،] پيش از آن سخت نوميد بودند. پس به آثار رحمت
خدا بنگر كه چگونه زمين را پس از مرگش زنده مىگرداند. در حقيقت، هم اوست كه قطعاً
زنده كننده مردگان است، و اوست كه بر هر چيزى تواناست.}
ـ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ ضَعْفٍ ثُمَّ جَعَلَ
مِنْ بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفاً وَ شَيْبَةً
يَخْلُقُ ما يَشاءُ وَ هُوَ الْعَلِيمُ الْقَدِير[32]
{خداست
آن كس كه شما را ابتدا ناتوان آفريد، آن گاه پس از ناتوانى قوّت بخشيد، سپس بعد از
قوّت، ناتوانى و پيرى داد. هر چه بخواهد مىآفريند و هموست داناى توانا}
ـ خَلَقَ السَّماواتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها وَ
أَلْقى فِي الْأَرْضِ رَواسِيَ أَنْ تَمِيدَ بِكُمْ وَ بَثَّ فِيها مِنْ كُلِّ دابَّةٍ
وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَنْبَتْنا فِيها مِنْ كُلِّ زَوْجٍ كَرِيمٍ*هذا
خَلْقُ اللَّهِ فَأَرُونِي ما ذا خَلَقَ الَّذِينَ مِنْ دُونِهِ بَلِ الظَّالِمُونَ
فِي ضَلالٍ مُبِين[33]
{آسمانها
را بىهيچ ستونى كه آن را ببينيد خلق كرد و در زمين كوههاى استوار بيفكند تا [مبادا
زمين] شما را بجنباند، و در آن از هر گونه جنبندهاى پراكنده گردانيد، و از آسمان
آبى فروفرستاديم و از هر نوع [گياه] نيكو در آن رويانيديم. اين، خلق خداست. [اينك]
به من نشان دهيد كسانى كه غير از اويند چه آفريدهاند؟ [هيچ!] بلكه ستمگران در گمراهى
آشكارند.}
ـ أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُولِجُ اللَّيْلَ فِي
النَّهارِ وَ يُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ كُلٌّ
يَجْرِي إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى وَ أَنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ*ذلِكَ بِأَنَّ
اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ ما يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الْباطِلُ وَ أَنَّ اللَّهَ
هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ*أَ لَمْ تَرَ أَنَّ الْفُلْكَ تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِنِعْمَتِ
اللَّهِ لِيُرِيَكُمْ مِنْ آياتِهِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ*وَ
إِذا غَشِيَهُمْ مَوْجٌ كَالظُّلَلِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا
نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ ما يَجْحَدُ بِآياتِنا إِلَّا
كُلُّ خَتَّارٍ كَفُور[34]
{آيا نديدهاى
كه خدا شب را در روز درمىآورد، و روز را [نيز] در شب درمىآورد، و آفتاب و ماه را
تسخير كرده است [كه] هر يك تا وقت معلومى روانند و [نيز] خدا به آنچه مىكنيد آگاه
است؟ اين [ها همه] دليل آن است كه خدا خود حق است و غير از او هر چه را كه مىخوانند
باطل است، و خدا همان بلندمرتبه بزرگ است. آيا نديدهاى كه كشتيها به نعمت خدا در دريا
روان مىگردند تا برخى از نشانههاى [قدرت] خود را به شما بنماياند؟ قطعاً در اين
[قدرت نمايى،] براى هر شكيباى سپاسگزارى، نشانههاست. و چون موجى كوهآسا آنان را فرا
گيرد، خدا را بخوانند و اعتقاد [خود] را براى او خالص گردانند، و [لى] چون نجاتشان
داد و به خشكى رساند برخى از آنان ميانهرو هستند، و نشانههاى ما را جز هر خائن ناسپاسگزارى
انكار نمىكند.}
ـ أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا نَسُوقُ الْماءَ إِلَى
الْأَرْضِ الْجُرُزِ فَنُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً تَأْكُلُ مِنْهُ أَنْعامُهُمْ وَ أَنْفُسُهُمْ
أَ فَلا يُبْصِرُون[35]
{آيا ننگريستهاند
كه ما باران را به سوى زمينِ باير مىرانيم، و به وسيله آن كِشتهاى را برمىآوريم
كه دامهايشان و خودشان از آن مىخورند؟ مگر نمىبينند؟}
ـ الْحَمْدُ لِلَّهِ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ
جاعِلِ الْمَلائِكَةِ رُسُلًا أُولِي أَجْنِحَةٍ مَثْنى وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ يَزِيدُ
فِي الْخَلْقِ ما يَشاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ*ما يَفْتَحِ اللَّهُ
لِلنَّاسِ مِنْ رَحْمَةٍ فَلا مُمْسِكَ لَها وَ ما يُمْسِكْ فَلا مُرْسِلَ لَهُ مِنْ
بَعْدِهِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيم[36]
{سپاس
خداى را كه پديدآورنده آسمان و زمين است [و] فرشتگان را كه داراى بالهاى دوگانه و سهگانه
و چهارگانهاند پيامآورنده قرار داده است. در آفرينش، هر چه بخواهد مىافزايد، زيرا
خدا بر هر چيزى تواناست. هر رحمتى را كه خدا براى مردم گشايد، بازدارندهاى براى آن
نيست، و آنچه را كه باز دارد، پس از [باز گرفتن] گشايندهاى ندارد، و اوست همان شكستناپذيرِ
سنجيدهكار}
ـ وَ اللَّهُ خَلَقَكُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ
ثُمَّ جَعَلَكُمْ أَزْواجاً[37]
{و خدا
[ست كه] شما را از خاكى آفريد، سپس از نطفهاى، آن گاه شما را جفت جفت گردانيد.}
ـ أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ
ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ ثَمَراتٍ مُخْتَلِفاً أَلْوانُها وَ مِنَ الْجِبالِ جُدَدٌ
بِيضٌ وَ حُمْرٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُها وَ غَرابِيبُ سُودٌ*وَ مِنَ النَّاسِ وَ الدَّوَابِّ
وَ الْأَنْعامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ كَذلِكَ إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ
الْعُلَماء[38]
{آيا نديدهاى
كه خدا از آسمان، آبى فرود آورد و به [وسيله] آن ميوههايى كه رنگهاى آنها گوناگون
است بيرون آورديم؟ و از برخى كوهها، راهها [و رگهها] ى سپيد و گلگون به رنگهاى مختلف
و سياه پر رنگ [آفريديم]. و از مردمان و جانوران و دامها كه رنگهايشان همان گونه مختلف
است [پديد آورديم]. از بندگان خدا تنها دانايانند كه از او مىترسند. آرى، خدا ارجمندِ
آمرزنده است.}
ـ وَ آيَةٌ لَهُمُ الْأَرْضُ الْمَيْتَةُ أَحْيَيْناها
وَ أَخْرَجْنا مِنْها حَبًّا فَمِنْهُ يَأْكُلُونَ*وَ جَعَلْنا فِيها جَنَّاتٍ مِنْ
نَخِيلٍ وَ أَعْنابٍ وَ فَجَّرْنا فِيها مِنَ الْعُيُونِ*لِيَأْكُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ
وَ ما عَمِلَتْهُ أَيْدِيهِمْ أَ فَلا يَشْكُرُونَ*سُبْحانَ الَّذِي خَلَقَ الْأَزْواجَ
كُلَّها مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ وَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ مِمَّا لا يَعْلَمُونَ*وَ
آيَةٌ لَهُمُ اللَّيْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهارَ فَإِذا هُمْ مُظْلِمُونَ*وَ الشَّمْسُ
تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَها ذلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ*وَ الْقَمَرَ قَدَّرْناهُ
مَنازِلَ حَتَّى عادَ كَالْعُرْجُونِ الْقَدِيمِ*لَا الشَّمْسُ يَنْبَغِي لَها أَنْ
تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَ لَا اللَّيْلُ سابِقُ النَّهارِ وَ كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ*وَ
آيَةٌ لَهُمْ أَنَّا حَمَلْنا ذُرِّيَّتَهُمْ فِي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ*وَ خَلَقْنا
لَهُمْ مِنْ مِثْلِهِ ما يَرْكَبُونَ*وَ إِنْ نَشَأْ نُغْرِقْهُمْ فَلا صَرِيخَ لَهُمْ
وَ لا هُمْ يُنْقَذُونَ*إِلَّا رَحْمَةً مِنَّا وَ مَتاعاً إِلى حِين[39]
{و زمين
مرده، برهانى است براى ايشان، كه آن را زنده گردانيديم و دانه از آن برآورديم كه از
آن مىخورند. و در آن [زمين] باغهايى از درختان خرما و تاك قرار داديم و چشمهها در
آن روان كرديم. تا از ميوه آن و [از] كاركردِ دستهاىِ خودشان بخورند، آيا باز [هم]
سپاس نمىگزارند؟ پاك [خدايى] كه از آنچه زمين مىروياند و [نيز] از خودشان و از آنچه
نمىدانند، همه را نر و ماده گردانيده است. و نشانهاى [ديگر] براى آنها شب است كه
روز را [مانند پوست] از آن برمىكنيم و بناگاه آنان در تاريكى فرو مىروند. و خورشيد
به [سوى] قرارگاه ويژه خود روان است. تقديرِ آن عزيز دانا اين است. و براى ماه منزلهايى
معين كردهايم، تا چون شاخكِ خشكِ خوشه خرما برگردد. نه خورشيد را سِزَد كه به ماه
رسد، و نه شب بر روز پيشى جويد، و هر كدام در سپهرى شناورند. و نشانهاى [ديگر] براى
آنان اينكه: ما نياكانشان را در كشتىِ انباشته، سوار كرديم. و مانند آن براى ايشان
مركوبها [ى ديگرى] خلق كرديم. و اگر بخواهيم غرقشان مىكنيم و هيچ فريادرسى نمىيابند
و روىِ نجات نمىبينند. مگر رحمتى از جانب ما [شامل آنها گردد] و تا چندى [آنها را]
برخوردار سازيم}
ـ أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا خَلَقْنا لَهُمْ مِمَّا
عَمِلَتْ أَيْدِينا أَنْعاماً فَهُمْ لَها مالِكُونَ وَ ذَلَّلْناها لَهُمْ فَمِنْها
رَكُوبُهُمْ وَ مِنْها يَأْكُلُونَ وَ لَهُمْ فِيها مَنافِعُ وَ مَشارِبُ أَ فَلا يَشْكُرُون[40]
{آيا نديدهاند
كه ما به قدرت خويش براى ايشان چهارپايانى آفريدهايم تا آنان مالك آنها باشند؟ و آنها
را براى ايشان رام گردانيديم. از برخىشان سوارى مىگيرند و از بعضى مىخورند. و از
آنها سودها و نوشيدنيها دارند. پس چرا شكرگزار نيستيد؟}
ـ أَ وَ لَمْ يَرَ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ
نُطْفَةٍ فَإِذا هُوَ خَصِيمٌ مُبِين[41]
{مگر آدمى
ندانسته است كه ما او را از نطفهاى آفريدهايم، پس بناگاه وى ستيزهجويى آشكار شده
است.}
ـ فَاسْتَفْتِهِمْ أَ هُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمْ مَنْ
خَلَقْنا إِنَّا خَلَقْناهُمْ مِنْ طِينٍ لازِب[42]
{پس،
[از كافران] بپرس: آيا ايشان از نظر آفرينش سختترند يا كسانى كه [در آسمانها] خلق
كرديم؟ ما آنان را از گِلى چسبنده پديد آورديم.}
ـ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ يُكَوِّرُ
اللَّيْلَ عَلَى النَّهارِ وَ يُكَوِّرُ النَّهارَ عَلَى اللَّيْلِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ
وَ الْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُسَمًّى أَلا هُوَ الْعَزِيزُ الْغَفَّارُ*خَلَقَكُمْ
مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها وَ أَنْزَلَ لَكُمْ مِنَ الْأَنْعامِ
ثَمانِيَةَ أَزْواجٍ يَخْلُقُكُمْ فِي بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ خَلْقاً مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ
فِي ظُلُماتٍ ثَلاثٍ ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ
فَأَنَّى تُصْرَفُون[43]
{آسمانها
و زمين را به حقّ آفريد. شب را به روز درمىپيچد، و روز را به شب درمىپيچد و آفتاب
و ماه را تسخير كرد. هر كدام تا مدّتى معيّن روانند. آگاه باش كه او همان شكستناپذير
آمرزنده است. شما را از نفسى واحد آفريد، سپس جفتش را از آن قرار داد، و براى شما از
دامها هشت قسم پديد آورد. شما را در شكمهاى مادرانتان آفرينشى پس از آفرينشى [ديگر]
در تاريكيهاى سه گانه [: مشيمه و رحم و شكم] خلق كرد. اين است خدا، پروردگار شما،
فرمانروايى [و حكومت مطلق] از آنِ اوست. خدايى جز او نيست، پس چگونه [و كجا از حقّ]
برگردانيده مىشويد؟}
ـ أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ
ماءً فَسَلَكَهُ يَنابِيعَ فِي الْأَرْضِ ثُمَّ يُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً مُخْتَلِفاً
أَلْوانُهُ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ يَجْعَلُهُ حُطاماً إِنَّ فِي
ذلِكَ لَذِكْرى لِأُولِي الْأَلْباب[44]
{مگر نديدهاى
كه خدا از آسمان، آبى فرود آورد پس آن را به چشمههايى كه در [طبقات زيرينِ] زمين
است راه داد، آن گاه به وسيله آن كشتزارى را كه رنگهاى آن گوناگون است بيرون مىآورد،
سپس خشك مىگردد، آن گاه آن را زرد مىبينى، سپس خاشاكش مىگرداند. قطعاً در اين [دگرگونيها]
براى صاحبان خرد عبرتى است.}
ـ هُوَ الَّذِي يُرِيكُمْ آياتِهِ وَ يُنَزِّلُ لَكُمْ
مِنَ السَّماءِ رِزْقاً وَ ما يَتَذَكَّرُ إِلَّا مَنْ يُنِيب[45]
{اوست
آن كس كه نشانههاى خود را به شما مىنماياند و براى شما از آسمان روزى مىفرستد، و
جز آن كس كه توبهكار است [كسى] پند نمىگيرد.}
ـ اللَّهُ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِتَسْكُنُوا
فِيهِ وَ النَّهارَ مُبْصِراً إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَ لكِنَّ
أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَشْكُرُونَ*ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ خالِقُ كُلِّ شَيْءٍ
لا إِلهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ*كَذلِكَ يُؤْفَكُ الَّذِينَ كانُوا بِآياتِ
اللَّهِ يَجْحَدُونَ*اللَّهُ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ قَراراً وَ السَّماءَ
بِناءً وَ صَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ وَ رَزَقَكُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ ذلِكُمُ
اللَّهُ رَبُّكُمْ فَتَبارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِينَ*هُوَ الْحَيُّ لا إِلهَ إِلَّا
هُوَ فَادْعُوهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ*قُلْ
إِنِّي نُهِيتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَمَّا جاءَنِي
الْبَيِّناتُ مِنْ رَبِّي وَ أُمِرْتُ أَنْ أُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمِينَ*هُوَ الَّذِي
خَلَقَكُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ يُخْرِجُكُمْ
طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ ثُمَّ لِتَكُونُوا شُيُوخاً وَ مِنْكُمْ مَنْ
يُتَوَفَّى مِنْ قَبْلُ وَ لِتَبْلُغُوا أَجَلًا مُسَمًّى وَ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ*هُوَ
الَّذِي يُحْيِي وَ يُمِيتُ فَإِذا قَضى أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ[46]
{خدا
[همان] كسى است كه شب را براى شما پديد آورد تا در آن آرام گيريد، و روز را روشنىبخش
[قرار داد]. آرى، خدا بر مردم بسيار صاحب تفضّل است، ولى بيشتر مردم سپاس نمىدارند.
اين است خدا، پروردگار شما [كه] آفريننده هر چيزى است: خدايى جز او نيست. پس چگونه
[از او] بازگردانيده مىشويد؟ كسانى كه نشانههاى خدا را انكار مىكردند، اين گونه
[از خدا] رويگردان مىشوند. خدا [همان] كسى است كه زمين را براى شما قرارگاه ساخت
و آسمان را بنايى [گردانيد] و شما را صورتگرى كرد و صورتهاى شما را نيكو نمود و از
چيزهاى پاكيزه به شما روزى داد. اين است خدا پروردگار شما! بلندمرتبه و بزرگ است خدا،
پروردگار جهانيان. اوست [همان] زندهاى كه خدايى جز او نيست. پس او را در حالى كه
دين [خود] را براى وى بىآلايش گردانيدهايد بخوانيد. سپاس [ها همه] ويژه خدا پروردگار
جهانيان است. بگو: «من نهى شدهام از اينكه جز خدا كسانى را كه [شما] مىخوانيد پرستش
كنم [آن هم] هنگامى كه از جانب پروردگارم مرا دلايل روشن رسيده باشد، و مأمورم كه
فرمانبر پروردگار جهانيان باشم.» او همان كسى است كه شما را از خاكى آفريد، سپس از
نطفهاى، آن گاه از علقهاى، و بعد شما را [به صورت] كودكى برمىآورد، تا به كمال
قوّت خود برسيد و تا سالمند شويد، و از ميان شما كسى است كه مرگِ پيشرس مىيابد، و
تا [بالاخره] به مدّتى كه مقرّر است برسيد، و اميد كه در انديشه فرورويد. او همان
كسى است كه زنده مىكند و مىميراند، و چون به كارى حكم كند، همين قدر به آن مىگويد:
«باش.» بىدرنگ موجود مىشود.}
ـ اللَّهُ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَنْعامَ لِتَرْكَبُوا
مِنْها وَ مِنْها تَأْكُلُونَ*وَ لَكُمْ فِيها مَنافِعُ وَ لِتَبْلُغُوا عَلَيْها حاجَةً
فِي صُدُورِكُمْ وَ عَلَيْها وَ عَلَى الْفُلْكِ تُحْمَلُونَ*وَ يُرِيكُمْ آياتِهِ
فَأَيَّ آياتِ اللَّهِ تُنْكِرُونَ[47]
{خدا
[همان] كسى است كه چهارپايان را براى شما پديد آورد تا از برخى از آنها سوارى گيريد
و از برخى از آنها بخوريد. و در آنها براى شما سودهاست تا با [سوار شدن بر] آنها به
مقصودى كه در دلهايتان است برسيد، و بر آنها و بر كشتى حمل مىشويد. و نشانههاى [قدرتِ]
خويش را به شما مىنماياند. پس كدام يك از آيات خدا را انكار مىكنيد؟}
ـ قُلْ أَ إِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذِي خَلَقَ
الْأَرْضَ فِي يَوْمَيْنِ وَ تَجْعَلُونَ لَهُ أَنْداداً ذلِكَ رَبُّ الْعالَمِينَ*وَ
جَعَلَ فِيها رَواسِيَ مِنْ فَوْقِها وَ بارَكَ فِيها وَ قَدَّرَ فِيها أَقْواتَها
فِي أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ سَواءً لِلسَّائِلِينَ*ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ وَ
هِيَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قالَتا أَتَيْنا
طائِعِينَ*فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ فِي يَوْمَيْنِ وَ أَوْحى فِي كُلِّ سَماءٍ
أَمْرَها وَ زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِمَصابِيحَ وَ حِفْظاً ذلِكَ تَقْدِيرُ
الْعَزِيزِ الْعَلِيم[48]
{بگو:
«آيا اين شماييد كه واقعا به آن كسى كه زمين را در دو هنگام آفريد، كفر مىورزيد و
براى او همتايانى قرار مىدهيد؟ اين است پروردگار جهانيان.» و در [زمين]، از فراز
آن [لنگرآسا] كوهها نهاد و در آن خير فراوان پديد آورد، و مواد خوراكى آن را در چهار
روز اندازهگيرى كرد [كه] براى خواهندگان، درست [و متناسب با نيازهايشان] است. سپس
آهنگِ [آفرينشِ] آسمان كرد، و آن بخارى بود. پس به آن و به زمين فرمود: «خواه يا ناخواه
بياييد.» آن دو گفتند: «فرمانپذير آمديم.» پس آنها را [به صورت] هفت آسمان، در دو
هنگام مقرّر داشت و در هر آسمانى كار [مربوط به] آن را وحى فرمود، و آسمانِ [اين]
دنيا را به چراغها آذين كرديم و [آن را نيك] نگاه داشتيم اين است اندازهگيرىِ آن
نيرومند دانا.}
ـ سَنُرِيهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ فِي أَنْفُسِهِمْ
حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَ وَ لَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلى
كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ أَلا إِنَّهُمْ فِي مِرْيَةٍ مِنْ لِقاءِ رَبِّهِمْ أَلا إِنَّهُ
بِكُلِّ شَيْءٍ مُحِيط[49]
{به زودى
نشانههاى خود را در افقها [ى گوناگون] و در دلهايشان بديشان خواهيم نمود، تا برايشان
روشن گردد كه او خود حقّ است. آيا كافى نيست كه پروردگارت خود شاهد هر چيزى است؟ آرى،
آنان در لقاى پروردگارشان ترديد دارند. آگاه باش كه مسلماً او به هر چيزى احاطه دارد.}
ـ فاطِرُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ
أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً وَ مِنَ الْأَنْعامِ أَزْواجاً يَذْرَؤُكُمْ فِيه[50]
{پديدآورنده
آسمانها و زمين است. از خودتان براى شما جفتهايى قرار داد، و از دامها [نيز] نر و ماده
[قرار داد]. بدين وسيله شما را بسيار مىگرداند. چيزى مانند او نيست و اوست شنواى بينا.}
ـ وَ مِنْ آياتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ
وَ ما بَثَّ فِيهِما مِنْ دابَّةٍ وَ هُوَ عَلى جَمْعِهِمْ إِذا يَشاءُ قَدِير[51]
{و از
نشانههاى [قدرتِ] اوست آفرينش آسمانها و زمين و آنچه از [انواع] جنبنده در ميان
آن دو پراكنده است، و او هر گاه بخواهد بر گردآوردنِ آنان تواناست.}
ـ وَ مِنْ آياتِهِ الْجَوارِ فِي الْبَحْرِ كَالْأَعْلامِ*إِنْ
يَشَأْ يُسْكِنِ الرِّيحَ فَيَظْلَلْنَ رَواكِدَ عَلى ظَهْرِهِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ
لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ*أَوْ يُوبِقْهُنَّ بِما كَسَبُوا وَ يَعْفُ عَنْ كَثِيرٍ*وَ
يَعْلَمَ الَّذِينَ يُجادِلُونَ فِي آياتِنا ما لَهُمْ مِنْ مَحِيص[52]
{و از
نشانههاى او سفينههاى كوهآسا در درياست. اگر بخواهد باد را ساكن مىگرداند و [سفينهها]
بر پشت [آب] متوقّف مىمانند. قطعاً در اين [امر] براى هر شكيباى شكرگزارى نشانههاست.
يا به [سزاىِ] آنچه [كشتىنشينان] مرتكب شدهاند هلاكشان كند، و [لى] از بسيارى
درمىگذرد. و [تا] آنان كه در آيات ما مجادله مىكنند، بدانند كه ايشان را [روىِ]
گريزى نيست.}
ـ وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ
وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِيزُ الْعَلِيمُ*الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ
الْأَرْضَ مَهْداً وَ جَعَلَ لَكُمْ فِيها سُبُلًا لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ*وَ الَّذِي
نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ فَأَنْشَرْنا بِهِ بَلْدَةً مَيْتاً كَذلِكَ
تُخْرَجُونَ*وَ الَّذِي خَلَقَ الْأَزْواجَ كُلَّها وَ جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الْفُلْكِ
وَ الْأَنْعامِ ما تَرْكَبُونَ*لِتَسْتَوُوا عَلى ظُهُورِهِ ثُمَّ تَذْكُرُوا نِعْمَةَ
رَبِّكُمْ إِذَا اسْتَوَيْتُمْ عَلَيْهِ وَ تَقُولُوا سُبْحانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنا
هذا وَ ما كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ وَ إِنَّا إِلى رَبِّنا لَمُنْقَلِبُون[53]
{و اگر
از آنان بپرسى: «آسمانها و زمين را چه كسى آفريده؟» قطعاً خواهند گفت: «آنها را همان
قادر دانا آفريده است.» همان كسى كه اين زمين را براى شما گهوارهاى گردانيد و براى
شما در آن راهها نهاد، باشد كه راه يابيد. و آن كس كه آبى به اندازه از آسمان فرود
آورد، پس به وسيله آن، سرزمينى مرده را زنده گردانيديم همين گونه [از گورها] بيرون
آورده مىشويد. و همان كسى كه جُفتها را يكسره آفريد، و براى شما از كشتيها و دامها
[وسيلهاى كه] سوار شويد قرار داد. تا بر پُشت آن [ها] قرار گيريد، پس چون بر آن
[ها] برنشستيد، نعمت پروردگار خود را ياد كنيد و بگوييد: «پاك است كسى كه اين را براى
ما رام كرد و [گرنه] ما را ياراى [رامساختن] آنها نبود.» «و به راستى كه ما به سوى
پروردگارمان بازخواهيم گشت.»}
ـ إِنَّ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَآياتٍ لِلْمُؤْمِنِينَ
وَ فِي خَلْقِكُمْ وَ ما يَبُثُّ مِنْ دابَّةٍ آياتٌ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ وَ اخْتِلافِ
اللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ رِزْقٍ فَأَحْيا
بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ تَصْرِيفِ الرِّياحِ آياتٌ لِقَوْمٍ يَعْقِلُون[54]
{به راستى
در آسمانها و زمين، براى مؤمنان نشانههايى است. و در آفرينش خودتان و آنچه از [انواع]
جنبنده [ها] پراكنده مىگرداند، براى مردمى كه يقين دارند نشانههايى است. و [نيز در]
پياپى آمدن شب و روز، و آنچه خدا از روزى از آسمان فرود آورده و به [وسيله] آن، زمين
را پس از مرگش زنده گردانيده است و [همچنين در] گردش بادها [به هر سو،] براى مردمى
كه مىانديشند نشانههايى است.}
ـ اللَّهُ الَّذِي سَخَّرَ لَكُمُ الْبَحْرَ لِتَجْرِيَ
الْفُلْكُ فِيهِ بِأَمْرِهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ*وَ
سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً مِنْهُ إِنَّ فِي
ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ[55]
{خدا همان
كسى است كه دريا را به سود شما رام گردانيد، تا كشتيها در آن به فرمانش روان شوند،
و تا از فزونبخشى او [روزى خويش را] طلب نماييد، و باشد كه سپاس داريد. و آنچه را
در آسمانها و آنچه را در زمين است به سود شما رام كرد همه از اوست. قطعاً در اين [امر]
براى مردمى كه مىانديشند نشانههايى است.}
ـ وَ قالُوا ما هِيَ إِلَّا حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ
وَ نَحْيا وَ ما يُهْلِكُنا إِلَّا الدَّهْرُ وَ ما لَهُمْ بِذلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ
هُمْ إِلَّا يَظُنُّون[56]
{و گفتند:
«غير از زندگانى دنياى ما [چيز ديگرى] نيست مىميريم و زنده مىشويم، و ما را جز طبيعت
هلاك نمىكند.» و [لى] به اين [مطلب] هيچ دانشى ندارند [و] جز [طريق] گمان نمىسِپرند.}
ـ وَ فِي الْأَرْضِ آياتٌ لِلْمُوقِنِينَ*وَ فِي أَنْفُسِكُمْ
أَ فَلا تُبْصِرُون[57]
{و روى
زمين براى اهل يقين نشانههايى [متقاعد كننده] است، و در خود شما پس مگر نمىبينيد؟}
ـ وَ السَّماءَ بَنَيْناها بِأَيْدٍ وَ إِنَّا لَمُوسِعُونَ*وَ
الْأَرْضَ فَرَشْناها فَنِعْمَ الْماهِدُونَ*وَ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ خَلَقْنا زَوْجَيْنِ
لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُون[58]
{و آسمان
را به قدرت خود برافراشتيم، و بىگمان، ما [آسمان] گستريم. و زمين را گسترانيدهايم
و چه نيكو گسترندگانيم. و از هر چيزى دو گونه [يعنى نر و ماده] آفريديم، اميد كه شما
عبرت گيريد.}
ـ أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَيْرِ شَيْءٍ أَمْ هُمُ الْخالِقُونَ*أَمْ
خَلَقُوا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بَلْ لا يُوقِنُون[59]
{آيا از
هيچ خلق شدهاند؟ يا آنكه خودشان خالق [خود] هستند؟ آيا آسمانها و زمين را [آنان]
خلق كردهاند؟ [نه،] بلكه يقين ندارند.}
ـ الرَّحْمنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ خَلَقَ الْإِنْسانَ [60]إلى آخر الآيات
{ [خداى]
رحمان، قرآن را ياد داد. انسان را آفريد،} تا آخر سوره
ـ نَحْنُ خَلَقْناكُمْ فَلَوْ لا تُصَدِّقُونَ*أَ
فَرَأَيْتُمْ ما تُمْنُونَ*أَ أَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخالِقُونَ*نَحْنُ
قَدَّرْنا بَيْنَكُمُ الْمَوْتَ وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقِينَ*عَلى أَنْ نُبَدِّلَ
أَمْثالَكُمْ وَ نُنْشِئَكُمْ فِي ما لا تَعْلَمُونَ*وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ
الْأُولى فَلَوْ لا تَذَكَّرُونَ*أَ فَرَأَيْتُمْ ما تَحْرُثُونَ*أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ
أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ*لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْناهُ حُطاماً فَظَلْتُمْ تَفَكَّهُونَ*إِنَّا
لَمُغْرَمُونَ*بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ*أَ فَرَأَيْتُمُ الْماءَ الَّذِي تَشْرَبُونَ*أَ
أَنْتُمْ أَنْزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنْزِلُونَ*لَوْ نَشاءُ جَعَلْناهُ
أُجاجاً فَلَوْ لا تَشْكُرُونَ*أَ فَرَأَيْتُمُ النَّارَ الَّتِي تُورُونَ*أَ أَنْتُمْ
أَنْشَأْتُمْ شَجَرَتَها أَمْ نَحْنُ الْمُنْشِؤُنَ*نَحْنُ جَعَلْناها تَذْكِرَةً
وَ مَتاعاً لِلْمُقْوِينَ*فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيم[61]
{ماييم
كه شما را آفريدهايم، پس چرا تصديق نمىكنيد؟ آيا آنچه را [كه به صورت نطفه] فرو
مىريزيد ديدهايد؟ آيا شما آن را خلق مىكنيد يا ما آفرينندهايم؟ ماييم كه ميان شما
مرگ را مقدّر كردهايم و بر ما سبقت نتوانيد جست.
[و مىتوانيم] امثال شما را به جاى شما قرار دهيم و شما را [به صورت] آنچه
نمىدانيد پديدار گردانيم. و قطعاً پديدار شدنِ نخستين خود را شناختيد پس چرا سَرِ
عبرت گرفتن نداريد؟ آيا آنچه را كِشت مىكنيد، ملاحظه كردهايد؟ آيا شما آن را [بىيارى
ما] زراعت مىكنيد، يا ماييم كه زراعت مىكنيم؟ اگر بخواهيم قطعاً خاشاكش مىگردانيم،
پس در افسوس [و تعجّب] مىافتيد. [و مىگوييد:]
«واقعا ما زيان زدهايم، بلكه ما محروم شدگانيم.» آيا آبى را كه مىنوشيد ديدهايد؟
آيا شما آن را از [دلِ] ابرِ سپيد فرود آوردهايد، يا ما فرودآورندهايم؟ اگر بخواهيم
آن را تلخ مىگردانيم، پس چرا سپاس نمىداريد؟ آيا آن آتشى را كه برمىافروزيد ملاحظه
كردهايد؟ آيا شما [چوبِ] درختِ آن را پديدار كردهايد، يا ما پديدآورندهايم؟ ما
آن را [مايه] عبرت و [وسيله] استفاده براى بيابانگردان قرار دادهايم. پس به نام
پروردگار بزرگت تسبيح گوى.}
ـ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ
الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ
عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحاطَ بِكُلِّ شَيْءٍ عِلْما[62]
{خدا همان
كسى است كه هفت آسمان و همانند آنها هفت زمين آفريد. فرمان [خدا] در ميان آنها فرود
مىآيد، تا بدانيد كه خدا بر هر چيزى تواناست، و به راستى دانش وى هر چيزى را در بر
گرفته است.}
ـ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقاً ما تَرى
فِي خَلْقِ الرَّحْمنِ مِنْ تَفاوُتٍ*فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرى مِنْ فُطُورٍ*ثُمَّ
ارْجِعِ الْبَصَرَ كَرَّتَيْنِ يَنْقَلِبْ إِلَيْكَ الْبَصَرُ خاسِئاً وَ هُوَ حَسِيرٌ*وَ
لَقَدْ زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِمَصابِيحَ وَ جَعَلْناها رُجُوماً لِلشَّياطِين[63]
{همان
كه هفت آسمان را طبقه طبقه بيافريد. در آفرينشِ آن [خداى] بخشايشگر هيچ گونه اختلاف
[و تفاوتى] نمىبينى. باز بنگر، آيا خلل [و نقصانى] مىبينى؟ باز دوباره بنگر تا
نگاهت زبون و درمانده به سويت بازگردد. و در حقيقت، آسمان دنيا را با چراغهايى زينت
داديم و آن را مايه طرد شياطين [قواى مزاحم] گردانيديم و براى آنها عذاب آتش فروزان
آماده كردهايم.}
ـ أَ وَ لَمْ يَرَوْا إِلَى الطَّيْرِ فَوْقَهُمْ صافَّاتٍ
وَ يَقْبِضْنَ ما يُمْسِكُهُنَّ إِلَّا الرَّحْمنُ إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ بَصِيرٌ[64]
{آيا در
بالاى سرشان به پرندگان ننگريستهاند [كه گاه] بال مىگسترند و [گاه] بال مىزنند؟
جز خداى رحمان [كسى] آنها را نگاه نمىدارد، او به هر چيزى بيناست.}
ـ أَمَّنْ هذَا الَّذِي يَرْزُقُكُمْ إِنْ أَمْسَكَ
رِزْقَهُ بَلْ لَجُّوا فِي عُتُوٍّ وَ نُفُور[65]
{يا كيست
آن كه به شما روزى دهد اگر [خدا] روزى خود را [از شما] بازدارد؟ [نه]! بلكه در سركشى
و نفرت پافشارى كردند.}
ـ قُلْ
هُوَ الَّذِي أَنْشَأَكُمْ وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ
قَلِيلًا ما تَشْكُرُونَ*قُلْ هُوَ الَّذِي ذَرَأَكُمْ فِي الْأَرْضِ وَ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ[66]
{بگو:
«اوست آن كس كه شما را پديد آورده و براى شما گوش و ديدگان و دلها آفريده است. چه كم
سپاس گزاريد.» بگو: «اوست كه شما را در زمين پراكنده كرده، و به نزد او [ست كه] گرد
آورده خواهيد شد.»}
ـ قُلْ هُوَ الرَّحْمنُ آمَنَّا بِهِ وَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْنا
فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ*قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُكُمْ
غَوْراً فَمَنْ يَأْتِيكُمْ بِماءٍ مَعِين[67]
{بگو:
«اوست خداى بخشايشگر، به او ايمان آورديم، و بر او توكّل كرديم. و به زودى خواهيد دانست
چه كسى است كه خود در گمراهى آشكارى است.» بگو: «به من خبر دهيد، اگر آب [آشاميدنى]
شما [به زمين] فرو رود، چه كسى آب روان برايتان خواهد آورد؟»}
ـ أَ لَمْ نَخْلُقْكُمْ مِنْ ماءٍ مَهِينٍ*فَجَعَلْناهُ
فِي قَرارٍ مَكِينٍ*إِلى قَدَرٍ مَعْلُومٍ*فَقَدَرْنا فَنِعْمَ الْقادِرُونَ*وَيْلٌ
يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ*أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ كِفاتاً*أَحْياءً وَ أَمْواتاً*وَ
جَعَلْنا فِيها رَواسِيَ شامِخاتٍ*وَ أَسْقَيْناكُمْ ماءً فُراتاً*وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ
لِلْمُكَذِّبِينَ[68]
{مگر شما
را از آبى بىمقدار نيافريديم؟ پس آن را در جايگاهى استوار نهاديم، تا مدّتى معيّن.
و توانا آمديم، و چه نيك تواناييم. آن روز واى بر تكذيبكنندگان. مگر زمين را محلّ
اجتماع نگردانيديم؟ چه براى مردگان چه زندگان. و كوههاى بلند در آن نهاديم و به شما
آبى گوارا نوشانيديم. آن روز واى بر تكذيبكنندگان.}
ـ أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهاداً*وَ الْجِبالَ
أَوْتاداً*وَ خَلَقْناكُمْ أَزْواجاً*وَ جَعَلْنا نَوْمَكُمْ سُباتاً*وَ جَعَلْنَا
اللَّيْلَ لِباساً*وَ جَعَلْنَا النَّهارَ مَعاشاً*وَ بَنَيْنا فَوْقَكُمْ سَبْعاً
شِداداً*وَ جَعَلْنا سِراجاً وَهَّاجاً*وَ أَنْزَلْنا مِنَ الْمُعْصِراتِ ماءً ثَجَّاجاً*لِنُخْرِجَ
بِهِ حَبًّا وَ نَباتاً*وَ جَنَّاتٍ أَلْفافا[69]
{آيا زمين
را گهوارهاى نگردانيديم؟ و كوهها را [چون] ميخهايى [نگذاشتيم]؟ و شما را جفت آفريديم.
و خواب شما را [مايه] آسايش گردانيديم. و شب را [براى شما] پوششى قرار داديم. و روز
را [براى] معاش [شما] نهاديم. و بر فرازِ شما هفت [آسمان] استوار بنا كرديم. و چراغى
فروزان گذارديم. و از ابرهاى متراكم، آبى ريزان فرود آورديم، تا بدان دانه و گياه برويانيم،
و باغهاى درهمپيچيده و انبوه.}
ـ أَ أَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّماءُ بَناها*رَفَعَ
سَمْكَها فَسَوَّاها*وَ أَغْطَشَ لَيْلَها وَ أَخْرَجَ ضُحاها*وَ الْأَرْضَ بَعْدَ
ذلِكَ دَحاها*أَخْرَجَ مِنْها ماءَها وَ مَرْعاها*وَ الْجِبالَ أَرْساها*مَتاعاً لَكُمْ
وَ لِأَنْعامِكُمْ[70]
{آيا آفرينش
شما دشوارتر است يا آسمانى كه [او] آن را برپا كرده است؟ سقفش را برافراشت و آن را
[به اندازه معين] درست كرد، و شَبَش را تيره و روزش را آشكار گردانيد، و پس از آن،
زمين را با غلتانيدن گسترد، آبش و چراگاهش را از آن بيرون آورد، و كوهها را لنگر آن
گردانيد، [تا وسيله] استفاده براى شما و دامهايتان باشد.}
ـ فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى طَعامِهِ أَنَّا
صَبَبْنَا الْماءَ صَبًّا ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا فَأَنْبَتْنا فِيها حَبًّا
وَ عِنَباً وَ قَضْباً وَ زَيْتُوناً وَ نَخْلًا وَ حَدائِقَ غُلْباً وَ فاكِهَةً وَ
أَبًّا مَتاعاً لَكُمْ وَ لِأَنْعامِكُم[71]
{پس انسان
بايد به خوراك خود بنگرد، كه ما آب را به صورت بارشى فرو ريختيم آن گاه زمين را با
شكافتنى [لازم] شكافتيم پس در آن، دانه رويانيديم. و انگور و سبزى، و زيتون و درخت
خرما، و باغهاى انبوه، و ميوه و چراگاه، [تا
وسيله] استفاده شما و دامهايتان باشد.}
ـ أَ فَلا يَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ
وَ إِلَى السَّماءِ كَيْفَ رُفِعَتْ وَ إِلَى الْجِبالِ كَيْفَ نُصِبَتْ وَ إِلَى الْأَرْضِ
كَيْفَ سُطِحَت[72]
{آيا به
شتر نمىنگرند كه چگونه آفريده شده؟ و به آسمان كه چگونه برافراشته شده؟ و به كوهها
كه چگونه برپا داشته شده؟ و به زمين كه چگونه گسترده شده است؟}
روایات:
1- الإحتجاج عَنْ أَمِيرِ
الْمُؤْمِنِينَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ لَوْ فَكَّرُوا فِي عَظِيمِ الْقُدْرَةِ
وَ جَسِيمِ النِّعْمَةِ لَرَجَعُوا إِلَى الطَّرِيقِ وَ خَافُوا عَذَابَ
الْحَرِيقِ وَ لَكِنِ الْقُلُوبُ عَلِيلَةٌ وَ الْأَبْصَارُ مَدْخُولَةٌ أَ فَلَا
يَنْظُرُونَ إِلَى صَغِيرِ مَا خَلَقَ كَيْفَ أَحْكَمَ خَلْقَهُ وَ أَتْقَنَ
تَرْكِيبَهُ وَ فَلَقَ لَهُ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ سَوَّى لَهُ الْعَظْمَ وَ
الْبَشَرَ انْظُرُوا إِلَى النَّمْلَةِ فِي صِغَرِ جُثَّتِهَا وَ لِطَافَةِ
هَيْئَتِهَا لَا تَكَادُ تُنَالُ بِلَحْظِ الْبَصَرِ وَ لَا بِمُسْتَدْرَكِ
الْفِكَرِ كَيْفَ دَبَّتْ عَلَى أَرْضِهَا وَ ضَنَّتْ عَلَى رِزْقِهَا تَنْقُلُ الْحَبَّةَ إِلَى جُحْرِهَا وَ
تُعِدُّهَا فِي مُسْتَقَرِّهَا تَجْمَعُ فِي حَرِّهَا لِبَرْدِهَا وَ فِي
وُرُودِهَا لِصُدُورِهَا مَكْفُولٌ بِرِزْقِهَا
مَرْزُوقَةٌ بِوَفْقِهَا لَا يُغْفِلُهَا الْمَنَّانُ وَ لَا يَحْرِمُهَا
الدَّيَّانُ وَ لَوْ فِي الصَّفَا الْيَابِسِ وَ الْحَجَرِ الْجَامِسِ لَوْ
فَكَّرْتَ فِي مَجَارِي أَكْلِهَا وَ فِي عُلْوِهَا وَ سُفْلِهَا وَ مَا فِي
الْجَوْفِ مِنْ شَرَاسِيفِ بَطْنِهَا وَ مَا فِي الرَّأْسِ مِنْ عَيْنِهَا وَ
أُذُنِهَا لَقَضَيْتَ مِنْ خَلْقِهَا عَجَباً وَ لَقِيتَ مِنْ وَصْفِهَا تَعَباً
فَتَعَالَى الَّذِي أَقَامَهَا عَلَى قَوَائِمِهَا وَ بَنَاهَا عَلَى دَعَائِمِهَا
لَمْ يَشْرَكْهُ فِي فِطْرَتِهَا فَاطِرٌ وَ لَمْ يُعِنْهُ عَلَى خَلْقِهَا
قَادِرٌ وَ لَوْ ضَرَبْتَ فِي مَذَاهِبِ فِكْرِكَ لِتَبْلُغَ غَايَاتِهِ مَا
دَلَّتْكَ الدَّلَالَةُ إِلَّا عَلَى أَنَّ فَاطِرَ النَّمْلَةِ هُوَ فَاطِرُ
النَّحْلَةِ لِدَقِيقِ تَفْصِيلِ كُلِّ شَيْءٍ وَ غَامِضِ اخْتِلَافِ كُلِّ حَيٍّ
وَ مَا الْجَلِيلُ وَ اللَّطِيفُ وَ الثَّقِيلُ وَ الْخَفِيفُ وَ الْقَوِيُّ وَ
الضَّعِيفُ فِي خَلْقِهِ إِلَّا سَوَاءٌ كَذَلِكَ السَّمَاءُ وَ الْهَوَاءُ وَ
الرِّيحُ وَ الْمَاءُ فَانْظُرْ إِلَى الشَّمْسِ وَ الْقَمَرِ وَ النَّبَاتِ وَ
الشَّجَرِ وَ الْمَاءِ وَ الْحَجَرِ وَ اخْتِلَافِ هَذَا اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ
وَ تَفَجُّرِ هَذِهِ الْبِحَارِ وَ كَثْرَةِ هَذِهِ الْجِبَالِ وَ طُولِ هَذِهِ
الْقِلَالِ وَ تَفَرُّقِ هَذِهِ اللُّغَاتِ وَ الْأَلْسُنِ الْمُخْتَلِفَاتِ
فَالْوَيْلُ لِمَنْ أَنْكَرَ الْمُقَدِّرَ وَ جَحَدَ الْمُدَبِّرَ زَعَمُوا
أَنَّهُمْ كَالنَّبَاتِ مَا لَهُمْ زَارِعٌ وَ لَا لِاخْتِلَافِ صُوَرِهِمْ
صَانِعٌ لَمْ يَلْجَئُوا إِلَى حُجَّةٍ فِيمَا ادَّعَوْا وَ لَا تَحْقِيقٍ لِمَا
وَعَوْا وَ هَلْ يَكُونُ بِنَاءٌ مِنْ غَيْرِ بَانٍ أَوْ جِنَايَةٌ مِنْ غَيْرِ
جَانٍ وَ إِنْ شِئْتَ قُلْتَ فِي الْجَرَادَةِ إِذْ خَلَقَ لَهَا عَيْنَيْنِ
حَمْرَاوَيْنِ وَ أَسْرَجَ لَهَا حَدَقَتَيْنِ قَمْرَاوَيْنِ وَ جَعَلَ لَهَا
السَّمْعَ الْخَفِيَّ وَ فَتَحَ لَهَا الْفَمَ السَّوِيَّ وَ جَعَلَ لَهَا
الْحِسَّ الْقَوِيَّ وَ نَابَيْنِ بِهِمَا تَقْرِضُ وَ مِنْجَلَيْنِ بِهِمَا تَقْبِضُ
تَرْهَبُهَا الزُّرَّاعُ فِي زَرْعِهِمْ وَ لَا يَسْتَطِيعُونَ ذَبَّهَا وَ لَوْ
أَجْلَبُوا بِجَمْعِهِمْ حَتَّى تَرِدَ الْحَرْثَ فِي نَزَوَاتِهَا وَ تَقْضِيَ
مِنْهُ شَهَوَاتِهَا وَ خَلْقُهَا كُلُّهُ لَا يَكُونُ إِصْبَعاً مُسْتَدِقَّةً
فَتَبَارَكَ الَّذِي يَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِي
السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ كَرْهاً
وَ يُعَفِّرُ لَهُ خَدّاً وَ وَجْهاً وَ يُلْقِي بِالطَّاعَةِ إِلَيْهِ سِلْماً وَ
ضَعْفاً وَ يُعْطِي لَهُ الْقِيَادَ رَهْبَةً وَ خَوْفاً فَالطَّيْرُ مُسَخَّرَةٌ
لِأَمْرِهِ أَحْصَى عَدَدَ الرِّيشِ مِنْهَا وَ النَّفَسِ وَ أَرْسَى قَوَائِمَهَا
عَلَى النَّدَى وَ الْيَبَسِ قَدَّرَ أَقْوَاتَهَا وَ أَحْصَى أَجْنَاسَهَا
فَهَذَا غُرَابٌ وَ هَذَا عُقَابٌ وَ هَذَا حَمَامٌ وَ هَذَا نَعَامٌ دَعَا كُلَّ
طَائِرٍ بِاسْمِهِ وَ كَفَلَ لَهُ بِرِزْقِهِ وَ أَنْشَأَ السَّحَابَ الثِّقَالَ
فَأَهْطَلَ دِيَمَهَا وَ عَدَّدَ قِسَمَهَا فَبَلَّ الْأَرْضَ بَعْدَ جُفُوفِهَا
وَ أَخْرَجَ نَبْتَهَا بَعْدَ جُدُوبِهَا. [73]
امیر مؤمنان علیه
السلام فرمود: اگر مردم در عظمت قدرت و بزرگى نعمت حق انديشه مىنمودند، به راه مستقيم
باز گشته، و از عذاب سوزان مىترسيدند، اما دلها بيمار، و ديدهها عيبناك است. آيا به كوچكترين
چيزى كه آفريده دقت نمىكنند كه چگونه خلقتش را محكم، و تركيبش را استوار كرد، و براى
آن گوش و چشم قرار داد، و به استخوان و پوست آراست؟! مورچه را با جثّه كوچك، و ظرافت
اندامش بنگريد، به گونهاى است كه نمىتوان او را با گوشه چشم ديد، و به انديشه درك
كرد، چگونه به نرمى روى زمين راه مىرود، و بر رزقش مىجهد، دانه را به لانه مىبرد،
و در قرارگاهش قرار مىدهد، به تابستان براى زمستان جمع مىكند، و به وقت آمدن براى
زمان بازگشتن مهيّا مىنمايد، خدايش ضامن روزى او شده، و او را موافق حالش رزق داده،
خداوند منّان از او غفلت ندارد، و پروردگار ديّان محرومش نمىگذارد، گرچه در ميان سنگى
خشك و سخت باشد! و اگر در مواضع جريان غذاى او، در بالا و پايين، و آنچه در درون اوست
از جوانب اضلاع شكمش، و آنچه در سر اوست از چشم و گوش بينديشى، هر آينه از آفرينشش
به تعجّب آيى، و از وصفش به رنج و تعب افتى. بلند مرتبه است خدايى كه مورچه را به روى
دست و پايش واداشت، و او را بر پايه اين اعضا بنا كرد، كسى با او در اين برنامه شريك
نبود، و قدرتمندى در آفرينش آن او را كمك نداد. و اگر راههاى انديشهات را تا رسيدن
به انتهايش طى كنى، جز به اين حقيقت نمىرسى كه آفريننده مورچه همان آفريننده نخل خرماست،
به خاطر دقت گونهگونى كه در هر چيز، و پيچيدگى اختلافى كه در هر زندهاى به كار گرفته
شده است. بزرگ و كوچك، سنگين و سبك، قوى و ضعيف در عرصه گاه خلقتش نيست مگر اينكه نسبت
به قدرت او مساويند، و چنين است آسمان و هوا، و باد و آب. به خورشيد و ماه، گياه و
درخت، آب و سنگ، آمد و شد اين شب و روز، روان شدن اين درياها، وجود اين كوههاى بسيار،
درازى اين قلّهها، و اختلاف اين لغات و زبانهاى گوناگون دقّت كن. واى به حال كسى كه
آفريننده را انكار، و تدبير كننده را باور نداشته باشد.
بىخبران گمان مىكنند
كه آنان همچون گياه بيابانى بدون زارعاند، و صورتهاى متنوّع آنان را آفرينندهاى نيست،
اينان براى مدّعاى باطل خود دليلى ندارند، و براى آنچه در باطن خود باور كردهاند تحقيقى
ننمودهاند. آيا ساختمانى بدون بنا كننده، يا جنايتى منهاى جنايتكار ممكن است؟! و اگر
مىخواهى در رابطه با ملخ بگو، كه خداوند براى او دو چشم قرمز، و دو حدقه تابان، و
گوش پنهان آفريده، و براى او دهانى مناسب گشوده، و به او حسّى توانا عنايت كرده، و
دو دندانى داده كه با آنها مىچيند و جدا مىكند، و دو داس كه با آنها چيزى را مىگيرد،
كشاورزان براى زراعتشان از او بيم دارند، و براى دفع او گر چه با هم همدست شوند عاجزند،
تا با جست و خيزهايش به كشتزار آيد، و خواستههاى خود را بر آورده نمايد، در صورتى
كه جسم او به اندازه يك انگشت باريك بيش نيست! پس بزرگ و خجسته است خداوندى كه هر كس
در آسمانها و زمين است به اختيار و اضطرار به پيشگاهش سجده مىبرد، و براى او گونه
و چهره بر خاك مىسايد، و او را به حالت تسليم و درماندگى اطاعت مىكند، و از بيم و
خوف عنان زندگى به دست او مىنهد. پرندگان مسخّر فرمان اويند، شماره پر و بال و نفس
زدن آنان را مىداند، و پاى آنان را در جاى ترى و خشكى استوار نموده است، روزى آنان
را مقدر فرموده، و بر اصناف آنان آگاهى دارد. اين كلاغ، اين عقاب، اين كبوتر، و اين
شتر مرغ است، هر پرندهاى را به نامش خوانده، و رزقش را ضامن گشته. ابر سنگين را به
وجود آورد، و باران پى در پى از آن بريخت، و سهم هر سرزمين را معين فرمود، پس زمين
را پس از خشكى سيراب كرد، و بعد از خشكسالى گياهش را روياند.
2- الإحتجاج عَنْ مُحَمَّدِ
بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ الْبَاقِرِ ع فِي قَوْلِهِ تَعَالَى وَ مَنْ كانَ فِي هذِهِ
أَعْمى فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمى قَالَ فَمَنْ لَمْ يَدُلَّهُ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَ
الْأَرْضِ وَ اخْتِلَافُ اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ وَ دَوَرَانُ الْفَلَكِ
بِالشَّمْسِ وَ الْقَمَرِ وَ الْآيَاتُ الْعَجِيبَاتُ عَلَى أَنَّ وَرَاءَ ذَلِكَ
أَمْراً هُوَ أَعْظَمُ مِنْهُ فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمَى قَالَ فَهُوَ عَمَّا
لَمْ يُعَايِنْ أَعْمَى وَ أَضَلُّ سَبِيلًا. [74]
بيان
لعل المراد على هذا التفسير فهو في أمر الآخرة التي لم ير آثارها أشد عمى و ضلالة.
امام باقر عليه السّلام
در تفسير آيه كريمه «وَ مَنْ كانَ فِي هذِهِ أَعْمى فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمى»
{و هر كه در اين [دنيا] كور [دل] باشد در آخرت [هم] كور [دل] و گمراهتر خواهد بود.}
فرمود: كسى كه [در اين سرا] آفرينش آسمانها و زمين و آمد و شد روز و شب و گردش فلك
با خورشيد و ماه و نشانههاى شگفت ـ كه اطراف آن عظيمتر از آن است ـ [و با چشم مىبيند]
او را هدايت و راهنمايى نكند چنين فردى در آخرت گمراهتر باشد. و فرمود: چنين شخصى از
آنچه با چشم نمىبيند كورتر و گمراهتر است.
توضیح علامه
مجلسی: شاید بنا بر این تفسیر منظور آن باشد که او در امر آخرت که آثار خلقت را
نمی بیند کور تر و گمراه تر است.
3- الإحتجاج رُوِيَ عَنْ
هِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ أَنَّهُ قَالَ: كَانَ مِنْ سُؤَالِ الزِّنْدِيقِ الَّذِي أَتَى أَبَا
عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ مَا الدَّلِيلُ عَلَى صَانِعِ الْعَالَمِ فَقَالَ أَبُو
عَبْدِ اللَّهِ ع وُجُودُ الْأَفَاعِيلِ الَّتِي دَلَّتْ عَلَى أَنَّ صَانِعَهَا
صَنَعَهَا أَ لَا تَرَى أَنَّكَ إِذَا نَظَرْتَ إِلَى بِنَاءٍ مُشَيَّدٍ مَبْنِيٍّ
عَلِمْتَ أَنَّ لَهُ بَانِياً وَ إِنْ كُنْتَ لَمْ تَرَ الْبَانِيَ وَ لَمْ
تُشَاهِدْهُ قَالَ وَ مَا هُوَ قَالَ هُوَ شَيْءٌ بِخِلَافِ الْأَشْيَاءِ ارْجِعْ
بِقَوْلِي شَيْءٌ إِلَى إِثْبَاتِهِ وَ أَنَّهُ شَيْءٌ بِحَقِيقَةِ
الشَّيْئِيَّةِ غَيْرَ أَنَّهُ لَا جِسْمٌ وَ لَا صُورَةٌ وَ لَا يُحَسُّ وَ لَا
يُجَسُّ وَ لَا يُدْرَكُ بِالْحَوَاسِّ الْخَمْسِ لَا تُدْرِكُهُ الْأَوْهَامُ وَ
لَا تَنْقُصُهُ الدُّهُورُ وَ لَا يُغَيِّرُهُ الزَّمَانُ قَالَ السَّائِلُ
فَإِنَّا لَمْ نَجِدْ مَوْهُوماً إِلَّا مَخْلُوقاً قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع
لَوْ كَانَ ذَلِكَ كَمَا تَقُولُ لَكَانَ التَّوْحِيدُ مِنَّا مُرْتَفِعاً فَإِنَّا لَمْ نُكَلَّفْ أَنْ نَعْتَقِدَ
غَيْرَ مَوْهُومٍ لَكِنَّا نَقُولُ كُلُّ مَوْهُومٍ بِالْحَوَاسِّ مُدْرَكٌ بِهَا
تَحُدُّهُ الْحَوَاسُّ مُمَثَّلًا فَهُوَ مَخْلُوقٌ وَ لَا بُدَّ مِنْ إِثْبَاتِ
صَانِعِ الْأَشْيَاءِ خَارِجاً مِنَ الْجِهَتَيْنِ الْمَذْمُومَتَيْنِ
إِحْدَاهُمَا النَّفْيُ إِذْ كَانَ النَّفْيُ هُوَ الْإِبْطَالَ وَ الْعَدَمَ وَ
الْجِهَةُ الثَّانِيَةُ التَّشْبِيهُ بِصِفَةِ الْمَخْلُوقِ الظَّاهِرِ
التَّرْكِيبِ وَ التَّأْلِيفِ فَلَمْ يَكُنْ بُدٌّ مِنْ إِثْبَاتِ الصَّانِعِ
لِوُجُودِ الْمَصْنُوعِينَ وَ الِاضْطِرَارِ مِنْهُمْ إِلَيْهِ أَنَّهُمْ
مَصْنُوعُونَ وَ أَنَّ صَانِعَهُمْ غَيْرُهُمْ وَ لَيْسَ مِثْلَهُمْ إِذْ كَانَ
مِثْلُهُمْ شَبِيهاً بِهِمْ فِي ظَاهِرِ التَّرْكِيبِ وَ التَّأْلِيفِ وَ فِيمَا
يَجْرِي عَلَيْهِمْ مِنْ حُدُوثِهِمْ بَعْدَ أَنْ لَمْ يَكُونُوا وَ تَنَقُّلِهِمْ
مِنْ صِغَرٍ إِلَى كِبَرٍ وَ سَوَادٍ إِلَى بَيَاضٍ وَ قُوَّةٍ إِلَى ضَعْفٍ وَ
أَحْوَالٍ مَوْجُودَةٍ لَا حَاجَةَ بِنَا إِلَى تَفْسِيرِهَا لِثَبَاتِهَا وَ
وُجُودِهَا قَالَ السَّائِلُ فَأَنْتَ قَدْ حَدَدْتَهُ إِذْ أَثْبَتَّ وُجُودَهُ
قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع لَمْ أَحْدُدْهُ وَ لَكِنْ أَثْبَتُّهُ إِذْ لَمْ
يَكُنْ بَيْنَ الْإِثْبَاتِ وَ النَّفْيِ مَنْزِلَةٌ قَالَ السَّائِلُ فَقَوْلُهُ الرَّحْمنُ عَلَى
الْعَرْشِ اسْتَوى
قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع بِذَلِكَ وَصَفَ نَفْسَهُ وَ كَذَلِكَ هُوَ
مُسْتَوْلٍ عَلَى الْعَرْشِ بَائِنٌ مِنْ خَلْقِهِ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَكُونَ
الْعَرْشُ حَامِلًا لَهُ وَ لَا أَنَّ الْعَرْشَ مَحَلٌّ لَهُ لَكِنَّا نَقُولُ
هُوَ حَامِلٌ لِلْعَرْشِ وَ مُمْسِكٌ لِلْعَرْشِ وَ نَقُولُ فِي ذَلِكَ مَا قَالَ وَسِعَ كُرْسِيُّهُ
السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فَثَبَّتْنَا مِنَ الْعَرْشِ وَ الْكُرْسِيِّ مَا
ثَبَّتَهُ وَ نَفَيْنَا أَنْ يَكُونَ الْعَرْشُ وَ الْكُرْسِيُ حَاوِياً
لَهُ وَ أَنْ يَكُونَ عَزَّ وَ جَلَّ مُحْتَاجاً إِلَى مَكَانٍ أَوْ إِلَى شَيْءٍ
مِمَّا خَلَقَ بَلْ خَلْقُهُ مُحْتَاجُونَ إِلَيْهِ قَالَ السَّائِلُ فَمَا
الْفَرْقُ بَيْنَ أَنْ تَرْفَعُوا أَيْدِيَكُمْ إِلَى السَّمَاءِ وَ بَيْنَ أَنْ
تَخْفِضُوهَا نَحْوَ الْأَرْضِ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع ذَلِكَ فِي عِلْمِهِ
وَ إِحَاطَتِهِ وَ قُدْرَتِهِ سَوَاءٌ وَ لَكِنَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَمَرَ
أَوْلِيَاءَهُ وَ عِبَادَهُ بِرَفْعِ أَيْدِيهِمْ إِلَى السَّمَاءِ نَحْوَ
الْعَرْشِ لِأَنَّهُ جَعَلَهُ مَعْدِنَ الرِّزْقِ فَثَبَّتْنَا مَا ثَبَّتَهُ
الْقُرْآنُ وَ الْأَخْبَارُ عَنِ الرَّسُولِ ص حِينَ قَالَ ارْفَعُوا أَيْدِيَكُمْ
إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ هَذَا تُجْمِعُ عَلَيْهِ فِرَقُ الْأُمَّةِ
كُلُّهَا. [75]
هشام بن حكم گفت: از
جمله سؤالات فرد زنديقى كه نزد امام صادق عليه السّلام بود پرسيد اين بود كه: چه دليلى
بر آفريننده عالم وجود دارد؟ امام صادق عليه السّلام فرمود: افعال و كارهايى است كه
دلالت بر صانع آن ـ همو كه عمل را انجام داده ـ مىكند. مگر وقتى به ساختمان استوار
مرتفعى مىنگرى ابتدا پى به سازنده آن ـ هر چند او را نديده باشى ـ نمىبرى؟ پرسيد:
او چيست؟ فرمود: او چيزى است خلاف اشياء ديگر، به كلام سابق خود بازمىگردم: او چيزى
است كه موجب اثبات خود است، و او چيزى به حقيقت وجود است، غير از اينكه او جسم نيست،
صورت ندارد، حسّ نمىشود، و ملموس نيست، نه با حواسّ پنجگانه درك شود و نه اوهام او
را دريابد، نه گذشت زمان از او مىكاهد، و نه زمان تغييرش مىدهد.
پرسيد: ما هيچ قابل
وهم و انديشهاى را نديدهايم جز آنكه مخلوق بوده است؟ امام صادق عليه السّلام فرمود:
اگر كار همين گونه باشد كه شما قائليد، ديگر توحيد براى ما معنايى ندارد، زيرا ما مكلّف
نشدهايم به چيزى كه در وهم نايد معتقد شويم، بلكه اعتقاد ما اين است: هر چه با حواسّ
پنجگانه درك شود و همان آن را محدود سازد، مصوّر بوده و آن مخلوق است، و ناچار به اثبات
صانع اشياء هستيم خارج از دو مورد مذموم: يكى نفى، كه نفى همان ابطال و عدم است، و
جهت دوم تشبيه به صفات مخلوقاتى كه تركيب و تأليفشان ظاهر است، پس هيچ چارهاى نيست
جز در اثبات صانع براى وجود مصنوعات، و اضطرار مصنوعات به ما مىفهماند كه آنها مصنوع
و ساخته شدهاند، و اينكه صانع آنها غير آنهاست و نه مانند آنها، زيرا مانند آنها
شباهت دارد به آنها در ظاهر تركيب و تأليف و در حدوث آنها پس از آنكه نبودند، و انتقال
آنها از كوچكى به بزرگى، و سياهى به سفيدى، و قوّت به ضعف، و احوال موجودى كه به جهت
ثبات و وجودشان نيازى به تفسير ندارد. پرسيد: تو خود او را محدود ساختى وقتى وجود او
را ثابت نمودى! فرمود: محدودش نساختم بلكه او را اثبات نمودم، زيرا اثبات و نفى هيچ
شباهتى به هم ندارند.
پرسيد: پس در آيه «الرَّحْمنُ
عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى»[76]{خداى
رحمان بر عرش بر آمده است.} چه گوید؟
امام صادق عليه السّلام
فرمود: اين گونه خود را وصف نموده، و او مسلط بر عرش است و از خلقش جداست بدون آنكه
عرش حامل يا در بردارنده يا محلّ او باشد، بلكه ما معتقديم كه خود او حامل و در برگيرنده
عرش است، و هم چنین در باره این کلام خدا كه فرمود: «وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّماواتِ
وَ الْأَرْض»[77]
{كرسىِ او آسمانها و زمين را در بر گرفته} پس از عرش و كرسى ثابت كرديم آنچه خود
اثبات فرموده و اينكه عرش و كرسى در بردارنده او باشند را نفى نموديم، و اينكه خداوند
عزّ و جلّ نيازمند مكانى يا چيزى از مخلوقاتش باشد، بلكه تمام خلق و آفريدگان او محتاج
و نيازمند خداوند مىباشند. پرسيد: چه فرقى است ميان اينكه دستان خود را به آسمان بالا
بريد يا به زمين پايين بريد؟ امام صادق عليه السّلام فرمود: اين در علم و احاطه و قدرت
او مساوى و برابر است، ولى خداوند عزّ و جلّ اوليا و بندگانش را امر فرموده دستان خود
را رو به آسمان سمت عرش بالا برند، زيرا خداوند آن را معدن رزق قرار داده است، پس ما
آنچه را آيات قرآن و سخنان رسول خدا که فرمود: «دستان خود را به سمت خدا بالا بريد»
اثبات کردند، ثابت كرديم، و اين مورد اجماع امّت است.
4- الإحتجاج عَنْ هِشَامِ
بْنِ الْحَكَمِ قَالَ:
دَخَلَ ابْنُ أَبِي الْعَوْجَاءِ عَلَى الصَّادِقِ ع فَقَالَ لَهُ الصَّادِقُ يَا
ابْنَ أَبِي الْعَوْجَاءِ أَ مَصْنُوعٌ أَنْتَ أَمْ غَيْرُ مَصْنُوعٍ قَالَ لَسْتُ
بِمَصْنُوعٍ فَقَالَ لَهُ الصَّادِقُ ع فَلَوْ كُنْتَ مَصْنُوعاً كَيْفَ كُنْتَ
تَكُونُ فَلَمْ يُحِرِ ابْنُ أَبِي الْعَوْجَاءِ جَوَاباً وَ قَامَ وَ خَرَجَ. [78]
هشام بن حكم گوید:
ابن ابى العوجاء بر امام صادق علیه السلام داخل شد حضرت به او فرمود كه اى پسر ابی
العوجاء آيا تو مصنوعى يا غير مصنوع؟ گفت: نه من مصنوع نيستم. امام علیه السلام فرمود:
اگر مصنوع بودى چگونه مي بودى؟ ابن ابى العوجاء هيچ جواب نگفت و برخاست و بيرون رفت.
5- الإحتجاج دَخَلَ أَبُو شَاكِرٍ
الدَّيَصَانِيُّ وَ هُوَ زِنْدِيقٌ عَلَى
أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَقَالَ لَهُ يَا جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ دُلَّنِي عَلَى
مَعْبُودِي فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ اجْلِسْ فَإِذَا غُلَامٌ صَغِيرٌ فِي
كَفِّهِ بَيْضَةٌ يَلْعَبُ بِهَا فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع نَاوِلْنِي يَا
غُلَامُ الْبَيْضَةَ فَنَاوَلَهُ إِيَّاهَا فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع يَا
دَيَصَانِيُّ هَذَا حِصْنٌ مَكْنُونٌ لَهُ جِلْدٌ غَلِيظٌ وَ تَحْتَ الْجِلْدِ
الْغَلِيظِ جِلْدٌ رَقِيقٌ وَ تَحْتَ الْجِلْدِ الرَّقِيقِ ذَهَبَةٌ مَائِعَةٌ وَ
فِضَّةٌ ذَائِبَةٌ فَلَا الذَّهَبَةُ الْمَائِعَةُ تَخْتَلِطُ بِالْفِضَّةِ
الذَّائِبَةِ وَ لَا الْفِضَّةُ الذَّائِبَةُ تَخْتَلِطُ بِالذَّهَبَةِ
الْمَائِعَةِ فَهِيَ عَلَى حَالِهَا لَمْ يَخْرُجْ مِنْهَا خَارِجٌ مُصْلِحٌ فَيُخْبِرَ عَنْ إِصْلَاحِهَا وَ
لَمْ يَدْخُلْ فِيهَا دَاخِلٌ مُفْسِدٌ
فَيُخْبِرَ عَنْ إِفْسَادِهَا لَا يُدْرَى لِلذَّكَرِ خُلِقَتْ أَمْ لِلْأُنْثَى
تَنْفَلِقُ عَنْ مِثْلِ أَلْوَانِ الطَّوَاوِيسِ أَ تَرَى لَهَا مُدَبِّراً قَالَ
فَأَطْرَقَ مَلِيّاً ثُمَّ قَالَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ
وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ
أَنَّكَ إِمَامٌ وَ حُجَّةٌ مِنَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ وَ أَنَا تَائِبٌ مِمَّا
كُنْتُ فِيهِ. [79]
روزى فردى زنديق بنام
أبو شاكر ديصانىّ بر امام صادق عليه السّلام وارد شده و گفت: اى جعفر بن محمّد مرا
به معبود و خدايم راهنمايى و دلالت كن! امام صادق عليه السّلام فرمود: بنشين، در اين
وقت پسر بچّهاى وارد شد كه با تخم مرغى بازى مىكرد، امام فرمود: اى پسر اين تخم مرغ
را به من بده. آن را گرفت و فرمود: اى ديصانىّ، اين سنگرى است پوشيده، كه پوستى ضخيم
دارد و زير آن پوستهاى نازك است، و زير آن طلايى است روان و نقرهاى آب شده، و هيچ
كدام با هم مخلوط نشده و به همان حال باقى است، نه مصلحى از آن خارج شده تا بگويد من
آن را اصلاح كردم و نه مفسدى درونش رفته تا بگويد من آن را فاسد كردم، و معلوم نيست
براى توليد نر آفريده شده يا ماده، ناگاه می شكافد و طاوسى رنگارنگ بيرون می دهد، آيا
تو براى اين مدبّرى در مىيابى؟! راوى گويد: ديصانىّ مدّتى سر به زير افكند و سپس گفت:
گواهى دهم كه معبودى جز خداى يگانه بىشريك نيست، و اينكه محمّد بنده و فرستاده اوست
و تو امام و حجّت خدايى بر مردم و من از حالت پيشين توبهگزارم.
6- الإحتجاج عَنْ عِيسَى
بْنِ يُونُسَ قَالَ:
كَانَ ابْنُ أَبِي الْعَوْجَاءِ مِنْ
تَلَامِذَةِ الْحَسَنِ الْبَصْرِيِّ فَانْحَرَفَ عَنِ التَّوْحِيدِ فَقِيلَ لَهُ
تَرَكْتَ مَذْهَبَ صَاحِبِكَ وَ دَخَلْتَ فِيمَا لَا أَصْلَ لَهُ وَ لَا حَقِيقَةَ
قَالَ إِنَّ صَاحِبِي كَانَ مِخْلَطاً يَقُولُ طَوْراً بِالْقَدَرِ وَ طَوْراً
بِالْجَبْرِ فَمَا أَعْلَمُهُ اعْتَقَدَ مَذْهَباً دَامَ عَلَيْهِ فَقَدِمَ
مَكَّةَ تَمَرُّداً وَ إِنْكَاراً عَلَى مَنْ يَحُجُّ وَ كَانَ يَكْرَهُ
الْعُلَمَاءُ مُجَالَسَتَهُ وَ مُسَاءَلَتَهُ لِخُبْثِ لِسَانِهِ وَ فَسَادِ
ضَمِيرِهِ فَأَتَى أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع فَجَلَسَ إِلَيْهِ فِي جَمَاعَةٍ مِنْ
نُظَرَائِهِ فَقَالَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ إِنَّ الْمَجَالِسَ بِالْأَمَانَاتِ
وَ لَا بُدَّ لِكُلِّ مَنْ بِهِ سُعَالٌ أَنْ يَسْعُلَ أَ فَتَأْذَنُ لِي فِي الْكَلَامِ
فَقَالَ الصَّادِقُ ع تَكَلَّمْ بِمَا شِئْتَ فَقَالَ إِلَى كَمْ تَدُوسُونَ هَذَا
الْبَيْدَرَ وَ تَلُوذُونَ بِهَذَا
الْحَجَرِ وَ تَعْبُدُونَ هَذَا الْبَيْتَ الْمَرْفُوعَ بِالطُّوبِ وَ الْمَدَرِ
وَ تُهَرْوِلُونَ حَوْلَهُ كَهَرْوَلَةِ الْبَعِيرِ إِذَا نَفَرَ إِنَّ مَنْ
فَكَّرَ فِي هَذَا وَ قَدَّرَ عَلِمَ أَنَّ هَذَا فِعْلٌ أَسَّسَهُ غَيْرُ حَكِيمٍ
وَ لَا ذِي نَظَرٍ فَقُلْ فَإِنَّكَ رَأْسُ هَذَا الْأَمْرِ وَ سَنَامُهُ وَ
أَبُوكَ أُسُّهُ وَ نِظَامُهُ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ مَنْ
أَضَلَّهُ اللَّهُ وَ أَعْمَى قَلْبَهُ اسْتَوْخَمَ الْحَقَّ وَ لَمْ
يَسْتَعْذِبْهُ وَ صَارَ الشَّيْطَانُ وَلِيَّهُ يُورِدُهُ مَنَاهِلَ الْهَلَكَةِ
ثُمَّ لَا يُصْدِرُهُ وَ هَذَا بَيْتٌ اسْتَعْبَدَ اللَّهُ بِهِ عِبَادَهُ
لِيَخْتَبِرَ طَاعَتَهُمْ فِي إِتْيَانِهِ فَحَثَّهُمْ عَلَى تَعْظِيمِهِ وَ
زِيَارَتِهِ وَ جَعَلَهُ مَحَلَّ أَنْبِيَائِهِ وَ قِبْلَةً لِلْمُصَلِّينَ لَهُ
فَهُوَ شُعْبَةٌ مِنْ رِضْوَانِهِ وَ طَرِيقٌ يُؤَدِّي إِلَى غُفْرَانِهِ
مَنْصُوبٌ عَلَى اسْتِوَاءِ الْكَمَالِ وَ مُجْتَمَعِ الْعَظَمَةِ وَ الْجَلَالِ
خَلَقَهُ اللَّهُ قَبْلَ دَحْوِ الْأَرْضِ بِأَلْفَيْ عَامٍ فَأَحَقُّ مَنْ
أُطِيعَ فِيمَا أَمَرَ وَ انْتُهِيَ عَمَّا نَهَى عَنْهُ وَ زَجَرَ اللَّهُ
الْمُنْشِئُ لِلْأَرْوَاحِ وَ الصُّوَرِ فَقَالَ ابْنُ أَبِي الْعَوْجَاءِ
ذَكَرْتَ اللَّهَ فَأَحَلْتَ عَلَى غَائِبٍ
فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع وَيْلَكَ كَيْفَ يَكُونُ غَائِباً مَنْ هُوَ مَعَ
خَلْقِهِ شَاهِدٌ وَ إِلَيْهِمْ أَقْرَبُ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ يَسْمَعُ
كَلَامَهُمْ وَ يَرَى أَشْخَاصَهُمْ وَ يَعْلَمُ أَسْرَارَهُمْ فَقَالَ ابْنُ
أَبِي الْعَوْجَاءِ فَهُوَ فِي كُلِّ مَكَانٍ أَ لَيْسَ إِذَا كَانَ فِي
السَّمَاءِ كَيْفَ يَكُونُ فِي الْأَرْضِ وَ إِذَا كَانَ فِي الْأَرْضِ كَيْفَ
يَكُونُ فِي السَّمَاءِ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّمَا وَصَفْتَ
الْمَخْلُوقَ الَّذِي إِذَا انْتَقَلَ مِنْ مَكَانٍ اشْتَغَلَ بِهِ مَكَانٌ وَ
خَلَا مِنْهُ مَكَانٌ فَلَا يَدْرِي فِي الْمَكَانِ الَّذِي صَارَ إِلَيْهِ مَا
حَدَثَ فِي الْمَكَانِ الَّذِي كَانَ فِيهِ فَأَمَّا اللَّهُ الْعَظِيمُ الشَّأْنِ
الْمَلِكُ الدَّيَّانُ فَلَا يَخْلُو مِنْهُ مَكَانٌ وَ لَا يَشْتَغِلُ بِهِ
مَكَانٌ وَ لَا يَكُونُ إِلَى مَكَانٍ أَقْرَبَ مِنْهُ إِلَى مَكَانٍ. [80]
ابن أبى العوجاء از
شاگردان حسن بصرى بود و از يگانهپرستى برگشت، به او گفتند: چرا مذهب استادت را وانهادى
و در وضعى درآمدى كه اصل و حقيقتى ندارد؟ گفت: استادم يك نواخت نبود، يك بار قائل به
قدر مىشد و بار ديگر معتقد به جبر، و من گمان ندارم بر سر عقيدهاى بماند. بارى وارد
مكّه شد و هدفى جز سركشى و انكار حاجيان نداشت، به همين جهت علما از مجالست با او اكراه
داشتند، روزى خدمت امام صادق عليه السّلام رسيده و با همفكرانش نزد آن حضرت نشسته و
گفت: اى أبا عبد اللَّه، مجالس حكم امانت را دارد، و هر كه پرسشى دارد بايد بگويد،
به من اجازه مىدهى سخن آغاز كنم؟ حضرت فرمود: هر چه خواهى بگو. ابن أبى العوجاء گفت:
تا كِى گرد اين خرمن مىچرخيد و به اين سنگ پناه بريد و پروردگار اين خانه گلين را
پرستيد و چون شتر رم خورده دور آن دور زنيد، هر كه در اين كار انديشد و آن را اندازه
كند داند كه اين قانون از غير حكيم است و نه از صاحب نظری، جوابم را بگو كه تو آقا
و سرور اين امرى و پدرت بنياد و نظام آن بود!
امام علیه السلام
فرمود: هر كه را خدا گمراه ساخته و دلش را كور نموده حقّ بر او تلخ آيد و آن را شيرين
نداند، و در نهايت شيطان دوستش شده و او را به وادى فلاكت افكنده و از آنجا خارجش نسازد!
اين خانهاى است كه خدا خلق خود را توسّط آن به پرستش واداشته تا فرمانبرى ايشان را
بيازمايد و به تعظيم و زيارت آن تشويق كند، خداوند كعبه را مركز پيغمبران و قبله نمازگزاران
ساخته، كعبه شعبهاى است از رضوان خدا و راهى است به آمرزش و غفران او، آن بر استوارى
كمال و بنياد عظمت برجا است، خداوند آن را دو هزار سال پيش از گستراندن زمين آفريده،
بنا بر اين شايستهتر فردى كه بايد از آن فرمان بُرد و از آنچه ممنوع ساخته باز ايستاد
همان كسى است كه جانها و كالبدها را آفريده است!
ابن أبى العوجاء گفت:
اينها كه گفتى حواله به ناديده و غايب بود! حضرت فرمود: واى بر تو! چگونه كسى كه حاضر
بر خلق خود است و از رگ گردن به ايشان نزديكتر است، و كلامشان را مىشنود و اشخاصشان
را بيند و بر اسرارشان واقف است، ناديده و غایب است؟
ابن أبى العوجاء گفت:
پس او در همه جا هست!؟ پس اگر در آسمان باشد چگونه در زمين خواهد بود و اگر در زمين
باشد در آسمان جايى ندارد؟!
امام صادق عليه السّلام
فرمود: تو وصف و شرح مخلوق و آفريدهاى را نمودى كه در انتقال از مكانى به مكان ديگر
جايى را فراگيرد و جاى ديگر از او خالى شود و در جايى كه آمد از جايى كه بوده خبر ندارد
كه چه پيش آمد كرده، ولى خداى عظيم الشّأن و سلطان جزا بخش، نه مكانى از او خالى است
و نه جايى او را فراگيرد، و به هيچ مكانى نزديكتر از مكان ديگر نيست.
7- الإحتجاج وَ رُوِيَ أَنَّ الصَّادِقَ ع قَالَ
لِابْنِ أَبِي الْعَوْجَاءِ إِنْ يَكُنِ الْأَمْرُ كَمَا تَقُولُ وَ لَيْسَ كَمَا
تَقُولُ نَجَوْنَا وَ نَجَوْتَ وَ إِنْ يَكُنِ الْأَمْرُ كَمَا نَقُولُ نَجَوْنَا
وَ هَلَكْتَ. [81]
امام صادق عليه السّلام
به ابن أبى العوجاء فرمود: اگر حقّ آن باشد كه تو مىگويى ـ هر چند كه آن نيست ـ ما
و شما همگى رستگاريم، و اگر حقيقت چنان باشد كه ما مىگوييم ـ و چنان هم هست ـ ما رستگاريم
و تو هلاك.
8- التوحيد، الأمالي للصدوق
ن، عيون أخبار الرضا عليه السلام الْعَطَّارُ عَنْ سَعْدٍ عَنِ ابْنِ هَاشِمٍ عَنْ
عَلِيِّ بْنِ مَعْبَدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ
عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا ع أَنَّهُ دَخَلَ عَلَيْهِ رَجُلٌ فَقَالَ لَهُ يَا ابْنَ
رَسُولِ اللَّهِ مَا الدَّلِيلُ عَلَى حُدُوثِ الْعَالَمِ فَقَالَ أَنْتَ لَمْ
تَكُنْ ثُمَّ كُنْتَ وَ قَدْ عَلِمْتَ أَنَّكَ لَمْ تُكَوِّنْ نَفْسَكَ وَ لَا
كَوَّنَكَ مَنْ هُوَ مِثْلُكَ. [82]
مردى خدمت امام رضا
علیه السلام رسيد و گفت چه دليلى است بر حدوث عالم؟ فرمود تو نبودى و بود شدى تو می
دانی كه خود را به وجود نياوردى و كسى هم كه مانند تو است تو را به وجود نياورده.
9- التوحيد، عيون أخبار
الرضا عليه السلام مَاجِيلَوَيْهِ عَنْ عَمِّهِ أَبِي سَمِينَةَ مُحَمَّدِ بْنِ
عَلِيٍّ الْكُوفِيِّ الصَّيْرَفِيِ عَنْ
مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْخُرَاسَانِيِّ خَادِمِ الرِّضَا ع قَالَ: دَخَلَ رَجُلٌ مِنَ الزَّنَادِقَةِ عَلَى
الرِّضَا ع وَ عِنْدَهُ جَمَاعَةٌ فَقَالَ لَهُ أَبُو الْحَسَنِ ع أَ رَأَيْتَ
إِنْ كَانَ الْقَوْلُ قَوْلَكُمْ وَ لَيْسَ هُوَ كَمَا تَقُولُونَ أَ لَسْنَا وَ
إِيَّاكُمْ شَرَعاً سَوَاءً وَ لَا يَضُرُّنَا مَا صَلَّيْنَا وَ صُمْنَا وَ
زَكَّيْنَا وَ أَقْرَرْنَا فَسَكَتَ فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ ع إِنْ يَكُنْ
الْقَوْلُ قَوْلَنَا وَ هُوَ كَمَا نَقُولُ أَ لَسْتُمْ قَدْ هَلَكْتُمْ وَ نَجَوْنَا قَالَ رَحِمَكَ
اللَّهُ فَأَوْجِدْنِي كَيْفَ هُوَ وَ أَيْنَ هُوَ قَالَ وَيْلَكَ إِنَّ الَّذِي
ذَهَبْتَ إِلَيْهِ غَلَطٌ هُوَ أَيَّنَ الْأَيْنَ وَ كَانَ وَ لَا أَيْنَ وَ هُوَ
كَيَّفَ الْكَيْفَ وَ كَانَ وَ لَا كَيْفَ فَلَا يُعْرَفُ بِكَيْفُوفِيَّةٍ وَ لَا
بِأَيْنُونِيَّةٍ وَ لَا بِحَاسَّةٍ وَ لَا يُقَاسُ بِشَيْءٍ قَالَ الرَّجُلُ
فَإِذَنْ إِنَّهُ لَا شَيْءَ إِذَا لَمْ يُدْرَكْ بِحَاسَّةٍ مِنَ
الْحَوَاسِّ فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ ع وَيْلَكَ لَمَّا عَجَزَتْ حَوَاسُّكَ عَنْ
إِدْرَاكِهِ أَنْكَرْتَ رُبُوبِيَّتَهُ وَ نَحْنُ إِذَا عَجَزَتْ حَوَاسُّنَا عَنْ
إِدْرَاكِهِ أَيْقَنَّا أَنَّهُ رَبُّنَا وَ أَنَّهُ شَيْءٌ بِخِلَافِ
الْأَشْيَاءِ قَالَ الرَّجُلُ فَأَخْبِرْنِي مَتَى كَانَ قَالَ أَبُو الْحَسَنِ ع
أَخْبِرْنِي مَتَى لَمْ يَكُنْ فَأُخْبِرَكَ مَتَى كَانَ قَالَ الرَّجُلُ فَمَا
الدَّلِيلُ عَلَيْهِ قَالَ أَبُو الْحَسَنِ ع إِنِّي لَمَّا نَظَرْتُ إِلَى
جَسَدِي فَلَمْ يُمْكِنِّي فِيهِ زِيَادَةٌ وَ لَا نُقْصَانٌ فِي الْعَرْضِ وَ
الطُّولِ وَ دَفْعُ الْمَكَارِهِ عَنْهُ وَ جَرُّ الْمَنْفَعَةِ إِلَيْهِ عَلِمْتُ
أَنَّ لِهَذَا الْبُنْيَانِ بَانِياً فَأَقْرَرْتُ بِهِ مَعَ مَا أَرَى مِنْ
دَوَرَانِ الْفَلَكِ بِقُدْرَتِهِ وَ إِنْشَاءِ السَّحَابِ وَ تَصْرِيفِ
الرِّيَاحِ وَ مَجْرَى الشَّمْسِ وَ الْقَمَرِ وَ النُّجُومِ وَ غَيْرِ ذَلِكَ
مِنَ الْآيَاتِ الْعَجِيبَاتِ الْمُتْقَنَاتِ عَلِمْتُ أَنَّ لِهَذَا مُقَدِّراً
وَ مُنْشِئاً قَالَ الرَّجُلُ فَلِمَ احْتَجَبَ فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ ع إِنَّ
الْحِجَابَ عَلَى الْخَلْقِ لِكَثْرَةِ ذُنُوبِهِمْ فَأَمَّا هُوَ فَلَا تَخْفَى
عَلَيْهِ خَافِيَةٌ فِي آنَاءِ اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ قَالَ فَلِمَ لَا
تُدْرِكُهُ حَاسَّةُ الْبَصَرِ قَالَ لِلْفَرْقِ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ خَلْقِهِ
الَّذِينَ تُدْرِكُهُمْ حَاسَّةُ الْأَبْصَارِ مِنْهُمْ وَ مِنْ غَيْرِهِمْ ثُمَّ
هُوَ أَجَلُّ مِنْ أَنْ يُدْرِكَهُ بَصَرٌ أَوْ يُحِيطَ بِهِ وَهْمٌ أَوْ
يَضْبِطَهُ عَقْلٌ قَالَ فَحُدَّهُ لِي فَقَالَ لَا حَدَّ لَهُ قَالَ وَ لِمَ
قَالَ لِأَنَّ كُلَّ مَحْدُودٍ مُتَنَاهٍ إِلَى حَدٍّ وَ إِذَا احْتَمَلَ
التَّحْدِيدَ احْتَمَلَ الزِّيَادَةَ وَ إِذَا احْتَمَلَ الزِّيَادَةَ احْتَمَلَ
النُّقْصَانَ فَهُوَ غَيْرُ مَحْدُودٍ وَ لَا مُتَزَايِدٍ وَ لَا مُتَنَاقِصٍ وَ
لَا مُتَجَزِّئٍ وَ لَا مُتَوَهَّمٍ قَالَ الرَّجُلُ فَأَخْبِرْنِي عَنْ
قَوْلِكُمْ إِنَّهُ لَطِيفٌ وَ سَمِيعٌ وَ بَصِيرٌ وَ عَلِيمٌ وَ حَكِيمٌ أَ يَكُونُ السَّمِيعُ
إِلَّا بِالْأُذُنِ وَ الْبَصِيرُ إِلَّا بِالْعَيْنِ وَ اللَّطِيفُ إِلَّا
بِعَمَلِ الْيَدَيْنِ وَ الْحَكِيمُ إِلَّا بِالصَّنْعَةِ فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ
ع إِنَّ اللَّطِيفَ مِنَّا عَلَى حَدِّ اتِّخَاذِ الصَّنْعَةِ أَ وَ مَا رَأَيْتَ
الرَّجُلَ يَتَّخِذُ شَيْئاً فَيَلْطُفُ فِي اتِّخَاذِهِ فَيُقَالُ مَا أَلْطَفَ
فُلَاناً فَكَيْفَ لَا يُقَالُ لِلْخَالِقِ الْجَلِيلِ لَطِيفٌ إِذْ خَلَقَ
خَلْقاً لَطِيفاً وَ جَلِيلًا وَ رَكَّبَ فِي الْحَيَوَانِ مِنْهُ أَرْوَاحَهَا وَ
خَلَقَ كُلَّ جِنْسٍ مُتَبَايِناً مِنْ جِنْسِهِ فِي الصُّورَةِ وَ لَا يُشْبِهُ
بَعْضُهُ بَعْضاً فَكُلٌّ لَهُ لُطْفٌ مِنَ الْخَالِقِ اللَّطِيفِ الْخَبِيرِ فِي
تَرْكِيبِ صُورَتِهِ ثُمَّ نَظَرْنَا إِلَى الْأَشْجَارِ وَ حَمْلِهَا أَطَايِبَهَا
الْمَأْكُولَةَ مِنْهَا وَ غَيْرَ الْمَأْكُولَةِ فَقُلْنَا عِنْدَ ذَلِكَ إِنَّ
خَالِقَنَا لَطِيفٌ لَا كَلُطْفِ خَلْقِهِ فِي صَنْعَتِهِمْ وَ قُلْنَا إِنَّهُ
سَمِيعٌ لِأَنَّهُ لَا يَخْفَى عَلَيْهِ أَصْوَاتُ خَلْقِهِ مَا بَيْنَ الْعَرْشِ
إِلَى الثَّرَى مِنَ الذَّرَّةِ إِلَى أَكْبَرَ مِنْهَا فِي بَرِّهَا وَ بَحْرِهَا
وَ لَا تَشْتَبِهُ عَلَيْهِ لُغَاتُهَا فَقُلْنَا عِنْدَ ذَلِكَ إِنَّهُ سَمِيعٌ
لَا بِأُذُنٍ وَ قُلْنَا إِنَّهُ بَصِيرٌ لَا بِبَصَرٍ لِأَنَّهُ يَرَى أَثَرَ
الذَّرَّةِ السَّحْمَاءِ فِي اللَّيْلَةِ الظَّلْمَاءِ عَلَى الصَّخْرَةِ
السَّوْدَاءِ وَ يَرَى دَبِيبَ النَّمْلِ فِي اللَّيْلَةِ الدُّجُنَّةِ وَ يَرَى
مَضَارَّهَا وَ مَنَافِعَهَا وَ أَثَرَ سِفَادِهَا
وَ فِرَاخَهَا وَ نَسْلَهَا فَقُلْنَا عِنْدَ
ذَلِكَ إِنَّهُ بَصِيرٌ لَا كَبَصَرِ خَلْقِهِ قَالَ فَمَا بَرِحَ حَتَّى أَسْلَمَ
وَ فِيهِ كَلَامٌ غَيْرُ هَذَا. [83]
خادم امام رضا عليه
السّلام گويد: مردى زنديق بر آن حضرت وارد شد، و گروهى نيز حضور داشتند، امام فرمود:
بگو ببينم، اگر حرف، حرف شما باشد (مطلب آن طور كه مىگوئيد باشد)ـ هر چند كه اين طور
نيست ـ آيا ما و شما يكسان نيستيم؟ و نماز و روزه و زكات و اعتقادات ما ضررى به ما
نرسانده است؟ مرد چيزى نگفت. امام عليه السّلام فرمود: و اگر حرف، حرف ما باشد ـ كه
حقّ هم همين است ـ آيا در اين صورت شما به
هلاكت نيفتاده و ما نجات نيافتهايم؟
زنديق گفت: خداوند
به تو لطف و رحمت فرمايد، برايم توضيح بده كه خدا چگونه است؟ و كجاست؟ حضرت فرمود:
واى بر تو! آنچه تو گمان كردهاى غلط است، او جا و مكان را ايجاد كرده است، او بود
ولى هيچ جا و مكانى وجود نداشت، كيفيّت را او ايجاد كرده است، او بود و هيچ چگونگى
و كيفيّتى وجود نداشت، لذا با كيفيّت يا جا و مكان و حواسّ قابل درك نيست و به هيچ
چيز شبيه نمىباشد.
مرد گفت: حال كه با
هيچ حسّى از حواسّ پنجگانه قابل درك نيست پس اصلا نيست. حضرت فرمود: واى بر تو! چون
حواسّت از درك او عاجز است، ربوبيّت او را انكار مىكنى؟ و حال آنكه ما وقتى از ادراكش
عاجز مىشويم يقين مىكنيم كه او ربّ ما است، و او چيزى است بر خلاف ساير اشياء.
مرد گفت: پس بگو خدا
چه زمانى، بوده است؟ حضرت فرمود: تو به من بگو، خداوند كِى نبوده است تا بگويم از كِى
بوده است. مرد پرسيد: چه دليلى بر وجود خدا هست؟ حضرت فرمود: وقتى به جسدم مىنگرم
و مىبينم نمىتوانم در طول و عرض چيزى از آن كم كنم يا بر آن بيفزايم و سختىها را
از آن دفع كنم و چيزى به سود آن انجام دهم، مىفهمم كه اين ساختمان بنا كنندهاى دارد
و به او معتقد مىشوم، علاوه بر اينكه دوران فلك را به امر و قدرتش و ايجاد شدن ابرها
و گردش بادها و حركت ماه و خورشيد و ستارگان و ساير آيات عجيب و متقن الهى را مىبينم،
و لذا مىفهمم كه اينها همه تقديركننده و ايجادكنندهاى دارد.
مرد پرسيد پس چرا پنهان
است؟ حضرت فرمود: در پرده بودن او از خلق، به خاطر گناهان بسيار آنهاست، امّا خود او
هيچ چيز پنهانى در شب و روز، برايش پنهان نيست.
پرسيد: پس چرا چشم،
او را نمىبيند؟ حضرت فرمود: براى اينكه فرقى باشد بين او و بين خلقش كه قابل رؤيت
هستند. مضافا به اينكه شأن او اجل از اين است كه چشم او را ببيند و يا فكر او را درك
نمايد يا عقل، او را ادراك كند.
مرد گفت: پس حدّ و
وصفش را برايم بيان كن. امام فرمود: حدّ و وصفى ندارد.
مرد پرسيد: چرا؟ حضرت
فرمود: زيرا هر چيزى كه حدّى دارد، وجودش تا همان حدّ امتداد دارد و چون حدّ و مرز
پذيرفته، پس قابليّت زياد شدن را نيز دارد و وقتى قابليّت زياد شدن را داشته باشد قابليّت
نقصان را نيز دارد، پس او نه حدّ دارد نه زيادى مىپذيرد نه چيزى از او كم مىشود نه
قابل تجزيه است و نه با فكر درك مىشود.
مرد پرسيد: شما كه
مىگوئيد: او لطيف، سميع، حكيم، بصير و عليم است يعنى چه؟ آيا كسى مىتواند بدون گوش،
شنوا باشد، يا بدون چشم بينا باشد يا ظريف و دقيق باشد ولى دست نداشته باشد و يا حكيم
باشد ولى صنعتگر و سازنده نباشد؟ حضرت فرمود: «لطيف» در بين آدميان، موقعى اطلاق مىشود
كه كسى بخواهد كارى يا صنعتى انجام دهد. آيا نديدهاى وقتى كسى مىخواهد چيزى اتّخاذ
كند يا كارى كند اگر با دقّت و ظرافت انجام دهد، مىگويند فلانى چقدر با ظرافت و دقيق
است؟ پس چطور به خداوند بزرگى كه مخلوقاتى ريز و درشت دارد و در جانوران روحهايى قرار
داده و هر جنسى را از جنس ديگر متباين ساخته بطورى كه هيچ شبيه يكديگر نيستند، لطيف
(دقيق و با ظرافت) گفته نشود؟ پس هر كدام از اين مخلوقات در تركيب ظاهرىاش لطفى از
خالق لطيف و خبير داراست، سپس در درختان و ميوههاى خوراكى و غير خوراكى آن دقّت كرديم
و آن وقت گفتيم: خالق ما، لطيف است ولى نه مانند لطيف بودن مخلوقات در كارهايشان، و
گفتيم: او شنوايى است كه صداى تمام خلائق از عرش تا فرش از مورچههاى ريز گرفته تا
بزرگتر از آن، در دريا و خشكى بر او پوشيده نيست و زبان آنها را با هم اشتباه نمىكند
و در اين موقع گفتيم: او شنواست ولى بدون گوش. و گفتيم او بيناست ولى نه با چشم، زيرا
او اثر دانه بسيار ريز و سياه خردل را در شب ظلمانى بر روى سنگ سياه مىبيند و نيز
حركت مورچه را در شب تاريك مىبيند و از نفع و ضرر آن مطّلع است و آميزش و بچهها و
نسل آن را مىبيند، و در نتيجه گفتيم: او بيناست امّا نه مانند بينا بودن مخلوقات.
راوى گويد: و اين سؤال و جواب به همين منوال ادامه داشت تا آن زنديق مسلمان شد، و مطالب
ديگرى غير از اين هم در حديث هست.
10- عيون أخبار الرضا عليه
السلام الطَّالَقَانِيُّ عَنِ ابْنِ عُقْدَةَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ أَبِيهِ
عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ لِمَ خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْخَلْقَ
عَلَى أَنْوَاعٍ شَتَّى وَ لَمْ يَخْلُقْهُمْ نَوْعاً وَاحِداً فَقَالَ لِئَلَّا
يَقَعَ فِي الْأَوْهَامِ أَنَّهُ عَاجِزٌ فَلَا تَقَعُ صُورَةٌ فِي وَهْمِ
مُلْحِدٍ إِلَّا وَ قَدْ خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَيْهَا خَلْقاً وَ لَا
يَقُولَ قَائِلٌ هَلْ يَقْدِرُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى أَنْ يَخْلُقَ عَلَى
صُورَةِ كَذَا وَ كَذَا إِلَّا وَجَدَ ذَلِكَ فِي خَلْقِهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى
فَيَعْلَمُ بِالنَّظَرِ إِلَى أَنْوَاعِ خَلْقِهِ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ
قَدِيرٌ. [84]
حسن بن فضّال گوید:
من به حضرت رضا عليه السّلام عرضه داشتم ای فرزند رسول خدا، چرا خداوند مخلوقات خود
را يك نوع نيافريد و آنها را گوناگون خلق فرمود؟ امام عليه السّلام در پاسخ فرمود:
براى اينكه فكر نكنند خداوند عاجز است، و صورتى به ذهن ملحدى خطور نكند جز آنكه خداوند
مانند آن صورت مخلوقاتى دارد، و نيز كسى نگويد: آيا خدا ميتواند به فلان صورت و شكل
موجودى بيافريند، مگر اينكه مثل آن را در آفريدگان خداوند تبارك و تعالى بيابد، و با
توجّه به انواع گوناگون خلقش دانسته شود كه خداوند بر هر چيزى تواناست.
11- الخصال الْفَامِيُّ وَ
ابْنُ مَسْرُورٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ بُطَّةَ عَنِ الْبَرْقِيِّ
عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِي
عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَمِعْتُ أَبِي يُحَدِّثُ عَنْ أَبِيهِ ع أَنَّ رَجُلًا قَامَ
إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع فَقَالَ لَهُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ بِمَا
عَرَفْتَ رَبَّكَ قَالَ بِفَسْخِ الْعَزْمِ وَ نَقْضِ الْهِمَمِ لَمَّا أَنْ هَمَمْتُ حَالَ بَيْنِي وَ
بَيْنَ هَمِّي وَ عَزَمْتُ فَخَالَفَ الْقَضَاءُ عَزْمِي فَعَلِمْتُ أَنَّ
الْمُدَبِّرَ غَيْرِي قَالَ فَبِمَا ذَا شَكَرْتَ نَعْمَاءَهُ قَالَ نَظَرْتُ
إِلَى بَلَاءٍ قَدْ صَرَفَهُ عَنِّي وَ أَبْلَى بِهِ غَيْرِي فَعَلِمْتُ أَنَّهُ
قَدْ أَنْعَمَ عَلَيَّ فَشَكَرْتُهُ قَالَ فَبِمَا ذَا أَحْبَبْتَ لِقَاءَهُ قَالَ
لَمَّا رَأَيْتُهُ قَدِ اخْتَارَ لِي دِينَ مَلَائِكَتِهِ وَ رُسُلِهِ وَ أَنْبِيَائِهِ
عَلِمْتُ أَنَّ الَّذِي أَكْرَمَنِي بِهَذَا لَيْسَ يَنْسَانِي فَأَحْبَبْتُ
لِقَاءَهُ. [85]
امام صادق علیه
السلام فرمود: شنيدم از پدرم كه از پدرش نقل ميكرد: مردى حضور امير المؤمنين ايستاد
و گفت ای امير المؤمنين! به چه چیزی خداى خود را شناختى؟ فرمود: به فسخ تصمیمها و
شكست همتها، چون كه گاهى همت گماشتم بر امرى و ميان من و مقصودم حایل شد و تصميم گرفتم
و قضاء با تصميم مخالفت كرد، از اينجا دانستم تدبير به دست ديگرى است. گفت: چگونه نعمت
او را شكر كردى؟ فرمود: نگاه كردم به بلایى كه او از من دور كرد، و دچار ديگرى نمود
از اين جا دانستم كه به من نعمت بخشوده و او را شكر ميكنم. گفت: از چه رو ملاقات وى
را دوست دارى؟ فرمود: چون ديدم فرشتگان و پيغمبران و انبياء خود را به من ارزانى داشته،
دانستم كسى كه به اين دين مقدس مرا گرامى داشته هرگز فراموشم نكند پس ملاقات او را
دوست داشتم.
12- التوحيد مَاجِيلَوَيْهِ
عَنْ عَمِّهِ عَنِ الْبَرْقِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْكُوفِيِّ عَنْ
عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي هَاشِمٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ
مُحَسِّنٍ الْمِيثَمِيِّ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي مَنْصُورٍ الْمُتَطَبِّبِ فَقَالَ
أَخْبَرَنِي رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِي قَالَ كُنْتُ أَنَا وَ ابْنُ أَبِي
الْعَوْجَاءِ وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْمُقَفَّعِ فِي الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ فَقَالَ ابْنُ الْمُقَفَّعِ
تَرَوْنَ هَذَا الْخَلْقَ وَ أَوْمَى بِيَدِهِ إِلَى مَوْضِعِ الطَّوَافِ مَا
مِنْهُمْ أَحَدٌ أُوجِبُ لَهُ اسْمَ الْإِنْسَانِيَّةِ إِلَّا ذَلِكَ الشَّيْخُ الْجَالِسُ يَعْنِي جَعْفَرَ بْنَ
مُحَمَّدٍ ع فَأَمَّا الْبَاقُونَ فَرَعَاعٌ وَ بَهَائِمُ فَقَالَ لَهُ ابْنُ
أَبِي الْعَوْجَاءِ وَ كَيْفَ أَوْجَبْتَ هَذَا الِاسْمَ لِهَذَا الشَّيْخِ دُونَ
هَؤُلَاءِ قَالَ لِأَنِّي رَأَيْتُ عِنْدَهُ مَا لَمْ أَرَ عِنْدَهُمْ فَقَالَ
ابْنُ أَبِي الْعَوْجَاءِ مَا بُدٌّ مِنِ اخْتِبَارِ مَا قُلْتَ فِيهِ مِنْهُ
فَقَالَ لَهُ ابْنُ الْمُقَفَّعِ لَا تَفْعَلْ فَإِنِّي أَخَافُ أَنْ يُفْسِدَ
عَلَيْكَ مَا فِي يَدِكَ فَقَالَ لَيْسَ ذَا رَأْيَكَ وَ لَكِنَّكَ تَخَافُ أَنْ
يَضْعُفَ رَأْيُكَ عِنْدِي فِي إِحْلَالِكَ إِيَّاهُ الْمَحَلَّ الَّذِي وَصَفْتَ
فَقَالَ ابْنُ الْمُقَفَّعِ أَمَّا إِذَا تَوَهَّمْتَ عَلَيَّ هَذَا فَقُمْ
إِلَيْهِ وَ تَحَفَّظْ مَا اسْتَطَعْتَ مِنَ الزَّلَلِ وَ لَا تَثْنِ عِنَانَكَ
إِلَى اسْتِرْسَالٍ يُسَلِّمْكَ إِلَى عِقَالٍ وَ سِمْهُ مَا لَكَ أَوْ عَلَيْكَ
قَالَ فَقَامَ ابْنُ أَبِي الْعَوْجَاءِ وَ بَقِيتُ وَ ابْنُ الْمُقَفَّعِ
فَرَجَعَ إِلَيْنَا وَ قَالَ يَا ابْنَ الْمُقَفَّعِ مَا هَذَا بِبَشَرٍ وَ إِنْ
كَانَ فِي الدُّنْيَا رُوحَانِيٌّ يَتَجَسَّدُ إِذَا شَاءَ ظَاهِراً وَ
يَتَرَوَّحُ إِذَا شَاءَ بَاطِناً فَهُوَ هَذَا فَقَالَ لَهُ وَ كَيْفَ ذَاكَ
قَالَ جَلَسْتُ إِلَيْهِ فَلَمَّا لَمْ يَبْقَ عِنْدَهُ غَيْرِي ابْتَدَأَنِي
فَقَالَ إِنْ يَكُنِ الْأَمْرُ عَلَى مَا يَقُولُ هَؤُلَاءِ وَ هُوَ عَلَى مَا
يَقُولُونَ يَعْنِي أَهْلَ الطَّوَافِ فَقَدْ سَلِمُوا وَ عَطِبْتُمْ وَ إِنْ
يَكُنِ الْأَمْرُ كَمَا تَقُولُونَ وَ لَيْسَ كَمَا تَقُولُونَ فَقَدِ
اسْتَوَيْتُمْ وَ هُمْ فَقُلْتُ لَهُ يَرْحَمُكَ اللَّهُ وَ أَيَّ شَيْءٍ نَقُولُ
وَ أَيَّ شَيْءٍ يَقُولُونَ مَا قَوْلِي وَ قَوْلُهُمْ إِلَّا وَاحِدٌ فَقَالَ
كَيْفَ يَكُونُ قَوْلُكَ وَ قَوْلُهُمْ وَاحِداً وَ هُمْ يَقُولُونَ إِنَّ لَهُمْ
مَعَاداً وَ ثَوَاباً وَ عِقَاباً وَ يَدِينُونَ بِأَنَّ لِلسَّمَاءِ إِلَهاً وَ
أَنَّهَا عُمْرَانٌ وَ أَنْتُمْ تَزْعُمُونَ أَنَّ السَّمَاءَ خَرَابٌ لَيْسَ
فِيهَا أَحَدٌ قَالَ فَاغْتَنَمْتُهَا مِنْهُ فَقُلْتُ لَهُ مَا مَنَعَهُ إِنْ
كَانَ الْأَمْرُ كَمَا تَقُولُ أَنْ يَظْهَرَ لِخَلْقِهِ وَ يَدْعُوهُمْ إِلَى
عِبَادَتِهِ حَتَّى لَا يَخْتَلِفَ مِنْهُمُ اثْنَانِ وَ لِمَا احْتَجَبَ عَنْهُمْ
وَ أَرْسَلَ إِلَيْهِمُ الرُّسُلَ وَ لَوْ بَاشَرَهُمْ بِنَفْسِهِ كَانَ أَقْرَبَ
إِلَى الْإِيمَانِ بِهِ فَقَالَ لِي وَيْلَكَ وَ كَيْفَ احْتَجَبَ عَنْكَ مَنْ
أَرَاكَ قُدْرَتَهُ فِي نَفْسِكَ نُشُوءَكَ وَ لَمْ تَكُنْ وَ كِبَرَكَ بَعْدَ
صِغَرِكَ وَ قُوَّتَكَ بَعْدَ ضَعْفِكَ وَ ضَعْفَكَ بَعْدَ قُوَّتِكَ وَ سُقْمَكَ
بَعْدَ صِحَّتِكَ وَ صِحَّتَكَ بَعْدَ سُقْمِكَ وَ رِضَاكَ بَعْدَ غَضَبِكَ وَ
غَضَبَكَ بَعْدَ رِضَاكَ وَ حُزْنَكَ بَعْدَ فَرَحِكَ وَ فَرَحَكَ بَعْدَ حُزْنِكَ
وَ حُبَّكَ بَعْدَ بُغْضِكَ وَ بُغْضَكَ بَعْدَ حُبِّكَ وَ عَزْمَكَ بَعْدَ
إِبَائِكَ وَ إِبَاءَكَ بَعْدَ عَزْمِكَ وَ شَهْوَتَكَ بَعْدَ كَرَاهَتِكَ وَ
كَرَاهَتَكَ بَعْدَ شَهْوَتِكَ وَ رَغْبَتَكَ بَعْدَ رَهْبَتِكَ وَ رَهْبَتَكَ
بَعْدَ رَغْبَتِكَ وَ رَجَاءَكَ بَعْدَ يَأْسِكَ وَ يَأْسَكَ بَعْدَ رَجَائِكَ وَ
خَاطِرَكَ بِمَا لَمْ يَكُنْ فِي وَهْمِكَ وَ عُزُوبَ مَا أَنْتَ مُعْتَقِدُهُ
مِنْ ذِهْنِكَ وَ مَا زَالَ يَعُدُّ عَلَيَّ قُدْرَتَهُ الَّتِي فِي نَفْسِي
الَّتِي لَا أَدْفَعُهَا حَتَّى ظَنَنْتُ أَنَّهُ سَيَظْهَرُ فِيمَا بَيْنِي وَ
بَيْنَهُ. [86]
احمد بن محمد ميثمى
گفت: نزد ابو منصور طبيب بودم كه گفت: مردى از اصحابم مرا خبر داد و گفت: من و ابن
ابى العوجاء و عبد اللَّه بن مقفّع در مسجد الحرام بوديم پس ابن مقفّع گفت: اين خلق
را مىبينيد ـ و با دستش به سوى محل طواف اشاره نمود ـ، از ايشان يك نفر نيست كه من
نام انسانيت را از براى او ثابت گردانم مگر آن شيخ كه نشسته است يعنى جعفر بن محمد،
اما بقیه، فرومايگان و چهار پايانند. ابن ابى العوجاء گفت: چگونه اين نام را از براى
آن شيخ ثابت می گردانى و از براى اين گروه ثابت نمی دانی؟ گفت: زيرا من در نزد او چيزى
چند ديدهام كه آن را در نزد ايشان نديدهام. ابن ابى العوجاء گفت: ناچار بايد كه آنچه
را در شأن او گفتى از او امتحان كنيم تا معلوم شود. ابن مقفّع گفت: چنین مکن! زيرا
كه من ميترسم كه آنچه را در دست دارى بر تو فاسد گرداند. ابن ابى العوجاء گفت: اعتقاد
تو اين نيست و ليكن ميترسى كه اعتقاد تو در قرار دادن او را در محلى كه وصف كردى در
نزد من سست گردد. ابن مقفّع گفت: حال که در باره من اين توهم نمودى برخيز و به
نزدش برو و آنچه ميتوانى خود را از لغزش محافظت كن و عنان خويش را به سوى مدارا و سهل
انگارى ميل مده بلكه آن را محكم نگاه دار كه به محض اندك سهل انگارى تو را به
بندى مبتلى میکند كه از آن خلاصى نداشته باشى. و برای آنچه بحث میکنی علامتی
قرار بده که سود و زیانت مشخص باشد.
راوى می گويد: ابن
ابى العوجاء برخاست و من و ابن مقفّع مانديم و در آنجا با هم نشستيم. چون ابن ابى العوجاء
به سوى ما برگشت گفت: اى پسر مقفّع اين آدميزاده نيست! و اگر در دنيا روحانياى باشد
كه چون خواهد در ظاهر صاحب جسم شود و چون خواهد در باطن روح صرف گردد همين شخص است.
ابن مقفّع به وى گفت: چه وضع اتفاق افتاد كه چنين می گوئى؟ گفت: در نزد او نشستم و
چون در نزد او كسى غير از من نماند ابتدائا فرمود: اگر امر به وضعى باشد كه اين گروه
يعنى اهل طواف كه مسلمانانند مي گويند ـ و حال آنكه امر چنانست كه ايشان مي گويندـ
ايشان سالماند و شما هلاك شدهايد و اگر امر
به وضعى باشد كه شما مي گوئيد ـ و حال آنكه چنان نيست كه شما می گوئيد ـ شما و ايشان
با هم برابريد. من به وی گفتم: خدا تو را رحمت كند ما چه مي گوئيم و ايشان چه می
گويند؟ قول من و قول ايشان نيست مگر يكى و فرقى ندارد. فرمود: چگونه قول تو و قول ايشان
يكى باشد و حال آنكه ايشان می گويند كه ايشان را معاد و ثواب و عقابى هست و به اين
اعتقاد دارند كه آسمان را خدایی است و آنكه آسمان آبادان است و شما گمان ميكنيد كه
آسمان ويران است كه هيچ كس در آن نيست. ابن ابى العوجاء گفت: من اين را از او غنيمت
شمردم و به او گفتم كه اگر امر چنان باشد كه تو می گوئى چه چيز خدا را منع كرده است
از آنكه از براى خلق خود ظاهر شود و ايشان را به سوى عبادتش بخواند تا از ايشان دو
نفر با هم اختلاف نكنند و چرا از ايشان مستور مانده و پيغمبران را بسوى ايشان فرستاده
که اگر به خودى خود متوجه ايشان ميشد برای ايمان به او نزديكتر بود. وی به من فرمود:
واى بر تو و چگونه از تو مستور شده آنكه قدرتش را در نفس تو به تو نموده تو را موجود
ساخته و هيچ نبودى و وجود نداشتى و بزرگت كرده بعد از آنكه کوچک بودى و توانائيت داده
بعد از آنكه ناتوانى داشتى و ناتوانيت داده بعد از آنكه توانائى داشتى و بيمارت كرده
بعد از آنكه تندرست بودى و تندرستت كرده بعد از آنكه بيمار بودى و خشنوديت نموده بعد
از آنكه خشم داشتى و خشمت داده بعد از آنكه خوشنود بودى و اندوهت داده بعد از آنكه
شادی داشتى و شاديت داده بعد از آنكه اندوه داشتى و دوستيت داده بعد از آنكه دشمنی
داشتى و دشمنيت داده بعد از آنكه دوستى داشتى و عزمت داده بعد از آنكه سستى داشتى و
سستيت داده بعد از آنكه عزم داشتى و دل بر آن گذاشته بودى و خواهشت داده بعد از آنكه
ناخوشی داشتى و كراهتت داده بعد از آنكه خواهش داشتى و رغبتت داده بعد از آنكه ترس
داشتى و ترس داده بعد از آنكه رغبت داشتى اميدواريت داده بعد از آنكه نوميد بودى و
نوميديت داده بعد از آنكه اميدوارى داشتى و آنچه در خيالت نبوده به خاطرت آورده و آنچه
معتقد تو بوده از ذهنت دور ساخته و پيوسته قدرت خدا را كه در نفس من بود بر من ميشمرد
و همه آن چيزى بود كه من آن را دفع نميتوانستم نمود تا آنكه گمان كردم كه به زودی خدا
بر من ظاهر شود!
13- التوحيد الدَّقَّاقُ عَنِ
الْكُلَيْنِيِّ بِإِسْنَادِهِ رَفَعَ الْحَدِيثَ أَنَّ ابْنَ أَبِي الْعَوْجَاءِ حِينَ
كَلَّمَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع عَادَ إِلَيْهِ فِي الْيَوْمِ الثَّانِي
فَجَلَسَ وَ هُوَ سَاكِتٌ لَا يَنْطِقُ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع كَأَنَّكَ
جِئْتَ تُعِيدُ بَعْضَ مَا كُنَّا فِيهِ فَقَالَ أَرَدْتُ ذَاكَ يَا ابْنَ رَسُولِ
اللَّهِ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مَا أَعْجَبَ هَذَا تُنْكِرُ اللَّهَ وَ
تَشْهَدُ أَنِّي ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ فَقَالَ الْعَادَةُ تَحْمِلُنِي عَلَى ذَلِكَ
فَقَالَ لَهُ الْعَالِمُ ع فَمَا يَمْنَعُكَ مِنَ الْكَلَامِ قَالَ إِجْلَالًا
لَكَ وَ
مَهَابَةً مَا يَنْطِقُ لِسَانِي بَيْنَ يَدَيْكَ فَإِنِّي شَاهَدْتُ الْعُلَمَاءَ
وَ نَاظَرْتُ الْمُتَكَلِّمِينَ فَمَا تَدَاخَلَنِي هَيْبَةٌ قَطُّ مِثْلُ مَا
تَدَاخَلَنِي مِنْ هَيْبَتِكَ قَالَ يَكُونُ ذَلِكَ وَ لَكِنْ أَفْتَحُ عَلَيْكَ
بِسُؤَالٍ وَ أَقْبَلَ عَلَيْهِ فَقَالَ لَهُ أَ مَصْنُوعٌ أَنْتَ أَوْ غَيْرُ
مَصْنُوعٍ فَقَالَ عَبْدُ الْكَرِيمِ بْنُ أَبِي الْعَوْجَاءِ بَلْ أَنَا غَيْرُ
مَصْنُوعٍ فَقَالَ لَهُ الْعَالِمُ ع فَصِفْ لِي لَوْ كُنْتَ مَصْنُوعاً كَيْفَ
كُنْتَ تَكُونُ فَبَقِيَ عَبْدُ الْكَرِيمِ مَلِيّاً لَا يُحِيرُ جَوَاباً وَ
وَلِعَ بِخَشَبَةٍ كَانَتْ بَيْنَ يَدَيْهِ وَ هُوَ يَقُولُ طَوِيلٌ عَرِيضٌ
عَمِيقٌ قَصِيرٌ مُتَحَرِّكٌ سَاكِنٌ كُلُّ ذَلِكَ صِفَةُ خَلْقِهِ فَقَالَ لَهُ
الْعَالِمُ ع فَإِنْ كُنْتَ لَمْ تَعْلَمْ صِفَةَ الصَّنْعَةِ غَيْرَهَا فَاجْعَلْ
نَفْسَكَ مَصْنُوعاً لِمَا تَجِدُ فِي نَفْسِكَ مِمَّا يَحْدُثُ مِنْ هَذِهِ
الْأُمُورِ فَقَالَ لَهُ عَبْدُ الْكَرِيمِ سَأَلْتَنِي عَنْ مَسْأَلَةٍ لَمْ
يَسْأَلْنِي عَنْهَا أَحَدٌ قَبْلَكَ وَ لَا يَسْأَلُنِي أَحَدٌ بَعْدَكَ عَنْ
مِثْلِهَا فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع هَبْكَ عَلِمْتَ أَنَّكَ لَمْ
تُسْأَلْ فِيمَا مَضَى فَمَا عِلْمُكَ أَنَّكَ لَا تُسْأَلُ فِيمَا بَعْدُ عَلَى
أَنَّكَ يَا عَبْدَ الْكَرِيمِ نَقَضْتَ قَوْلَكَ لِأَنَّكَ تَزْعُمُ أَنَّ
الْأَشْيَاءَ مِنَ الْأَوَّلِ سَوَاءٌ فَكَيْفَ قَدَّمْتَ وَ أَخَّرْتَ ثُمَّ
قَالَ يَا عَبْدَ الْكَرِيمِ أَزِيدُكَ وُضُوحاً أَ رَأَيْتَ لَوْ كَانَ مَعَكَ كِيسٌ
فِيهِ جَوَاهِرُ فَقَالَ لَكَ قَائِلٌ هَلْ فِي الْكِيسِ دِينَارٌ فَنَفَيْتَ
كَوْنَ الدِّينَارِ فِي الْكِيسِ فَقَالَ لَكَ قَائِلٌ صِفْ لِيَ الدِّينَارَ وَ
كُنْتَ غَيْرَ عَالِمٍ بِصِفَتِهِ هَلْ كَانَ لَكَ أَنْ تَنْفِيَ كَوْنَ
الدِّينَارِ عَنِ الْكِيسِ وَ أَنْتَ لَا تَعْلَمُ قَالَ لَا فَقَالَ أَبُو عَبْدِ
اللَّهِ ع فَالْعَالَمُ أَكْبَرُ وَ أَطْوَلُ وَ أَعْرَضُ مِنَ الْكِيسِ فَلَعَلَّ
فِي الْعَالَمِ صَنْعَةً مِنْ حَيْثُ لَا تَعْلَمُ صِفَةَ الصَّنْعَةِ مِنْ غَيْرِ
الصَّنْعَةِ فَانْقَطَعَ عَبْدُ الْكَرِيمِ وَ أَجَابَ إِلَى الْإِسْلَامِ بَعْضُ
أَصْحَابِهِ وَ بَقِيَ مَعَهُ بَعْضٌ فَعَادَ فِي الْيَوْمِ الثَّالِثِ فَقَالَ
أَقْلِبُ السُّؤَالَ فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع اسْأَلْ عَمَّا شِئْتَ
فَقَالَ مَا الدَّلِيلُ عَلَى حُدُوثِ الْأَجْسَامِ فَقَالَ إِنِّي مَا وَجَدْتُ
شَيْئاً صَغِيراً وَ لَا كَبِيراً إِلَّا وَ إِذَا ضُمَّ إِلَيْهِ مِثْلُهُ صَارَ
أَكْبَرَ وَ فِي ذَلِكَ زَوَالٌ وَ انْتِقَالٌ عَنِ الْحَالَةِ الْأُولَى وَ لَوْ
كَانَ قَدِيماً مَا زَالَ وَ لَا حَالَ لِأَنَّ الَّذِي يَزُولُ وَ يَحُولُ
يَجُوزُ أَنْ يُوجَدَ وَ يُبْطَلَ فَيَكُونُ بِوُجُودِهِ بَعْدَ عَدَمِهِ دُخُولٌ
فِي الْحُدُوثِ وَ فِي كَوْنِهِ فِي الْأَزَلِ دُخُولُهُ فِي الْقِدَمِ وَ لَنْ
تَجْتَمِعَ صِفَةُ الْأَزَلِ وَ الْحُدُوثِ وَ الْقِدَمِ وَ الْعَدَمِ فِي شَيْءٍ وَاحِدٍ فَقَالَ عَبْدُ الْكَرِيمِ هَبْكَ عَلِمْتَ فِي جَرْيِ
الْحَالَتَيْنِ وَ الزَّمَانَيْنِ عَلَى مَا ذَكَرْتَ وَ اسْتَدْلَلْتَ عَلَى
حُدُوثِهِا فَلَوْ بَقِيَتِ الْأَشْيَاءُ عَلَى صِغَرِهَا مِنْ أَيْنَ كَانَ لَكَ
أَنْ تَسْتَدِلَّ عَلَى حُدُوثِهِا فَقَالَ الْعَالِمُ ع إِنَّمَا نَتَكَلَّمُ
عَلَى هَذَا الْعَالَمِ الْمَوْضُوعِ فَلَوْ رَفَعْنَاهُ وَ وَضَعْنَا عَالَماً
آخَرَ كَانَ لَا شَيْءَ أَدَلَّ عَلَى الْحُدُوثِ مِنْ رَفْعِنَا إِيَّاهُ وَ
وَضْعِنَا غَيْرَهُ وَ لَكِنْ أَجَبْتُكَ مِنْ حَيْثُ قَدَّرْتَ أَنْ تُلْزِمَنَا وَ نَقُولَ إِنَّ الْأَشْيَاءَ
لَوْ دَامَتْ عَلَى صِغَرِهَا لَكَانَ فِي الْوَهْمِ أَنَّهُ مَتَى مَا ضُمَّ
شَيْءٌ إِلَى
مِثْلِهِ كَانَ أَكْبَرَ وَ فِي جَوَازِ التَّغْيِيرِ عَلَيْهِ خُرُوجُهُ مِنَ
الْقِدَمِ كَمَا بَانَ فِي تَغْيِيرِهِ دُخُولُهُ فِي الْحَدَثِ لَيْسَ لَكَ وَرَاءَهُ
شَيْءٌ يَا عَبْدَ الْكَرِيمِ فَانْقَطَعَ وَ خَزِيَ فَلَمَّا أَنْ كَانَ مِنَ
الْعَامِ الْقَابِلِ الْتَقَى مَعَهُ فِي الْحَرَمِ فَقَالَ لَهُ بَعْضُ شِيعَتِهِ
إِنَّ ابْنَ أَبِي الْعَوْجَاءِ قَدْ أَسْلَمَ فَقَالَ الْعَالِمُ ع هُوَ أَعْمَى
مِنْ ذَلِكَ لَا يُسْلِمُ فَلَمَّا بَصُرَ بِالْعَالِمِ قَالَ سَيِّدِي وَ
مَوْلَايَ فَقَالَ لَهُ الْعَالِمُ ع مَا جَاءَ بِكَ عَلَى هَذَا الْمَوْضِعِ
فَقَالَ عَادَةُ الْجَسَدِ وَ سُنَّةُ الْبَلَدِ وَ لِنُبْصِرَ مَا النَّاسُ فِيهِ
مِنَ الْجُنُونِ وَ الْحَلْقِ وَ رَمْيِ الْحِجَارَةِ فَقَالَ لَهُ الْعَالِمُ
أَنْتَ بَعْدُ عَلَى عُتُوِّكَ وَ ضَلَالِكَ يَا عَبْدَ الْكَرِيمِ فَذَهَبَ
يَتَكَلَّمُ فَقَالَ لَهُ لَا جِدَالَ فِي الْحَجِّ وَ نَفَضَ رِدَاءَهُ مِنْ
يَدِهِ وَ قَالَ إِنْ يَكُنِ الْأَمْرُ كَمَا تَقُولُ وَ لَيْسَ كَمَا تَقُولُ
نَجَوْنَا وَ نَجَوْتَ وَ إِنْ يَكُنِ الْأَمْرُ كَمَا نَقُولُ وَ هُوَ كَمَا
نَقُولُ نَجَوْنَا وَ هَلَكْتَ فَأَقْبَلَ عَبْدُ الْكَرِيمِ عَلَى مَنْ مَعَهُ
فَقَالَ وَجَدْتُ فِي قَلْبِي حَرَارَةً فَرُدُّونِي فَرَدُّوهُ وَ مَاتَ لَا
رَحِمَهُ اللَّهُ. [87]
عبد الكريم بن ابى
العوجاء در هنگامى كه امام صادق علیه السلام با او سخن گفت در روز دوم به سوى حضرت
برگشت و نشست و او سكوت کرده بود و هيچ نميگفت. امام صادق علیه السلام فرمود: گويا
تو آمدهای بعضى از آنچه را كه ما در آن بحث کرده بوديم برگردانى! گفت: ای فرزند
رسول خدا اين را اراده كردهام. فرمود: چه عجيب است كه تو خدا را انكار ميكنى ولی گواهى
ميدهی كه من پسر رسول خدايم! گفت: عادت مرا بر اين داشت. فرمود: پس چه چیز تو را از
سخن گفتن باز ميدارد؟ گفت: اجلال و مهابت تو که زبانم در پيش رويت ياراى گفتن ندارد.
زيرا كه من علما را مشاهده نمودهام و با متكلمان مباحثه كردهام و هرگز هيبت و ترسى
در من داخل نشده مثل آنچه از هيبت تو در دل من داخل شده. حضرت فرمود: اين ميباشد و
ليكن من با سؤالی راه را بر تو ميگشايم و رو به او آورد و فرمود: تو مصنوعى يا غير
مصنوع؟ ابن ابى العوجاء گفت: بلكه من مصنوع نيستم. امام صادق علیه السلام فرمود: برايم
وصف كن كه اگر مصنوع بودى چگونه ميبودى؟ پس عبد الكريم زمانى طولانى باقى ماند كه
هيچ جواب نميگفت و به چوبى كه در پيش رويش بود ور میرفت و ميگفت دراز و پهن و عمیق
و كوتاه و متحرك و ساكن و هر يك از اينها صفت خلق او است. امام صادق علیه السلام فرمود:
پس اگر چنان باشى كه صفت صنعت را غير از اينها ندانى نفس خود را مصنوع قرار ده به
جهت آنچه در نفس خود مييابى از آنچه در آن حادث مىشود از اين امور.
عبد الكريم به آن حضرت
گفت: مرا از چیزی سؤال كردى كه كسى پيش از تو مرا از آن سؤال نكرده و هيچ كس بعد از
تو نیز مرا از مثل آن سؤال نخواهد كرد. امام علیه السلام فرمود: گيرم كه دانستى كه
در زمان گذشته از تو در باره آن سؤال نشده پس چه چیز تو را خبر داد كه در آینده نیز
از اين سؤال نخواهى شد با آنكه تو اى عبد الكريم قول خود را شكستى زيرا كه تو چنان
مىپندارى كه چيزها از اول برابرند پس چگونه مقدّم داشتى و به تأخیر انداختى؟! بعد
از آن فرمود: اى عبد الكريم تو را وضوح و روشنى بيفزايم. مرا خبر ده كه اگر با تو كيسه
باشد كه گوهرها در آن است پس گوينده به تو گويد كه آيا در اين كيسه دينارى هست و تو
بودن دينار را در كيسه نفى كنى و بگوئى كه دينار در آن نيست پس گوينده به تو گويد كه
دينار را از برايم وصف كن و تو به صفت آن عالم نباشى و ندانى كه آن چيست آيا تو را
روا باشد كه بودن دينار را در كيسه نفى كنى و حال آنكه تو نمی دانی؟ گفت: نه. فرمود:
اين عالم از كيسه بزرگتر و درازتر و پهنتر است پس شايد كه در عالم صنعتى باشد از آنجا
كه توصفت صنعت را از غير صنعت نمی دانی پس عبد الكريم منقطع و مغلوب شد و بعضى از اصحابش
به سوى اسلام اجابت كردند و بعضى با او باقى ماندند. روز سوم خدمت امام آمد و گفت:
من مىخواهم پرسش متقابلى به شما عرضه دارم، امام فرمود: از هر چه خواهى بپرس. گفت:
دليل بر حدوث اجسام چيست؟
فرمود: من هيچ جسم
خرد و درشتى در اين جهان درك نمى كنم جز اينكه در صورت پيوست مثلش به آن بزرگتر مىشود
و اين موضوع زوال و انتقال از حالت اولى است و اگر جسم قديم بود زوال و تحولى نمىپذيرفت،
زيرا چيزى كه زوال پذيرد و حالى به حالى شود رواست كه يافت شود و نابود گردد، پس
وجودش پس از نبود عين حدوث است، در حالی که بودنش در ازل عين قدم او است و هرگز صفت
ازليت و عدم، و حدوث و قدم در يك چيز جمع نگردد.
عبد الكريم گفت: فرض
كن از نظر جريان دو حالت خردى و درشتى و فرض دو زمان چنانچه فرمودى و استدلال كردى
حدوث اجسام را دانستى ولى اگر همه چيز به همان حال خردى مى ماند از چه راه شما دليل
بر حدوث آن داشتى؟ امام علیه السلام فرمود: ما روى همين عالم موجود گفتگو داريم و البته
اگر آن را از ميان برداريم و عالم ديگرى كه تو مى گوئى به جاى آن گذاريم دليل روشنترى
است بر حدوث، زيرا دليلى بهتر و روشنتر بر حدوث عالم از اين نيست كه ما آن را از بن
برداريم و عالم ديگر به جاى آن گذاريم ولى باز هم روى فرض خودت هم جوابت را مىدهم؛
اگر همه چيز اين عالم جسمانى به حال خردى هم بپايد اين فرض صحيح است كه اگر بر هر خردى
مثل آن افزوده شود بزرگتر خواهد شد، همين صحت امكان تغيير وضع، آن را از قدم بيرون
آورد چنانچه تغيير و تحول آن را در حدوث كشاند. ديگر دنبال اين سخن چيزى ندارى اى عبد
الكريم حرفت تمام شد.
عبد الكريم درماند
و رسوا شد. در سال آينده ابن ابى العوجاء در حرم مكه به امام علیه السلام برخورد و
يكى از شيعيان آن حضرت به وى گفت: راستى ابن ابى العوجاء راه مسلمانى گرفته است؟ فرمود:
او كوردلتر از اين است كه مسلمان شود و چون چشمش به امام افتاد گفت: اى آقا و مولاى
من. امام به او فرمود: براى چه اينجا آمدى؟ گفت: براى عادت بدن و همراهى روش كشور و
براى تماشاى جنون و ديوانگى اين مردم كه سر تراشند و سنگ پرانند.
امام فرمود: اى عبد
الكريم، تو هنوز به سركشى و گمراهى خود هستى، خواست شروع به سخن كند، امام فرمود: در
حال حج جدال روا نيست و رداى خود را از دستش كشيد و فرمود: اگر واقع مطلب آن است كه
تو گوئى ـ با اينكه آن نيست كه تو گوئى ـ ما و تو هر دو نجات يافتيم و اگر واقع مطلب
اين است كه ما معتقديم ـ و همين طور هم هست ـ ما نجات يافتيم و تو هلاك شدى. عبد
الكريم رو به همراهان خود كرد و گفت: دلم دردى گرفت، مرا برگردانيد، او را برگردانيدند
و در منزل مرد، خدايش نيامرزاد.
14- التوحيد ابْنُ إِدْرِيسَ
عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ هِشَامِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ
سَالِمٍ قَالَ:
سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع فَقِيلَ لَهُ بِمَ عَرَفْتَ رَبَّكَ قَالَ بِفَسْخِ
الْعَزْمِ وَ نَقْضِ الْهَمِّ عَزَمْتُ فَفُسِخَ عَزْمِي وَ هَمَمْتُ فَنُقِضَ
هَمِّي. [88]
از امام صادق علیه
السلام سؤال شد: پروردگار خود را به چه چيز شناختى؟ فرمود: به فسخ تصمیم و نقض همت؛
عزم كردم و عزمم را فسخ نمود و قصد نمودم و قصدم را نقض فرمود.
15- التوحيد الدَّقَّاقُ عَنِ
الْأَسَدِيِّ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ الْمَأْمُونِ الْقُرَشِيِ عَنْ عُمَرَ بْنِ عَبْدِ الْعَزِيزِ عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ قَالَ: قَالَ لِي أَبُو شَاكِرٍ
الدَّيَصَانِيُّ إِنَّ لِي مَسْأَلَةً تَسْتَأْذِنُ لِي عَلَى صَاحِبِكَ فَإِنِّي
قَدْ سَأَلْتُ عَنْهَا جَمَاعَةً مِنَ الْعُلَمَاءِ فَمَا أَجَابُونِي بِجَوَابٍ
مُشْبِعٍ فَقُلْتُ هَلْ لَكَ أَنْ تُخْبِرَنِي بِهَا فَلَعَلَّ عِنْدِي جَوَاباً
تَرْتَضِيهِ فَقَالَ إِنِّي أُحِبُّ أَنْ أَلْقَى بِهَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع
فَاسْتَأْذَنْتُ لَهُ فَدَخَلَ فَقَالَ لَهُ أَ تَأْذَنُ لِي فِي السُّؤَالِ
فَقَالَ لَهُ سَلْ عَمَّا بَدَا لَكَ فَقَالَ لَهُ مَا الدَّلِيلُ عَلَى أَنَّ
لَكَ صَانِعاً فَقَالَ وَجَدْتُ نَفْسِي لَا تَخْلُو مِنْ إِحْدَى جِهَتَيْنِ
إِمَّا أَنْ أَكُونَ صَنَعْتُهَا أَنَا فَلَا أَخْلُو مِنْ أَحَدِ مَعْنَيَيْنِ
إِمَّا أَنْ أَكُونَ صَنَعْتُهَا وَ كَانَتْ مَوْجُودَةً أَوْ صَنَعْتُهَا وَ
كَانَتْ مَعْدُومَةً فَإِنْ كُنْتُ صَنَعْتُهَا وَ كَانَتْ مَوْجُودَةً فَقَدِ
اسْتَغْنَيْتُ بِوُجُودِهَا عَنْ صَنْعَتِهَا وَ إِنْ كَانَتْ مَعْدُومَةً
فَإِنَّكَ تَعْلَمُ أَنَّ الْمَعْدُومَ لَا يُحْدِثُ شَيْئاً فَقَدْ ثَبَتَ
الْمَعْنَى الثَّالِثُ أَنَّ لِي صَانِعاً وَ هُوَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ
فَقَامَ وَ مَا أَجَابَ جَوَاباً. [89]
هشام بن حكم گوید:
ابو شاكر ديصانى به من گفت كه مرا مسأله ايست آيا برايم از صاحبت(امام) اذن ميطلبى؟
چرا كه من جماعتى از علماء را از آن سؤال كردم و مرا به جواب سيركننده جواب ندادند.
من گفتم: آيا مایلی مرا به آن مسأله خبر دهى شايد كه در نزد من جوابى باشد كه تو آن
را بپسندى؟ ابو شاكر گفت: من دوست دارم كه به واسطه آن أبا عبدالله(امام) را ملاقات
كنم. پس از برايش رخصت طلبيدم و او داخل شد و به حضرت گفت: اجازه سؤال ميدهى؟ فرمود:
سؤال كن از آنچه برايت رخ داده. ابو شاكر گفت: دليل بر اينكه تو را صانعى هست چيست؟
حضرت فرمود: من نفس خود را چنان يافتم كه از دو حال خارج نیست؛ يا من آن را ساختهام
که از دو حال خارج نیست؛ يا آنست كه من آن را ساختهام در حالی که موجود بوده يا من
آن را ساختهام در حالی که معدوم بوده پس اگر من آن را ساخته باشم و موجود بوده به
وجودش از ساختنش بىنياز بودهام و اگر معدوم بوده، تو می دانی كه معدوم، چيزى را
پديد نمىآورد پس معنى سوم ثابت شد و آن اين است كه مرا صانعى هست و آن پروردگار عالميان
است پس ابو شاكر برخاست و هيچ جواب نگفت.
16- التوحيد أَبِي وَ ابْنُ
الْوَلِيدِ مَعاً عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِيسَ وَ مُحَمَّدٍ الْعَطَّارِ عَنِ الْأَشْعَرِيِّ
عَنْ سَهْلٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ يَعْقُوبَ
الْهَاشِمِيِّ عَنْ مَرْوَانَ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: دَخَلَ ابْنُ أَبِي الْعَوْجَاءِ عَلَى
أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَقَالَ أَ لَيْسَ تَزْعُمُ أَنَّ اللَّهَ خَالِقُ كُلِّ
شَيْءٍ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع بَلَى فَقَالَ لَهُ أَنَا أَخْلُقُ
فَقَالَ لَهُ كَيْفَ تَخْلُقُ قَالَ أُحْدِثُ فِي الْمَوْضِعِ ثُمَّ أَلْبَثُ
عَنْهُ فَيَصِيرُ دوابا [دَوَابَ] فَأَكُونُ أَنَا الَّذِي خَلَقْتُهَا فَقَالَ
أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع أَ لَيْسَ خَالِقُ الشَّيْءِ يَعْرِفُ كَمْ خَلَقَهُ
قَالَ لَهُ بَلَى قَالَ فَتَعْرِفُ الذَّكَرَ مِنْهَا مِنَ الْأُنْثَى وَ تَعْرِفُ
كَمْ عُمُرُهَا فَسَكَتَ. [90]
ابن ابى العوجاء بر
امام صادق علیه السلام داخل شد و گفت: مگر نه این است که تو گمان میکنی خدا آفريننده
هر چيزي است؟ امام علیه السلام فرمود: بلى. ابن ابى العوجاء گفت: من خلق ميكنم و چيزى
را مىآفرينم. حضرت فرمود: چگونه خلق ميكنى؟ گفت: در جاى معين غائط ميكنم و و
درندگى مینمایم پس آن غائط جنبندگانى چند مىشود پس من آن كسى باشم كه اينها را خلق
كردهام! حضرت فرمود: آيا چنان نيست كه آفريننده هر چيزى بداند كه آفريدهاش چند و
چون است؟ گفت: بلى. فرمود: آیا تو می دانی كدام يك از آنها نر است و كدام ماده و مىدانی
عمر هر یک چقدر است؟! ابن ابى العوجاء خاموش شد.
17- التوحيد ابْنُ الْوَلِيدِ
عَنِ الصَّفَّارِ عَنِ ابْنِ هَاشِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَمَّادٍ عَنِ الْحَسَنِ
بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ يُونُسَ بْنِ
يَعْقُوبَ قَالَ:
قَالَ لِي عَلِيُّ بْنُ مَنْصُورٍ قَالَ
لِي هِشَامُ بْنُ الْحَكَمِ كَانَ زِنْدِيقٌ بِمِصْرَ يَبْلُغُهُ عَنْ أَبِي
عَبْدِ اللَّهِ ع فَخَرَجَ إِلَى الْمَدِينَةِ لِيُنَاظِرَهُ فَلَمْ يُصَادِفْهُ
بِهَا فَقِيلَ لَهُ هُوَ بِمَكَّةَ فَخَرَجَ الزِّنْدِيقُ إِلَى مَكَّةَ وَ نَحْنُ
مَعَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَقَارَبَنَا الزِّنْدِيقُ وَ نَحْنُ مَعَ أَبِي
عَبْدِ اللَّهِ ع فِي الطَّوَافِ فَضَرَبَ كَتِفَهُ كَتِفَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع
فَقَالَ لَهُ جَعْفَرٌ ع مَا اسْمُكَ قَالَ اسْمِي عَبْدُ الْمَلِكِ قَالَ فَمَا
كُنْيَتُكَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ قَالَ فَمَنِ الْمَلِكُ الَّذِي أَنْتَ
لَهُ عَبْدٌ أَ مِنْ مُلُوكِ السَّمَاءِ أَمْ مِنْ مُلُوكِ الْأَرْضِ وَ
أَخْبِرْنِي عَنِ ابْنِكَ أَ عَبْدُ إِلَهِ السَّمَاءِ أَمْ عَبْدُ إِلَهِ
الْأَرْضِ فَسَكَتَ فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع قُلْ مَا شِئْتَ تُخْصَمْ
قَالَ هِشَامُ بْنُ الْحَكَمِ قُلْتُ لِلزِّنْدِيقِ أَ مَا تَرُدُّ عَلَيْهِ
فَقَبَّحَ قَوْلِي فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِذَا فَرَغْتَ مِنَ
الطَّوَافِ فَأْتِنَا فَلَمَّا فَرَغَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع أَتَاهُ
الزِّنْدِيقُ فَقَعَدَ بَيْنَ يَدَيْهِ وَ نَحْنُ مُجْتَمِعُونَ عِنْدَهُ فَقَالَ
لِلزِّنْدِيقِ أَ تَعْلَمُ أَنَّ لِلْأَرْضِ تَحْتاً وَ فَوْقاً قَالَ نَعَمْ
قَالَ فَدَخَلْتَ تَحْتَهَا قَالَ لَا قَالَ فَمَا يُدْرِيكَ بِمَا تَحْتَهَا
قَالَ لَا أَدْرِي إِلَّا أَنِّي أَظُنُّ أَنْ لَيْسَ تَحْتَهَا شَيْءٌ قَالَ
أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع فَالظَّنُّ عَجْزٌ مَا لَمْ تَسْتَيْقِنْ قَالَ أَبُو عَبْدِ
اللَّهِ ع فَصَعِدْتَ إِلَى السَّمَاءِ قَالَ لَا قَالَ فَتَدْرِي مَا فِيهَا
قَالَ لَا قَالَ فَعَجَباً لَكَ لَمْ تَبْلُغِ الْمَشْرِقَ وَ لَمْ تَبْلُغِ
الْمَغْرِبَ وَ لَمْ تَنْزِلْ تَحْتَ الْأَرْضِ وَ لَمْ تَصْعَدْ إِلَى السَّمَاءِ
وَ لَمْ تَجُزْ هُنَالِكَ فَتَعْرِفَ مَا خَلَقَهُنَّ وَ أَنْتَ جَاحِدٌ مَا
فِيهِنَّ وَ هَلْ يَجْحَدُ الْعَاقِلُ مَا لَا يَعْرِفُ فَقَالَ الزِّنْدِيقُ مَا
كَلَّمَنِي بِهَذَا أَحَدٌ غَيْرُكَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع فَأَنْتَ فِي
شَكٍّ مِنْ ذَلِكَ فَلَعَلَّ هُوَ أَوْ لَعَلَّ لَيْسَ هُوَ قَالَ الزِّنْدِيقُ وَ
لَعَلَّ ذَاكَ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع أَيُّهَا الرَّجُلُ لَيْسَ لِمَنْ
لَا يَعْلَمُ حُجَّةٌ عَلَى مَنْ يَعْلَمُ فَلَا حُجَّةَ لِلْجَاهِلِ يَا أَخَا
أَهْلِ مِصْرَ تَفَهَّمْ عَنِّي فَإِنَّا لَا نَشُكُّ فِي اللَّهِ أَبَداً أَ مَا
تَرَى الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ اللَّيْلَ وَ النَّهَارَ يَلِجَانِ لَيْسَ
لَهُمَا مَكَانٌ إِلَّا مَكَانُهُمَا فَإِنْ كَانَا يَقْدِرَانِ عَلَى أَنْ
يَذْهَبَا وَ لَا يَرْجِعَانِ فَلِمَ يَرْجِعَانِ وَ إِنْ لَمْ يَكُونَا
مُضْطَرَّيْنِ فَلِمَ لَا يَصِيرُ اللَّيْلُ نَهَاراً وَ النَّهَارُ لَيْلًا
اضْطُرَّا وَ اللَّهِ يَا أَخَا أَهْلِ مِصْرَ إِلَى دَوَامِهِمَا وَ الَّذِي
اضْطَرَّهُمَا أَحْكَمُ مِنْهُمَا وَ أَكْبَرُ مِنْهُمَا قَالَ الزِّنْدِيقُ
صَدَقْتَ ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع يَا أَخَا أَهْلِ مِصْرَ الَّذِي
تَذْهَبُونَ إِلَيْهِ وَ تَظُنُّونَهُ بِالْوَهْمِ فَإِنْ كَانَ الدَّهْرُ
يَذْهَبُ بِهِمْ لِمَ لَا يَرُدُّهُمْ وَ إِنْ كَانَ يَرُدُّهُمْ لِمَ لَا
يَذْهَبُ بِهِمُ الْقَوْمُ مُضْطَرُّونَ يَا أَخَا أَهْلِ مِصْرَ السَّمَاءُ
مَرْفُوعَةٌ وَ الْأَرْضُ مَوْضُوعَةٌ لِمَ لَا تَسْقُطُ السَّمَاءُ عَلَى
الْأَرْضِ وَ لِمَ لَا تَنْحَدِرُ الْأَرْضُ فَوْقَ طِبَاقِهَا فَلَا
يَتَمَاسَكَانِ وَ لَا يَتَمَاسَكُ مَنْ عَلَيْهِمَا فَقَالَ الزِّنْدِيقُ
أَمْسَكَهُمَا وَ اللَّهِ رَبُّهُمَا وَ سَيِّدُهُمَا فَآمَنَ الزِّنْدِيقُ عَلَى
يَدَيْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَقَالَ لَهُ حُمْرَانُ بْنُ أَعْيَنَ جُعِلْتُ
فِدَاكَ إِنْ آمَنَتِ الزَّنَادِقَةُ عَلَى يَدَيْكَ فَقَدْ آمَنَتِ الْكُفَّارُ
عَلَى يَدَيْ أَبِيكَ فَقَالَ الْمُؤْمِنُ الَّذِي آمَنَ عَلَى يَدَيْ أَبِي
عَبْدِ اللَّهِ ع اجْعَلْنِي مِنْ تَلَامِذَتِكَ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع
لِهِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ خُذْهُ إِلَيْكَ فَعَلِّمْهُ فَعَلَّمَهُ هِشَامٌ
فَكَانَ مُعَلِّمَ أَهْلِ مِصْرَ وَ أَهْلِ الشَّامِ وَ حَسُنَتْ طَهَارَتُهُ
حَتَّى رَضِيَ بِهَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع. [91]
هشام بن حكم گفت: زنديقى
در مصر بود كه از امام صادق علیه السلام خبر به او رسیده بود. پس به سوى مدينه روانه
شد تا با آن حضرت مباحثه كند و چون به مدينه رسيد حضرت را در آنجا نيافت. احوال پرسيد
به او گفتند كه حضرت در مكه تشريف دارد، پس آن زنديق به سوى مكه بيرون آمد و ما در
آن سفر با امام صادق علیه السلام بوديم آن زنديق به ما نزديك شد و ما با امام صادق
علیه السلام در طواف بوديم پس شانهاش را به شانه امام زد امام به او فرمود: اسم تو
چيست؟ گفت: اسم من عبد الملك است. فرمود: كنيه تو چيست؟ گفت: ابو عبد اللَّه. حضرت
فرمود: آن پادشاهى كه تو بنده اوئى كيست آيا از پادشاهان آسمان است يا از پادشاهان
زمين؟ و مرا خبر ده از پسرت كه بنده خداى آسمان است يا بنده خداى زمين؟ زنديق خاموش
شد. امام علیه السلام فرمود: آنچه خواهى بگو تا با تو مناظره شود. هشام بن حكم میگويد:
من به آن زنديق گفتم: آيا جواب حضرت را نمی گوئى؟ زنديق قول مرا زشت شمرد. بعد از آن
امام صادق علیه السلام به زنديق فرمود: چون از طواف فارغ شوم به نزد ما بيا. چون امام
فارغ شد زنديق به خدمتش آمد و در پيش رويش نشست و ما در نزد او جمع بوديم، پس به
آن زنديق فرمود: آيا می دانی كه زمين را پایین و بالایی است؟ گفت: آرى. فرمود: در زير
آن داخلشدهای؟ گفت: نه. فرمود: پس چه میدانی كه در زير آن چه چيز است؟ گفت: نميدانم
مگر آنكه گمان دارم كه در زير آن چيزى نيست. امام علیه السلام فرمود: گمان، نشانه
عجز است تا وقتی که يقين نداری. آنگاه فرموده: به آسمان بالا رفتهای؟ گفت: نه. فرمود:
میدانی كه در آن چه چيز است؟ گفت: نه. فرمود: از تو تعجب ميكنم كه به مشرق نرسيده
و به مغرب نرسيده و در زير زمين فرو نرفته و به آسمان بالا نرفته و از آنجا درنگذشتهای
كه آنچه را كه در پس آنها است بشناسى با این حال تو آنچه را كه در اينها است انكار
میکنی! و آيا عاقل انكار می کند آنچه را كه نميداند؟! زنديق گفت: كسى غير از تو به
اين طريق با من سخن نگفت. امام علیه السلام فرمود: پس تو از آنچه شنيدى در شك و شبههای
و می گوئى كه شايد چنين باشد و شايد كه چنين نباشد. زنديق گفت: شايد اين گونه
باشد. امام علیه السلام فرمود: اى مرد كسى را كه نميداند بر كسى كه ميداند حجتى نيست
و جاهل را حجتى نيست. اى مرد مصرى از من بفهم و يادگير زيرا كه ما هرگز در خدا شك نميكنيم.
آيا آفتاب و شب و روز را نمىبينى كه در يكديگر داخل ميشوند و مکانشان جز همان مكانى
كه دارند نیست. پس اگر قدرت بر اين دارند كه بروند و برنگردند چرا برمیگردند و اگر
ناچار نباشند چرا شب، روز نمی گردد و روزف شب نميشود؟ اى مرد مصرى به خدا سوگند كه
اينها به سوى دوامى كه دارند ناچارند و كسى كه اينها را ناچار گردانيده از اينها استوارتر
و از اينها بزرگتر است. زنديق گفت: راست گفتى. امام علیه السلام فرمود: اى مرد مصرى
آن عقیدهای که شما به سوى آن ميرويد و به وهم آن را گمان ميكنید كه دهر ايشان را
ببرد پس چرا ايشان را بر نمیگرداند و اگر چنان باشد كه ايشان را برگرداند چرا ايشان
را نميبرد. پس اينها ناچارند و هيچ اختيار ندارند. اى مرد مصرى آسمان بلند شده و زمين
پست شده، پس چرا آسمان بر زمين نميافتد و چرا زمين سرازير نميشود در بالاى طبقات
خود پس هيچ يك نتوانند كه خود را نگاه دارند و هر كه بر روى آنها است يكديگر را نگاه
ندارند. زنديق گفت: خدا كه پروردگار و سيد اينها است اينها را نگاه داشته و زنديق بر
دست امام صادق علیه السلام ايمان آورد. حمران بن اعين به حضرت گفت: فداى تو گردم اگر
زنديقان به دست تو ايمان آورند عجب نباشد زيرا كه كافران به دست پدرت ايمان میآوردند.
پس آن مؤمنى كه بر دست امام صادق علیه السلام ايمان آورده بود گفت: مرا از شاگردان
خويش گردان. امام صادق علیه السلام به هشام بن حكم فرمود: او را نزد خود بگير و تعليم
ده. پس هشام او را تعليم داد و آن مرد معلم اهل مصر و اهل شام شد كه ايمان را به
ايشان تعليم ميداد و پاكیش خوب شد به
مرتبهای كه امام صادق علیه السلام به آن خوشنود گرديد.
توضیح علامه
مجلسی: شاید امام علیه السلام برای احتجاج علیه او در اول، بنابر امر مشهور در بین
مردم که اسم مطابق معنایش است، راه جدل را پیموده و ممکن است از راه شوخی و
مزاح بوده تا ناتوانی او از فهم واضحات را
نشان دهد. و او نیز جواب دادن به اینگونه شوخی ها را رد کرد و یا اینکه امام او را
نسبت به اقرار به صانع که در عقول ثابت است متنبّه ساخت هر چند که آنها در ظاهر به
دلیل کفر و عنادشان آن را انکار می کنند. سپس امام علیه السلام شروع به از بین
بردن انکار وی و خارج ساختن او از آن حالت به سوی شک نمود تا اینکه نفسش آماده
قبول حق شود. پس انکار وی را اینگونه از بین برد که او به آنچه زیرزمین است آگاه
نیست و راهی ندارد که یقین کند چیزی زیر زمین نیست. سپس اینگونه افزود که آسمانی
را که وی در آن بالا نرفته چگونه می تواند یقین و معرفت به آنچه در آن است و در آن
نیست پیدا کند. پس هنگامی که وی زشتی انکارش را فهمید و از آن دست برداشت و به شک
اقرار کرد و گفت: «شاید چنین باشد»، امام شروع به هدایت او کرد و فرمود: برای شک
کننده دلیلی و برای جاهل، حجتی نیست پس تو راهی نداری جز طلب دلیل، پس گوش کن و
بفهم! زیرا ما هرگز در خدا شک نمی کنیم.
منظور از ولوج خورشید و ماه، غروب آنها یا داخل شدن آنها با حرکاتی خاص در
برجهایشان است. و منظور از ولوج شب و روز داخل شدن تمام هر یک از آنها در دیگری یا
بعضی از آنها در دیگری بر حسب فصلها است.
و حاصل استدلال
این است که برای این حرکات، انضباط و نظم و اختلاف و ترکّب است. نظم آنها بر
غیرارادی بودنشان دلالت دارد چنانچه ما از احوال مخلوقات صاحب اراده مشاهده می کنیم [که نظم همیشگی
ندارند] و اختلاف این حرکات نشان می دهد که طبیعی نیستند زیرا مقتضیات طبیعت بدون
شعور، مختلف نمی شود چنانچه از حرکات عناصر مشاهده می کنیم و چنانچه گفته اند: طبیعت واحد اقتضای توجه به
جهتی و انصراف از آن را ندارد. و ممکن است گفته شود حاصل دلیل امام به این حکم وجدان برمی گردد که
امثال اینگونه افعال محکم و استوار جاری بر اساس قانون حکمت، از دهر و طبایع بدون
شعور و اراده صادر نمی شود و این سخن امام که «اگر دهر ایشان را ببرد» به همین
مطلب برمی گردد. یعنی چگونه از دهر بدون شعور، رفتن موافق حکمت صادر می شود و به
جای آن، بازگشتن صادر نمی شود؟! یا منظور این است که طبع آن نه مقتضی رفتن چیزی
است و نه برگشتن آن و برعکس، بنا بر اینکه مقتضیات طبایع تابع تأثیر فاعل قادر
مسلط هستند. و ممکن است منظور از بردن
آنها، معدوم کردنشان و از بازگرداندن آنها، ایجاد کردنشان باشد. و منظور از دهر،
طبیعت است چنانچه از ظاهر کلام اکثر دهریون مشخص است. یعنی نسبت وجود و عدم به
طبایع امکانی یکسان است. پس اگر شیء به طبع خود ایجاد می شود پس چرا معدوم نمی
شود. پس ترجح یکی از آنها ترجح بدون مرجح است که عقل، حکم به محال بودن آن می کند.
و تمام این احتمالات در سخن امام «آسمان بلند شده» تا آخر سخن، مطرح است.